از : فرشاد صبا
عنوان : مضار نیم نگاه
آقای نسیمی،
بازهم از شما تقاضا می کنم که از نیم نگاه پرهیز کنید. در چند خط نوشته ی من حتی یکبار هم نامی از قرآن نیامده است. این نیم نگاه شما اعتبار حرفهای شما را زیر علامت سوال می گذارد. از بیرون که برگشنتید اگر فرصت کردید که تمام نگاهی به این ستون بیندازید یعنی بر من منت بگذارید و با دوچشم باز مطالب را نگاه کنید. یقینا خورجین استفاضه و بهره ی ما را پرتار تر خواهید کرد.
از شما که بحثهای آقای گنجی و زوشنفکران مذهبی و آیت اله ها را دنبال می کنید انتظار می رود که تفاوت اسلام و قران را بدانید. شاید به آن بحث ها هم نیم نگاهی می اندازید!؟
۲۱۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای نسیمی عزیز
مقدمتاً باید بگویم که تا آنجا که اطلاعات و سواد من قد میدهد، میدانم که در قرآن آیهای که سنگسار را تصدیق کرده باشد، نداریم. حق با شماست. تنها موردی که من به آن برخوردم، در سوره نور، آیه ۲ است که دربارهی زنان و مردان زناکار بیان شده است:
سوره نور، آیه ۲
«به هر زن زناکار و مرد زناکاری صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید در [کار] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزی نکنید و باید گروهی از مومنان در کیفر آن دو حضور یابند. »
اتفاقاً در توراه مسئله سنگسار برای زناکاران بیان شده است، در انجیل عهد جدید ولی خیر! ظاهراً یکبار که قرار بود زن یهودیای را سنگسار کنند، عیسی فریاد برمیآورد که اولین سنگ را کسی بیندازد که گناهی نکرده باشد.
این که چگونه سنگسار وارد اسلام شد، واقعاً نمیدانم و بهتر است از گمانهزنی پرهیز کرد.
ولی آقای نسیمی عزیز، این که در اسلام مناسبات زن و مرد نابرابر رقم زده شده، آیات زیادی در قرآن وجود دارد، شاید برای آن زمان مردم عربستان همین آیات مناسب بود شاید هم مناسب نبود. باز هم باید از قضاوت پرهیز کنم زیرا نمیتوانم شرایط آن زمان دقیق بازسازی کنم. ولی این را میدانم که قوانین اسلام برای زن و مرد امروزی نابرابر و نامناسب است. آیا شما فکر میکنید که هنوز قوانین اسلامی (قرآنی) در مورد مناسبات زن و مرد میتواند پاسخگوی نیازهای امروز بشری باشد؟
شاد و تندرست باشید
۲۱۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : قصه های ام کلثومی
اقای فرشاد صبا: داشتم از خانه می زدم بیرون که نگاهی به پیام ها انداختم. امشب اگر وقت کردم پاسخی در خور توجه برایتان می نویسم. اما همینقدر که نوشته اید درقرآن به عمل سنگسار اشاره شده است معلوم است که نه قرآن بلکه محصولات عمله های استعمار زا خوانده اید. بنده حدود۱۰ -۸ ماه تمامی بحث های اقای گنجی با دین داران و مصاحبه های انواع و اقسام روشنفکران دینی و ایت الله ها را در سایت های گوناگون دنبال می کردم که در مورد وجود سنگسار در قرآن باهم اختلافات شدیدی داشتند. همه این نوشته ها را چاپ کرده ام. اگر در قرآن به سنگسار اشاره شده است پس چرا در بین این فقها و قرآن خوان ها اینهمه اختلاف است.؟ یکی از این ایت الله ها گفته بود که ایه سنگسار نازل شده بود و پیامبر روی برگ انچیری نوشته و بالای تخت اش اویزان کرده بود که یه بز " ناخلفی" برگ را خورده بود. از این بهتر جوک و قصه ام کلثومی نشنیده بودم. یکی هم گفته بود که عمر نگران این بود که بعد از مرگش ایه سنگسار ممکن است از قرآن حذف شود. عجبا: چرا حصرت عمر فقط نگران این ایه بود و نه ایه های دیگر.؟
مثلی است که میگه" گفتی باور کردم. تکرار کردی به شک افتادم. قسم خوردی دانستم که دروغ می گویی."
کارآگاهان امور جنایی به این امر واقف اند که جنایتکار به محل جنایت باز می گردد. یعنی عمل جنایت را بصورت نمادین تکرار و اثار جرم را از میان بردارد که در این مرحله دومی معمولا به دام می افتد. این نگرانی عمر دقیقا نشان می دهد که جعل کننده نقل ازقرآن می خواسته مطمین باشد که این ایه حذف نشود .ولی ناخودآگاه خودش را لو داده است.
۲۱۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حمید محوی
عنوان : برای آقای سهند نسیمی
جناب آقای سهند نسیمی
نظریه ای که شما به Laplanche و روانکاوی نسبت داده اید که «سکس در تقاطع بین بین بیولوژی و زبان است»، فکر می کنم که از دقت و صحت کافی برخوردار نمی باشد و دور از حقیقت است.
