عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند (۲)
فرید راستگو
•
شهروند دمکرات کسی است که مسئولیت پذیر باشد. زیرا جامعه دمکرات را شهروندان دمکراتی می سازند که مسئول و مسئولیت پذیر باشند. شهروندی که مسئولیت اعمال و گفتار گذشته و حال خود را بعهده نگیرد و تلاش ننماید تا جبران مافات کند و خود و تفکراتش را تصحیح کند، مسلم است که خطاهای گذشته خود را زمان دیگری به نوع دیگری تکرار خواهد کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۶ فروردين ۱٣٨۹ -
۱۵ آوريل ۲۰۱۰
جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بار دیگر پس از سی سال اشغال کشورمان توسط استبداد ولایت مطلقه فقیه، با همان مطالبات و خواست های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سال 57 به حرکت در آمده است. بدین جهت ضروری است برای جلوگیری از به انحراف کشیدن این جنبش، نیروهای آزادیخواه و دمکرات، چگونگی باز سازی استبداد بعد از انقلاب 1357 را برای جوانان و نسل جدید فعالان سیاسی کشورمان بازگو کنند.
تاریخ گذشته را باید شناخت و از آن درس گرفت، چون هیچ آینده ای بدون گذشته متصور نیست. باید فهمید و روشن کرد چه کسانی و چگونه در طی سی سال مرتکب خیانت و جنایت بر علیه مردم ایران شدند و خسارات جبران ناپذیری به کشورمان وارد ساختند؟
پس شهروندان و کوشندگان راه دمکراسی، باید بدانند منافع شخصی و گروهی زمانی با منافع ملی در تضاد قرار می گیرند که حقوق جمعی ملتی نادیده انگاشته شود و حقایق از مردم پنهان بمانند.
در بخش اول گفته شد که مردم و تحصیکرده ها در بازسازی استبداد بعد از انقلاب 57 نقش و مسئولیت داشته اند و گفتم مردمی که برای خود حقی قائل نیستند در بازیافت استبداد مسئولیت دارند. چون حقوق ذاتی و انسانی خود را نادیده می انگارند. لاجرم مردمی که از حقوق انسانی خود چشم پوشی می کنند افراد بی حقوقی هستند که قدرت و رهبری خود را آگاهانه یا ناآگاهانه به دیگری سپرده اند و چنین مردمی یک روز تحت ولایت شاه و روز دیگر تحت ولایت فقیه مطلقه و چه بسا روزی دیگر تحت ولایت فرد دیگری قرار می گیرند. تا زمانیکه مردم به حقوق ذاتی خود احاطه نداشته باشند و ندانند که این حقوق نه دادنی و نه گرفتنی هستند، همواره دیگری او را کنترل و برایش تصمیم می گیرد. مردم بی حقوق مردم بی استقلال و بی اعتباری میشوند که جان و مال و ناموسشان در ید کسی مثل ولی فقیه قرار می گیرد همچنان که امروز قرار گرفته است. پس مردم در بازسازی استبداد مسئول اند و نمی توانند بگویند ما مسئول استبدادی نیستیم که بر ما حاکم است. تا زمانی که مردم فرهنگ آزادی را جایگزین فرهنگ اطاعت نکنند، تا زمانیکه مردم به حقوق خود به عنوان انسان و به حقوق جمعی خود بعنوان جامعه و به حقوق خود به عنوان یک ملت آگاه نباشند یکی از زمینه سازان باز سازی استبداد محسوب می شوند.
در بخش اول همچنین به نقش تحصیلکرده ها در بازسازی استبداد اشاره کردم.
آشکار است که انسانها خطاپذیرند. اما اکثر تحصیل کرده های ما مسئولیت اعمال و گفته های گذشته خود را نمی پذیرند. چرا؟ چونکه برای مردم اعتباری قائل نیستند. از سیاسیونشان تا طنزگوی شان، از روزنامه نگارشان تا فیلسوفشان، از سینماگرشان تا آخوندشان، از محققشان تا تاریخ نویسشان و .... جعلیات می سازند و می بافند که تو گوئی برای خود هم اعتباری قائل نیستند. و اگر فردی هم از روی دلسوزی و تحقیق بخواهد به اعمال آنان اشاره کند و در این زمینه مطلبی بنویسد، دیگران به او حمله می کنند که حالا چه وقت طرح این سئوالات و مسائل است؟. ملتی که برای خود اعتباری قائل نیست چرا جاعلین و قدرت پرستان باید برای آنان اعتباری قائل باشند.
