خسرو گلسرخی؛ نه اسطوره، نه اسوه - خسرو صادقی بروجنی

نظرات دیگران
  
    از : حق

عنوان : آقای جواد ترابی، در این صفحه بمانید و جواب کاربران یک به یک بدهید.
من در نظری که دادم غیرمستقیم تعبیر های شما را از تاریخ بشدت رد کردم ولی شما آنرا وارونه درک کردید. من بخاطر تفاوت سنی بین ما رعایت بسیار بخرج دادم. من واقع متاسفم که شما ایرانیانی را که با شما مخالف هستند بی شعور می پندارید و معتقدید که کار کاره انگلیسی هاس. شما خود را معلم تاریخ می دانید ولی باید بدانید که امروزه متخصصین و شاگردان هستند که چنین لقبی را به استادان و معلمان خود می دهند. زمان مریدی به پایان رسیده، از مُد افتاده، بی اعتبار است و خطرناک شمرده می شود. امروزه به چالش کشیدن متخصص و غیر متخصص و شخصیت های تاریخی امری واجب تلقی می شود. نه شاه مقدس است، نه شیخ، نه مصدق و نه گلسرخی ها.

امروزه پرورش فکری ارجهیت بر آموزش خشک و خالی دارد که در گذشته اعمال می شد. اینستکه در دانشگاه های معتبر دانش وقایع تاریخی بسیار مهم است و حکم مدارک دادگاهی را دارند ولی مهمتر از این دانش، نقد و بررسی، تجزیه و تحلیل، در چارچوب قرار دادن درست وقایع تاریخی در زمان و مکان خود در عرصه محلی و بین المللی، امکانات بازیگران تاریخی و نتیجه گیری های خردمندانه است. لیست کتاب هایی که استادان تاریخ دانشگاه ها به دانشجویان می دهند در این راستا است و اینطور نیست که دانشجو خود هر کتابی را که خود مناسب می داند بخواند و نتیجه گیری کند. تهیه لیست کتابها خود تخصصی است که در دست استادان دانشگاه های معتبر جهان است.

کسی که قادر نباشد یک واقعه تاریخی را در همه ابعاد آن ببیند و معیارهای آکادمیک را رعایت کند، تولید کار او بی ارزش و غیر تخصصی است، و موفق نخواهد شد به اهداف خود دست یابد. نظرات شما با این معیارهای آکادمیک امروزین فاصله بسیاری دارد و در نتیجه در دنیای امروز غیر قابل قبول می باشند. کسانی مثل من که نصف عمر شما را داریم و انقلاب را تجربه کرده ایم و از تجربیات تاریخی غرب آموخته ایم، قبول نتیجه گیری های شما از تاریخ نا ممکن است.

نظرات شما تهی از هر تخصص و آکنده از بغض، کینه و دشنام است.
شما همه چیز را سیاه و سفید و از لوله ای بسیار تنگ نظاره می کنید. آنهایی را که مخالف نظر شما هستند، بدون توجه به دلایل شان، جاهل و نا آگاه می نامید و بیگانگان را نفرین می کنید که جلوی اندیشیدن جوانان ایرانی را گرفته و می گیرند. شما معتقدید که فقط شما قوه اندیشیدن را در میان ما دارا هستید. شما اصرار دارید که بما بقبولانید که همه دوره پهلوی منفی، توطئه بیگانه و مخرب و ایران بر باد ده در همه عرصه ها بوده است. شما لیست بلند بالایی از این تخریب و توطئه می دهید که با هیچ عقل سالمی جور در نمی آید. شما توجه نمی کنید که معرفی کردن شاه و بیگانگان بعنوان تنها مسئولین هر آنچه در ایران در یک قرن اخیر رفته است چقدر ساده لوحانه است. در این محاسبه خود، شما ملت ما را تکه چوبی فرض کرده اید که هیچ اراده ای از خود ندارد و فاقد تفکر است.

بیشتر عمر شما در قرن بیستم بوده است و شما دو جنگ جهانی، اشغال ایران، رقابت های سهمگین سه ایدئولوژی و جنگ سرد را مستقیم و غیر مستقیم در این قرن تجربه کرده اید. اگر شما بجای رضا شاه و شاه بودید چه می کردید که ما با این سرنوشت روبرو نمی شدیم؟ دوست دارم بدانم شما چگونه از پس انگلیس و روس و آمریکا بر می آمدید، با توجه به اینکه ایران در آغاز کار رضا شاه یکی از فقیرترین کشورهای جهان آنروز بود و در عرصه های امنیت داخلی و خارجی وضعی اسفناک داشت و بیسوادی و بیماری و فقر گسترده غوغا می کرد.
۲۱٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : پیام

عنوان : جواد ترابی چرا پاسخ نمیدهید
چرا جواب کاربرها را نمیدهید؟

"ولی نباید فراموش کرد که مخالفان شاه لااقل به اندازه او انحصارطلب و ضددموکرات بودند. آقای محترم، بخش عمده ای از مخالفان شاه، چه در اردوی چپ و چه در اردوی اسلامیها و یا مصدقیها، در خارج از ایران زندگی میکردند. آنها که در جوامعی آزاد بسر میبردند، پس چطور شد که به زعم شما نتوانستند "آگاه" شوند تا "توانا" گردند؟ آیا نمیشد از منابع اطلاعاتی در دنیای آزاد استفاده کرد تا بر میزان آگاهی و توانایی خود افزود؟ نه آقای محترم، زمان آن رسیده که ما مردم هم در مورد خرابکاریهایمان مسئولیت قبول کنیم و همه تقصیرها را گردن طرف مقابل نیندازیم!"
....
"نسل من زیر دست امثال شما ها بزرگ شده بود، زیر دست نسل شما که بی اعتنا به منافع ملی خود و چشم باز کردن به روی پیشرفتهای مملکتش در همه زمینه ها، چنگ به هر چیزی که ضد شاه بود می انداخت. با این تربیت ما و امثال گلسرخی بچه بیسواد و احساساتی هم دنبال حتی جانورانی مانند خمینی و شرکایش افتادیم و ابزار بقدرت رسیدن انها شدیم. شما اما بعد از دیدن دست گل خود همچنان به کینه توزی و تحریف خود ادامه میدهید. چرا جواب آن کاربری که میپرسد مگر اپوزیسیون شاه چه برتری به شاه داشت نمیدهید؟ این اپوزیسیون که سرکار هم جزو تنور داغ کن های آن بوده و هستید این سی سال بدون داشتن شاه و شیخ بالای سرش چه گلی به سر ایران زد؟ کارنامه دموکراسی اش چیست که حتی دو نفر دگراندیش در یک تظاهرات ضد رژیم کنار هم نمی ایستند؟ مگر شما آزادیخواه نبودید و دموکراسی نمیخواستید. چرا مملکت خود را گذاشتید و رفتید؟ ایا خود و بعضا فرزندانتان از تحصیلات مجانی و امکانات رفاهی که سیستم سابق ایجاد کرده بود بهره نبردید که با آن بتوانید روی پای خودتان در خارج بایستید؟"
۲۱٨۶۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جواد ترابی

