فوتبال ایرانی


آریا آزاد


• ایران با پیروزی بر استرالیا پس از ۲۰ سال به جام جهانی رفت و مردم که سالها شادی کردن را فراموش کرده بودند به خیابانها ریختند و در مملکتی که حتی صدای نوار ماشین هم جرم محسوب می شد به رقص و پایکوبی پرداختند. حتی نیروهای انتظامی نه تنها ممانعت نمی کردند بلکه خود نیز در کنار مردم شادی می کردند. در یک روز تمام ساخته های حکومت اسلامی فرو ریخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ٣ می ۲۰۰۶


فوتبال در میان مردم ما چه جایگاهی دارد؟ چرا این رشته ورزشی با همه ناکامیها در آوردگاههای جهانی این چنین زیر نگارش روزنامه های کوچک و بزرگ می رود و پیروزی تیم ملی در جام جهانی به یک جشن همگانی تبدیل می شود؟
کشوری که در جامعه جهانی جایگاهی ندارد، فوتبال میتواند بخش کوچکی از این کمبود مردم را بر طرف کند. در مملکتی که خبری از جشنها، کنسرتها، کارناوالها و... نمی باشد، فوتبال انگیزه ساز است.
حکومتی که بیاری عقب ماندگی جامعه به قدرت رسیده بود، پیشرفت در هر زمینه فرهنگی، اجتمایی و... را تضعیف پایه های خود می پنداشت. و ورزش نیز ازاین روی بی بهره نماند. چند رشته ورزشی مانند بکس، کونفو که در جوانان حس توانایی ایجاد می کرد بطور کلی ممنوع شدند و دیگر رشته ها نیز زیر نظر ریش و پشم اداره می گردید. البته بازیکنان هیچوقت آنها را به رسمیت نمی شناختند.
در یک دهه پس از انقلاب و در پایان ٨ سال جنگ، در مردم ایران چیزی جز سر خوردگی و دل مردگی دیده نمی شد و خفقان حاکم بر جامعه هر روز شدید تر می شد. بدین روی میادین فوتبال پهنه بروز مخالفتهای همگانی می گردید. و پس از هر بازی مهم، خیابانها جایگاه سر و صداها و بلوای تماشاگران بود.
در آن سالها فوتبال ایران چنان در تنگنای قرار داشت که تنها لیگ فوتبال در تهران برگزار می شد چرا که تیمها شهرستانی توانایی مالی برای برگزاری مسابقه در دیگر شهرها را نداشتند. (و اصولأ برگزاری مسابقه اجازه داده نمی شد) چه بسا که در دیگر شهرها، باشگاه درخور نام نبود.
باشگاه استقلال (تاج) بازیهای خود را در امجدیه انجام می داد که این ورزشگاه قدیمی گنجایش بیش از ٣۰۰۰۰ نفر را نداشت . در سال ۱٣۶٨ بازی مهمی بین تیم استقلال و پاس در پیش بود که در صورت پیروزی، استقلال قهرمان می شد. برای تماشای این بازی بیش از ۶۰۰۰۰ نفر آمده بودند که شهربانی آن روز بازی را لغو کرد. تماشاگران خشمگین و سر خورده به شعار علیه حکومت پرداختند و گسترش این ناآرامی ها به حدی بود که نیروی شهربانی که از کارمندان سابق بودند هیچگونه دخالتی نکردند و جوانان از امجدیه تا میدان فوزیه (امام حسین) هرچه شیشه بود به خصوص شیشه پنجره آنهایی که عکس خمینی و خامنه ای را چسبانده بودند، شکستند. در میدان فوزیه پارچه بلندی با تصویر خمینی نصب کرده بودند که یکی از جوانان، با فندکی در دست بسوی آن شتافت که آن را به آتش بکشد . ناگهان صدای تیری به گوش رسید. و گروه ویژه ضربت با شکل و شمایل غریب که شباهت فراوانی به پلیس پاکستان داشت وارد عمل شدند. این برای اولین بار بود که حکومت از این گردان استفاده کرد. گستردگی این نآرامی چنان وحشت در دل حکومت انداخت که نیروهای شهربانی، راهنمایی و رانندگی، آگاهی و کمیته را در هم ادغام کرد و نیروی انتظامی را به وجود آورد. و در هر کلانتری یک کمیته ای را بر سر کار گذاشت تا در صورت بروز اتفاقات بعدی وارد عمل شوند. و همچنین حکومت برای کنترل بیشتر دیگر در استادیوم امجدیه که در مرکزشهر تهران قرار دارد بازی برگزار نکرد.
در دهه اول فوتبال ایران نزولی شگفت داشت. فوتبالیستها برای گذران زندگی دارای شغل دیگری بودند حتی تیمها برای نیازهای اولیه مانند توپ و لباس در تنگنا بودند. خوب به یاد دارم که دروازه بان تیم ملی به کار برروی تاکسی می پرداخت. خیلی از جوانان با استعداد برای ادامه زندگی مجبور می شدند فوتبال را کنار بگذارند.
آخرین بازماندگان از فوتبالیستهای ساخته شده در تیم ملیِ جوانانِ قبل از انقلاب تمام سعی و تلاش خود را کردند که تیم ایران را به جام جهانی ببرند. تیم ایران برای بازی با کره به سئول رفته بود. مربی تیم دهداری، به دستور مقامات حراست به بازیکنان اجازه نداده بود از اتاقهای هتل خارج شوند. دربازگشت، ۱۴ تن از بازیکنان تیم ملی (از جمله چنگیز، بیانی، پنجعلی و...) به اعتراض از این وضعیت با نوشتن نامه ای خواستار برکناری مربی تیم شدند. اما فدراسیون بدون هیچ اهمیتی از بازیکنان جوان استفاده کرد و تیم ایران در دو قدمی از جام جهانی بازماند.
در دهه دوم سیاست عقب نشینی اجباری گام به گام در دستور کار دولت قرار گرفت و فعالیتهای اجتمایی (مانند موسیقی،شطرنج، ورزش بانوان) یکی پس از دیگری از زندان فکری آقایان آزاد میگردید. در زمینه فوتبال نیز از طریق بانکها و نهادها به تشکیل باشگاه ورزشی ( کشاورز،گسترش و...) روی آورد چرا که فوتبال را برای سرگرم کردن جوانان ناگزیر می پنداشت. تا این زمان فوتبال تنها در زمینه داخلی مورد توجه قرار می گرفت که این به خودی خود فوران خارجی پیدا کرد .
 
• جام ملتهای آسیا ۹۶
تا اواسط دهه ۹۰ فوتبال ایران به حدی عقب افتاده بود که از تیمهای رده دو آسیا به شمار می آمد به نحویکه مردم تفاوت فوتبال ایران را با کشورهای منطقه مانند کویت و امارات که روزگاری برای ما زنگ تفریح بودند بشکل آشکارمی دیدند. در بازیهای جام ملتهای آسیا ۹۶ برای اولین بار زنگهای فوتبال ما به صدا در آمد و جوانانی که سالها با سر خوردگی اجتمایی و زنجیرهای ناتوانی درگیر بودند متوجه شدند که سهم آنها در دنیا بیش از این است که می گویند. بازیکنانی چون دایی،خداداد عزیزی، میناوند و عابدزاده درخشش فراوان از خود نشان دادند . تیم ایران که بیش از این در برابر تیم کره (در بازیهای آسیایی چین) به دفاع ۱۱ نفره می پرداخت حالا با ۶ گل این تیم را شکست داده بود و عربستان را زیر فشار حملات خود خورد کرد. که همه اینها از غیرت و انگیزه بوجود آمده ناشی گردید.
حالا دیگر مردم و دنیای فوتبال ما به کم راضی نبودند و تازه بیاد آوردند که چرا تیم ما سالهاست به جام جهانی نمی رود و عیب کار از کجاست. چرا همه کشورهای منطقه دارای لیگ حرفه ای، مربیان خارجی و زمینهای چمن متعدد هستند و کشور ما دریغ از یک زمین استاندارد؟ چرا بازیکنان کشورهای عربی به اردوهای اروپایی و هتلهای ۵ ستاره می روند و تیم کشور ما با دهها محافظ و حراست ریشو به هتلهایی با پنجره های روزنامه کشیده شده می روند.
 
