خواستگاه طبقاتی و زمینه های عروج جنبش سبز - سعید کرامت

نظرات دیگران
  
    از : فرد معمولی

عنوان : دیگر هر جا در این سایت نظری از شما ببینم یاد موش های اندازه خرگوش تان خواهم افتاد که یا شما دارید بدنبال آنها می دوید و یا آنها دارند بدنبال شما می دوند، درست مثل کارتون های بچه ها.
به گاهنامه....دیدی حالا دوباره طفره رفتی. جواب یک سئوال را هم تاکنون ندادی. برنامه ارائه کن اگر برنامه ای داری.

آقای سالاری حق دارند که وقتشان را با شما تلف نکنند. آقا وقت طلاست و شما هی تلفش می کنید. من نمی دانم این چه کتاب ها و تئوری هایی است که شما انقدر به آنها می نازید. جواب با سواد ها را که نمی توانید بدهید و حالا توی جواب بی سوادهای زحمتکشی مثل من هم مانده اید. آقا جان میان اینهمه سئوال مربوط چسبیده ای به یک توضیح کوچک از من درباره سرخپوستان. از سرخپوست و سیاهپوست و موش به اندازه حرگوش و عملگی در فرانسه و نژاد پرستی رسیده ای به جنگ ذهنی خودت علیه جامعه طبقاتی!!!!

نه آقا، با شما بحث نمی شود کرد چون فاقد درک طبقه ای هستید که از شما جواب های صریح و روشن می خواهد. شما بدوید بدنبال موش های اندازه خرگوش تان، و منه زحمتکش را رها کنید به عملگی ام بپردازم و امرار معاش خودم را بکنم. من اگر عملگی می کنم آخرش نتیجه کارم را همه می بینند و استفاده می کنند. شما با مبحث موش و خر گوش تان به هیچ جا نرسیده و نخواهید رسید.

دیگر هر جا در این سایت نظری از شما ببینم یاد موش های اندازه خرگوش تان خواهم افتاد که یا شما دارید بدنبال آنها می دوید و یا آنها دارند بدنبال شما می دوند، درست مثل کارتون های بچه ها. خدا کنه امشب خواب موش و خرگوش و شما را نبینم و نصف شب از خنده در خواب نمیرم که شما از دستم راحت شوید.

طفره هنر نیست که شما آنرا پیشه خود کرده اید. من دیگر علاقه ای به نظرات شما ندارم و حتی زحمت خواندن آنها را هم به خودم نخواهم داد چه برسد به اینکه از شما سئوالی جدی بکنم.

احزاب چپ اروپا، احزابی جدی و عملگرایی هستند با برنامه های مشخص و من به اشتباه فکر کردم که شما هم مثل آنها هستید و در این ۳۱ سال چیزی از آنها آموخته اید که بدرد فردای ایران بخورد. آنها بفکر طبقه کم درآمد هستند و سیاست ها و قوانین خوبی برای رفاه این جامعه دارند. شما بی برنامه هستید و کارتان شده نفی کردن و حرفه تان طفره رفتن. من با جنبش سبز مردم ایران خواهم ماند چون جایگزین بهتری در چشم انداز نمی بینم. شما هم با موش های اندازه خرگوش تان بمانید. همانطور که من حق دارم جنبش سبز را داشته باشم شما هم حق دارید موش های اندازه خرگوشتان را داشته باشید.
۲٣۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه

عنوان : پاسخ به فرد معمولی
گاهنامه هنر و مبارزه
در خدمت شما

متأسفانه فرصت و امکانات کافی وجود ندارد که ما به شکل واقعا علمی به برخی مسائل مثل کشتار سرخپوستان و یا موقعیت نژاد پرستی انگلیسی ها در قرن نوزدهم بپردازیم. و در هر صورت شما با یک حرکت ساده هر چه بگویم نفی می کنید و این روش صحیحی برای تقرب به حقیقت نیست.

ولی ما برای درک موقعیت نژاد پرستی در کشورهایی نظیر انگلیس و فرانسه و اساسا کشورهای اروپایی، نیازی به تحقیق های گسترده در سطح مراکز پژوهش علمی، نه در قرن نوزدهم که در نخستین دهه قرن بیست و یکم، نداریم. نیازی به این حرفها نیست. تنها کافی ست که شما در خیابان های پاریس قدم بزنید و در مکان هایی که به تعمیر ساختمان مشغول هستند نگاه بیاندازید، مشاهده خواهید کرد که تمام کارهیا یدی و پست به عهده خارجی های جهان سوّمی است. مرزبندی طبقاتی و نژادی حتی با تعویض خطوط مترو قابل مشاهده هستند. در متروهای مناطق عرب نشین موش هایی به اندازه خرگوش می بینید که در راهرو ها در حال جستجوی مواد غذایی هستند.
نژاد پرستی و ملیت گرایی اساسا در قوانین چنین کشورهایی حک شده است.

نیاز به این که ما به تاریخ نژاد پرستی در قرن نوردهم بپردازیم نیست. در اولایل قرن بیست و یکم همین آمریکایی ها و انگلیسی ها و اروپایی ها یکی دیگر از فاجعه بار ترین کشتارهای دسته جمعی را که در آینده ابعاد جنایتکارانه آن افشا بیش از پیش افشا خواهد شد، در عراق و افغانستان و بخصوص در عراق با استفاده از اورانیوم رقیق شده به راه انداختند. که احتمالا خبر «سونامی سرطان» در ایران نیز با چنین واقعه ای چندان بی ارتباط نیست.

البته تبعیض ملی و نژادی و طبقاتی، هر سه از یک جنس هستند و منشأ تمام تبعیض ها نیز از تبعیض طبقاتی آغاز می شود.
۲٣۵۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : گاهنامه هنر و مبارزه کو؟
به گاهنامه هنر و مبارزه، اینهمه کتاب و تئوری بلدید و ادعا می کنید که همه جواب ها را دارید، خب جواب بدهید و ما را براه راست هدایت کنید.

شما که جواب ۳ نفر را نمی توانید بدهید و قانع شان کنید، آنوقت چطور احساس می کنید قادرید، جهان که به کنار، ۷۳ میلیون ایرانی و بخصوص زحمتکشان ایران قانع و بسیج کنید؟ شما حتی جواب یکی از ما را هم نتوانستید بدهید. من که سواد کافی ندارم که با شما همنشین شوم ولی آن ۲ نفر دیگر که مثل شما با سواد هستند را چرا بی جواب گذاشتید؟

در مورد سرخپوستان آمریکا هم اشتباه می کنید. ملت انگلستان تا اوائل قرن ۱۹ نژاد پرست نبود و فرقی میان خود و بیگانه قائل نبود ولی برای اینکه مردم بخصوص کارگران و کارمندان امپراطوری با استعمار شدگان همدردی نکنند چاره ای اندیشیده شد. به مات القا کرده اند که مردمان بومی قاره آمریکا ملت نیستند و قبائل شبه انسان و وحشی هستند و وظیفه انسانی حکم می کند که آنها را با دین مسیحیت و عادت به تمدن اروپایی آدم کنند. اینگونه هم حس وظیفه در مردم بخصوص مذهبیون ایجاد کردند و هم توانستند با پشتیبانی ملت خود قاره های دیگر را تحت کنترل قرار دهند. آپارتاید نژادی هم در هند در همین قرن آغاز شد.

گاهنامه کو؟
۲٣۵۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : با تشکرفراوان از نضاره گر. دشمنی با جنبش سبز با این اتهام که جنبش سبز توطئه سرمایه داری جهانی است توهمی بیش نیست که تازه به مغزمومنان تئوری توطئه خطور کرده است.
بعنوان یک طرفدار پر و پا قرص جنبش سبز، من توهین به شعور مردم را از جانب شما با توهین به شعور شما جواب نمی دهم. شما با گره زدن جنبش سبز با سرمایه جهانی و توطئه جهانی نامیدن آن به شعور و خرد جمعی ده ها میلیون ایرانی توهین کرده اید. ما عمل گرا و واقع گرا هستیم و در صدد هستیم که در این بلبشوی جهانی راه حلی برای خودمان پیدا کنیم که امتحان خود را خوب پس داده است. حتما شما به این ده ها میلیون ایرانی به قول شما فریب خورده و گمراه هم تجویز می کنید که کتاب ها و نظریه های شما را بخوانند و بدون نقد و بررسی به همان نتیجه ای برسند که شما رسیده اید. این خواندن های شما در جهت یافتن دشمن است، دشمنی که وقتی آنرا یافتید تمام مشکلات را به گردن آن انداخته و عاجزانه از خود سلب مسئولیت کنید. شما نه جهان را آنطور که هست می بینید و نه راه حل را در خود مشکل می بینید. مولانا می گوید که هر چیزی پادزهر خود را در درون خود دارد، ضد خود را در داخل خود دارد.

چرا راه حل خود را ارائه نمی دهید که ما ببینیم، آیا جزء اسراری است که در کتاب های شماست و من تا آنها را نخوانم و نفهمم شعور درک آنرا نخواهم داشت؟ آیا این نگاه به مردم متکبرانه و نژادپرستانه نیست که شما آقای سالاری متهم به آن می کنید. آیا این طبقه بندی کردن انسان ها از سوی شما نیست که عده قلیلی مثل خودتان را عقل کل می شناسد و ما را نیازمند قیم هایی مثل شما؟ این تناقض در ایمان شما نیست که مدعی هستید که معتقد به جامعه جهانی بی طبقه هستید؟ آیا این همان برابری ای است که شما مرتب از آن دم می زنید؟ آیا این همان عدالتی است که شما لحظه ای از ذکر آن تعلل نمی کنید؟ شما خود را از جنبش سبز جدا کردید یعنی شما خود را از جامعه ایرانی جدا کردید، آنهم با دلایل واهی.

من در شعور بالای شما کوچکترین شکی ندارم ولی به صداقت شما کاملا مشکوکم. شما امیدتان را به پایداری این رژیم کاملا از دست داده اید و حاضر نیستید که قدمی در فروپاشی آن بردارید چون هنوز نکات اشتراک شما با این رژیم بیش از آنست که جایگزینی آنرا با نظامی که خواستار روابط حسنه با جهان غرب به سرکردگی آمریکای جهانخوار است را تحمل کنید. سیاست ضد اسراییلی شما وجه مشترک دیگر شما با این رژیم است که با جایگزینی نظامی غرب گرا در ایران پایان خواهد یافت و این برای شما غیر قابل تحمل است. اقتصاد دولتی رژیم هم با همه کمبودهایش برای شما باز مطلوب تر از اقتصاد آزادی است که جامعه ایران خواستار آنست، پا گرفتن بورژوازی پیشرفته و غیر سنتی در ایران دشمن اصلی شماست چون به باور شما پای جهان سرمایه داری و نفوذ مخرب غرب را در ایران باز می کند. بالاخره شما کم زحمت نکشیدید که طبقه متوسط ایران و صنایع زمان شاه را بکلی تخریب کنید. نتیجه اینکه رژیم با همه کمبودهایش از نظر شما با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و اسراییل در جنگ است و همین شما را ارضاء می کند. به نظر شما اگر این یک کم استقلال و آزادی از جهان غرب هم از بین برود شکست نهایی شما در ایران خواهد بود. شما حاضرید مردم هزینه های بالاتری هم بابت مکتب شما بپردازند چون هدف برای شما از وسیله مهمتر است. جنبش سبز از همین لحاظ درست در نقطه مقابل شما قرار دارد و شما چاره ای جز درافتادن با آنرا ندارید. اینکار را همراه با کوبیدن رژیم و متهم کردن آن به وابستگی آن به سرمایه داری جهانی انجام داده اید که مشت تان برای مردم باز نشود. این همان حمایت حداقلی است که در شرائط موجود رژیم بیش از آن نمی تواند از شما انتظار داشته باشد.

با تشکرفراوان از نضاره گر. دشمنی با جنبش سبز با این اتهام که جنبش سبز توطئه سرمایه داری جهانی است توهمی بیش نیست که تازه به مغزمومنان تئوری توطئه خطور کرده است.