عنوان : تاریخ
آقای حق،
دست شما را می فشارم و برای شما آرزوی توفیق دارم. بیشتر بنویسید. صحبتتان کاملا علمی است.
اجازه بدهید من به یک نکته در ادامه بحث مفیذ شما اشاره کنم. ما ایرانی ها معمولا تاریخ را، هم با ذهنیت پیش ساخته می نویسیم و هم با ذهنیت پیش ساخته می خوانیم. این مناسبات ریشه در تفکر ایدئولوژیک ما دارد. اگر مصدقی باشیم لغزش ناپذیری اندیشه های مصدق ملکه ی ذهن ماست. و هرچه خلاف آن باشد اگر دهها مدرک هم داشته باشد نادرست است. اگر سوسیالیست و سلظنت طلب باشیم نیز هدفمان از نوشتن تاریخ اثبات نظراتمان و اگر خواننده باشیم پیدا کردن مدرک برای صحت نظراتمان است. این نوع تاریخ نویسی و تاریخ خوانی که گمراه کننده است.
من رشته ام تاریخ است و بیش از شصت سال است که با تاریخ سرو کار دارم. در میان کتابهای تاریخ معاصر شمار کتابهایی که جهت ندارند براستی اندک است. این روند خوشبختانه در حال دگر گونی است زیرا پدیده ی ایدئو لوژی در درون مرز در حال احتضار است و در برون مرز وضعیت متشتتی دارد.
شما وقتی در اسناد اداری مامورین آمریکایی در ایران می خوانید که محمد علی فروغی بزرگترین شخصیت فرهنگی آغاز عصر پهلوی که پایه گذار فرهنگ ایران نوین است صد هزاردلار در معامله ی نفتی شرکت سینکلر آمریکایی در سال ۱۹۲۳ رشوه گرفته است حق دارید که در همه چیز تردید کنید. اصل رشوه ۳۰۰ هزار دلار بود که ۲۰۰ هزاردلار آن به رضا شاه رسید. صفحه ی ۱۴ کتاب آقای محمد قلی مجد
Great Britain & Reza Shah
من به عنوان معلم تاریخ به همه ی جوانان باز توصیه می کنم که با دیدی انتقادی این کتاب را بخوانند. چشم ها وگوش ها را باز می کند و اگر کسی مثل شما توان تحلیل دلشته باشد دلائل شکست جنپبش مشروطه، علل شکوفایی روبنایی ایران و مصائب متعاقب آنرا پیدا خواهد کرد که شما احتمالا آنها را می دانید.
این کتاب اسناد مقطعی از تاریخ ما را پوشش می دهد که "دولت فخیمه انگیس" ترخیص آنها را به آینده ای نا معلوم و یا به هرگز موکول کرده است.
اهم این اسناد مکاتبات مامورین آمریکایی به دولت آمریکا یا اسناد اف بی آی و یا بانکهای آمریکایی است. شکل خام اسناد در کتاب بصورت کد امده و نوشته ها جنبه ی تبلیغاتی ندارد و اغلب اسناد محرمانه است. نظرات نویسنده په را می شود پذیرفت یا رد کرد.
خواندن تاریخ هم برای خودش فنی است. حالا رادیو تلویزیون ها ی درون و برون مرز تاریخ را برای ما می خوانند. وای برما
پیروزی میهن را آرزو می کنم
۲۱٨۶٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حق

عنوان : تاریخ تخصصی است قابل مقایسه با حقوق. همانطور که با خواندن چند کتاب حقوقدان نمیتوان شد با خواندن چند کتاب تاریخ در اتاق نشیمن خود در کنار بخاری و قهوه بدست نمیتوان تاریخدان شد.
اسناد و مدارک تاریخی و آمار و ارقام را می توان طوری در کنار هم چید که به نتیجه دلخواه خود رسید. با حذف برخی اسناد و مدارک و یا نپرداختن به توضیحات لازم و یا تجزیه و تحلیل بد و یا غلط می توان حقایق را به گونه دیگری جلوه داد. حب و بغض و تعصبات دینی و ایدئولوژیک هم می توانند خواننده را گمراه کنند. محاسبات سیاسی و اقتصادی هم می توانند دستی در غلط جلوه دادن تاریخ داشته باشند. برخی اسناد هم بدلایل سیاسی و حقوقی هنوز آزاد نشده اند که معماهای تاریخی را بتوان بطور کامل حل کرد. تازه اگر هم به فرض همه اینها هم موجود باشد،کار هر کسی نیست که اینها را طبقه بندی کند و مربوط را از ان مربوط جدا کند و به آنها معنی و مفهوم بدهد. مهارت و تخصصی است که سالها باید شاگردی استادان را کرد تا شاید بتوان اثری معتبر را منتشر کرد که با استانداردهای بین المللی مطابقت داشته باشد. اما این هم پایان کار نیست چون محقق دیگری می تواند از راه برسد و تئوری قبلی را با اسناد و مدارک دیگر و یا تحلیل دیگر رد کند و یا قدمی در تکامل آن بردارد. رشته تاریخ امروزه مثل ۵۰ سال پیش نیست که با حفظ کردن چند کتاب که «موثق» محسوب می شد بشود ادعا کرد که همه چیز را می شود دانست و مطلب تمام شده است. همانطور که با خواندن کتاب حقوقدان نمی توان شد تاریخدان هم نمیتوان شد.آن دوره دهه هاست که گذشته است.

زمانی رشته تاریخ نسبت به دیگر رشته ها بسیار کم ارزش تر محسوب می شد و بیشتر فارغ التحصیلان اموزگار می شدند. در انگستانی که من در آن زندگی می کنم، ورود به دانشگاه ها در رشته تاریخ یکی از مشکل ترین و پر پرستیژترین رشته ها شده است. ارزش این رشته بقدری بالا است شده است که پس از فارغ التحصیل شدن در این رشته، با گذراندن یک دوره یک ساله در دانشکده حقوق می توان در این رشته هم لیسانس گرفت. دلیل این امر هم نزدیکی این دو رشته در مهارت تحقیق تفحصی است که در ماهیت هر دو رشته قرار داده شده است. بنابراین رشته تاریخ یک رشته تخصصی همانند حقوق است و کار هر کسی نیست. یک تاریخدان متبحر اکثرا می گوید تحقیقات من نشان می دهد که .... چون می داند تحقیقات تمام شدنی نیست و سیر تکاملی را همواره طی می کند. اینستکه من می دانم برای شناختن تاریخ باید چارچوب و متدولوژی و تشخیص مدارک و اسناد و استفاده و سوء استفاده از مدارک....را در دانشگاه های معتبر آموخت و سپس گفت که چیزی از تاریخ می دانم. همانطور که با خواندن کتاب در اتاق نشیمن خود نمیشود حقوقدان شد تاریخدان هم نمی توان شد.

متاسفانه ما در دوره بدی از تاریخ خود بسر می بریم و تاریخ ما بدست کسانی نوشته و توزیع می شود که تحریف و تبحر کمتر در انه دیده می شود و اگر کسی هم سعی کند طبق استانداردهای دانشگاه های معتبر بنویسد مورد تهاجم هموطنانی قرار می گیرد که با حقایق میانه خوب و سالمی ندارند. تابو فراوان است و بازار تحریف کنندگان بسیار گرم.

