او هست بجز او هیچکس نیست


فیروز نجومی


• نسل حاضر نمیتواند اشتباهات نسل گذشته را تکرار کند. نسل امروز به تجربه در یافته است که تا ریشه معصومیت و شریعت از بیخ و بن بر کنده نشود، رهایی و آزادی و کسب ابتدایی ترین حق و حقوق بشری، همچون یک رویا باقی خواهد ماند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۴ اسفند ۱٣٨٨ -  ۵ مارس ۲۰۱۰


 در حکومت ولایت، تمامی حق و حقوق به یک تن تعلق دارد: ولی فقیه. در برابر او هیچ احدی نیست که دارای حق و حقوقی باشد. ولی فقیه جلوه الله است که مالک و ارباب دو جهان است. سراسر خاک ایران زمین را او صاحب است. به تقلید و اطاعت از الله، ولی فقیه نیز به ملت ایران همچون بنده و رعیت خود مینگرد. این رعیت ممکن است، در کارخانه ماشین سازی کار کند و یا کارمند اداره باشد و یا معلم و روشنفکر، دکتر باشد و یا مهندس، کارشناس باشد یا متخصص، در برابر ولی فقیه از هیچگونه حق و حقوقی برخوردار نیست. نه میتواند به دفاع از خود برخیزد اگر متهم به جنایت و خیانت شود. نه میتواند بگوید و بشنود، بنوشد و بپوشد، سوال کند، به پرسد و بجوید بر حسب میل و اراده اش. در برابر ولایت، ملت، رعیت است بدان دلیل که از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی محروم است. حال آنکه ولی فقیه میتواند، سخن بگوید، خطبه بخواند، فرمان بدهد و فتوا صادر کند برحسب آنچه باور و ایمان دارد و سپس آنرا قانون کشور سازد.

مهم نیست که ولی فقیه برفراز منبر، خطبه ی الهی میگوید و مردم را به اطاعت و نظم و انضباط فرا میخواند. یا در مقام فرمانده کل قوا به بازدید سپاهیان خود میرود و آمادگی آنها را برای جهاد و شهادت، می ستاید و یا زمانیکه در لباس مدیر مدبر، رئوس طرح سیاست های داخلی ، خارجی ، اقتصادی و سیاسی ، علمی و صنعتی را برای مدیران، نخبگان و اساتید دانشگاه ها توضیح میدهد. در لحظه ای که ولی فقیه دهان خود را میگشاید، نفس در سینه ها همه حبس میشود. دهان ها بدون استثنا، همه، بسته، همه جا سکوت بر قرار میشود. مهم نیست در باره چه موضوع، چه معضل و مسئله ای، سخن میراند. از جنگ و صلح گرفته تا احکام زهد و عبادت، از تهدید به سرکوب گرفته تا دعوت به اطاعت و فرمانبرداری، هرچه که بخواهد، میتواند بگوید. تنها او ست که در گفتن آزاد است. مضاف بر آن، هر چه که میگوید و هر فرمانی که صادر میکند، حق هست و حقیقت، نهایی و آخری. روی حرف و فرمان ولی فقیه هیچ حرف و فرمانی نیست. البته که رسانه های جمعی از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه و شب نامه و نیز امامان جمعه که در سراسر ایران و هر دهکده و قصبه ای حضور دارند، بی درنگ به تکرار و حمد و ستاییش اندیشه و گفتمان مقدس ولی فقیه می پردازند و گوش امت اسلامی و غیر اسلامی را پر و لبریز منمایند. اقتدار و ابهت ولی فقیه را نمیتوان با هیچ معیار و خط کشی اندازه گرفت. او میتواند به سپاهیان خود فرمان دهد که به خیابان ها و کوچه پس کوچه ها سرازیر شده، بزنند، بکوبند، بگیرند، خونین و زخمین کنند و سپس به بازجویان دوزخ تسلیم نمایند، آنانی که از جان خود گذشته و فریاد زده اند که ما هم هستم. چرا که بجز ولی فقیه هیچکس دیگری حق ندارد که بگوید من هم هستم. چرا که او جلوه الله است که تنها او هست و بجز او کسی دیگری نمیتواند باشد. ولی فقیه میتواند آن فریادگر را بعنوان "منافق " و "کافر "- به جرم "فتنه انگیزی" در دوزخ خود، بپوساند و بسوزاند، نه یک مرتبه بلکه تا زمان نا معلوم.

