از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای سهند نسیمی عزیز
با سپاس فراوان از وقتی که برای خواندن مقاله و نوشتن کامنت گذاشتهاید.
ابتدا به دو نکته اشاره کنم. من در مقالهام نگفتهام که «لوح سفید» جان لاک مورد قبول همه دانشمندان است، نوشتهام «دانش رسمی کنونی» ما. دانش رسمی همان چیزی است که امروزه تحت عنوان mainstream شهرت دارد. در ضمن همانگونه که خودتان اشاره کردهاید، «اشرف مخلوقات» یک آئین مسیحی است. در مقالهام نوشتهام که «دکارت که در جبههی کلیسای کاتولیک قرار داشت» تلاش کرد این تز «اشرف مخلوقات» را هم به شکل نظری و هم تجربی (با تشریح چشم گاو) اثبات کند. همانگونه که میدانید تئوری نور دکارت غیرعلمیترین نظریه درباره نور بود که بعدها توسط نیوتن رد شد. دکارت معتقد بود که نور سفید خالص است، نیوتن بعدها ثابت کرد که این تز سراپا خطاست بلکه نور سفید ناخالص است (از طریق منشور نور).
در این مورد که ما هنوز از مغز چیزی نمیدانیم – و هنوز در آغاز این راه هستیم- کاملاً با شما موافق هستم. همانگونه که میدانید ما امروزه با پدیدهای (انسانهایی) سر کار داریم که علم آنها را جزایر نابغه (savants) مینامد. کسانی که میتوانند در محاسبات ریاضی با بزرگترین کامپیوتر رقابت کنند، از اطلاعات گذشتهای که ندیدهاند مطلع هستند، هر هشت دقیقه یک کتاب ۴۰۰ صفحهای را مطالعه میکنند (با حفظ بیش از ۸۰ درصد اطلاعات آن)، با یک نگاه به یک شهر تمام جزئیات آن را بهتر از مدرنترین دوربینهای ساخته شده تصویر برداری میکنند و غیره و غیره.
در مورد ارامنه و ترکها: مقدمتاً باید بگویم که هدف این مقاله بررسی جنایات این یا آن گروه اجتماعی نیست. نه من صلاحیت آن را دارم و نه وظیفهی من است. اشاره آماری به این جنایات فقط برای نشان دادن این بوده که ما انسانها به راحتی میتوانیم هزاران نفر را که از نظر ما «بیگانه» هستند، نابود سازیم: ما خوبها هستیم و دیگران بدها. همین نگرش امروز در سینمای هالیوود به یک اصل تبدیل شده است. ژنرالی که هزاران نفر را میکشد، اعمالش به عنوان جنایت محسوب نمیشود، زیرا مقدمتاً در دستهی «خوبها» ردهبندی شده است. ولی رئیس مافیا که دستور میدهد رقبای خود را کشتار کند، جنایتکار محسوب میشود، زیرا جزو «بدها» است. خیلی راحت میتوان با قرار دادن ارزشهای خوب و بد، بعضی از جنایات را «خوب» و «عادلانه» و بعضی از جنایات را «بد و غیرعادلانه» ارزیابی کرد.
در مورد لکان: از آنجایی این یک موضوع جداگانه است، به قصد، برای پرهیز از ایجاد سوءتفاهم، به آن نمیپردازم. امیدوارم که در آینده فرصتی پیش آید تا بتوانیم بر سر این موضوع تبادل نظر کنیم.