با همه این تفاصیل خواندن کتاب های منتشر شده خالی از لطف نیستند، فقط باید با آنها محتاطانه برخورد کرد و آنها را وحی منزل تلقی نکرد و شک و تردید را کنار نگذاشت. در کنار کتابهایی که در باره دوره پهلوی نوشته شده اند، سفارش من به نسل دوم و سومی ها اینستکه از اینترنت هم کمک بگیرند . در ضمن همانطور که در این ۳۱ سال جمهوری اسلامی را شما با پوست و گوشت و استخوان خود حس کرده اید و قادرید درباره این دوره قضاوت کنید، کسانی هم که دوره پهلوی را تجربه کرده اند هم توانایی آنرا دارند که قضاوت خود را در اختیار شما بگذارند و تصویری از آن دوره را برای شما ترسیم کنند. شما از والدین و اقوام خود و آشنایان کهنسال خود بخواهید که تجارب خود را در اختیار شما بگذارند.

آشنایی با دوره قاجار، تصویری از ایران به شما می دهد که می توانید آنرا با دوره ۵۰ ساله پهلوی و ۳۱ ساله جمهوری اسلامی مقایسه کنید و منصفانه کلاهتان را قاضی کنید.

تاریخ تخصصی است قابل مقایسه با حقوق. همانطور که با خواندن چند کتاب حقوقدان نمیتوان شد با خواندن چند کتاب تاریخ در اتاق نشیمن خود در کنار بخاری و قهوه بدست نمیتوان تاریخدان شد.
۲۱٨۶۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رضا صابری

عنوان : کی راست میگه؟
آقای حاجی آباد ی
به جای عصبانی شدن و انگ نفهمی زدن به این و اون، اطلاعات رسمی کشور تهران از آغاز تا کنون را ببین شاید نفهم را پیدا کنی..
من هم از همان منطقه هستم ولی زادگاه خودمو می شناسم. حالا آقای محسن رضایی برای ما شده منبع اطلاعات! چشم ما روشن.
همه ایرانی ها میدونن که اون منطقه خوش اب و هوا و گردشگاهه مردم تهرانه حالا شما انکار می کنین؟ آغاسی خدا رحمتش کنه یک ترانه برای میگون خونده.
تهران از آغاز....
عینا کپی کردم حاج آقا

رودبارقصران
این بخش متشکل از یک دهستان و ۴۹ آبادی با نام «دهستان رودبارقصران» و مرکزیت روستای «حاجی آباد» است. شهر اوشان، فشم، میگون که با مساحت تقریبی ۶۰ کیلومتر مربع، در سال ۱۳۳۷ به صورت شهر درآمد، در دل کوهستان رودبارقصران، در یک دوره طویل جای گرفته که خود از سه محل متمایز با نام های اوشان، فشم، میگون با محله‌های متعدد و بافتهای ویژه شکل گرفته است. باشندگانش آن را شهر «اوشان، فشم، میگون»‌ نام داده‌اند. اما به نظر، شهر «قصران» یا «کوهسران» اسمی برازنده تر است.

جغرافیای طبیعی بخش (موقعیت، حدود اربعه و وسعت)
بخش رودبارقصران با سه ناحیه شهری و بیست و دو روستای تابعه به مرکزیت شهر فشم در سی کیلومتری شمال شهر تهران واقع گردیده که از شمالشرقی محدود است به یالو و بلده شهرستان نور از استان مازندران، از غرب به شهرستانک وکرج، از شرق به لواسانات و از جنوب به شمیرانات (دارآباد)


موقعیت جغرافیایی بخش: ۵۱ درجه و ۲۵ دقیقه تا ۵۱ درجه و ۴۳ دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ و ۳۵ درجه و ۴۷ دقیقه تا ۳۶ درجه عرض شمالی از خط استوا

مساحت بخش: ۶۳۱ کلیومتر مربع (۳۶/۵ کیلومتر مربع مساحت شهر و ۵۴/۶۵۲ کیلومتر مربع مساحت روستا)
توضیح: مساحت بخش بدون محاسبه مساحت روستای پس قلعه می باشد.


۱.
جمعیت
سکونت جمعیت در بخش به دو صورت می باشد.

*
ساکنین دائم: براساس سرشماری سال ۱۳۷۵: جمعیت دائم رودبارقصران ۱۵۴۵۷ نفر (۱۰۸۲۷ نفر شهری و ۴۶۳۰ نفر روستایی)
براساس سرشماری کارگاهی آبان ماه سال ۱۳۸۱: ۱۵۸۶۲ نفر (۷۱۹۶ نفر روستایی و ۸۶۶۶ نفر شهری)
توضیح: جمعیت فعلی بخش: حدود ۰۰۰/۲۰ نفر
*
ملاحظه: جمعیت دائم روستاها، رشد منفی داشته بطوریکه در سال ۱۳۴۵، روستاهای بخش (بجز پس قلعه) دارای ۹۱۳۱ نفر جمعیت بوده

۲.
شوراهای اسلامی
۱۶ روستا دارای شورای اسلامی سه نفره و ۵ روستا از طریق معتمدین (زیر نظر شورای اسلامی بخش) اداره می شود.
شورای اسلامی بخش با ۵ نفر عضو در بخشداری مستقرند
شورای اسلامی شهر با ۵ نفر عضو در شهرداری مستقرند
در هیچکدام از روستاها دهیاری فعال نیست، دهیاری روستاهای آهار و شمشک درحال شکل گیری است
شش روستا داری طرح هادی و طرح هادی بقیه روستاها هم در حال تصویب است

۳.
ادارات
سی واحد اداری، بانک و نهاد در منطقه فعالیت دارند. یک مرکز بهزیستی درمانی با ۹ خانه بهداشت روستایی و سه داروخانه وی ک پایگاه اورژانس نیز در زمینه درمان و امداد رسانی فعال هستند.

۴.
وضعیت اقتصادی
شغل عمده اهالی به ترتیب باغذاری ـ دامداری ـ کاسبی ـ کارکندی ـ کارگری و … می باشد. عمده درآمد اهالی از طریق فروش گیلاس، سیب، مواد لبنی و پرورش گوسفند می‌باشد.
عده قابل ملاحظه ای از اهالی روستاهای شمشک و دربندسر نیز در فصل زمستان از طریق مربیگری در پیستهای اسکی شمشک و دربندسر امرار معاش می کنند.
مساحت باغات بخش حدود ۳۵۰۰۰ هکتار
مساخت اراضی زراعی حدود ۱۲۰۰ هکتار
درگذشته صنایع دستی از جمله قالیبافی، گلیم بافی، جاجیم بافی در روستاها رونق داشته که امروز فعالیتی در این زمینه ها انجام نمی‌شود.
فعالیتهای صنعتی نیز شامل کارگاههای کوچک آهنگری، ریخته گری، تراشکاری می باشد که حدود ۷۰ تراشکاری در روستای آهار فعالیت می نمایند.
معادن منطقه شامل معادن گچ، ذغال سنگ ـ فسفات، سنگ های ساختمانی می‌باشد معدن زغال سنگ گرمابدر ـ شمشک ـ لالان ـ دربندسر و معدن گچ آهار تعطیل و متروکه می باشند.
معدن فسفات جیرود زیر نظر سازمان صنایع و دفاع فعال می باشد.
چهار معدن سنگ در میگون ـ جیرود و دربندسر فعال می باشد.

