حکومت رضاشاه و «دستِ انگلیسی ها»!* - علی میرفطروس

نظرات دیگران
  
    از : پسته قزوین

عنوان : حالا لنگرودی ادای یک استاد دانشگاه را در می آورد! عجب!!!!
پروفسور لنگرودی می فرمایند، «ارزش یک اثر علمی در آن نیست که در کدام مجله «وزین» چاپ شده و یا نشده باشد ویا از کدام دانشگاه معتبر است. موارد استعمال و کثرت استناد بآن اثر میزان ارزش آنرا معین مینماید».

۱. آقای پروفسور لنگرودی، به اطلاع جنابعالی می رسانم که تعداد ارجاع مثبت پژوهشگران به یک اثر پژوهشی است که ارزش آن اثر و پژوهشگرش را بالا می برد. توجه بفرمایید، مثبت، و نه منفی.

۲. هر چه تعداد تولیدات فکری، مذکور در ۱، و م.لدین آنهادر یک دانشگاه بیشتر باشد، آن دانشگاه از اعتبار و پرستیژ بیشتری در جهان برخوردار است. رده بندی دانشگاه های جهان بر این اساس است. دانشگاه کمبریج در انگلستان و هاروارد در آمریکا در بالاترین های این رده بندی قرار دارند.

۳. هر چه اعتبار یک دانشگاه در جهان بیشتر باشد، ورود به آن دانشگاه برای دانشجویان مشکل تر است. مستعدترین دانشجویان به معتبرترین دانشگاه ها راه می یابند، و اینها هستند که بهترین تولیدات فکری را ارائه می دهند که ارجاع مثبت به آثار پژوهشی (تولید فکری) آنها می شود. توجه بفرمایید، مثبت، و نه منفی.

۴. دانشگاه هاروارد، هر ساله تعدادی بچه لوس و ننر پولدار مثل جرج بوش را با شهریه های بالا می پذیرد که هیچ تولید فکری با ارزشی از خود بجا نمی گذارند که بتوان از آن بعنوان یک مرجع موثق استفاده کرد. این بچه پولدارها منبع در آمدی برای دانشگاه هستند که بخشی از مخارج تحقیقات جدی دانشگاه، و بورسیه هایی که به دانشجویان مستعد کم درآمد داده میشود را تامین می کنند. تولید فکری این دانشجو است که دانشگاه بدنبالش آنست، و پول جرج بوش هاست که آنرا تامین می کند. در انگلستان، چنین امری ممکن نیست و فقط کیفیت دانشجو و دانش پژوه است که تعیین کننده است. دکتر هوشنگ صباحی به این سبب توانست وارد یکی از بهترین دانشگاه های انگلستان در رشته تاریخ و علوم سیاسی شود. تعداد ارجاع مثبت به اثر او و استناد به آن از سوی پژوهشگران بالا خواهد بود.

۵. استناد من و شما به یک مرجع با استناد کارشناسان به یک مرجع یکی نیست. من و شما کارشناس رشته تاریخ و علوم سیاسی نیستیم که بتوانیم کارشناسانه تشخیص دهیم کدامین مرجع بر دیگری ارجح است. کارشناسان دانشگاه معتبر لاندن اسکول آو ایکانامیکس تشخیص داده اند که تولید فکری/ اثر پژوهشی دکتر صباحی ارزش آنرا داشت که مدرک دکترا را به او اعطا کند. آیا این دانشگاه باید در این مورد اول با من و شما که کارشناس این رشته نیستیم مشاوره می کرد؟ من که ادعایی ندارم، ولی شما بر چه اساسی دچار این توهم شده اید که شما از آن ها لایق ترید؟

حالا لنگرودی ادای یک استاد دانشگاه را در می آورد! عجب!!!!
۲۲٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨٨       

    از : رامین ز

عنوان : دوستان عزیز، موفق باشید
اینکه گفته شود حکومت اسلامی نتیجه حکومت رضاشاهی است قطعن حرف اشتباهی است که نشانه سطحی بودن فکر گوینده آن است. دوروبریهای خمینی طرفداران رضا شاه نبودند. برعکس این طرفداران مصدق در جبهه ملی و نهضت آزادی بودند که رژیم آخوندی را برای خمینی اداره کردند. صد البته توده ایها و اکثریتی ها و دیگر چپها هم سهم خودشان را در مستحکم کردن ولایت فقیه داشتند. بدون آنکه بخواهم با این موجودات عصبی و بیسواد، که جز فحش دادن کاری ندارند دهن به دهن شوم، از دوستان شرکت کننده و بوبژه آقا و یا خانم شاهد و صد البته نویسنده توانا آقای دکتر میرفطروس بسیار آموختم. موفق باشید.
۲۲٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨٨       

    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : به آقای نه هنوز میانسال
دموکراسی و آزادی افکار درون جامعه برده داری یونان ارسطو و افلاطون را ساخت یعنی آن جامعه فئودالی قرن بیستم ما هنوز بدین درجه نرسیده بود. استبداد زدگان هنوز هم استبداد را لازم میدانند. حالا نوجیه گر عاشقانه استبداد شده ای پس چرا از ایران در رفتی این استبداد فاشیستی نواده ناخلف همان استبداد رضا شاهی است. با توجیه ناروایی که بدان خوگرفته ای خودی فرض میکردی در غربت داغ نمی کردی.
۲۲٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لنگرودی اصیل

عنوان : تیز هوشی
از آنجاییکه بحث راجع دموکرات و یا دیکتاتور بودن رضاخان میرپنج است، از ادامه آن در این سطح ابتدایی صرفنظر میکنم. ولی آنهاییکه در مسایل علمی و تحقیقاتی اطلاعی دارند، بخوبی میدانند که ارزش یک اثر علمی در آن نیست که در کدام مجله «وزین» چاپ شده و یا نشده باشد ویا از کدام دانشگاه معتبر است. موارد استعمال و کثرت استناد بآن اثر میزان ارزش آنرا معین مینماید. این مطلب را جهت فراگیری برای نظر دهندگان; شاهد، ناباور، مخالف حامدی ها، برای آقای حامدی،مخالف رفتار حامدی ها و..که همه از یک جوهر برای نویسندگی استفاده میکنند، نگارش کردم.امیدوارم که همه این «افراد»با سطح استدلال پایین، خود مورخ نباشد.
۲۲٨٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : هنر فحاشی
خوشبختانه یک معما حل شد. حال همه ما میدانیم که این لنگرودی اصیل همان لقمان شمال است. من عمیقاْ برای آن شمالی که ایشان لقمانش است متاسفم. آقای لنگرودی اصیل در استدلالات بزرگ سالانه خود اسناد رسمی منتشر شده را مشکوک مینامد چرا که مطالب آن باب دندان حکیم لقمان نیست. ولی شنیده های سینه بسینه را مرجعی موثق برای قضاوت میداند. برای این لقمان حکیم آرزوی شفای عاجل میکنم و اضافه مینمایم که اظهارات ایشان معرف این واقعیت است که اللهیون قدرت درک واقعیات را ندارند و تنها هنرشان فحاشی است.
۲۲٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لنگرودی اصیل

