•
پس از ۳۱ سال هنوز رمزگشایی از انقلاب ۵۷ به پایان نرسیده است.هنوز دیدگاههای متفاوتی از چگونگی پیدایش و شکلگیری این انقلاب بدست میاید. این همه از پیچیده بودن و ناهمگونی عوامل انقلاب نیست که روند رویدادهای پس از انقلاب، خود چنان پراهمیت بودهاند، شاید مجالی مناسب برای تحلیل خود انقلاب باقی نگزاشته و بیشتر کارشناسان را درگیر چگونگی رویدادهای بعدی کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۶ بهمن ۱٣٨٨ -
۵ فوريه ۲۰۱۰
پس از ٣۱ سال هنوز رمزگشایی از انقلاب ۵۷ به پایان نرسیده است.هنوز دیدگاههای متفاوتی از چگونگی پیدایش و شکلگیری این انقلاب بدست میاید. این همه از پیچیده بودن و ناهمگونی عوامل انقلاب نیست که روند رویدادهای پس از انقلاب، خود چنان پراهمیت بودهاند، شاید مجالی مناسب برای تحلیل خود انقلاب باقی نگزاشته و بیشتر کارشناسان را درگیر چگونگی رویدادهای بعدی کرده است. همین سبب شده که دیدگاههای متنوع در ریشهیابی علل انقلاب-علیرغم تفاوتهای زیاد-همه در کلیشهیی بودن و سادهانگاری مشترک باشند. غیر از قرائت حکومتی از انقلاب-که انرا انقلابی راستین وبرخاسته از مردم مسلمان و برگرفته از مبارزه روحانیون به رهبری ایتالله خمینی - میداند و قرائت تئوری توهم - که انقلاب را نقشه امریکا برای باج ندادن شاه و افزایش قیمت نفت یا انتقام انگلیس از امریکا میداند - سایر تحلیلها حول این چند محور ساده میگردند : تقابل سنت و مدرنیته، ازادی نسبی سال ۵۶،نقش محوری ایتلله خمینی، همزمانی تورم با توقع زیاد مردم ، سیاست جدید کارتر در قبال ایران،...
گرچه دلایل فوق کاملا عاری از حقیقت نیستند، اما هیچکدام نمیتوانند عاملی قوی برای یک انقلاب بزرگ باشند. تقابل مدرنیته و سنت تنها در ایران شکل نگرفته بود، سراسر قرن بیستم از مغرب و ترکیه تا شرق دور شاهد این تقابل بود، چرا تنها ایران شاهد پیروزی سنت شد؟ ازادی نسبی سال ۵۶ چرا به حرکتی رفرمیستی و تقویت بنیانها و نهادهای مدنی منجر نشد؟ چرا در سالهای منتهی به انقلاب محوریت ایتالله خمینی از دکتر شریعتی با ان همه گیرایی در بین جوانان بیشتر بود؟ همزمانی تورم و با افزایش توقع مردم چرا بعدها منجر به انقلاب نشد؟ چرا فشار کارتر بر سایر متحدان مستبد امریکا تغییری را خلق نکرد؟
انچه بیشتر جای تاسف است مبلغان این دیدگاهها حتی اندیشههای خود را گسترش نمیدهند و در تحلیل ازادیهای سال ۵۶ فاکتورهای داخلی را بررسی نمیکنند و روند رویدادهای ده سال قبل را کماهمیت میپندارند. حتی در تحلیل خود سال ۵۶ نیز، توجهی به سیر رویدادهای فروردین تا دیماه ان سال نمیکنند و یکراست سراغ دیماه ۵۶ و مقاله توهینی استعمار سرخ و سیاه و عواقب ان در قم رفته و انرا اغازگر حرکتهای منتهی به بهمن ۵۷ میدانند. اما واقعیت چنین نیست.
در این نوشتار سعی خواهد شد که نخست به رویدادهای اغاز تا پایان سال ۵۶ پرداخته شود، سپس با نگاهی به عقب انچه در یک دهه در سالهای ۴۶ تا ۵۶ روی داد بررسی خواهد شد و پس از ان، به پرونده یکی از مهرههای کلیدی انقلاب میپردازد.