• مایلی کهن
در یک دوره ای که در ایران هر مفلسی با گذاشتن ریش و جانماز آب کشیدن خود را به جایی می رساند، مربیان تیم ملی که خود فوتبالیستهای ساخته شده در زمان سابق بودند، جای خود را در تیم ملی ثابت می کردند. از جمله علی پروین در سال ۹۰ و پس از آن مایلی کهن در سال ۹۵ مربی تیم ملی شدند. (جالب اینجاست که مایلی کهن یکی از ناموفق ترین مربیان در لیگ ایران بود و مربی هر تیمی که می شد در نیمه راه آن تیم را رها میکرد) در بازی دوستانه در کانادا، مایلی کهن همانند سالهای دور گذشته، عرصه را بر بازیکنان در هتل تنگ کرد. و در بازیهای مقدماتی جام جهانی ۹٨ در حالیکه ایران در خطر حذف قرار گرفته بود فوتبالیستها را وادار به خواندن دعای کمیل و زیارت عاشورا می کرد. به حدیکه بازیکنان در بازی با قطر آنچنان آشفته شده بودند که میان دو نیمه به رختکن نرفتند و در وسط زمین بدور از مربی باقی ماندند. خشم مردم به حدی بالا رفته بود که حتی به خانه مایلی کهن نیز حمله کردند و حکومت مجبور شد که برای اولین بار یک مربی خارجی بیاورد.
تیم ملی ایران در دوره مقدماتی جام جهانی تا دو بازی آخر سرگروه بود ولی با تعجب دوم گروه شد و رژیم با اطمینان از این که تیم ملی دیگر امیدی برای راهیابی به جام جهانی   ندارد رضایت به یک مربی خارجی داد تا رضایتِ مردمی را که کم کم بیدار شده بودند جلب کند.
 
• استرالیا
در استرالیا هیچ ایرانی امیدی به پیروزی نداشت. تیم استرالیا در آن سالها بسیار قوی بود و نتایج خوبی بدست آورده بود. آنها آنقدر از پیروزی خود اطمینان داشتند، که تدارکات جشن را نیز فراهم کرده بودند. اما آنها به این نیز راضی نبودند. و می خواستند ایرانیانی که در آن سالها از آنها نامی جز تروریست و پناهنده به گوش نمی رسید با سرشکستگی کامل راهی ایران کنند. با وجود اینکه دو گل به ایران زده بودند اما همچنان بسوی دروازه ایران می شتافتند. و کار به آنجا رسید که یک تماشاگر استرالیایی به دروازه ایران شتافت و پس از کار خرابی!، تور دروازه را پاره کرد. در آن هنگام بود که بازیکنان ایران به خود آمدند و فهمیدند که دیگر چیزی ندارند که ببازند و آنچه ارزش باختن داشته سالها پیش از دست داده اند. و آن کاری را کردند که شگفتی همه را بر انگیخت. در پایان بازی یکی از عوامل حفاظتی همانند گذشته نوار سرهای سبز بسیجی آورد که بازیکنان به سر ببندند اما برای اولین بار بازیکنان آنها را بدوری انداختند و بیچاره حفاظتی ها مجبور شدند خودشان دوتا دوتا بر سر ببندند.
ایران با پیروزی بر استرالیا پس از ۲۰ سال به جام جهانی رفت و مردم که سالها شادی کردن را فراموش کرده بودند به خیابانها ریختند و در مملکتی که حتی صدای نوار ماشین هم جرم محسوب می شد به رقص و پایکوبی پرداختند. حتی نیروهای انتظامی نه تنها ممانعت نمی کردند بلکه خود نیز در کنار مردم شادی می کردند. در یک روز تمام ساخته های حکومت اسلامی فرو ریخت حکومتی که تصور می کرد توانسته است معیارهای خود را بر مردم تحمیل کند به ناگاه متوجه گردید در برابر خیزش بزرگ مردم چقدر ناتوان است.
در بازی با استرالیا مربی ایران یک برزیلی گمنام بنام ویرا هدایت تیم را در دست گرفت. بعد از بازی در مصاحبه ای در دوبی گفت که ایران با خوش شانسی پیروز شد که بعد او را بیرون انداختند و او مربیگری تیم جوانان عمان را پذیرفت که در فینال قهرمانی آسیا سال ۲۰۰۰ تیم ایران را شکست دادند.
داریوش مصطفوی رییس فدراسیون فوتبال تا سال ۹٨ نقش بسیار مهمی در رفتن ایران به جام جهانی داشت. او یک مربی خوب و کاری بنام ایویچ را برای تیم آورد و ترتیب چند بازی اروپایی را داد. او در مصاحبه ای با شبکه ورزشی به کمبودها و مشکلات ورزش فوتبال پرداخت، که برای انجام یک بازی دوستانه خارجی باید دهها امضاء ازنهادهای مختلف گرفته شود و برای آوردن مربی خارجی باید از چند مقام اجازه گرفت. و نیز اشاره به بودجه فدراسیون که امکان هیچ پیشرفتی را نمی دهد. پس از این بود که موفق ترین فرد در ورزش ایران بعد از انقلاب را چند صباحی مانده به جام جهانی اخراج کردند.
کمتر از ٨ ماه مانده به جام جهانی، "ایویچ" اهل کشور کرواسی هدایت تیم ملی را در دست گرفت و حرکات اولیه فوتبال را به بازیکنان آموخت. او بجای بازی تدارکاتی با تیم ملی کشورها، بازی با باشگاهها را برگزید و در بازی با باشگاه آ- س- روم از یک سیستم پیشرفته استفاده کرد تا توانایی بازیکنان را بسنجد که در این بازی ایران با ۷ گل شکست خورد و این بهانه ای شد که چند روز مانده به جام جهانی او را اخراج و جلال طالبی را آوردند . شاید هم حکومت تحمل تیپ آراسته و کروات زیبا و کنفرانسهای خبری ایویچ را نداشت. چرا که هر چه باشد بر روی یک مربی ایرانی نفوذ کامل دارد.
 