عنوان : «اگر شما جای او بودید؟» اینهم شد سئوال
سئوال بسی سئوال انگیز مطرح شد «.. آقا شما اگر در آنزمان قدرت در دستت بود با آن کشور بی در و پیکر و بدبخت چه می کردی؟» اینان مشخص نکردند که با دردست داشتن اطلاعات و تکنیک امروزی یا بدون آن؟ اگر کسی بآن جواب دهد مسلمآ بایستی از تیمارستان فرار کرده باشد. فارغ تحصیل شده دانشگاه معتبر محک نیست. آقای بوش هم از دانشگاه معتبر فارغ اتحصیل شد.اگر ۱۲ میلیارد دلار بسته شده پول مردم ایران در بانکهای امریکا جهت پرداخت «غرامتٌ» بشرکتهای مشترک خاندان پهلوی با امریکاییها « پول تو جیبی» بچه است؟ همه مردم ایران خواهان چنین «پول تو جیبی» هستند.خرج وسایل امنیتی ویلای ریع پهلوی بیش از ۵ میلیون برآورد شده. حالا شما با این داستان که خواهر گرانمایه اش در هتل درجه سه زندگی میکرده و لابد هرروز هم دم هتل بگدایی می نشسته، میخواهد با کاسه گدایی برای این خانواده پول جمع نمایید؟.قبل از فرار محمدرضا نیم پهلوی از ایران، بانک ملی ایران لیست افرادی که از ایران پول خارج کرده اند(فتوکپی این لیست را در اختیاردارم) با اسم و مقدار دلارهای هفت و نیم تومانی منتشرکرده است.
در کامنت قبلی برای باز کردن لینک بجای اعداد فارسی بایدآنرا بلاتین تبدیل کرد. با عرض معذرت.
۲۲٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : نا باور

عنوان : یک کلاغ چهل کلاغ
فراموش نکنیم که بخش بزرگی از زمینهایی که رضا شاه مصادره کرده بود از مفتخوران و خونخوارنی بود که شادروان هوشنگ گلشیری در کتاب شازده احتجاب خود تا حدودی مخوفی و خونخواری این ها را نشان داده است. بخش اعظم آنچه رضا شاه از مفتخوران گرفته بود بعدا در جریان انقلاب سفید به دهقانان واگذار شد. و چنانکه کاربری نوشته است او از این زمینهای مصادره ای هیچ نفع شخصی نبرد. من شخصا برایم یک معما است که اگر ادعای کسانی که مدعی هستند که محمد رضا شاه کلی ثروت افسانه ای داشته است درست است، پس چرا دختر بیچاره او لیلا در روزهای آخر زندگی اش یک هتل درجه سه در لندن اقامت گزیده بود و نه در یک هتل درجه یک؟؟ من شخصا به این هتل رفته ام و توصیه میکنم که هرکس هم شک دارد برود ببیند و شاخ دربیاورد!!! اصلا این مسئله سو استفاده مالی یک چیزی نیست که قابل ور افتادن باشد. حتی در کشورهایی مانند آلمان، همین چند وقت پیش یک تونل در حال ساخت مترو در شهر کلن فروکش کرد و باعث تخریب و کشته شدن چند نفر و یک آرشیو بسیار مهم تاریخی شد. دلیل آن دزدی و کش رفتن مواد ساختمانی و خلاصه دزدی ذکر شد. همین وزیر خارجه فعلی آلمان الان هنوز چند ماه بیشتر نیست سر کار آمده به سوئ استفاده مالی و دادن امتیاز به همسرش متهم شده.ژاک شیراک پرونده رشوه خواری هنگفتش هنوز در حال بررسی است. برلوسکونی دست در دست مافیا دارد و خودش میلیارد است و ثروت باد آورده افسانه ای دارد. خلاصه این مسئله رشوه خواری و دزدی در همه جای دنیا هست اما هرچه دموکراسی و آزادی مطبوعات بیشتر باشد میزان آن محدود تر میشود. برخی حتی شغلهای بخصوصی را دزدی رسمی مینامند. مانندشغل کسانی که بطور قانونی در بازار بورس کار میکنند و با پول بانک که چیزی جز پس انداز مردم عادی نیست به قمار بازی میپردازند یا جیب خود را پر میکنند.
در مقایسه با دزدهای امروزی ایرانی مانند خاندان رفسنجانی یا صادق محصولی یا عسگر اولادی و بادامچی و غیره و برخی چپهای ایرانی که در پروژه های چاوز در خارج از کشور کار میکنند ثروت شاه باید پول توجیبی بچه بوده باشد.
۲۲٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : مخالف حامدی ها

عنوان : سئوال جالبی از حامدی شده بود که جواب نمی دهد. آقا شما اگر در آنزمان قدرت در دستت بود چه می کردی؟
کسی که اشتباهی نکرد، کاری هم نکرد.

حامدی ها عصبانی هستند چون هیچوقت یاد نگرفته اند که همه یکجور و مثل آنها فکر نمی کنند و شک و تردید مجاز است.

اگر راست می گویند، چند دانشجو را به دانشگاه های معتبر بفرستند تا رساله ای که رساله هوشنگ صباحی را رد می کند بدست بدهد، ما که بخیل نیستیم، حقایق هر چه باشد قبول می کنیم. حامدی ها درک نمی کنند که در دانشگاه های معتبر هیچ رساله مقدس نیست و هر رساله ای با اطلاعات جدید بازنگری می شود.

برای حامدی ها این چیزها مهم نیست و بحث با اینها بی فایده است، یکبار چیزی را خوانده و شنیده اند و همان برای همه عمرشان کافیست، حاضر نیستند با آنچه بدان عمری خو گرفته اند و با آن احساس امنیت و آرامش می کنند را بخاطر چیز ناچیزی مثل حقایق رها کنند و از قید و بند آزاد شوند.

حامدی ها را بحال خود بگذارید تا آنطور که می خواهند فکر کنند. آخر با کسی که در نظرش اعتراف می کند دانشگاه های غربی را قبول ندارد و این دانشگاه ها غلط گرده اند برخلاف حرف من رساله ای را تایید کرده اند، که نمی شود بحث کرد. معلوم نیست چه جور دانشگاه هایی را قبول دارند و یا اصلا آنها را قبول دارند.

خیلی ها با علوم انسانی مشکل دارند و اگر می توانستند در همه آنها را تخته می کردند، با علوم تجربی مشکل ندارند. برایشان این علوم انسانی است که دنیا را بهم ریخته و می ریزد و مشکل ساز می شود.

زنده باد علوم انسانی که از نان شب هم واجب تر است، انسان را به فکر می اندازد و بدتر از آن به شک و تردید وا میدارد، همان شک و تردیدی که باعث شکوفایی غرب شد.

علوم انسانی را حمایت کنیم و ارج نهیم و هوشنگ صباحی ها را تشویق کنیم که در دانشگاه های معتبر جهان به کشف حقایق بپردازند و از نتیجه کارهایشان هم واهمه نداشته باشیم.