چه انتظاری از مردم دارید و چه راه حلی به آنها ارائه می کنید؟ برنامه خود را اعلام کنید.
۲٣۴۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری رضا سالاری

عنوان : ادامه این بحث و جواب ها میسر نخواهد بود‫
‫بعلت کمبود وقت و ارزش وقت و اوقات کاری برای هزاران کار مفید دیگر در زندگی روزمره، ناچارم ‫جواب کامنت های غیر علمی، غیر واقعی، نادرست، خارج از موضوع و مغلطه آمیز را بی جواب رها کنم، که امیدوارم هیچ هموطن، خواننده و یا کاربری این خوداری از ادمه بحث و جدل مرا حمل بر قبول و ‫یا تأیید و مجاب شدن من نگذارد!

خیلی خلاصه از لیستی از اشتباهات نظریات گاهنامه:

۱. ارتباط دادن و قاطی کردن یک بحث و نظر کاملاً علمی، بیولوژی، تکاملی، تنازعی داروین برای بقاء انواع جانداران، که با کشفیات داروین که فقط در قرن نوزده بوجود آمد، با پدیده استعمار و استثمار سرخپوستان آمریکا توسط دولتهای اسپانیا و پرتغال در قرن ۱۵!‫ این همانقدر مسخره می نماید که بگوییم تئوری داروین در قرن ۱۹ باعث پیدایش برده داری در ۶۰۰ قبل از میلاد در یونان شد!!!!!

‫۲. ‫مغلطه و اختلاط علم و دانش ثابت شده در مورد بیولوژی داروینی، توسط دانشمندان غیر مذهبی و معتبر دنیا، که برای اثبات درست بودنش، بخصوص برای کسی که تخصص و اطلاع از جزئیات علوم تخصصی را ندارد، همان رشد فزاینده تصاعدی، و ایجاد هزاران شاخه های جدید علمی نشأت گرفته از آن، باید برایش کافی باشد، با مذهب و عقیده دینی، خرافی « خالق هوشمند » ساخته پرداخته مسیحیان کلیسای اونجلیک آمریکا، آنهم از طرف کسی که مدعی اندیشه سوسیالیزم و یا کمونیسم واقعی که درآن هیچ طبقه ای وجود نخواهد داشت قدری نگران کننده است. اگر این اشکال را یک مسیحی اونجلیک میگرفت، بهتر میشد مغلطه و اشتباه او را درک کرد...

رئیس جمهور سابق آمریکا، جورج بوش، از طرفداران سرسخت این نظریه مذهبی، دینی، خرافی خالق هوشمند بود و با در رأس قراردادن یک قاضی عالی رتبه اونجلیکی طرفدار خودش، تلاش زیادی کرد تا این خرافات را علمی کند و تعلیمش را با زورچپانی و فریب عمومی کند. او در صدد آوردن و تدریس مواد این نظریه در مدارس آمریکا بود که موفق نشد، چون از یک معلم ساده مدرسه که مخالف تدریس دین در کلاس علوم خودش بود و در طول مبارزه اش با ثروتمندان و زورگویان کلیسا، که از قضا، بطور خارق العادهای مورد حمایت افزایشی جامعه علمی آمریکا قرار گرفته بود، شکستی فاحش و وحشتناک خورد.

‫ این نتیجه همان دموکراسی نیم بند در همین کشور بزرگ امپریالیستی شما بود که توانست یک معلم ساده را بر یک رئیس مملکت پیروز کند. اما همین دموکراسی، که آخوندها و ایدهآلیست های اونجلیکی اش مدا م در پی تسخیر دولت و قدرتش هستند و طرفداری اغلب جمهوریخواهان را هم یدک میکشند، باز همین اخیراً شکست دیگری خوردند.

آنها سد راه برنامه نیمچه سوسیال دموکراسی اوباما هم شده اند. خوشبختانه پس از یک قرن برنامه رفاه بهداشت عمومی حامی مردم فقیر آمریکا بتصویب رسید، یعنی آمریکا هم یک قدم بسوی سوسیال دموکراسی اروپای اسکاندیناویا گام برداشت.

‫ با افزایش جمعیت و تمدن و کاهش استعمار و جنگ و خونریزی بین ملل، راهی بجز رشد تدریجی کشورها بسوی نمونه رژیم های سوسیال−دموکرات−لیبرالی، که هم قبلاً تجربه شده اند، و هم بیشتر باب طبع ویژگی های بیولوژیکی بشر داروینی هستند، و جود ندارد.

چند سخن و کلام ‫پر معنی از معروفترین دانشمند قرن بیستم: انیشتین

هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.

دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.

عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم.

من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.

سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.

یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است.

مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.

حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.

زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید.


‫‫

۲٣۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : نظاره گر

عنوان : ۱. به گاهنامه هنر و مبارزه. ۲. به فرد معمولی. ۳. به رضا سالاری
به گاهنامه هنر و مبارزه،

۱. به این گفته آقای سالاری چه دارید بگویید، «ما در حالیکه عاجزانه زیر پای قدرتمندان و امپریالیستهای مولد نابرابری و طبقات جامعه خود له میشویم، جز نقد، رد و ناسزا و جنگ ذهنی و زبانی، راه دیگری برای خود باقی نمیگذاریم».

۲. به این گفته آقای فرد معمولی چه دارید بگویید، «راه حل واقعی و عملی ارائه دهید و به نقد و بررسی ما بگذارید و از کلی گویی و طفره رفتن و پنهان شدن پشت این نظریه و آن نظریه و این فیلسوف و آن فیلسوف پرهیز کنید».

برای من و این دو کاربر، صادقانه توضیح دهید که:- الف، با همه نظریه هایی که تاکنون آموخته اید و همه احساساتی که ابراز می کنید تاکنون چه کمکی به حل مشکل بزرگی بنام ایران کرده اید؟ ب، چه راه حلی عملی برای رهایی ایران دارید که ارائه دهید؟ و ج. چگونه می خواهید جهان سرمایه داری را از نقشه جهان محو کنید؟

جواب را به زبانی بدهید که نه فقط دانشگاهیان بلکه، مهمتر از آنها، ۷۳ میلیون ایرانی بفهمند. خودداری از چنین کاری از جانب شما چیزی جز تحقیر کسانی نیست که تحصیلات شما را ندارند در عین حالی که تبعیض بر علیه همنوعان خودتان هم هست.

هنر ارتباط با مردم:- مشخص کنید که مخاطب شما کیست، آیا گروه کوچکی است که حرف های شما را بخوبی درک می کنند و شما را به نقد می کشند مثل آقای سالاری، و یا میلیاردها انسانی که شما برایشان دل می سوزانید و ادعا می کنید که برای آنها مبارزه می کنید، مثل فرد معمولی که جوابی قانع کننده از شما نمی شنود.؟ اگر مخاطب شما میلیاردها انسان در جهان و ۷۳ میلیون ایرانی است، آیا نباید برایتان اهمیت داشته باشد که ارتباطی دو سویه با آنها داشته باشید، ارتباطی که فهمش برای مخاطبین شما آسان باشد؟

امیدوارم به همه پرسش ها پاسخ دهید و نه فقط به برخی از آنها.
سپاسگزار خواهم شد.

***********************

به فرد معمولی، در آخرین نظرتان، شما سئوالات بسیار زیاد و بجایی کردید ولی متاسفانه گاهنامه هنر و مبارزه، نه هنری در جوابگویی به شما نشان داد و نه راهی برای مبارزه با «دشمن». به تنها چیزی که چسبید این بود که چون شما وقت و حوصله کتاب خواندن ندارید، آنها هم وقت و حوصله برای شما ندارند. حتی به یک سئوال شما هم جواب ندادند و همانطور که خودتان پیش بینی کرده بودید طفره رفتند و پشت کتاب ها و نظریه هایشان پنهان شدند.

**********************

به آقای سالاری، جواب شما را هم ندادند و نخواهند داد. شما حتما با مبحث مغلطه آشنا هستید و بخوبی می دانید که در محیط دانشگاهی کسی جرئت نمی کند با مغلطه و احساسات حریف را از میدان بدر کند. وقتی جواب ندارند، با وارونه جلوه دادن آنچه در برابر چشمان همه است، نظر شما را ببانگر نظریه ای نژاد پرستانه قلمداد می کنند!!! بقیه اش را به خودتان واگذار می کنم چون مطمئنم بهتر از من از عهده اش بر می آیید.

نظرات شما و فرد معمولی خالصانه و صادقانه است، موفق باشید.
۲٣۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه

عنوان : تصحیح
متأسفانه تلاش های من برای نوشتن مطالب بی آن که مرتکب اشتباه شوم ممکن نیست، چون که فی البداهه می نویسم و سریع...
در متن زیر : نظریه شما در مرئ این کسی نظریه داروین را رد نمی کندصحیح به نظر می رسد
در واقع می خواستم بنویسم : صحیح به نظر نمی رسد
۲٣۴٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ به رضا سالاری و فردمعمولی
آقای رضا سالاری شما موضوعات متعددی را مطرح کرده اید که می توانیم نقطه مرکزی آن را علوم طبیعی در نقطه‍ی مفصلی با موضوع غریزه و تعیین کننده های ژنتیکی و موروثی بدانیم.
البته این نظریات شما سابقه تاریخی دارد، و به طور قطع سابقه آن حداقل باز می گردد به زمانی که قاره‍ی آمریکا تازه کشف شده بود و اروپایی ها در آن دوران معتقد بودند که بومیان این قاره بشر نیستند و یا این که روحشان در خدمت شیطان است و به این ترتیب بود که از ۷۵ میلیون تا ۵۵ میلیون (دقیقا نمی دانیم) بومی آمریکای شمالی در اواخر قرن نوزدهم جمعیتی معادل ۲۵۰ هزار نفر باقی ماند. یعنی یکی از بزرگترین قتل عام های تاریخ بشریت که خیلی کمتر از هلوکوست نازی ها از آن یاد می کنند.

در این جا سعی می کنم مختصرا درباره نظریات شما بنویسم. نوشته اید که هیچ کس نتوانسته نظریات داروین را رد کند. ولی باید بدانیم که در حال حاضر در قلب یکی از مدرنترین کشورهای جهان یعنی ایالات متحده آمریکا دو نظریه با دوگروه طرفدار وجود دارد : طرفداران فرضیه آفرینش (که بیشتر جنبه اعتقادی دارد تا فرضیه) و نظریه ای که شما به آن اشاره کرده اید، یعنی نظریه تکامل یا داروینیسم. بر اساس برنامه های رادیویی که من تا کنون به آنها گوش کرده ام و متأسفانه نمی توانم مرجع آن را مشخص کنم، ۵۵ در صد آمریکایی ها طرفدار نظریه آفرینش هستند. در نتیجه اعلامیه شما مبنی بر این که هیچ کس نمی تواند نظریه تکامل را رد کند، در این جا صحیح به نظر می رسد، و ما مشاهده می کنیم که گروهی از آدم ها در دنیا طرفدار نظریه آفرینش هستند.

نکته بعدی که در نظریات شما قابل بررسی می باشد، این است که برخی خصوصیات انسانی و اجتماعی را، نظیر برتری جویی و رقابت و طبقات را به طبیعت نسبت داده اید، اختلاف و نزاع و یا به شکلی که من نوشته بودم تروریسم طبقاتی و جنگ و سلطه جویی های برخی کشورها را نیز جملگی به سرشت طبیعی و ژنتیک پیوند زده اید...خب تمام این نظریات تا حدود زیادی که نه بلکه به طور کاملا مشخص به پیکره نظریات نژاد پرستانه تعلق دارد که مسبوق به نظریات مطروحه شما در این جا می باشد. و اگر حرف شما صحیح باشد، به این نتیجه می رسیم که تمام تلاش های ما برای جامعه ای متعادل و بدون شکاف طبقاتی ناممکن است. و در عین حال یعنی تمام آن نظریاتی که بورژوازی در سطح جهانی به آن نیازمند است.