• جام جهانی ۹٨
تیم ایران در جام جهانی از انگیزه بالایی برخوردار بود و در برابر یوگسلاوی بازی زیبایی را به نمایش گذاشت در برابر آمریکا با تمام وجود مقاومت کردند و نتیجه گرفتند. شیوه بازی ایرانیها برای اروپاییان تازگی داشت و براستی آنها مانده بودند که چگونه از این تیم نتیجه بگیرند. در نشستی که بازیکنان تیم آلمان قبل از بازی با مربی داشتند. آنقدر برآشفته بودند که جلسه به تنش گرایید و ناتمام ماند. مربی آلمان- برتی فوکس گفت که برای مهار مهدوی کیا به یک دونده دو ۱۰۰ متر نیاز دارد. تیم آلمان در این جام جهانی بی نهایت ضعیف و مسن بود و شانس پیروزی ایران به مراتب بالا بود. اما با شگفتی تیم ایران تغییر چهره داد و منفعل ظاهر شد. با کمترین سرعت به بازی از سوی بازیکنان ما تیم آلمان از هم می پاچید اما با کمال تعجب تیم از حرکت بسوی دروازه حریف خوداری می کرد گویی به آنها گفته بودند حمله نکنید. برای اثبات این حرف کافیست بار دیگر فیلم این بازی را ببینید که در حالیکه ایران ۲-۰ بازنده بود تنها خداداد عزیزی در میان زمین ایستاده است و با اشاره دست از بازیکنان می خواهد که به جلو بیایند اما بازیکنان حتی از زمین خودی پا فراتر نمی گذارند. این بازی نشان داد که چگونه علایق یک ملت را فدای روابط کثیف خود می کنند شاید هم حکومت تازه متوجه شد که از فوتبال هم می تواند برای اهداف خود استفاده کند. چرا که باخت آلمان از ایران در آن شرایط برای آلمان یک فاجعه بود (در آن هنگام صدها تن از اوباش آلمانی به فرانسه آمده بودند و حتی یک پلیس فرانسوی را بسختی مجروح کردند. و در صورت باخت آلمان فاجعه بزرگی رخ می داد. چرا که پس از بازی ایران و آمریکا فصل جدیدی در فوتبال جهان آغاز شد و نگرش به فوتبال تغییر یافت. برای نمونه پس از باخت روسیه به ژاپن در جام جهانی ۲۰۰۲ در شهر مسکو آشوبی بزرگ بر پا شد و به هر چه مغازه و رستوران متعلق به چشم بادامیها بود حمله شد) .
درباره جام جهانی ۹٨ باید به حضور چند هزار ایرانی از سرتاسر اروپا و همچنین از آمریکا اشاره کرد. پیش از همه برای خود فرانسویان شگفت انگیز بود که از امریکا هوادار ایرانی می آید. دختر و پسران جوانی که دور از میهن بدنیا آمده بودند، سیمای خود را به سه رنگ ایران درآورده بودند. برای جهانیان که از ایران و ایرانی تصوری دیگرداشتند ناگهان با جلوه جدیدی برخورد کردند که هیچ شباهتی با آنچه خوانده و شنیده بودند نداشت. شاید یکی از دلایلی که حکومت اسلامی دیگر میلی بشرکت در جام جهانی را ندارد همین حضور ایرانیان باشد.
حکومت سالها سعی بر این داشت که الگو و آرمانی اسلامی برای کشورهای عربی منطقه، افریقایی و آسیایی باشد و به همین خاطر هر جا که ایران مسابقات ورزشی دارد دهها زن و دختر سفارتی را با چادر و مقنعه به ورزشگاهها می فرستد (جالب اینجاست که در خود ایران چنین اجازه ای را به زنان نمی دهند).
دیگر مسئله جام جهانی حضور چند صد نفر از هواداران مجاهدین خلق بود که پیراهنی با تصویری از مسعود و مریم رجوی به تشویق حزبشان می پرداختند!!! نمی دانم منظور آنها از این کار چه بود و آنها که همیشه پرچم شیرو خورشید در تظاهرات حمل می کنند، بجای آن به چنین دلقک بازی دست زدند و ثابت کردند هرچند ضد جمهوری اسلامی هستند ولی بازیچه دست قدرتهای دیگر هستند وهر چه زور زدند تصویربرداران چیزی از آنها نشان ندادند. تازه آنها متوجه شدند که فرانسه چه روابط خوبی با جمهوری اسلامی دارد که اگر لازم باشد از ورود هزاران نفر هوادار مجاهدین   که به آنها یک بلیط به شرط پوشیدن تی شرت رجوی داده بودند در لب مرز جلو گیری کند و چه بسا به حزب اللهی های ارسالی جمهوری اسلامی اجازه داد که به ضرب و شتم آنها بپردازد.
نکته دیگر جام جهانی سوء استفاده سیاسی جمهوری اسلامی از بازی ایران و آمریکا بود . از یک سو بازیکنان با آمریکاییان دست میدادند و با آنها عکس دسته جمعی گرفتند و کاپیتان ایران هدایای مختلف ارسالی از سوی نوکران را به اربابان می داد (که البته فرهنگ ما ایرانیان را به همه جهان نشان داد) و از سوی دیگر در داخل ایران بدون نشان دادن این تصاویر مقدماتی (عکس دسته جمعی) بازی را پخش کردند و در پایان بازی سرود "مرگ بر تو ای آمریکا" گذاشته شد تا نکند ساده لوحان نماز جمعه برو، شعارهایشان را به فراموشی بسپارند.
جمهوری اسلامی نه تنها از تمام اتفاقات سوء استفاده سیاسی و مذهبی می کند چه گاهی بهره برای شخصیتهای حکومتی بر می دارد. از این دست بردن بازیکنان پیش خامنه ای (ولی امر مسلمین جهان) است.   ایشان که تنها به مسایل بزرگی چون نابودی اسراییل و مبارزه با استکبار جهانی می پردازند و وقتی برای سر خاراندن هم ندارند، در ملاقات با بازیکنان تیم ملی چنین اظهار داشتند:
"بنده داشتم از جلوی تلویزیون رد می شدم که دیدم این آقا (استیلی) با سر توپ را به درون دروازه زد. البته این کار باید انجام می شد چون که خدا می خواست گل بزند و هر کس دیگر هم که آنجا بود توپ بسرش می خورد و به داخل دروازه می رفت". (از فضیلات شیخ ما این بود، عسل را خورد و گفت کار خدا بود)
بعد از جام جهانی پای دهها بازیکن به باشگاههای آلمان باز شد که به استثنای ۲،٣ نفر، دیگران تنها سیاهی لشگر بودند و حتی در یک فصل به آنها بازی داده نشد. اما چیزی که به فوتبال ما اضافه شد واسطه ها بودند که در صدور بازیکنان نقش ایفا می کردند و البته درآمد خوبی هم به جیب می زدند. در بازیهای جام ملتهای آسیا ۲۰۰۰ این واسطه ها در حاشیه تیم ملی حضور داشتند و با نفوذ خود سعی داشتند که بازیکن خود را بر تیم ملی تحمیل کنند چرا که تا آن هنگام معیار خرید بازیکن از سوی تیمهای اروپایی بازی در تیم ملی بود. بدین روی تیم یک دست جام جهانی ۹٨ به تیمی پر برخورد تبدیل شد و بازیکنان روی در روی یکدیگر قرار گرفتند. بدین ترتیب بازیکن سالاری در فوتبال بستر گرفت.
بعد از این بازیها جلال طالبی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی به بیان دشواریهای سر راه تیم اشاره کرد و چگونه بازیکنان در ابتدای بازی با یکدیگر همصدا می شوند و در پایان به هم توهین می کنند. و این پایان کار طالبی در فوتبال ملی بود.
 