سئوال جالبی از حامدی شده بود که جواب نمی دهد. آقا شما اگر در آنزمان قدرت در دستت بود با آن کشور بی در و پیکر و بدبخت چه می کردی؟ جواب داری، بده.
۲۲٨۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لنگرودی اصیل

عنوان : توضیح
خانم/ آقا شاهد، شما و مورخ جان نثار پهلوی در مورد مسایل مطروحه دزدی و یاغیگری پهلوی و نیم پهلوی طفره میروید و شما دوباره همانچیزی را تکرار میکنید که در پست های قبلی به آن در تایید و پشتیبانی نظر آقای میرفطروس پرداخته بودید. هر کس نظر امروز شما را با کامنت های قبلی جنابعالی در دفاع از سلسله پهلوی(مورخ ۲۰ ژانویه ۲۰۱۰، در سایت اخبارروز) مقایسه نماید، متوجه خواهد شد که فرم استدلالات شما هر دیکتاتور و مرتجع تاریخی دیگری را تبرعه خواهد کرد.حتی هیتلر ورژیم فاشیستی ( الگوی رضاخان) را بااین قبیل استدلالات بچگانه میتوان تبرعه کرد.( تاکید بر توانستن است و نه اینکه شما اورا تبرعه کردید). ما باید منتظر نمایش «اسناد» مبنی به تبرعه رژیم خمینی براساس این نوع استدلال از جانب افرادی مثل شما باشیم. زیرا متد مورد استفاده شما راه دیگری پیش پای شما قرار نمیدهد. مسایلی که مطرح کردم براساس اسناد مشکوک "دولت فخیمه " و سیا و موساد و ک گ ب نبود، بلکه براساس شنیده های حضوری که از سینه بسینه در شمال ایران رایج است (در مورد جنایاتی که سردار دموکرات شما در لنگرود و منطقه گیلان با طرفداران نهضت جنگل انجام داد، اشاره ای بجهت نامربوط آن در اینجا نمیکنم). با مطالعه دو لینک پایین ریشه و انگیزه نویسنده مقاله و طرفداران جان نثار پهلوی روشن میگردد و باید قضاوت را به عهده خواننده گذاشت.
http://ahmadafradi.blogfa.com

http://www.asre-nou.net/۱۳۸۵/farvardin/۶/m-mirfotros.html
در اتمام راجع به سنگ پای قزوین :در گفتار معمولی مردم٬ مثال توقف در قزوین و خرید «سنگ پای قزوین» معروف است و تمثیل «روی فلانی سنگ پای قزوین است!» به این اشاره دارد که طرف از رو نمیرود و کوتاه نمیآید. ..و تکرار همان مواضع است. نظرهای قبلی لقمان شمال در این خصوص رساتر بود.
۲۲٨۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : برای آقای حامدی