۵.
امکانات آموزشی ـ فرهنگی
دبستان پسرانه ابتدایی ۲ واحد
دبستان دخترانه ابتدایی ۲ واحد
دبستان ابتدایی مختلط ۱۱ واحد
مدرسه راهنمایی پسرانه ۴ واحد
مدرسه راهنمایی دخترانه ۴ واحد
مدرسه مختلط ۴ واحد
دبیرستان دخترانه ۳ واحد
دبیرستان پسرانه ۲ واحد
یک واحد فرهنگسرا در میگون (زیر نظر شهرداری)
دو واحد کتابخانه در فشم و میگون (زیر نظر ارشاد اسلامی)

۶.
امکانات رفاهی
همه روستاها دارای آب، برق، تلفن و جاده آسفالت می باشند.
آب آشامیدنی تعدادی از روستاها بعلت پوسیدگی شبکه، غیربهداشتی می باشد.
بسیت و یک واحد نانوایی در سطح شهرها و روستاهای تابعه وجود دارد. روستاهای فاقد نانوان یی از سهمیه آرد روستایی استفاده می کنند.

۷.
بناهای تاریخی، اماکن متبرکه و جاذبه های طبیعی

*
آتشگاه قصران: تاریخ بنا بیش از اسلام، مربوط به عهد ساسانیان واقع در روستای آهاراستودان زرتشتی معروف به تخت کیقباد: مربوط به پیش از اسلام واقع در روستای ایگل
*
قلعه امام: از بناهای مرداویج زیادی
*
خاتون بارگاه: روستای گرمابدر
توضیح: اکثر این بناها مخروبه و در ارتفاعات واقع شده اند.
*
قصر مظفرالدین شاه: اوشان
*
اماکن متبرکه شامل ۱۴ امامزاده
*
جاذبه های طبیعی شامل پیستهای اسکی شمشک ـ دربندسر ـ غار هملون میگون ـ رودخانه جاجرود که حدود ۳۳ درصد آب شرب تهران را تامین می نماید، چشم اندازهای طبیعی فراوان ـ باغات سرسبز

۸.
وضعیت امنیتی وانتظامی
دارای یک کلانتری از درجه «ج» می باشد که قادر به تامین امنیت پایدار نبوده و با مکاتبات و مذاکرات طولانی استاندارـ فرماندار و بخشداری بعلت وضعیت نیروی انتظامی امکان ترفیع درجه آن وجود ندارد.
۲۱٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جواد ترابی

عنوان : آقا جان فکر کنید
اقای نیاز محترم
روند سیاست جهانی و نقش ابر قدرتها در خاور میانه بسیار پیچیده تر از آنست که شما تصور می کنید. باور کنید وقتی نوشته های شما جوانان را می خوانم متاسف می شوم و به دشمنان ایران لعنت می فرستم که ملتی را از قدرت انیدیشیدن درست محروم و به این سرنوشت دچار کردند.
شما یعنی نمیدانید که امپریالیستها به نیروی کار ارزان نیاز داشتند. شما نمی دانید که انقلاب سفید و سبز و غیره یک برنامه جهانی بود برای وابسته کردن هرچه بیشتر "جهان سوم " به آمریکا. شما معنی مستعمره را نمیدانید و تغفن عمران غارتگرانه را از آن استشمام نمی کنید. وکاخ پوشالی تمدن بزرگ را ندید که چگونه با یک فوت اربابها فرو ریخت.
این علم و دانشی که شاهان پهلوی تولید کردند کجا بود که پاد زهری در برابر توطئه ی مشتی آخوند نشد و مشتی جاهل با مهازتهای پیش از قرون وسطی آن را باطل کردند. فکر کنید آقاجان فکر کنید. از قدیم گفته اند عقل یار خوشی است. لعنت بر دشمنان ایران که ما را از اندیشیدن محروم کرده اند.
شما کدام اسناد خوانده اید؟ این اسناد آمریکا و انگلیس که کوس سرسپردگی و وابستگی شاهان پهلوی را بر سر بازار دنیا بصدا در آورده است.
آخر این چه استدلال کودکانه ای است که آمریکا زاغه دارد، جنایت دارد، نابرابری دارد و غیره دارد من شرم می کنم برای آدمی به سن و سال شما این چیزها توضیح بدهم.
ما یک زمانی باید از این بت پرستی دست برداریم. و رسوبات این شیوه ی تفکر را که بقایای استعمار است دور بریزیم .
من شما ارجاع می دهم به همان کتابی که نامش را ذگر کرده بودم.
بروید بخوانید. روشن می شوید.
۲۱٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : علی از حاج آباد

