دو طبیعت - ناصر کاخساز

نظرات دیگران
  
    از : عادل خواه

عنوان : به امید و با امید
سلام مجدد، منظورتان ایمیل جهت شکایت از سوء استفاده کننده گانی چون شما و من است! من همان روز اول به این ادرس هم جهت عذر خواهی و هم جهت درخواست چاپ ترجمه ام ایمیل فرستادم که جوابی تا این لحظه دریافت نکرده ام. و بهتر است تا اقای کاخساز از من و شما به مسئولین سایت شکایت نکرده اند این صفحه را بدست مخاطبین ایشان بسپاریم. با تشکر .
۲۲۲٣۶ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨٨       

    از : امید

عنوان : برای فریبا خانم
فریبا خانم گرامی اگر به بالای همین صفحه نظرات دقت کنید آدرس
abuse@akbar-rooz.comرا مشاهده می کنید میتوانید ترجمه را با تاکید جهت چاپ
ارسال دارید.
با احترام امید
۲۲۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨٨       

    از : عادل خواه

عنوان : با پوزش مجدد از اقای کاخسار همراه با پاسخی به امید
آقا امید ، من همه تن چشم شده و خیره به دنبال ان ادرس بالای صفحه گشتم و چیزی نیافتم! پیری و هزار عیب و علت! برای اینکه دیگر شرمنده اقای کاخسار نباشم و در انتظار خواندن دو طبیعت های دیگرشان از خدمتشان رفع زحمت کنم ادرس خود را جهت اطلاعتان در زیر اورده ام که در صورت امکان ادرس ایمیل اخبار روز را برایم روان کنید/ با تشکر
adelkhah@ceri-sciences-po.org
۲۲۲۲۴ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨٨       

    از : امید

عنوان : به خانم فریبا عادل خواه
با دست مریزاد به شما خانم عادل خواه به خاطر ترجمه روان ودل نشین شما
شما می توانید به آدرس ایمیل در بالای صفحه برای اخبار روز شعر را جهت چاپ ارسال دارید.

با احترام امید
۲۲۲۰۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨٨       

    از : پیرایه یغمایی

عنوان : ترجمه فریبا عادل خواه
فریبا گرامی:
دست مریزاد!
ترجمه گونه ی شما بسیار زلال بود و بر دل می نشست و نشان می داد که مترجم با راز واژگان آشناست.
می توانم از شما خواهش کنم با من تماس بگیرید؟
ایمیل خودم را برایتان می نویسم:
pirayeh۱۶۳@hotmail.com
پیشاپیش سپاسگزارم.
۲۲۱۲۷ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : فریبا عادل خواه

عنوان : با پوزش از اقای کاخساز
با عرض سلام و پوزش از استفاده احتمالا نا شایست از این صفحه.
در واقع در به در به دنبال ادرس سایتتان بودم تا ترجمه گونه ام را از شعر شکسپیر روانتان کنم که متاسفانه پیدا نکردم و به همین دلیل نیز از صفحه ای که برای نقد شعر اقای ناصر کاخساز در نظر گرفته شده استفاده میکنم با این امید که اگر ترجمه ام مورد قبولتان افتد جائی در صفحه ادبیات برایش باز کنید . علت انتخاب مطلب را هم نه حرکت بر علیه جریان اب بدانید، نه همچنین برگزیدن کنج عزلت، و نه نیز فرار از وقایع صد البته مبهم وپیچیده روز ! زیرا که این شعر را ابشخور و ارامشی یافتم حیاتی دم و باز دم در وادی پرتنش این ایام

ترجمه گونه ای است از یکی از اشعار ویلیام شکسپیر همانگونه که دوستش دارید
فریبا عادل خواه

هفت دوران زندگی


دنیا صحنه نمایشی است
و مردان و زنانش همه بازیگران ان
هریک زمانی به گود وارد شد ه
و زمانی دیگر با ان وداع می گوید
و هرکس را نقشی وهر نقش
ترکیب و ترتیبی است
از هفت دوران

پرده اول شیرخواره گی است
همراه با گریه های بی وقفه
و عاروقهای بیشمارش
در اغوش مستاصل و هم نیز امیدوارمادران

انگاه کودکی است
با سگرمه های یو میه اش
و نیز چهره هائی بشاش
که صبح هنگام
لخ لخ کشان و غر غر زنان،
کوله پشتی بر دوش،
ره به سوی مدرسه می برند
روان

وبعد نوبت عاشقی است
سوز و گداز دلباخته در کوره هجران عشق
و دلی دلی کنان اندوهبار
و زمزمه های نومیدانه ای
که در انتظار وصال یارو کمان ابرویش
آرامش از زمین و زمان برگرفته می خواهد

سپس دوران خدمت است به وطن
و وفاداری اعجاب انگیزش
با سرو صورتی تراشیده،
دوران از خود گذشتگی های بی امان
در اثبات پایداری اش،
دوران چالاکی و بی باکی های ان
در مقابل دهانه توپ و اتش
به جستجوی ایثار جان
و پیوستن به وادی شیفتگان شهره شهادت

و انگاه در مقام عدالت است
که به ایفای نقش می پردازد
با شکمی مورب و به جلو امده
از پر خوریهای شبانه
با نگاههای سنگین
و ظاهری آراسته،
با موعظه های اندرز گونه
همراه با چاشنی ضرب المثل های روز ...

دوران ششم اما،
دوران خمیده گی و تکیده گی است،
لغ لغ زدن جامه
بر بلندای ادمی
دوران کفشهای راحتی است،
جاری شدن اب بینی
دوران غربت است و
وفاداری به صندوقچه خاطره ها و دلبستگی
دوران لکنت زبان است
و سستی کلام،
بازگشت به مشکلات کودکی

و اخرین پرده اما...
همان که به این تاریخ پر حادثه و اعجاب انگیز پایان میدهد
طفولیتی دوباره را ماند
همراه با فراموش کاریهایش،
فارغ از چشم و دندان،
فارغ ازطعم و بوی حیات،
فارغ از هرچه هست و نیست در ان

زندگی را
هفت دوران است...
۲۲۰۶۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