درود بر ما
در ستایش و نقدِ سایتِ جرس، و هم سایتِ اخبارِ روز
صدرا عمادی
•
ماییم و مردم، و مردمند و ما. نه پوپولیسمِ فرصت طلبانه، نه نخبه گراییِ قیم مآبانه. شعارمان این باشد: مردم میبینند و میفهمند. این جنبش مالِ مردم است و مالِ ما نخواهد بود اگر پیش از قلم به دست و تحلیلگر و فعالِ سیاسی بودن، چونان یک ایرانی، فردی از همین مردم نباشیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۲ بهمن ۱٣٨٨ -
۱۱ فوريه ۲۰۱۰
«الحکمُ لله» به جای خود؛ اینک زمانه «الحکمُ لِنّاس» است. این بزرگترین درسی است که فضای رسانه ییِ جنبشِ معترضانِ سبز با همه تکثرش در شُرُفِ درک کردنِ آن است، اگر به هوش باشیم و طعمِ تلخِ تهمت زنیهای باستانگرایانه را بازتولید نکنیم...
سایتِ جرس، به قصدِ سازماندهیِ راهپیمایانِ سبز در روزِ سرنوشت سازِ ۲۲ بهمن طیِ سلسله مقالاتی که ساعت به ساعت تکمیل میشد، شعارها و استراتژیهایی تعریف کرد. کارِ درستی بود و بسیار هم مبارک است. سلسله استراتژیها و شعارهای جرسیها هم بسیار مطلوب بود؛ گیرم من و ما با برخی مفادِ آن موافق نباشیم. این سلسله آشکارا با پرانتزِ انتهای سرخطش راه را برای همفکریِ همه طیفها باز میگذاشت. ذکرِ آشکار و مبرهنِ « ویرایشِ ...» در هر نوبت نشان از احتیاطِ جرسیها، و نیز احترام به طیفهای دیگر دارد. چنانکه دیدیم درپیِ نقدِ مندرج در اخبارِ روز، جرسیها ویرایشِ بعدی را با خواسته های مبادله شده کاملتر کردند. هم دست مریزاد به جرسیها که بابِ گفتگو را باز گذاشته اند، و هم دست مریزاد به اخبارِ روزیها که گیرم با لحنی که از دلگیریِ آنها حکایت میکرد و بحق هم بود، لزومِ گزینش و ساختنِ شعارهای فراگیرتر را به نفعِ اکثریتِ معترضانِ سبز گوشزد کردند. حال دیگر این با قاطبه مردم است که چه شعارهایی را پُر و چه شعارهایی را خالیتر فریاد بزنند؛ گو اینکه مردم خود استادِ شعارسازیند و در جریانِ تظاهرات و به فراخورِ موضوعات و مسائلِ پیش آمده شعارهایی خواهند ساخت و فریاد خواهند کرد که دیده ایم هم به لحاظِ شکلی و ریتمیک و هم به لحاظِ طرحِ مطالباتِ حداکثری تأثیرگذارتر از شعارهای پیشنهادیِ گروههاست. بیش از همه اما دست مریزاد به موسوی که در سخنرانیِ آخرش، خطاب به همه ایرانیان گفت: « جنبش سبز با همه دوست است. با کارگران، معلمان، جنبش زنان دوست است حتی با کسانی که عقاید ما را ندارند، دوست است. چون بخشی از ملت ما هستند و آنان برادران و خانواده ما هستند. جزو ملت ما هستند و ما با همه آنها دوست هستیم». و اگر رهبرِ اسمی و رسمیِ جنبش چنین ایده یی دارد و ناصواب هم نیست، بر صواب نرفتنِ ما محلِ اشکال و نقدِ جدی است. مگر ما چه داریم جز همین جنبشِ سبز و همین همدلیِ با خونِ دل به دست آمده؟ این تاریخِ ماست، تاریخِ همه ما. حتا کسی یا طیفی که مطالباتش قرابتِ کمتری دارد با مطالباتِ اکثریت، در همین تاریخ میبالد و در همین زمانه میگنجد. دعوایی وجود ندارد، چون لحافی وجود ندارد. هر جریانی هم دعوا مراد میکند و لحافی میبیند، باید بتواند دعوای خود را به مطالباتِ اکثریت تحمیل کند. این گوی و این میدان! گفتن ندارد اما که ایرانِ امروز ایرانِ سی سالِ پیش نیست. هرکه خود داند. ایرانی داریم که ملکِ همه ماست، تنِ همه ماست. بسازیمش، با خشتِ جانهای خویش؛ ستون به سقفش بزنیم، با استخوانهای خویش. این است که چشمِ اکثریت میبیند و طالب است که ببیند. حال اگر هم جرسیها و هم اخبارِ روزیها روی ماهِ هم را نیز در ادامه این فتح الفتوحِ همدلانه ببوسند و دستِ هم را بفشارند، معلوم میشود که فرآیندِ گذر از «الحکمُ لله» به «الحکمُ لِنّاس» در بودِ ما تکمیل شده است و گذارِ تاریخی از جنگهای حیدری ـ نعمتی به صلحِ استراتژیکِ دوستدارانِ میهن نویدِ آینده یی دلگرم کننده و امیدبخش است برای ایران و ایرانیان. و خوشا به حالِ ما اگر تاریخ نویسانِ آینده این روبوسی و همدلیِ ملی را در عینِ کثرتِ عقیدتی بستایند و عظمتِ آن را در تاریخِ پُرزخمِ ایران یادآور شوند. خوشا به حالِ ما اگر فرزندانمان بر فراستمان و سعه صدر و مدارامان با افتخار بنگرند. نگارنده شک ندارد که چنین است و چنین میشود. خوش است اما که ما اراده کنیم و فرصتِ تاریخیمان را از کف ندهیم و نگذاریم بیهوده شود بود و نبودمان. چاره یی هم نداریم جز برداشتنِ گامهایی مطمئن به سوی اعتمادسازی به قصدِ شکل دادن به اراده تغییر در اکثریت. پس، بی آنکه غرّه شویم، شوق زده بر خودمان درود بفرستیم که قدمِ بزرگی برداشته ایم و نیرو بگیریم از این درود فرستادن بر خود و دیگری تا قدمهای بعدی را نیز نیک و به قاعده برداریم. ما به این درودگفتن، به این آری گفتن، به خودمان، به فردفردِمان، برای فردایی بهتر نیازِ مبرم داریم. این تاریخِ ماست و این هم ماییم که میسازیمش. مقصود از «خودمان» در این مقام، البته همه مردمِ ایران از پیر و جوان و زن و مرد است؛ چه، همه ما مردمیم، مردمانیم؛ قلم به دست و تحلیلگرِ رادیوها و تلویزیونها، یا خواننده آثارِ قلم به دستان و بیننده و شنونده تحلیلهای تحلیلگران. آینده ماست که دارد رقم میخورد؛ آینده همه ما. پس بگوییم و باور بداریم که وجودِ ایران بدونِ حضورِ فردافردِ ایرانیان بی معنی است، و هرگز آن اراده در ما متشکل نخواهد شد اگر سرلوحه قرار ندهیم این شعار را: «ایران برای همه ایرانیان». امیدِ این همه مردمِ امیدوار به قلمها و گفته های پخته ما اگر نباشد به چه باشد؟ سهل نگیریم نگاهِ نقاد و تیز و آموخته مردم را. باور بداریم که زیرِ نگاهی چنین آموخته، حقِ لغزش داریم، اما فرصتِ لغزش نداریم. بشنویم و به جان بسپاریم زنگِ جرسی را که تاریخ با دستهای یک یکِ ما به صدا درآورده است و فرامیخواندمان به بربستنِ محملها.
***
نکته بسیار مهمِ دیگری که باید نیک آگاه باشیم، این است که هر طیف و گروه و حزبی به قدرِ همتِ خود، و به قدر قوتِ بینشِ خود در نزدِ اکثریت مقبولیت می یابد. نقد و نقادی به جای خود؛ بدانیم که سرنوشت را مردم رقم خواهند زد. مثالی بزنم؛ این نگارنده، که مطلقاً به گروه و دسته و حزبی تعلق ندارد، مقاله های خود را هم از این رو که تعلقی جز به جنبشِ سبزِ فراگیرِ مردمِ ایران ندارد، و هم بدین سبب که در فضای فعلی حقِ کپی رایت خواستنِ این سایت و آن سایت را مقبول نمیدانم و میزان را دسترسیِ هرچه بیشترِ کاربرانِ اینترنتی به اطلاعات و اندیشه ها قرار داده ام، هم برای سایتِ جرس، هم برای اخبارِ روز، و هم گهگاه برای سایتهای گویانیوز و رادیو زمانه و روز آنلاین میفرستم. اخیراً اما دوستانِ جرسی، از انتشارِ مقالاتِ بنده خودداری فرموده اند، و دلیل هم آورده اند که از چاپِ مقالاتی که به سایتهای دیگر نیز فرستاده میشود، معذورند. بنده دلیلِ این احتیاطِ نابجا را نمیدانم و متعرضِ آن هم نمیشوم. انگار کنید این هم یکی از همان نگاههاست که میبیند و پی گیرانه میسنجد و تصمیم میگیرد. در مقامِ یک نفر ایرانی اما، بنده سخت بر آنم که رویه دوستانِ جرسی در شرایطِ حادِ فعلی صواب نیست، و