عنوان : افغانها و عراقیها
آقای حامدی، بی ادبیهای شما فقط و فقط نشانه تربیت خانوادگی شماست که بهیچ عنوان ارزش پاسخگویی ندارد! فقط، به زعم شما، در زمینه به اصطلاح "نسل کشی" در عراق و افعانستان، میخواستم خدمتتان عرض کنم که به ما نیامده که برای دیگر ملتها تعیین تکلیف کنیم. ما خیلی بلدیم گلیم خودمان را از آب بکشیم بیرون، نمیخواهد برای عراقیها و افغانها که وضعشان خیلی بهتر از ماست دایه بهتر از مادر شویم. شما هم تا زمانیکه از طرف این دو ملت به عنوان سخنگو انتخاب نشده اید برای اوضاع آنها اظهار فضل نفرمایید، چون باعث آبرو ریزی است.
۲۲٨۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : پاسخی به آقای لنگرودی اصیل
من نمیدانم چرا این دوستان مخالف رضا شاه اینقدر در شنیدن حرف طرف مقابل کم لطف هستند. آنها کوچکترین توجهی به حرف طرف مقابل نمیکنند و همان حرفهای بی اساسی را که سالهاست در ذهنشان است، به قول یکی از نظردهندگان، طوطیوار تکرار میکنند. این آقای به اصطلاح "لنگرودی اصیل" نیز یکی از همین دوستان است. اولاْ اسناد منتشر شده وزارت خارجه و نامه های ردوبدل شده بین وزیر خارجه و ژنرال آیرونساید نشان از عدم آگاهی دولت انگلیس از کودتای سوم اسفند را دارد. حال هنوز بعضی از دوستان عزیز لجبازانه بر این طبل میکوبند و نمیخواهند اعتراف کنند که اشتباه کرده اند.
هیچکس نمیخواهد نقاط ضعف رضا شاه را پنهان دارد. این یک واقعیت غیر قابل کتمان است که رضا شاه مردی پول دوست و مال اندوز بود. آقای سلیمان بهبودی پیشکار رضا شاه در خاطرات خود مینویسد که رضا شاه به او گفته بود که تنها دلیل تصاحب زمینها از جانب او چیزی جز عمران و آبادانی نبود، والا همه بعد از مردن در یک کفن سفید دفن میشوند.
من شخصاْ این استدلال رضا شاه را قبول ندارم. یعنی با فرض آنکه نیت او نیز در این زمینه مثبت بود، باز او در مقام شخص اول مملکت نمیبایست به چنین کاری دست میزد. ولی من از این دوستان طرفدار آزادی و دموکراسی و حقوق زحمتکشان یک سوال دارم: زمینهایی که توسط رضا شاه ضبط شد در اصل متعلق به ملاکان و فئودالها بود. چگونه است که وقتی صحبت از رضا شاه میشود ناگهان این فئودالهای ضد بشر تبدیل به "مردم" میشوند؟ آیا کینه بر ضد رضا شاه اینقدر شدید است که صرفاْ به خاطر مخالفت با او باید فئودالهای بی رحم و بی وجدان را طرفداری کرد و از داراییهای آنها به عنوان "زمینهای مردم" سخن گفت؟ میزان دروغگوییهای مخالفین رضا شاه در مورد داراییهای او گاهی به شکل مسخره و اغراق آمیزی عرضه میشود. در این میان ادعاهای شخصی بنام محمدقلی مجد از همه خنده دارتر است. در شرایطی که درآمد ارزی ایران از راه فروش نفت شاید به زحمت به دو میلیون دلار در سال میرسید، این آقای "محقق" ادعا میکند که رضا شاه دویست میلیون دلار پول نقد در حسابهای خارج از کشور داشت. بعنی اگر رضا شاه تمام درآمد ارزی کشور را در طول شانزده سال پادشاهیش بالا میکشید، و یک ریال هم وارد کشور نمیکرد، باز هم این رقم چیزی بیشتر از پنجاه میلیون دلار نمیتوانست باشد. این آقای "محقق" در کتابش صحبت از اسناد ملی آمریکا میکند که نه کسی از وجود آنها مطلع است و نه صحبتی از این حسابها میشود. رضا شاه خود اعتراف میکند که در داخل ایران دارای ثروت زیادی است ولی در خارج چیزی ندارد. او برای مداوای پزشکی پول لازم را در خارج نداشت و سرانجام انگلیسیها هزینه آن را دادند تا او از جزیره موریس به ژوهانسبورگ برای مداوا منتقل شود. اگر او دویست میلیون دلار پول نقد داشت آیا نمیتوانست به بهترین بیمارستانهای آن زمان برود؟ (محض اطلاع دوستان، نقد بررسی کتاب این آقای نویسنده را در اینترنت بخوانید و ببنید که همه به این نتیجه رسیده اند که او در این به اصطلاح تحقیقاتش چقدر متعصب و یک سونگر است).
من نمیدانم این دوستان مخالف رضا شاه چرا هر وقت صحبت از اصلاحات دوران او میشود از بحث کردن فرار میکنند و با فحش و فحش کاری و پالانی خواندن او از جواب دادن طفره میروند؟ آیا جز این است که در زمان رضا، بعد از ۱۴ قرن، زن ایرانی مجال یافت تا پا به پای مردان در اجتماع قدم گذارد؟ آیا جز این است که در زمان رضا شاه تمام بچه های ایرانی (و نه فقط بچه های اشراف)، چه دختر و چه پسر، توانستند برای اولین بار به مدرسه بروند و دانش روز را کسب کنند، و بجای قرآن و نهج البلاغه و دیگر مزخرفات اسلامی، فیزیک و شیمی و تاریخ و جغرافی و ریاضی و دیگر علوم مدرن را فرا بگیرند؟ تا قبل از رضا شاه تعداد مدارس نوین در ایران از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد و آنها هم فقط برای اعیان و اشراف بود. آیا غیر از این است که در زمان رضا شاه بیمارستان و کلنیک در سطح کشور ایجاد شد تا مردم بی بضاعت که به سادگی با یک بیماری ساده میمردند بجای رفتن به پیش رمال و جنگیر و دعا نویس از مزایای پزشکی مدرن بهره گیرند؟ آیا غیر از این است که قبل از رضا شاه مردم به دادگاههای اسلامی میرفتند و قوانین تهوع آور دست بریدن و سنگ سار کردن و غیره در موردشان اجرا میشد و به لطف حکومت رضا شاه بود که دادگستری مدرن جای این قوانین وحشتناک را گرفت (البته به لطف انقلاب ضد امپریالیستی ۲۲ بهمن که دوستان مصدق پرست و رفقای کمونیست در خلق آن بسیار کوشا بودند ملت بینوای ایران این "سعادت" را دارد تا دوباره از قوانین اسلامی در دادگاههای اسلامی بهره جوید). تا قبل از رضا شاه دول خارجی و در راس آنان انگلیس و روسیه این اجازه را به ایران نمیداند تا موسسات مدرن مالی و خدماتی برای کشور داشته باشد. این رضا خان "پالانی" بود که این امتیازات را لغو کرد و برای اولین بار ایران توانست مستقل از کشورهای بیگانه بانک و بیمه و گمرک و غیره داشته باشد. این زمان رضا شاه بود که فرهنگستان در کشور ایجاد شد تا زبان فارسی شکل و شمایلی مدرن بخود بگیرد و دارای دستور زبان ثبت شده باشد. مفاخر قرهنگی ما در زمان زضا شاه شان و منزلتی یافتند تا مردم توجه بیشتری به آنها کنند. این زمان رضا شاه بود که ایران صاحب دانشگاه شد. این زمان رضا شاه بود که راه آهن به ایران آمد و ایران در آستانه داشتن ذوب آهن نیز بود که بعد از اشغال ایران این کار منتفی شد. این زمان رضا شاه بود که اقلیتهای مذهبی دیگر مجبور نبودند بدون داشتن علامت مخصوص در اجتماع ظاهر شوند و آنان نیز با دیگر شهروندان برابر باشند.........
بله آقای لنگرودی اصل این است خدمات رضا شاه به ایران، آنهم فقط در طول ۱۶ سال پادشاهی. حکومت رضا شاه نخستین حکومت ایرانی است که خود را موظف به دادن خدمات اجتماعی به جامعه میدانست. هر حکومتی در طول تاریخ دارای نقاط ضعف بوده. جرج واشنگتن نیز چون رضا شاه زمینهای دیگران را بزور برای خودش تصرف کرد و به عنوان یک برده دار سیاهان را در آن بکار گمارد. بیسمارک و امپراتور موتسوهیتو نیز در طول زمانداریشان مردمانی قلدر و سرکوبگر بودند. ولی همگی اینها از جانب ملتهایشان به عنوان خادمین کشور یاد میشوند چرا که خدماتشان بسیار بیش از نقاط ضعفشان است.
رضا شاه کار درستی کرد که عملکردی خلاف قانون اساسی مشروطه پیشه گرفت. قانونی که باید از زیر نظر مشتی آخوند بی صفت بگذرد و زنان کشور را همردیف دیوانگان بداند به درد لای جرز هم نمیخورد.
در پایان محبتی کنید و مدارک پول دزدی پهلویها که به زعم شما بالق بر پنجاه میلیارد دلار است (در زمان انقلاب میگفتند ۲۳ میلیارد دلار. حالا آقای لنگرودی ۲۷ میلیارد دیگر به آن اضافه کرد و حواله را هم به "نشریات آن زمان" میدهد) را عرضه دارید. اگر واقعاٌْ چنین مدارکی وجود داشته باشد براحتی میتوان خاندان پهلوی را در خارج از کشور تحت تعقیب قرار داد.
۲۲٨۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : حامدی

عنوان : پریشان گوئی های سلطنت طلبان سابقآ چپی!!!
امروزکه کشورومردم کل ایران گرفتاررژیم -اسلامی وبربریت بینظیرتاریخی شده است علتالعللش فقط شاهان پهلوی است وبس.
میهن پرستان ودموکرات های واقعی اگردفاعیات زنده یادمصدق راقبول ندارند،به نوشته های دکترمحمدقلی مجد،استادتاریخ که پژوهش های جدیدی بعدازعلنی شدن
آرشیوهای انگلیس وآمریکا بعدازپنجاه سال،درباره علم کردن رضاپالانی،مهتروطویله دار
بعنوان بنیانگزارایران نوین،انجام داده است مراجعه نمائیدتا بااسنادبه بینید چگونه یک مهتردرعرض ۱۷سال سلطنت،صاحب ۴۰۰۰ده ودویست میلیون دلارپول نقد(درآنموقع)
شد!!!
باین خاطرنیز دکترمیرفطروس واردمباحث ثروت های بادآورده ی خاندان پهلوی ،مثل رضا نیمچه پهلوی باتمام ادا واطوارهای دلقک وار دموکراسی وآزادی خواهی هرگز درمورد ثروت های نجومی دزدی پدروپدربزرگش نمیشود.
درزمینه ی تاریخی بیشتربدبختی های ما تحریف تاریخ ازطریق دانشگاه های" بنام" غربی است که برایمان ناجی وبرنده حقوق بشردرعصرهجر!!!ساخته اندکه اگرهم قبول نکنیم بازوراسلحه برایمان دموکراسی میاوردن مثل نسل کشی درافغانستان وعراق درجلددموکراسی وآزادی!!!
۲۲٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لنگرودی اصیل

