دموکراسی، سکولاریسم و دشمنان آن


سعید سلامی


• سکولاریسم یعنی "باز تعریفی از پایگاه دانش در غرب با تثبیت" سه حق: ۱ـ حق آزاد کنجکاوی نظری، ۲ـ حق آزاد اندیشه در شک کردن و به پرسش بردن عقایدِ پذیرفته شده، ۳ ـ حق آزمودن، حتا آنجا که بر ضد احکام کتاب آسمانی باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ بهمن ۱٣٨٨ -  ۱۶ فوريه ۲۰۱۰


      مقوله ی دموکراسی بر خلاف آنچه مشهور شده است، و آنرا پدیده ی جدید، همراه با سرآغاز سرمایه داری و پیدایش مدرنیسم در جوامع صنعتی و پیشرفته میدانند، مقوله ی پر سنّ و سالی است؛ تجربه ی آن به یونان باستان، به دولت شهرها میرسد. مفهوم دموکراسی هم، مثل همه ی مفاهیم نظری، راه پرفراز و نشیبی را طی کرده و امروز به شکلی که بیشتر در جوامع غربی به حیطه ی عمل رسیده، درآمده است. به این دلیل، در باره ی دموکراسی زیاد گفته و نوشته اند. ظاهرن دموکراسی مقوله ای آشناست؛ میتوان آنرا در آزمایشگاه تاریخ کالبد شکافی کرد، و یا امروزه در برخی جوامع به تماشای آن پرداخت، اما هنوز هم در باره ی آن میتوان بسیار گفت و نوشت. میتوان دموکراسی را از دیدگاه های گوناگون و از زوایای منافع مختلف مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، میتوان آنچه را که در کشورهای "آزاد" از جمله درجوامع اروپایی و آمریکا به عنوان شیوه ی حکومت کردن بر گزیده شده، دموکراسی نامید. اما میتوان از زاویه ی دید بنیانگذاران آن هم مورد مطالعه قرار داد. اما از آنجا که جوامع بشری پدیده ی سیاّل و همیشه درحال تغییر است، ضرورتا ملزومات و قواعد آن هم همراه و متناسب با آن تغییر می یابند. نمیتوان اتومبیل های امروزی را که با سرعت غیرقابل مقایسه با گذشته در جاده ها در حال حرکت هستند با چرخ های سال های اولیه ی آن مجهز ساخت.   
سکولاریسم (سکولاریزاسیون)، در مفهوم امروزین، در مفهوم فلسفه ی سیاسی ی عصر جدید، عمری به درازای دموکراسی ندارد. در باره‍ی آن هم بین اندیشمندان سیاسی، فیلسوفان، جامعه شناسان و متفکرانِ مقوله ی الاهی (الاهیات)، دیرزمانیست که مناقشات و جدل ها در گرفته است. این مفهوم بویژه بعد از رفرم در کلیسای کاتولیک، معروف به رفورماسیون لوتری، ـ۱۵۵۲ ـ ، که منجر به پیدایش شاخه ی پروتستانتیسم در مسیحیت شد، از لا به لای کتاب مقدّس، به آرامی اما با شکوه و جلالی خیره کننده پا به بیرون، درون جوامع انسانی گذاشت. گفتم ظهوری با شکوه و خیره کننده، که به راستی هم اینگونه بود؛ با دستاوردی تعیین کننده و انکار ناپذیر.
    درماندگان قافله‍ی تمدن بشری اُفتان و خیزان ـ به جامعه ی خودمان ایران امروز بنگریم ـ هنوز هم میکوشند از طریق سکولاریزاسیون جامعه و با گذر از هفت خوان پر سنگلاخ وموانع جدی راه رهایی خویس را بگشایند. چرا چنین است؟ در این نوشته سعی میکنم به این پرسش بطور گذرا و در حد توان خویش پاسخ بدهم.