شاد و تندرست باشید
۲۱۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : کشتن برای دفاع از خود جنایت نیست
اقای بی نیاز: قبل از هر چیز از اینکه اینگونه موضوعات جدید را به میان روشنفکران ایرانی می برید باید از شما تشکر کنم. من با خیلی از دیدگاه های شما موافقم -- مخصوصا آنجائیکه از پنجره فرصت برای یاد گرفتن زبان و یا تاثیر محیط زیست و دین در شدت دادن خشونت را مطرح می کنید . من هم مانند شما تخصصی در موضوعات علوم عصبی و مغز ندارم و مانند شما در این باره فقط مطالعاتی کرده ام. در این نوشته شما اشتباهات خیلی وجود دارد که سطحی وار بهش می پردازم. متاسفانه پس فردا امتحان دارم و پیش از این نمی توانم وقت بگذارم. ۱: علل خشم و خشونت نه همه اش در ÷ن آدمی است و نه همه اش از جامعه بر می خیزد. برای درک علل خشونت باید مرحله ائینه لکان را مطالعه کرد. استاد گرانقدر دکتر کرامت موللی هم در کتابهایش و هم در سایت اش اندیشه های غنی لکان را توضیح داده اند. بدون این مرحله آئینه آدمی وجود نمی داشت. اگر ائینه را جلو یه شمپانزه بگذارید به زودی حوصله اش در رفته و ائینه را بکناری می نهد اما کودک در ائینه خیره شده و باهاش حرف می زند و میدانیم که هر انسانی در طول عمرش چقدر به آئینه نگاه می کند.
۲: مطالعه و تجربه زندگی اصلا و ابدا به ایجاد سلول های مغزی نمی انجامد بلکه فقط ارتباط سلول ها را درمحفظه سیناپس تقویت می کند. امروزه علوم نوین مغز و اعصاب دست اوردهای فروید و لکان را تصدیق می کند. جذابیت اندیشه های لکان در این است که ایشان مواد اصلی اثار بجا مانده در سیناپس ها را هم تشریح و توضیح می دهد. به عقیده ایشان دال ها یا همان صوت های فیزیکی در سیناپس ها جای گرفته و از آنجائیکه دال ها شناورند و از مدلول هایشان مستقل هستند می توانند با همدیگر مخلوط شده و دال نوینی را به وجود بیاورند و به مدلولی دلالت کنند که نه به دال اولی و نه به مدلول اولی شباهت داشته باشد.
۳: آن هیرارشی " اشرف مخلوقات" هم نه از دکارت است و نه از هابس. آگوستین قدیس این هیرارشی را وارد مسیحیت کرده و ازش دفاع می کرده است.
۴: ان لوح سفید لاک هم مورد قبول اکثر دانشمندان علوم اعصاب و مغز نیست. زمان برای بارآوردن نوابغی مانند باخ و بیتهون کافی نیست . همین چندی پیش در برنامه ای پسر بچه نابغه ای رانشان میداند که انگار از مادر نابغه موسیقی دان زاده شده است. در سه سالگی برای اولین بار عکس ویولون را کشیده بوده که بقول پدر و مادرش نه در خانه داشته اند و نه در بیرون دیده بوده است.
۵: شما در جواب اقای ارسلان تبریزی نوشته اید که شما نمی توانسته اید همه جنایات بشری را گزارش دهید که حق با شما است اما احتمالا می دانید که بر خلاف دکارت که معتقد بود مغز آدمی مانند یه حسابگر عاقل است و حقیقت را می تواند در یابد اسپینوزا معتقد بود که مغز بخاط تنبلی اش هر چیزی را که بهش بدهی قبول می کند. شمایی که کشت و کشتار ارامنه بدست ترک ها را گزارش می دهید آنطرف قضیه را که ممکن است این کشت و کشتار فقط بخاطر دفاع از خود بوده را نمی گویید و خواننده فقط یه طرفه آنچه شما نوشته اید را قبول می کند.
۶: در ضمن کشتن انسانها حتی در دموکرات ترین جوامع همیشه کار زشتی نیست. برای دفاع از خود انسان مجبور است که دشمن اش را بکشد. در تمامی ادبیات راجع به اخلاق هم کشتن انسانها همیشه تقبیج نشده است.
موفق و تندرست و سرافراز باشید.