عنوان : بازنویسی تاریخ بفرم همایونی
سلسله قاجار اصل و نصب قاجاریه از طایفه های ترکمان شمال شرق ایران بودند و جمع بزرگی از آنان در استرآباد (گرگان امروزی) در نزدیکی جنوب خاوری دریای خزر سکنا گزیده بودند. جنایاتی که بنیان گذار این سلسله، آقامحمدخان در فلات ایران دست زد احتیاج بباز گویی نیست.آنچه که برسر میزا تقی خان امیر نظام (امیر کبیر ) این رادمرد بزرگ تاریخ ، در زمان شاه قدرقدرتی قاجار، باز احتیاج بتکرارنیست. اثرات ناهنجار محمدعلی شاه در زمان ولیعهدی در تبریز برکسی پوشیده نیست. و از روی حماقت ذاتی در مخالقت با مشروطه میگفت « ایجاد مجلس ایرادی ندارد به شرط آنکه در امور دولت و سیاست دخالت نکند» بدهی دربار قاجار بدولت انگلیستان بچندین میلیون لیره استرلینگ رسید.بطور کلی سلسله قاجار یک فاجعه برای ایران و تمامی ساکنین آن بود. اگر این سلسله ریشه غیر ترکمنی و یا ترکی میداشت، میبایستی برچیده میشد. اینکه برچیده شدن ابن سلسله ننگین بدست انگلیسی ها انجام گرفت در مشکلاتی که انگلیس برای مهارنمودن قدرت سران ایلهای مختلف ایران (بعلت ضعف دولت مرکزی) که غالب آنها دست نشانده انگلیسی ها بودند، پیدا شد. اظهار نظر های چند انگلیسی در نشریات آنزمان راجع حدف سلسله قاجاریه در رابطه با تبار ترکی و ترکمنی آنها، و آوردن رضا خان بیطرف و «ملی»، بعنوان سند ، بیانگرد استدلال بی ارزش است. و اما در مورد رضاخان میرپنج قزاق ـ وی در دل کوه (سواد کوه در مازندران) ودر اطاقی که ازسنگها بوجودآمده بود در نهایت فقر در یک خانواده فقیر متولدشد.هرگز بمدرسه نرفت و آدم بیسواد و خشنی ببار آمد. این آدم را وقتی انگلیسی ها به تبعید میبردند، صاحب نیمی از املاک شمال ایران بود(مالکان سربه نیست شدند) و بعد از اینکه هویزر بمحمدرضا دستور داد که ایران را ترک نماید، سرمایه های که وی از ایران خارج نمود بیش از پنجاه میلیارد دلار (طبق نوشته نشریات آنزمان ۱۹۷۹) برآورد کردند.که فعلآ بابت خرج تبلیغات و برگشت آنان بایران میشود!! طرفداران جان نثار سلسله پهلوی از جمله آقای میرفطروس برای خلق الله روشن نمایند که آنها اینهمه ثروت را از کجا آورده اند؟.از سربازی بسرداری، مزد دوشاه «ملی» در ۵۷ سال حکومت باید اینقدر باشد؟.راجع بکارهای دیگرشان (زیرپاگذاشتن قانون اساسی ایران و جنایات برآمده از آن) اشاره ای نمیکنم. امروز سیستم فکری بعضی ها در جهتی است که قتل امیرکبیر ها را هم توجیه و خیانتکاران تاریخ ایران را تبرعه خواهند نمود.
۲۲٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : مخالف رفتار حامدی ها

عنوان : آقای حامدی، دکتر میرفطروس را که قبول ندارید. آیا دکترهوشنگ صباحی و دانشگاه معتبری که او از آن فارغ اتحصیل شده را هم که قبول ندارید؟ پس چه چیزی را قبول دارید؟
آقای حامدی، با فحاشی شما حقایق عوض نمی شوند. اگر حرف منطقی ای دارید که تز دکتر هوشنگ صباحی را رد می کند، لطفا ارائه بفرمایید. اگر کارشناس تاریخ دیگری را می شناسید که از دانشگاهی هم تراز دکتر صباحی فارغ اتحصیل شده و تزی هم تراز نظر شما و همفکرانتان را ارائه داده لطفا معرفی کنید تا همگان براه راست هدایت شویم.

آقای حامدی، به عقیده شما در آنزمان، با توجه به اوضاع آشفته داخلی و خارجی، چه باید می شد و نشد؟ آیا اگر ایران به یکی از اقمار شوروی تبدیل می شد، شما راضی می شدید؟

اگر همسایه ما افغانستان امروز در دست شما بود، چه برنامه ای برای آن ارائه می کردید؟

نقد و بررسی را با فحاشی عوضی نگیرید. در اینجا صحبت از دو محقق و یکی از شخصیت های تاریخ معاصر است، طویله نیست که هر کسی سرش پایین انداخته داخل شود.

آقای حامدی، دکتر میرفطروس را که قبول ندارید. آیا دکترهوشنگ صباحی و دانشگاه معتبری که او از آن فارغ اتحصیل شده را هم قبول ندارید؟ پس بفرمایید چه چیزی را قبول دارید؟
۲۲٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨٨       

    از : حامدی

عنوان : تاریک ا ندیشی محض وادعای روشنفکری
حقیقتآ مسائل درارتبات ارگانیگ ورابطه ی دیالکتیک باهم هستندزمانیکه ناجی مردم بدبخت ایران فاشیستی دست نشانده وآلت دست انگلیس،بقول علی دشتی همانهائیکه هما نطور آورده بودند همانطورهم بردند،رضاقلدرمیرپنج،مهتر(طویله دارانگلیسی ها) باشدروشنفکران سرگردانش هم بهترازآقای دکتر علی میرفطروس نمیشود.
۲۲۷۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : دمکراسی

عنوان : کسانی که مرتب در گوشمان میخوانند که قبل از رضا شاه دمکراسی بود و قانون اساسی مشروعه نبود و رضاشاه قانون اساسی را زیر پا گذاشت، چرا نمی آیند نظر بدهند؟
این مقاله فرصتی بمن داد که چند مقاله دیگر از میرفطروس را بخوانم. قسمتی که برایم خیلی مهم بود و می بینم یکی از نظر دهندگان هم به آن اشاره کرده این بخش بود،

«حد متوسّط دوام کابینه ها در این دوران، دو ـ سه ماه بود (تنها در ۱۰ سال اول مشروطیّت، ۳۶ بار کابینه عوض شد!) این دوران تا ظهور رضاشاه را - بدرستی - می توان «عصر سقوط کابینه ها» نامید».

به نوشته های آقای محمد امینی هم مراجعه کردم تا ببینم او در این باره چه میگوید. او هم این حرف میرفطروس را تصدیق میکند.

بخش مهم دیگر برای نبود هر گونه امنیت و زشتگویی انگلیسی ها و رفتارشان با ایران بود. افغانستان امروز از ایران آنروز امن تر است و آنوقت عده ای عمری تصویر دیگری از آن دوران به عایت تاریک در ذهن ما جا انداخته بودند.

