بیقرار قلم


شهلا بهاردوست


• به بیقرار قلم، که دلمرده، آ ه ه می کشد حرفهای دفترم
حرفهای دفترم دلواپس ِ خوابِ آینه
طعم دلهره دارد این سطر آخرم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۲ اسفند ۱٣٨٨ -  ٣ مارس ۲۰۱۰


  به بیقرار قلم، که لرز می زند
لرز می زند تنم، به چپ، به راست
به راست دم نمی زند، سر به دیوار
به دیوار مشت می برد.
به بیقرار قلم، تب کرده کاغذم
کاغذم شد تا به تا، با خطهای نابجا
نابجا روی ِ سطرها چه بی تاب
چه بی تاب دل، که دیوار بیهوده شکسته است.
به بیقرار قلم، که دلمرده، آ ه ه می کشد حرفهای دفترم
حرفهای دفترم دلواپس ِ خوابِ آینه
طعم دلهره دارد این سطر آخرم!
آخرم این دل نازکم، روی ِ زنگار کتمان
تا شبهای تنهایی، کشان، کشان می رود
کنارِ بلوط، پرستوها را، یکی، یکی چال می کند!
به بیقرار قلم، که سرد دوباره نشسته
دست به بیداد هوا نمی کند
باغچه ویران نمی کنم
لذیذ بود دهانت روی پستان من
غلغله دور نافم، های و هوی تنت
به بیقرار قلم، که باد توی صورتم، طوفان شده میان ِ دلم
میان ِ دلم، لابلای خطهای تنم، نام تو هم ثبت
ثبت به احوال، شاید فردا
فردا تاریخ ِ مرا روی سنگها می زنند!

هامبورگ، ۱ مارس ۲۰۱۰
از مجموعه خواب زیتون
www.bahardoost.org