مختصری در باره‍ی دموکراسی
    دموکراسی بمثابه ی شیوه ی اداره ی جامعه، دیر زمانیست که مقبولیت عام یافته است. حاکمان و دولتمردان اگر هم در عمل به آن وفادار نیستند، اما بظاهر مدعی اند که مدیریت جامعه ی خود را بطور دموکراتیک پیش میبرند. حتا حکومتهای دینی هم شیوه ی حکومتی خود را " دموکراسی ناب " وانمود میکنند.
      مفهوم دموکراسی را نباید بیش از آنچه که هست، پیچیده کرد.امروزه برمبنای تجارب چند سد ساله، و نیز با اتکاء برتلاش فکری اندیشمندان و جامعه شناسان، از دموکراسی، شرایط و ابزارهای تحقق آن، میتوان تعریفی نسبتاً دقیق و قانع کننده ای ارائه داد.
      کارل کوهن درکتاب جامع خود، دموکراسی، مینویسد : "دموکراسی حکومت بوسیله‍ی مردم است. این تعریفی است که بیشتر کتابهای لغت آورده اند. و احتمالا تعریفی است که با تاَیید همگانی روبرو است؛ با ریشه شناسی اصطلاح نیز مطابقت دارد. دموس ( Demos )، مردم، و کراتئین ( Kratein )، حکومت کردن، ریشه های یونانی آن هستند. فیلسوفان و دولتمردان باستانی این مفهوم را به صورتی کاملا سر راست بکار می بردند. پریکلس می گفت: "حکومت ما دموکراسی نامیده می شود، زیرا که اداره ی آن در دستِ " بسیار" است نه در کفِ اندک.» ارسطو، پس از مشخص کردن چندین نوع دموکراسی، در پایان می گوید :«بطورکلی میتوان گفت نظامی که، به همه ی شهروندان اجازه ی شرکت نمیدهد نظامی است بر پایه ی حکومت گروه اندک (اولیگارشیOligos = چند تن) ، نظامی که اجازه ی شرکت به همگان را میدهد نظامی است دموکراتیک.» (سیاست،چهارم،٦ ). در عصر جدیدتر، عبارت معروف آبراهام لینکلن، «حکومت مردم، به وسیله ی مردم، و برای مردم»، به همین فکر کلی دلالت دارد. دموکراسی نظامی است که مردم بر خود حکومت میکنند."