شهروند دمکرات کسی است که مسئولیت پذیر باشد. زیرا جامعه دمکرات را شهروندان دمکراتی می سازند که مسئول و مسئولیت پذیر باشند. شهروندی که مسئولیت اعمال و گفتار گذشته و حال خود را بعهده نگیرد و تلاش ننماید تا جبران مافات کند و خود و تفکراتش را تصحیح کند، مسلم است که خطاهای گذشته خود را زمان دیگری به نوع دیگری تکرار خواهد کرد.
قبول مسئولیت جزء قواعد ابتدائی دمکراسی است. آیا کس یا کسانی که در گذشته حقوق مردم را پایمال کرده اند و در سرکوب و کشت و کشتار آنان همدست مستبدین بوده اند بدون برخورد مسئولانه به گذشته خود می توانند به قواعد دمکراسی پای بند باشند؟ آیا افراد و گروههائی که زمانی عصای دست خمینی بودند و در استقرار استبداد مذهبی نقش بسزائی ایفا کردند و مسئولیتی در قبال اعمال و گفتار گذشته خود بعهده نمی گیرند، می توانند عملاً معتقد به آزادی و دمکراسی باشند؟
بعد از گذشت 31 سال از استقرار جمهوری فاشیستی اسلامی این افراد و همرزمانشان (جمهوری اسلامی خواهان مذهبی و سکولار) چه در داخل و چه در خارج ایران، علیرغم اینکه رهبران فکریشان از قدرت حاکمه تصفیه شده اند، از گذشته تجربه نگرفته اند و کم و بیش دارای همان ذهنیت و نگاه سیاسی و اخلاقی گذشته می باشند. آنچه در ذهنیت آنان تا به امروز تغییر نکرده است همانا طرز فکر و دیدگاه سیاسی حاکم بر آنان است. فکر و ذهنیتی که نه بدنبال آزادی بلکه بدنبال قدرت است، نمی تواند بدنبال استقرار و بناسازی دولتی قانون مدار و جامعه ای حقوق مدار باشد هر چند که در حرف و شعار مدعی حقوق بشر و دمکراسی شود. در نگاه سیاسی این جماعت، چون قدرت همواره پیروز میشود و نه مردم؛ اصل برای آنان قدرت است. بنابراین مردم در دیدگاه نظری و عملی آنان جائی ندارد و بدین خاطر پیوسته آنان در پی کسب قدرت سیاسی و حاکمیت بر مردم هستند نه استقرار حاکمیت جمهور (عموم) مردم که یکی از اصول اساسی دمکراسی است1.
این افراد و عوامل بعد از 31 سال نکبت فراگیرجمهوری اسلامی در تمامی زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بین المللی، قضائی، محیط زیستی، توریستی و... همین نظام را با شراکت و قدری تعدیل می خواهند و همچون تمامی نخبگان سیاسی قدرت پرست، نه کاری به مردم دارند و نه از حقوق شهروندی و ملی آنان سخنی در میان می آورند.
به گفتار اخیر دو رهبر فکری اصلاح طلبان یعنی آقایان هاشمی و خاتمی رجوع می کنیم تا نشان دهیم دغدغه آنان فقط حفظ نظام استبدادی حاکم است و ناراحتند که چرا مثل سابق سرگردگان نظام متحد نیستند.
خاتمی با تاکید بر اینکه نگرانی اصلاحطلبان در شرایط کنونی، اصل نظام و انقلاب اسلامی و ایران است، یادآور شد «اصلاحات چیزی جز این نیست که اصل نظام و چارچوب را قبول داریم و معتقدیم اگر مسائلی و انحراف هائی هم وجود دارد، با همین معیارهای موجود اصلاح شود»2. ویا در دیدارها که به مناسبت تبریک سال جدید صورت پذیرفت، آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، ترمیم اختلافات را مهمترین توصیه خود به فعالان سیاسی کشور دانست و گفت: «با توجه به شرایط داخلی و خارجی، حفظ نظام جمهوری اسلامی، اهمیت بسزایی دارد و در سال جدید نیاز به اعتمادسازی در فضای سیاسی کشور داریم». رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: «از فاصله گرفتن دلهای دلسوزان نظام نگرانم و اگر با یکدیگر متحد گردیم با توجه به شرایط کشورهای اطراف میتوانیم محور ثبات در منطقه باشیم3».