توجه داشته باشید که موضوع مرکز روانکاوی همواره «ناخودآگاه است» و در خصوص مسائل جنسی نیز این موضوع مرکز ی هم چنان مرکزیت خود را حفظ می کند.
تصور می کنم شما در جوار آن آقای روانگاو دوزاری مثل مولبی یک کمی حالتون خوب نیست.
این موضوع را در ادبیات روانکاوی به اشکال مختلف دیگری نیز می توانیم مشاهده کنیم، به عنوان مثال رانش «بین سوماتیک و پسی شیک» یا بین تن جسمانی و روانی واقع شده است.
حال اگر نقل قول شما واقعا صحیح باشد باید که در چه متنی بوده و موضوع رابطه زبان با جنسیت چیست؟
البته می دانم که شما هم مثل آن مرید دوزاری تان که گاهی گداری در سایتش به آن دخیل می بندید، اهل گفتگو نیستید و به محض این که ببینید در این جا و آن جا افکار و توهماتتان (که البته در خصوص مرید دوزاری کاملا جنبه اقتصادی و در عین حال بیمار گونه دارد) دچار تزلزل می شود، دوپا دارید و دوپا هم قرض می گیرید و الفرار و به پشت دیوارهای مقاومت بیمارناک پناهنده می شوید.
از کانت مثال آورده بودید، ولی شما جناب پروفسور سهند فکر می کنم که به همان شکل که اطلاعات ناقصی از روانکاوی دارید(مثل همان روانگاو دوزاری که مریدش هستید) از زندگینامه کانت هم بی اطلاع هستید. البته درسته که کانت ازدواج نکرده بود ولی شما از برخی گشت های شبانه و دائمی او بی اطلاع هستید.
توصیه دوستانه این است که دفعه بعد که خواستید کامنت بگذارید، از مراجع میرندگان عالم استفاده کنید و نوابغ و دانشمند خیلی بزرگ را به رخ ما نکشید.
۲۱۶۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : فرشاد صبا
عنوان : مشخص تر
آقای نسیمیی،
حرفهای شما بسیار کلی است و از اسناد عیب و علت به غرب فراتر نمی روید. تقاضا می کنم اشکالات و ایراداتی را که در نوشته ی آقای بی نیاز و نظرات دیگران می بینید برشمارید تا ما از آنها استفاده کنیم.
با احترام خدمتتان عرض می کنم که نیم نگاهی به مساله انداختن انداختن و از برج عاج انتقاد صحبت کردن و ردیف کردن نام این دانشمند و آن فیلسوف بحث را پیش نمی برد. خواهش می کنم مشخص صحبت کنید. من نظرات اسلام را درباره ی جزییات مساله ی جنسی نمی دانم. اما سن دختران برای ازدواج، تعد زوجات، سنگسار، و... نابرابری هایی را در برخورد اسلام به مرد وزن مطرح می کند که قابل کتمان نیست.
پیروز باشید
۲۱۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : نقل قول های بی اساس یه مشت عمله استعمار بر حیثیت تان لطمه وارد می کند.
اقای بی نیاز عزیز: انتقاد من اصلا متوجه محتویات نوشته تان نبود. برای اینکه هیچ نوشته ای در هر موضوعی نمی تواند تمامی حقایق را بیان کند انهم در موضوعات پیچیده ای مانند روانکاوری و روانشناسی سکشوالیته و علوم انسانی. هم در نوشته شما و هم در پیام های دوستان مقداری حقیقت وجود دارد. هیچکدام از ما ها متخصص این موضوعات نیستیم و باید اضافه کنم که حتی نوشته های متخصصین هم خالی از اشکال نیست. اعتراض من به آن برچسب هایی بود که بر دامن اسلام چسپانیده بودید. من فرد مذهبی نیستم اما با استناد های جعلی در باره هر موضوعی مخالف هستم. اکثر این چرت و پرت هایی که به اسلام چسبانیده تند یا از مغز علیل یه مشت عده آخوند بی سواد ترشح کرده و یا اینکه توسط مغز های متفکر استعمار گران در شرکت هایی مانند شرکت هند شرقی بافته شده اند. شما بعد از مطالعه عمیق قرآن حق دارید که هر گونه انتقاد تندی هم بهش وارد کنید اما نقل قول از زبان یه عده عمله استعمار به حیثیت تان لطمه وارد می کند.
موفق و تندرست باشید
۲۱۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : کامنت گذاران عزیز
با سپاس فراوان از وقت و زمانی که برای خواندن مقاله و نوشتن کامنت گذاشتهاید!
همانگونه که قبلاً هم بارها تکرار کردم من فقط در مقام یک فرد که در این زمینه یک سلسله اطلاعات دارم، این مقاله را نوشتم. این اطلاعات هم میتوانند قسماً درست باشند و قسماً اشتباه و یا ناقص. ولی اصل مسئله بر سر این است که موضوع «انسان و سکس» یکی از موضوعات روزمره زندگی ماست. به ویژه برای جامعهی جوانی مانند ایران که دختران و پسران ما بدون هرگونه روشنگری به حال خود رها شدهاند، امری ضروری است. در کشورهای اروپایی بچهها از ورود به دبیرستان در سن یازدهسالگی با این مسئله از نظر علمی مواجه میشوند، با این وجود هنوز بخش اعظمی از این جوامع نتوانسته بر نابسامانیها در این حوزه غلبه کند. تا چه برسد به کشوری مانند ایران!
