نظام جهانی و اوضاع ایران


یونس پارسابناب


• آن شور و شوق و از خود گذشتگی که مردم ایران بویژه طی ۹ ماه گذشته برای تغییر از خود نشان داده اند حول استقرار نوعی دموکراسی است که در پروسه رشد آن مردم نه تنها از ویژه گی های استبدادی جمهوری اسلامی ( فقدان آزادی های فردی اجتماعی ، حقوقی و ملی ) رها می شوند بلکه با ژرفا بخشیدن پیگیرانه و بلند مدت به پروسه آن دموکراسی، خود را از ویژه گی های دموکراسی نظام سرمایه ( فقر، بیکاری، عدم دسترسی به حقوق اولیه بویژه امنیت شغلی و... ) نیز نجات می دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ فروردين ۱٣٨۹ -  ۱۵ آوريل ۲۰۱۰


درآمد
بررسی اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در ادامه جنبش همگانی کنونی و در چهارچوب اوضاع جهانی بویژه گسترش تهاجمات و جنگ های " ساخت آمریکا " از آسیا (عراق ، افغانستان ، پاکستان ، یمن و...) به آفریقا (سومالی، سودان و...) نشان می دهد که نه تنها مردم ایران بعد از گذشت سی و یک سال از وقوع انقلاب بهمن ۱٣۵۷ به هیچ یک از خواسته های تاریخی و اساسی خود یعنی استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی نرسیده اند بلکه در سطح جهانی نیز تاراج ملل زیر ستم و در بند توسط کشورهای جی ٨ (" کلوب داووس") نظام جهانی را به سوی بحران عمیق ساختاری و خرده بحران های منبعث از آن سوق داده و بشریت زحمتکش را بیش از پیش دوباره مثل آغاز قرن بیستم در مقابل احتمال وقوع جنگ و ناامنی و بربریت قرار داده است . بررسی قیاسی بحران عمیق ساختاری کنونی ( که در واقع در سال ۱۹۷٣ بطور " نامرئی " از انظار عمومی آغاز گشته و در سال های ۲۰۰٨ – ۲۰۱۰ برای جهانیان آشکار و برملا گشته است ) با از آن بحران عمیق ساختاری اوایل قرن بیستم ( که در سال ۱٨۷٣ دقیقا صد سال پیش از آغاز دومین بحران عمیق ساختاری کنونی در ۱۹۷٣ آغاز گشت ) نشان می دهد همان طور که بحران اول و پی آمدهای ناشی از آن ( مثل اشتعال جنگ جهانی اول ) شرایطی بوجود آورد که از درون آن امواج فراگیر انقلاب کارگری در روسیه و دیگر کشورهای اروپائی و جنبش های رهائیبخش ملی در چین و ایران و دیگر کشورهای آسیائی به سرعت رشد یافتند ، به همان اندازه بحران ساختاری کنونی نیز علیرغم ویرانی ها ، نا امنی ها و آشوبی که به بار آورده ، احتمال قوی دارد که به اوجگیری مجدد جنبش های رهائیبخش ملی در کشورهای پیرامونی ( " بیداری مجدد جنوب " ) و احیای مبارزات کارگری در کشورهای مرکز ( شمال ) منجر گردد . در این نوشتار بعد از بررسی کوتاه آشوب و ناامنی که نظام جهانی در کشورهای پیرامونی جهان سوم به بار آورده ، نگاهی اجمالی به اوضاع و آینده ایران در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۱٣۵۷ می افکنیم .

