اسب شکسته تروا و خودمحوری اصلاح طلبان


سیروس ملکوتی


• ماجرای اسب تروای اقای مهاجرانی و شرکا یک اشتباه در تاکتیک مبارزاتی نبود تا با نقدی بتوان فرصت دیگری در اختیار این ژنرال های استراتژیست قرار داد. بلکه تداوم سیاست به انقیاد دراوردن جنبش بشمار میرود. سیاستی که انسانها در ان ارزش چندانی ندارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۵ بهمن ۱٣٨٨ -  ۱۴ فوريه ۲۰۱۰


 پیشتر ها در اغازین واهه برامد جنبش شکوهمند موسوم به سبز در همه تفاسیر سیاسی انرا جنبشی خودجوش میخواندند. رهبر معینی نداشت اما به حمایت از شخصیت های سیاسی مشخصی می پرداخت.
انچه او را به نظم می اورد همانا دادخواهی و مطالباتی بودند که روز به روز از محدوده زمانی برامدش دورتر میگردید و داشت تمامی تاریخ سی ساله رژیم را دربر میگرفت.
از رای من کو اغازید و سپس زندان های مخوف را نشانه گرفت و در انتها به زندانی به نام ایران رسید و پیامش را چه روشن در گذار از این زندان فریاد نمود.
نیروهای پراکنده اما مشترک در منافع اصلاح طلب به تلاشی گسترده برای مهار این جنبش خودجوش دست زدند تا انرا به انقیاد خواسته های خود در اورند، خواسته هایی که بازگشت جنبش را به شعار رای من کو وعده میداد.
بیانیه های اقای موسوی، پدیداری اتاق فکر اقایان مهاجرانی ها، دستورات مبارزاتی و طرح شعارهای مبارزاتی از طریق رسانه ها، سخنرانی این و آن شخصیت اصلاح طلب در صحنه های علمی و مبارزاتی، همه و همه در جهت به نظم در اوردن این جنبش، متناسب با منشور و دادخواهی گروه خاصی از معترضین حکومتی قابل شناسایی میباشند.
گام نخست برپایی یک بیرق سبز و نفی بیرق های دیگر بود، وحدت سیاسی را در بیان تک صدایی درک نموده و خواسته و تفکر یا با من همراه یا از من جدا را مطرح نمودند.
بسیاری از باورمندان بدین رهبری خود نامیده که چند صباحی زندگی و عرصه اعتراض را می اغازیدند برای اپوزیسیون سی ساله ایرانی در خارج و داخل به تعیین و تکلیف پرداختند و حتی تعریف و یا حافظه اجتماعی را نیز تصاحب نمودند.
اقای کدیور در سخنی خطاب به طرفداران مشروطه که با پرچم شیر و خورشید در اعتراضات حضور می یافتند میگوید: شما در این سی سال کجا بودید که هم اکنون سر بر اوردید؟...
این پرسش پیام و سودای نفی دیگران را در سر داشت و بیش از ان قلب حافظه سیاسی را وعده میداد.
از یکسو این باور را دامن میزد که گوینده سی سال تلاش نمود تا چنین خرد جمعی پدید اید، و از سوی دیگر با نفی حلقه ضعیف تر زنجیر و استفاده از تضادهای سیاسی موجود در اپوزیسیون بخشی از ان را حذف مینمود که با سکوت جمهوری خواهان سکولار و چپ ها نیز همراه امد تا نوبت حذف خود را در بیانیه ها و سخنرانی های بعدی در انتظار باشند.
اتاق فکر دایر نمودند و در اولین پیام خود با ناچیز شمردن سکولارها به صدور فرمان تک صدایی پرداختند.
تاسف اور انکه اتحاد مقدس اغازین واهه پیدایی این نظام امکان برپایی یافت تنها با این تفاوت که اعضای فلان حزب سیاسی هم پیمان با نظام اینبار فردیت خود را هزینه نمودند.
نامش را هم اتحاد نهادند، حاشا که هرگز نیرویی از هم گسسته و فارغ از قطب بندی های سیاسی- اجتماعی قادر نخواهد شد اتحاد را با قدرت و قطب بندی نظم یافته سیاسی تجربه نماید، بلکه ذوب شدن خود را می تواند نظاره گر باشد و نه بیش.
از طریق دست یازی به همه رسانه های مهم که گمان میرفت صدای اپوزیسیون باشند و همچنین برپایی چند نهادی به نظم خود در حذف هوشمندانه دیگران پرداختند.