در واقع این مقاله اساساً به عنوان طرح سوآلات و برانگیختن آن کسانی است که میتوانند بنویسند ولی نمینویسند! شاید به علت شرم و حیا، شاید هم ضرورتش را تشخیص نمیدهند، نمیدانم به چه علت!
ولی اساساً از نظر من، اگر رابطهی جنسی بر پایهی آزادی انتخاب و آزادی اراده باشد (البته بین دو بزرگسال)، نه تنها هیچ اشکالی در آن نیست، بلکه بهترین شکل آن است و هر فانتزی هم که دارند میتوانند متحقق کنند. در این جا طبعاً یک سلسله موارد بهداشتی (به معنای وسیع کلمه) وجود دارد که به ویژه جوانان بایستی از آنها مطلع شوند، زیرا رابطهی جنسی، اگر به خواهیم به شکل افراطی بیان کنیم، ورود و دخول دو فرد در یکدیگر است.
در ضمن آقای سهند نسیمی عزیز، من در مقالهام مسئلهی کنترل ادیان در حوزه سکس را بیان نکردم بلکه نقد من به خصلت و کیفیت مردانه و یکطرفه رابطهی جنسی است که در ادیان و به ویژه اسلام بارز و مشخص است. در واقع زن فقط یک «ابژه جنسی» است. واقعاً به نظر شما مناسبات جنسی بین زن و مرد در ادیان برابر است؟ اگر چنین نظری دارید توصیه میکنم که حتماً آن را طی یک نوشته ارایه دهید و بسیاری از انسانها مانند من را در این خطای نظری تصحیح کنید.
شاد و تندرست باشید
۲۱۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : کیمیای عشق
آقای بی نیاز و دوستان گرامی،
براساس ضرورتی دوسه سال پیش من بخشی های از کتاب خانم هلن فیشر را ترجمه کرده ام (Chemistry of Love). آن ترجمه ی شتابزده اگرچه بآن ضروت پاسخ گفت اما همچنان ناقص و ناتمام باقی ماند. اکنون هم فرصت تصحیح و ویرایش آنرا ندارم و اظهار نظر درباره صحت و سقم موضوع نیز از تخصص من خارج است. اما اساس آن که بر پژوهش و آزمایش علمی جمعی متخصص استوار است، صحت آنراپذیرا می کند. من از آن آموختم ومی پندارم که برای جمعی از شما می تواند مفید افتد. شتابزدگی و ابهام ها را بر من ببخشایید. این نوشته را تنها عنوان کاچی به از هیچ چی پیشکش می کنم که در فایلهل فراموش نشود.
کیمیای عشق
ابتلاء به عشق ودلدادگی مواد شیمیایی بسیاری را در مغز و اندام های دیگر تولید و جریان آنهارا در بدن انسان تشد ید می کند. اکنون پژوهشگران رفته رفته آگاهی های بیشتری در باره ی این مواد شیمیایی و نقش آنها در دلدادگی یا رابطه های عاشقانه ی دراز مدت بدست می آورند.
مسلماً استروژن و تستا سترون نقشی در انگیزه های جنسی بازی می کنند و احتمال ندارد که بدون ترشح این مواد در بدن، انسان بتواند به صحنه ی واقعی عشق پا بگذارد. این سرگیجه ی اولیه ای که پس از ابتلاء به عشق عارض می شود با تپش قلب، سرخینگی رخسار، و عرق کردن کف دست همراه است.
پژوهشگران بر این باورند که این امر به ترشح دوپامین، نُرپی نفرین و فنی لتی لامین بستگی دارد.
دوپامین "کیمیای لذت" پنداشته می شود که در تولید احساس " خوشی " نقش اساسی دارد. نرپی نفرین مشابه آدرنالین است و باعث تپش قلب و هیجان می شود.
هلن فیشر انسان شناس و پژوهشگر موضوع عشق از دانشگاه راتگرز باور دارد که این دو ماده شیمیایی باعث ایجاد سرخوشی، نیروی زیاد، بی خوابی، ویار، بی اشتهایی و تمرکز توجه در انسان می شوند.
او می گوید: " وقتی که شرایط معینی فراهم شد بدن انسان معجون از خود بی خود کننده ی عشق را ترشح می کند. مردان چون طبعتاً اهل چشم چرانی و دید زدن هستند این ماده را بیشتر از زنان تولید می کنند.
پژوهشگران با استفاده از دستگاه آهن ربایی ِ ثبت ارتعاش، به معاینه ی مغز کسانی می پردازند که به عکس مورد علاقه ی خود نگاه می کنند.
هلن فیشر می گوید ارائه ی تصویر معشوق در دوران دلدادگی به این افراد آنان را ازهمه چیز منفک وتوجه شان را به اندیشیدن به صحنه های عاشقانه معطوف می کند.
ثبت این ارتعا شا ت نشان می دهد که مشاهده ی عکس معشوق، جریان خون را در بخشهایی از مغز که مرکز دریافت دوپامین است و با حالت سرخوشی، طلب و اعتیاد رابطه دارد تشدید می کند.