عنوان : دروغگو و عوامفریب کیست؟
آقای رضا صابری، به شما توصیه میکنم در مورد چیزی که نمیدانید و یا نمیفهمید اظهار نظر نکنید! اولاْ رودبار قصران دهستان نیست و بخشداری است. ثانیاْ مرکز این بخشداری (و یا به گفته شما "دهستان") فشم است و نه روستای کوچک بنده حاجی آباد. ثالثاْ من هر چه در تقسیمات کشوری نگاه کردم واژه ای بنام "گردشگاه" برای نام گذاری برای یک محدوده جغرافیایی ندیدم. ممکن است از دایره "فضلتان" کمی ما بیسوادهای دهاتی را هم آگاه کنید و بگویید گردشگاه به چه نوع محدوده ای در کشور به لحاظ تقسیم بندی کشوری اتلاق میشود؟! آقای صابری، اگر شما و دیگر شهروندان عزیز از این "گردشگاه" (به گفته خودتان) لذت میبرید به این دلیل است که برای عمران و آبادانی آن کار شده. والاْ این همان روستای فقیر و بدبختی بود که بنده دوران کودکیم را در آن گذراندم. به لطف عمران و آبادانیهای انجام شده در نظام پیشین بود که به این روستای سابق و "گردشگاه" کنونی شما آب و برق و درمانگاه و مدرسه آمد، و البته فریب خوردگانی چون بنده هم پیدا شدند که قدر این زحمات را ندانستند. باز تکرار میکنم، من قبول دارم که نظام گذشته در زمینه مسائل سیاسی نظامی غیردموکراتیک بود، ولی این مسئله که در عمران و آبادانی مملکت و پیشرفت فرهنگی و اجتماعی بسیار به ایران خدمت کرد هیچ شک و شبهه ای نمیتوان داشت. آقای صابری، من همچنین از روستاهای تاکستان و بنیس در آذربایجان و همچنین روستاهای اطراف اصفهان و شهسوار نیز دیدار کرده ام. ایکاش شما و آقای ترابی زحمتی میکشیدید و از آنها دیدار میکردید تا ببینید آنجا نیز در زمان شاه از روستاهای فقیر به "گردشگاه" تبدیل شده بود. آقای صابری، آیا مناظرات تلویزیونی را در دوران به اصطلاح مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری بیاد دارید؟ آیا دیدید که محسن رضایی اعتراف کرد که باوجودیکه در یک خانواده ایلی بزرگ شده، و خودش و پدرش کارشان چوپانی بوده، ولی به یمن سپاه دانش توانست در همان ایلش به مدرسه رود و بعد از آن هم در همان رژیم شاه به دانشگاه رفت؟ آیا این است معنی ویرانی و خرابی؟ آیا این است معنی ناآگاهی؟ آقای صابری، انصاف بدهید این من هستم که دروغگو و عوامفریبم یا جنابعالی؟
۲۱٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : فرا افکنی نسل مقصر
باز صحبت شهید شد همه عزاداران عاشوراهای بیست و هشت مرداد و کربلا و ممسنی ریختن بیرون. نسل پدران و پدر بزرگان ما بیش از همه مسبب این مصیبتی که بر سر مملکت ما آمده هستند و به جای نگاه کردن خود در آینه همه کاسه کوزه ها را سر شاه فقید میریزند. بقول نویسنده خوش ذوقی تنها مرگ میتواند به این کینه توزی تاریخی این نسل پایان دهد. آخه مگر میشود دستاوردهای پنجاه سال حکومت پهلوی را دید و اذعان نکرد که درخشان ترین دوره معاصر ایران بوده. کجا قبل از رضا شاه مدرسه و دانشگاه وجود داشت. محمد رضا شاه تحصیل ابتدایی را اجباری کرده بود. چگونه حکومتی که میخواهد ملتش را در جهل نگه دارد مدرسه و دانشگاه میسازد، دادگستری ایجاد میکند، زنان را به حق و حقوقی میرساند که تا سی سال بعد هنوز در تمام خاورمیانه خواب آن را میبینند؟ کجا اصلاحات ارضی میکند، سپاه ترویج و آبادانی ، سپاه بهداشت درست میکند. مگر قبل بر آمدن رضا شاه ایران جز یک ویرانه که تمامیت ارضی اش بی معنی شده بود نبود؟ من اتفاقا در مدارک و کتبی که در سالهای اخیر درآمده اند، چه اسناد انگلیس که همین چندی پیش بخشی از آن در آمد و چه اسناد قدیم تر برعکس ادعاهای شما را در مورد وابستگی بی چون و چرای پهلوی ها به انگلیس و امریکا خوانده ام. اما اگر از نقطه نظر منافع ملی و نه کینه توزی و حسد ارزیابی کنیم، اگر رضا شاه و محمد رضا شاه را خارجی ها برای ما آورده اند باید دست و پای این خارجی ها را بوسید، ایکاش زودتر آنها را آورده و دیر تر برده بودند تا ما دچار قاجار ها و ملاهای وطن فروش و روشنفکران عقب افتاده خود نمی افتادیم. جناب ترابی شما در هوستون تگزاس چه گلی به سر مملکتتان زده اید جز بذر تفرقه، دروغ کینه توزی پاشیدن؟ افکار و احساسات شما به رژیم گذشته نه بر اساس آمار و فاکتها که بر اساس چند مثال نا موفق که آنهم نه نتیجه رژیم پهلوی که بیشتر افتضاحهای درست نشده و روی دست مانده از قبل از حکومت پهلوی ها بوده است. مانند فقر و بدبختی در روستاها و شهرهای دورافتاده که در حال بهبود بود اما هنوز راه درازی برای حل آن وجودداشت. اما جهت اصلی مملکت را که توسعه بود به عمد وارانه نشان میدهید. رژیم شاه فقط شخص شاه نبود، هزاران متخصص، معلم، فن آور، فرهنگی مشغول توسعه کشور بودند و دستشان هم کاملا هم باز بود. اختناق در زمینه سیاسی بود نه در عرصه های دیگر. بله مگر زاغه نشین وجود نداشت چرا داشت. منتهی اینهمه پیشرفت که کشور در مدت کوتاه سلطنت پدر و پسر کرد مانند یک رویاست. ایا در همان پیشرفته ترین کشور دنیا امریکا که شما نمک آن را خورده اید زاغه نشین وجود ندارد؟ فقر وجود ندارد؟ نژاد پرستی وجود ندارد؟ از تمام جهات کامل است، به همه اهداف خود رسیده است؟ آیا باید بدلیل داشتن ضعف و کمبود با رژیم آن در افتاد و به آن تا حد مرگ کینه ورزید؟ چرا اینقدر نمک نشناسید؟ من بخاطر داشتن پدری همچون شما که در دوران شاه به همه چیز رسیده و بهترین تحصیلات عالی مجانی را کرده و استعدادهای خودرا تا حدود زیادی شکوفا کرده و بهترین و راحت ترین و محترمانه ترین شغل ها را داشت و در رفاه و امنیت میزیست اما بی وقفه به کینه توزی به شاه مشغول بود، آری تحت تاثیر تربیت غلط او بدون اینکه کوچکترین درکی از گذشته فلاکت آمیز ایران پیش از پهلوی ها داشته باشم، در اوان نوجوانی بدنبال یکمشت راه گم کرده مانند جنابعالی و دست پرورده های سرکار با شعار مرگ بر شاه به خیابان آمدم و در این انقلاب ارتجاعی شرکت کردم و از کرده خود شرم دارم و سر افکنده ام. من پدر خود را به غایت دوست دارم و میپرستم اما باید اشتباه او را نیز گوشزد کنم. پدر من مانند شما از ملاها بیزار بود اما عملا با ضدیت کور و غیر عقلانی خود با رژیم شاه به بقدرت رسیدن این جنایتکاران کمک کرد. نسل من زیر دست امثال شما ها بزرگ شده بود، زیر دست نسل شما که بی اعتنا به منافع ملی خود و چشم باز کردن به روی پیشرفتهای مملکتش در همه زمینه ها، چنگ به هر چیزی که ضد شاه بود می انداخت. با این تربیت ما و امثال گلسرخی بچه بیسواد و احساساتی هم دنبال حتی جانورانی مانند خمینی و شرکایش افتادیم و ابزار بقدرت رسیدن انها شدیم. شما اما بعد از دیدن دست گل خود همچنان به کینه توزی و تحریف خود ادامه میدهید. چرا جواب آن کاربری که میپرسد مگر اپوزیسیون شاه چه برتری به شاه داشت نمیدهید؟ این اپوزیسیون که سرکار هم جزو تنور داغ کن های آن بوده و هستید این سی سال بدون داشتن شاه و شیخ بالای سرش چه گلی به سر ایران زد؟ کارنامه دموکراسی اش چیست که حتی دو نفر دگراندیش در یک تظاهرات ضد رژیم کنار هم نمی ایستند؟ مگر شما آزادیخواه نبودید و دموکراسی نمیخواستید. چرا مملکت خود را گذاشتید و رفتید؟ ایا خود و بعضا فرزندانتان از تحصیلات مجانی و امکانات رفاهی که سیستم سابق ایجاد کرده بود بهره نبردید که با آن بتوانید روی پای خودتان در خارج بایستید؟ دلخوشی شما تنها سرنگونی شاه نگونبخت است، همو که گناه نسل شما را باید با اشتباهات بعضا اجتناب ناپذیر خود که اشتباهات شاید هر دولتمردی حتی در دنیای غرب است بپوشاند.
۲۱٨۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رضا صابری