نگاهی به سکولاریسم      
    به همین سیاق، از مفهوم، زمانها و زمینه های سکولاریسم و ریشه ی لغوی آن هم میتوان تعریفی قابل قبول- تعریفی مانع و رادع- به دست داد.
    سکولاریسم برای نشان دادن تمایز وتفکیک دو برداشت، دو نگاه، و به عبارتی تضاد بین دو گفتمان از پنج سده پیش از مسیحیت، در یونان باستان مطرح بوده است؛ " تضاد میان اسطوره، دنیای ذهنی انسانها و دنیای عقلانی،دنیای انسانهای نامیرا و دنیای انسانهای میرا "، از نگاهی دیگر، سکولاریسم ـ Saeculum ـ به مفهوم سده، دنیوی، این جهانی، و زمینی است، در برابر جهان قدسی و جهان برین و قدسیت. اما این واژه ی بر گرفته از یونان باستان، بمعنای زمان، انسانی، یک سده یا عمر یک انسان، در مقابل جاودانگی و نیز برای نشان دادن تمایز بین قلمرو مادی، این جهانی، غیر روحانی در مقابل قلمرو جاودانه، قدسی، و روحانی به تکرار در کتاب مقّدس بکار رفته است. به همین سیاق واژه ی لائیک (Laic ( برای نشان دادن تمایز مردم دیندارو مومن در برابرِ کشیشان و صاحب منصبانِ کلیسا، که از ریشه ی لاتینی ی آن(Laikos,Laikus) ، وارد الاهیات مسیحی شده است(١).
اما مفهوم سکولاریسم درفکر سیاسی ی جدید، در سال ١٥٥٣ برای اولین بار در فرانسه در یک دعوای حقوقی درجریان انتقال اموال کلیسا و بعد در جریان مذاکرات صلح وستپالی در ۱۶۴۸ که بجنگ سی ساله بین کلیسای کاتولیک و پروتستانها ، پایان داد، ظاهر میشود. پیرو قرارداد وستپالی اموال کلسیا به بخش خصوصی و مقامات غیر روحانی ـ مقامات سکولار ـ واگذار میشود و پلورالیسم ـ تکثرگرائی ـ مذهبی برسمیت شناخته میشود.
    امروزه از سکولاریسم بطور خلاصه " جدائی دین از دولت " مراد میشود. اما فراتر ازآ ن، از دریچه ی سکولاریسم در بستر زمانها و مکانها رنگین کمانی از اندیشه ها و نظرها رُخ مینماید، از جمله: خود مختاری شهر و امور انسانی ( یونان باستان )، امر قدسی و امر غیر قدسی ( زمان مسیحی آغازین )، شهر خدا وشهر انسان ( زمان اوگوستنی )، کشیش ها و لائیک ها ( زمان کلیسائی )، اندیشه ی سیاسی ی بی خدا ( ماکیاولی )، جنگ دو سکولاریزاسیون ( زمان پروتستانی )، سکولاریزاسیون یا انتقال مالکیت کلیسا ( زمان وستپالی )، سکولاریزاسیون همچون برنامه های اجتمایی ( زمان انقلاب فرانسه )، سکولاریزاسیون ـ   Verweltlichungـ چون تحقق پذیری روح مسیحیت در این دنیا (زمان هگلی )، گذر از سکولاریزاسیون یا سکولارکردن سکولاریزاسیون ( زمان مارکسی )، سکولاریزاسیون یعنی" جادو زدائی "، ( زمان وبِری )، سکولاریزاسیون چون اُفول اقتدار دین (زمان پارادایم سکولاریزاسیون ).
    با اینکه واژه ی Saeculum از ریشه ی یونانی آن وارد کلام مسیحی میشود، " و در یکی از زمانهای نخستین اش، به موضوع مسیحی امر قُدسی (خدائی، آن جهانی، و میرا ) میپردازد "، اما هیچگاه سکولاریزاسیون در سطح الاهیات مسیحی باقی نمانده و محدود نمیشود. این واژه از ابتدای هزاره ی اول و بویژه از سده ی شانزدهم به بعد به تصرف دیگر حوزه های تفکرو عمل درمی آید.همچون فلسفه، هنر، ادبیات، اندیشه، سیاست، حقوق، جامعه شناسی، تاریخ. و سرانجام سکولاریزاسیون بطور مشخص در یکی از تبیین ها و مفاهیم اصلی اش، چون فرایند خروج از سلطه ی دین چون فرایند خود مختاری انسان، جامعه، نهادهای سیاسی و اجتماعی و در یک کلام، خودمختاری امر سیاست و امر عمومی Res publica نسبت به دین، ظاهر میشود."
    جامعه ی سکولار جامعه ای است که در آن جدائی سه حوزه ی قانون، دانش و سیاست ( قدرت سیاسی ) تحقق یافته است. هانس بلومنبرگ آلمانی از صاحب نظران و مدافعان سکولاریزاسیون در کتاب خود،مشروعیت عصر جدید، می نویسد: " سکولاریزاسیون اصطلاحی است که به فرایندی دراز مدت اطلاق میشود که طی آن، در زندگی خصوصی روزمره، پیوندهای مذهبی، پیشداوریهای متعالی، چشم داشت ها از ماورای زندگی، نیایش ها و عبارتهای منجمد رو به احتضار میرود. "
    با آنچه که گفته شد، روشن است که سکولاریزاسیون اقدام برعلیه دین، بطور اعم، و یا مبارزه برضد هیچ ایدئولوژی ای، زمینی یا غیر زمینی، نیست؛ سکولاریزاسیون یعنی: ١ـ اقدامی برای خروج ساحت های عمومی و خصوصی ی جامعه از سلطه ی دین؛ دین سالاری ( روحانیت سالاری )، ٢ ـ استقلال عرصه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، دانش و هنر از سیطره ی دین و نهاد های آن، ٣ـ پلورالیسم ـ تکثرِ ـ دینی،و فردیت یافتن ایمان، یعنی تبدیل ایمان به رابطه ای ذهنی و شخصی میان فرد و خدا، بدون وساطت روحانیت و دستگاه دین. ٤ـ سکولاریسم یعنی استقلال علم و زمینی بودن آن بمثابه ی امور این جهانی،غیر قدسی،تغییر پذیر و نسخ شدنی در برابر دین به عنوان امر آسمانی و لایتغیر، ٥ ـ انقلاب کوپرنیکی و اعلام اینکه " زمین مرکز عالم نیست. " و در نتیجه پایان آموزه ی ابدی و تغییر نا پذیر کتاب مقدس مبنی بر اینکه " زمین مرکز کاینات است. " ٦ـ استقلال دانش وپژوهش و حصول و پذیرش نظریه ی منشأ انواع و ابطال " سفر ( داستان ) پیدایش " مبنی یر اینکه در روز ششم " خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در یینی وی حیات دمید و آدم نفسِ زنده شد...و خداوند خدا گفت خوب نیست که آدم تنها باشد پس برایش معاونی موافق وی بسازم خداوند خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده هایش گرفت و گوشت در جایش پر کرد و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد..."ـ سفر پیدایش، عهد عتیق ـ
    خلاصه کنم، سکولاریسم یعنی " باز تعریفی از پایگاه دانش در غرب با تثبیت " سه حق " : ١ـ حق آزاد کنجکاوی نظری، ٢ـ حق آزاد اندیشه در شک کردن و به پرسش بردن عقایدِ پذیرفته شده، ۳ ـ حق آزمودن، حتا آنجا که بر ضد احکام کتاب آسمانی باشد. سکولاریزاسیون دانش از این دیدگاه ، بمعنای رهائی اندیشه از هنجار های " حقیقتِ " از پیش تعیین شده توسط کتاب مقدس است. " هانس بلومنبرگ

