خط قرمز جنگ و سیاست ها


فرخ نعمت پور


• آیا جنگ خط قرمز خواهد بود؟ و اگر هست آیا اپوزیسیون در این راستا فقط به‌ نقد جمهوری اسلامی خواهد نشست، و یا اینکه اگر نه‌ به‌ همان نسبت، به‌ نقد سیاستها و اعمالی هم خواهد پرداخت که‌ از طرف جناح مقابل پیش برده‌ می شوند؟‌ اعمال و سیاستهائی که‌ لااقل نیمی از علل فاجعه‌ خواهند بود. از یاد نبریم که‌ مسئول اصلی جنگ، آن کس یا کسانی هستند که‌ آن را شروع می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ اسفند ۱٣٨٨ -  ۲٣ فوريه ۲۰۱۰


 به‌ جرات می توان گفت که‌ ایالات متحده‌ آمریکا و دولت اسرائیل تنها دو کشور به‌ غایت مصردر سراسر جهان هستند که‌ به‌ طور اکید سعی در جلوگیری از فعالیتهای اتمی و هسته‌ای جمهوری اسلامی دارند. کشورهائی که‌ به‌ هیچ وجه‌ نمی توانند تصور این را داشته‌ باشند که‌ روزی جمهوری اسلامی بتواند به‌ سلاح اتمی دست یابد، و از این طریق معادله‌ نوینی در منطقه‌ از لحاظ نظامی ایجاد گردد. زیرا که‌ این معادله‌ نوین هم قدرت آمریکا را در منطقه‌ به‌ چالش می کشد (امری که‌ نافی فلسفه‌ دو جنگ افغانستان و عراق می باشد، دو جنگی که‌ ایالات متحده‌ این همه‌ پول برای آنها خرج کرد)، و هم با تغییر در موازنه‌ قدرت، نوع برنامه‌های کلان آمریکا در منطقه‌ در رابطه‌ با متحدانش را به‌ هم می ریزد، و این یعنی اینکه‌ ایالات متحده‌ باید وارد نوع روابطی دیگر در منطقه‌ شود که‌ برایش به‌ شدت سنگین خواهد بود. برای دولت اسرائیل نیز جمهوری اسلامی مجهز به‌ سلاح هسته‌ای، یعنی قدرت گیری دولتی رقیب در منطقه‌ ای که‌ این کشور قدرت بلامنازع آن محسوب می شود، و بنابراین در خطر افتادن این توان بلامنازع در سمت و سو دهی به‌ پیشبرد سیاستهای خود در منطقه‌ و در جهان در راستای منافع خود.
اما آیا تنها می توان دلایل این مخالفت را با این عوامل توضیح داد؟
خانم کلینتون در سفر به‌ عربستان سعودی گفت که‌ دستیابی ایران به‌ بمب اتمی باعث مسابقه‌ تسلحیاتی در منطقه‌ خواهد شد، امری که‌ ایالات متحده‌ نمی تواند آن را برتابد. زیرا به‌ گفته‌ وی کشورهای دیگر مایل به‌ دستیابی به‌ این سلاح خواهند شد و در راه‌ کسب آن خواهند کوشید، و این یعنی بالا رفتن توان اتمی در منطقه‌ای که‌ با خطر فوندامنتالیسم اسلامی روبرو است. و خدا هم می داند که‌ چه‌ روزی تغییر سیاسی ای در یکی از این کشورها بر خلاف میل آمریکا روی خواهد داد، و در آن با روی کار آمدن جناحی اسلامی، این توان اتمی در دست آنها خواهد افتاد. و این یعنی شرایط دشواری که‌ در آن دیگر ایالات متحده‌ قادر به‌ هر کاری برای اعمال توان و نفوذ خود در منطقه‌ نخواهد بود. و فراتر از این، دستیابی این کشورها به‌ سلاح اتمی یعنی مستقل شدن آنها از لحاظ نظامی، بطوری که‌ دیگر این کشورها به‌ مانند سابق مجبور به‌ استفاده‌ از توان نظامی ایالات متحده‌ برای دفاع از خود در مقابل تهدیدات دیگران نخواهند بود (فروکش کردن بازار نظامی آمریکا).