• مقدماتی ۲۰۰۲
ایران برای شرکت در جام جهانی همواره باید با کشورهای عرب منطقه در یک گروه بازی کند و آنها می توانند به راحتی برای یکدیگر بازی را واگذار کنند. به همین خاطر ایران باید تمام حریفان خود را ببرد تا بعنوان تیم اول مستقیم به جام جهانی راه یابد. در مقدماتی ۲۰۰۲ ایران با تیمهای عربستان، بحرین، عراق و تایلند هم گروه شد. بازی اول ایران ۰-۲ از عربستان برد. در گفتگوهای تلویزیونی و مطبوعات این مطلب عنوان گردید که اگر ایران بازیهای خانگی را ببرد و بیرون از خانه را مساوی کند به جام جهانی می رود. ولی مردم ساده ما غافل از این بودند که این در شرایطی است که دو تیم بالا برود. و با وجودی که ایران از عربستان یک برد و یک مساوی گرفت اما این عربستان بود که بالا رفت.
در فوتبال پیشرفته امروز آمادگی روانی بسیار مهم است بدون آنکه کسی متوجه شود براحتی می توان با بر هم زدن جو روانی تیم نتیجه را از او گرفت. این همان کاری است که برای تیم ایران سال ۹٨ انجام دادند اما با ناباوری موفق نشدند. ایران بازی آخر را با بحرین داشت و با پیروزی بر این تیم ضعیف می توانست کار را یکسره کند. اما قبل از بازی چنان جو تیم بهم خورد که نتیجه را همه دیدند. می گویند که زمین تمرین نامناسب بود! بازیکنی در اردو درگیری ایجاد کرد! و بالاخره بازیکنی را خریده بودند... اما جالبتر از همه میرزاپور بود که چگونه گل سوم را دریافت کرد – در حالیکه مهاجم بحرینی به سمت راست او شوت زد او به سمت دیگر پرید تا خیال همه راحت شود.
ایران بازی را به بحرین باخت و بازیکنان بحرین با در دست گیری پرچم سبز عربستان به شادمانی پرداختند تا به همگان ثابت شود دوستی عرب و عجم مانند دوستی کارد و پنیر است.
در طول انجام بازیهای مقدماتی پس از هر بازی بدون در نظر گرفتن نتیجه مردم به خیابانها می آمدند و تجمع می کردند و حکومت تمام توان خود را بکار برد تا به مردم بفهماند دیگر اجازه بروز اتفاقات گذشته همانند شادمانی پس از بازی با استرالیا و آمریکا و ماجرای ۱٨ تیر را نمی دهد. این هم دلیل دیگر ناکامی ایران در راهیابی به جام جهانی!
ایران برای رسیدن به جام جهانی مجبور بود که راه طولانی تری را طی کند و با امارات و پس از آن با ایرلند بازی کند. در امارات به چند صد نفر ایرانی بیشتر اجازه داده نشد که وارد استادیوم شوند و پس از پیروزی پلیس امارات بشدت به برخورد با ایرانیان شادی کننده در سطح شهر پرداخت و ماشینهایی را که پرچم ایران را داشتند مورد تعرض قرار می داد. جالب اینجاست که هیچگونه اعتراضی چ ه در سطح دیپلماتی چه در فیفا از سوی حکومت اسلامی مطرح نگردید. تا عرب نوازی خود را به همگان ثابت کند چرا که چیزی که برای رژیم مطرح نیست جان و مال ایرانیان است.
بازی بعدی ایران با ایرلند بود که رحمان رضایی در آن بازی بر روی حریف خطا می کند و تیم ایران که خوب دفاع کرده بود از روی نقطه پنالتی گل دریافت می کند جالب اینکه رحمان رضایی پس از این بازی سر از لیگ سری A ایتالیا در می آورد! بازی برگشت که در ایران بود چند صد زن ایرلندی خواهان آن شدند که برای تشویق تیمشان به تهران بیایند و ایران طبق قوانین جهانی نمی توانست مخالفت کند و بار دیگر حکومت در تله افتاد چرا که زنان و دختران ایرانی هم خواستار این می شدند که به استادیوم بروند. در صورتیکه همه انتظار داشتند ۱۰۰ هزار نفر به استادیوم بیایند و با تشویق خود به تیم ایران یاری دهند. با کمال تعجب استادیوم نیمه خالی بود. و در نیمه دوم در صورتیکه هنوز ۲۵ دقیقه به پایان بازی باقی مانده بود اشخاصی به سوی بازیکنان ایرانی اشیاء مختلف پرتاب می کردند تا بار دیگر نگذارند تیم ایران به جام جهانی راهیابد.
وقتیکه تیمی به جام جهانی نرود در آن کشور فوتبال زدگی پدیدار می شود. حکومت به این فکر افتاد که چاره ای ندارد که تن به دگرگونی در فوتبال داخلی بدهد تا شاید همچنان بتواند جوانان را سرگرم کند. بدین روی لیگ ایران را حرفه ای اعلام کرد. اما آیا امکان لیگ حرفه ای در ایران هست. شرایط لیگ حرفه ای این است که هر باشگاه دارای استادیوم اختصاصی باشد و فروش بلیط، آگهی، اسپونسر و نمایش تلویزیونی همه در اختیار باشگاه باشد و با سیستم حکومتی ایران سالها بود که امکان چنین لیگی وجود نداشت چرا که حکومتی که حتی به لباس عروس هم کار داشت چطور می توانست به چنین چیزی تن دهد. ولی از آنجا که چاره ای جز عقب نشینی ندارد. لیگی به شکل و فرم خاص خود بنا کرد و در راس هر باشگاه سردار، برادر خودی و حجت السلام بر سر کار گذاشت.
بدنبال لیگ حرفه ای چیز دیگری که به فوتبال ما اضافه گردید پولهای هنگفتی است که به بازیکنان می دهند که هیچ با واقعیت درآمد باشگاه همخوانی ندارد. و بازیکنان آنقدر که دریافت می کنند برای تیم بازدهی ندارند. بطور یقین می توان گفت که این پولها در واقع سرمایه گذاری نه بر روی بازیکنان و کسب درآمد است بلکه ظاهر کاری برای حفظ جو موجود در جامعه است.
رژیم از اشتباهات گذشته درس گرفت که به اجبار وادار کردن به روزه خوانی، چیزی جز نمایش خنده آور نمی شود و محدود کردن بازیکنان در خارج از کشور خطر پناهندگی دارد. به همین دلیل دست بازیکنان را در خارج از کشور باز گذاشت و در عوض بازیکنان را به سفر حج و زیارت کربلا می برد. این پدیده را در میان بازیکنان رواج داد که با بستن پارچه سبز به دور مچ دست و دعا و سجده کردن در زمین، جایی دائمی در تیم ملی خواهند داشت. این پدیده را در لیگ داخلی بارها مشاهده کردیم. برای نمونه: نوشته «یا موسی الرضا» بر روی زیر پیراهنی رضا عنایتی در تیم ابومسلم   ( البته خود بازیکن از روی نادانی و عامیانه بودن تن به اینکار می دهد) و راهیابی وی به تیم استقلال و بعد هم تیم ملی؛ بوسیدن چپی بسیجی توسط مبعلی در بازیهای مقدماتی المپیک و یار ثابت شدن وی در ترکیب تیم ملی؛ و بدتر از همه انداختن چپی بسیجی بر گردن توسط بازیکنان پرسپولیس و عکس انداختن با خاتمی منفور. البته همه بازیکنان از روی ناچاری تن به این کارها می دهند وگرنه همه می دانند که هیچکس از اسم و نام بسیجی دل خوشی ندارد.
حکومت سالها بود که از بازیکنان فوتبال مراقبت شدید می کرد (این مراقبت هنوز نیز در رده های سنی جوانان و نوجوانان تیمهای مختلف نیز به چشم می خورد) اما پس از راهیابی بازیکنان به لیگهای خارجی دیگر این کار مفهومی نداشت و بناچار بازیکنان در خارج کشور هر کاری که می خواستند می کردند ولی رژیم تنها در تلویزیونهای خود مکه رفتن تیم ملی را به نمایش می گذاردند. در سالهای بعد بازیکنان در دیسکوها و عشرتکده ها براحتی عکس هم می گرفتند که این البته مقدمه ای برای سیاستهای جدید دیکته شده از سوی اربابان بود اما از میان این همه عیش و نوش ها که تصاویر اینترنتی آن در کامپیوتر هر کودک ایرانی یافت می شود آنها به "خزیرابی"   بازیکن تیم استقلال و تیم ملی پنجه نشان دادند و این بازیکن جوان و شایسته تیم ملی را که سالها می توانست برای فوتبال ما بهره آور باشد به گوشه زندان انداختند تا روح سرکش او را مورد اذیت قرار دهند و چشم زهری هم از دیگران گرفته باشند. این بازیکن نگونبخت با پیگیری مداوم طرفداران استقلال بالاخره آزاد شد و با وجودی که دوباره به استقلال بازگشت اما مقامات به مربیان اجازه خدمت گیری وی را نمی دادند تا سرانجام به تیم گمنامی کوچ کند.
در میان فوتبالیستها بازیکنانی هستند که ویژگیهای آنها برای سیستم قابل تحمل نیست و کارها، گفته ها و شخصیت آنها برای حکومت مشکل ساز می شود . یکی از آنها خداداد عزیزی است که بارها مصاحبه های جنجالی کرده است و همه چیز را به هم ریخته است. اما شاید بزرگترین گناه او زدن گل به استرالیا که موجب راهیابی ایران به جام جهانی شد و در بازی مقابل آلمان با حرکات خود از ساخت میان تیمها خبر داد. خداداد که از قبل به بوندسلیگا راه یافته بود و چند بازی درخور نیز در تیم کلن انجام داد ناگهان مورد غضب مربی قرار گرفت و تا پایان فصل نیمکت نشین شد. و پس از مدتی بناچار به ایران برگشت.
 