شاه ایران سال ۵۶ را با خبری ناخوشایند از سازمان ملل اغاز کرد، برای اولین بار پیشنویس نامهای سرگشاده از سوی کمیسون حقوق بشر سازمان ملل اماده میشد که اسفناک بودن حقوق بشر در ایران را سرزنش میکرد. وی هنگامی که دو سال قبل برای نخستین بار سازمان عفو بینالملل، ایران را یکی از بزرگترین دشمنان حقوق بشر در جهان نامیده بود - بهمن ۵۴- نه تنها انرا جدی نگرفت که به سان بازی مسخره انگلیسیها به ان نگاه کرد. در پی محکوم کردن شکنجه در زندانهای ایران از سوی کمیسون حقوقدانان ژنو - تابستان ۵۵- نیز انرا حساسیت زیادی دادگاههای سوئیس پنداشته بود. شاه ایران ان زمان نمیدانست که ان دو محکومیت ساده، دستمایه رئیس جمهور تازه امریکا برای اعمال فشار بر متحد دیرینه خواهد شد. این بار با اغاز سال۵۶ کار به سازمان ملل هم کشیده شده بود. در پی این رویدادها بازشدن انسداد و خفقان سیاسی به گونهای ملموس اغاز شد و سانسور و خودسانسوری و سکوتهای مخوف پایان یافت اما روحانیون و هواداران اقای خمینی هنوز سر در لاک خود داشتند. در واقع اخوندهای سیاسی، اخرین قشر جامعه ایران بودند که در سال ۵۶ جرات ابراز مخالفت پیدا کردند. یعنی بعد از جامعه روشنفکری، بعد از نویسندگان و وکیلان، بعد از سیاسیون چپ و ملی، بعد از دانشجویان و جامعه علمی و در اواخر سال به میدان امدند.
در اردینهشت ۵۶ دهها حقوقدان و وکیل دادگستری در نامهای سرگشاده دخالت دولت در امور دادگاهها را محکوم کردند. پس از بیش از ده سال این نخستین بار بود که یک گروه یا محفل داخلی اشکارا به خود جرات مخالفت میداد. البته در میان انها هیچکدام از یاران اقای خمینی اسمی نداشتند.
در خردادماه سه چهره سیاسی ملی:کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاهپور بختیار، در نامهای به شاه ایران، وی رابه نابودی زیربناهای کشور و زیر پا نهادن حقوق بشر محکوم کردند.
در تیرماه بیش از چهل تن از نویسندگان و روشنفکران ایران در نامهای سرگشاده به هویدا نخست وزیر وقت کانون نویسندگان ایران را در راستای مبارزه با سانسور و سرکوب فرهنگی احیا کردند. این افراد دارای سابقه و مشی سیاسی متفاوتی از چپ رادیکال و میانه گرفته تا ملی و لیبرال بودند اما حتی یک فعال دینی یا روحانی در بین انها نبود.
در مردادماه، دهها حقوقدان برجسته در بیانیه شدیداللحنی خواستار لغو دادگاههای کنونی شدند، هدایتالله متین دفتری، عبدالکریم لاهیجی و حسین نزیه رهبری این گروه را به عهده داشتند که هیچ کدام وابستگی به روحانیون و نزدیکان ایتالله خمینی نداشتند.
در شهریور ماه شوک ازادی نسبی و رفع تهدید زندان و بازداشت، جان تازهای به پیکر فعالین قدیمی بخشیده بود، انها به ابتکار جالب ولی هولناکی دست زدند و موج جدید را به خارج از مرزهای ایران کشاندند، ۲۹ فعال سیاسی نامهای سرگشاده به دبیرکل سازمان ملل نوشتند و به تشریح شکنجه و دادگاههای غیرقانونی و سیل بازداشتهای گسترده پرداختند. جالب انکه در بین انها تنها یک روحانی، ایتالله زنجانی، دیده میشد و هنوز سایرین پا را از حوزه های علمیه خارج نکرده بودند.
اغاز پائیز با بازگشایی دانشگاهها جامعه شاهد شدت و سرعت تغیرات بود. دانشجویان به میدان امده بودند و از هر تریبونی برای ابراز انزجار از رژیم پادشاهی استفاده میکردند تا انکه در ابانماه بیش از دههزار دانشجو در تهران شبانه به خیابان ریختند و فریاد سرنگونی شاه را سردادند. با دخالت پلیس درگیریها شروع شد و یکی از دانشجویان جان باخت، دهها تن نیز زخمی شدند و بیش از ۱۰۰ تن بازداشت. اما شوک واقی در اخر پاییز وارد شد که مردم دیدند که دانشجویان بازداشتی اینبار در دادگاههای مدنی محاکمه و همه تبرئه شدند. میتوان این رویداد را اغاز جرات پیدا کردن روحانیون نامید. انان که تنها سه ماه قبل در برابر خبر کشته شدن فرزند ایتالله خمینی سکوت اختیار کرده بودند اینبار توهین روزنامه به ایشان را از شایعه کشتن فرزندش کشندهتر یافتند! و با این دلگرمی که دیگر سرکوبی در کار نیست نوزدهم دیماه، در قم به خیابانها ریختند.
پایان بخش نخست
|