۲۱۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز(حافظه تاریخ)
با تشکر از اشاراتی که در مورد ژنتیک کرده اید. برای رفع هرگونه سوء تفاهم ابتدا ضروری است که بگویم من در این جا نه در مقام یک فرد کارشناس در حوزه ی نویرولوژی یا ژنتیک در این موضوع دست به قلم برده ام بلکه فقط به عنوان کسی که در این حوزه تا حدودی مطالعه کرده و از «اطلاعات عمومی» برخوردار است. زیرا همانگونه که خود شما اشاره کرده اید این حوزه یا حوزه ها آنقدر وسیع و عمیق و شاخه شاخه شده اند که برای نوشتن و اظهار نظر دقیق و علمی در خصوص آنها، به یک دانش منسجم و چندین و چندین ساله نیاز است. به زبان فارسی سلیس گفته شود من حقیقتاً این جسارت را به خود نمی دهم که وارد «جزئیات» بشوم. ولی امیدوارم که این بحث از سوی کارشناسان عمیق تر و دقیق تر شود تا ما بتوانیم شناخت بهتری از خود بدست آوریم.
شاد و تندرست باشید
۲۱۱۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : اندازه فعالیت ژنها، شاخص خصوصیات انسان
اگر این اصل را بپذیریم که در حقیقت انسان زاده تآثرات محیط اطرافش است و چگونگی تکاملی وی بسته بآمادگی قبول تآثیر پذیری وی از محیط زیست و پرورش بطور نسبی دارد.جمیع خواصی که بشریت از آن خود دانسته و بثبت رسانده، متآثر از درجه فعال بودن ویا منفعل بودن ژنهای مربوطه میباشد. فعالیت پاره ای از ژنها از جمله تنازع بقاء شامل خوردن و تولید مثل، غیرارادی و «غریزی» بمانند حرکت شبانه روزی «غیرارادی» ماهیچه قلب دارای شباهت قرینه ای هستند.انسان بعنوان یکی از موجودات همطراز با دیگر جاندارن با اختلاف چنددرصدی، با بهره وری از تمامی خواص موجودات دیگر که در ژنها انباشته و بحافظه داده شده، برخودار است. تعداد ژنهای که مبین خواص خاصی هستند به سی هزار تخمین زده میشود. باگذشت زمان و بمرور ژنهای مختلف موجود انسان دچار «رخوت و تنبلی» گشته است. از چگونگی فعال شدن ژنها در پاره ای از انسانها که «بحس ششم» و یا «ژنی بودن» در عام مطرح میشود، در حال حاضر دلایل منطقی و علمی در دست نیست.آنچه که قابل توجه است، انسانهاییکه دارای کمبود و یا نقص یکی از خواص پنجگانه مطرح در جوامع،بیشتر قادرند تاحدی ژنی دیگری با خاصیت دیگری را اکتیو سازند. درجه فعال بودن ژنهای جاندارن در انسان، کاراکتر وی را ترسیم مینماید.و مغز کاری جزء حفظ داده ها از برداشتهای متفاوت فعالیت ژنیکی و در صورت لزوم در اختیار قراردادن آنها و مورد بهره بری مجدد ندارد. اینکه آیا هنوز از سلولهای اولیه ساخت موجودات، ژنهای خفته تکثیر کننده غیر ارادی سلولها که باعث بروز سرطانهای مختلف میشود وآنرا انسان درخود حمل میکند،سوالی است که در میان تزهای مختلف علل ایجاد سرطان گم شده است. مقاله نگاشته شده آغاز یک بحث آکادمیک و نیمه علمی را باز کرده و ادامه آن ممکن به روشن شدن چکونگی نمودهای غیرانسانی(نه غیر جانداران) حاملین طرفدار زور و خشنونت کمک نماید.