به طور مختصر، کاربرد علوم دقیقه در علوم انسانی و تشکل علوم انسانی مدرن یعنی مارکسیسم، مسلح به ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک، نشان می دهد که انسان دیگر از طبیعت فاصله گرفته و آن چه در رابطه با رشد او نقش تعیین کننده دارد، رابطه او با انباشت فرهنگی است.

این دو نظریه در مقابل هم قرار می گیرند. البته نظریه نژاد پرستانه که نقش اولیه و ابدی و ازلی را در طبیعت و غرایز قرار می دهد اشتباه است، نه این علت که بی عدالتی را توجیه می کند و غیر انسانی ست و بعضا منجر به کشتار های دسته جمعی می گردد که بعد هم پیروزمندان شراب پیروزی شان را در جمجمه عقب افتاده ها بنوشند، بلکه چنین نظریاتی واقعا از نظر علمی مردود است. و البته باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. یعنی کاری که دوست دیگر ما در این جا، آقای فرد معمولی، چندان با آن موافق نیست و یا وقت و حوصله ندارد و چنین بررسی های را پر طمطراق و بیهوده و دانشگاهی ارزیابی کرده و در پی واقعیت است.

البته آقای فرد معمولی در نظریاتش کاملا حق دارد بگوید که من می خواهم فرد مستقلی باشم و....و...ولی فاصله ای هست هست بین خواست و آرزومندی و تحقق آنها.
این جا ست که موضوع رابطه با انباشت فرهنگی مطرح می گردد. یعنی مجموعه دانش و آگاهی و امکاناتی که ما برای تحقق آرزومندی ها یمان به آن نیازمند هستیم.
و این جا ست که تروریسم و ابتذال و بهیمی بودن نظام سرمایه داری و جامعه طبقاتی آشکار می گردد، زیرا طبقه حاکم تمام امکانات را به خود منحصر ساخته و علاوه بر این تمامی انها را به انحراف می کشاند زیرا از چنین انباشتی در عرصه فرهنگی برای اعتلاء همگانی استفاده نمی کند، و تنها نگرانی اش حفظ موقعیت ممتاز طبقاتی خود است.
به همین علت نیز هست که می بینیم فعالیت های علمی در عرصه عملی یعنی تکنولوژی مدرن به دلیل محوری بودن و اصلی بودن سود برای سرمایه داران، به تخریب طبیعت منجر شده است.

البته مطلب دیگر هم مطرح شده بود که می توانیم آن را به عنوان پرسش از نقش نقد و بررسی در سطح اجتماعی مطرح کنیم. و یا تأثیر همین گفتگوها در روند های اجتماعی.
البته اگر نقد بررسی به بازی پینگ پنگ بسته تبدیل شود و راهی به واقعیت نگشاید، بیهوده خواهد بود.
۲٣۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : اخبار روز باید فرصت و موقعیت برای هر دو طرز تفکر ایجاد کند، هم برای آقای سعید کرامت و همفکرانش، و هم برای آقای رضا سالاری و همفکران او. هر دو باید فرصت نقد و بررسی یکدیگر را داشته باشند تا عدالت اجتماعی ای که اینهمه حرفش را می زنید اقلا در این حیطه رعایت
مرا دست کم نگیرید چون من یکی از آن از ۷۳ میلیون ایرانی هستم که در نهایت در یک انتخابات آزاد حرف آخر را خواهد زد. شما فکر می کنید چند درصد از جامعه ایران مثل آقای کرامت و همفکرانشان در این ستون فکر می کنند، آنهم اگر قادر باشند از لابلای حرف های اینها بفهمند که اینها چه می گویند؟ آیا اصلا این مسئله هیچ اهمیتی برای شما دارد یا اینکه شما نیازی نمی بینید که تکیه به افکار عمومی جامعه ایرانی داشته باشید؟ صحبت های شما به درد محافل دانشگاهی می خورد که هم ترازان تان مو را از ماست نظریه هایتان بیرون بکشند و نه در عرصه عمومی. مردم راه حل های واقعی و آزمون شده می خواهند و حاضر نیستند یکبار دیگر موش آزمایشگاهی چند نظریه پرداز خیالاتی و ماجراجو شوند. برای آزمایش نظریات خود هر جایی را که می خواهید انتخاب کنید بجز ایران. ایران تقاس آزمایش شما را ۳۱ سالست که دارد می دهد و اینبار بجای تکیه به آنانی که فکر می کرد بیش از او می دانند می خواهد با رجوع به خرد جمعی و اتکا بخود سرنوشت خود را رقم بزند.

شما می گویید که برای جهانی بی طبقه مبارزه می کنید و دلیلش هم ظلمی است که بر طبقه زحمتکش می رود. آیا این طبقه از مبارزه شما آگاه است؟ آیا این طبقه نظریه های شما را درک می کند و آیا حاضر است به شما بپیوندد و یا پیوسته است و ما خبر نداریم؟ شما بدون پشتوانه آنها چه کاری تا حالا توانسته اید انجام دهید؟ آیا واقع فکر می کنید که آنها همه با شما موافق و همفکر خواهند شد و به جنگ سرمایه داری خواهند رفت؟ شما به همه ما حمله و توهین می کنید و خود را قیم طبقه ما نه تنها در ایران بلکه در جهان می دانید. شما ما را با خود مساوی نمی دانید چون معتقد هستید بیشتر از ما می فهمید چون چند کتاب قلمبه سلمبه خوانده اید و به نظریه ای رسیده اید و تشنه آزمایش آن بر روی ما هستید. جواب ما به شما یک نه بزرگ است. وطن شما جهان و مردم شما مردم جهان هستند در صورتیکه وطن ما ایران و مردم ما ملت ایران است. ما منافع ملی خود را بر هر چیزی ترجیح می دهیم و حاضر نیستیم بدون رجوع به ما و مشارکت ما تصمیمی درباره ما گرفته شود. راز بقای ما آلت دست نشدن ما بوسیله خودی و ناخودی هایی است که می خواهند ما را به بیراهه بکشند.

راه حل واقعی و عملی ارائه دهید و به نقد و بررسی ما بگذارید و از کلی گویی و طفره رفتن و پنهان شدن پشت این نظریه و آن نظریه و این فیلسوف و آن فیلسوف پرهیز کنید.

شما آقای نیاز نازنین را فراری دادید و از آقای حق هم دیگر خبری نیست حالا هم به آقای رضا سالاری گیر می دهید. همه اینها قادرند که حرف های پیچیده شما را برای ما تفسیر کنند و اینها قادرند با زبانی با ما ارتباط برقرار کنند که ما می فهمیم. شما مرا حذف نمی کنید چون من نظریه های شما را نمی توانم از لحاظ نظری نقد و بررسی کنم چون به زبان ساده و صادقانه نمی نویسید. یا مرا نمونه مظلومی برای هم قلمداد می کنید که نتیجه امپریالیسم است. من با شما در این مورد موافق نیستم و معتقدم مثل هر انسان آزاده و معقولی قادرم خودم تصمیمات مربوط بخودم را بگیرم و نمی خواهم کسی از طرف من برایم احقاق حقوق کند، قیم و دلسوز نمی خواهم.

اخبار روز باید فرصت و موقعیت برای هر دو طرز تفکر ایجاد کند، هم برای آقای سعید کرامت و همفکرانش، و هم برای آقای رضا سالاری و همفکران او. هر دو باید فرصت نقد و بررسی یکدیگر را داشته باشند تا عدالت اجتماعی ای که اینهمه حرفش را می زنید اقلا در این حیطه رعایت شود.
۲٣۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری رضا سالاری

عنوان : چگونه نقد هایمان را بنویسیم تا حذف و سانسور نشویم؟
چرا ‫اخبار روز کامنت قبلی مرا در نقد کامنت گاهنامه حذف کرد؟ لطفاً بفرمائید ما باید چگونه نقد هایمان را بنویسیم تا حذف و سانسور نشویم؟
‫حداقل دلیل حذف کامنتهایی را که صرفاً یا مقاله و یا سایر کامنت ها را نقد میکنند خودتان چاپ کنید ویا بما بفرمائید تا ما ایرادمان را بفهمیم تا بتوانیم مطابق خواسته شما خودمان را اصلاح کنیم. واقعاً ما نمیدانیم چرا به بعضی جواز چاپ میدهید و به بعضی نه!

‫ نقدی بر کامنت گاهنامه هنر ‫در پاسخ به کامنت فرد معمولی

{دوست عزیز من احساسات و نظریات شما را درک می کنم. در جامعه طبقاتی چه در جوامع سرمایه داری پیشرفته و چه در کشورهایی نظیر ایران اکثریت مردم قربانی تروریسم طبقاتی هستند. درک چنین تبعیضی واقعا هر انسان آگاه و مبارزی را منقلب می کند. مسئله بر سر نظریه و رأی من کو و این حرفها نیست. مسئله بر سر واقعیات نامطلوب و غیر قابل تحمل زندگی در جامعه طبقاتی ست.}

کاربر محترم‫ بدون ‫هیچگونه مقدمه و تعریف ‫قبلی، از پیش فرض و واژه خود ساخته «تروریسم طبقاتی ‫» بحث را شروع کرده است!

‫نگاه اشتباه کاربر محترم از همین جا شروع می شود. بنظر میآید وی نسبت به تئوری تجربی، علمی، تکاملی و تطوری داروین ‫در مورد پیدایش و رشد جانوران و گیاهان، ‫که نزدیک به دو قرن است که نه تنها کسی نتوانسته آنرا رد کند، بلکه برعکس بطرز افزایشی تصاعدی، هرروز شاخه های جدیدتری از علوم طبیعی، بیولوژی، نانوتکنولوژی، پزشکی، روانی و علوم ژننتیک میآفریند، یا بی اعتنا و یا بی اطلاع هستند!

اساس عالم بر ظلم است. انسان های تمام کره زمین همانند سایر موجودات زنده سرشار و لبریز از ‫حس برتری طلبی و رقابت داروینی هستند که در نهایت با رشد تعدادشان و ازد حام جمعیت شان منجربه مبارزه، ایجاد طبقات نابرابر و جنگ و ظلم و کشت و کشتار وحشیانه با یکدیگر و با غیر همدیگر می شوند.

در این وادیه تنها جوامع و جمعیت هایی که نظم و تمدنی مدرن و پویا برپاکرده اند و همواره مراقب خطر و تبدیل نااگاهی، نادانی، ناتجربه شده و ترس به علم و دانش هستند، کمتر از بقیه قربانی و خسارت و تلفات میدهند.

‫جوامعی که واقع گرای تدریجی، ولی پیوسته و مصر هستند، عملی فکر میکنند و تخیلات ایده الیستی ناکجاابادی مدینه فاضله و بهشت مردمان و جوامع بی طبقه، خلاف طبع بشری، در سر نمی پرورانند و همنوعان خود را گیج و گمراه نمیکنند، هرروز بطور تدریجی موفق تر و مسلط تر پیش میروند و بعد از چند قرن چنان جلو میافتند که دیگر نه برای خود که برای حال و آینده بقیه مردم عقب افتاده تاریخی، از جمله خفتگان ایده الیست تصمیم میگیرند.

این تعریف سطحی تروریسم طبقاتی شاید ریشه در همان خصلت طبیعی بیولوژیکی−ژنتیکی داروینی، که همچون مهری برمغز تمام انسانها هک شده است، دارد.

بیولوژی ما بر رفتار و گفتارما ‫تأثیر میگذارد. ‫نباید بجای پذیرش و ساختن با آن بدنبال جنگ و حذف و ترورش برآمد. ما بجای فهم و پذیرش و ساختن با طبقات و ‫یافتن ریشه های پیچیده علمی آن، برای اصلاح چهره خشن اش، بدنبال رد، حذف و ترور و جنگ با آن بدون هیچ ابزاری برخاسته باشیم .