پایه گذاران و حامیان رنگارنگ نظام ولائی که هدفی بجز اصلاح همین نظام و بقول آقای خاتمی، با همین معیارهای حاکم ندارند، در این شرایط حساس کشورمان نه تنها حاضر نیستند مسئولیت خود را در استقرار و گسترش استبداد مذهبی و فلاکت روزافزون ایران و ایرانیان تقبل کنند، بلکه به اقتضای منافع شخصی و گروهی خود، تلاش دارند واقعیت های گذشته را رنگ آمیزی نمایند و با تحریف و جعل تاریخ از روشن ساختن نقش خود در بازسازی ستون پایه های قدرت جلو گیری به عمل آورند.
تا چه زمانی باید بخش وسیعی از تحصیلکردهای ما به مسائل و مشکلات عدیده کشورمان و نقش خود در ایجاد استبداد غیر مسئولانه برخورد کنند و هیچگاه حاضر نباشند کوچکترین انتقادی را به گذشته و حال خود انجام دهند و انتقادی را بپذیرند؟ بعنوان نمونه آقای سروش در انتقاد به نقشش در شورای انقلاب فرهنگی، به منتقدین خود ناسزا می گوید4. البته این خصلت متعلق به غالب تحصیکرده ها و روشنفکران ایرانی است.
در یک قرن گذشته، مردم ایران در سه جنبش همگانی برای رهائی از ظلم وجور و استبداد شرکت کرده اند و هر سه بار این جنبش ها توسط بخش وسیعی از تحصیل کرده های ایرانی از چپ و راست تا مذهبی و غیرمذهبی به استبداد ختم شده است. و هر سه بار مردم ترانه مرغ سحر را خوانده اند تا ناله سر کند. آیا وقت آن نشده است مرغ سحر مردم ایران بجای ناله، آواز دلنشین سر دهد؟ آیا وقت آن نشده است که مملکت ما بجای عقب رفت بیشرفت کند؟ قدری به جهان بنگریم و خود را با چند کشور مسلمان مثل ترکیه، مالزی، اندونزی و مراکش مقایسه کنیم تا متوجه شویم چقدر عقب رفته ایم. آنچه مسلم است ما نمی توانیم خود را با پیشرفتهای دوبی و قطر و عربستان سعودی مقایسه کنیم. ولی باید بگویم ما از مراکش و ترکیه بی نفت هم عقب افتاده تر هستیم. آیا این عقب رفت و ایستائی علتی جز باز تولید مرتب استبداد می تواند داشته باشد؟ استبدادی تاریخی که همواره بخش عمده ای از تحصیکرده های ما حامی و تولید کننده آن بوده اند. در سلسله نوشتارم در این زمینه سعی می کنم به بررسی نقش برخی از آنان بعد از انقلاب 57 بپردازم تا نشان دهم متاسفانه ذهنیت سیاسی این افراد بعد از سی و یک سال تغییر چندانی نکرده است.
آقای حسن یوسفی اشکوری که منزلتی در میان تحصیلکرده های ایرانی دارد، بعد از 31 سال که جنایات خمینی و یارانش بر علیه مردم، برای همه آشکار گشته اند و خود شخصاً به زندان افکنده شده اند و ظلم ها بر ایشان وارد شده است، از کودتای خمینی و یارانش مثل بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای بر علیه آقای بنی صدر دفاع می کند و می گوید استیضاح بنی صدر درست بوده است5. ایشان غافل هستند وقتی در کشوری یک عمل غیرقانونی مبدل به عملی قانونی شد، بی قانونی در آن کشور گسترش می یابد و سرنوشت آن ملک و ملت همین میشود که امروز شده است. و اشخاصی همچون ایشان برای حفظ جان خود باید به کشورهای بیگانه پناهنده شوند.