افزایش سطح دوپامین با نُرپی نفرین نیزدرارتباط است. نرپی نفرین تمرکز حواس، خاطره های جدید، پُرکوشی، بی خوابی وهد فمندی را تشدید می کند.
بعبارت دیگرزوجهای عاشق اغلب در این مرحله از دلدادگی منحصراً روی رابطه ی عاشقانه ی خود تمرکز می کنند ونه روی مسأ له ای دیگر.
پژوهشگران یونیورسیتی کالج لندن نیز توضیحات دیگری در باره ی این تمرکز شدید ونگرش عاشقانه ای که در مرحله ی کشش اتفاق می افتد ارائه می دهند.
آنان کشف کرده اند که سطح ترشح و برخورداری دلدادگان از ماده ی سراتونین نازلتراست ، و آن رشته از مدارهای عصبی که باراههای ارزیابی ما از مدارهای دیگر در پیوند است سرکوفته شده اند.
سطح نازل سراتونین در دلدادگان همانند افرادی است که به بیماری وسواس دچارند. شاید این امر توضیح وسوسه ی ذهنی عاشق و معشوق نسبت به یکدیگر باشد.
جماعتی هستند که به " عشق بلند" معتاد ند. آنان به رگبار امفتامین مانند دوپامین، نرپی نفرین و فنی تی لامین نیاز دارند. با افزایش مقاومت بدن انسان در برابر این مواد، افزایش مصرف آنها ضرورت پیدا می کند تا عاشق پیشه را به اوج اقناع برساند.این دسته از عشا ق برای تأمین مواد از رابطه ای به رابطه ی دیگر کوچ می کنند.
دریک رابطه ی عاشقانه وقتی که عاشق و معشوق به وصال می رسند ماده ی اوکسی توسین آزاد می شود. این ماده به تحکیم رابطه ی عاشقانه کمک می کند.
پژوهشگران دانشگاه سانفرانسیکو در کالیفرنیا باور دارند که هرمون اوکسی توسین با توانایی افراد برای ابقای روابط سالم میان دو فرد و مرز بدی سالم روانی با دیگران پیوند دارد. جریان این ماده به هنگام هماغوشی، پیوستگی عاطفی ایجاد می کند- هماغوشی بیشتر ، با پیوستگی عاطفی اسنوار تر همره است.
اوکسی تاسین با پیوند مادر و فرزند، انقباض زهدان بهنگام زایمان و مکث آرامبخش در فواصل مکید ن های کودک در یک نوبت شیر خورن نیز در رابطه است.
هرمون پادپیشاب (ضد پیشاب) واسو پرسین ماده ی شیمیایی دیگری است که در ایجاد رابطه ی دراز مدت تک همسری نقش دارد.
خانم دکتر فیشر عقیده دارد که ورود آکسی تاسین و واسو پرسین در مسیر دوپامین و نرپینفرین علت احتمالی کاهش هیجانات عاشقانه در روند رشد دلبستگی است.
اندورفین ها، مسکن هایی که بدن انسان به طور طبیعی برای کاهش درد تولید می کند، نیز نقش کلیدی در تداوم رابطه ی دراز مدت به عهده دارد.
این مواد مولد حس کلی سلامت و همچنین احساس آرامش بخش آشتی و امنیت هستند.
اندرفین ها هم مانند دوپا مین ونور ٍ پتی نفرین بهنگام هماغوشی و نیز تماسهای بدنی، ورزش وفعالیت های دیگر آزاد می شوند.
مایکل ادنت پژوهشگر مرکز اصلی تحقیقات بهداشتی لند ن عقیده دارد که اندرفین نوعی وابستگی، همانند وابستگی به مواد مخدر ایجاد می کند.
بنا به نظر تد هیوستون از یونیورسیتی تکزاس، سرعت پیشرفت معاشقه معمولآ تعیین کننده ی موفقیت نهایی رابطه ی عاشقانه است.
یافته های آنان گواهی می دهد که معاشقه ی درازمدت ضامن رابطه ی طولانی مدت است.
احساس عاشقانه ی هیجان آلود در طول زمان شدت خود را از دست می دهد. تحقیقات نشان می دهند که عشق هیجان آلود سریعآ به سردی می گراید در ظرف دو سه سال از بین می رود.
آن دسته از مواد شیمیایی که مسبب احساس عاشق شدن هستند ( آد ر نالین، دپامین، نر پی نفرین، فنی لتی لامین و غیره ) کاهش می یابند. ناگهان آتش عشق خاممش می شود.
شما ممکن است تعجب کنید که چرا او این چنین عوض شده است. عملأ طرف شما ممکن است اصلأ عوض نشده باشد، فقط شما قادرید که حالا اورا نه با شیفتگی و هیجان بلکه بطور منطقی نگاه کنید. در این مرحله رابطه یا انقدر استوار است که دوام می یابد و یاتمام می شود.
رابطه می تواند پیشرفت کند، این در صورتی است که مواد شیمیایی دیگر ظهور کنند. مثلأ اندورفین هنوز حس سلامت و امنیت ایجاد می کند. بعلاوه وقتی که عشقبازی می کنید آکسی تاسین ترشح می شودکه احساس رضایت و وابستگی بوجود می آورد. واسو پر سین هم نقشی در وابستگی دارد.