ما در حالیکه عاجزانه زیر پای قدرتمندان و امپریالیستهای مولد نابرابری و طبقات جامعه خود له میشویم، جز نقد، رد و ناسزا و جنگ ذهنی و زبانی، راه دیگری برای خود باقی نمیگذاریم. چون هنوز براستی آنرا نشناخته ایم!
دموکراسی کشور ما اگر مانند آلمان و سوئیس نمیشود ولی هند با همان دموکراسی آسیایی اش از ایران حاضر خیلی جلوتراست!
پیروز باشید
۲٣۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به فرد معمولی: موضوع طبقات و فلسفه‍ی عصر روشنایی در عبور به ماتریالیسم تاریخی
شما به موضوع غیر طبقاتی بودن جنبش سبز اشاره کرده اید و مدعی هستید که «متعلق به طبقه خاصی از جامعه ایران» نیست.
این نظریه شما من را به یاد متن بسیار کوتاه و مختصر و مفید ژرژ پولیتزر می اندازد که توسط خود من ترجمه شده و آدرس آن را نیز در زیر قید می کنم که بتوانید، در صورتی که مایل بودید آن را مطالعه کنید، عنوان مقاله «فلسفه‍ی عصر روشنایی و تفکر مدرن» است. نکته ای که در این برهه تاریخی در تلاقی با موضوع غیر طبقاتی بودن جنبش سبز قابل مقایسه به نظر می رسد، بررسی چگونگی نظریات ماتریالیسم اوتوپیک (که می تواند به عنوان معادل جنبش سبز در نظر گرفته شود) و به منصه‍ی ظهور رسیدن ماتریالیسم واقعا علمی یعنی ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک توسط مارکس و انگلس است.
یکی از اختلاف نظرهای عمده بین ماتریالیست های اتوپیک و ماتریالیسم تاریخی هم اتفاقا روی همین موضوع [طبقاتی] گره می خورد. ماتریالیست های اتوپیک مثل جنبش سبز از طبقه خاصی حرف نمی زدند و خواهان آزادی بشریت بودند.
البته جنبش سبز اگر چه شاید از طبقه خاصی ظاهرا دفاع نمی کند ولی کاملا طبقاتی است و حداقل می توانم بگویم که رشته کار این جنبش در خارج از کشور در دست مبتذل ترین ها بوده است و دقیقا به حمایت جنایتکاران بین المللی یعنی اروپا و آمریکا در خیابان های غرب راه افتادند که بشریت خودشان را نشان دهند.
نوشته اید که نمی خواهید سرباز جنگ امپریالیستی باشید...ولی ببینید دوست عزیز شما فراموش می کنید که نام جنگ هشت ساله بین ایران و عراق جنگ تحمیلی نیز هست. ای کاش که نظریات شما درست می بود و شما مجبور نمی شدید بجنگید ولی هشت سال جنگ را به ملت های ایران و عراق تحمیل کردند. روی مرزهای ایران جنگ های تحمیلی دیگری در شرف وقوع است و هر روز کشته می گیرد. نظام سرمایه داری یک نظام بهیمی ست و بخشی از بحران های خود را با جنگ حل و فصل می کنند.
مردم خواهان چنین جنگ هایی نیستند ولی نظام سرمایه داری این جنگ ها را تحمیل می کند. اختلاف طبقاتی البته از جنگ دیگری خبر می دهد که الزاما با مبارزه طبقاتی از سوی کمونیست ها ارتباطی ندارد.
در این نکته هیچ ابهامی وجود ندارد، جامعه طبقاتی یک جامعه خشونت بار است و اقلیتی بیمار حتما بیمار و از خود بیگانه باید با توسل به شنیع ترین روش ها و ابزارها و قوانین بر اکثریت جامعه حکومت کنند در تمام دنیای سرمایه داری چنین است.


«فلسفه‍ی عصر روشنایی و تفکر مدرن» ژرژ پولیتزر
http://makalat.blogfa.com/
۲٣۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : جنبش سبز را شنیع و قبیح معرفی نکنید. حفاظت از منافع ملی ایران اگر مسئولیت ما نیست پس مسئولیت کیست؟ با تشکر فراوان از آقای خوب سالاری.
جنبش سبز نه شکست خورده است، نه مرده است و نه متعلق به طبقه خاصی از جامعه ایران است. خواسته هایش هم به همه ایرانیان نفع می رساند. جنبش سبز اول باید فضای سیاسی مناسب را فراهم کند تا زمینه برای دمکراسی در ایران فراهم شود. باید از جایی شروع کرد و جنبش سبز اینکار را کرده است. در هر جای دنیا هم برای بهبود اوضاع اقتصادی اول باید اوضاع سیاسی درست شود تا بستر توسعه اقتصادی فراهم شود. جنبش سبز بدنبال اقتصادی آزاد است که مردم در آن مشارکت داشته باشند و کارفرما باشند. جنبش سبز در موسوی و کروبی خلاصه شدنی و توطئه خارجی و داخلی نیست. مردم هستند که آزادی و کار و زندگی و رفاه می خواهند. با بورژوازی نامیدن آن و خائن به طبقه کارگر آنرا نه تحقیر کنید و نه آنرا بی ارزش جلوه دهید. مردم منافع ملی ایران را می خواهند حفظ کنند و این با صدای بلند به گوش جهان رسانیده شد. حفظ منافع ملی ایران را قبیح و شنیع جلوه ندهید چون بقای ایران و ایرانیان به آن وابسته است. ما ایران را داریم و برایمان بس است. به ما خورده نگیرید که چرا جهان و کهکشان را بیشتر از ایران نمی خواهیم. هر خانواده ای خود را بیشتر از دیگر خانواده ها بیشتر دوست دارد، ما هم همین طور. هر وقت شما توانستید دست از همسر و فرزند و نوادگان خود بردارید و خانواده های دیگر را بیشتر دوست بدارید آنوقت از ما هم چنین انتظاری داشته باشید. ایران، ایرانیان و منافع آنها و جنبش سبز در صدر دستورالعمل ما قرار دارد. شما این را نمی پسندید، خوب نپسندید، اثری بر روی کار ما نمی گذارد. ما راه خودمان را می رویم و شما هم راه خودتان را بروید. ما بیشماریم، شما نیستید.

*****************

آیا فلسطین حافظ منافع ملی ایران است؟ آیا حزب الله لبنان حافظ منافع ملی ایران است؟ چه کسی می تواند به من بگوید که کدام کشور و یا گروه تروریستی و غیر تروریستی حافظ منافع ملی ایران است؟

آیا ایران در جهان تنها یتیمی است که هیچکس حافظ منافعش نیست؟

آیا اصلا ایران نیازی دارد که منافعش حفظ شود؟

آیا منافع ملی ایران باید قربانی شود که دیگران بهره مند شود؟ چه منافعی به دیگران می رسد؟ این دیگران کیستند؟

وقتی در جهان همه کشورها منافع ملی خود را در صدر دستور کار خود قرار می دهند و با چنگ و دندان برایش می جنگند، ما ایرانیان حق نداریم حتی بگوییم منافع ملی ایران چون به برخی ایرانیان بر می خورد و به ما اخم می کنند؟ اگر بد است برای همه باید بد باشد، اگر خوبست چرا ما منافع ملی ایران را حفظ نکنیم؟ مگر ما کشوری بجز ایران داریم؟

ایران خانه ماست و ساکنان آن خانواده ما هستند. همانطور که خانه چند متری را با ذوق و شوق می خریم و در و دیوار آنرا محکم می کنیم که در آن در امان باشیم با کشورمان هم باید همین کار را بکنیم. همانطور که درون خانه های مان را زیبا و تر و تمیز می کنیم با درون کشورمان هم همین کار را باید بکنیم. همانطور که در درون خانه های مان کارها را تقسیم می کنیم همین کار را باید با کشورمان بکنیم. همانطور که به خانواده هایمان عشق می ورزیم و میان آنها تبعیض قائل نمی شویم همین کار را باید در کشورمان انجام دهیم. همانطور که خانواده مان ناموس ماست کشورمان و ساکنین آن باید ناموس ما باشند. همانطور که زحمت می کشیم که خود و خانواده هایمان شاد، تندرست و شکفته شوند برای هموطنان مان زحمت می کشیم که همه اینها را داشته باشند. خلاصه همانطور که مسئولیت حفظ منافع خانواده هایمان بعهده ماست، حفظ منافع ملی ایران هم بر دوش یکایک ما ایرانیان است.

ما ایرانیان باید کلاه خود را دو دستی بچسبیم که کسی آنرا ندزدد، چشمان مان هم به دست همه باشد که مبادا کلاه مان را بردارند و یا کلاه بر سرمان بگذارند. ایران خانه و زندگی و عشق ماست و حاضر نیستم که انرا فدای غزه و لبنان و چین و روس و غرب و شرق و ماه و مریخ کنیم. ما مدینه فاضله هیچکس را نمی خواهیم، هر کس این مدینه فاضله را می خواهد برود کشور دیگری را پیدا کند و پروژه اش را آنجا پیاده کند، دستش را از ایران ما کوتاه کند. ما یک زندگی ساده و امن زمینی و نه رویایی می خواهیم. حاضر هم نیستیم سربازان جنگ با امپریالیسم کسی شویم. شما یک عده ای قلیل هستید که رابطه تان با دنیای واقعی به کلی قطع شده است و سعی در برانگیختن احساسات ما و سوء استفاده از انها را دارید. حنای شما میان ایرانیان دیگر رنگی ندارد. ما با نظریه های علمی شما و جنگ های طبقاتی شما میانه ای نداریم. وطن ما ایران است و وطن شما جهان است، این اختلاف میان من و شما حل شدنی نیست.


جنبش سبز را شنیع و قبیح معرفی نکنید. حفاظت از منافع ملی ایران اگر مسئولیت ما نیست پس مسئولیت کیست؟ با تشکر فراوان از آقای خوب سالاری.
۲٣۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : سخنی چند با فرد معمولی
دوست عزیز من احساسات و نظریات شما را درک می کنم. در جامعه طبقاتی چه در جوامع سرمایه داری پیشرفته و چه در کشورهایی نظیر ایران اکثریت مردم قربانی تروریسم طبقاتی هستند. درک چنین تبعیضی واقعا هر انسان آگاه و مبارزی را منقلب می کند. مسئله بر سر نظریه و رأی من کو و این حرفها نیست. مسئله بر سر واقعیات نامطلوب و غیر قابل تحمل زندگی در جامعه طبقاتی ست.

ولی این طور به نظرم می رسد که شما به توضیحاتی که در این کامنت ها آمده توجه نمی کنید و به همین علت دائما از کمونیسم ورشکسته حرف می زنید و می پرسید چرا از بلاروس و ...حرف نمی زنید.
پیش از این سعید کرامت یادآوری کرد که او این کشورها را و حتی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را کمونیست نمی داند و آنها را سرمایه داری دولتی و ناسیونالیست ارزیابی می کند. این نظریه ای ست که من هم با آن موافق هستم.
به همین علت نویسنده هایی نظیر «یان زابرانا» را دوست دارم زیرا نه تنها چهره کریه این نوع سوسیالیسم را افشا می کند، بلکه در عین حال بی آن که خواسته باشد جامعه سرمایه داری غرب را نیز افشا می کند. البته این آخری تعبیر خود من است.

و اگر از کشورهای نامبرده شما صحبت نمی کنیم، علت این است که این کشورها مثل آمریکا و اروپا امپراتوری تشکیل نداده اند و در سرنوشت ما و مردم جهان چندان نقشی بازی نمی کنند. در حالی که آمریکا و اروپا یعنی همان هایی که حق شما و من و ایشان را خورده اند، طبقه حاکم ایران را در چنگشان دارند. در عصر پهلوی چنین بود و حتی امروز هم تا حدود زیادی به همان شکلی که بود هست.