نظام جهانی حاکم و کشورهای در بند
به نظر بسیاری از مارکسیست ها ، شیوه و گسترش بربریت و سیاست های فلاکت بار خصوصی سازی و ملی زادئی هم اکنون کشورهای متعددی از جهان سوم پیرامونی ( از هائیتی در آمریکای لاتین گرفته تا افغانستان ، عراق و پاکستان ، یمن و فلسطین در آسیا سومالی ، سودان و کنگو و... در آفریقا ) را به سوی فلاکت و نیستی سوق می دهد . " امپراطوری آشوب " در جهان که به برکت گسترش ویرانساز " بازار آزاد " نئولیبرالی سرمایه داری و اشتعال و گسترش جنگ های منبعث از آن بوجود آمده ، بالاخره به " بیداری مجدد ملل در بند " کشورهای پیرامونی که ٨۵ در صد بشریت کارگر و زحمتکش جهان را تشکیل می دهند ، منتهی گشته و شرایط ایجاد یک نظام دموکراتیک پیگیر با چشم اندازهای سوسیالیستی را میسر خواهد ساخت . بحران ساختاری کنونی و خرده بحران های منبعث از آن به خوبی نشان می دهند که نظام واقعا موجود سرمایه داری هم با اشکال از نظر تاریخی شناخته شده ( دوره کلاسیک – رقابتی ) و هم در چهارچوب های نئوکلاسیک قابل تصورش و حتی با پیش بینی های کنونی خودش درباره مواهب جهانی شدن در تضاد و دشمنی آشکار و مخفی قرار دارد . رونق و رفاه اقتصادی دهه ۱۹۹۰ که بر بنیاد تکنولوژی های جدید دیجیتالی و در چهارچوب اصول اجتماعی حاکم ایجاد گشته بود ، امروز مثل حباب ترکیده است – حتی در ثروتمندترین کشورهای مسلط مرکز ( بسان کشورهای دربند پیرامونی ) بیکاری مزمن ، پدیده کودکان خیابانی ، تن فروشی ، اعتیاد به مواد مخدر ، بی خانمانی فراگیر ، مرگ و میر از گرسنگی و سوء تغذیه و.... ساختاری و بلند مدت گشته و وضع زندگی بسیاری از مردم زحمتکش را مشقت بارتر و نا امن تر ساخته اند . بحران عمیق ساختاری و عدم موفقیت نظام جهانی بیشتر از هر جائی بویژه در شکست پروژه های مدرن سازی و صدور دموکراسی فرمایشی خود درکشورهای دربند پیرامونی بویژه در ۱۰ سال گذشته بخوبی عیان گشته است . پروسه جهانی شدن " پیروزمند " که قرار بود رفاه و آسایش را برای بشریت و هم در کشورهای مرکز و هم در کشورهای پیرامونی به بار آورد ، با شکستی روبرو گشته که برخلاف دوران گذشته بیش از پیش رسانه ای تر و برملاتر گشته است . نگاهی به اوضاع اسفبار کشورهای بویژه پیرامونی ، از هائیتی تا یمن و از افغانستان و پاکستان تا سومالی ، سودان ، سیرالئون ، کنگو ، لیبریا و... بخوبی نشان می دهد که نظام حاکم ( سرمایه داری واقعا موجود ) - بخش بزرگی از جهان را هم اکنون وارد فاز " بربریت " و " بشریت تهی از انسانیت " ساخته است . امروز انباشت سود از طریق غارت بیش از پیش در مقابل چشمان ما توسط اولیگوپولی های عمدتا مالی معاصر ادامه دارد . در مرکزهای مسلط ( عمدتا کشورهای جی ٨ بویژه آمریکا ، ژاپن و اروپای متحد ) ، سود انحصاراتی که به جیب اولیگوپولی ها واریز می شود ، مترادف با غارت کلیدی بازدهی های جوامع بویژه پیرامونی است . در مناطق به حاشیه رانده شده آفریقا ، آسیا ، آمریکای لاتین ، اقیانوسیه و حتی بخشی از اروپای جنوب شرقی ، روند افزایش فقرزدائی عمدتا در غصب