آیا تنها ما آدم ها عاشق می شویم؟
تنها سه در صد از پستانداران ( به جز نوع بشر) مانند انسان تشکیل خانواده می دهند.
***********
باسپاس از آقای بی ناز از طرح مساله
۲۱۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : حرمت و مسئولیت قلم را نگه داریم.
اقایان حمید عظیمی و بی نیاز: من که دیروز یه نیم نگاهی به این نوشته انداختم می خواستم تکیه کلام فیزیکدان نابغه و کاشف ذره نیوترینو یعنی پاوئلی را نقل کنم که هر کجا به نوشته شلخته ای بر می خورد میگفت که " این حتی غلط هم نیست." یعنی از غلط و اشتباهی بودن هم بد تر است. اما وقت نداشتم که پیام بلند بالایی درج کنم. اکثرانتقاد های شما بر اقای بی نیاز وارد است ولی خودتان هم هم همان اشتباهی را کرده اید که اقای بی نیاز کرده اند. ایشان سکس را تماما به فرهنگ و شما هم تماما به بیولو÷ی نسبت داده اید که هر دو اشتباه است. میدانید که هر پدیده طبیعی سیکل وار است مانند عادت ماهانه زنان و یا جفت گیری حیوانات. برای اینکه هر دو این پدیده ها طبیعی اند و از اول در بطن ارگانیزم سیم پیچی شده اند و قابل تغییر نیستند. اینها نوعی غریره هستند ولی سکس در انسان نه کاملا وابسته به بیولو÷ی و نه کاملا وابسته به فرهنگ و محیط است. بقول روانکاو بر جسته فرانسوی J, J, Laplanche سکس در تقاطع بین بین بیولو÷ی و زبان است درست مانند مرز بین ماده و ذهن .سکس در انسان نه غریزه بلکه رانش است. یعنی غزیره جنسی در انسان بخاطر تاثیر عمیق زبان بر اندام های فیزیکی از مسیر طبیعی خود خارج و آواره شده است.
با اجازه یه اصل کلی را ادعا می کنم که هر کسی که با روانکاوی فروید- لکانی آشنایی نداشته باشد درکش ار رابطه جنسی بین انسانها ناقص است.
تا کنون هیچ دانشمند زیست شناسی مثلا علت تمایلات همجنس گرایی و یا فتیشیزم را نیافته است.
با صد ها هزار مثال می توان ثابت کرد که عمل جنسی دز انسان فقط بخاطر دفع اسپرم نیست . نمونه ای را برایتان مثال می آورم. چند سال پیش یه هنر پیشه مشهور انگلیسی با خانم خیلی سکسی و هنرپیشه اش در لس آنجلس بوده اند.
پلیس هالیود شبانه شوهر این خانم را در حالیکه در خرابه مانندی در داخل ماشین اش از یه زن سیاه پوست چاق و زشت سکس دهانی دریافت می کرده است را دستگیر کرده بودند. این برای هر کنجکاوی مسئله است که چرا این شخص اینهمه ریسک کرده و با یه زن خیابانی که احتمال الوده بودن به ویروس اچ. ای. وی را هم داشته سکس داشته است و نه با زن زیبای و لاغر و تمیز خود.؟
متاسفانه در غرب مخصوصا در آمریکا ایده های روانکاوی خریدار زیادی ندارد برای اینکه شرکت های دارو سازی نمی توانند میلیارد ها دلار از این دست آورد اندیشه بشری سود به جیب زنند.
اقای بی نیاز: شما فرموده اید که دز اسلام از سکس با حیوان و بچه و غیره سخن رانده شده است. اقای محترم: شما بعنوان یه قلمزن مسئولیت دارید که از منابع فاسد و الوده استفاده نکنید. شما از کدام اسلام حرف می زنید.؟ مگر مسلمانان بجز قرآن کتاب دیگری هم دارند که الوده و جعل نشده باشد.؟
من اصلا تصور نمی کردم که شما اینهمه بی مسئولبت بر خورد کرده و حرمت قلم و اندیشه را بشکنید.
اینکه تمامی دین ها و فرهنگ ها خواسته اند که بر روی رفتار های جنسی کنترل داشته باشند نه تنها ارتجاعی و عقب مانده نیست بلکه کل فرهنگ غربی که شما ها بهش می بالید شالوده اش بخاطر کنترل این نیروی مخرب و روانه کردنش بر مجراهای فرهنگی است که ایجاد شده است فرهنگی که به اعضایش برای رفتار های جنسی چک سفید صادر کند در حد قبایل عقب مانده بی فرهنگ می ماند.
به عقیده فروید هر فردی به اندازه ای محدود لیبیدو یا همان رانش جنسی دارد که می تواند آنرا یا در راه اعمال جنسی بی مصرفبکار برد و یا بصورت تصعید در راه اعتلای فرهنگ.