و اما در مورد نظریات و پرسش های شما، ببینید اولا من خودم شخصا در هیچ انقلابی شرکت نداشته ام (در زندگی شخصی و روز مره خودم چرا، مرتب در حال انقلاب هستم) ولی برای انقلاب نهایی تلاش می کنم. از دیدگاه شخص من یک هدف وجود دارد که ممکن است هرگز متحقق نگردد ولی این هدف نامش جامعه بی طبقه است که با انقلاب پرولتاریایی آغاز می شود و ارتباطی به رأی گیری ندارد. رأی بگیریم که کره زمین گرد است یا چهار گوش؟ البته انقلاب پرولتاریایی به شکلی که کمونیست های غالبا عصر حجر ایرانی فکر می کنند حتمی نیست، و باید دانست که چنین انقلابی نیاز به مداخله انسانی دارد. به همین علت نیز نظام سرمایه داری با انواع و اقسام ترفندها در به زنگاه های تاریخ به حساب ما را رسیدگی می کند. از حذف فیزیکی گرفته تا گرفتار کردن افراد در مشکلات روزمره + تمام آن مشکلاتی که خاص جامعه طبقاتی و همه شمول است.
هر اندیشه و جریانی که خارج از این مسیر باشد( یعنی نیل به سوی جامعه بی طبقه به رهبری پرولتاریای مسلح به سوسیالیسم علمی) از دیدگاه من طبقاتی و انحرافی ست. به همین علت شکست جنبش سبز برای من جای تأسفی ندارد. تأسف تنها به خاطر افرادی است که ناخواسته قربانی شدند.

گاهی اوقات می شنویم، دموکراسی از نوع انگلیس یا سوئد ...در ایران. ولی این حرفها است که واقعا با واقعیت جامعه سرمایه داری جهانی تطبیق نمی کند. جامعه امپریالیستی تقسیم بندی های خودش را در سطح جهانی انجام داده است. امروز کشوری به وسعت انگلیس که اندازه‍ی استان آذربایجان خود ما هم نیست، دست گذاشته روی قطب جنوب و می گوید اینجا مال من است. یعنی جایی که ۷۵ درصد تمام آب شیرین جهان در آن ذخیره شده است، با منابع بسیار غنی.

من و شما و ایشان نباید منتظر سرنگونی رژیم مذهبی شویم تا از چنین مسائل و مشکلاتی حرف بزنیم... و یا حرف نزنیم که مبادا جمهوری استفاده از آن استفاده کند و ما بی کار بمانیم.

هر گونه پیشرفت برای کشوری نظیر ایران فورا با منافع و برنامه ها و نقشه های اقتصادی و حتی جغرافیایی امپراتوری غرب روبرو می شود.

من به هیچ عنوان فکر نمی کم که دشمن اصلی خلق های جهان جمهوری اسلامی ست. نه. خطر امپراتوری جهانی بیش از این حرفهاست. ما امروز با خطر انقراض نسل در ایران مواجه هستیم. آیا از سونامی سرطان چیزی شنیده اید؟ می گویند از هر چهار ایرانی یک نفر به سرطان مبتلا شده و یا خواهد شد . آیا می دانید که منشأ آن شاید استفاده گسترده‍ی اورانیوم رقیق شده توسط امپراتوری غرب در جنگ علیه عراق و افغانستان باشد؟ طبیعی ست اپوزیسیون های ایرانی و طرفداران حقوق بشر از این گونه مسائل بی اطلاع باشند و خودشان را به کوری و کری و لالی بزنند. یکی از همین دوستان رنگ سبز وقتی موضوع اورانیوم رقیق شده را که چیزی از آن نمی دانست برایش توضیح دادم در پاسخ به من گفت این مسائل ربطی به حقوق بشر ندارد.
۲٣۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : آقای رضا سالاری، بسیار از شما ممنونم که احساس مسئولیت کردید و پا به میدانی اساسی گذاشتید.
من دیپلمه و از خانواده ای کارگری هستم و هیچ عقده و کینه ای نسبت به کسانی که تحصیلات بالاتر و خانواده های مرفه تر دارند ندارم و قبول هم ندارم که قاعده ای وجود دارد که بگوید که همه اینها حق مرا خورده اند و به من ظلم کرده اند و من باید حقم از حلقوم اینها بیرون بکشم و آنها را بر سر جایی بنشانم که من تعیین می کنم. اما حس طبیعی من بمن می گوید که کسانی در این جهان هستند که هیچ اعتقادی به رقابت سالم و فرصت های برابر و حتی نیمچه برابر نیستند. تبعیض های فاحش میان خود و دیگرام قائل می شوند تا با این تقلب همیشه خود برنده و ضعیف تر بازنده شوند. نه احساس مسئولیتی حس می کنند و نه وجدان دارند. با زور سر نیزه هم که شده، حتی با تجاوز جنسی به دختر و پسر، فرصت هایی را که متعلق به شایسته تر هاست را از بین می برند و خود را به جامعه تحمیل می کنند. نگاه کنید به فرار مغزها در این ۳۱ سال از ایران. چه می گویم؟ این فرار مغزها از ایران نبود بلکه خونریزی مغزی ایران بوده است که ۳۱ سال ادامه داشته است. من با کسانی مشکل دارم که جلوی پیشرفت و ترقی انسان ها را می گیرند، به رقابت سالم تن نمی دهند و برای حفظ قدرت و ثروت که از دیگران دزدیده اند به هر کار کثیفی دست می زنند. من می خواهم اینها را از سر راهم بردارم تا در بازار کار و تحصیل همه حتی المقدور فرصت های برابر داشته باشند و شایستگان جایگاه خود را در جامعه بدست بیاورند. انسان ها استعداد ها و اهداف متفاوت دارند و باید در جامعه مکانیزمی باشد که این استعداد ها پرورش یابند تا رضایت عمومی برقرار شود. این را هم باید قبول کرد که رضایت صد در صد هم ممکن نیست و فقط با مقایسه با دیگر جوامع احساس رضایت و نا رضایتی کم و بیش می شود. آمار و ارقام سالم در اینجا یک جامعه را ساکت یا ملتهب می کند. آمار و ارقام و اسناد و مدارک نشان داده است که سیستم کمونیسم و حکومت دینی در ایران و حکومت های مستبدی مثل صدام حسین در آزمون جهانی مردود شده اند و لیبرال دمکراسی ها با همه کمبودهایشان رضایت عمومی بیشتری در میان مردم خود بوجود آورده اند. آخر ما مردم که کور نیستیم که واقعیت ها را نبینیم و عقل مان هم که کم نیست که عده ای به ما بگویند من صلاح تو را بهتر از تو می دانم پی بزور هم که شده وکیل وصی و قیم تو خواهم شد و حقت را کف دستت می گذارم. من نویسنده و فیلسوف و فضانورد نیستم ولی در تعیین سرنوشت کشورم همان یک رای ای را دارم که آنها دارند و حق دارم از آن یک رای خود آنطوری که می خواهم استفاده کنم. بیشتر مردم مثل من هستند افرادی معمولی که خود را در این یک مورد کمتر از کسی نمی دانند. من به خرد جمعی اعتقاد دارم. اگر خرد جمعی در سال ۵۷ آن تصمیم وحشتناک را گرفت و به حرف شاپور بختیار گوش نکرد از آن اشتباه خود آموخت و می خواهد با کمک همان خرد جمعی تصمیم دیگری بگیرد که خوشایند حکومت نیست و به این دلیل مقاومت می کند و در عین حال کسانی هم مثل سعید کرامت پیدا شده اند که آنها هم رو در روی خرد جمعی قد علم کرده اند و مانع دیگری بر سر راه ما شده اند. سئوال من از اینها اینست که چرا از خرد جمعی ما انقدر وحشت دارند. ما بعنوان یک ملت می خواهیم اشتباه کنیم وظیفه شما دادن آگاهی دادن های صادقانه است مثل شاپور بختیار و نه طفره رفتن و سعی در گمراه کردن ما. حرف های شما تا ۳۱ سال پیش خریدارانی داشت ولی امروز ما آن ملت نیستیم آقا. ولمان کنید. درمان مان که نمی کنید به دردمان اضافه نکنید.

آقای رضا سالاری، بسیار از شما ممنونم که احساس مسئولیت کردید و پا به میدانی اساسی گذاشتید. بیشتر اینکار را بکنید چون من از میزان استعداد خود بخوبی آگاهم و با اینکه جواب آقای کریمی مرا راضی نکرد اما نمی دانستم که چگونه با آن برخورد کنم. اینها فکر می کنند اگر افراد معمولی را در موقعیت من قرار دهند بحث را برده اند ولی نمی دانند که افرادی مثل من اگر از جواب هایشان راضی نباشیم قبولشان هم نمی کنیم. باید یاد بگیرند قلمبه سلمبه حرف زدن و طفره رفتن ما را از میدان بیرون نمی کند. ما تا جواب صریح از کسی نشنویم قانع نخواهیم شد. این ما نیستیم که باید این اشخاص را درک کنیم بلکه آنها هستند که باید یاد بگیرند به زبان ما حرف بزنند و ما پس شنیدن حرف هایشان تصمیم بگیریم و داوری کنیم، همانطوری که در غرب معمول است. با تشکر بسیار از شما.

آقای رضا سالاری، بسیار از شما ممنونم که احساس مسئولیت کردید و پا به میدانی اساسی گذاشتید.
۲٣۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : دانش و اطلاعات گسترده
اولین شرط نوشتن یک مقاله خوب دانش و اطلاعات گسترده، و بسیط و عمیق در باب موضوع مورد نوشتار است تا توانایی پاسخ به هر سوالی در باره جزیئات مقاله میسر و مقدور گردد. ‫ نقد پاسخ به پرسش کاربران محترم. با پوزش جهت سهولت خواندن و نوشتن از حروف مخفف برای ذکر اسامی کاربران استفاده شده است.

۱. ف−م: چرا در این ۳۱ سال میلیون ها ایرانی آمریکا، آلمان، سوئد، فرانسه، انگلستان، استرالیا و دیگر کشورهای لیبرال دمکراسی را برای پناهنده شدن انتخاب کرده اند و نه کره شمالی، چین، کوبا و بلاروس را؟

‫س−ک : من اعتقاد ندارم در هیچ کشوری از دنیا نظام کمونیستی سازمان داده شد است. آن کشورهائی که شما بعنوان کمونیست نام برده اید همگی دارای اقتصاد دولتی و ایدئولوژی ناسیونالسیتی بوده اند. یعنی بجای سرمایه داران متعدد، دولت کارگران را استثمار کرده است. من طرفدار جامعه ای هستم که در آن انسان مجبور نباشد که نیروی کارش را بخاطر امرار معاش بفروشد. جامعه ای دمکرات و آزاد است که انسان مجبور نباشد بخاطر نیاز زندگی تن به سانسور و یا خود سانسوری بزند.

ر−س: اینجا س−ک از جواب مستقیم همچون سیاستمداران زیرک طرفه رفته است. جواب صریح و صادقانه اینست که بله حق با شماست. قرن بیست و بیست و یک ثابت کرد که کشورهای غربی بمراتب دموکراتتر از کشورهای باصطلاح کمونیست عمل کرده اند. فقط اینجا س−ک میتواند نظر شخصی اش را هم که البته ربطی به سوال ندارد بنویسد...
‫‫

۲. ف−م :چرا کمونیست ها و چپ های ایرانی مثل خود شما غرب را برای کار، زندگی و فعالیت های سیاسی تان انتخاب کرده اید و نه کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری را؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

س−ک : ‫بی جواب

ر−س: مسلماً بعلت شرایط دموکراتیکتر، شرایط قابل پیشبینی تر، آزادی شغلی، آزادی سیاسی، رشد استعداد و آموزش بهتر فرزندان ...... حال سوال عمیق تر اینست که چرا باید جواب به این راحتی و آسانی در دسترس نویسنده محترم نباشد؟ آیا همین خود دلالت نمی کند بر نگاه و اندیشه ای غیر دموکرات در لابلای سلولهای مغزی نویسنده محترم؟

۳. چرا ده ها میلیون ایرانی در داخل کشور نگاهشان به کشورهای غربی است و نه به کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری؟ آیا انکار می کنید که ماهواره های این ده ها میلیون ایرانی بطرف غرب تنظیم شده اند و چرا کاربران کامپیوتری درون مرزی هم نگاهشان به غرب است؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

جواب مانند سوال ۲


۴. آیا شما سیستم کمونیستی فروپاشیده روسیه را برای ما تجویز می کنید یا سیستم کمونیستی فعلی چین و کره شمالی را؟ چرا؟

س−ک: آن کشورهائی که شما بعنوان کمونیست نام برده اید همگی دارای اقتصاد دولتی و ایدئولوژی ناسیونالسیتی بوده اند. یعنی بجای سرمایه داران متعدد، دولت کارگران را استثمار کرده است. من طرفدار جامعه ای هستم که در آن انسان مجبور نباشد که نیروی کارش را بخاطر امرار معاش بفروشد. جامعه ای دمکرات و آزاد است که انسان مجبور نباشد بخاطر نیاز زندگی تن به سانسور و یا خود سانسوری بزند.