عنوان : عوامفریبی
آقای حاج آبای
آقای ترابی ار روستاهای ایران حرف می زند، شما ما را به گردشگاهای اطراف تهران مراجعه می دهید؟ برای دوستانی که اطلاع ندارند عرض می کنم که حاجی آباد مرکزدهستان رودبار قصران است و اوشان و فشم و میگون از مناطق دیگر این دهستان می باشند. حالا اینا رو مقایسه کنید با روستاهای زابل و گناوه و بگویید زنده باد شاه.
این دروغ است یا آن!؟
۲۱٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جواد ترابی

عنوان : فرزندان بیایید مطالعه کنیم
دوستان جوان عزیزی که عنایت کرده اید و به من پاسخ گفته اید. از شما سپاسگزارم.
من سرعت شما را در کار های کامپیو تری و نوشتن و پاسخگویی ندارم. واین بخش هم دارد از صفحه ی اصلی خارج می شود. جای دیگر بدیدارتان می آیم. و مستند با شما صحبتد می کنم. عجالتا تاریخ ایران در حوالی سال ۱۹۱۹ را بخوانید. بهتر ین ماخذ، اسناد آمریکایی هاست که آن زمان در ایران قدرتی نداشتند و با حسادت به انگلیس نگاه می کردند و سعی می کردند جای آنرا بگیرند. آقای محمد قلی مجد این اسناد را که مکاتبات مامورین آمریکایی به کشور متبوعشان است در کنابی که به زبان انگیسی است گرد آوری کرده است. نام کتاب در خاطرم نیست باید پیدایش کنم . شایذ فارسی اش بشود بریتانیای کبیر و رضا شاه. این اسناد درست است زیرا مامورین آمریکا به دولت خود گزارش داده اند و قصد فریب در میان نبود.
آنجا می بنیید که اتگلیس ها چقدر در امور سیاسی ایران دخالت داشتند و چگونه بوسیله وثوق الدوله دیکتاتور یصغیر را در این تجربه و با رضا شاه آن را به دیکتاتوری کبیر تبدیل کردند.
عزیزان من. شما برای اینکه داوری درستی در باره ی تاریخ پهلوی داشته باشید باید آن را در چارچوب تاریخ خاورمیانه و سیاستهای بین المللی از آغاز روزگار استعمار تحلیل کنید. این سیاستها و دخالتها با حضور پرتقالی ها در مرزهای جنوبی ما شروع شد و اسپانیا و روس و انگلیس و فرانسه و آلمان و آمریکا همه برای بلعیدن بخشی از میهن ما در طول زمان کوشیده اند و از زمان قاجار سلطه خارخی به اوج رسید و هنوز دادمه دارد.
دوست نازنین بیست و پنجساله ی من. من دروغ نمی گویم. شما باید در مورد سرمایه داری و ابسته و همچنین برنامه های" انقلابی "پرزیدنت کندی مطلعه کنید تا از راز انقلاب سفید سر در بیاورید.
فرزندم، مطالعه درباره ی زاغه ها و کپرها ی اطراف تهران در زمان شاه که مامورین هر روز آنها را خراب می کردند، اتهام دروغگویی مرا باطل می کند. این ها مردم خانه خراب شده ی روستا هابودند که بهحاشیه شهرها بزرگ پناه آورده بودند.
من و امثال من شاهدان عینی هستیم . تقاضا کردم به علت فکر کنید و معلول ها را نبیند. اگر مرا باور نمی کنید، خاطرات آقای علم را بخوانید. دربار شاهنشاه میعادگاه جاسوسان بود.
اسناد کودتای ۲۸ مرداد که بوسیله آمریکا و انگلیس که بزعم شما حتما برای رفاه مردم ایران انجام شد در دسترس است! من شما را نه بدروغویی متهم می کنم ونه به نادانی فقط از شما جوامان میهن پرست تقاضا می کنم کتاب آقای مجد را بخوانید و اگر توانایی دارید آنرا تر جمه کنید. نظرتان عوض می شود.
۲۱٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

    از : علی از حاج آباد

عنوان : چنین نیست
آقای جواد ترابی از هوستون تکزاس اظهار میدارند که "دهات ویران ومتروک شده بود و برنامه های اقتصادی بر اساس نیازهای خارجی تنظیم می شد". من خود از اهالی روستای حاج آباد رودبار قصران هستم. در زمان شاه بیست و پنج ساله بودم و به خاطر باورهای مذهبی به مخالفان او پیوسته و چند ماهی را نیز در سال ۵۷ در زندان سپری کردم. امروز که به گذشته نگاه میکنم، ضمن تایید و نفی دیکتاتوری شاه در مسائل سیاسی، اذعان میدارم که رژیم گذشته در رابطه با عمران و آبادانی در کشور بسیار کوشا بود. این حرف آقای جواد ترابی دروغ است که میگوید "دهات ویران شده بود". من خوب به خاطر دارم که سپاه دانش و بهداشت و ترویج چه نقش مثبتی در زندگی ما و دیگر روستاهای مجاور داشت. من به آقای مجابی توصیه میکنم که در این سن و سال دست به دروغگویی نزنند.
۲۱٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

    از : واقع بین

عنوان : خدمت آقای جواد ترابی از هوستون تکزاس
آقای جواد ترابی از هوستون تکزاس، بسیار متاسفم که یک مرد هشتاد و سه ساله چنین غیر منطقی و احساساتی به مسائل نگاه میکند. شما در فرمایشات خودتان میفرمایید من هشتاد و سه سال دارم و پهلوی ها را مسبب همه ی این بدبختی ها می دانم. این حرف بی نهایت غیر منصفانه و غیر واقع بینانه است. جناب ترابی، متاسفانه نسل شما با چشم بستن به روی واقعیات ایران کورکورانه بدنبال روح الله خمینی راه افتاد و بی اعتنا به هشدارهای روانشاد بختیار عنان کشور را دو دستی به آن موجود مجنون تسلیم کرد. هیچ شکی نیست که حکومت محمد رضا پهلوی حکومتی اقتدارگرا بود که مردم را در بیخبری سیاسی نگاه داشت. ولی نباید فراموش کرد که مخالفان شاه لااقل به اندازه او انحصارطلب و ضددموکرات بودند. آقای محترم، بخش عمده ای از مخالفان شاه، چه در اردوی چپ و چه در اردوی اسلامیها و یا مصدقیها، در خارج از ایران زندگی میکردند. آنها که در جوامعی آزاد بسر میبردند، پس چطور شد که به زعم شما نتوانستند "آگاه" شوند تا "توانا" گردند؟ آیا نمیشد از منابع اطلاعاتی در دنیای آزاد استفاده کرد تا بر میزان آگاهی و توانایی خود افزود؟ نه آقای محترم، زمان آن رسیده که ما مردم هم در مورد خرابکاریهایمان مسئولیت قبول کنیم و همه تقصیرها را گردن طرف مقابل نیندازیم!
۲۱٨۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حق