سکولاریسم و دموکراسی
    اگر بپذیریم که " حکومت دموکراتیک، حکومت خود مُدیری است؛ حکومت مردم به دستِ خودشان "، ضرورتاٌ پذیرفته ایم که دموکراسی بدون سکولاریسم ـ خود مختاری امر سیاست و امرِ عمومی نسبت به دین ـ حتّا در عرصه ی نظرهم امری قابل تصور نخواهد بود. هر تلاشی برای استقرار دموکراسی در جامعه، بمفهوم واقعی، نه کاریکاتوری از آن، تلاشی است برای بنای جامعه ی سکولار. اما از سوی دیگر، صِرف اینکه حاکمیت یک جامعه ایدئولوژیک (از نوع دینی یا غیر دینی، آسمانی یا زمینی آن ) نیست، یا بصرف اینکه دین و دین سالاران در امر سیاست (حکومت، دولت)، نقشی بازی نمیکنند، نمیتوان آن جامعه را جامعه ی سکولار قلمداد کرد. از این نظر، ایرانِ عصر پهلوی ها را نمیتوان جامعه ی سکولار نامید؛ تنها هُبوط ـ نزولِ ـ امر عمومی از آسمان به زمین و یا تنها دُنیوی شدن و زمینی شدن سیاست (دولت، حکومت) جامعه را سکولار نمیکند ، بلکه چگونه دنیوی و زمینی شدن هم باید مورد توّجه قرار بگیرد. چرا که "دُنیوی شدن نیز میتواند مطلق، دین خوی، مقّدس،و خدائی شود." سکولاریسم را نمیتوان در غیاب دموکراسی در جامعه بمرحله‍ی عمل درآورد. در حکومتهای غیر دینی،اما تمامیت خواه هم راه مشارکتِ مردم (دمو) با موانع جدّی روبرو است. سکولاریسم در جوامع غربی هم با دموکراسی پدیدار شده و قوام یافته است.تصور جامعه ی سکولار بدون دموکراسی و عکس آن، همچون تصور موج است در نبود دریا، و یا ترسیم جنگل است بدون بود درختان.

لائیسیته، لائیزاسیون
    واژهَ لائیسیته پس از انقلاب ١٧٨٩در فرانسه در فرایند مبارزات فعالین دموکرات و انقلابی جامعه ، آنها که دین باور،غیر دینی، یا بیدین بودند ، در مقابل روحانیت سالاری و اقتدار بلامنارع کلیسای کاتولیکی ،از ریشه‍ی یونانی و لاتینی وارد فلسفه‍ی سیاسی شد. هومر این واژه را در مفهوم "سربازانِ ساده" در مقابلِ فرماندهان، رهبران و رئیسان" بکار برده است
    همانطوریکه گفته شد لائیسیته ـ لائیزاسیون ـ بعد از انقلاب فرانسه کاربُردی فراتر از زمینه های تاریخی خود پیدا کرد. امّا در سال ١٩٠٥ با تصویب "قانون جدائی دولت و کلیسا ها، "لائیسیته با تأکید بر : ١ ـ استقلال دولت ـو سه قوه‍ی قانونگذاری، اجرائی و قضائی ـ و نهاد های عمومی از ادیان و نهاد های وابسته به آنها، ٢ـ تضمین و تأمین آزادیهای وجدان از سوی دولتِ لائیک برای همه‍ی اعتقادات،اعم از مذهبی یا غیر مذهبی.رسمیت یافت.