«... بی ثباتی های سیاسی و فقدان امنیِّت اجتماعی، باعث شده بود تا هر یک از سران ایلات و رجال سیاسی برای حفظ منافع و موقعیّت خویش و مصون ماندن از تعرّضات و تجاوزات رایج، خود را تحت الحمایه ی یکی از دو قدرت بزرگ (روس یا انگلیس) قرار دهند»

بخش خیلی غم انگیز این مقاله برایم تلاش چند ایرانی بود که برای احقاق حق ایران به فرانسه رفتند و با بی حرمتی محض روبرو شدند،

«....در کنفرانس صلح پاریس ( ۱۹۱۹) برای اعاده‍ی استقلال و حفظ تمامیّت ارضی ایران و در مخالفت با سلطهء دولت انگلیس بر ایران، هیأت اعزامی ایران (باحضور محمّدعلی فروغی و مشاورالملک) را به کنفرانس راه ندادند.۲ وضع بگونه ای بود که بقول وزیر مختار انگلیس: «ایران ملک متروکی بود که به حراج گذاشته شده بود و هر دولتی که پول بیشتری یا زور بیشتری داشت می توانست آنرا تصاحب کند»

انسان اول باید در و پیکر و ستون های خانه اش امن باشد، وضع معیشتی و بهداشت و آموزش پرورش و .....اش درست باشد در و همسایگی اش امن باشد تا شکوفا شود. یک کشور هم باید همه این پایه ها را بریزد تا شکوفا شود. این مقاله نشان می دهد ما هیچی نداشتیم.

کسانی که مرتب در گوشمان میخوانند که قبل از رضا شاه دمکراسی بود و قانون اساسی مشروعه نبود و رضاشاه قانون اساسی را زیر پا گذاشت، چرا نمی آیند نظر بدهند؟ چند سال پیش تلویزیون جام جم رژیم مرتب می گفت که قانون اساسی پیشین مشروطه نبود، مشروعه بود و همه به این ادعای آنها می خندیدیم. هیچوقت فکر نمی کردم که رژیم یک حرف راست از دانش بیرون نمی آید. می بینم که این یک حرفش درست بود.

امیدوارم به تعداد هوشنگ صباحی ها هر سال اضافه شود.
۲۲۷۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : داریوش

عنوان : اجازه ندهید کسی بحث را به انحراف بکشد. غم اینها اینست که کسی دیگر نگاه مرتجع اینها را به تاریخ و اقتصاد و سیاست قبول ندارد.
کسانی که حرف مرتجعین را دیگر کور کورانه قبول نمیکنند اینها را عصبانی و عاجز میکند و به فحاشی متوسل میشوند. بابا الان همه به اطلاعات دسترسی دارند و با فشار چند دگمه و با رجوع به عقل خودشان به نتایج لازمه می رسند. آنزمان ها گذشت که هواداران شما یکی دو جزوه سیاسی را مثل جواهر نگه میداشتند و حفظ میکردند و نفهمیده مثل طوطی پس میدادند و دنبال پیشوا راه میافتادند.

آقای میرفطروس کار خوبی را دنبال میکند و این مقاله اش بسیار جالب توجه است. خیلی ها از گردش اخبار و اطلاعات ناراحتند، حق هم دارند چون دکانشان بسته شده و عصبانی هستند. بغض و کینه هایشان را هم باید سر افشا کنندگان خرافاتی که یک زمانی خریدار داشت باید یک جوری خالی کنند. ما نباید به آنها اجازه بدهیم که بحث را منحرف کنند.

زنده باد میرفطروس ها که پته دروغگویان را به آب میاندازد و از رو می بردشان. میرفطروس عزیزم، تی بلا اشانه سر.
۲۲۷۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : سوال از" لقمان شمال"

عنوان : خواهش میکنم واضح جواب دهید
لقمان خان بنده و دیگر خوانندگان نه کور هستیم و نه بیسواد!
جنابعالی صحبتی از "سنگ پا" نمیکنید! این عین نوشته شما در رابطه با آقای میرفطروس در نوشتار شماره ۲۲۷۷۴ است:
"ایشان زمانی که از لنگرود راهی اروپا میشدند، توقفی هم در قزوین داشتند."
بنده هر چه نگاه کردم اثری از "سنگ پا" در این نوشته ندیدم. اولاْ شما فقط فحاشی میکنید و مثل "سنگ پا" نیز برخوردی منطقی با فرمایشات جناب آقای دکتر میرفطروس نیست. باز سوالم را تکرار میکنم منظور شما از اقامت آقای میرفطروس در قزوین چیست و اقامت ایشان در این شهر بیانگر چه هدفی است؟ خواهش میکنم بجای سفسطه بافی روشن و واضح جواب دهید! با تشکر
۲۲۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لقمان شمال

عنوان : در مثال مناقشه نیست
از چه زمانی حواله کردن بسنگ پای قزوین فحاشی شد؟ این مورخ اولین بارنیست که در اینجا مینویسد و از تکرار جوابها خوداری شد.
۲۲۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لقمان چه میگوید

عنوان : بی ادبی آقای لقمان شمال
این آقای "لقمان شمال" چقدر وقیح و بی ادب است! منظور ایشان از بیان این حرف چیست که میگویند
"ایشان زمانی که از لنگرود راهی اروپا میشدند، توقفی هم در قزوین داشتند"
در مورد مصدق نیز اگر حرفی دارید آنرا منطقی و با استدلال بیان کنید. من نمیدانم چرا این دوستان مصدق پرست وقتی صحبت از پایبندیهای مصدق به استبداد قاجار میشود ناگهان بجای پاسخگویی منطقی شروع به فحاشی میکنند؟
۲۲۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : دانشجویان پناهنده

عنوان : ما هم دانشجویان علوم انسانی در اروپا به همین نتایجی رسیده ایم که دراین مقاله دیده میشود. نظرات همه هم میهنان را هم بجز نظر کلیشه ای آقای جواد مفرد کهلان تایید می کنیم. برای حقیقت یابی باید تعصب و کوردلی را کنار گذاشت و فرا ایدئولوژی به تحقیق پرداخت.
از میان همه نظرات در خور توجه، این بخش از نظر آقا/خانم ایرانی را تاکید می کنیم.

«باید به رضا شاه درود فرستاد که با شجاعت جلوی این جماعت را گرفت و تغییرات بنیادی از جمله آزادی زنان را در کشور به اجرا گذاشت.
کدام جریان دموکراتیک در کشور بود که میتوانست جایگزین حکومت رضا شاه شود؟ اینکه گفته میشود محمد مصدق به خاطر نگرانی از برقراری دیکتاتوری مخالف رضا شاه بود یک دروغ بزرگ است. مصدق در زمان سلطنت پسرخاله "عزیزش" محمد علی شاه از مشاوران نزدیک او بود. این مسئله را او با صراحت در خاطراتش بیان میکند. چرا این آقای آزادیخواه در مقام مشاور به پسرخاله پادشاهش برای کشتار آزادیخواهان (که شباهت بسیاری به سرکوب امروز مردم توسط رژیم آخوندی دارد) و یا به توپ بستن مجلس اعتراض نکرد؟ نگرانی مصدق، به عنوان یک شازده قاجار، از پادشاهی رضا شاه چیزی نبود مگر نگرانی او برای از دست رفتن سلطنت از دست خاندان قاجار. پنجاه سال بعد روح الله خمینی بر دوش یاران مصدق به تخت ولایت نشست (یاران مصدق حتی به حرف بزرگمردانی چون بختیار و صدیقی گوش نکردند) و حالا که ماهیت رژیم فاشیستی اسلامی فاش شده در کمال بیشرمی تقصیرها را برگردن رضا شاه میاندازند».