عنوان : فریدون بچه خوبه چاله میدون، این نظر شما برای من بسیار مفید و با ارزش بود، سپاسگزارم.
در این چند ماه که به سایت اخبار روز پیوسته ام بیشتر از خواندن نظرها مطلب آموخته ام تا مقالات. بسیاری از نظرات روی من اثر بسیار خوبی گذاشته و مرا مدیون نویسندگان آنها کرده است. یکی از این نظرات را همین نظر فریدون خان است که بمن آموخت چگونه با کلمات انزجاری که از لغت شهید دارم را بیان کنم. فداکاری و ایثارگری فقط کشته شدن با دست خود نیست که بصورت ابزاری در دست سوء استفاده چیان بیافتد. تعقل هم باید جانشین احساسات در سیاست و مبارزه شود تا فاصله ما با گذشته شهید پرستی و شهید پروری ما از اینهم بیشتر شود که نتیجه آخرش این رژیم منحوس بود پایان یابد و فصل نوینی در تفکرمان ایجاد گردد که زندگی را جشن می گیرد و با استفاده از خرد مشکلات خود را حل می کند. باید از کسانی که مثل آخوندها شهیدان کربلای خود را وسیله کردند تا به پول و قدرت برسند فاصله گرفت و آنها را شماتت کرد.

فریدون بچه خوبه چاله میدون، این نظر شما برای من بسیار مفید و با ارزش بود، سپاسگزارم.
۲۱٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨٨       

    از : فریدون بچه خوبه چا له میدون

عنوان : نظر
یک وقتی شهادت در راه هدف یک پدیده نادر و منحصر بفرد محسوب میشد و لاجرم برخورد با آن و نقد آن خود آداب و مقرراتی مخصوص به خود را طلب میکرد وبی وضو نمیشد اسم برخی از این شهدا را برد ولی پس از تشکیل همین جمهوری اسهالی خودمان شهادت و شهادت طلبی در سرتاسر شرق عالم چنان رواج یافت و سکه بازار شد که هر کس از ننه اش قهر میکرد میرفت جبهه که شهید بشه و تولید انبوه شهید باعث شداین متاع از ارزش بیفته و از طرف دیگه مردم به تجربه دیدن و فهمیدن که شهدا به صرف بذل جان و فدا کردن عمر عزیز حتما و حکما از حقانیتی برخوردار نبوده اند . امروز زیاد میبینید و میشنوید که فلان فلسطینی با بستن فلان مقدار مواد منفجره خودش و یک مشت دیگه را به شهادت رسانیده و یا احیانا فلان کسک در اعتراض به فلان چیز خودش را نابود کرده. به اعتقاد این حقیر نه خودکشی و نه همراه خودش کشی دیگر کشی هیچ کدام فی ذاته هیچ ارزشی نداره میزان برای تشخیص صحت گفتار یک فرد در هر مورد دلائل منطقی و عقلانی است که او در خصوص موضوع مورد نظر ارائه میدهد و نه چیزی غیر از این .
میشه شهامت کسی را ستود ولی نمیشه به دلیل شهامت اندیشه های آن فرد را هم درست دانست باید بین این دو فرق گذاشت و مرز های آنها را خوب از هم جدا کرد در غیر اینصورت باید ما همواره منتظر باشیم از دهان مردم شجاع همه حقایق را بشنویم .
مرحوم گلسرخی آدم خوبی بود ولی خودش هم نمیدونست چی میگه و چی میخواد آنطور که از حرفهاش میشه فهمید بشدت احساساتی بود و با درکی کاملا محدود به توضیح و تبین موضوعی پرداخته بود که به دانش احتیاج داشت نه به احساسات .
شما هم محبت کن مردم را به فکر کردن ترغیب و تشویق کن وگرنه از این و آن قهرمان ساختن مشکلی از کسی حل نمیکنه.و در مقابل هر یک شهیدی که شما رو کنی جمهوری اسهالی میتونه هزارتا رو کنه و از این بازی به جای نمیشه رسید.
۲۱٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : کار کارستان
گلسرخی از پیش میدانست که برای به سقوط کشیدن سلطه مذهبی سلطنتی وابسته به غرب شاه باید از همان سلاح مذهبی خود مردم کوچه و بازار استفاده کند که کرد. حسین را نه به عنوان امام به معنی مذهبی بلکه به عنوان مبارز قبول داشت. "پیش خود میگویم من هم امروز کاری خواهم کرد کار کارستان" کارش به گواهی تاریخ کارستان بود. اینکه اگر انقلاب به ظهور دولت بختیار ختم میشد خوب بود؛ من دانشجوی آن زمان هم خوب درک میکردم. ولی شاه چند ماه دیر رفت. آن مریض جسمی و روانی، کدام اختیارش از خود بود که این یکی باشد. غرب خمینی میخواست نه یک حکومت نیمه ملی و نیمه دموکرات از نوع بختیار - بازرگان-بنی صدر که در حیات خلوت نفتی اش مسئله ساز شود. از یک صده پیشتر در ایران و پاکستان در واقع حزب اصلی همان حزب سرتاسری مسجد و منبر بود و کماکان هست. طرح استعمار برای حفظ منافع خود به بهانه مقابله با شوروی به هدف نشست. و آزادی و استقلال مردم ایران به شدت به دیوار فاشیسم مذهبی برخورد کرد و خونهای فرزندان و اشک مادران چون دریا جاری شد.
۲۱۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جواد ترابی ( هوستون تکزاس)