مطمین باشید که اگر این کنترل بر روی رانش جنسی نبود ما نه فرهنگ داشتیم و نه ریاضیات و نه فلسفه و نه معماری و نه منطق و نه علوم. مگر نمی دانید که خیلی از نوابغ مانند کانت و یا تئودور فون کارمن-- پدر دانش و صنایع فضایی آمریکا--- هر گز ازدواج نکردند؟ البته در مورد هنرمندان هنر های ظریف مسئله کمی غامض است و بقول فروید آنها کنترل بیشتری بر لیبدوی خود ندارند. ایا تصادفی است که تعداد هنرمندان و شاعرانی که خود کشی می کنند خیلی خیلی بیشتر از دانشمندان علوم فیزیکی و طبیعی است.؟
در اروپا که تشریف دارد اگر وقت کردید کتاب های Paul Verhaeghe از دانشگاه Ghent بل÷یک را مطالعه کنید.
۲۱۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : sexy communist
عنوان : حالا اینها چه ربطی داره به فروپاشی و کمونیسم ؟ و حفظ نظام با موسوی ؟ بحث را چرا عوض میکنی ؟
زیاد روشنفکر نشین. هنوز در بسیاری از جوامع متمدن انواع محدود یت وجود دارد .
هم جنس بازی در بعضی کشورها و بین ملت ها هنوز نکوهیده است . سکس با نزدیکان از درجات مختلف . سکس با حیوانات . سکس بالغ با نابالغ در همه کشورها ممنوع است . در حالیکه در اینترنت طرفدارانی دارد حتا در جوامعا پیشرفته . معلوم نیست در آینده اینها تابو شناخته شوند .سکس در مقابل پول در بسیاری از کشورها ممنوع است ( متمدن و غیر متمدن و کمونیست و مذهبی و سرمایه دار و غیر مذهبی هم ندارد ) حالا اینها چه ربطی داره به فروپاشی و کمونیسم ؟ و حفظ نظام با موسوی ؟ بحث را چرا عوض میکنی ؟
حتا یک وزیر زن در یک کشور کمونیستی نبود . شما هم مذهبی هستید . چریکها دو عضو عاشقشان را ترور کردند .
۲۱۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : Hamid Azimi
عنوان : انسان، سکس، فرهنگ، عشق، دین؟
با تشکر از کوشش و تهور شما، آقای داریوش بی نیاز محترم، در نوشتن مقاله نیمه علمی−سیاسی
نتایج نوشته بسیار کوتاه شما با نظرات آقای جرد دایمند»Jared Diamond«، استاد بیولوژی و تاریخ آمریکایی، و مولف کتاب چرا سکس لذت آور است»Why sex is fun«، در بسیاری جهات بسیار مغایر است. شما چون برعکس مقالات قبلی خود، در اینجا از هیچ مرجعی نام نبرده اید، این ریسک و خطر را هم حتماً پذیرفته اید که در نزد خوانندگانتان این نوشته چکیده اندیشه ها و یافته های خودتان تلقی میگردد و همه از درست و غلط به حساب شما نوشته میشود.
با توجه به اینکه به نظر نمیآید شما خودتان آزمایشات علمی و سیستماتیکی ذره بینی و دقیقی، نظیر کارهای دانشمندان این رشته و بیولوژیستهای مشهوری چون داروین انجام داده باشید، صحت نظر و ارزش علمی و اعتباری نوشته شما متأسفانه بیشتر مورد شک و تردید علمی قرار می گیرد. شاید به دو کاربر اول شما دراین سایت باید بیش از این بها و حق میدادید. شما بنظر میآید یکدفعه صد پله را یکی کردید و کار آخر را باعجله در همان ابتدا بی صبرانه و عجولانه انجام دادید.
همانطور که خود اشاره کردید، ما حتماً لازم نیست یک دانشمند و یا بیولوژیست باشیم تا در باره این قبیل موضوعات دست به قلم شویم. هر ژورنالیستی مجاز است در باره هر موضوع علمی هرقدر پیچیده در یک سطح معقول و قابل قبول، تا حدی که مطلبی نادرست گفته نشود، اظهار نظر کند و قلم بزند. هدف نوشتن مقاله ای درست بزبان ساده و پرهیز از کاربرد واژه های علمی متعدد و ناآشناست، تا در نهایت کاری شایسته، روان، مفهوم، مجذوب و مورد پسند عموم مردم درآید، و موجب مخالفت و اعتراض متخصصین امر نشود.
هیچ اشکالی ندارد اگر میل نوشتن در شما خیلی زیاد است! بنویسید و زیاد هم بنویسید تا هم خود تجربه کسب کنید و هم دیگران از کارهای شما سود برند. به نظر این حقیر، که خود عمری را در کار تحقیق و تدریس علوم مهندسی سپری کرده ام، پیشنهاد فروتنانه من اینست که شاید بهتر باشد قدری صبر پیشه کنیم و آهسته و گام به گام حرکت کنیم تا هم پخته و هم متخصص کار شویم و هم از جسته و گریخته نوشتن اجتناب کنیم. این کار را اول میتوان بجای تألیف با ترجمه کار دیگران شروع کرد تا ابتدا از موضوع نا آشنا اطلاعات و داده های کافی کسب کرده باشیم و اساس و چهار چوب نظریات مختلف علمی لازم را در مورد شناخت اولیه یک موضوع نا آشنا، نظیر این موضوع انتخابی شما، بدست آورده باشیم.