ما هم دانشجویان علوم انسانی در اروپا به همین نتایجی رسیده ایم که دراین مقاله دیده میشود. نظرات همه هم میهنان را هم تایید می کنیم، البته بجز نظر کلیشه ای آقای جواد مفرد کهلان که در محیط دانشگاهی فاقد پایه و اساس است.

در کشف حقایق، پژوهشگران معتبر هیچوقت ارزش کار خود را فدای تعصب و کوردلی این و آن نمی کنند و چه بسا در این راه مورد خشم و غضب غیرکاشناسان قرار گرفته اند. این هزینه ای است که برای کشف و اعلام حقایق پرداخت و کاریش هم نمی شود کرد. حقایق ایدئولوژی و تعصب سرشان نمی شود و هر چه زودتر این را بیاموزیم سریعتر به جهان پیشرفته و متمدن می پیوندیم. جلوی این راه و کار مانع ایجاد نکنیم.

ما هم دانشجویان علوم انسانی در اروپا به همین نتایجی رسیده ایم که دراین مقاله دیده میشود. نظرات همه هم میهنان را هم بجز نظر کلیشه ای آقای جواد مفرد کهلان تایید می کنیم. برای حقیقت یابی باید تعصب و کوردلی را کنار گذاشت و فرا ایدئولوژی به تحقیق پرداخت.
را کنار گذاشت و فرا ایدئولوژی به تحقیق پرداخت.
۲۲۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : ایرانی

عنوان : واقعبین باشیم
با تشکر فراوان از استاد گرانمایه جناب آقای دکتر میرفطروس و همچنین نظردهندگان گرامی، باید از دوستانی که طوطیوار حرفهای کلیشه ای را تکرار میکنند پرسش کرد که در زمان رضا شاه در کدام کشور دموکراسی وجود داشت که در ایران وجود نداشت؟ در هیچیک از کشورهای آسیایی، از جمله ژاپن، چیزی به اسم انتخابات آزاد و مشارکت مردم در امور سیاسی کشور وجود نداشت. در همسایه شمالی ما نیز دیکتاتوری بلشویکها به رهبری لنین و استالین دمار از روزگار مردم روسیه در آورده بود. در بخش اعظم اروپا و از جمله آلمان نیز وضع به همین منوال بود که نهایتاْ منجر به پیدایش فاشیزم شد. در فرانسه هرج و مرج سیاسی بیداد میکرد و در انگلستان و آمریکا و کانادا نیز رنگین پوستان بطور رسمی و قانونی حق شرکت در انتخابات را نداشتند. فراموش نکنیم که در امریکا بطور رسمی فقط مردان سفید پوست صاحب زمین حق شرکت در انتخابات را داشتند. حکومتهای منطبق بر دموکراسی پدیده های بعد از جنگ دوم جهانی است. در مملکتی که بی سوادی و عقب ماندگی بیداد میکرد و زنهای کشور نه تنها بر طبق سنت روز بلکه حتی بر اساس همان قانون اساسی بعد از مشروطه دارای حق قانونی نبودند (فراموش نکنیم که در قانون اساسی بعد از مشروطیت زنها در کنار دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر حق شرکت در انتخابات را نداشتند) و بسیاری از دهقانان و روستاییان در زیر سلطه فئودالها دست و پا میزدند و در آتش فقر و بیسوادی میسوختند، چگونه میشد احزاب آزاد و سیستم دموکراتیک داشت؟ چه کسی گفته که قانون اساسی مشروطه قانونی دموکراتیک و مردمی بود؟ فراموش نکنید که چیزی شبیه همین شورای نگهبان (متشکل از چند آخوند) در قانون اساسی مشروطه گنجانده شده بود تا مبادا قانونی خلاف شرع انور از تصویب مجلس بگذرد. باید به رضا شاه درود فرستاد که با شجاعت جلوی این جماعت را گرفت و تغییرات بنیادی از جمله آزادی زنان را در کشور به اجرا گذاشت.
کدام جریان دموکراتیک در کشور بود که میتوانست جایگزین حکومت رضا شاه شود؟ اینکه گفته میشود محمد مصدق به خاطر نگرانی از برقراری دیکتاتوری مخالف رضا شاه بود یک دروغ بزرگ است. مصدق در زمان سلطنت پسرخاله "عزیزش" محمد علی شاه از مشاوران نزدیک او بود. این مسئله را او با صراحت در خاطراتش بیان میکند. چرا این آقای آزادیخواه در مقام مشاور به پسرخاله پادشاهش برای کشتار آزادیخواهان (که شباهت بسیاری به سرکوب امروز مردم توسط رژیم آخوندی دارد) و یا به توپ بستن مجلس اعتراض نکرد؟ نگرانی مصدق، به عنوان یک شازده قاجار، از پادشاهی رضا شاه چیزی نبود مگر نگرانی او برای از دست رفتن سلطنت از دست خاندان قاجار. پنجاه سال بعد روح الله خمینی بر دوش یاران مصدق به تخت ولایت نشست (یاران مصدق حتی به حرف بزرگمردانی چون بختیار و صدیقی گوش نکردند) و حالا که ماهیت رژیم فاشیستی اسلامی فاش شده در کمال بیشرمی تقصیرها را برگردن رضا شاه میاندازند.
۲۲۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : لقمان شمال

عنوان : کسیکه بخودش دروغ بگوید، راست نمی نویسد
بارها نسبت به شدت سرسپردگی این مورخ نامی بخاندان پهلوی و دشمنی کور وی نسبت بمرحوم مصدق نظریات داده شد. وعمومآ در این سایت حذف گشت. ایشان زمانی که از لنگرود راهی اروپا میشدند، توقفی هم در قزوین داشتند.هیج نظری حتی سطحی در قبال این مقاله بقامت ایشان برازنده نخواهد بود. منتظر تطهیرشدن دیگر «ناجیان» گذشته و حال ایران از جانب این شخص باید شد.
۲۲۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : میانسال

عنوان : امیدوارم پاراگراف سوم این مقاله مورد توجه جوانان ما قرار بگیرد و برای خود قضاوت کنند که آیا دمکراسی در چنین اوضاعی که ایران دست به گریبان آن بود امکان پذیر بود یا خیر.
تا دیروز منهم مثل خیلی ها حرفهای کلیشه ای و تکراری ای که به آنها عادت کرده بودم را هی تکرار میکردم که همه تقصیرها به گردن پهلوی ها بوده و هست که ما به دمکراسی نرسیده ایم. امروز با خواندن این مقاله ناگهان به این فکر افتادم که اگر رسیدن به دمکراسی در ایران انقدر آسان بود و آن پدر و پسر نابکار نمی گذاشتند پس چرا اینهمه کشورهای دیگر در دنیا هم وضع ما را داشتند و دارند. از خودم پرسیدم جلوی اینها را چه کسی گرفته.

با خواندن این مقاله دریافتم چه اوضاع داخلی و خارجی نابهنجاری داشتیم و امکان برپایی دمکراسی در آنزمان چقدر رویایی بود و خرده گرفتن به رضا شاه امروز چقدر احمقانه است. یک لحظه خودم را جای او و روشنفکران آنزمان گذاشتم و دیدم چه طوری زوال کشور از دست همه در رفته بود، شوخی نیست وقتی با چشم های خودمان می بینیم که قبل از ورود رضا خان به صحنه در طی ۱۰ سال اول مشروطیت ۳۶ کابینه عوض می شود. اینهم تقصیر رضا خان بود؟ انصاف هم خوب چیزیست، من و شما اگر جای او بودیم چه میکردیم، راستش را بگویید.