• استادیوم آزادی
ایران برای حضور جام جهانی باید بازیهای رفت و برگشت انجام دهد و جالب این بود که در خانه حریفهای عرب خود بعلت کیفیت خوب زمین بهتر بازی میکردند. زیرا شیوه فوتبال ما زمینی است و در روی چمن زمین آزادی امکان خلاقیتهای فردی وپاسهای دقیق وجود نداشت.
استادیوم آزادی در حدود ٣۰ سال پیش ساخته شد و مانند هر استادیوم بزرگی هر چند سال احتیاج به بازسازی دارد. ولی مسئولان سودجوی فدراسیون بجای بازسازی، زه کشی، زیر سازی و چمن کاری پیش رفته هر چند سالی با یک چمن کاری بی کیفیت سر و ته کار را هم می آوردند. در سال ۹۹ نیز بار دیگر شاهد چنین کاری بودیم که مورد تبلیغ تلویزیونی و تعریف و تمجید اهالی فوتبال قرار گرفت. اما خداداد عزیزی در م ص ا حب ه خود به شکایت پرداخت و برای اولین بار به سود جویان اعتراض کرد. و گفت که این زمین مانند سالهای قبل بعد از چند ماه کچل خواهد شد زیرا که زیر سازی نشده است و جالب این بود که همه با چشم خود این واقعیت را ظرف کمتر از دو ماه دیدند. با اعتراض همگانی از وضعیت افتضاح استادیوم آزادی در نهایت فدراسیون مجبور شد که بعد از ۲۶ سال به بازسازی آن هم فقط سطحی بپردازد.
یکی دیگر از بازیکنان وحید هاشمیان است که بر خلاف دیگر بازیکنان نه از طریق تیم ملی و باشگاه، بلکه با توانایی خود توانست در بوند سلیگا آلمان مطرح شود. او از بازیکن سالاری در تیم ملی و روابطی که میان یکی یا دو بازیکن با مربیان و فدراسیون بود گله مند بود. و فدراسیون آن هنگام که او بازیکن مطرحی در آلمان نبود نه تنها در ترکیب اصلی تیم قرار نداد بلکه برای وی مشکل هم درست می کرد تا جایی که از تیم هامبورگ کنار گذاشته شد. او که از آزار فدراسیون، مربیان و بازیکنان به ستوه آمده بود گفت که دیگر برای تیم ملی بازی نمی کند. وحید مجبور شد دوباره فوتبال را با تیم بوخوم در لیگ آلمان پی بگیرد. در فصل گذشته با ۱۷ گل زده یکی از بهترین فورواردهای لیگ شناخته شد و در نهایت مورد پسند تیم بایر مونیخ قرار گرفت. پس از پیشرفت هاشمیان در آلمان ناگهان توجه افکار عمومی به این جلب شد که چرا از او استفاده نمی شود در طول این مدت فدراسیون همواره اعلام می کرد که هاشمیان میلی به بازی در تیم ملی را ندارد و تمام گناهها را بر گردن وحید می انداخت. اما هاشمیان در مصاحبه تلویزیونی علت کناره گیری خود را توضیح داد و همه آنها را رسوا کرد
بدین گونه چهره دیگر فدراسیون ما نمایان گردید آنها برای جبران این رسوایی بدنبال راه حلی گشتند و سرانجام فریدون زندی را که در لیگ ۲ آلمان بازی می کرد یافتند. و ماهها در بوق و کرنا کردند که او به تیم ملی می آید ولی هنوز چگونگی وی روشن نیست.
پاشازاده بازیکنان شایسته خط دفاع ایران در بازی مقابل استرالیا و در جام جهانی بود امروز او در تیم راپید وین اتریش بازی می کند و با اینکه به شناسه بازیکن برتر شناخته شده اما به تیم ملی دعوت نشده است. داریوش یزدانی بازیکن شارلروهه بلژیک نیز می تواند ضعف تیم را در گوش چپ پر کند. جوانان با استعدادی در خارج از ایران بازی می کنند که در آینده می توانند به کمک تیم ملی بیایند: اشکان دژاگه- هرتابرلین آلمان؛ آرش طالبی نژاد AIK سوئد؛ امیر شاپور زاده – هامبورگ آلمان؛ الکو اسکندریان- آمریکا؛ رامین محرم نژاد GAK اتریش؛ امیر سعادتی – لئومن اتریش؛ داریوش الماسی – هامبورگ؛ نوید دانایی – آرهوس دانمارک؛ الکساندر نوری – اوردنیگن آلمان.
 
• فوتبال ایرانی - ۲
 
این نوشته را من سال گذشته نوشتم و در سایت NITV و جایی دیگر بازتاب داشت. اما بیشترین توجه از سوی خود حکومت بود. چرا که بعد از آن هاشمیان   را که تمایلی به خدمت گرفتنش نداشتند بناگاه جزو ترکیب اصلی قرار گرفت و مشکل ایرانی- آلمانی بودن فریدون زندی که ماهها خوراک روزنامه های ایران بود خاتمه داده و در حالیکه هنوز به شیوه فوتبال ما آشنایی پیدا نکرده بود ببازی گرفتند و جالب تر از همه آنکه خداداد عزیزی را نیز دعوت کردند.
 
• مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶
تفاوت این دوره با دوره های دیگر اینکه چنان راه یابی به جام جهانی آسان می نمود که نرفتن بسیار دشوارتر.
اما اینبار مراحل نخستین پیچیدگی زیرکانه دیگری داشت. در دور اول ایران با قطر و اردن هم گروه شده بود و پس از اولین پیروزی ٣-۰ مقابل قطر خیال همه از راه یابی ایران راحت شده بود اما گمراه از اینکه تیم اردن بسیار پیشرفت کرده بود و بال گرفتن (امتیاز) از این تیم عربی کاری دشوار است. چیزی نمانده بود که ایران از جام جهانی باز ماند، که گل دقیقه ٨۹ هاشمیان به قطر در واپسین بازی دور اول، ما را راهی دور دیگر کرد. (براستی این گل بود که ما را راهی جام جهانی کرد، نه گل نصرتی به بحرین که دیگر همه چیز شناس شده بود) .
در دور دوم، دیگر همه چیز برای بازیکنان روشن شد. که باید کار را در آغاز پایان دهند. و نگاهی به دشواری های حاشیه ای نداشته باشند. و ایران بار دیگر به جام جهانی راه یافت. اما اینبار مردم نگرشی دیگر داشتند و چشمداشت ها بالاتر رفته است، بازیهای بد تیم ملی در بازیهای دوستانه و نداشتن یک مربی خوب آنها را نگران کرده بود.
 