در مرحله دوم، یعنی پس از شناخت کافی از موضوع و اشراف به دیدگاه های متفاوت و متضاد، میتوان اینبار نوشته ای از دیدگاههای متضاد و متفاوت با ذکر کلیه منابع و مراجع مورد استفاده ارائه داد. تازه پس از این مرحله وارد مرحله سوم و یا مرحله نهایی میشویم. در این مرحله دیگر ما آمادگی کامل و بسیط را خواهیم داشت که کاری از خود ارائه دهیم و صاحب نظرانه قلم بزنیم. خود تألیفی و یا همان کاری که شما دلیرانه و بیباکانه انجام دادید و بلافاصله مورد ایراد دو کاربر خود قرارگرفتید. این بارهم از منابع و مراجع استفاده میکنیم و در مقاله مان از آنها نام میبریم. منتها این بار بیشتراز آنها
برای توجیه و اثبات نظریات خود در نوشته مان استفاده میکنیم.
نظریه های علمی غالب عامل اصلی پدیده سکس را بیولوژیکی میدانند تا فرهنگی و غیر زیست شناختی. در همه جانداران عموماً آن میل شدید ماده به پذیرش اسپرم و آن میل شدید نر به دفع و خروج اسپرم است که باعث سکس و نزدیکی میشود. ضمناً، مسئله عمده هیچ دینی کنترل سکس نیست. برای ادیان به اختیار در آوردن کنترل رفتار و قدرت بشر مسئله عمده است، و در این راه از هر وسیله ای، از جمله محدویت های سکسی، فقط برای مهار رفتار و قدرت بالقوه مردم، استفاده میشود. با آرزوی پیروزی شما
۲۱۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای حمید محوی عزیز
ابتدا با سپاس از شما برای وقتی که گذاشتید.
همانگونه که به آقای نادری نیز گفتم، بنده اگر سوادی داشته باشم در حد اطلاعات عمومی است و فاقد دانش کارشناسانه میباشم. ولی همانگونه که شما به درستی بیان کردهاید ما هر روزه با مسئله سکس و عشق سر و کار داریم، به اصطلاح این دو از عناصر متشکله ما هستند، در این جا هم مهم نیست که آیا ما در زندگی شخصی خود سکس داریم یا نه، یا عاشق کسی هستیم یا نیستیم. با این وجود ما هر روزه با این دو مسئله ناآگاهانه (در ضمیرناخودآگاه خود) دست و پنجه نرم میکنیم.
برگردیم به جملهی من که نوشتم: «این اختلال اجتماعی- فرهنگی بر کل قرون وسطا و تا همین دوران کنونی سایه افکنده است.» به اعتقاد من اگر انسانها در شرایط کاملاً آزاد (یعنی آزادی انتخاب و آزادی اراده) قرار داشته باشند، بسیاری از تصمیماتی که میگیرند، به گونهای دیگر خواهد بود. با توجه به بسته بودن جوامع سنتی و دینی این آزادی انتخاب یا نبود یا بسیار بسیار محدود بود. پسری چشمش به یک دختر میافتاد، فوراً عاشق میشد، حتا گاهی همین عشق با خون نیز به پایان میرسید. البته در این جا بستگی دارد که ما عشق را چه تعریف میکنیم که این خود مقولهای است بسیار طولانی.
در این جا شما به نکتهی دیگر اشاره کردید: زوجها. به نظر من زوج شدن و ازدواج ابتدا به ساکن نه ربطی به سکس دارد و نه به عشق. این یک «باید» اجتماعی است، گاهی این «باید» به «نباید» یعنی جدایی ختم میشود و گاهی هم با آه و ناله به «بباید»، یعنی دو طرف به دلایل ریز و درشت تا به آخر ادامه میدهند. گاهی هم «بلیط» آدم میبرد و به اصطلاح دو نفر حسابی به هم میخورند و آنها میتوانند یک زندگی را بر مبنای دوست داشتن، احترام متقابل و شفافیت تا به آخر ادامه دهند.
شاد و تندرست باشید
۲۱۴۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : نقد نقد
من خیلی بیشتر با نظر ب.بی نیاز موافق هستم. پیش از این به خود من هم از ایرادها گرفته بودند و جوابشان را دادم. ما اگر بخواهیم تمام امور را به متخصصین واگذار کنیم و چشم و گوشمان فقط به «دکتر ایکس» باز باشد واقعا خطرناک است.
در ثانی موضوع سکس یا جنسیت موضوعی ست که به همگان مربوط می شود، و بحث آموزش جنسی و متعاقبا تشویق افراد برای ابراز عقیده بسیار قدیمی ست و نباید جلوی این کار را گرفت.
ثالثا افرادی که به نوشته های دیگران ایراد می گیرند حداقل باید مشخصا به یکی دو مورد اشاره کنند و آقای ب.بی نیاز کاملا حق دارد.
پس از بررسی نظریات می پردازم به اصل مطلب. خب، از نظر من این نقد اولا نسبت به اهمیت موضوع یک کمی کوتاه است، من بر خلاف انتظارات و سنت رایج در رسانه ها و روزنامه این گونه مقالات را اگر از ده صفحه کمتر باسد نمی خوانم، مگر به ندرت.مقاله یک کمی به هم ریخته است.