اما فارغ از همین مسابقه‌ تسلیحاتی که‌ خانم کلینتون از آن بسیار نگران به‌ نظر می رسد، همانا به‌ هم خوردن توازن قدرت در منطقه‌ (نه‌ تنها در رابطه‌ با ایران بلکه‌ با کشورهای دیگر) است که‌ به‌ شدت به‌ زیان دولت اسرائیل خواهد بود. اگر کشورهای دیگری در منطقه‌ به‌ سلاح اتمی دست یابند، از لحاظ نظامی و توازن قدرت آن چنان شرایطی ایجاد خواهد شد که‌ دولت اسرائیل دیگر از توان پیشبرد سیاست در سطح منطقه‌ و جهان فروخواهد ماند، و این یعنی تغییر‌ استراتژیک در منطقه‌. حتی داشتن سلاح اتمی از طرف جمهوری اسلامی به‌ اندازه‌ داشتن این سلاح از طرف دولتهای عربی نمی تواند برای دولت اسرائیل خطرناک باشد. زیرا اساسا مناقشه اسرائیل با اعراب است و نه‌ با ایران. و از یاد نبریم که‌ سلاح اتمی سلاحی اساسا بازدارنده‌ و نه‌ تهاجمی است، و تاثیرات آن از لحاظ تدوین خط سیاسی و تحولات پیوسته‌ به‌ آن خواهد بود. و درست حال منطقه‌ خاورمیانه‌ای را تصور کنید که‌ در آن دیگر اسرائیل دارای دهها عدد بمب اتمی، در شرایط پاتی قرار گرفته‌ باشد که‌ دیگر تنها مجبور است از طریق میز سیاسی منافع خود را پیش ببرد! اسرائیلی که‌ علاوه‌ بر استفاده‌ از داشتن روابط استراتژیک با غرب و آمریکا، سلاح و ارتش مهمترین و اساسی ترین عوامل وجودی آن هستند.
گفتم که‌ ایالات متحده‌ و اسرائیل تنها دو کشور به‌ غایت مصر، و اروپا و بویژه‌ کشورهای اروپای غربی را از این دایره‌ بیرون انداختم. علت آن است که‌ اولا در اروپا، ما در عین کشاکشها با تمایلاتی هرچند ضعیف روبرو بوده‌ایم که‌ به‌ نوعی ایران اتمی را پذیرفته‌ بودند و یا پذیرفته‌اند، و ثانیا سیاست اروپا به‌ نوعی دنباله‌ روی از سیاست آمریکا در منطقه‌ در قبال جمهوی اسلامی قلمداد می شود، که‌ اساسا برای جلوگیری و پیشگیری از افروختن جنگی دیگر در منطقه‌ می باشد.
حال سئوال دیگری می تواند مطرح باشد، و آن این است که‌ آیا در صورت عدم تمکین ایران به‌ شرایط کشورهای طرف خود در امر مناقشه‌ اتمی، آیا برافروختن جنگی دیگر از طرف آمریکا چه‌ از جنبه‌ پیامدهای فاجعه‌ بار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن، و چه‌ از جنبه‌ اخلاقی پذیرفتنی و قابل قبول است؟ چنانکه‌ گفته‌ شد، چنین به‌ نظر می رسد که‌ اروپا در کل وجود حتی ایران مجهز به‌ بمب اتمی را در مقایسه‌ با ایالات متحده‌ می تواند تحمل می کند، زیرا که‌ اساسا برافروختن جنگ در منطقه‌ را علیه‌ ایران فاجعه‌ای بر‌ ضد منافع خود قلمداد می کنند. این در حالیست که‌ طرف آمریکا (در کل) و اسرائیل، ایران اتمی را فاجعه‌ای می شمارند و نه‌ جنگ علیه‌ این کشور را. و درست همین سئوال هم می تواند روبروی اپوزیسیون قرار گیرد، که‌ آنان کدام یک از این دو آلترناتیو را پذیرفتنی می دانند؟ جنگ، و یا عدم پذیرفتن آن در هر صورتی؟ البته‌ می توان گفت نه‌ این و نه‌ آن، و اپوزیسیون باید اساسا ضد آن سیاستهای مرگباری باشد که‌ وضعیت را به‌ چنین سمت و سوئی می برند. اما نباید از یاد برد که‌ روزی شاید ما در مقابل چنین سئوالی به‌ شیواه‌ی عملی قرار گیریم. در آن صورت موضع گیری چه‌ خواهد بود؟ دفاع از جنگ؟ سکوت؟ و یا به‌ مخالفت هردو رفتن؟ اما این جا باز سئوال دیگری مطرح است: "آیا اپوزیسیون در کل علاوه‌ بر نقد و کوبیدن سیاستهای به‌ غایت نامسئولانه‌ جمهوری اسلامی، به‌ نقد سیاستهای طرف مقابل هم نشسته‌ است؟" آیا جنگ خط قرمز خواهد بود؟ و اگر هست آیا اپوزیسیون در این راستا فقط به‌ نقد جمهوری اسلامی خواهد نشست، و یا اینکه اگر نه‌ به‌ همان نسبت، به‌ نقد سیاستها و اعمالی هم خواهد پرداخت که‌ از طرف جناح مقابل پیش برده‌ می شوند؟‌ اعمال و سیاستهائی که‌ لااقل نیمی از علل فاجعه‌ خواهند بود. از یاد نبریم که‌ مسئول اصلی جنگ، آن کس یا کسانی هستند که‌ آن را شروع می کنند.