سخنی با اپوزیسیون سکولار دمکرات و آقای نگهدار
دانش باقرپور
•
اکنون برای رشد و تثبیت این جنبش و برای محققساختن مطالبات آن، هیچ راهی جز تضعیف مداوم جایگاه « ولیفقیه » و فرود ضربات پیاپی خیابانی و مدنی تا رأس خیمه ولایت وجود ندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۹ بهمن ۱٣٨٨ -
۲۹ ژانويه ۲۰۱۰
حکومت اسلامی را بحرانی فزاینده فراگرفته است و ساختار آن در شرف دگرگونی بنیادین واقع شده است. حکومت اسلامی با اتخاذ شیوه عریان سرکوب و گشودن آتش سلاح به روی مردم مسالمتجو، چهره کریه و خشونتبار خود را بیش از گذشته در معرض دید همگان قرار داده است.
برای مردم ناراضی و سرکوبشده، دیگر تحمل وضعیت موجود میسر نیست. از اینرو بخش وسیعی از مردم نظام حاکم را فاقد مشروعیت می دانند؛ بستر حاضر، شرائط را برای نقشآفرینی و مشارکت نهادها و نیروهای سیاسی در جامعه فراهم کرده است. در چنین شرایطی، نیرویی که با ارائه طرح و برنامه مستقل دست به نهادینهسازی میزند، متعاقباً در صحنه سیاسی و اجتماعی و در بازسازی دمکراتیک کشور از آمادگی و ابتکار عملهای بیشتر برخوردار می شود. نمی توان نهادی را عضو کانونی یک نظام فکری به جامعه معرفی کرد، بدون آنکه کوششی جدی در جهت رشد و تعالی سیمای مستقل آن به عمل آورد.
عدم حضور مستقیم در جامعه منجر به گسیختگی و آسیبپذیری سیاسی، تشکیلاتی نهاد مورد نظر، و ایجاد فرصت و بهرهوری برای دیدگاههای بیرونی و گروههای سیاسی رقیب می شود. در صحنه سیاست ایران، بویژه در طیف اپوزیسیون سکولار دمکرات، به نظر می رسد که برای جبران این وضع و برای نقشآفرینی موثر، راهی جز تدارک برنامهریزیشده حضور مستقیم در مبارزات جاری مردم وجود نداشته باشد.
دوری از جامعه و اتکاء به آرمانگرایی و نگاه بسته، کمتر به اپوزیسیون سکولار دمکرات امکان داده است که در حطمشیگذاری، با نقشآفرینان اصلی جامعه در حال توسعه ایران، تماس برقرار سازد و در مبارزه با استبداد از نقش کمی و موثر طبقه متوسط بهرهگیری به عمل آورد. لذا این نیرو، ضمن از دستدادن فرصتهای پیاپی، تدوین خطمشی و تحلیل اوضاع را عموماً به شیوه پارادوکسال پیش برده است. این وضعیت، در بهترین حالت طیف گسترده اپوزیسیون دمکرات سکولار را نظارهگر وقایع و رخدادهای سیاسی و اجتماعی کشور ساخته است.
در چنین اوضاعی، بخشی از فعالین سیاسی عرصه حضور خلاق و موثر مبارزه را به سود ثقل " روشنفکران دینی " و " اصلاحطلبان حکومتی " واگذاردهاند و خود منفعلانه در حاشیه و یا پیرو فعالیتهای وابسته به این دو جریان قرار گرفتهاند.
از ۲۲ خرداد بدینسو، احزاب سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور، عموماً فعالیتهای خود را به تشکیل جلسات و صدور اطلاعیه و بیانیه متمرکز ساختهاند. بنابر این بخش اعظم اپوزیسیون، نظارهگر فعالیت متراکم روشنفکران دینی بوده است که تلاش وسیع تبلیغاتی را در رایزنیهای بینالمللی و در حمایت از «جنبش سبز» و رهبری معنوی آن به عمل آوردهاند.
اکنون که طنین آزادیخواهی مردم به روزهای سرنوشتساز خود نزدیک می شود، جایگاه و مواضع هوشیارانه احزاب و فعالین سیاسی دارای اهمیت دو چندان می شود.
این مهم از آن جهت قابل اهمیت است که ما به مرور شاهد تعاملات پشت پرده و تحمیل اراده و تصمیم سیاسی نیروی اصلاحطلب دینی به جنبش دمکراسیخواهی مردم هستیم
این جریان که یک پای آن درون نظام و پای دیگر آن در " بیرون " قرار دارد، در وحشت از نیرومندشدن سکولارها و رادیکالهای خیابانی و نیز در خلاء مطبوعات آزاد و فقدان یک اپوزیسیون نیرومند و متشکل، راه خروج از بحران فزاینده را هر روز بیش از پیش در " تعامل " با " رهبری " و رقیب حاکم می جوید.
غافل از آنکه، هر توافقی که متضمن شناسایی و رعایت کامل " حقوق شهروندی " نباشد و به اصل «انتخابات آزاد» صحه نگذارد، پیشاپیش نزد افکار عمومی و جنبش آزادیخواهی محکوم به شکست خواهد بود.
کرختی و بیبرنامهگی اپوزیسیون سکولار دمکرات، فرصت مناسبی را برای برخی از چهرههای فعال سیاسی «سکولار» » آماده ساخته است که هدایت و فرجام مبارزات مردم را مشروط به تلاش و همکاری همهجانبه " دمکرات های اسلامی " با "دمکراتهای سکولار" در پذیرش «ثقل دینی» آن معرفی نمایند.
نگاه و اندیشه سیاسی غیرمستقل و غیرانتقادی در " اپوزیسیون " این فرصت را برای «قدرت» فراهم آورده که بدون دغدغه و با اطمینان بیشتر، دست به تصمیمگیری بزند. جوهر این طرز تفکر از آنجائی که فاقد نگاه انتقادی است و گوهر اندیشهورزی مستقل را از خود دور ساخته است، بستری مناسب برای حلشدن در جناحهای قدرت به وجود آورده است. این تربیت و نگاه به سیاست، که مقهور قدرت است، در آینده ایران جایی برای نقشآفرینی ندارد و بنابر سرشت خود از هماکنون می تواند در مقابل ارزشهایی چون «آزادی و دمکراسی» قرار گیرد.
فاکتها و مشاهدات تاریخی بسیار، گویای این مدعا است. آقای فرخ نگهدار یکی از چهرههای شاخص و فعال چنین نگاهی به سیاست در طیف سکولار دمکراتها است. وی همواره با ترویج مسائل و مطالب غیرواقعی، به دنبال آن بوده است که اراده و ذهن روشنفکران و فعالان سیاسی را از مبارزه با «ولایت فقیه» و «حکومت اسلامی» به انحراف بکشاند.
کوشندگان سیاسی و فرهنگی، اگر به مطالب ایشان حول مسائل سیاسی کشور نگاهی بیندازند، درخواهند یافت که وی تاکنون طرح یا پیشنهادی حول سیاستگزاریهای مستقل به جنبش ارائه نکرده است.
آقای نگهدار، همواره پیرو و حامی سیاست و برنامه جناحهای درون حکومتی بوده است. ایشان در دوران «سازندگی» علم و کُتل هاشمی را بلند کرده است. در دوم خرداد ۱٣۷۶ شیفته رئوس برنامه ۹ گانه فریبای خاتمی بوده است. از فردای انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد، نیز رسماً و همهجانبه در سیاستگزاری، خود را پیرو مهندس موسوی می داند.
آقای نگهدار حول بیانیههای موسوی چنان جو گیر و از خود بی خود شده است که به ناگه خشم خویش را از زنان و جوانان آزاده و فعالان سیاسی دگرگونخواه و بخشی دیگر از اپوزیسیون بدفرجام «مجاهدین خلق» که خود گرفتار برزخی از خطاهای فاحش و استراتژیک گذشته است، پنهان نمی سازند.
نگهدار رسالت و فلسفه «ممکنات» را همیشه قرارگرفتن در حاشیه جناحبندیهای درون حکومتی پنداشته است. لذا این بار " پیام " روشن و بدون ابهام است. گویا که ایشان قصد ندارد قیام دلاورانه مردم مصیبتدیده را علیه استبداد دینی، همانگونه که هست ببیند و باور کند. آقای نگهدار، در اوایل دهه شصت، درست با همین متُد و طرز نگرش، که در مطلب « پیرامون نقش و اهمیت بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی » در تارنمای «اخبار روز» بدست نشر سپردند، " نیمه دیگر " جمهوری اسلامی را «صدای پای زمان» تحلیل کردند و با حمایتهای بیدریغ، سیاستهای آمرانه و فاجعهبار خمینی و حکومت اسلامی را در بیانیههای «هشت مادهای و ده مادهای» مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند. در نتیجه، سیاست تدوینی ایشان، تا آستانه سرکوب اپوزیسیون و آزادیخواهان بیپناه پیش برده شد.
امروز پس از گذشت نزدیک به سه دهه از آن ایام، ما بار دیگر شاهد شکلگیری تأسفبار چنین متد و سیاستی از سوی ایشان هستیم.
