ضرورت تشکیل جبهه ای از مخالفین رژیم در حمایت از مردم ایران


پروانه سپهر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ بهمن ۱٣٨٨ -  ۴ فوريه ۲۰۱۰


بیش از ٣۰ سال حکومت « وحدت کلمه» یا به معنایی دیگر، استقرار رژیمی دیکتاتوری، باعث گردیده است که بسیاری از فعالان سیاسی حتی در خارج از کشور، از هر حرکت یا شعاری که از نظر آنان، این وحدت کلمه را بهم بزند، دچار وحشت گردند. نگاهی به سایت های گوناگون خبری و صدها مقاله گوناگون، نشان از آن دارند که بخشی همچنان دچار توهم اصلاحات از بالا هستند و هنوز در انتظار تغییراتی در رابطه با رویارویی بخش های حکومت میباشند. بر اساس چنین تفکری، در آغاز جنبش اعتراضی مردم، بسیاری تلاش نمودند که تنها شعارهای مردم در داخل ایران را تکرار نمایند. حتی در روز عاشورا در بعضی از تظاهرات در خارج از کشور شعار الله اکبر شنیده میشد. اما همین بخشی که ظاهراً دنباله روی شعارهای مردم بودند، زمانی که مردم در مقابل حملات وحشیانه رژیم به دفاع از خویش پرداختند، کوشیدند با استفاده از مفاهیمی چون «حقوق بشر» و یا «احتراز از خشونت» مردم را آرام نمایند. این بخش اپوزیسیون که سالهاست پیگیرانه در حال ترساندن خود و مردم هستند، گمان دارند که با این شیوه های محافظه کارانه به هدف خود خواهند رسید. متاسفانه شکستهای متوالی در مورد کارایی این نظریه چندان تغییری در اندیشه های آنان نداده است. بطور مثال روزگاری طرفداران اصلاح طلبان مدعی بودند که خاتمی، برای مردم، فضای باز سیاسی و آزادی فراهم نموده است. آنان نخواستند با این حقیقت ساده روبرو شوند که حضور خاتمی برای آرام نمودن مردمی بود که از فضای پر خفقان سیستم ایجاد شده توسط حاکمیت به تنگ آمده بودند. امروز نیز همین مردم، جلوتر از خواستهای اصلاح طلبان، بخاطر دفاع از حقوق انسانی خویش خطر می کنند و به خیابانها میریزند. آنان دیگر نمی خواهند تن به خفت و بی حقی و ستم بدهند. تقلب در انتخابات تنها بهانه ای بود تا آنان نشان بدهند که دیگر این حکومت را نمی خواهند. سرکوب وحشیانه مردم در مقابل چشمان حیرت زده جامعه جهانی، تنها بخاطر ابتدایی ترین حقوق شهروندی، نشان داد که چگونه سالها با این مردم مانند گله های انسانی رفتار شده است، گله هایی که تنها شایسته مسلخ جلادان بوده اند. مرم شاهد آن بودند که چگونه در مقابل تظاهرات مسالمت آمیز آنان، نیروهای مهاجم دولتی با زبان گلوله بدانان پاسخ دادند. روز عاشورا مردم نشان دادند که دیگر صبر آنان به پایان رسیده است ودر مقابل حمله نیروهای دولتی به دفاع از خویش بر خواستند. این دفاع طبیعی مردم، بحث های گوناگونی را بوجود آورد و تعدادی تلاش نمودند که مردم را باصطلاح به آرامش دعوت کنند از جمله اکبر گنجی بنام «عقلانیت عملی» مردم را از بکار گیری شیوه های رادیکال «انقلابی، خشونت آمیز» بزعم ایشان منع نمود. ایشان معتقد است که به هیچ عنوان این شیوه ها به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر منتهی نخواهد شد. این نوع برخورد تنها بازی با واژه هاست. چرا واژه ها را از معنای خویش تهی میکنیم؟ خشونت تنها از طرف حکومت است و مردم حق دارند از خود دفاع نمایند. آیا دفاع از خود به معنای خشونت است؟ بطور مثال اگر جنایتکاری در خیابان به ما حمله نماید و ما از خود دفاع کنیم میشود نام آنرا خشونت گذاشت؟ این مردم بیش از ٣۰ سال است توسط این حکومت شلاق خورده اند، آنها را در معابر عمومی بدار آویخته و یا سنگسار کرده اند، در زندانها مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته و بطور کلی سالهاست حرمت، حقوق و کرامت انسانی آنها را لگد کوب نموده اند و امروز پس از اینهمه بیداد، این مردم صبرشان لبریز شده و بدفاع از خود بر خاسته اند. آیا این غیر منصفانه نیست که ما از مردم بخواهیم که در مقابل اینهمه بی حقی تنها سکوت کنند و بگذارند این جانیان درنده خو، با آنان چنین وحشیانه بر خورد کنند. اگر وضع بدینگونه پیش رود، دیر نخواهد بود که خیابانها سنگر بندی شود و این خیل خشمگین بجان آمده از بیداد ٣۰ ساله سلاح بدست گیرد و گلوله را با گلوله پاسخ دهد. اگر بدینگونه پیش رود، ما چه بخواهیم چه نخواهیم، شاهد چنین وضعیتی خواهیم بود. بسیاری از ما آرزومند آن هستیم که بتوان از طریق رفراندوم و سایر شیوه های مسالمت آمیز تغییراتی جدی ایجاد نمود اما این حکومت، این گروه وحشی آدمخوار که با خوی آدمیزادی بیگانه است زبان مدارا را در نمی یابد و تنها میبایستی با زبان زور با وی سخن گفت. آیا امثال اکبر گنجی ها چه راه حل عملی برای این مردم پیشنهاد مینمایند؟ آیا میبایستی آنان هر روز در خیابانها کشته شوند؟ حکومتگران چنان مست قدرتند که نه بدنیا گوش می دهند و نه به خواستهای مردم خویش. این حکومت سرکوبگر راه دیگری برای مردم نگذاشته است. بیش از ۶ ماه است که این مردم تنها بخاطر شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز، با سبعانه ترین اشکال مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته اند. تعداد وسیعی به بهانه های واهی دستگیر شده و در شرایط غیر انسانی در زندانها بسر میبرند و تعدادی جوخه های مرگ را انتظار می کشند. چگونه میتوانیم در چنین شرایطی آنان را به بردباری دعوت کنیم؟ آیا ٣۰ سال بردباری کافی نیست؟
و اما اعتراضات یکپارچه و گسترده مردم در طول این ماه ها نشان از تغییراتی جدی در آینده ای نه چندان دور دارد . آنچه باعث نگرانی و تأسف است، ضعف جنبش در رابطه با نداشتن برنامه و سازماندهی است. تصور کنیم هم امروز و یا در ۲۲ بهمن، مردم پیروزی بدست آورند، برای آینده چه برنامه هایی وجود دارد؟ این دقیقأ همان کمبودی است که در ٣۰ سال پیش وجود داشت و متأسفانه هنوز هم وجود دارد. آیا اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور آمادگی برای تغییرات احتمالی دارد؟ یا آنکه میبایستی شاهد درگیری های تازه میان نیروهای اپوزیسیون باشیم؟ متأسفانه اپوزیسیون خارج از کشور با همه امکاناتی که برای گفتگو، کنار هم نشستن و تبادل نظر داشته است، همواره بصورت منفرد و جدا از هم عمل نموده است. آیا باعث تأسف نیست که بخاطر فقدان یک اپوزیسیون متشکل و متحد، محسن سازگارا میبایستی نقش یک گروه رهبری کننده را ایفا نماید و یا محسن مخملباف به عنوان سخنگوی اپوزیسیون با مجامع بین المللی گفتگو نماید؟! اپوزیسیون خارج از کشور پس از ٣۰ سال نتوانسته است بر سر موضوعاتی معین در کنار یکدیگر نشسته و به توافق های موقتی دست یابد. شاید بتوان گفت که ادامه حکومت جمهوری اسلامی حداقل در ۱۰ ساله اخیر، نه از سر قدرتمند بودن این حکومت بلکه تنها بخاطر فقدان اپوزیسیونی متحد و متشکل بوده است.