• مربی   بنام برانکو
شیوه فوتبال ما یک بازی هجومی است و اصولا نمیتواند دفاعی بازی کند. اما بر عکس کشورهای اسلاویانی دارای سبک دفاعی هستند و در طول بازی با استفاده از ضد حمله به گل می رسند. نکته دیگر اینکه در این کشورها لیگ قوی وجود ندارد و بازیکنان در لیگ های معتبر دیگر بازی می کنند. و به همین دلیل مربی کار زیادی ندارد که انجام دهد. در میان این کشورها، کشور نوظهور کرواسی که با خیانت به هم نژادان یوگسلاو خود و به یاری آمریکا به وجود آمده بودند، در جام جهانی ۹٨ به مقام سوم رسیدند. و جمهوری اسلامی از مربی این تیم "بلازویچ" دعوت به همکاری کرد. وی نیز به همراه دستیار خود برانکو ایوانکویچ هدایت تیم را در دست گرفت. همه با خاطره ای که از ایویچ داشتند، تصور می کردند که تیم ملی پیشرفت قابل توجهی پیدا کند. اما متاسفانه ایران تنها یک ناکام بود و این مربی با پولهایی که از ایران گرفته بود به کشور خود بازگشت و دیگر در نقش مربی پذیرفته نشد. و تنها کار او مفسر ورزشی در یک کانال کرواسی بود که سر مردم را درد می آورد. البته گاهی نیز پا در کفش مربیان تیم ملی کشورش نیز می کرد که کسی به وی توجه نمی کرد.
جالبتر اینکه فدراسیون فوتبال ایران از دستیار وی که همان "برانکو" است، خواستار پذیرفتن مربیگری تیم ملی شد. اینکار به نوبه خود کاری منحصر به فرد بود، چرا که تا بحال دیده نشده است که از کسی که تجربه مربیگری حتی در سطح باشگاهی را هم نداشته درخواست هدایت تیم ملی شود. البته این کار با زیرکی خاصی انجام شد. ابتدا وی مربی تیم امید ایران شد و با توجه به اینکه تیم امید قهرمان بازیهای آسیایی شده بود کارنامه مثبتی از خود بجا گذاشت. و بعد بناگاه کنار گذاشته شد و او به کشورش بازگشت. بعد در مجلات ورزشی چنان جوی براه انداختند تو گویی همه مردم ایران خواستار بازگشت وی شده اند. البته این نقطه نظر چند قلم بدست مزدور رژیم بود که همیشه مردم ایران را سر کار می گذارند. حالا هر وقت مردم از برانکو انتقاد می کنند فدراسیون در جواب می گوید خودتان وی را خواسته اید.
در مقایسه این مربی با مربیان پیشین تیم ملی باید گفت که در عرض پنج سالی که در ایران بسر می برد زبان پارسی را نیاموخته است در حالیکه اوفارل مربی تیم ملی ایران در سالهای   ۷۶- ۱۹۷۴   بعد از دو سال فارسی صحبت می کرد.
 
• جلالی
یکی از موفقترین مربیان و کارشناسان در ایران مجید جلالی است. او که مربی تیم پاس بود و این تیم را قهرمان کرده بود، به همراه تعدادی از دانشجویان کاری علمی را بر روی تیم ملی ایران از جام جهانی ۹٨ تا به امروز انجام دادند. این بررسی و تحقیق شامل شیوه بازی ایران، تعداد گل در هر بازی، پاس ها، مالکیت توپ، پیشرفت فوتبال در   سطح جهان و... بود. به این نتیجه رسیدند که تیم ایران به مراتب ضعیف تر از قبل بازی می کند و دیگر اینکه این مربی با توجه به تیمی که در اختیار دارد که قویترین تیم در تاریخ فوتبال ما هست کارنامه ضعیفی داشته است. و اصولأ این مربی کار تاکتیکی ویژه ای انجام نداده است.
چندی بعد با مشکلاتی که برای جلالی درست کردند وی مجبور شد که راهبری تیم صبا باتری را در ابتدای لیگ کنار بگذارد و با وجود تمام قابلیت ها، هیچ تیمی او را به خدمت نگرفت. چندی پیش بار دیگر درباره تیم ملی از او نظرخواهی کردند و وی با بیان اینکه تیم ملی باید حضور قوی داشته باشد بسنده کرد، و هیچ نظری درباره برانکو نداد. پس از آن به اردوی تیم شهید قندی یزد دعوت شد.
 
• انتقادها
مجلات و روزنامه های حکومتی نیز از عملکرد فدراسیون و برانکو در شگفتی بسر می برند. چندی پیش در روزنامه کیهان اشاره به این درستی شد: که حالا که این مربی، کار خاصی برای تیم ملی انجام نداده است و کارنامه خوبی هم نداشته، و بر پایه اینکه فدراسیون نمی خواهد مربی خارجی به علت کمی وقت دعوت کند، پس چه بهتر که افتخار هدایت تیم را به یک ایرانی بدهد که هم با سیاستهای تبلیغاتی حکومت همخوانی دارد و هم افتخاری برای ایرانیان است.
برعکس همه جای دنیا که جواب یک کار علمی را عالمانه می دهند. در ایران پاسخ توهین است. و رییس فدراسیون فوتبال "دادکان" که خود قبل از این کار همیشه به انتقاد از همه می پرداخت (یا شاید صدا و سیما بیشتر او را به عنوان کارشناس تحمیل می کرد) در جواب این انتقادها خود را   به نفهمی زده و مانند ملا نصرالدین می گوید که حرف مرد یکیست و این کادر به جام جهانی می رود. البته وی گناهی ندارد چرا که مامور هست و معذور.
کار بجایی رسیده است که حتی سر و صدای نماینده های مجلس هم درآمده و از دادکان در صحن مجلس توضیح خواستند، که با وجود این نتایج ضعیف تیم ملی چرا فدراسیون همچنان به این مربی دل بسته است. اما باز هم چیزی عوض نشده است.
مربیان و پیشکسوتان بسیاری از کار فدراسیون انتقاد کرده اند. که سر و کار آنها به کمیته انضباطی و اخراج کشید. یکی از مهمترین اشخاصی که از عملکرد فدراسیون و تیم ملی انتقاد می کرد، سردار سپاه آجرلو، سرپرست باشگاه پاس بود. که در جواب فدراسیون از سهمیه خبرنگاران برای جام جهانی چیزی به خبرگذاری باشگاه پاس نداد. وی در آخرین گفتگوی تلویزیونی گفت که درباره برانکو و تیم ملی پس از جام جهانی صحبت می کند. و هنگامی که مجری برنامه ۹۰، عادل فردوسی پور چنین عنوان کرد که این ناهنجاریها در فدراسیونهای کشورهای دیگر هم هست. آجرلو جواب داد که آنها ادعای دینمداری نمی کنند.
چندی پیش آجرلو از باشگاه پاس کنار گذاشته شد تا به همه ثابت شود که در ایران نه سپاهی، نه نماینده مجلس، و حتی قلم به دست روزنامه کیهان هیچ عددی نیستند و تنها مزد بگیرانی که حمالی این حکومت را می کنند.     
روزنامه نگاران، کارشناسان و خبرنگاران آنقدر درباره این مربی ایراد و انتقاد نوشته اند   که دیگر جای صحبت ندارد. دیگر همه از صحبتهای نامربوط و منطق خنده آور وی خسته شده اند و او را بحال خود وا گذاشتند تا شگفتی ساز جام جهانی شود.
انتقاداتی که از مجموعه تیم ملی می شود: چرا مانند بسیاری از کشورها از مربیان تیمهای باشگاهی نظر خواهی نمی شود؛ چرا بازیکنانی که در لیگ موفق بوده اند دعوت به عمل نمی آید؛ چرا بازیکنانی که بعد از چند سال که در تیم ملی بازی میکنند هنوز اشتباهات کودکانه ای دارند کنار گذاشته نمیشود (میرزا پور، نصرتی، نکونام)؛ و سرانجام بیشترین انتقادها از علی دایی است که با وجود سن زیاد و ناتوانایی جسمانی، هنوز در ترکیب اصلی است و جای یک مهاجم گلزن را در ترکیب تیم ملی گرفته است.
 