البته آقای نگهدار حق دارند هرگونه که می خواهند بیاندیشند؛ اما مجاز نیستند زیر نام «اپوزیسیون دمکرات سکولار» دوباره فضا را غبارآلود سازند و مروج و مبلغ سیاستی گردند که بستر و زمینه را در حال و آینده برای حذف، سرکوب و از گردونه خارجکردن آزادیخواهان و دگراندیشان آماده سازند. آخر این چگونه تماسی با سیاست است که نمی توان کوچکترین اثر و ردی از نقد و نگاه پرسشگر در آن مشاهده کرد؟ در چنین نگاهی به سیاست وقتی اثری از جوهر اپوزیسیون مستقل یافت نشود، آیا می توان در تماس با آن، از فرهنگ و مسئولیت سیاسی سخنی به میان آورد؟
من نمی گویم و هرگز انتظار ندارم که آقای نگهدار به عنوان یک فعال سیاسی متشکل، ارادهاش معطوف به قدرت سیاسی نباشد و الزامات تصمیم و اراده جمعی را مد نظر قرار ندهد؛ اما من از آقای نگهدار در جایگاه یک « انسان » هنگامی که در موقعیت تصمیمگیری جمعی، سیاسی قرار ندارد، انتظار دارم که « اخلاق » را به مثابه یگانه « ارزش » در کنش موثر فردی و در اظهارات و موضعگیریها مد نظر قرار دهند.
* چشمها را باید شست ... *
اکنون که قیام دلاورانه مردم برای استقرار یک جمهوری ایرانی و دمکراتیک در مقابل استبداد دینی تمام قد سر برافراشته است، آقای نگهدار از یک سو نگران و آشفته بدنبال نجات این امارت فرسوده و سرکوبگر به تکاپو افتاد و از سوی دیگر نمی تواند خشم و نفرت خویش را بر « عشقورزان و خیالپردازان به فروپاشی » از دیدهها پنهان سازد. ایشان در پیروی از بیانیه شماره ۱۷ موسوی، راه برونرفت را نه در همراهی با مردم ستمدیده و طراحی یک مشی مستقل، پویا و مسالمتآمیز، که در تلاش برای به سرعقلآوردن حکام مستبد و ترغیب آنان به گزینش یک « راه میانه » می داند. از این روست که آقای نگهدار خوشباورانه و ارادهگرایانه بیانیه اخیر موسوی را فصلالخطاب و نقطه پایانی به سیاست فروپاشی تلقی می کنند و به ناگهان با یک دور خیز سیاسی، از روشنفکران و فعالین سیاسی و جنبشهای اجتماعی می خواهد، حول خواست « مطالبه محور » که در آستانه انتخابات از سوی فعالین سیاسی و مدنی داخل ارائه گردید، گرد هم آیند. بدون آنکه به ساختار حقیقی و حقوقی حکومت و آرایش سیاسی موجود در جامعه و سرکوب خونین مردم توجه داشته باشد. خواست مطالبه محور از فردای کودتای انتخاباتی به موضوع مرکزی « تغییرات ساختاری » نظام سیاسی حاکم فرا روئید و منجر به تحول کیفی در گفتمان مطالبه محوری شد. " برای آنکه تنها به خصلت سلبی موضوع تأکید نکرده باشم، همین جا "برخی" از مطالبات حداقلی مربوط به راهکارهای پنجگانه بیانیه موسوی را که با جنبش آزادیخواهی همسوئیهایی مشترک دارد مورد تأیید قرار می دهم. "
* عبور از ولایت فقیه و حکومت اسلامی *
بسیاری از ناظران سیاسی بر این باورند که در اعتراضات خیابانی، بوِیژه در ششم دی ماه، « روز عاشورا » ولیفقیه به مثابه تصمیمگیرنده و سکاندار اصلی نظام برای همیشه در ذهن هوشیار مردم به گور سپرده شد. مردم در این روز از حکومت اسلامی عبور کردند. از آن پس حکومت اسلامی به شدت نگران اوضاع آشفته و بحرانی خود در جامعه است. بیهوده نیست که افکار عمومی از این روز به عنوان « نقطه عطف » در تاریخ مبارزات سیساله یاد می کند.