در نظام ولایت، تنها ولی فقیه است گوینده. گویندگان دیگر از اعضای شورای نگهبان و امام جمعه ها در اطراف و اکناف کشور گرفته تا نمایندگان مجلس و دیگر آیت الله و حجت الاسلام ها و طلبه حوزه های علمیه و نیز کارگزاران دولت، همه بواسطه، ولی فقیه و در تابعیت مطلق از او ست که از حق گفتن برخوردارند.

اگر در نظام شریعت، تمام حق و حقوق به ولی فقیه تعلق دارد بدان سبب است که هرگز نمیتوان سخنان ولی فقیه و محتویات آن را مورد شک و تردید قرار داد. چرا که از دهان او تنها سخنان مقدس و الهی خارج میشود. آلوده به معصیت نیستند. سخنان او آسمانی اند. یعنی که مبرا از خطا و اشتباه ست. قصد و نیت او عاری از شر و شرارت است. یعنی ولی فقیه «معصوم» است. نمیتوانی بر فراز منبر ولایت ظهور یابی، در حالیکه به گناه و قتل و جنایت آغشته هستی . ولی فقیه، دلی دارد پاک و مطهر، پر از مهر و عطوفت. او هم رحیم است و هم رحمان. در دلش هرگز چیزی جز نور الهی نباریده است. او نه طماع است و نه خود خواه. ساده می زید و غرق در زهد و تقوا ست. معصومیت است که ولی فقیه را به مالک و اربابی در ردیف الله، مبدل ساخته است. معصومیت یک ودیعه ی الهی ست. تنها آنرا میتوان در افراد دستچین الله یافت. آنچه تمامی حق و حقوق را به ولی فقیه مختص میسازد معصومیت است. معصومیت است که اقتدار مطلق خدایی را در کف ولایت نهاده است. ولی فقیه، معصومیت را از پیامبر اسلام به ارث برده است که خود دارای داستانی ست شنیدنی که ما را به اصل و ریشه اش آشنا میسازد.

طبری یکی از نخستین تاریخ نویسان است که بواسطه دسترسی به نزدیک ترین منابع دوران رسالت، گزارشات او از وقایع بعثت محمد از اعتبار خاصی برخوردار است. وی در تاریخ معروف خود «تاریخ الرسل و والملوک،» از ابو جعفر نقل میکند که گوید:

«پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم از آن پیش که جبریل بر او ظاهر شود و رسالت خدای بیارد آثار و نشانه هایی می دید، از آنجمله حکایتی بود که از پیش در باره دو فرشته نقل کردم که شکم وی را شکافتند و غش و نا پاکی از آن در آوردند و دیگر آن بود که به هر راهی می گذشت درخت و سنگ برو سلام میکرد ( جلد اول، ض٨۴٣) .»

فرود آمدن دو فرشته از آسمان و شکافتن شکم محمد و شست و شوی قلب وی، داستانی ست که یاران پیامبر، همچون ابوذر غفاری خود شخصا از پیامبر شنیده بوده اند. باین معنا که الله قبل از آنکه محمد را به پیامبری بر گزیند او را برای پذیرفتن رسالت آماده ساخته و معصومیت را در وجود او نهاده بوده است. فرشتگان خود را فرمان داده بوده است که شکم و قلب محمد را با آب زمزم بشویند تا از «جاهلیت و ضلالت» پاک گردد. این معصومیت است که بارث از محمد به خاندانش، بویژه دوازده تن از آنان که امامان شیعه هستند، انتقال یافته است و هماکنون وارث آن ولایت است. این است که ولی فقیه هرچه که میگوید از معصومیتی بر میخیزد که از دوران رسالت بارث برده است، البته بدون اینکه کسی به فرو آمدن فرشته ها از آسمانها به زمین و شکافتن شکم و پاک سازی قلب ولی فقیه، شهادت بدهد.

معصومیت الهی، نهفته در نهاد ولی فقیه، او را رها از مسئولیت میسازد. او اگر خود را نسبت به فرد و یا گروهی و یا ملتی مسئول بداند، از مسئولیت خود به ذات الهی کاسته است. چگونه میتوانی کسی را که هرگز مرتکب گناه و خطا نمیشود، مسئول بدانی. ولی فقیه هرگز چیزی به جز خیر و نیکی نگوید. مهم نیست که در عمل ممکن است که به شر بیانجامد و شرارت. مسئولیت آنرا نمیتوان به ولی فقیه نسبت داد. مسئولیت به واسطه وجود خطا است که موجودیت پیدا میکند. اگر ولی فقیه را مسئول آنچه میگوید و آنچه بعمل در میآورد، بدانی، باید که به او نسبت خطا و گناه بدهی، که این رد معصومیت ولی فقیه است. اما داستان به اینجا خاتمه پیدا نمیکند. چون اگر کسی بر خیزید و ولی فقیه را مسئول آنچه بزبان و بعمل در میاورد، شناسایی نماید، محکوم به مجازات در دوزخ الهی میشود. چون او در حق معصوم مرتکب ظلم شده است و او را خطا کار نامیده است.