• علی دایی
سیستم ورزشی جمهوری اسلامی در راستای سیاستهای خود به تخریب شخصیت و سوء استفاده از بازیکنان می پردازد. از این دست میتوان حسین رضا زاده را نام برد. او که تمام رکوردها را شکسته است، اما از از آنجا که این جوان ساده دل است و با سادگی خصلت مذهبی خود "یا ابوالفضل " می گوید ، نیم تنه ورزشی با این نام برای وی تهیه کردند و هنگام بر روی سکو رفتن به دستش عکس خامنه ای را دادند تا شاید جهان اسلام رهبر خود را در نهایت بشناسند. مورد دیگر علیرضا دبیر کشتی گیر قهرمان المپیک ۲۰۰۰ سیدنی است که با وجود اینکه آمادگی جسمانی نداشت (و البته خواسته هر جوانی است)، او را به المپیک ۲۰۰۴ آتن بردند که با مخالفت بسیاری از کارشناسان همراه بود. او در آنجا بسختی مجروح شد و از کشتی کنار افتاد. وی چندی پیش اظهار کرد که اگر کسی او را آگاه می ساخت هیچگاه به المپیک ۲۰۰۴ نمی رفت.
علی دایی یکی از موفقترین فوتبالیست های تاریخ فوتبال ماست اما سالهاست که دیگر فرم لازم را برای بازی در تیم ملی را ندارد و گاهی حرکات، پاسها و شوتهای وی خنده آور است. اما سیمای رژیم بر رکوردهای بازیهای ملی و گلهای زده به تیم ه ا ی ی همچون مالدیو تاکید دارد. اگر این چیزها ارزش داشت حتما آلمانها لوتار ماتیوس ۴۴ ساله را تا به امروز در تیم خود نگه می داشتند تا تمام رکوردها را بشکند.
دایی که پاهای او (بعلت قد بلند و فیزیک نامتناسب) ناقص شده است این روزها حتی بسختی راه می رود چه برسد به بازی فوتبال!!!
علت اصلی گرایش سیستم ورزشی رژیم به علی دایی همانند علاقه به برانکو است یعنی کنترل داشتن بر روی تیم ملی، چه بسا که او کاپیتان تیم هم هست. البته دلایل دیگر که گفته می شود: که وی با توجه به دارایی فراوان که در این سالها بدست آورده می تواند بر روی مسئولان تیم نفوذ داشته باشد و آنها را بخرد؛ ...
 
• بازیهای تدارکاتی
فدراسیون ایران همیشه در آغاز بیان می کند که چنین خواهد کرد و چنان خواهد کرد، این کشور را دعوت می کند و به آن کشور می رود، صحبت از برزیل، انگلیس و آرژانتین آغاز می شود و به پاراگوئه، توگو و مقدونیه پایان می یابد. شگفتی اینجاست که چه بسا این کشورها هم برای ایران کلاس می گذارند و تیم دوم خود را روانه ایران می کنند و جالب تر اینکه ایران با تمام ستارگان به تیم امید مقدونیه می بازد.
پس از زلزله دلخراش بم از کشورهای دیگر کمک بسوی ایران روانه شد و در روزنامه ها اینگونه مطرح کردند که آلمان یک بازی برای کمک به زلزله زدگان با تیم ملی ایران انجام می دهد این در حالی بود که روح آلمانی ها هم از این موضوع خبر نداشت و این درخواست پست گونه از سوی مقامات ایران بود. آلمانی ها که از کنار این جمهوری اسلامی سالانه میلیاردها دلار پول به جیب می زنند و در برابر احساسات میلیونها ایرانی قرار گرفته بودند،   مجبور به این بازی   شدند. هنگامی که یک بازی یارانه ای در هر کجای دنیا برگزار می شود، تمام درآمدها بسوی آن نشانه گسیل می شود. حال آنکه   درآمد بدست آمده از پخش این بازی از سوی شبکه ZDF آلمان و آگهی ها به تیم آلمان داده شد. شاید پرسش این باشد که چطور چنین چیزی شدنی است؟ چرا که آنها پروانه پخش بازی را باید از ایران خریداری کنند؟
اینکار بدین گونه انجام گرفت که شبکه ZDF خود از بازی تصویر برداری کرد و یک میلیون دلار به تیم آلمان رسید. بر این پایه نه تنها آلمانی ها کمکی نکردند چه بسا در زیر این پوشش آنها بهره مند نیز شدند.
حجازی، دروازه بان تیم ملی در دهه ۷۰ در یک نشست تلویزیونی بیان کرد که چگونه در آن دوران از ایران درخواست می شد که در بازیهای چند جانبه فرانسه و اسپانیا شرکت کند و برای ما چگونه ارزش و جایگاه در بین کشورهای جهان بالا بود چه بسا که فوتبال ما پیشرفت زیادی نداشته بود.
کشورهای داراری فوتبال برتر برای بازی دوستانه از ایران پول طلب می کنند و کشورهای درجه ۲ اروپایی نیز هنگامی با ایران بازی می کنند که نیاز به بازی تدارکاتی برای شرکت در مقدماتی جام جهانی و جام ملتهای اروپا داشته باشند. از این دست ایران با تیمهای اوکراین، بلاروس، اتریش، اسلواکی در زمانهای مختلف که انها نیاز داشتند بازی کرده بود و بر طبق قوانین فیفا آنها باید با ایران بازی برگشت را برگزار کنند اما با شگفتی تمام آنها از این کار سر باز زدند و یا اینکه مقامات فوتبال ایران چنین خواسته اند.
تیم ایران برای بازی تدارکاتی با چند تیم دسته ۲ و ٣ انگلیسی به این کشور رفت. تیم ایران که بدون لژیونرهای خود به میدان رفته بود با شکست خجالت آوری روبه رو گشت، که بیشتر این شکست به پای دروازه بان نالایق خود میرزاپور بود. در حاشیه اردوی تیم ملی کسانی پرچم نحس جمهوری اسلامی را آتش زدند و بر علیه حکومت اسلامی شعار دادند. بدین روی رژیم تصمیم گرفت تیم ملی را باز بخواند و به بهانه بمب گذاری ها در لندن از انجام دو دیدار دیگر خودداری کردند. این اردو نشان داد که تیم ملی بدون چند بازیکن   لژیونر خود که دارای شعور فوتبال اروپایی هستند با این مربی و این تاکتیک تیمی جلوی هیچ تیمی نمی توانند نتیجه بگیرند.
با همه ناباوری تیم ملی اسپانیا خواستار انجام بازی دوستانه با تیم ملی ایران در محل اردوی خود در فرانسه شد. این فرصت مناسبی بود که تیم ملی ایران محک مناسبی بخورد. اما رژیم از حوادث جام جهانی ۹٨ فرانسه و اردوی تیم ملی در انگلیس خاطره تلخی از آشوب ایرانیان مخالف داشت (چه بسا که در این روزها به دلیل تغییر سیاست دیگر دولتهای اروپایی همانند گذشته نمی توانند آشکارا در خدمت رژیم آخوندی باشند). بهانه ای بسیار خنده آور را پیش کشید که چون در روز پیشنهادی تیم اسپانیا باید با تیم چین تایپه (تیم درجه ٣ آسیایی) در مقدماتی جام ملتهای آسیا بازی کند این پیشنهاد باور نکردنی را رد کرد.
 