بنابراین آقای نگهدار، باید بپذیرند که جنبش در طول هشت ماه مبارزه پر تلاطم، از فاز آغازین خود عبور کرده است و بعید به نظر می رسد، تمایل و رغبتی در رجعت به گذشته از خود نشان دهد. از این رو راه غلبه بر بحران موجود، و پاسخگویی به مطالبات سیاسی، اجتماعی دیگر با تکیه بر حداقلها و مکانیسمهای آزمودهشده میسر نیست. اکنون برای رشد و تثبیت این جنبش و برای محققساختن مطالبات آن، هیچ راهی جز تضعیف مداوم جایگاه « ولیفقیه » و فرود ضربات پیاپی خیابانی و مدنی تا رأس خیمه ولایت وجود ندارد. اتکاء این جنبش نه در بالا که در متن جامعه قرار دارد؛ سیمای این جنبش مسالمتجو و فراگیر است و باید با نیرومندسازی نهادهای مستقل مدنی، به رسالت تاریخی خود، یعنی پایاندادن به سلطه استبداد و حکومت دینی عملی نماید.
با این همه، آقای نگهدار امید دارد که با توسل به « قانون گرایی » ذهن و اراده « دردکشیدگان از حکومت » را به دفاع از «خصلتهای اصیل حکومت اسلامی» معطوف دارد.
البته هیچ فعال سیاسی هوشیاری در این مقطع نمی تواند چشم خویش را بر شکاف موجود در بالا و آرایش سیاسی جدید در پایین ببندد و از ضرورت برخی همکاریهای موردی با بخشی از اصلاحطلبان تحولیافته و رادیکال روی برگرداند.
در عینحال روشن است که این تصمیم نباید به قیمت ساییدهشدن هویت فرهنگی، سیاسی و آسیبدیدن منافع سکولار دمکراتها تمام شود.
اصلاحطلبان بنا بر عدم فشار و سرکوب خونین سیساله، موقعیت، سرمایه و امکانات فراوان و عدیده خود را دارند که مشخصاً نقش و ثقل آن از طریق حضور مستقیم در جامعه و داشتن تریبون و رسانههای رنگارنگ و رایزنیهای بیرونی، برای فعالان سیاسی و اجتماعی شناخته شده است.
بنابراین، سکولار دمکراتها دارای هویت و منافع مستقل خویش هستند و در این برهه از زمان نباید به مثابه سوخت ماشین اصلاحطلبان عمل نمایند.
آقای نگهدار،
اکنون سوال این است، شما که خود را فردی خارج از نظام و عضوی از «اپوزیسیون سکولار دمکرات» می دانید، چرا چشم خویش را بر واقعیات جاری و ساختار انقباضی حاکم می بندید و سادهانگارانه بر آنید که به هر بهایی این حکومت جبار را سرپا « نگهدار »ید.
چنین به نظر می رسد که شما قصد دارید، انتخاب و تکرار تلخ دیگری را در تندپیچ سیاست به ثبت برسانید و سرنوشت خود را بار دیگر و برای همیشه به سرنوشت جناحهای درون حکومتی گره بزنید.
آقای نگهدار،
من از شما انتظار ندارم که به نیروی برکناری حکومت بپیوندید؛ اما انتظار دارم که چشم خود را به روی حقایق و مبارزات جاری مردم، در نفی حاکمیت دینی نبندید و « سیاست » را مدبرانه و با تدبیر پیشه خود سازید.
صمیمانه به شما توصیه می کنم که تا اندک فرصتی باقی است به صف کوشندگان مسالمتجو و دگرگونخواه بپیوندید. شما به خوبی واقفید که اپوزیسیون دمکرات سکولار، فاقد آمادگی لازم، فاقد برنامه سیاسی مدون و نیز فاقد مکانیزم و تشکلیابی نیرومند و انسجامیافته با جامعه است. تردید نیست که همه ما تاکنون در انجام این مهم غفلت ورزیدهایم. موارد یاد شده برای اپوزیسیون سکولار بسیار مهم و پراهمیت است و عدم توجه به آن بسیار خطرناک و پرهزینه است. از این رو از شما می خواهم که به سهم خود اپوزیسیون سکولار و جنبش دمکراسی خواهی را در تجهیز به برنامه و دستیافتن به نقشه و تئوری مستقل یاری دهید. برای برگزاری انتخابات آزاد و استقرار یک نظام سکولار دموکرات، با اپوزیسیون و رادیکالهای اصلاحطلب و زنان و جوانان آزاده ایران همراه و همصدا شوید.
آقای نگهدار، مسیر تاریخ شتابان است؛ از راه رفته برگردید و از «همین امروز» به نیروی تغییر بپیوندید و به وظیفه ملی خود عمل نمایید.
چهارم بهمن، ۱٣٨٨
۲۴ ژانویه ۲۰۱۰
DBagherpour@yahoo.de
|