۲۱۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای ارسلان تبریزی عزیز
اگر این مقاله را به دقت خوانده باشید در این جا هیچ انسانی از خشونت مبرا نشده است. این آمار رسمی هم فقط برای نشان دادن ابعاد خشونتی است که در ماست. حالا واقعاً بگوئیم نه ۸۰۰ هزار نفر بلکه هشت هزار نفر، مگر در ماهیت قضیه فرقی می کند؟ مگر اعدام ۳۸۰۰ نفر اسیر و زندانی در طول دو هفته در زندانهای جمهوری اسلامی حتما باید ۳۸ هزار نفر یا ۳۸۰ هزار نفر بشوند تا ما را تکان دهد؟ اگر متوجه شده باشید من در مقاله ام از خشونت و کشتار جمهوری اسلامی چیزی نگفتم، آیا این بدان معناست که جمهوری اسلامی دست کشتار و خشونت نزده است؟ می توانم یک مثنوی هفتاد خرمنی برایتان از جنایات گروه های مختلف بشری علیه یکدیگر ارایه دهم. می توانم حتا از کشتار طوایف کرد، علیه یکدیگر یا طوایف بختیاری علیه یکدیگر بنویسم، تازه این ها با هم نسبت خونی دارند! نه عزیزم، بحث من این نیست کدام دسته یا جماعت انسانی از دیگری چقدر کشته است. مسئله بر سر روشن کردن خشونت و آگاهی ما انسانها بدان است.
شاد و تندرست باشید
۲۱۱٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : اقای بی نیاز تخفیف چرا"
اقای بی نیاز: اولا چرا شما در تعداد "قربانیان "ارامنه تخفیف داده اید.؟ آنها که ادعا می کنند ۱.۵ میلیون ارمنی قتل عام شده است. ثانیا: لطفا در کنار این گزارشات تان قتل عام اهل خوجالی بدست داشناک های ارمنی که همین چند ده سال پیش اتفاق افتاده است را هم گزارش دهید. ثالثا: به تنهایی پیش قاضی نروید که همیشه برنده بر خواهید گشت. مورخ برجسته آمریکایی برنارد لوئیس که تورک هم نیست بلکه یهودی است در باره حوادث و در گیری های آندوره بین عثمانی و ارامنه بر عکس شما معتقد هستند که این ارامنه بودند که کشت و کشتار تورک ها آغاز کردند برای اینکه از طرف اشغاگران و روس ها قول سرزمین گرفته بودندو وقتی صبر تورک ها به پایان رسید آنها هم به دفاع از خود پرداختند. به عقیده ایشان دولت عثمانی سلاح در اختیار ارامنه گذاشته بود که از خود در مقابل اشغالگران دفاع کنند ولی داشناک های آلت دست روس همین سلاح ها را بر علیه اهالی تورک بر گردانند. نامه ها و خاطرات ارتشی های روس آن زمان چنان از جنایات ارامنه گزارش می دهند که مر بر تم آدمی سیخ می شود. من ویدیو های مصاحبه برنارد لوئیس و نامه های افسران ارتش تزاری را در همین سایت درج خواهم کرد با اینکه میدانم." نرود میخ آهنین بر سنگ."
اولین بار که من با لغت داشناک اشنا شدم کتاب های لنین بود که در همه جا از داشناک بعنوان آلت و ابزار سرمایه داری بین المللی سخن گفته بود.
۲۱۱٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطنان عزیز (ئاواره و سرمدی)
آقای ئاواره: ابتدا با تشکر بسیار از توضیحاتتان دربارهی «دستگاه لیمبیک» و نقش بسیار مهم آن در زندگی فردی و اجتماعی ما انسانها.