•   ورزش در خدمت سیاست
در حاشیه قرعه کشی جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان توسط یکی از سرپرستان تیم باشگاهی کلن چنین مطرح شد که تیم ملی ایران را باید از جام جهانی محروم کرد. بدنبال آن مقامات آمریکایی نیز در رابطه با فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی تحریم ایران را از جام جهانی خواستار شدند.
فدراسیون فوتبال که از برگزاری بازی تدارکاتی با تیمهای بزرگ به بهانه درخواست پول زیاد از سوی ایشان سر باز زده بود. به ناگاه خبر بازی دوستانه   تیم های بایر مونیخ   و پرسپولیس از سوی انصاری فر مدیر جدید باشگاه   اعلام گردید.   این خبر در حالی اعلام شد که پرسپولیس نتایج بسیار ضعیفی کسب کرده بود و در پایین جدول قرار داشت. از قرار بازی نه پروین مربی پرسپولیس خبر داشت و نه در سایت اینترنتی بایر مونیخ چیزی درج شده بود. بعد مشخص شد که بایر مونیخ با یک تیم اماراتی بازی داشت و سر راه برگشت خود ساعت ۱۱ صبح به ایران آمد و پس از بازی با پرسپولیس، در ساعت ۷ بعد از ظهر ایران را ترک کرد. این اقامت ٨ ساعته که در جهان نظیر ندارد در ازای ۶۰۰۰۰۰ یورو (به گفته انصاری فر) صورت گرفت. همه از انجام چنین کاری در شگفت بودند. چرا که پرسپولیس کمبود بودجه داشت و ماهها به بازیکنان خود چیزی پرداخت نکرده بود و تیم بسیار بد بازی می کرد و هواداران کمتر حوصله بازی ضعیف این تیم را داشتند. البته فدراسیون دلیل خنده آوری آورد. و آن سالگرد ٣٣ پیش بازی پرسپولیس با بایر مونیخ بود. و بازی خداحافظی عابدزاده که سالهاست بازی نمی کند.
ولی علت اصلی این مسابقه که از دید همه پنهان ماند همانا جوی بود که در آلمان بر علیه ایران براه افتاده بود و رژیم با این کار و دهها باج دیگر به آلمان، سعی به کشیدن افکار عمومی و دولت آلمان بسوی خود داشت.
 
• ورزش در خدمت عقب ماندگی مذهبی
پیشتر از بهره برداری های سیاسی و مذهبی رژیم از فوتبال و بازیکنان بیان کردیم. اما با گذشت زمان نحوه اینگونه فعالیتها تغییر کرده است.   همانطور   که گفته شد ارکان حکومت بر روی جهل و عقب ماندگی مردم استوار گردید و امروز که پایه های اصلی آن که همانا جهل مذهبی است مورد تهدید قرار گرفته است. هر روز که می گذرد چهره اصلی حکومت آشکار تر می شود. در کنار زمین پارچه نوشته های همچون: یا امامزاده عباس اردکان، یا حسین دیده می شود که هرچه فکر کنید رابطه منطقی بین این نوشته ها و فوتبال پیدا نمی کنید و شاید رژیم ملایان، بینندگان را احمق می شمارد که تصور کنند که اینها از سوی تماشاچیان نصب شده است.
از این روی دست به اقدامات جدیدتر زده است. در میان تماشاچیان پارچه نوشته های یا زهرا، یا زینب، محمد و... دیده می شود که بسیار خنده آور است چرا که چطور می شود که جوانی به استادیوم برود و چنین نوشته هایی را در دست بگیرد مگر آنکه مجنون باشد   یا مزدور.
در آخرین بازی استقلال و پرسپولیس که در اواخر اسفند ماه برگزار شد و مصادف با هیچ رحلت و رجعت مذهبی نبود، شاهد مراسم عزاداری و سینه زنی قبل از بازی بودیم که حدود نیم ساعت به طول انجامید. اما نکته جالب، سینه زدن صدها نفر در میان جمعیت بود که بیشتر آنها جوانان روستایی بودند که حتی پول اندک خرید بلیط را ندارند و یا کلا سر و کاری با فوتبال ندارند و در برابر پول کمی حاضر به هر کاری هستند. جالب تر اینکه این افراد در   جایگاه و در میان طرفداران دو تیم نشسته بودند.
در این بازی تصویر زیبای بسیار بزرگی از طبقه دوم آویزان کرده بودند که بگفته ملایان چهره امام حسین است که این پارچه بزرگ بر اثر باد به بالا و پایین می پرید. به همین روی ماموران آنرا بر روی سکو های طبقه دوم توسط چهار نفر پهن کردند و پنج قسمت از طبقه بالا توسط دهها سرباز خالی نگه داشته شده بود تا براحتی در تلویزیون به نمایش گذاشته شود. با گذشت زمان و فشار زیاد جمعیت و با وجود ضرب و شتم ماموران، جمعیت به سوی جایگاه های خالی هجوم آوردند و منظره بسیار کمدی بوجود آمد که امام حسین از سویی توسط چهار مامور می گریخت و جمعیت به دنیال آن. و سرانجام تمام   سکوها پر از جمعیت شد.
این مطلب را برای کسانی نوشتم که ادعا دارند نباید به مذهب پرداخت و تنها سروکارمان با حکومت است. مگر می شود ملتی را در عقب ماندگی نگه داشت و ایشان را آگاه نساخت. و از آنها بخواهیم که با این حکومت عقب مانده مبارزه کنند.
کار دیگری را که حکومت در زمینه تخریب فرهنگی ما صورت می دهد درگیری های مصنوعی در ورزشگاه های مختلف ورزشی مانند فوتبال، والیبال و حتی کشتی است. این در حالی است که در این میادین صدها مامور و دهها دوربین مدار بسته وجود دارد. و با کوچکترین حرکتی از سوی تماشاگران بشدت برخورد می شود ولی در هنگام این درگیریهای ساختگی یا آنها غایب هستند ویا دخالت نمی کنند.
در ترکیب تیمهای باشگاهی و تیم ملی بیشتر از شهرستانی ها و یا افرادی استفاده می شود که فاقد شخصیت باشند. چرا که ایشان حرف گوش کن هستند و تحمل سرپرستان ریش و پشم دار را دارند.
برنامه دیگری را که رژیم در فوتبال و ورزش ما دنبال می کند جنگ روانی و عصبی با مردم است. داوری های نا عادلانه؛ گزینش های نامناسب ؛ کمیته انضباطی جهت دار و برخورد با مربیان و سرپرستانی که پا از گلیم خود فرا تر بگذارند.
شاید برای بسیاری این پرسش پیش آید که مگر موفقیت فوتبال ایران به سود جمهوری اسلامی تمام نمی شود و از پیروزی های تیم ملی نمی توان بهره برداری سیاسی و اجتماعی کرد. چرا که با بررسی حکومتهای خودکامه و ایزوله مانند کوبا، شوروی سابق و کشورهای عربی به این حقیقت پی می بریم که آنها همواره برای موفقیت تیمهای ورزشی خود کوشش فراوان می کنند.
پاسخ این است که اصولا جمهوری اسلامی یک حکومت نیست و تنها دست نشانده هایی هستند که اهداف گوناگونی را دنبال می کنند. شاید سر خوردگی ملت ایران؛ اعلان سرسپردگی به اربابان؛ توجه افکار عمومی به برنامه های هسته ای و یا اینکه منتظر تصمیم شورای امنیت هستند تا ایران را از حضور به جام جهانی باز دارد.
اما با همه اینها در تیم ملی ما جوانان شایسته و توانایی وجود دارند که با تمامی این کاستی ها می توانند کارهای بزرگی انجام دهند.
  به امید پیروزی جوانان ما و به امید دیدار شما در آلمان با صدها پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان.