از : سیامک
عنوان : این کلی گوییها چیزی را روشن نمیکنند.
در جواب آقا/خانم "خواننده مطلب":
من باز هم تاکید میکنم که هیچ آشنایی شخصی با خانم اردوان ندارم. از طرفی هر شخص سیاسی مسوول لغزشها و اشتباهات خود است و من مسوولیتی در قبال اشتباهات دیگران ندارم هر چند که تا به حال هیچ انتقاد جدی هم نسبت به خانم اردوان و شخصیت ایشان ندیده ام. در بین گروههای ملی چنین رسم است که اگر یک زندانی سیاسی به مرحله ای از سستی برسد که توابی و جاسوسی پیشه کند، هرگز هیچ گونه جایگاهی در بین دوستان سابق خود نخواهد داشت و بدتر از دشمن با او رفتار میشود. اگر چنین شخصی بعدها احیانا بنا به ماموریت دریافتی از سوی رژیم و یا حتی حسن نیت شخصی مجددا در صدد پیوستن به تشکلی باشد و سوابقش رو شود، دیگر آبرو برایش نمی گذارند و در همه جا -من جمله اینترنت- با عکس و تفصیلات افشایش میکنند. من شخصا چند نمونه حی و حاضر را سراغ دارم. حالا چه برسد به اینکه چنین شخصی جسارت کند تا خاطرات زندان بنویسد و آن را به زبانهای زنده دنیا به چاپ برساند!. اصولا چنین اشخاصی همیشه از خاطرات ننگین گذشته خود فراری و گریزانند. نه اینکه مرتب در کانون توجه باشند، برای سخنرانی و ... دعوت شوند، درباره آنها مقاله نوشته شود، در مقالات به عنوان "رسام شجاع اوین" از آنها یاد شود و .... من در عجبم که آخر شما با چه منطقی چنین قیاسی مینمایید؟ آیا شما حتی لحظه ای پیش وجدان خود شرمنده نمی شوید؟.
من بر حسب اعتقادات و علائق خود بیشتر پیگیر مسائل ملی هستم و مسلما نمیتوانم همه چیز را بخوانم. خصوصا که کارهای خانم اردوان بیشتر در حوزه های هنر و زنان و کمتر مسائل ملی است. اما طبعا هر از گاهی مثل این بار به سایتهایی مثل "اخبار روز" و "شهروند" و... سر میزنم. اطلاعات من درباره خانم اردوان منحصر به چند مصاحبه ایست که سایتهای مختلف -تا جایی که یادم می آید مثلا سایت شهروند- با ایشان داشته اند. همین طور اسم ایشان را پای برخی از بیانیه های جنبش مترقی زنان دیده ام و یک بار هم خلاصه چند صفحه ای از کتاب خاطرات ایشان را در سایت "جنبش فدرال دموکرات آذربایجان" خوانده ام. یک عادتی هم دارم که از مطالبی که خوشم آمده (مثل مسائل مربوط به کشتارهای دهه شصت) آرشیو تهیه میکنم. لذا طبیعتا تا حدودی از سوابق خانم اردوان مطلع هستم. لذا میبینید که لزومی ندارد که آدم حتما آشنا یا "هم ولایتی" کسی باشد تا اطلاعات حداقلی راجع به آن شخص داشته باشد. متاسفانه در سطر سطر نوشته های شما لحنی عصبی دیده میشود. همچنین امیدوارم شما هم که ایشان را به "فرصت طلبی" متهم میکنید بیش از من اطلاعات راجع به ایشان داشته باشید و مصادیق این ادعایتان را رو کنید. چرا که در کلیه مقالات و مصاحباتی که بنده راجع به ایشان خوانده ام جز تقدیر و تحسین از طرف فعالین حقوق زنان، فعالین حقوق بشر، فعالین حقوق ملیتها، آنهایی که پیگیر کشتارهای دهه شصت هستند و ... چیز دیگری ندیده ام. به هر حال من شخصا از روشن شدن کلیه زوایای زندگی سیاسی شخصی که به حیطه مسائل ملی وارد میشود استقبال میکنم. به شرطی که مساله بی ربطی (البته برای ما) مثلا احیانا اختلافات فدائیان اقلیت و اکثریت نباشد.
اگر ۸ سال مقاومت سرافرازانه یک خانم در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت چیزی برای "به رخ کشیدن" نباشد و "فرصت طلب" نبودن او را اثبات نکند، پس ما چه چیزی را مبنای قضاوتهایمان قرار دهیم؟. اگر پیگیریها و فعالیتهای ایشان در اروپا -یعنی مکانی که همه چیز برای خوردن و چریدن مهیاست- دال بر ایمان ایشان نسبت به هدفشان نباشد پس دال بر چیست؟. لابد دال بر "فرصت طلب" بودنشان!. چرا بایستی به این راحتی و ارزانی زحمات یک مبارز سیاسی لجن مال شود؟ بعد هم با یک نفر تواب مقایسه شود!؟. چه کسی ممکن است حتی به فرض داشتن اختلاف سلیقه و ایدوئولوژی،دشنام نامه بنویسد برای یک سیاسی مبارز علیه رژیمی که همه ما با مختصاتش آشناییم؟. چرا یک نفر که در یک سایت سیاسی دارد میگردد و کامنت میگذارد نباید رعایت حداقلها را بکند و اگر هم انتقادی نسبت به شخصی علیه رژیم دارد، رعایت شخصیتش را هم نکند؟. قضاوت من راجع به چنین شخصی این است که یا بسیار ناشی و تازه کار است، یا مغرضانه و آگاهانه دارد این عمل را مرتکب میشود.
شما در کجای کامنت من ترغیبی برای حذف کامنتتان دیدید؟. چون من از شما انتقاد کردم چنین برداشتی نمودید؟. وقتی کامنت شما را خواندم تصمیم گرفتم که به آن جواب دهم اما اینکار را گذاشتم برای آخر شب که فراغت بیشتری داشته باشم. لذا وقتی که مجددا صفحه مربوطه را باز کردم، تا کامنتم را بنویسم، دیدم کامنت شما پاک شده است. لذا می بینید که پاک شدن نوشته شما ربطی به من نداشته و البته من هم این کار مسوولین سایت را قابل دفاع نمیدانم. ولی به هر حال این انتقاد به آنها وارد است نه به من. شما همیشه این قدر زود قضاوت میکنید؟.
آقا/خانم کتابی:
من یک ملتچی هستم و به آن افتخار میکنم. یعنی کسی هستم که با تمامی توانم در راه رفع کلیه مظاهر ستم ملی تلاش می کنم. اما خدا شاهد است که هرگز به سبب آنچه مد نظر شماست حقی را ناحق و ناحقی را حق نکرده ام. چرا که بر خلاف تصور شما، ملتچیها نژادپرست نبوده و نیستند. آنها حتی قائل به مفهوم "نژاد" آنچنانکه مد نظر شماست، نیستند. از نظر ما فقط سه نژاد سیاه، سفید و زرد در جهان موجود است و لذا من همان قدر که با خانم اردوان هم نژادم، با شما نیز هستم. این برداشتها و تصورات سطحی خود را لطفا اصلاح فرمائید.
بخشهایی از آنچه در جواب "خواننده مطلب" نوشته ام شامل حال شما هم میشود و بخشهای بیشتری نمیشود. مثلا من علاقه مندم بدانم شما از کدام "ورقه" و "حلیم" صحبت میکنید؟. چرا کلی گویی میکنید؟. با این کارها که روشنگری نمیشود و قضیه به صورت چیستان و معما باقی میماند. اگر ملاحظه ای در کار نیست لطفا مسائل را رو بکنید. هر چند که همچنانکه پیشتر گفتم، من چندان تمایلی برای دانستن اختلافات همیشگی و طبیعی گروههای ایدوئولوژیک ندارم. اما اگر مسائل ملی تحت الشعاع قرار میگیرد، خوب است که روشنگری شود. خصوصا که مقاله راجع به یکی از سمبلهای فعلی مبارزه ملی است. "خواننده مطلب" که آدرس گنگ و مبهمی مثل بازیهای تراختور را میدهد. امیدوارم شما واضحتر حرف بزنید.
۲٣۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : خواننده مطلب
عنوان : پاسخ
همشهری آذربایجانی سودابه اردوان به جای اینکه سایت را ترغیب به عمل سانسور بکنید بهتر است از من بپرسید چرا می گویم خانم اردوان فرصت طلب است و برایتان چند نمخونه بیاورم تا زندانی بودن او را به رخ سایرین نکشید. در باره زندانی بودن او من حرفی ندالرم ولی چه ربطی دارد به فرصت طلب بودنش. بسیاری از توبه کرده ها بدون آن که بخواهند اعدام شدند. چون اعدام شده اند آیا مبارز بی همتا بوده اند؟
سایت آماده حذف نظرات خوانندگان نباشد در غیر اینصورت چرا امکان تبادل نظر را فراهم کرده اند؟
در ضمن همولایتی سودابه شما که نوشته اید کتاب او را ندیده و نخوانده اید از کجا با زندگی و گذشته خانم اردوان آشنا هستید و اطلاع دارید ظاهراً بایستی به ایشان خیلی نزدیک باشید! ایشان در این مقاله خودش را معرفی نکرده است.
۲۲۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ح. کتابی
عنوان : نکته کوچک و اما مهمی که از نوک قلم ( سیامک ) به سهو و یا به عمد افتاده !!؟؟
شما دوست گرامی نظر - خواننده مطلب - را که من هم خوانده بودم و - اکنون هم در میان کامنت ها نیست - به آدمی که زندان نرفته و بازجوئی نشده و یا از مزدوران رژیم است ، منتسب کرده اید . اما نکته ناقابل و کوچکی که از قلم انداخته اید اینست که - خواننده مطلب - میتواند از وجوهات دیگری از ایشان با خبر باشد که من و شما با خبر نیستیم . و لقب فرصت طلبی را بهمین دلیل لایق همشهری شما می داند . مثلا چندی پیش خانم اردوان زیر ورقه ای را امضاء گذاشت که هم اکنون حاضر از دفاع و صحبت در آن باره نیست تو گوئی بی گدار به آب زده بودند و از هول حلیم توی دیگ افتاده بودند .
با کمال تاسف باید بگویم عِرق همزبانی و هم نژادی شما با نویسنده مقاله اجازه نمی دهد که شق سومی برای کامنت - خواننده مطلب - قائل شوید . ای بسوزد پدر تعصب و ملاحظات همشهری گری .
۲۲۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : سیامک
عنوان : از خانم اردوان متشکریم.
من تا به حال هرگز از نزدیک خانم اردوان را ندیده ام و وکیل مدافع ایشان هم نیستم. همین طور تا به حال کتاب خاطرات زندان ایشان را ندیده و طبعا نخوانده ام. فقط یکی دو مصاحبه از ایشان خوانده ام و میدانم ایشان هنرمند نقاش هستند و در ضمن چون خوشبختانه یا بدبختانه فرصت طلبی را بلد نبوده اند، هشت سالی را در زندانهای جمهوری اسلامی آب خنک خورده اند و چون احتمالا این هشت سال زندان نتوانسته به ایشان ابن الوقت بودن و فرصت شناسی را بیاموزد، لذا به عنوان باقیمانده جریمه، دربدری در بلاد غربت نصیبشان شده. من سر در نمی آورم اشخاص مغرضی به نام "خواننده مطلب" خودشان تا به حال چه کرده اند و یا میکنند که یک مبارزی را با این سابقه به لقب "فرصت طلب" ملقب میکنند. اما حدس میزنم که ایشان حتی یک روز را هم بازداشت نبوده و یک دفعه هم بازجویی نشده وگرنه امکان نداشت که یک زندان کشیده ای را با این همه سابقه "فرصت طلب" بنامد. ایشان چنان از "تب فوتبال و مبارزات" یاد میکند که انگار انتظامات ورزشگاه سهند یا زندان تبریز و اردبیل حلوا پخش میکنند و خانم اردوان چون در سوئد از این حلواها بی نصیب مانده، خواسته جبران مافات کند و بدین وسیله از این نمد برای خود کلاهی بدوزد.
من خطاب به آقا یا خانم "خواننده مطلب" عرض میکنم که یا شما جزو ملتچیهای کم معلومات و احساساتی ما هستید که انشاالله خود را اصلاح خواهید کرد و یا جزو مزدوران رژیم هستید که میخواهید با سخنان موهن به نویسنده محترم چنین القا کنید که ملتچیها اشخاصی نمک نشناس یا تندرو هستند. البته مسلما خود نویسنده مقاله با آن همه تجربیات درخشان سیاسی متوجه مطلب هستند و توضیح من بیمورد است. بهترین مدافع ایشان عملکردشان است و من صرفا من باب وظیفه این مطالب را مینویسم.
اما از خانم اردوان به سبب احساس وظیفه شان و لطفشان به ملتچیها تشکر میکنم و نکاتی چند را که به نظرم مهم می آید در اینجا متذکر میشوم: (البته من محقق یا نویسنده نیستم و اینها صرفا نظرات شخصی من است)
۱- "خلق" یا "مردم" آذربایجان به آن صورت که شما در مقاله تان نوشته اید و به آن صورت که شما در سال ۹۶ میشناختید دیگر وجود ندارد. این مردم مدتی است که در مسیر تبدیل شدن به "ملت" طی طریق میکند. حمایت همه جانبه و به این وسعت از تیم "تراختور" تنها به عنوان دفاع از یک "سرمایه ملی" قابل تفسیر است. لذا هم اکنون اصطلاح "مردم آذربایجان" در ادبیات ما جایی ندارد. من نمیخواهم بگویم اصطلاح "ملت آذربایجان" اصطلاح کاملی است. اما در هر حال، این اصطلاح رایج ادبیات ملی است.
۲- حرکت ملی به منظور گسترش دامنه نفوذ خود -در کنار حمایت از تیمهای ورزشی و محیط زیست- حمایت از حقوق دو قشر را مد نظر دارد: الف- طبقه کارگر ب- زنان
در باب پیگیری حقوق زنان حتما مقالات آقایان علیرضا صرافی، یونس شاملی و ... را خوانده اید. به هر حال پی گیری حقوق زنان یک استراتژی جدی در حرکت ملی است. متاسفانه این مساله در میان ما مردهای آذربایجانی -مثل مردهای سایر نقاط ایران- چندان جا افتاده نیست. به عنوان مثال چندی پیش "تشکل دانشجویی آرمان" -که یک گروه ملتچی است- با زحمت و دوندگی چند ساله موفق به کسب مجوز و برگزاری همایشی با عنوان "نقش زنان در جنبشهای اجتماعی آذربایجان" در دانشگاه آزاد تبریز شد. من که به عنوان یک شرکت کننده عادی در آن جمع حضور داشتم، متوجه شدم که اغلب دانشجویان پسر حاضر یک نوع جبهه گیری در مقابل مسائل مطرح شده دارند. حتی وقتی من و چند نفر دیگر از آقایان در حمایت از سخنان سخنران به همراه دختران دانشجو تشویق میکردیم و دست میزدیم، مجبور به تحمل نگاههای چپکی و غرغرهای آنان میشدیم. به هر حال این مسائل وجود دارد و رفع آنها نیاز به کار خیلی بیشتری دارد و ای کاش شما هم بتوانید با مقالات پربارتان در این راه ملتچیها را کمک کنید. من یکی دو بار به بچه های ملتچی گفته ام که خیلی مهم است که در سایتها و وبلاگهایتان اهمیت بیشتری به حقوق کارگران و زنان بدهید و حتما صفحات مختص به خانمها و کارگران را تعبیه بکنید. لیکن فکر میکنم بیشتر به سبب ضعف پرسنل این مهم در وبلاگها و سایتهای ملی محقق نشده است. البته ما سایتهایی هم مثل "قادینجا" را داریم.
دو نکته بیشتر فرعی دیگر:
۱- اسم تیم ما "آذربایجان تیراختوری" یا همان تراختور آذربایجان است. اسم حکومتی آن "تراکتورسازی تبریز" است. اما "تراختورسازی" اصلا استفاده نمیشود. پسوند "آذربایجان" پس از نام تراختور ضروری است تا مرزبندی با رسانه های حکومتی که خواستار محدود کردن هواداران تیم در شهر تبریز است رعایت شود.
۲- قوانین داخلی جمهوری اسلامی اجازه حضور زنان را در استادیوم نمیدهد. یک بار احمدی نژاد خواست به جهت بهره برداری تبلیغاتی این مانع را بردارد که با مقاومت "مراجع عظام" روبرو شد. البته در کامنتهای قبلی هم این نکته آمده است.
و در آخر:
یئنی ایلینیز موتلو اولسون.
گله جک بیزیم دیر.
۲۲۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : یک زن آذربایجانی
عنوان : طرفداری از تراختور برای زنان آذربایجانی مبارزه منفی مضاعف است!
با سپاس از مقاله خوب خانم اردوان. اگر امروز هواداری از تیم تراختور در آذربایجان به یک مبارزه منفی با تبعیض ملی تبدیل شده و به صحنه درخواستهای فرهنگی و زبانی آذربایجان مبدل شده است، حمایت زنان آذربایجانی از تراختور مبارزه منفی مضاعفی است در برابر ستم مضاعف بر زنان. زنان علاوه بر اینکه از نظر زبانی و فرهنگی به اندازه مردان آذربایجانی تحت ستم هستند، به دلیل محرمیت کامل از حضور در ورزشگاهها و به طور کلی بسیاری از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، دلیل مضاعفی در حمایت از تیم محبوبشان دارند. حمایت از تراختور هم اعتراضی است به ستم ملی بر همه آذربایجانیان و از آن مهمتر اعتراضی است به محرومیت زنان از حضور در ورزشگاهها. اما انتقادی هم به خانم اردوان دارم که چرا نوشته شان را بیشتر خطاب به مردان نوشته اند و نه خطاب به زنان آذربایجانی. این با اصول فمنیسم در تضاد است که زنان از مردان بخواهند که برای گرفتن حقشان به میدان بیایند! به نظرم بهتر بود خانم اردوان نوشته شان را خطاب به زنان آذربایجانی می نوشتند که چرا به این محرومیت ذلت بار تحمیلی از سوی حکومت تن می دهید و برای تشویق تیم محبوبتان به ورزشگاهها نمی روید و از مردان می خواستند که از این حرکت زنان حمایت کنند. اگر زنان را به داخل ورزشگاه هم راه ندادند، این حرکت، اعتراضی سمبولیک و مسالمت آمیز به تبعیض بر علیه زنان خواهد بود. البته در این راه حمایت مردان آذربایجانی از زنان هم بسیار مهم و ضروری است.
۲۲۹۰۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک آذربایجانی
عنوان : پدیده تراختور در حال تبدیل شدن به بزرگ ترین ان جی اوی مردمی در ایران است!
ممنون از مقاله خوبتان خانم اردوان. البته باید دقت کرد که اینجا مشکل جمهوری اسلامی است که اجازه ورود زنان به ورزشگاهها را نمی دهد و اقدام خود مردم برای آمدن به ورزشگاهها به همراه همسران و دختران و خواهرانشان هرچند بسیار اقدام سمبولیک زیبایی می تواند باشد ولی دقت داشته باشیم که بدون اجازه حکومت امکان داخل شدن به استادیوم وجود نخواهد داشت و می تواند کار به درگیری بکشد. راه بهتر می تواند تصمیم عده قابل توجهی از زنان و مردان برای تماشای فوتبال از تپه های اطراف که مشرف بر ورزشگاه است، باشد که نمونه اش در بازی با مقاومت سپاسی به صورت خودجوش روی داد. به نظرم بهترین فرصت بازی با پرسپولیس باشد که ورزشگاه مطمئنا پر خواهد شد و بقیه به همراه خانواده می توانند در تپه های اطراف جمع شوند و هم بازی را از نزدیک دنبال کنند و هم اجتماعشان اعتراضی سمبولیک به ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها باشد بدون آنکه درگیری غیرضروری ایجاد شود. فرصت بزرگ دیگر روز ۱۳ به در است که هواداران تراختور به همراه خانواده با پرچمهای سرخ تیم شان به پل میان گذر دریاچه ارومیه خواهند رفت و با در آغوش کشیدن عروس آذربایجان، به بی توجهی مسئولین به فاجعه زیست محیطی خشک شدن این دریاچه اعتراض خواهند کرد. این مراسم بزرگ هواداران تراختور، سد جنسیتی را خواهد شکست و زنان و دختران آذربایجانی هم به همراه مردان و پسران با تشکیل زنجیره انسانی به دور دریاچه از سمت آذربایحان غربی تا آذربایحان شرقی بر روی پل میان گذر، خواستار رسیدگی به وضعیت دریاچه اورمیه که به درستی عروس آذربایجان نامیده شده خواهند شد. این حرکت تفریحی، فرهنگی و زیست محیطی، پدیده تراختور را به پدیده ای بسیار فراتر از فوتبال تبدیل خواهد کرد و باشکستن سد جنسیتی حکومت، آنرا به حرکتی مدرن و امروزی تبدیل خواهد نمود. در واقع تراختور در حال تبدیل شدن به بزرگ ترین ان جی اوی مردمی در ایران با آرمانهایی ورزشی، فرهنگی، زیست محیطی و ... است.
۲۲٨۹٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨٨
|