آقای عموئی، هنوز بعد از 31 سال که از ویرانی همه جانبه ایران توسط جمهوری اسلامی می گذرد، شرکت در رفراندم ناروشن و ابهام دار 12 فروردین سال 58 را عملی اصولی قلمداد می کنند6 . شاید در زمانی او و حزبشان باور داشتند که این عمل اصولی بوده است، ولی چرا زمانیکه خمینی و حزب جمهوری اسلامی، شروع به سرکوب مردم کردند و نوجوانان و جوانان ایران را قتل عام نمودند از خمینی و جمهوری اسلامی اش دفاع کردید و با آنان همکاری نمودید و لو دادن سیاسیون مخالف خمینی را در دستور کار خود قرار دادید7؟
چرا باید در مملکتی سه جنبش برای تغییر بوجود آید و هر سه جنبش با کودتا به استبداد ختم شوند؟ گفتن اینکه عامل بدبختی ایران و ایرانیان استبداد است و دمکراسی باید جایگزین استبداد شود کافی نیست. باید جستجو کرد و بعنوان یک کاوشگر دید چگونه استبداد باز سازی میشود. و چرا هر بار تحصیلکرده های ایرانی بویژه غالب سیاسیون (رهبران گروهها و احزاب) تقویت کننده ستون پایه های قدرت میشوند؟
در کار شماره 111، 6 خرداد 1360 اکثریت می خوانیم "ما هواداران سازمان... تلاش داریم همچنان گذشته از جمهوری اسلامی حمایت کنیم و با تمام نیرو برای در هم شکستن توطئه های ضدانقلاب در منطقه و دیگر جاها، به کمک نیروهای ضد امپریالیستی بشتابیم8". و در بدترین جو خفقان و قتل و کشتار سال 60 شمسی، در کار شماره 116، 10 تیر 1360 می خوانیم "هواداران سازمان، همدوش و همراه با دیگر نیروهای مدافع انقلاب و مدافع جمهوری اسلامی ایران، باید تمام هوشیاری خود را به کار گیرند، حرکات شبکه مزدوران امپریالیسم آمریکا را دقیقاً زیر نظر بگیرند و هر اطلاعی از طرح ها و نقشه های جنایتکارانه آنان به دست آوردند، فوراً سپاه پاسداران و سازمان را مطلع سازند9 ". رهبران این سازمان تا به امروز، یک تحلیل انتقادی و ریشه یابی جامعی از عملکرد خود در آن سالها نداده اند. و تازه یکی از رهبران قدیمی آن سازمان می گوید "سیاست ما در دوران شکوفائی جمهوری اسلامی، بهتر از مجاهدین بوده است." (نقل به معنی)
تحصیلکرده ها تا زمانی که حامی قدرت هستند، نه فکر مردم و حقوق و آزادی آنان می باشند نه در سرکوب مخالفین خود، کوچکترین رحم و عطوفت را بکار می برند. آقای حسن یوسفی اشکوری در تاریخ 21 مرداد 1360 در نطق قبل از دستور مجلس می گوید "قاطعیت اسلامی در برابر تمامی کسانیکه مسلحانه و غیرمسلحانه در صدد براندازی جمهوری اسلامی هستند و دست به ترور و کشتار می زنند10".
هادی غفاری در 30 تیر 1359 در جمع حزب الله می گوید "ما تاکنون فاشیست بازی در نیاوردیم ولی از این به بعد فاشسیت بازی در می آوریم... تصمیم ما بر این است تمام دفاتر و سازمانهای غیرخط امام را بگیریم11 ".