کردن پایه های زندگی دهقانی – روستائی و تاراج منابع طبیعی و فرار مغزهای آن مناطق تجلی پیدا می کند . عملکرد غصب هستی و معیشتی دهقانان و روستائیان و راندن آنها به شهرهای بزرگ جهان پیرامونی از یک سو و غارت منابع طبیعی وانسانی این کشورها از سوی دیگر ستون های ضروری گسترش استراتژی های سرمایه داری معاصر اولیگوپولی ها را تشکیل می دهد . غصب و تاراج اساس زندگی دهقانی و دیگر اقشار مختلف " دوزخیان زمین " در آسیا ، آفریقا ، آمریکای لاتین و اقیانوسیه از یک سو و استعمار شدید کارگران در کشورهای خود مرکز از سوی دیگر شکل اصلی روند بسوی فقر زدائی منبعث از پروسه انباشت سود را تشکیل می دهد . بنابراین ، توجه به رابطه مکمل بین پروسه انباشت و پروسه فقرزدائی در مبارزه جدی علیه اولیگوپولی های لجام گسیخته حائز اهمیت است . نجات و رهائی دهقانان و دیگر روستائیان در کشورهای پیرامونی ( نزدیک به نصف جمعیت شش میلیارد و نیم نفری جهان را در بر می گیرند ) یکی از الزامات اصلی حرکت مردم بویژه کارگران ، بسوی استقرار یک نظام اصیل رها شده از تسلط سرمایه داری که نگارنده آنرا سوسیالیسم محسوب می دارد ، بشمار می رود . نیروهای مترقی و رادیکال جهان ( چپ عام ) می توانند با ارائه یک آلترناتیو اصیل و جدی جلوی رشد و گسترش پروسه فلاکت بار جهانی شدن سرمایه را بگیرند . البته این چالش رهائیبخش زمانی به یک نیروی مادی و موثر براندازانه تبدیل خواهد گشت که هم مردمان بویژه زحمتکش کشورهای دربند پیرامونی و هم مردمان بویژه کارگران کشورهای مرکز با همدلی در کنار هم بمبارزه علیه نظام در سطوح متفاوت جهانی ، منطقه ای و کشوری برخیزند . زیرا این امکان بیش از هر زمانی درگذشته پانصد ساله تاریخ سرمایه داری وجود دارد که در نبود و فقدان یک آلترناتیو جدی ، خود سرمایه داری واقعا موجود محیط زیست و تمدن انسان را به سوی تخریب ، بربریت و نهایتا نابودی زندگی در کره خاکی سوق دهد . کنکاش در اوضاع اقتصادی – اجتماعی ایران ، کشورهای همجوار آن از فلسطین ، عراق و یمن در خاورمیانه ( آسیای جنوب غربی ) گرفته تا کشورهای افغانستان و پاکستان ( در جنوب آسیا ) می تواند روشنگر این نکته باشد که خصلت های فلاکت بار سرمایه داری واقعا موجود ( بیکاری مزمن و طولانی ، جنگ ، نا امنی ، افزایش کودکان خیابانی ، مواد مخدر و تن فروشی و مهاجرت ها و آواره گی های میلیونی و زیر پا گذاشتن حقوق اولیه انسان ها در زمینه های مختلف ) هم اکنون در آن بخش از جهان سوم نیز گسترش بیشتری یافته است . در این رابطه بگذارید پیش از بررسی اوضاع ایران نگاهی اجمالی به اوضاع منطقه خاورمیانه – اقیانوس هند و پی آمدهای حرکت سرمایه در آن منطقه بیاندازیم .

عملکرد نظام جهانی در منطقه خاورمیانه و اقیانوس هند
