•
بگذار پشت پلکهای بسته، دلهای شکسته
دهانمان دنبال واژه ای مقدّس بگردد
بگذار کولی آواره ای باشم، ناخوش بمانم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۷ فروردين ۱٣٨۹ -
۲۷ مارس ۲۰۱۰
بگذار تا بهار، با آوازی کودکانه
در سرازیری مرطوب این اتاق خمار، کنار ِاطلسی های ملول
دل خوش کنم به نگاه آفتاب، به فردا
بگذار پشت پلکهای بسته، دلهای شکسته
دهانمان دنبال واژه ای مقدّس بگردد
بگذار کولی آواره ای باشم، ناخوش بمانم
با های های ِ جانم، بپَرم
بپَر از روی ِ آتش جانم
زردی تو از من، سرخی من از تو.
میان ِ کوچه پس کوچه های تاریخ
در به در دنبال تاکها، با رقصوارهی باران
دست به هر دری کشیدم
نمی رسم، نمی رسی!
به امروز می رسم
لابلای غباری در باغ، من وُ عکسی تنها
پیچیده بوی عید و عیدیها
رقص پروانه ها دوُر ِ شکوفه ها
قصّه ها و بوسه ها
فردا چه کسی به دیدنم می آید؟
باز نشسته ام، شکسته، لبریز
هنوز هیچکس نیست
هنوز کسی چون من اینگونه دلداده، عاشق
با من اینگونه به ذوق قطره ای جاری
با من در صعود قلّه های دوستت دارم
به تمنای فتح یک پرواز در خواستن
در طرحی از کولاژ یک باور
راهی نبوده، نیست.
من از غزلها حرفهای خوب شنیده ام
میان قصیده ها چقدر پریده ام
با همین اولین پرستوی باغچه در خوابها خندیده ام
کنار پنجره هی ی نوشته ام
هی هی برایم خوانده است
اینجا خانه سرد، شاخه سرد
چکاوکی نمی خواند
این ناخنهای کبود من روی تارِ این گیتار
این آهنگ ناموزون من برای بهار
این کابوس زنیست در تکرار!
هامبورگ، ۱۷ مارس ۲۰۱۰
از مجموعه ی خواب زیتون
www.bahardoost.org
|