سکولاریسم، لائیسیته و مسئله‍ی (٢) ایران
    با توضیحی که داده شد، دیدیم که سکولاریزاسیون روند تغییری بود که در جوامع پروتستانی صورت گرفت. اما تغییر تدریجی، همراه و همگام کلیسای پروتستانی بعد از رفرم لوتری در مسیحیت از دهه ی ١٥٢٠ تا جدائی کلیسا های پروتستانی (معترضین) از کلیسا ی روم و پذیرش و اِعمال تز "به قیصر آن رسد که به قیصر تعلق دارد، و بخدا آن رسد که بخدا تعلق دارد." ـ انجیل متی، باب بیست و دوم ـ، از طرف اولیای کلیسای پروتستانی از یک سو و استقلال عرصه های سکولار جامعه، امر سیاست و حوزه های عمومی از اقتدار دین و کلیسا، از سوی دیگر. امّا لائیسیته در جوامعی رُخ داد که کلیسا های کاتولیک مقتدر،قلدر،محافظه کار سلسله مراتبی و مصمم در حفظ اقتدار خویش، خود را رقیب دولت و رودروی.آن می دید.
    در ایرانِ امروز حکومت دینی و کنشگران آن نه تنها دولتی بی رقیب و مدّعی راهبری جامعه، در همه ی عرصه های عمومی و خصوصی آنست، بلکه با ساخت و پرداخت قدرتی آسمانی، قُدسی، نقدناپذیر، و غیرقابلِ لمسِ ولّی فقیه، هر صدای نقّاد و آزادیخواه را که نه، هر نفسِ غیر را که تسبیحِ(٣) ولّی فقیه نگوید، بعنوانِ مُلحد، مُعاند، مُعارض مُحارب و.... بر بالای دار که نه، بر بالای جرّثقیل می کند، میتوان بر تغییر و تحوّل تدریجی، همراه، و همگامِ مساجدِ "پروتستانی" از یکسو، استقلال و خودمختاری ی سیاست (دولت و حکومت ) و امر عمومی از سلطه و اقتدار دین ـاسلام ـ از دیگر سو اُمّید بست ؟
    بنظر من، لائیزاسیون بعنوانِ پدیداری آزموده و تجربه شده از طریق سکولار کردن جامعه یعنی: ١ـ تفکیک دولت و دین، ٢ـ لائیک (مردمی) کردنِ جامعه ( تضمین آزادی وجدان ؛ آزادی ی دین باوران، غیر دینیان و بی دینان از طرف دولت لائیک)، تنها راهکاریست که میتواند جامعه ی امروزی ما را در همهُ عرصه های زمینی از جمله علمی، فلسفی، هنری، ادبی، سیاسی، اقتصادی و....از محبس تنگ و تاریکِ نگرشِ مرّیخی، نامرعی، غیر قابل لمس و دست نیافتنی رها سازد.