دوستانه توصیه میکنم از جدایی انداختنهایی از این دست پرهیز کنیم. نمیدانم برای دیگر کابرران نیز چنین است یا نه؛ اما بنده وقتی میبینم در اخبارِ روز مطلبی از آقای سعید رضوی فقیه چاپ میشود، دلگرمتر میشوم. ابداً هم برایم اهمیتی ندارد که آیا فلان مقاله منحصراً برای این سایت یا آن سایت فرستاده شده است یا نه. به هر روی، بنده معتقد به شناوریِ اطلاعات و اندیشه ها هستم، و به رغمِ آنکه درست یا نادرست مقاله هایم در سایتِ جرس منتشر نمیشود، باز دل در مدارا دارم و دستِ رد به سینه جرسیها نمیزنم و قهر پیشه نمیکنم و از قهرهایی بدین روال هم روگردانم. مقاله فعلی هم از این قاعده مستثنا نیست. اما، برگردیم به گزاره نخستِ این پاراگراف که: « هر طیف و گروه و حزبی به قدرِ همتِ خود، و به قدر قوتِ بینشِ خود در نزدِ اکثریت مقبولیت می یابد»؛ دوستانِ اخبارِ روزی اعتراض داشتند که جرسیها میخواهند قیمِ ملت شوند. خیالِ همه راحت باشد؛ ملت قیم نمیپذیرد. بنا هم نیست ما نویسندگان یا گردانندگانِ سایتهای خبری الزاماً در آینده ایران یکجانبه سهیم باشیم. جرسیها تدارکِ بهتری دیده اند و برداشتِ بهتری هم میکنند. دوستانِ اخبارِ روزی هم اگر میل به مقبولیتِ بیشتر دارند، بایسته است با تمهیداتِ تبلیغاتیِ نوینتری مدام و هر ساعت خود را با آهنگِ اکثریت به روز کنند. البته این بستگیِ تام دارد به امکاناتِ گردانندگانِ آن سایت که بنده از کم و کیفِ آن بیخبرم. از سوی دیگر، بایسته میدانم دوستانِ جرسی هم در برخی رویکردهای خود تجدید نظر بفرمایند. اگر اکثریت را میخواهیم، باید با اکثریت باشیم. شکل و نحوه اطلاع رسانیِ شما بسیار جذاب است و دست مریزاد میطلبد، اما اگر در قبول و ردِ مقالات یا انعکاسِ اخبار به هر دلیل و با هر رویکرد انحصاری برخورد کنیم، بیمِ آن میرود که از شنیدنِ صدای اکثریت محروم شویم و رفته رفته مخاطبانِ خود را از دست بدهیم. بنده در مقامِ یک ناظر و در مقامِ یک نفر از مردمِ ایران، این را پیروزیِ استبداد و ذهنیتِ استبدادی فرض میکنم اگر از شمارِ کاربرانِ سایتهایی مثلِ جرس و اخبارِ روز، کاسته شود؛ خواه به سببِ فقدانِ جذابیتهای تکنیکی، خواه بدین سبب که برداشتِ کاربران آن باشد که فلان سایت و فلان طیف یکسر به راهِ خطا میرود و انحصاری برخورد میکند و لحافِ خود را میدوزد. به رغمِ این اما، تردید هم ندارم که دولتِ استبداد مستعجل خواهد بود، چراکه مطالباتِ فراگیرِ اکثریت، محملِ خود را در فضاهای بازتر و جذابتر خواهد یافت. نکته بسیار مهم این است که کاسته شدن از شمارِ کاربرانِ سایتهایی که کمابیش عقلانیت پیشه کرده اند، به سببِ بروزِ برخی کدورتهای بعضاً نابجا و از چشمِ ملت بچه گانه، به معنیِ ناامیدشدنِ مردم از قلم به دستان و روشنفکران و فعالان است و احیای امیدی که دمیدن گرفته و باید که نیک محافظت شود، فرصتِ تاریخیِ ما را از میان میبرد؛ روسیاهیش هم میماند برای ذغال. ما نه فرصتِ مصاف دادنهایی از این دست داریم، نه مقتضی است در این برهه که مردم درگیرِ جانانه ترین مصاف با گذشته خویشند و آینده یی نیکتر طلب میکنند، چشمِ امیدشان را از خود بگردانیم. یک کلام و ختمِ کلام: ماییم و مردم، و مردمند و ما. نه پوپولیسمِ فرصت طلبانه، نه نخبه گراییِ قیم مآبانه. شعارمان این باشد: مردم میبینند و میفهمند. این جنبش مالِ مردم است و مالِ ما نخواهد بود اگر پیش از قلم به دست و تحلیلگر و فعالِ سیاسی بودن، چونان یک ایرانی، فردی از همین مردم نباشیم...
|