حال می پردازم به یکی از موضوعاتی که درباره سکس و عشق مطرح شده بوده و این طور به نظر می رسد که سکسولوگ ما در این جا مذهب را به آمیختن این دو مقوله با هم متهم می سازد و می گوید :
«این اختلال اجتماعی- فرهنگی بر کل قرون وسطا و تا همین دوران کنونی سایه افکنده است. »
به زعم ب.بی نیاز، آمیختن سکس و عشق یک اختلال اجتماعی به حساب می آید که مقصر اصلی آن هم مذاهب ابراهیمی هستند.
خب ما می توانتم این نظریه را به عنوان نظریه قبول کنیم. حال باید نظریات دیگر را هم مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که، به عنوان مثال، فروید در این باره چه گفته است، و متخصصین روانشناسی در این باره چه می گویند؟
مطمئنا تمام عالم روانشناسی و روانپزشکی هماهنگی و ارتقاء رابطه جنسی زوج مرد و زن را در هماهنگی عاطفی و روحی آنها می داند. با این وجود عنصر مهم دوام این رابطه است. آنهایی که در عرصه بهداشت روانی فعال هستند از طریق نشریات دائما به زوج ها هشدار می دهند که عشق در روزمره دوام نمی آورد (این جا می رسیم به آن جاهایی که روانکاوها یک پا دارند و یک پا هم قرض می گیرند و فرار می کنند، چون که خدمت به نظام سرمایه داری و نظام تبعیض برای آنها اولویت دارد). زوج باید طرح زندگی مشترک داشته باشد. خیلی از زوج ها در موقعیت بی کاری دوام نمی آورد. موارد دیگری هم هست، به عنوان مثال زوجی با دو بچه به دلیل فقر نمی توانند از یک دیگر جدا شوند، در حالی که زوج بودن آنها به آخر خط رسیده.
مسائل متعددی در این رابطه می توانیم مطرح کنیم، مثلا، سکس بدون عشق شبیه چه چیزی خواهد بود، آیا می توانیم آن را به نوعی با ناهنجاری های روانی تعریف کنیم، و یا این که نظریه ای که سکس بدون عشق را ناهنجاری می داند تنها به ایدئولوژی یا مذهب تکیه دارد؟
و یا موضوع فقدان رابطه جنسی به دلیل بحران اقتصادی و یا هزار و یک دلیل دیگر، که ممکن است به نتایجی بیانجامد.
درس پنجم از کتاب «پنج درس درباره روانکاوی» نوشته فروید (مرجعه شود به www.freud۲.blogfa.com)
می بینیم که پدر روانکاوی از این فقدان به چه نتایجی می رسد....؟
مطالب دیگری که در این نوشته قابل تردید به نظر می رسد تعریف سکس به عنوان طبیعت و فرهنگ است...در این زمینه نویسنده می بایستی که نظریات خود را به آموزه های مربوطه تکیه می داد که مراجع احتمالی کاملا غایب هستند.
با تشکر از خوانش شما
۲۱۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (آقای نادر ایرانی)
معمولاً رسم بر آن است که اگر کسی نسبت به یک نظر خاص انتقادی دارد یا از طریق کامنت خود یا طی یک مقاله نشان میدهد که نظر مقابلش کلاً یا در چه نکاتی اشتباه است. مقالاتی که من مینویسم هیچ چیز نیستند به جز اطلاعات عمومی. کسی هم که در این یا آن زمینه اطلاعات (با تأکید بر مفهوم اطلاعات) دارد، جزو علامه دهر محسوب نمیشود. امروزه هر یک از شاخههای اصلی علوم به دهها یا شاید صدها رشتهی تقسیم شدهاند که حتا اگر سریعترین کتابخوان دنیا هزار سال عمر داشته باشد، قادر به مطالعه همهی آنها نیست. در واقع این مقاله در سطح اطلاعات یک بچهای است که تازه دبیرستانش را در کشورهای اروپایی به پایان رسانده است.
ولی از سوی دیگر با شما هم عقیده هستم که واقعاً از بیان نظر خود «باکی» ندارم. البته این بدان معنا نیست که نظرات من درست باشند، به هیچ وجه! از سوی دیگر مطمئن هستم کسانی هستند که بسیار علمیتر و دقیقتر میتوانند مثلا راجع به مسئله «انسان و سکس» بنویسند ولی باز هم این مانع نخواهد شد که من راجع به این موضوع ننویسم.
شاد و تندرست باشید
۲۱۴۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : Neamat Meamat
عنوان : آقای ایرانی، من هم نظر شما را دارم.
آقای ایرانی، من هم نظر شما را دارم. جای تأسف است که ما ایرانی ها اقیانوس وسیعی هستیم به عمق ۵ سانت. و جای تأسف بیشتر که ۵۰ نفر این چنینی داریم و ۱ نفر درست و حسابی.
۲۱۴۴۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣٨٨
|
از : نادر ایرانی
عنوان : علامه دهر
این جناب بی نیاز باید علامه دهر باشد که در مورد همه چیز مینویسد و باکی هم ندارد که چه می نویسد. البته عصر علامه و همه دانا و آخوند به سر آمده است و آدمهای عاقل می دانند که که نمی شود درباره همه چیز نوشت.
۲۱۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣٨٨
|