ماجرای اسب تروای اقای مهاجرانی و شرکا یک اشتباه در تاکتیک مبارزاتی نبود تا با نقدی بتوان فرصت دیگری در اختیار این ژنرال های استراتژیست قرار داد. بلکه تداوم سیاست به انقیاد دراوردن جنبش بشمار میرود.
سیاستی که انسانها در ان ارزش چندانی ندارند. تعداد و کمیت کشته شدگان تنها از این منظر یک عدد بیش نخواهد بود.
لازم به تشریح نابخردانه سیاست و تاکتیک اشتباه اسب تروای نیست اما باید بدانیم این به ظاهر بی روشی چه اندیشه ای را دنبال میکند.
اقای سازگارا مدت هاست در برنامه های یوتیوب خود تاکتیک و نحله مبارزاتی را تکلیف مینمایند، حتی محدوده خواسته ها و مطالبات را در طرح بکارگیری از شعار مشخص میسازند. جغرافیای مبارزه، چگونگی اغاز و پایانش را در یک برنامه علنی اعلام میدارند. با کاهش عنصر خودجوش مبارزه در داخل توجه بدین فرامین نیز افزون گردیده است. سالها پیش نیز برخی از رسانه های سیاسی تجاری ایرانی در خارج از کشور در هنگامه های جمع اوری اعانه نیز فرامین اینچنینی صادر مینمودند و کار ماموران اطلاعاتی نظام را بسیار راحت مینمودند.
بیست دو بهمن نشان داد که چگونه نظام قادر است محصول چنین پیامک ها را بشوید و در چنبره خشونت خویش نابود نماید.
دخالت اصلاح طلبان حکومتی در این جنبش دادخواهانه و شکوهمند مردم نتایج اسفباری تاکنون به همراه داشت.
یک نفی رنگین کمانی جنبش و برقراری سبز به مثابه سبز حسینی.
دو: محدود کردن حافظه تاریخی و دادخواهی و بازگشت به اندیشه ای که امام را راحل میخواند و بدین سان جلوگیری نمودن از پدیداری و گسترش قطب بندیهای سیاسی و دادخواهی ها.
سوم: مهیا نمودن شرایط سرخوردگی ها و حتی خاموشی جنبش.
از منظر این اقایان کاملا قابل درک میباشد، جنبشی که جمهوری اسلامی را نمیخواهد، جنبشی که دادخواهیش بازخوانی سی سال جنایت علیه بشریت را فریاد میکند بیشک جنبشی نیست که بتوان همراهیش نمود.
در چنین شرایطی اما جایی و فرصتی برای دلسردی باقی نمی ماند تنها بکارگیری توانایی هاست برای سازماندهی حقیقی مبارزه.
پذیرش این مهم که جنبش پیش روی بر امده از دادخواهی سی سال مردم ایران میباشد.
پذیرش این نکته که این جنبش سرانجام پذیری سازماندهیش به پایان نرسیده است که پیام فروپاشی نظام را بر بنیادش وعده داد.
پذیرش این حقیقت که قطب بندیهای سیاسی باید به وقوع بپیوندند. اتحاد و اصولا هر همایشی از چنین معرفت و خوداگاهی سازمان یافته برخواهد خواست.
پذیرش این نکته که جنبش پیش رویمان تظاهری همگانی نیافته است و عمومی تر از ان است که بتوان پوپولیزم را از ان تفکیک نمود. حضور نیروهای طبقاتی، خلق های ایران و زنان با ویژه گیهای مشخص خود شرط تعیین کننده ای در عبور از چنین پوپولیزم سیاسی خواهد بود.
عدم پدیداری قطب بندی سیاسی اندیشه های پراکنده سیاسی چه در غالب گروهی خود و چه فردی ربط چندانی به شرایط بر شمرده نمی دارد بلکه فقط و فقط مربوط است به گمگشتی که اپوزیسیون حقیقی دچار ان است.
تقابل و تفکیک اندیشه حکومت دین مدار و نظام سکولار اولین بنیادی خواهد بود بر بران میتوان قطب بندی سیاسی را سامان بخشید.
به چه دلیل تعلل سی ساله در این امر حاکم بود پرسش هم اکنونی ما نیست اما بی توجهی بدین امر در این واهه پرسش تاریخ است.
این را هم بگویم که اصولا تعیین و تبیین قطب بندیهای سیاسی به معنای این نمی باشد که نیروها را در جدالی بی انتها در برابر یکدیگر قرار بدهد بلکه بلعکس قادر میگردد اتحاد و همایش اجتماعی -سیاسی را بر بنیاد میثاقی حقیقی پدید اورد، و جنبش را از خطر سقوط در فرهنگ مبارزاتی تک صدایی برهاند.