تحصیلکرده ها به محض اخراج از قدرت از ناعدالتی حرف می زنند و یکشبه میشوند صالح و دمکرات و آزادیخواه!. عمادالدین باقی در مورد سعید حجاریان بنیان گذار سازمان اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی می نویسد "سعید که به حق می توان او را بینان گذار صالح وزارت اطلاعات نامید، در مجلس شورای اسلامی از تشکیل یک نهاد دمکراتیک اطلاعاتی و امنیتی سخن گفت که باید در برابر ملت پاسخگو باشد12 ". باید از این بزرگوار تحت ظلم و ستم رژیم جمهوری اسلامی که همین لحظه که من در حال نوشتن این مطلب هستم او در سیاهچال های استبداد ولائی بسر می برد، پرسید چگونه می شود در یک رژیم استبدادی که فقط در عرض دوماه و نیم از اول تیر 1360 تا 15 شهریور همان سال 1000 نفر از فرزندان ایران زمین را به جوخه های اعدام می سپارد و جان آنان را می گیرد و جوانی آنان را پرپر می کند، یک نهاد دمکراتیک آنهم اطلاعاتی و امنیتی درست کرد؟. اصولاً در کجای جهان یک سازمان اطلاعات و امنیت دمکراتیک بوجود آمده است که در نظام ولایت مطلقه فقیه بوجود بیآید؟
این تحصیل کرده ها چون خود را تافته جدا بافته ای از مردم می دانند، وقتی توسط یاران قدیمشان به زندان افکنده میشوند، حتا زندان هم چهره اش عوض میشود و ابهت می گیرد. گنجی می نویسد "زندانی شدن شمس الواعظین، مایه مباهات مطبوعات است. زندان اوین قبل از انقلاب به دلیل قرنطینه سیاسیون شدن، معتبرترین زندان کشور بود. اما پس از انقلاب این جایگاه را از دست داد. زندان اوین با حبس اندیشمندان و روشنفکران و روزنامه نگارانی چون محسن کدیور، غلامحسین کرباسچی، ماشاالله شمس الواعظین و... اعتبار گذشته خود را باز می یابد13". این است تفکر ارتجاعی خودی و غیر خودی که حتا در مورد زندان و زندانی هم مطرح میشود. از نظر آقای گنجی، زندان اوین از زمانی اهمیت پیدا می کند که اصلاح طلبان در آن بسر می برند. او باید بداند در بین سال 1358 تا 1378، یعنی قریب 20 سال، هزاران ایرانی گمنام و نامدار که به حق در مقابل استبداد مذهبی ایستادند و بسیاری از آنان هم اعدام شدند، جزء افتخارات ایران بوده اند. مگر ما امثال سعید سلطانپور و شکرالله پاک نژاد، زندانی و اعدامی در اوین کم داشته ایم؟. مگر دکتر ناصر میناچی، امیر انتظام، دکتر ناصر تکمیل همایون، محمد جعفری مدیر مسئول وقت روزنامه انقلاب اسلامی، آقای علی اردلان وزیر دولت بازرگان، برخی از وکلای دادگستری مثل آقای رحیم صفاری، مرحوم علامه احمد مفتی زاده، طاهر احمدزاده و هزاران ایرانی زندانی آشنا و ناآشنا جزء اندیشمندان و روشنفکران و روزنامه نگاران ایران زمین نبودند؟. آقای گنجی شما در پی نابودی اوین باشید نه اعتبار دادن به آن!
بسیاری از مخالفین ریاست جمهوری احمدی نژاد، چنان تبلیغ می کنند که احمدی نژاد ایران را به ویرانه ای مبدل کرده است و کلیه نابسامانی های مردم و کشور ایران از او ناشی میشود14. گوئی ایران بمدت 26 سال از بدو تاسیس تا زمان روی کار آمدن او، یکی از آزاد ترین و دمکرات ترین کشورهای دنیا بوده است!
اینکه احمدی نژاد و حامی او سید علی خامنه ای، بطور فاشیستی فقط به نفع یک جناح از باندهای مافیای نظامی – مالی کار می کنند و حتی پایوران با سابقه نظام جمهوری اسلامی چون موسوی، کروبی، هاشمی و خاتمی و دیگرانی چون آنان را به گوشه ای رانده اند و بحساب نمی آورند یک طرف قضیه است ولی طرف دیگر قضیه این است که ادامه تفکر خمینی و یارانش چیزی بجز تولید چنین حکومتی نمی توانست باشد. اگر چنین نیست پس باید به سئوالات زیر پاسخی بایسته داد تا رفع اتهام و ابهام شود.