‫ر−س: : اینجا س−ک ایده الیستی بدنبال یک رویا و مدینه فاضله ایست که نه خود دیده و نه خود تجربه کرده و نه خود میداند که آن چیست؟ شرائط دولت مورد قبول ایشان در دو جمله بعد بسیار شبیه همان نظام لیبرال−سوسیال− دموکراسی مورد نظر غرب است. س−ک نمیپردازد به اینکه چرا هر نظام ناپویا، از جمله نظام های ایستای کمونیستی محکوم به از هم پاشیدگی و نابودی هستند.


۵. آیا شما به کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارید یا نه؟ اگر ندارید چرا؟

‫جواب به سوال ف−م همراه با نظر شخصی س−ک داده شده است.

۶. آیا شما به خرد جمعی ایرانیان تمکین می کنید و یا با خرد جمعی جامعه ایرانی مشکل دارید؟

س−ک : ‫بی جواب

۷. آیا به تبلیغ اقتصاد دولتی بسنده می کنید و یا اعتقاد به تحمیل آن به ایرانیان هستید؟

س−ک : ‫بی جواب

پیروز و پرآگاه و پردانا باشید!
۲٣۴۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : به گاهنامه، بخوان آن چیزی که نوشتی و ببین خودت سر در می آوری چی گفتی؟
آیا اوضاع در چین و برمه و کره شمالی و بلاروس و کوبا بهتر از غرب است؟ چرا درباره اینها ساکتید؟ جامعه باید تعیین کند چه می خواهد و نه کسانی که حرفشان معلوم نیست چیست. اگر فردا ملت ایران انتخاب کند که لیبرال دمکراسی می خواهد، شما چه خواهید کرد؟ هر جامعه ای حق دارد آزادانه انتخاب خود را بکند بشرط آنکه حق تعویض آنرا هر زمان که اراده کرد داشته باشد. آیا شما با این حق انسان ها مشکل دارید؟ چرا؟ آیا حق شما باید بیشتر از حق دیگران باشد تا راضی شوید. من از کمونیسم همانقدر متنفرم که از فاشیسم و رژیم متنفرم چون پدر صدها میلیون انسان را درآورده و در میاورند. اگر کمونیسم می توانست جواب بدهد تا حالا داده بود، بابا شوروی فرو ریخت و تمام شد. آیا حرف شما اینست که یا باید ایران کمونیستی شود و یا این رژیم بماند چون مردم هنوز ادب نشده اند که حکومت کمونیستی بخواهند. راست و پوست کنده مثل من حرف هایتان را به زبان عامیانه بزنید که همه بفهمند و نه فقط حلقه تنگ خودتان. بین این رژیم و یک نظام لیبرال دمکرات شما کدام را انتخاب می کنید، کدامیک برای ملت بدتر است. طفره هم نروید که هر دو به بدی هم هستند هیچکس این یکی را نمی خرد. من یک رای دارم و شما هم یک رای، شما به من زور نگو که آنچه می پسندم بد است و منهم با شما چنین کاری نمی کنم. من می گویم ایران را آزاد کنیم و اجازه بدهیم مردم رای بدهند چه می خواهند و رای اکثریت را با احترام به حقوق اقلیت را قبول کنیم. این چرا باید برای شما ناخوشایند باشد؟ آیا شما مردم را صغیر می دانید چون انتخاب شما را قبول ندارند؟ آیا به این دلیل بخودتان حق می دهید قیمومیت آنها را بعهده بگیرید تا زمانیکه مثل شما فکر کنند. کی می خواهید متوجه شوید که ملت آن ملتی نیست که شما در آن انقلاب کردید و ما را به این روز سیاه نشاندید. سئوال می کنم یا جواب درست و حسابی بمن کسی نمی دهد و یا بمن توهین می شود که چه حقی دارم که این را دوست داشته باشم و آنرا دوست نداشته باشم.

به گاهنامه، بخوان آن چیزی که نوشتی و ببین خودت سر در می آوری چی گفتی؟
۲٣۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخی چند به فرد معمولی
به سهم خودم دوست دارم درباره‍ی برخی از پرسش های فرد معمولی مطالبی بنویسم که مطمئنا و طبیعتا کامل. زیرا مسائل اجتماعی از پیچیدگی های خاصی برخوردار هستند. و اتفاقا اولین انتقادی که به این دوست وارد می دانم به همین پیچیدگی و ابهامات مربوط می شود.
در مورد پرسش اوّل. از این جهت که بتوانیم این بحث را در چشم انداز روشنی ادامه دهیم، باید به یک تقسیم بندی اشاره کنیم که پیش از این توسط افرادی نظیر سمیر امین انجام گرفته : دنیا رامی توانیم به دو بخش تقسیم کنیم : امپریالیسم جمعی (یعنی همین کشورهایی که در پرسش فرد معمولی مشاهده می کنیم) و کشورهای حاشیه ای. طبقه حاکم در کشورهای حاشیه ای در واقع نمایندگان امپریالیسم جمعی در کشور خودشان هستند.
به عنوان مثال، آن چه از غرب در تخیلات عمومی ما موج می زند، غالبا از گفتمان همین طبقه حاکم منشأ می گیرد، و از طرف دیگر تمام رسانه های جهان تحت کنترل و نظارت و با سرمایه نظان سرمایه داری جهانی اداره می شود.
در نتیجه آن چه در حال حاضر، به عنوان مثال، در باب امکان پناهندگی و شرایط پناهندگی در کشورهای غرب در اذهان ما جاری ست، تا حدود زیادی محصول همین گفتمان طبقاتی و ابزارهایی است که با پیشرفته ترین ابزارها ارتجاعی ترین و مغلطه آمیز ترین و تحریف شده ترین اخبار و نظریات را درسطح جهانی پراکنده می سازد.

کوتاه سخن این که ستون اصلی مهاجرین و پناهنده ها در کشورهای غربی همین افرادی هستند که به طبقه حاکم یعنی بورژوازی وابسته و معامله گر به عنوان نماینده امپریالیسم جمعی در کشورهای حاشیه ای تعلق دارند و وقتی هم که در شرایط مهاجرت و پناهندگی قرار می گیرند، هم چنان در پست نمایندگی خودشان باقی می مانند. به همین علت است که ما امروز ارتجاعی ترین و خیانت کارترین و طبقاتی ترین اپوزیسیونی را که بتوانیم در جهان سیاست در سرتا سر جهان جستجو کنیم، به دلایل خاصی، بین اپوزیسیون های ایرانی پیدا می کنیم.

البته با این گروه از مهاجرین صاحب امتیاز البته اقشار دیگری هم مشاهده می شود که یا برای همین طبقه پادویی می کنند...و یا اینکه باید از نزدیک شرایط زیستی آنها را ببینید تا شاید کمی تغییر عقیده بدهید. مهاجرین خارجی در چنین کشورهایی خصوصا وقتی به طبقه حاکم کشور خودشان تعلق نداشته باشند، و علاوه بر این با گفتمان حاکم و با گفتمان جنایتکارانه طبقه حاکم در کشور های میزبان و امپریالیسم جمعی توافقی نداشته باشند، همین حقوق بشر دست و پا شکسته نیز شامل حالشان نمی شود. و اتفاقا یکی از عناصر محروم کننده حقوق اجتماعی برای چنین مهاجرینی، همان گروه مهاجر صاحب امتیاز است که نقش پلیس را برای کشور میزبان بازی می کند...متأسفانه حقوق بشری های ایرانی نیز باید حقوق بگیر همین امپریالیسم جمعی باشند. من مدت هاست که پرسش بسیار مهمی را برای همین حقوق بشری ها و اپوزیسیون های دموکراسی خواه مطرح کرده ام ولی متأسفانه پس از سال ها هنوز پاسخی از پانها نشنیده ام. گویا که نظریات من در مورد آنها کاملا درست است. متأسفانه.
و باید دانست که همین مهاجرین بی پناه یکی از منابع درآمد مالی برای نظام سرمایه داری هستند. تمام کارهای یدی (به عنوان مثال، در فرانسه اصطلاح «کار عرب» را به کار می برند) در این کشورها به آنها واگذار می شود و در کارگاه های غیر قانونی با حقوق های بسیار ناچیز به کار گرفته می شوند. شهروندان جهان چهارم هستند.
یکی دیگر از ابعاد این موضوع این است که این نظام سرمایه داری جهانی برای پاسخگویی به قول و قرارهایش - مثلا حقوق بشر - مجبور است که تا یکی دو سه چهار درصدی را جواب گو باشد. ولی باید دید که بخش قابل توجهی از این مهاجرت ها نیز به دلایل دستکاری های خودشان بوده است. اگر به ده نفر پناهندگی می دهند از طرف دیگر یک کشور هایی را به تمامی می بلعند و به زانو در می آورند، البته بعضا و غالبا با خسارات جانی و مالی برای اهالی بومی و تخریب محیط زیست طبیعی همراه است. کتاب «اعترافات جنایتکار اقتصادی» نوشته جان پرکینز که ترجمه بسیار بدی از آن در ایران منتشر شده شاهد بارز چنین واقعیتی است. (البته این کتاب توسط گاهنامه هنر و مبارزه از طریق ترجمه فرانسه در دست تصحیح است)...
۲٣۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : سعید کرامت

عنوان : برای فرد معمولی
جناب فرد معمولی، در جواب سئوالهای ۱،۲، ۳، ۴ و ۷ بایستی به عرض شما برسانم که:
۱- من اعتقاد ندارم در هیچ کشوری از دنیا نظام کمونیستی سازمان داده شد است. آن کشورهائی که شما بعنوان کمونیست نام برده اید همگی دارای اقتصاد دولتی و ایدئولوژی ناسیونالسیتی بوده اند. یعنی بجای سرمایه داران متعدد، دولت کارگران را استثمار کرده است. من طرفدار جامعه ای هستم که در آن انسان مجبور نباشد که نیروی کارش را بخاطر امرار معاش بفروشد. جامعه ای دمکرات و آزاد است که انسان مجبور نباشد بخاطر نیاز زندگی تن به سانسور و یا خود سانسوری بزند.

۲- من به مفاد منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارم. البته که خیلی بهتر از قوانین جمهوری اسلامی است. مشکل من با منشور این است که اولا آنرا ناکافی برای انسان می دانم. دوما، در بیشتر موارد آن منشور تنها مرکب بر روی کاغذ است. بعنوان مثال طبق این قانون هرکسی حق دارد تا هر درجه ای تحصیل کند یا از سلامتی برخوردار باشد. اما اگر کسی پول نداشته باشد هزینه تحصلیش یا دکتر و دارو را تامین کند بایستی تن به مرگ بدهد. به عبارت دیگر، منشور مورد بحث حقوق انسان را به رسمیت میشناسد، اما تعداد زیادی در جامعه هستند که پول کافی ندارند تا از آن حقوق برخوردار شوند.

۳-شما حق خودتان است به لیبرال دمکراسی یا هر نوع تفکر سیاسی اعتقاد داشته باشید. من هم آن سیستم را به نظام اسلامی کنونی ایران ترجیح میدهم. اما آنرا معادل آزادی نمی دانم. در عین حال فکر میکنم بعلت ساختار اقتصادی جامعه ایران لیبرال دمکراسی در آن جامعه عمر طولانی نخواهد داشت. اقتصاد ایران اگر بخواهد با دیگران رقابت کند یا بایستی تکنولوژی پیشرفته برای تولید انبوه و باکیفت داشته باشد، یا کارگر ارزان و مطیع. ایران تکنولوژی که ندارد هیچ، اقتصادش هم یک پایه ای است. دمکراسی نمیتواند در جامعه ای که ۸۰ درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند دوام بیاورد.