ادامه جنگ در عراق و افغانستان و گسترش آن به پاکستان و یمن و... تاکنون صد ها هزاران مردم بی دفاع را کشته و مجروح ساخته و میلیون ها کودک و پیر و جوان آن کشورها را در بیابان های سوزان و خشک و یا سرد و بی آب و علف آواره و سرگردان ساخته است . بر خلاف توهماتی که نیروهای راست بویژه حامیان نئولیبرال – نئوکان اشاعه می دهند ، هدف راس نظام ( آمریکا ) برقرار ساختن نظام دموکراتیک و دفاع از حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت ملی ملیت های ساکن آن کشورها نیست . نظام جهانی و آمریکا در راس آن خواهان تثبیت دولت های کمپرادور وابسته در آن کشورها به مثابه ستون فقرات تحمیل سلطه امپراطوری سرمایه بر مردمان آن کشورها و استقرار امنیت برای اولیگوپولی های مالی – نفتی در جهت استخراج منابع عظیم نفت و گاز طبیعی کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی و صدور آن ها از گذرگاه های استراتژیکی تنگه های هرمز و باب المندب و مسیر ژئوپولیتیکی راه افغانستان – پاکستان عمدتا به کشورهای مرکز است . هر نیرو و تشکل و فردی که در این کشورها با مداخلات سیاسی و نظامیگری های ماجراجویانه کاخ سفید و دگر کاخ های متعلق به کشورهای جی ۷ مخالفتی ابراز کرده و مقاومتی نشان دهد ، به عناوین متعددی منجمله " تروریست " ، " طالبان " ، " القاعده " مورد هجوم نظامی ، ترور و شکار قرار گرفته و سرکوب می گردد . در فلسطین اشغالی نیز متجاوز از شصت سال است که دولت اسرائیل در کمال بی رحمی و شقاوت ، حقوق مردم فلسطین را پایمال ساخته و حتی نسبت به قطعنامه ها و تصمیماتی که خود پای آنها را امضاء کرده است ( با حمایت و عنایت هیئت حاکمه آمریکا و یا در زیر چشم اغماض گر آن ) بی اعتنا می ماند . نیروهای نظامی – امنیتی اسرائیل شب و روز مشغول بمباران شهرها و روستاهای فلسطینی و شکار فلسطینی ها در کوچه و بازار هستند . درعرض ۱۵ ماه گذشته ( از جنگ غزه در دسامبر ۲۰۰٨ تا کنون ) صدها نفر توسط ماموران امنیتی اسرائیل شکار شده و جان باخته اند . بیش از نصف خانه های فلسطینی در نوار غزه و بیش از ٨۰۰ خانه فلسطینی در ( بانتوهای ) ساحل غربی تخریب و با خاک یکسان شده اند . در یک کلام ، افزایش اعمال سیاست های آپارتاید زذائی جغرافیائی و سیاسی بر سرزمین های فلسطینی ( کرانه غربی ، نوار غزه و شرق اورشلیم ) از سوی دولت اسرائیل با نیت رسیدن به هدف نهائی خود ( انهدام پدیده فلسطین به عنوان یک دولت – ملت واحد بالقوه ) بدون تردید ستون اصلی استراتژی ایجاد " خاورمیانه بزرگ و جدید " جناح های سیاسی نئولیبرال نئوکان ها را در منطقه خاورمیانه ( آسیای جنوب غربی ) تشکیل می دهند . یک بررسی تحقیقی نشان می دهد که اولیگوپولی های حاکم بر پنتاگون و سازمان های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا با مترسک ساختن جوان نیجریه ائی به اسم عبدالمطلب که قصد انفجار هواپیمائی را داشت که در روز کریسمس سال ۲۰۰۹ از آمستردام به سوی دیترویت در حرکت بود ، موفق شدند که جنگ های " ساخت آمریکا " را از افغانستان – پاکستان به دو سوی ساحلی تنگه باب المندب ( یمن و سومالی ) گسترش دهند . در پرتو این بررسی کوتاه از اوضاع جهان و منطقه خاورمیانه – اقیانوس هند نیم نگاهی به شرایط ایران در سی و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۱٣۵۷ می افکنیم .