بنابراین اگر بگوییم که در نظام ولایت بجز ولی فقیه همگان محروم از هر گونه حق و حقوقی هستند، هرگز سخنی به گزاف نگفته ایم. چرا که نیست کسی که بتواند ولی فقیه را مورد سوال قرار دهد. چرا که سوال از شک و تردید بر میخیزد. و هر کس که به خود شک و تردید نسبت به خواست و امیال ولی فقیه، راه دهد، بدون هیچ تردید وارد دوزخ الهی شود. یعنی آنکه تحت ولایت میزید محروم گردیده است از ابتدایی ترین حق انسانی، حقی که در سرشت انسان نهفته است. سوال و پرسش یک حق انسانی ست. گاو و گوسفند که قادر به سوال و پرسش نیستند. محرومیت از حق سوال و پرسش محرومیت های بسیار دیگری از جمله محرومیت از حق گزینش را نیز بدنبال میآورد، که سبب تنزل انسان به مرتبه حیوانی ست. چگونه میتوانی بر گزینی بی آنکه سئوال کنی. وقتی افراد و احاد یک ملت از ابتدایی ترین حقوق خود محروم میشوند و به این محرومیت دانسته و یا نا دانسته، تن میدهند، ضرورتا در جایگاه فرو دستان و یا رعیت ها قرار میگیرند. چرا که از ابتدایی ترین حق و حقوق خود، حق پرسش و حق گزینش و حق دفاع از خود،محروم اند. ولایت فقیه همگان را از زیر تا بالا و از ریز و درشت، میتواند بزیر سوال بکشد. اما تاکنون نبوده است کسی، که او را به سوال کشیده باشد. همگان باید باو پاسخ بگویند. اما او به هیچ کس پاسخ نگوید.

بعبارت دیگر، نظام ولایت نظامی ست که در آن نا برابری و بی عدالتی مطلق است. یک قشر و طبقه ای که در راس آن ولی فقیه قرار دارد و بواسطه رابطه اش با شریعت، از تمامی حق و حقوق برخوردارند، حال آنکه افراد و احاد ملت از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری محرومند. این البته در حالی است که رژیم ولایت پرچم عدالت را بر دوش میکشد و هرازگاهی به توزیع سهام میپردازد. ملت به عدالت در این معنای عوامفریبانه اش: از این گرفتن و بآن دادن، نیاز ندارد، بلکه عدالتی را می جوید که همه افراد ملت را صرفنظر از جایگاه شان در جامعه یکسان برخوردار از حق و حقوق انسانی، میسازد. این زمانی میسر گردد، که روابط ارباب- رعیتی، بعنوان یک نظام رو بنایی از بیخ و بن بر کنده شود. این بدان معناست که تا زمانیکه یک قشری از جامعه خود را بنام روحانیت،و حافظ شریعت و معصومیت بطور نهادین تولید و باز تولید میکند، امکان رهایی از شریعت و نهادهای سنتی آن وجود ندارد. از ولی فقیه و آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم نمیتوان حق و حقوق بشری را گدایی کرد. این قشر ۱۴۰۰ سال است که رسم و رسوم و راه و روش زندگی، خلق و خوی، و نیز ادبیات و گفتمان جامعه را به تبعیت از شریعت در آورده است و پیوسته بر آن سلطه افکنده است. اگر ما ایرانیان از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم مانده ایم به آن دلیل است که نسبت به محرومیت خود همانند رعیت خو گرفته بوده ایم. نسل حاضر نمیتواند اشتباهات نسل گذشته را تکرار کند. نسل امروز به تجربه در یافته است که تا ریشه معصومیت و شریعت از بیخ و بن بر کنده نشود، رهایی و آزادی و کسب ابتدایی ترین حق و حقوق بشری، همچون یک رویا باقی خواهد ماند .

فیروز نجومی

fmonjem@gmail.com