شاید تا دیروز کسی به عقلش نمی رسید که از خود بپرسد که چرا چین، کوبا، کره شمالی،سوریه،پاکستان، عراق، افغانستان، یمن و ده ها کشور دیگر هنوز به دمکراسی دست نیافته اند؟ چه موانعی بر سر راه این کشورها بوده و هست که باید از سر راه برداشته شوند تا اینها به دمکراسی برسند؟

امروز برای من و خیلی های دیگر دیروز نیست که حرفهی کلیشه ای را برتابیم. جوانهای امروز هم مثل جوانهای دیروز خام نیستند که همین جوری هر تئوری، نظر و روایتی را از این و آن قبول کنند. چشم و گوش و مغزهای متفکری دارند. با اعداد و ارقام و سند و مدرک و تجزیه تحلیل کار دارند و کار می کنند و فرا ایدئولوژی فکر و عمل می کنند. حرفهای تکراری و آدرس عوضی دادن روی آنها اثری ندارد.

این مقاله با پشتوانه خیلی خوبی نوشته شده و اینگونه مقالات امروزه موثرند. امیدوارم این سایت اینگونه مقاله ها را بیشتر چاپ کند.

امیدوارم پاراگراف سوم این مقاله مورد توجه جوانان ما قرار بگیرد و برای خود قضاوت کنند که آیا دمکراسی در چنین اوضاعی که ایران دست به گریبان آن بود امکان پذیر بود یا خیر.
۲۲۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨       

    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : اگر در رأس ارتش و قوهً مجریه می ماند؛ قهرمان بود.
آقای محترم مثل اینکه نمی دانید تبدیل مشروطه به استبداد سلطنتی (با تحویل سه قوه به شخص شاه) از سوی رضا شاه تو سط مثلث داور، نصرت الدوله و تیمورتاش و تعطیلی احزاب سیاسی (خصوصاً چپ که می توانستند به ریشه های خرافات مذهبی تیشه بزنند و روزنامه های مستقل از این دست) مسبب فاجعه های بعدی از جمله فاشیسم مذهبی کنونی شد. اگر جوابی هست بفرمائید. یا لااقل کتاب بازیگران عصر طلایی ابراهیم خواجه نوری را که ریشه وقایع منجر به استبداد سلطنتی را به خوبی بیان کرده در این باب بخوانید. مثل اینکه از نظر شما برای کسی که شما را به حکم قوه مجریه از رودخانه ای سیلابی عبور داد به حکم قوه قضائیه و مقننه دو بار حق تجاوز ناموسی باید داد. اگر یک عده روشنفکران آن وقت مضرات تحویل سه قوه به یک قلدر را در نیافتند دلیل بر توجیه این فاجعه نیست. عقل و تجربه شان قد نمی داده است. عقل مصدق و احساس صادق کاملاً به عمق این فاجعه پی برده بود. مشکل بزرگ جامعه ما استبداد بوده و هست. اگر در عهد وی خوزستان به عاریت گرفته شده انگلیس به ایران تحویل شد باید بیشتر از استعمار انگلیس تشکر کرد نه منتخب نظامی و سیاسی وی.
قدرت مطلقه یکی از قوای سه گانه آدم عاقل جامعه چاپلوس پسند ما را دیوانه میکند. حال هر سه تایش تقدیم کنید. نتیجه اش همین سوپر دیکتاتورهای بعد از فاتحه مشروطه قاجاری میشود.
۲۲۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨       

    از : مرحبا

عنوان : آقای میرفطروس خسته نباشید که با شهامت تمام و با رجوع به اسناد، مدارک و رساله آقای هوشنگ صباحی، فارغ اتحصیل یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان، ما را در جریان حقایق گذاشته اید.
این مقاله بسیار روان و روشن نگاشته شده است و بدور از تعصب و کوردلی یک شخصیت تاریخی را مورد بازنگری قرار داده است. من بسیار شادمان شدم که ایشان رجوع به رساله (تز) دکترای آقای هوشنگ صباحی کرده اند.

تز آقای هوشنگ صباحی، مورد تایید یکی از معتبرترین و مشهورترین دانشگاه های جهان و قرار گرفته است، دکترای قلابی و درجه ۲ و ۳ در این دانشگاه به کسی عطا نمی شود. فارع اتحصیلان تاریخ و علوم سیاسی این دانشگاه از پرستیژ خاصی در انگلستان برخوردار هستند و به آسانی جذب وزارتخانه ها و نهادهای اقتصادی و خصوصی در این کشور می شوند.

درآمد این دانشگاه از طریق جذب پروژه های نهاد های دولتی و خصوصی در بریتانیا تامین می شود، و در رقابت با دانشگاه های دیگر انگلستان برای جذب پروژه ها در بسیاری موارد موفق بوده است. چنین رقابت های شدید در میان دانشگاه های این کشور است که ضامن کیفیت بالای تز هایی از قبیل تز آقای صباحی است. همواره دانشگاه ها درگیر رقابت با یکدیگر برای جذب پروژه های بزرگ هستند تا مخارج خود را تامین کنند. دانشگاه London School of Economics برای بقا و مقام خود در جهان چاره ای بجز تهیه تز های با کیفیت های منحصر به فرد ندارد. برخی از دانشمندان این دانشگاه جایزه های نوبل را به خود اختصاص داده اند. از چنین دانشگاهی است که آقای هوشنگ صباحی فارغ اتحصیل شده است و این باعث افتخار ماست. برایش آرزوی تندرستی و موفقیت می کنم.

از آقای میرفطروس هم بسیار سپاسگزارم که مقاله خود را با رجوع به منبع موثقی همچون آقای هوشنگ صباحی نگاشته اند. برای ایبشان هم آرزوی تندرستی و پیروزی دارم.

آقای میرفطروس خسته نباشید که با شهامت تمام و با رجوع به اسناد، مدارک و رساله آقای هوشنگ صباحی، فارغ اتحصیل یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان، ما را در جریان حقایق گذاشته اید.
۲۲۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨       

    از : شهروند

عنوان : دیدگاههای بهارلی
بنده به عنوان یک خواننده نمیتوانم دلیل حذف یک نظر را از قول مسئولین سایت بیان دارم. من هم مطلب آقای مهران بهارلی را خواندم. به باور من دیدگاههای ایشان زیربنای نژادپرستی دارد و ایشان از این بحث، که هیچ ربطی به مسائل قومی ندارد، استفاده کرده تا از آن برای اختلاف اندازی بین ترک و فارس بهره برند. به نظر من نباید به نژادپرستان و کسانی که به دنبال اختلاف اندازی بین اقوام مختلف هستند اجازه استفاده از امکانات موجود را داد. این با تبادل نظر در مورد دیدگاهها و عقاید سیاسی فرق میکند. بیاد داشته باشیم که در دنیای غرب (که به هر حال مهد آزادی و دموکراسی است) اجازه ای به نژادپرستان برای ایجاد نفاقهای قومی نمیدهند.
۲۲۶۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