در مورد پرسشتان: به نظر من وقتی گفته میشود که «انسان اشرف مخلوقات» است، در خود این «شناخت» را نهفته دارد که گویا ما انسانها به طور تجربی و نظری به این «نتیجه» رسیدهایم که «مغز» همهی موجودات زندهی روی زمین را با مغز خود مقایسه کردهایم و پس از این مقایسه «علمی»، ثابت شده است که ما «اشرف مخلوقات» هستیم. ما تا همین سی سال پیش نمیدانستیم که «گیاهان» هم مغز خودشان دارند که در ریشهی آنها قرار دارد. در این زمینه ژاپنیها دستآوردهای بزرگی دارند که توانستند ریتم خواب و بیداری گیاهان را نیز اندازهگیری کنند و حرکت ریشهی گیاهان (مغز آنها) را در مسیر نیروی جاذبه زمین مشخص و معلوم کنند. موضوعی که داروین به لحاظ نظری به آن پرداخته بود. یا ما انسانها اطلاعات بسیار ناچیزی از سازمان اجتماعی مورچهها، موریانهها و زنبورها داریم. (قدمت آنها حداقل ۱۰۰ میلیون سال است) به همین دلیل دانشمندان در این رابطه بسیار محتاطانه سخن میگویند و دیگر از نتیجهگیریهای قاطعانه پرهیز میکنند.
آقای سرمدی: تقلیل سه موردِ «خوردن، خوابیدن و تولید مثل» به «خوردن»، احتمالاً به این دلیل ناقص است که بدون خوابیدن، حتا اگر حیوانات همیشه چیزی برای خوردن داشتن باشند، به مرگ منتهی میشود. تولید مثل، امری است که به «نوع» به طور کلی مربوط میشود، اگرچه موجود زنده به طور فردی میتواند بدون تولید مثل ادامه بقا دهد ولی «نوع» نمیتواند. زیرا در این جا بحث بر سر «تنازع یا ادامهی بقای» نوع (موجود زنده) است.
در ضمن آدرس ایمیل من bbiniaz@gmail.com است.
شاد و تندرست باشید
۲۱۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ئاواره
عنوان : یک سوال؟چند توضیح
به نظر شما این توصیف مغز که:"مغز عالیترین شکل ماده است که میتواند ماده را بشناسد" (نقل به معنی و به باورم از لنین)،بازگشت دوباره به همان مفهوم کانتی اشرف مخلوقات نیست؟اگر نیست شما آنرا چگونه در این رابطه بررسی میکنید؟
اصولن ژنی بنام خوردن و خوابیدن هم نداریم،چه رسد به ژنی بنام خشونت،ژنها تنها مسول پیامهایی هستند که تولید مولکلها ماکرومولکولها ،ارگانلها،ارگانها ...رادر اختیار دارند!
خشم،ترس ،نگرانی،هوس،،همه مکانیسمهای مشترک انسان با دیگر جانوران است که مرکز آن در دستگاه "لیمبیک"است و میتواند در صورت تحریک بیرونی و همچنین نیاز زیستی فعال شود!درسلسله مراتب تکاملی دستگاه لیمبیک پایینتر از قشر فوقانی مغز میباشد که در انسان به حد اعلا تکامل یافته و میتوان با آن به تفکر پرداخت،....دانش نوین نوروبیولوژیک با کمک دستگاههای" ستی سکن" ثابت کرداند که با تحریک مرکز لیمبیک در مغز انسان،مراکز محاسبه،اندیشه و..در قشر فوقانی و عمدتن در پیشانی مهار میشوند ،این موضوع را همه ما به هنگام خشم،غصه و هوس و عشق تجربه کردهایم! فعالیت مدام و برانگیخته نگهداشتن دستگاه لیمبیک در اعضای جامعه هم از ضروریات جامعه سرمایه داری است و هم گردانندگان آن ماهرانه آن را در بافت فرهنگ و رفتار عمومی،در فیلم،تلویزیون،رادیو،روزنامه و نرمالیزه کردهاند که مجزا کردن آن از انسان و پی بردن به اکتسابی بودن آن تنها کار محققین اجتماعی است،اعضای ساده جامعه در آن حتی شک نمی کنند! برای مثال همه ما میدانیم،چگونه برای فروش حتی ماشین چرخ گوشت هم از اروتیک استفاده می شود،سرتاپای دستگاه فروش در جامعه سرمایه داری بر کارزار هیجان زده کردن و کور کردن عقل و چشم مشتریان میچرخد! در این مورد حکومت اسلامی هم دست کمی از همتاهای لایییک،دموکرات مسیحی،سوسیال دموکرات و جمهوریخواه خود ندارد،منتها فراخور حال و هوای تاریخی و فرهنگی جامعه خود از شیوههای دیگری برای کور کردن اندیشه و عقل مردم بهره میبرد!