1) آیا جمهوری اسلامی استوار بر تز ولایت مطلقه فقیه است یا خیر؟
2) آیا استبداد ولایت فقیه در دوره احمدی نژاد شروع شده است و یا دوره احمدی نژاد ادامه حکومت 24 سال گذشته بعد از کودتا علیه اولین منتخب مردم، یعنی آقای بنی صدر است؟
3) آیا فقط در دوره رهبری خامنه ای، استبداد و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق و آزادی مردم و کشت و کشتار شروع شده است یا دوره خامنه ای ادامه دوران خمینی است؟
4) ریشه استبداد چگونه و بدست چه کسانی در جمهوری اسلامی ریخته شده است؟
5) استقرار استبداد در ایران، به کمک چه گروههائی و افرادی صورت گرفت و چه کسانی عصای دست خمینی شدند تا او استبداد ولایت فقیه خود را مستقر سازد؟
6) چرا و به چه منظوری کوشش میشود که تاریخ گذشته، بویژه دوران وزارت و ریاست جمهوری آقای بنی صدر، به فراموشی سپرده شود؟
برای دقیق تر شدن و درک چگونگی استقرار جمهوری ولایت فقیه و ارگانهای سرکوب به زمانی رجوع می کنیم که آقای خمینی هنوز در پاریس بود و می گفت میزان رای مردم است. زمانی که خمینی در پاریس بود، به طور مخفیانه و به فرمان او شورای انقلاب توسط آقای مرتضی مطهری تشکیل میشود. هسته اولیه این شورا عبارت بودند از آقایان مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و هاشمی رفسنجانی. سید علی خامنه ای را آقای منتظری در پاریس به خمینی معرفی می کند و سپس مهدوی کنی را این جمع به خمینی معرفی می کنند. بعد از پیوستن آقایان مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر شیبانی، مهندس عزت الله سحابی و سرتیپ مسعودی در نیمه دوم آذر ماه 1357 بصورت رسمی نشکیل میشود.
مرحوم مهندس بازرگان می گوید "به دستور امام، اعضاء شورای انقلاب از طرف آیت الله مطهری در تهران دعوت شدند و با آنها مصاحبه شد. و شورا در نیمه دوم آذر ماه 1357 تشکیل رسمی یافت") 15. آقای بنی صدر هم حدود 2 ماه بعد از اینکه به ایران بازگشت به عضویت شورای انقلاب در آمد16.
در تاریخ 17 بهمن 1357 خمینی طی حکمی آقای بازرگان را مسئول تشکیل دولت موقت می کند. خمینی در معرفی بازرگان بعنوان نخست وزیر دولت موقت گفت:
... ایشان واجب الاتباع است، ملت باید از او تبعیت کند. یک حکومت عادی نیست، یک حکومت شرعی است... مخالفت با این حکومت، مخالفت با شرع است... در فقه اسلام، قیام بر ضد حکومت اللهی، قیام بر ضد خداست 17 ...
بعد از تعیین شادروان بازرگان به مقام نخست وزیری، نوبت تشکیل دادگاه های انقلاب و دیگر ارگانهای سرکوب میشود.
در نوشتار آینده در ضمن پاسخ به سئوالات فوق، چگونگی تشکیل این ارگانها را توسط تحصیلکرده های کشورمان توضیح خواهم داد.
سرافراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com
1) درسهای دمکراسی برای همه، حسین بشریه. نشر نگاه معاصر
2) news.gooya.com
3) news.gooya.com
4) www.alefbe.com
5) news.gooya.com
6) zamaaneh.com
7) رجوع کنید به گفت وگوی شهید پیروز دوانی با توده ای های جدا شده از حزب توده
8) www.kar-online.com
9) asre-nou.net
10) enghelabe-eslami.com
11) 31 تیر 1359 روزنامه جمهوری اسلامی.
12) برای تاریخ، گفت و گو با سعید حجاریان، عمادالدین باقی. نشر نی
13) باز گشت اعتبار زندان اوین. گفت و گوی اکبر گنجی با عصر آزادگان 16/8/1378 و کتاب عالیجناب سرخپوش
14) تمام سایتها و نوشته های اصلاح طلبان داخل و خارج چنین ادعائی دارند. کافی است بعنوان نمونه به سایت نوروز، امروز، جرس و روزآنلاین رجوع کنید.
15) گروگانگیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری
16) گروگانگیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری
17) اتباع جمع تبع به معنی پیروی و اطاعت کردن است. کسی که دنبال کسی بیفتد و از او پیروی کند.
|