آیا براستی زمان آن نرسیده است که گروه های مختلف سیاسی، شخصیتهای منفرد سیاسی که تعدادشان هم کم نیست، با حفظ نظرات خویش، حول قوانین حقوق بشر، دور یکدیگر جمع شوند؟ امروز تنها با پذیرش تفاوتها و با احترام به نظرات مخالف یکدیگر میتوان بسوی دموکراسی حرکت کرد. بسیاری از ما دل نگران آینده ایران هستیم. تجربه های تاریخی ثابت نموده اند که تنها نخواستن حکومتی ظالم کافی نیست، بلکه میبایستی برای آنچه که می خواهیم برنامه ای مشخص داشته باشیم. بر اساس همین تجربیات شاید بتوان از اپوزیسیون خارج از کشور، با توجه به فضای آزاد وامکاناتی که در اختیار دارد، توقع داشت که نمونه عملی مشخصی از آنچه که بسیاری از مردم ما در تغییرات احتمالی کشور آرزومند دستیابی بدان هستند نشان دهد. نمونه مشخصی از حکومتی چند حزبی، بر اساس قوانین حقوق بشر، جدایی دین از سیاست، حکومتی بر اساس عدالت که در آن ملتهای مختلف ایران از حق تعیین سرنوشت خویش برخوردار باشند و زنان بتوانند با شرکت داشتن در نقش های کلیدی کشور، در تعیین سرنوشت خویش سهیم باشند. بر چنین اساسی میتوان آرزومند آن بود که احزاب و گروه های مختلف سیاسی از مجاهدین و سلطنت طلب ها، تا احزاب طرفدار مارکسیسم و کمونیسم تا گروه های ملی مذهبی، نمایندگان خلقهای مختلف ایران و نمایندگان زنان، همگی در طیفی وسیع، بخاطر آینده ایران، حول پلاتفرم مشخصی در کنار یکدیگر جمع شوند. قدرت مطلقه حکومت ریشه در قانون اساسی ایران دارد و این قانون اساسی است که سد راه حرکت جامعه می باشد. شاید بتوان گفت که یکی از مهمترین وظایف حقوقدانان و متخصصین، تهیه پیش نویس پیشنهادی قانون اساسی جدیدی است که بتوان بصورت پیشنهادی در سایتهای اینترنتی منعکس نمود تا همه صاحبنظران و مردم بتوانند در مورد آن نظر داده و آنرا برای آینده ایران مورد نظر قرار دهند. با چنین تدارکاتی میتوان تقاضای رفراندوم نمود، رفراندومی که مردم با آمادگی قبلی و بصورت آگاهانه و آزادانه بتوانند برای تعیین سرنوشت خویش در آن شرکت نمایند. اگر نیروهای اپوزیسیون بتوانند در چنین شرایطی، برای تغییرات احتمالی، کنار یکدیگر قرار گیرند میتوان آینده ایران را تا حدودی تضمین نمود. با وجود یک اپوزیسیون قوی، با حفظ استقلال هر یک از شرکت کنندگان در آن، میتوان نمونه ای عملی از ساختاری بر اساس دموکراسی ارایه داد. گردهمایی این اپوزیسیون قدرتمند میتواند از طرفی باعث دلگرمی مردم باشد و از طرفی دیگر حمایت جامعه جهانی را بشکل جدی تری جلب نماید. تلاش برای لغو حکم اعدام، و تبلیغ آن از هم اکنون یکی از موفقیتهایی خواهد بود که باعث خواهد شد هیچکس در آینده بجرم مجاهد، کمونیست و یا سلطنت طلب بودن مورد تعقیب و اعدام قرار نگیرد. این آرزوهایی است که اگر جامه عمل بپوشد نه بدین حکومت و نه به حکومتهای آتی مجال سرکوب و جنایت نخواهد داد. اگر امروز نتوانیم یکدیگر را بخاطر نظرات گوناگون تحمل کنیم، اگر تا فرصتی باقی است نتوانیم تمرین دموکراسی نماییم، حتی در صورت پیروزی، آغاز اختلافات خواهد بود و باز دیکتاتوری دیگری با استفاده از این شرایط سرنوشت ملت ما را رقم خواهد زد.