شعار هر دو: هیجان زده کن،دستگاه لیمبیک شان را تحریک شده نگه دار و لذت ببر و سوار شو!
در پایان باید بگویم مقاله خوبی بود و کلی یاد گرفتم و نیز دانستههای پاسیو را دوباره جانی بخشیدم!
۲۱۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بابک سرمدی
عنوان : سه نیاز غزیزی و یا عادتی »خوردن و خوابیدن و تولید مثل
جناب بی نیاز با سلام و تشکر از مقاله جالبتان. درصورتی که برای شما هم امکان داشته باشد، خیلی ممنون میشوم اگر بتوانم از طزیق ایمیل نقطه نظرات و سوالاتم را با شما درمیان بگذارم.
آیا میتوان سه نیاز غزیزی و یا عادتی »خوردن و خوابیدن و تولید مثل « را حتی به مهمترن و سر منشأ ترین این سه، یعنی نیاز به خوردن کاهش داد؟ چون خوردن نیازی است بسیار مادون و اولیه، که خود پایه و اساس بقیه نیاز های همه جاندارانست. تا این نیاز اصلی برآورده نشود، دو نیاز دیگر، و متعاقب آنها، سایر نیازهای بشری رشد و تکامل نخواهد داشت. انسان فقط تا زمانی که این نیاز اولیه را بدون نگرانی، خطر، خشونت و دغدغه خاطر بتواند برآورده کند، ممکن است برای وصولش دست به خشونت نزند. آیا چیزی را که هنوز با تجربه ثابت نشده براحتی میتوان پذیرفت و باور داشت که بشر های اهلی شده، مانند سوئدی های جدید و یا وایکینگهای قدیم، هیچ وقت بشکل انسان کاملاً متمدن و صددرصد اهلی و بی خشونت شما درآیند؟ ممنون از پاسخ شما و با آرزوی پیروزی و سربلندی شما!
۲۱۱٣۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : خانم نوری علا عزیز
مقدمتاً با سپاس فراوان از شما و کامنتتان.
دو مفهوم کلیدی در کامنت شما هست که تلاش میکنم به طور خلاصه و در حد توانم به آنها پاسخ بدهم. تولید مثل به این دلیل غریزی است که صرف نظر از آگاهی یا ناآگاهی ما صورت میگیرد، درست مانند خوردن و خوابیدن. به جز انسان همهی موجوداتی که در تولید مثل به دو جنس نر و ماده نیاز دارند، این گونه عمل میکنند، بدون این که از تولید مثل «اطلاع» یا «آگاهی» داشته باشند. همین امر در تکجنسها که جهان ذرهای (باکتریها، ویروسها) را در برمیگیرد، وجود دارد. بنابراین «آگاهی» یا «اطلاع» نقش تعیین کننده ندارد. اساساً آن چه که انسان مستقل از اراده و شعور خود یعنی ضرورتاً انجام میدهد تا زنده بماند، غریزه محسوب میشود: به همین دلیل خوردن، خوابیدن و تولید مثل جزو غرایز محسوب میشوند. در ضمن نبایستی «تولید مثل» و «سکس» به مفهوم امروزی را با هم یکی دانست. این که این دو با هم چه رابطهای دارند و یا چه رابطهای ندارند، موضوع جداگانهای است که امیدوارم در فرصت بعدی به آن بپردازم.
