سرودی برای کاساندر


Pierre Ronsard - مترجم: فریبا عادلخواه


• در بهار عمری به گل نشسته
در جوانه های سبز نو رسیده
اینچنین،
کام گیرید، کام گیرید،
کام گیرید از جوانی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ فروردين ۱٣٨۹ -  ۶ آوريل ۲۰۱۰


 
Pierre Ronsard
۱۵٨۵ـ ۱۵۲۴
پییر رونسار، یکی از اشنا ترین چهره های ادب در دوره رنسانس می باشد
در سال ۱۵۲۴ در واندُم به دنیا امد و در سال ۱۵٨۵ در تور در گذشت. تحصیل کرده مدرسه ناول در پاریس _(۱۵٣٣) می باشد که خدمتگزاران دربار، افسران و دیپلمانهای حکومتی از ان فارغ التحصیل می شدند. اما ضایعه ای در شنوائیش مانع از رسیدن وی به مقامات ارشد حکومتی شده وی را مجبور به حفظ ارایش سر افسران دون پایه حکومتی و یا خدمتگزاران کلیسا میکند که ملزم به تراشیدن دایره ای در مرکز سر خود بودند. ارایشی که همچون داغی وی را از ازدواج با دختر مورد علاقه اش که اشراف زاده بود محروم میکند که قصیده انتخاب شده تقدیم به اوست.. سپس به پاریس رفته به مدت هفت سال خود را وقف تحصیل میکند که باعث اشنائی او با ژواکیم دوبِه لِه شده که بعد ها باهم از پایه گذاران مکتبی می شوند معروف به پِلی ایاد که در احیا و گسترش زبان فرانسه از مهمترین و موثرترین کانونهای فکری بوده است . از دیگر خصوصیات شاعر حمایت و وابستگی اوست به مکتب اپیکور که انسان را برای رسیدن به ارامش درون و زندگی در عالمی متعادل وموزن دعوت (و یا ترغیب) میکند که از دو موهبت عقل و عشق که طبیعت در وجودش به ودیعه گذاشته بی مهابا و بدور از اخلافیات حاکم کام گیرد. و به همین دلیل نیر در مجامع ادبی اصطلاح "کام گیرید، کام گیرید از جوانی" او گاهی به جای نام شاعر می نشیند.

در سال ۱۹٨۶ و شاید به دلیل همین قصیده نیز نامش را بر گل رزی نهادند که گلبرگهای پهنش وی را به خانواده گل صد برگ شبیه میسازد. همان گلی که نزد مولانا از خجالت در مقابل ابهت معشوق فرو میریزد تا که یاد آور عظمت لذت دوست داشتن و لطافت بی نظیر پیام شاعرشود."گل صد برگ به پیش تو فرو ریخت ز خجلت...."

A Cassandre

تقدیم به کاساندر

نازنین
بیا به دیدن گلی رویم
باهم
که رها کرد
سرخ دامن
در زلال نورافتاب
صبحدم،
بیا که در غروب ببینم
با تو
چه مانده برش
از چین و واچین پیراهنش
از رنگ رویش،
زیبا چو رنگ تو

آه !
دیدی چه زود نازنین،
رنجید ه شد خاطرش
هر که رفت
هر که امد جانبش،
افسوس!
صد افسوس!
که زیبا ئیش را نبوده بقا
ونه وفائی است از بهر دنیا
که همین گل را نیز بر نتابد
مگر یک صبح تا شبی با ما

پس اگر
اینک
باورم کنید
نازنین،
در بهار عمری به گل نشسته
در جوانه های سبز نو رسیده
اینچنین،
کام گیرید، کام گیرید،
کام گیرید از جوانی
چو پیری نشسته گل را کمین،
تا زبهر شما
سازد
زیبائی سمین