جنبش همگانی کنونی و انقلاب بهمن ۱٣۵۷
ایران نیز مثل کشورهای دربند پیرامونی " تافته جدا بافته " ازنظام جهانی نبوده و تحقیقا در آن قرار دارد . در واقع بحران سیاسی عمیق کنونی ایران ( که جنبش همگانی تجلی آشکار آن است ) مینیاتور بحران عمیق ساختاری نظام جهانی سرمایه است که مبارزات گوناگون قربانیان نظام همراه با چالشگران ضد نظام تجلی آشکار آن بحران است . جنبش همگانی مردم ایران بعد از گذشت ۹ ماه از آغازش در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ وارد مرحله مهمی از عمر خود شده است . بخش قابل توجهی از شرکت کنندگان و فعالین درون این جنبش بویژه طیف رادیکال و چپ ، با هوشیاری صدای اعتراضشان را بلند و بلندتر می کنند تا نگذارند که وقایع بعد از انقلاب ۵۷ دوباره تکرار شود . سی و یک سال پیش شاه رفت و طرفداران تئوکراسی ولایت فقیه " میوه چینان انقلاب " ، انقلاب مردم را ( با حبس آنها در " زندان توهمات " امت گرائی ) مصادره کرده و قدرت را بدست گرفتند . در طول دو سال بعد از پیروزی انقلاب که مبارزات سیاسی هنوز شکل علنی داشت و نیروهای چپ مارکسیست و ملی گرایان طرفدار حق حاکمیت ملی در صحنه سیاسی ایران حضور فعال داشتند ، حاکمین مستبد امت گرا جنگ خانمانسوز هشت ساله ایران – عراق را دامن زدند تا بتوانند صدای اعتراض مردم را به بهانه " دفاع از حریم کشور " خفه کنند . آنها در دهه ۶۰ با تحکیم دیکتاتوری ولایت فقیه تمام نیروها و سازمان های متعلق به چپ های مارکسیست ، ملی گرایان سکولار و حتی طیف های اسلامی مخالف ولایت فقیه را ( که در پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ شرکت داشتند ) سرکوب ساخته و فعالین آنها را در زندان ها بعد از شدیدترین شکنجه ها به جرم " محاربه " و یا " مرتد " به اعدام محکوم و سر به نیست کردند . بنیادگرایان حاکم بعد از قتل عام چپ های مارکسیست ، ملی گرایان طرفدار حق حاکمیت ملی و دیگر آزادیخواهان مخالف ولایت فقیه به جان مردم بی دفاع افتاده و در دهه های ۰ ۷و ٨۰ خورشیدی در جهت تحکیم دیکتاتوری تک فردی ولایت فقیه و رجعت به حکومت اسلامی حتی " قانون اساسی " ، " مجلس " و دیگر نهادهای دولتی خود را از هم فروپاشاندند . بعد از گذار از پروسه های آدم ربائی ، قتل های زنجیره ای و عنکبوتی و... در دهه های ۶۰ و ۷۰ ، شکار انسان ها و اعدام آنها همچنان ادامه یافت . آنها تا این اواخر بیرحمانه معتادین ، روسپیان ، دگرباشان ، کودکان خیابانی و... را به قتل رسانده و هر نوع اعتراضی از طرف خانواده های این قربانیان را سرکوب کرده و صدای اعتراض فعالین سیاسی و اجتماعی را از طریق سانسور و خفقان خاموش می ساختند . ولی امروز به شکرانه ادامه جنبش همگانی شرایط مبارزه مردم با آن دوره ( که تقریبا سی سال طول کشید ) تفاوت اساسی پیدا کرده است . جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست که مثل گذشته جوانان و مردم بیدفاع و بی گناه را بی سروصدا به زندان ها انداخته و تحت شدیدترین شکنجه های فیزیکی و جنسی قرار دهد ، سربه نیست کند ، زبان ها را ببرد و قلم ها را بشکند و شکار انسان های معترض و شکنجه آنان را در زندان ها ادامه دهد و بالاخره مزد بخور و نمیر کارگران را دریغ کرده و آنها را در انبوه صد هزاران به کوچه بریزد ( تا همراه خانواده هایشان به تباهی کشیده شوند ) و موضوع را لاپوشانی کند . در آن زمان ( دوره های ریاست جمهوری خامنه ای ، رفسنجانی ، خاتمی و دوره اول احمدی نژاد ) حاکمین مستبد