عنوان : علت و معلول
آقای ب- ادب ۲ محترم
شما درست می گویید. نه تنها زنده یاد خسرو گلسرخی بلکه به جرات می توان گفت که اکثریت قریب به اتفاق عناصر سیاسی در آن روزگار افکار التقاطی داشتند . من نمیدانم شما در روزگار آریا مهری در ایران بوده اید ودر آنجا زندگی کرده اید یا نه. احتمالا جوانتر از آنید که محضر پهلوی را درک درک باشید.در آن روزگار انتشارات وضعیت اسفناکی داشت و کارنامه یهلوی ها در این زمینه حتی از امروز هم بدتراست. البته این به رژیم جمهوری اسلامی ربطی ندارد زیرا حالا گسترش ارتباط دسترسی به اطلاعات را تسهیل کرده است. آگاهی اکتسابی است و رژیمهای ارتجاعی هر هیاتی که داشته باشند از رشد آگاهی جلوگیری می کنند.
یادم می آید کتابی بود بنام اصول مقدماتی فلسفه. خواندن آن کتاب اکسیر روشنفکری بود، هرکس آن کتاب را می خواند روشنفکر حساب می شدو اگر آن کتاب را نزد شما پیدا می کردند به زندان میافتادید. حالا آن کتاب را بخوانید واقعا چیز چشمگیری ندارد و قلمبه سلمبه هم هست. حتی کتاب یک آخوند ارتجایی و عقب افتاده مثل خمینی ممنوع بود. من هشتاد و سه سال دارم و پهلوی ها را مسبب همه ی این بدبختی ها می دانم. نفس نمی شد کشید.
اگر جوانان با مارکسیسم و اسلام آشنا می شدند و می خواندند وفهمیدند که این ایدئولوژی ها بهشتی را به ارمغان نمی آورند جذب آنها نمی شدند. شاه می دانست که دانایی توانایی است. با تمام قوا جلوی آنرا می گرفت. اگر نمی گرفت که انقلاب اسلامی نمی شد، انقلاب اسلامی در واقع پوسته ی رنگ و روغن زده ی رژیم پهلوی را شکافت و چرک و کثافتی را که زیر سرپوش دیکتاتوری پنهان شده بود بیرون ریخت.
اگر شاه به جای بیگانگان به مردم متکی بود که مردم بر ضدش بر نمی خاستند. آن جوانان چه مذهبی و چه کمونیست را شور وطنپرستی به میدان میکشاند.
من یقین دارم که آدمی مثل گلسرخی در خدمت بیگانگان نبود، نظراتش التقاطی، این آدم را که نباید با اتهامات کاذب کشت. او موی دماغ رژیم شده بوده و وابستگی و بیگانه پرستی شاه را افشا می کرد، شاه او را کشت و نام زشتی از خود بیادگار گذاشت. امیدوارم شما و جوانان دیگر اینها را بجوانید و با حقایق آشنا شوید.
اینها که میگویند مردم نمک نشناس بودند و این حرفها، از جهل و بی اطلاعی سرچشمه می گیرد، رشد اجتماعی اقتصادی موزون نبود. دهات ویران ومتروک شده بود. برنامه های اقتصادی بر اساس نیازهای خارجی تنظیم می شد. شاه دائما اسلحه می خرید. جوانان اینها را می دیدند و ساواکی هم بود که بیداد می کرد. یک عده جوان پرشور اسلحه برداشتند. البته گلسرخ ا سلحه برنداشت، همه می دانستند که حکومت شاه آن دروغها گفت و او را کشت که از نویسندگان و روشنفکران زهر چشم بگیرد. از اول معلوم بود که با جنگ و دعوا و تیر اندازی کار پیش نمی رود ولی شاه راه دیگری باقی نگذاشته بود. ما خوب است علت را ببینیم. اینقدر به معلول نپرداریم.
جوانان آنروز اسلام را نمی شناختند، شاه اجازه نمی داد، حالا بهتر می شناسند، متاسفانه حالا جوانان از حکومت شاه اطلاع ندارند.
موفق باشید
۲۱۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : b-adab ۲

عنوان : اصلا بیسوادان را چه به این کارها!!!
نگاه دوباره به دفاعیات خسرو گلسرخی : سخنم را با گفته ای از مولا حسین شهید بزرگ خلق های خاورمیانه آغاز میکنم (هر آدم بیسوادی میدونه که حسین مولای ۱۰ درصد مردم شیعه خاور میانه است!) من که یک مارکسیسم - لنینیسم هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم! ( برای شناختن مکتب اسلام احتمالا باید به کتاب این مسلک که قران است مراجع کرد! من که هر چه دنبال عدالت اجتماعی توی این کتاب گشتم چیزی جز کشتن کافران و زن ستیزی نیافتم!) اسلام حقیفی در ایران همواره دین خود را به جنبش های رهایی بخش! ایران پرداخت است! عبدالله بهبهانی ها. شیخ محمد خیابانی ها ( روح الله خمینی ها) (سید علی خامنه ای ها ) (صادق خلخالی ها) (اسدلله لاجوردی ها) و (..............................................!) نمودار صادق این جنبش ها هستند! و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبش های آزادی بخش ملی ایران ادا میکند! (احتمالا ۱۵ خرداد سال ۴۲ و افتضاح سال ۵۷ نموندار صادق این ادعاست) هنگامی که مارکس میگوید در یک جامعه طبقاتی ثروت در سوی انباشته میشود وفقر. گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر در حالیکه مولد ثروت طبقه محروم است! و مولا علی میگوید قصری بر پا نمیشود مگر آنکه هزاران نغر فقیر گردنند! نزدیکی های بسیاری وجود دارد!! (علی و مارکس!!! احتمالا نمودار صادق این اداعا مقایسه حکومت های اسلامی مثل سودان ایران . پاکستان . اقفانستان و..........با حکومت های کمونیستی متل کوبا .آلبانی . ویتنام .کامبوج و..........است!) زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست! که جان بر کف برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محکوم میشویم! ( هر بچه کلاس پنجمی میدونه که مولا حسین بنا بر دعوت خلق های محروم کوفه برای امامت و حکومت به کوفه تشریف بردنند و پس ار منصرف شدن آن خلق ها در راه برگشت جان بر کف شدنند!) او در اقلیت بود و یزید بارگاه. قشون . حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد! هر چند که یزید کوشه ای از تاریخ را اشغال کرد! ولی آنچه در تداوم تاریخ تکرار شد راه مولا حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید! ( میگن یک مورچه رو آب داشت می برد هی داد میزد سیل دنیا رو برد! سیل دنیا رو برد! آخه آقای روشنفکر اگر از یک میلیون خلق های مسلمان دنیا ۹۰ درصد سنی باشن که هستند! یزید رو خلیفه خودشون میدونند نه مولا حسینو!) آنچه که خلق ها تکرار کردن و میکنن راه مولاحسین است! ( پس از مولا علی و مارکس! حالا نوبت مولا حسین و چگواراست) خلق های خاور میانه و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسین و مولا علی را تایید میکنیم! ( این آغاز همان فاجعه ای است که در آخرش گفت شد: سوسیالیسم علمی همان اسلام انقلابیست!) اصلا بیسوادان را چه به این کازها!!!
۲۱۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رضا سماواتی

عنوان : دستتان درد نکند
درود برشما آقای بروجنی،
دوستان برای توجیه اختگی و بیکارگی خود همه چیز را خراب می کنند. و غافلند از اینکه تاریخ بی غرض ترین داور است و سرانجام آوارها یی که آنان بر سر چهره های ملی فرو ریخته اند بر سر خودشان خراب می کند. شما به زحمت می توانید در طول حکومت پهلوی شاعر یا نویسنده ی مطرحی را پیدا کنید که به نوعی و به نسبتی منتقد یا مخالف رژیم نبوده باشد .
آقای میر جواد سید حسینی بهتر است طی مقاله ای فعالیت کانون نویسندگان را هم که امروز بیش از توان خود خاک در چشم رژیم می پاشد محکوم کنند.
اصلا هنر مند را چه به این کارها.
البته ایشان تنها نیستند. رفرمیست ها و وازدگان سیاسی در عرضه ی اینگونه نظرات و مایوس کردن جوانان از مبارزه ید طولایی دارند. تحلیلی از این دست ریشه در شناخت ناقص از دیکتاتوری دارد. آنها نمی داند که در جامعه دیکتاتوری نفس کشیده هم سیاسی است.
۲۱۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣٨٨