کشتار و سرکوبگری فرمانرویان پهلوی و اسلامی درطول قرن بیستم را نبایستی به حساب بد طینتی و اخلاقیات آنها گذاشت. این فرمانرویان یا بایستی موقعیت خود و کل سیستم اقتصادی ای را که مسئول حفاظتش بودند، از دست میداند، یا اینکه با کشتار در مقابل مردم مقاومت میکردند. همانطور که معلوم است راه دوم را بر گزیدند.

شاد باشید
۲٣٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : ۸ پرسش از آقای سعید کرامت
آقای سعید کرامت، با عرض سلام، من یک فرد معمولی از خانواده ای کارگر هستم و ادعای روشنفکری ندارم ولی تجربه های زندگی ام مرا به این نتیجه رسانده است که سیستم لیبرال دمکراسی با همه نقائص اش بسیار بهتر از سیستم کمونیستی است. شما به من ثابت کنید که حداقل یک سیستم کمونیستی در جهان تاکنون موفق بوده است.

۱. چرا در این ۳۱ سال میلیون ها ایرانی آمریکا، آلمان، سوئد، فرانسه، انگلستان، استرالیا و دیگر کشورهای لیبرال دمکراسی را برای پناهنده شدن انتخاب کرده اند و نه کره شمالی، چین، کوبا و بلاروس را؟

۲. چرا کمونیست ها و چپ های ایرانی مثل خود شما غرب را برای کار، زندگی و فعالیت های سیاسی تان انتخاب کرده اید و نه کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری را؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

۳. چرا ده ها میلیون ایرانی در داخل کشور نگاهشان به کشورهای غربی است و نه به کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری؟ آیا انکار می کنید که ماهواره های این ده ها میلیون ایرانی بطرف غرب تنظیم شده اند و چرا کاربران کامپیوتری درون مرزی هم نگاهشان به غرب است؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

۴. آیا شما سیستم کمونیستی فروپاشیده روسیه را برای ما تجویز می کنید یا سیستم کمونیستی فعلی چین و کره شمالی را؟ چرا؟

۵. آیا شما به کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارید یا نه؟ اگر ندارید چرا؟

۶. آیا شما به خرد جمعی ایرانیان تمکین می کنید و یا با خرد جمعی جامعه ایرانی مشکل دارید؟

۷. آیا به تبلیغ اقتصاد دولتی بسنده می کنید و یا اعتقاد به تحمیل آن به ایرانیان هستید؟

۸. من اگر به لیبرال دمکراسی اعتقاد دارم به این معنی نیست که دنباله رو آمریکا با چشمان بسته هستم و یا انتقاد شدید به سیاست های داخلی و خارجی آن ندارم. من آزادم انتقاد کنم، آزادی ای که در یک سیستم کمونیستی ندارم. آیا شما با این مشکل دارید؟

بی جواب گذاشتن این پرسش ها را دلیل بر نداشتن پاسخ های قاطع کننده از شما تلقی خواهم کرد.

با تشکر فراوان
۲٣٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : سعید کرامت

عنوان : دنیا دمکراسی را هم خیلی تجربه کرده است
خواننده ای تحت عنوان "دمکراسی در قرن تازه" همه نواقص سرمایه داری دولتی بلوک شرق را که خود را سوسیالیسم معرفی میکردند به تفکر من رابط داد است. در جواب این خواننده لازم است یاد آور شوم که اولا کشورهای قمار شوروی سابق از نگاه من نوعی دیگراز سرمایه داری، یعنی سرمایه داری دولتی بود. آن سیستم هیچگاه الگوی من نبوده است. علاوه بر این، اگر متد سیاسی این خواننده را که در مورد من بکار گرفته است، در مورد خودش بکار بگیرم بایستی نواقص و جنایات انواع دمکراسی را هم به پای ایشان بنویسیم. اگر دمکراسی عبارت از انتخابات و تعویض هر چهار سال یکبار حکمرانان است، این اتفاق سالها است که در پاکستان، و ترکیه میفتد. اکنون در عراق هم اتنخابات و تعدد احزاب است. آیا در نتیجه آن انتخابات بهبودی در زندگی مردم فراهم آمده است؟ این یک توهم است که ایران مثل سوئد، دانمارک و یا آلمان بشود. سیستم اقتصادی ایران نیازمند کار ارزان و کارگر خاموش است. دمکراسی نمیتواند این دو نیاز اصلی سرمایه داری ایران را تامین کند. در نتیجه. حتی نمیتواند یک سیستم سیاسی مثل ترکیه را تحمل کند.


اما در مورد آن دانشجوی زیست شناسی. دانشجو کارش قاعدا جستجوی دانش است. از نظر متفاوت اصولا بایستی استقبال کند. کسی که از نظر فرد مخالفش آزرده شود، دروازه فراگیری را بر خودش بسته است.
۲٣٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی غیر روشنفکر

عنوان : آقای نویسنده مقاله و نظر دهندگان که همگی خود را روشنفکر فرض کرده اید، کجای کارید؟
آقای نویسنده و نظر دهنده روشنفکر کجای کارید؟
تسخیر قدرت بوسیله گروهی قلیل برای پیاده کردن هر نوع ایدئولوژی انحصار طلبی که فکرش را بکنید را جهان بخود دیده است و هرکدام به نوبه خود دمار از روزگار انسان ها در آورده است، فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم. همه این ایدئولوژی ها ارکان دینی دارند، یعنی اصولی انعطاف ناپذیر دارند که در آنها مردم چیزی بیشتر از گله های گوسفند نیستند. هر سه ایدئولوژی منشور جهانی حقوق بشر را مزاحم خود می دانند و از اجرای آن سر می زنند، در حقیقت اینها بزرگترین ناقضین حقوق بشر در ممالک خود هستند. هیچکدام نقد و بررسی و شک را برنمی تابند و ادعا دارند که حقیقت مطلق در مشت آهنین آنهاست. هر سه قول بهشت برین و مدینه فاضله به مردم می دهند و وقتی به قدرت می رسند جهنمی به وسعت کشوری که تسخیر کرده اند برای میلیون ها انسان به گروگان گرفته شده ایجاد می کنند. هر سه قوه های قهریه کشور را بر علیه مردم خود بسیج می کنند و بودجه عظیمی را به این امر اختصاص می دهند، در این کشورها تعداد مجرمین به مراتب کمتر از تعداد زندانیان سیاسی است. در حقیقت یکی از شاخصه های این ایدئولوژی های به قدرت رسیده زندان، شکنجه، تجاوز و کشتارهای دست جمعی است. هر سه باید اقتصاد را در دست خود نگه دارند که ضامن بقای خود و رژیم های منحوس خود باشند. اقتصاد آزاد دشمن بقای اینهاست چون پر و بال این رژیم های توتالیتر منابع مالی و کنترل آنهاست. هیچکدام مردم را کبیر نمی دانند و خود را بعنوان قیم به مردم تحمیل می کنند. هیچکدام واژه نه سرشان نمی شود، یعنی وقتی مردم می گویند شما را نمی خواهیم مردم را به سیبری و کهریزک می فرستند.........

آقای نویسنده، رژیم های ایدئولوژیکی همه سیاسی هستند، چه مذهبی اش و چه سکولارش. در حقیقت کمونیسم خود یک دین است و اصول و فروع خود را دارد، مثلا اقتصاد دولتی، حال چه مردم بخواهند و چه نخواهند. مگر کسی جرئت می کند در یک کشور کمونیستی بگوید اقتصاد آزاد خوبست و یا این مبحث را به رفراندم بگذاریم. آقای نویسنده، حکومت آخوندی در ایران اقتصاد را دولتی کرده و اقتصاد ما آزاد نیست. چرا می خواهید اقا کنید که اقتصاد در ایران آزاد است؟ شما می گویید چرا معتقدین و مبلغین اقتصاد آزاد از خود ایراد نمی گیرند و جهان را به سرکردگی آمریکا دارند می خورند. شما که معتقد به اقتصاد دولتی هستید چرا از اینگونه اقتصاد ایراد نمی گیرید؟ آیا ادعا می کنید اقتصاد شوروی، چین، کره شمالی، کوبا و......بی عیب و ایراد بوده و هستند؟ آیا تا بحال دیده شده است که مردم یک کشور آزاد جان و مال خود را بخطر انداخته و بخاطر اندیشه خود از کشورش گریخته و به ایران و کره شمالی و چین پناهنده شده باشد؟ چرا مردم از آلمان هیتلری و شوروی می گریختند و به کشورهای اروپای غربی پناه می بردند؟ اگر کمونیسم انقدر خوبست پس چرا پس از فرو ریختن دیوار برلین مردمان بلوک شرق خواستار بازگشت کمونیسم نشده اند؟

دنیای ما خر تو خر است، شکی در این نیست ولی میان دو بد باز بهتر همان کشورهای آزادی هستند که من و شما به آنها پناهنده شده ایم. ما چاره ای نداریم جز اینکه با واقعیت های موجود خود را تطبیق بدهیم. ما نمی توانیم ایران را سنگر مبارزه با آمریکای جهانخوار بکنیم. هیتلر و شوروی با آنهمه تکنولوژی نتوانستند حال ما که حتی گاز فلفل و باتوم را از خارج وارد می کنیم تا مردم خود را با آنها مورد حمله قرار بدهیم قادریم آمریکا را از پا در بیاوریم؟ کشور ما محاصره شده است و خطر جنگ و تحریم های بیشتر هم ما را تهدید می کند، آقای نویسنده مقاله کجای کارید؟
۲٣٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹       

    از : قرن تازه

عنوان : به "گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی"
از این که سخنان ما باعث مزاح شما شده اند خوشحالم چرا که درفضای خنده بهتر می توان تبادل نظر کرد.
پرسیده اید: "آمریکا سرزمین موعود است؟" در پاسخ می گویم نه! مگر کسی دنبال سرزمین موعود است؟ حداقل بنده نیستم. شما چطور؟
نوشته اید: "کمونیست ها معمولا اهل علم هستند و نه اهل حق به جانب". آن هشتاد سالی که تقریبا نصف جهان با سازوکارهای سوسیالیسم علمی می چرخید را که دیدیم و دیدید. ما سعی می کنیم زمان حال را دریابیم و شما در کتاب ها و تزهایی سیر می کنید که زندگی عملا موجود آنها را به زمین کوبید.
همین نظریات بیگانه با واقعیات باعث شد شماها به دفاع از نظام خود نامیده مستضعفان برخیزید. برای دیدن واقعیت ها هیچ علمی لازم نیست. بروید کوچه و خیابان با چندتا آدم عادی حرف بزنید. آنها هم استراتژی آینده را توضیح می دهند و هم تاکتیک هایش را.
موضوع تنها با دیدن حل نمی شود. اما اگر شما درست ببینید، نصف مشکل را حل کرده اید.
۲٣٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : از دست این قرن تازه ای ها خیلی خندیدیم
قرن تازه ای ها دو تا شدند. تعداشان البته بیشتر از اینهاست. موضوع قرن تازه و لیبرالیسم جهانی شده...چندان هم تازگی ندارد و مدتی آلا مد بود. ولی الان دیگه چیزی برایشان باقی نمانده و تنها می توانند روی دخالت نظامی حساب کنند. و الان هم وضع سلاح ها طوری شده که اول خودشان باید خسارت ببینند. مثل استفاده از اورانیوم رقیق شده توسط آمریکا و اروپا که به خاطر آن باید این کشورها را کاملا خلع سلاح کرد. ولی متأسفانه فعلا دنیا دنیای سرمایه داری و حیوانیت است. متأسفانه این دوستان هوشمندی که عینکشان را آپدیت کرده اند هیچ وقت با صراحت از دنیای جدیدی که می بینند و چشم اندازهای جدید و نوید بخش حرفی نمی زنند.
متأسفانه من از لهستان چیزی نمی دانم. برای این که آب به آسیاب شما قرن تازه ای ها بریزیم بد نیست از انتقاد هاینر مولر در مورد آلمان شرقی بگوییم که «اس اس های قدیمی بودند که مأمور ساختن سوسیالیسم شده بودند...». مثلا.