توانستند با حبس مردم در " زندان توهمات " مذهبی و تبلیغ امت گرائی بین آنها و نیروهای سیاسی بویژه چپ و ملی گرا فاصله انداخته و با خفه کردن و سرکوب هر نوع صدای اعتراضی هولناکترین جنایات را در کشتار سال ۶۷ ( که مدت ها از انظار عمومی مخفی ماند ) علیه بهترین جوانان میهن در سکوت مرتکب شوند . بررسی قیاسی آن زمان با اوضاع فعلی نشان می دهد که آن زمان عموما خانواده های قربانیان نظام بودند که در کنار هم پی گیرانه از قتل عام فرزندان خود و مسایل مربوط باخبر میشدند . امروز هر یک نفر که شکار ، دستگیر ، شکنجه و کشته می شود هزاران مدعی دارد . فقط خانواده ها و فعالین درون و برون مرزی ایران نیستند که نسبت به جرم و جنایتی که رژیم مرتکب می شود اعتراض دارند بلکه اقشار مختلف مردم و بسیاری از مردم سراسر جهان نسبت به این جنایات اعتراض می کنند . امروز جمهوری اسلامی دیگر به راحتی نمی تواند اتهام و جرم برای زندانی بتراشد و بدون سروصدا مثل سی سال گذشته به جنایات و تاراج های منابع طبیعی و انسانی خود ادامه دهد . امروز حاکمین مستبد جمهوری اسلامی سرمایه دیگر قادر نیستند با تهمت هائی که می زنند مردم را نسبت به کار نامه جهل و جنایت و سرسپردگی خود به اولیگوپولی های مالی نظام جهانی سرمایه ساکت کنند و صدای آنها را که از استبداد سیاسی و نابرابری های عمیق اقتصادی و اجتماعی به تنگ آمده اند ، خاموش سازند . در یک کلام مبارزات همگانی مردم در ۹ ماه گذشته از یک سو و تشدید رقابت ها و افشاگری های یکدیگر توسط دو جناح درون حاکمیت ( جناح مافیای – مالی و جناح ائتلافی اصلاح طلبان و " کارگزاران " سنتریست ) از سوی دیگر کارنامه پر از جنایات ، فساد مالی و وابستگی مالی – اقتصادی رژیم را بیش از پیش در دست مردم قرار داده است . در یک کلام ، مردم بیش از هر زمانی در گذشته می دانند که رژیم در بحران عمیق فرو رفته و هیچ یک از جناح های سیاسی علیرغم ادعایشان قادر به حل مسائل بزرگی که جامعه ایران با آنها روبرو است ، نیستند . به فاکت های زیر که اکنون به شکل های گوناگونی ورد زبان خاص و عام گشته و رسانه ای تر شده است ، توجه کنیم :
- ایران از لحاظ " فرار مغزها " مقام سوم ( بعد از عراق ، سومالی ) را در بین ۶۰ کشور توسعه نیافته ای پیرامونی ( جهان سومی ) دارد .
- ایران از لحاظ فرار پول و ثروت سرمایه ها در ردیف گروه اول کشورهای جهان قرار دارد .
- رژیم اسلامی منابع نفت و گاز طبیعی و منابع دیگر ایران را ( از طریق عقد قراردادهای پر از امتیاز به کشورهای جی ٨ و چین ) به " حراج " گذاشته است . بررسی لیست امتیازاتی که جمهوری اسلامی بویژه در بیست سال گذشته به اولیگوپولی های مالی جهانی اعطاء کرده است ، کشور ایران را به یکی از " شکارگاه های امتیازاتی "درجه یک در جهان تبدیل نموده است .
- رژیم جموری اسلامی با پیش فروش نفت گاز و دیگر منابع طبیعی بودجه ای دارد که از نظر اقتصادی و مالی بیش از هر زمانی ایران را ( مثل اکثر کشورهای پیرامونی ) به اقتصاد حااکم جهانی سرمایه وابسته ساخته است
- جمهوری اسلامی از نظر حجم اداری یکی از بوروکراسی های فاسد مالی را در میان کشورهای پیرامونی در جهان دارد . این بودجه عظیم اداری به خاطر رواج ارتشاء ، احتکار و فساد مالی فراگیر در سطوح بالای مقامات دولتی ، نمی تواند شکم هزاران هزار کارمند دون پایه را سیر کند و در نتیجه اشتغال به کار دوم ، شیوع رشوه و فساد مالی و توسل به فحشاء و مواد مخدر در میان کارمندان دولتی بیداد می کند .
