اندوه


فرامرز پورنوروز


• از من چه مانده است
جز جانی با هزار یادِ دوست
و اندوهی بزرگ
که گام به گام تسخیرم می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۰ بهمن ۱٣٨٨ -  ۹ فوريه ۲۰۱۰


   به اسماعیل خویی و نعمت میرزازاده            
         


از من چه مانده است
جز جانی با هزار یادِ دوست
و اندوهی بزرگ
که گام به گام تسخیرم می کند.

یک شبیخون که نبود!
من همه ی راهها را غارت شدم
و همه ی چشمها را گریستم.

در کشتزار ما
نه سنبله
که داس می رویید
و خنده درو می شد
و من با تمام بره گان
به مسلخ می رفتم
و تمام فریاد های جهان را
در آه می سرودم.

وقتی هر صاعقه
پاره ای از من ربود،
دیگر از من چه مانده است
جز روح عریانی که
تنها یک زخمه
                   ویرانش می کند.