ولی هاینر مولر اگر به سوسیالیسم انتقاد می کرد، این را هم می گفت که در هر صورت: باید نظام سرمایه داری را کشت (به ضم کاف). یا این که این نظام سرمایه داری ست که از ما موریانه خواهد ساخت و بشریت هرگز از جهان بهیمی رهایی پیدا نخواهد کرد. البته اگر کاملا از بین نرود.

منظورتات این است؟ که طبقات وجود ندارند؟ بهره کشی وجود ندارد؟ آمریکا سرزمین موعود است؟ جنبش سبز انقلابی ست؟ این انقلابی ست که ژنرال سازگارا می خواست ۲۰۰۰۰۰ هزار نفر را در میدان آزادی تهران «جارو » کند؟
اول باید خودتان را معرفی کنید که اهل کجا هستید یعد مطمئنا سعید کرامت درباره نظریه خودش شاید عکس العمل نشان خواهد داد. در هر صورت موضوع مهمی نیست. کمونیست ها معمولا اهل علم هستند و نه اهل حق به جانب ها که در چنبر ازخودبیگانگی طبقاتی و هزار یک نوع بیماری روانی مثل همه‍ی آدمها گرفتار آمده اند. و مفت و جانی فعالیت های چند ساله افراد را با یک تلنگر می خواهند بیاندازند در سطل آشغال. این نوع عکس العمل های خاص سلطنت طلبان و جنبش سبز است.البته مشکل از خود بیگانگی و عقده های روانی عمومیت دارد. یک عده به آنها آگاه هستند و یک عده به آنها آگاه نیستند، و یک عده نیز هرگز به آنها آگاهی نخواهند یافت. جنبش سبز یعنی بورژوازی وابسته و معامله گر از آن دسته هایی ست ( مثل اپوزیسیون های ایران در خارج از کشور) که هرگز به آگاهی نخواهد رسید، چون که از خود بیگانگی اش مضاعف است. به این علت که از خودبیگانگی معمولی را با خود حمل می کند، و علاوه بر این قدرتی که به او محول شده اهدایه‍ی [امپریالیسم جمعی] ست، از آن خودش نیست و با هر گونه تلاش و کوشش و کار و خلاقیت نیز نه تنها خصومت می ورزد بلکه آن را به انحراف می کشاند.
در هر صورت نگران آپدیت کردن عینک نباشید. در قرن تازه ابزارهای خیلی پیشرفته ای ساخته شده که دست یابی به آن کمی مشکلتر از عوض کردن سهل و آسان یک عینک است. واقعا من چقدر حرف می زنم!
موضوع این جاست که این افراد این طرز تفکر حتی در استفاده از استعاره هوشمند نیستند. انگار موضوع با دیدن حل می شود. در حالی که مسئله بر سر ابزار کار تحلیلی برای درک واقعیت - (واتفاقا در این زمینه ما به تجرید و آبستراکراسیون و تخیل نیازمند هستیم، یعنی همان موضوعی که در این جا به نویسنده این مقاله ایراد گرفته شده) در راستای ایجاد تحول به سوی آینده ای ست که بهتر از امروز به نظر می رسد.
۲٣٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹       

    از : دمکراسی در قرن تازه

عنوان : عینکت را زمین بگذار
وقتی یک جنبش کارگری در یک کشور به اصطلاح سوسیالیستی(لهستان) انقلاب میکنند و بقول سعید کرامت در عوض تقویت چپ بورژوازی لیبرال را بقدرت میرساند باید به آن سوسیالیسم شک کرد بخصوص که آینده آن کشور هم نشان میدهد که آن کارگران کار درستی انجام دادند. اگر باور نمیکنید یک سفر به لهستان بروید و خود ببینید. بعضی تحلیل گرها یا نمی خواهند یا نمی توانند در قرن تازه افکار و تئوری های خود را آپدیت کنند و اگر هزار سال هم بگذرد با همان دید و عینک قرن نوزدهمی خود جهان را می بینند. آقای کرامت همه اصطلاحات عجیب و غریب دنیا را نام برده اما آن کلمه اصلی و جادویی که جنبش سبز بدنبال آن است را فراموش کرده یعنی دمکراسی.
۲٣٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣٨۹       

    از : قرن تازه

عنوان : زمان عوض شده است
نوشته های آقای کرامت معمولا آن قدر تجریدی، کلیشه ای و گرد و خاک خورده هستند که روح انجماد از آنها نمایان است و هیچ ارتباطی با زندگی واقعی ندارند. تو گویی فرهنگ حاکم بر افکار ایشان در قرن گذشته ایستاده و قصد حرکت ندارد. نمونه:
اپوزیسیون بورژوائی، جنبش لیبرالی، بورژوازی لیبرال، خرده بورژوازی سنتی، خورده بورژوای مذهبی، بورژوازی غربگرای اپوزیسیون،...
۲٣۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : «جنبش سبز، تلاش اعتراضی طبقه استثمار شده بر علیه استثمار کننده نیست.»
باید از نویسنده به خاطر این تحلیل بسیار جالب که روی تشخیص و تفکیک فرماسیون های طبقاتی یعنی موضوعی که برای مبارزه و یا در برخی موارد جنگ طبقاتی از اهمیت بی بدیلی برخوردار است، تشکر کنیم.
و جای تعجب است که برخی خوانشگران نویسنده را در «کنار ارکستر حاکم» برآورد کرده اند.
تفاوت این نقد و ارکستر حاکم در این جاست که، یکی در پی شناخت است و دیگری در پی قدرت و حفظ قدرت.
این نقد به روشنی یک بار دیگر نشان می دهد که طبقه بورژوازی معامله گر و وابسته در ایران عقیم است و علاوه براین جریان های خارج از کشور را نیز افشا می کند.
تبانی اپوزیسیون هایی که مدتی ست لباس سبز می پوشند با امپراتوری غرب و آمریکا، موضوع بسیار پر اهمیتی است که در این مقاله مشاهده می کنیم.

و باید یادآوری کنیم که تبای اپوزیسیون های ایرانی با آمریکا و اروپا دقیقا همان موضوعی ست که به نام «توطئه خارجی» از جانب جناح حاکم، تمام کشتارها را توجیه می کند. به عبارت دیگر، با نشان دادن چنین تو طئه ای، می توانیم نتیجه بگیریم که این کارگزاران جنایت کار که علیه ملت ایران و علیه منافع پرولتاریای ایران در سطح خارج فعال هستند و حتی زندگی سیاسی اجتماعی فرهنگی و اقتصادی ایرانیان مهاجر را رقم می زنند، یکی از عوامل کشتارهایی هستند که طی تظاهرات پس از نتایج انتخابات دور دهم در خیابان های ایران انجام گرفت.
این اپوزیسیون های وابسته که کاملا هم پیمان با جنایتکار ترین نظام و بربر ترین در طول تمام تاریخ بشریت هستند، نقاط مشترک بسیاری با جمهوری اسلامی دارند.

.....
۲٣۲۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۹       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : در توجیه پاسیفیسم سیاسی در پوشش "چپ"
آقای کرامت در مقاله بدرستی به منافع جناحهای رژیم از جمله بورژوازی لیبرال اشاره کرده است( البته با تقسیم بندیهای ایشان موافق نیستم) اما مطالبی را عنوان نموده که واقعی نیستند و ایشان سعی کرده را واقعیات را با چکش بشکل تنوری خود در اورد:

۱. رهبران سبز از همان اول اعلام کردند که جنبش خیابانی به انها تحمیل شد. سیر حوادث نیز نشان داد که مردم از خیابان از اینها گذشتند. پس از ۶ دی اینها از ترس مردم در خیابان ، فتیله ها را پایین کشیده و علیرغم اختلافاتی که با جناح دیگر بر سر تقسیم پول نفت دارند ولی از انجایی که از جنبش مردم در خیابان ترسیده بودند به مذاکره با رژیم پرداخته و با ازادی عده ای از رهبرانشان از زندان تمام تلاششان این است که جبران اشتباه کرده و مردم را در خیابان تا به آنجا بیاورند که بتوانند کنترل کنند و وسیله چانه زدن با طرف مقابل باشد.
۲. جنبش مردم در خیابان تا موفق نشود بالانس قدرت را به نفع مردم بهم بزند نمی تواند فضایی بوجود اورد که تشکلات کارگری و سیاسی مردم شکل بگیرد. این جنبش هنوز در این مبارزه شکست نخورده است . در فضای سرکوب نیروهای کمونیست و چپ نمی توانند ابراز وجود به شکل توده ای داشته باشند. اما روند شعارها را ( که اقای کرامت عامدانه از بررسی ان اجتناب کرده) این جریان چپ بوده که تغییر داده است. این را اقای موسوی و کروبی نیز فهمیدند که روز ۶ دی در دست چپ بود و اکر ان ر وند ادامه پیدا می کرد اینها و شعار شان برای حفظ جمهوری اسلامی به کناری گذاشته میشد.
۳. اقای کرامت با یک مقایسه الابختگی با انقلابات مخملی از جمله با لهستان نتیجه میگیرد که جنبش مردم ایران نیز میتوانست توسط موسوی به جنبش حفظ سیستم تبدیل شود. جالب است که رژیم علیرغم ازادی رهبران سبز، نه تنها رهبران سندیکایی کارگری را در اینمدت رها نکرد بلکه بر فشار خود نیز افزود. اگر رژیم یا موسوی امیدی داشتند که می توانند تشکلات کارگری را در دست بگیرند تا حالا هم اجازه داده بودند و هم حداقل حرفی از رهایی این رهبران میزدند. خود اینکه موسوی و کروبی تا بحال حرفی از اسانلو و غیره نزده اند نشان می دهد که اینها از جنبش طبقه کارگر حتی جناح رفرمیست آن نیز مثل جن از بسم الله می ترسند. اقای کرامت همه این فاکتها را ندیده میگیرد تا جنبش مردم را دودستی به موسوی تقدیم کند. معلو م نیست اگر این جنبش این قدر به سادگی قابل کنترل است چرا موسوی و کروبی دست به ایجاد یک ایتلاف سیاسی نزدند. ایا همینکه می ترسند یک برنامه مطرح کنند نشان نمی دهد که به محض طرح برنامه ابرویی برایشان نمی ماند . اگر اینها می توانستند حنبش مردم را در چارچوب سیستم سرمایه نگه دارند چرا برنامه خود را ارایه نمی دهند. ایا نمیترسند و این خود نشان نمی دهد که جنبش مردم و مردم در خیابان به این نارهبران تن نیمیدهند.
۴. اقای کرامت برای توجیه پاسیفیسم و حاشیه ای شدن نظرات خودشان سعی در تحریف واقعیات داشته و شیپور شکست انرا زودتر از رژیم بصدا در اورده اند. جنبش انقلابی مردم هنوز با یکی دو شکست از بین نمی رود. به ایشان توصیه می کنم که دندان روی جگر بگذارند تا این جنبش بتواند از منفذی دیگر بیرون بزند انوقت خواهند دید که خواسته هایش برگشت به نظام برده داری نیست. یا بقول قصدش این است که رایانه ها را بوسیله دولت مدبر قطع کند این جنبش با این نظام سر جنگ دارد. در نبردهای طبقاتی مردم همیشه پیروز نمی شوند. بعضی وقتها شکست می خورند و یا عقب می نشینند. ولی تا شرایط انقلابی وجو د دارد مردم مجبورند دوباره بلند شوند و مطمین باشید راهش را پیدا می کنند. ا.ن. سرکوب می کند، موسوی و کروبی سعی می کنند مردم را به مبارزه د ر چارچوب نظام محدود کنند و اقای کرامت نیز در تایید این موضع که مردم گویا به این محدودیت تن داده اند شیپور پایان را می زند. ارکستر همگونی است. فقط اقای کرامت نمی داند که خودش با این تحلیلش در کنار همین ارکستر حاکم قرار گرفته است.
۲٣۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : علی مرندی

عنوان : سئوال
خاستگاه یا خواستگاه !
۲٣۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