دموکراسی ، سکولاریسم و دشمنانِ آن
    دو مفهومِ نا "مقدّسِ" دموکراسی و (بویژه) سکولاریسم همچون دو همزادِ شیطانی در جامعه ی ما نیز دشمنانی دارند. میتوان در باره‍ی این دشمنان زیاد گفت و نوشت؛ میتوان آنها را دسته بندی کرد و مثلاً گفت دشمنِ دسته‍ی اوّل : ولّی فقیه ؛ دشمنِ مرکزی. دسته‍ی دوم: کاشفان ولّی فقیه که ظاهراً "انتخابِ خدا" را درزمان غیبت کشف می کنند واما در واقع با او وارد معامله میشوند و نهایتاً حق تولید لاستیک، حق کمیسیون از ساخت و پرداخت مترو،حق واردات شکر و چای و پارچه‍ی سیاه، حق تولید کاندوم، حق کمیسیون از فروش نفت، حق کمیسیون از خرید اسلحه و اورانیومِ قاچاق، و بطور کلّی حق سرقت ثروت ملّی را از نماینده‍ی خدا در زمین دریافت میکنند. این دسته را، هم در شکل و شمایل عبا و عمامه و هم بصورت سیویل (لباس شخصی)، هم در هیبت سردار و سالار میتوان با انگشت نشان داد. دشمنان دسته‍ی سوم: دشمنان حاشیه ای ، دشمنان مغضوب و مطرود حاکمیت، آتش بیاران اوردوی ضد دموکراسی و ضد سکولاریم، آنها که بجای نوشتن، عکس مار میکشند. در میان اینها هم طیف رنگارنگی از دل بستگان به جمهوری ی اسلامی ـ با، یا بدون ولّی فقیه(راستی چه فرقی میکند؟) ـ از"مارکسیست" های نادم، که در قانون اساسی ی ولایت فقیه دنبال اصول گمشده‍ی دموکراتیک میگردند، تا دریوزگان قدرت، آن که به شعارهای "ساختارشکن" در داخل و خارج، همچنان در هشت سال "ریاست جمهوری" خویش، دندان نشان میدهد و آنها که در مقابل اینگونه تلاشها سراسیمه "اتاق فکرم" تشکیل میدهند، میتوان    یافت. و بلاخره دسته‍ی چهارم: دسته‍ی مسروقه ـ بخشی از توده‍ی مردم(متاسفانه بخش بزرگ آن) که تار و پودشان از طرف هر سه دسته به سرقت رفته است.                                             

و در پایان
در پایان، نمونه هایی از کلمات قصار دشمنان دموکراسی و سکولاریسم را میاورم
ـ آیت اله خامنه ای ،ولّی فقیه: دولت نهم روند بسیار خطرناک غربزدگی و گرایشهای سکولاریستی را که متأسفانه در حال نفوذ در بدنه‍ی مدیریتی ی کشور بود، سد کرده است.
ـ آیت اله علم الهدی: سکولار ها در ایران جایگاهی ندارند. حضور پر شور ملّت ایران در بیست و دوم بهمن عامل شکست کامل سکولارها در کشور شد.
ـ آیت اله صافی گلپایگانی: اسلام با فرهنگ لائیک و بیدینی مخالف است. دشمنان با استفاده از ترویج فرهنگ لائیک در صددند تا زنان را از خط عفاف و حجاب و کرامت منحرف کرده و سنتهای اصیل اسلامی را از بین ببرند.
ـ سید محمد خاتمی: راندن همه‍ی منتقدین با چوب سکولاریسم، خود مروّج این اندیشه است.
ـ محمود احمدی نژاد: نظام آموزشی ایران ١٥٠ سال تحت نفوذ سکولاریسم بوده است.
ـ و بلاخره، پاپ بندیکت شانزدهم در سفرسش به ایالات متحده: باید جلوی هر گونه تلاش برای اینکه دین را تبدیل به امر خصوصی کنند،گرفته شود...وی مخالفت خود را با سقط جنین،طلاق، بی بندوباری و ارتباط جنسی خارج از خانواده...ابرازکرد و از نفوذ نا محسوس سکولاریسم بر اعتقادات آمریکائیان ابراز نا خوشنودی کرد.            
            


١ـ واژه‍ی کلیسا ( Ekkelsia) نیز که در یونان باستان محل تجمع انجمن شهر و یا میدان عمومی برای رأی زنی بوده است، همچون SaeculumوLaic از ریشه‍ی یونانی ی آن وارد کلام مسیحی شده است؛ بعنوان محل تجمع مومنان مسیحی و عبادتگاه آنها.
٢ـ مسئله: سوآلی که نیازمند پرس و جو، بررسی یا راه حل است. سوآلی بغرنج که بی پاسخ مانده است.منشأ ناراحتی، سرگشتگی یا پریشانی....فرهنگ معاصر فارسی، غلامحسین صدری افشار و همکاران)
٣ـ...بستایش پروردگارت تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه که وی بخششگر است. قرآن، سوره‍ی نصر
* در این نوشته از مقاله ی پر بار آقای شیدان وثیق ،"...سکولاریزاسیون: زمانها و زمینه ها " بهره‍ی زیاد برده ام.با سپاس از ایشان
* بخش" کلمات قصار" را از سایت سکولاریسم نو گرفته ام.