از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : برای آقای رضا جواندل
دوست گرامی آقای رضا جواندل، من می توانم انتقاد شما را به پاسخی که برای شما نوشته ام بپذیرم و بپذیرم که نقد من ارتباطی به پرسش و مسائلی نداشته که شما احتمالا انتظارش را داشتید. در این صورت بهتر است که یک بار دیگر پرسش و یا نظریات خودتان را مطرح کنید.
در مورد حذف نوشتهی و یا پرسش شما باید عرض کنم که من هیچ مسئولیتی در این باره ندارم و مدیریت سایت هست که برای این گونه موارد تصمیم می گیرد. احتمالا به دلیل طنزی که شما به کار برده بودید این مسئله پیش آمده. کامنت دوست دیگری نیز در همان جا حذف شد، که برای من نیز جای پرسش هست : چرا عکس العمل های منفی (در بارهی شعر زیبا کرباسی : پهلوان پولکی) در صورتی که اهانت آمیز نباشد باید حذف شود.
ولی در خصوص مسئله ای که شما در این جا مطرح کرده اید، به اعتقاد من مسئله بسیار مهمی ست. مهم است از این جهت که باب نقد را روی مسائل بسیار حساسی باز می کند، یعنی ما با نقد و نقد نقد یعنی تئوری سروکار خواهیم داشت و این که چنین پرسشی را از کجا آغاز کنیم و چگونه بررسی کنیم. امیدوارم این بار نگویید که حالا وقت نقد و تئوری ادبی نیست. من بخاطر طرح چنین موضوعی واقعا به شما و به همگی تبریک می گویم، زیرا از آن پرسشهای بسیار نابی است که در فضای یخ زدهی خارج از کشور کمتر مطرح می شود. و از من انتظار نداشته باشید به چنین پرسشی فورا پاسخ بگویم. اساسا حیف خواهد بود که بخواهیم فورا به آن پاسخ بدهیم. به نظر نمی رسد ولی پرسش بسیار مشکلی ست و از من انتظار نداشته باشید که فورا به شما پاسخ بگوبم. ولی مطمئن باشید که پرسش شما در فهرست برنامه روزنامه هنر و مبارزه پدافند فرهنگی پرولتاریا با نام خودتان آرشیو شده است.
۲۱۱۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : محمد رضا فاریابی
عنوان : بحر کی گنجد درون کوزه یی!؟
از تذکر روزنامه هنر ومبارزه.... متشکرم. درست میفرمایید این میتواند مقدمه یی باشد بر نقد. اما خیال استوار من این است که در بخش اظهار نظر میباید که کوتاه و مفید گفت. اما گویا من قادر به مفید گویی نبوده ام.کوته اما چرا. بازهم تازه کنم، بقول استاد مهرگان بعضا آدمها "تفلسف"! میکنند. اما حیف است در شعر دست خالی باین عرصه بیاییم. بعد هم گفتم اگر قرار باشد خویی وار بنویسیم میباید که دانش خویی را هم داشته باشیم. بیش درد سر است . بازهم احترام خود را تقدیم آقای کشفی میکنم.بهر حال ایشان هم سلیقه ی خود را دارند.
۲۱۱٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رصا جواندل
عنوان : پرسش
خانم یا آقای هنر و مبارزه،
شما صورت مساله یعنی پرسش مرا حذف کرده اید و پاسخی نوشته اید که ربطی به پرسش من ندارد. پرسش من ساده و روشن است، در شریط امروز که میهن ما در آتش دارد می سوزد و جوانها را هم در زندان و هم در خیابان به گلوله ایا سزاوارست که شعرای سرشناس اشعار احساساتی و رمانتیک بسرایند و یا مفاهیم مجرد را شاعرانه بیان کنند؟ با درود بسیار
۲۱۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : به آقای محمدرضا فاریابی
حدس می زنم که شما «چیزهایی» می دانید و یا «چیزهایی» را در شعر صمصام کشفی کشف کرده اید، مطالبی را هم ردیف کرده اید ولی جای تأسف است زیرا که این نوع نقد که البته در فضای نقد ادبی (نابود شده ایران شاید مثل خود ایران) بسیار متداول است، از دیدگاه من نقد نیست. می تواند برای نقد مقدمه و حتی مقدمه بسیار خوبی هم باشد ولی نقد نیست.
ما در بررسی و نقد شعر و ادبیات نیاز داریم که در اشاراتمان را دائما در خود متن مشخص کنیم، به این دلیل به آن دلیل، اینجا اینو گفته ...من اینو می گم...
با تشکر از توجه شما
بی صبرانه منتظر توضیحات شما هستیم
۲۱۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : محمدرضا فاریابی
عنوان : کلامی که سرد است
آقای کشفی در همه ی آنچه که مینویسد و که قرار است شعر باشد،به نظر من نا فیلسوفانه ،فیلسوف است. ظاهرا این امری است آگاهانه و عمدی ،ویعنی که ایشان میخواهند باور فلسفه مند خویش را شعر کنند. از همین روست که نوشته های ایشان بیشتر ایجاد نوعی سرما و انجماد میکند تا آن گرمای خاص شعر. ایشان تصویر ساز نیستند ،جمله پردازندو در کار خود -هر جا که من خوانده ام- سعی دارند خویی را بیاد آدم بیاورند،که بد نیست اما اصیل نیست.در هرحال در کار ادب هرکس سلیقه یی دارد.منهم موافق سلیقه وباور خود با کار ایشان بر خورد کرده ام و لازم میدانم احترام خویش را در پایان تقدیم کنم.
۲۱۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : پاسخ به رضا ج
با گذشت از طنزی که نوشته بودید، اگر منظور شما را درست فهمیده باشم، حق کاملا با شماست. این شعر صمصام کشفی درست در مقابل شعر زیبا کرباسی قرار می گیرد. بدون قضاوت.
البته درست است که شعر می تواند و باید از زبان عادی و قراردادی فاصله بگیرد، ولی پرسش این است که تا کجا؟
این نوع مسائل می توانند علی رغم ظاهر سادهی آنها بسیار پیچیده باشند.
ولی در این دو شعر «نمی بینی ام» و «پهلوان پولکی» نوشته زیبا کرباسی حداقل یک عنصر مشترک وجود دارد که مدتی ست توجه مرا به طور کلی در خوانش ادبیات جلب کرده و آن هم نحوه استفاده از عناصر سنتی ست.
یعنی چگونه شاعران و نویسندگان عناصری را که به فضای فرهنگی و یا زبان عام و باورهای سنتی تعلق دارد به کار می گیرند. در شعر زیبا کرباسی موضوع زن از پهلوی آدم آفریده شده و یا زن نصف مرد است استفاده شده و در اینجا عنصر سنتی گلها و نقش و نگارهای قالی هستند که در تصویر پردازی صمصام کشفی به کار گرفته شده اند. این نوع شیوه های نگارش هستند که زبان شخصی را نزد فاعل نوشتار مشخص می سازند.
علاوه بر این، در اینجا می بینیم که شاعر یافته اش را رها نمی کند و دوباره آن را با تکیه کلام سنتی دیگری به حالت مضاعف تکرار می کند (تکراری که در عین حال با قطعات تکراری شعر در حالت دیاپازون قرار می گیرد) :
«و َ گل میاندازت چهرهات »
با شکر از خوانش شما
و
صمصام کشفی
۲۱۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|