دومین موضوع بر سر «آغاز تمدن» است. طبق اطلاعات نسبتاً دقیق باستانشناسان و زمینشناسان، زمین حدود ۱۳ هزار است که به اصطلاح «آرام» گرفته، در اروپا یخبندانها رو به اعتدال گذاشتند و آب و هوای معتدل در شرق و به ویژه خاورمیانه و شمال آفریقا گسترش یافت. اولین تمدنها از حدود یازده هزار پیش در کنار رودخانهها شکل گرفتند. در ایران در کنار کرخه و کارون (ایلامیان)، در عراق امروزی در کنار دجله و فرات (بابلیان)، در مصر در کنار نیل، در هند در کنار سند، در چین در کنار رودخانه زرد. قبایل در کنار این رودخانهها شروع به زندگی کردند و اولین تمدنها، با تولیدات کشاورزی و صنعتی، آغاز شد (دوران نوسنگی). تمام جنگهای قبایل با یکدیگر بر سر مکان خوب در کنار رودخانهها بود.
فرآیند شکلگیری تک همسری و تبدیل آن به شکل غالب البته تنها به «اطلاع نقش مرد در تولید مثل» مربوط نیست. عوامل بسیاری نقش دارند. همانگونه که شناخت عوامل گوناگون که باعث شده در کشور بوتان زنان همزمان دو سه شوهر داشته باشند، به یک پژوهش جداگانه نیاز دارد. به عبارتی در بوتان، چندهمسری (پلیگامی) وجود دارد، ولی به عکس کشورهای مسلمان!
شاد و تندرست باشید
۲۱۱۲٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : پرتو نوری علا
عنوان : انسان و غریزه
با تشکر از این مقاله بسیار آموزنده و هشدار دهنده، که امیدی به خواننده می دهد تا با تغییر شرایط بتواند خشونت یا حذف را مهار کند.
سئوال من اما نه در مورد خشونت، بلکه زمینه هایی از جمله تنازع بقا (خوردن، خوابیدن و تولید مثل) برای بوجود آمدن تغییرات مغزی و سرانجام عادت به خشونت شده است.
تنازع بقا در مقاله شما به عنوان اولین غرایز بشر نام برده شده است. تا آن جا که به کمک دانش اندکم بخاطر می آورم، گرچه انسان در داشتن نیازهای فوق (خوردن، خوابیدن و تولید مثل) مثل حیوان است، اما آن چه در حیوان بصورت غریزه و غیرکنترل کار می کند در انسان بصورت سائقه یا کشش عمل می کند. یعنی انسان مثل حیوان غریزه ندارد.
دیگر این که تا قرن ها بشر از موضوع رابطه جنسی و بارداری اطلاعی نداشت. همان گونه که حیوان بر حسب غریزه جنسی اش جفت گیری می کند نه با آگاهی از تولید مثل.
بنا بر نظر مردم شناس سرشناس فقید آمریکا اولین ریید و مردمشناسانی نظیر او، اطلاع از چگونگی تولید مثل، نسبت به قدمت عمر بشر، موضوعی جدید است که حدودا به ۵ تا ۷ هزار سال پیش می رسد. یعنی بشر، تا حدود دوران کشاورزی، از نقش مرد در باردار شدن زن اطلاعی نداشت. در واقع با اطلاع نقش مرد در تولید مثل بود که نهاد ازدواج و بویژه تک همسری (زن یک شوهر) رواج می یابد.
بنابراین چگونه می شود اولاً خوردن و خوابیدن و ... را در انسان غریزی دانست و دیگر این که چگونه از رابطه ای ناروشن (مثل تولید مثل) می توان از غرایز اولیه بشر نام برد؟
با سپاس پیشاپیش از پاسخ احتمالی شما
۲۱۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|