- در ایران اعمال سیاست های خصوصی سازی ، تشدید آن بویژه در پنج سال گذشته و پی آمدهای فلاکت بار ناشی از آن نظیر بیکاری مزمن ، گرانی سرسام آور ، رواج روسپیگری ، فرار کودکان از خانه و ازدیاد روزافزون کودکان خیابانی ، کنده شدن روستائیان و دهقانان از زمین های خود و پرتاب آنها به شهرهای پرجمعیت بویژه تهران و... آن کشور را در اقیانوسی از فقر و نابرابری فروبرده و در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۱٣۵۷ مردم ایران را در مقابل یک بحران عمیق اجتماعی – سیاسی از یک سو و بروز و عروج فرصت های نوین رهائی بخش و انقلابی از سوی دیگر قرار داده است . امروز مردم ایران متوجه شده اند که تنها با تعمیق مبارزات خود و عبور از شعار اعتراضی " رای من کجاست ؟ " و اعتلای سطح مبارزاتی به شعار سیاسی " مرگ بر دیکتاتوری " می توانند مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی سرمایه را بیشتر و بیشتر به زیر علامت سئوال برده و به کلیت رژیم ضربه سیاسی بزنند . اکنون هر دو جناح رژیم می کوشند با محدود کردن " فضای سیاسی " جنبش همگانی مردم ( که به شکاف های شان دامن می زند و ضعف ها ، سیاست های اقتصادی و سیاسی و بالاخره فساد مالی اشان را عریان تر و آشکارتر می سازد ) به انسجام دستگاه حاکمیت ولایت فقیه بپردازند تا به بقای جمهوری اسلامی کمک کنند . اینک در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلاب۱٣۵۷ و پایان سال ۱۹٨٨ کل هیئت حاکمه ایران علیرغم رقابت هائی که دو جناح اصلی آن بر سر سهم در ثروت ، قدرت و نقش رهبری جمهوری اسلامی با یکدیگر دارند ، بر سر دو نکته اساسی و استراتژیک به توافق رسیده اند که عبارتند از : الف – در حیطه اقتصادی ، نه تنها حامی سرمایه و اصل مالکیت خصوصی ( حتی بر منابع طبیعی و ملی ) هستند بلکه با تشدید پروسه گلوبولیزاسیون سرمایه و مقررات بانک جهانی بویژه سیاست های خصوصی سازی ( ملی زدائی ) ، سر آشتی دارند . اختلافات هم جناح نظامی – مالی اصولگرا و هم جناح اصلاح طلبان با کشورهای جی ٨ ( " کلوب داووس " ) بر سر چگونگی " تهاجم فرهنگی " و چند و چون تلاقی و " گفت و گوی تمدن ها " و انرژی هسته ای است . در نتیجه هم جناح حاکم در قدرت و هم جناح اپوزسیون و حامیان آنها به عبور و برون رفت از بحران های فلاکت بار اقتصادی و اجتماعی ایران ( بیکاری مزمن ، تورم سرسام آور ، پدیده کودکان خیابانی و... ) که منبعث از نابرابری ها و سیاست های فراگیر خصوصی سازی هستند ، پاسخ و راه حلی ندارند . ب – در حیطه سیاسی ، با این که جناح اصولگرا و حامیانش دولت و رهبری را یک مسئله " تشخیصی " و نه " انتخابی " دیده و مشروعیت تمام نهادها را از آن ولی فقیه مطلقه می دانند ( در حالی که جناح ائتلافی اطلاح طلبان و میانه کارگزاران اختیارات ولی فقیه را در محدوده قانون اساسی جمهوری اسلامی ذکر می کنند ) اما هر دو جناح دموکراسی را در محدوده اسلام سیاسی ( تئوکراسی ولایت فقیه ) تعریف کرده و دموکراسی های مشارکتی ، ملی ، توده ای و .... را کفر و شرک و یا غیر قابل تحمل اعلام می کنند . به عبارت دیگر دموکراسی هائی را که جناح های رقیب درون جمهوری اسلامی و اسلامگرایان خارج از حاکمیت ( نوگرایان دینی و حامیان " رنسانس اسلامی " ) تبلیغ و ترویج می کنند ، به نظر نگارنده دموکراسی های دم بریده ، فرمایشی ، نخبگانی و ناپیگیری هستند که در نهایت با پذیرش منطق حرکت سرمایه مسیر سرنوشت مردم ایران را به بن بست خواهند رساند .

نتیجه گیری
به استنباط نگارنده آن شور و شوق و از خود گذشتگی که مردم ایران بویژه طی ۹ ماه گذشته برای تغییر از خود نشان داده اند حول استقرار نوعی دموکراسی است که در پروسه رشد آن مردم نه تنها از ویژه گی های استبدادی جمهوری اسلامی ( فقدان آزادی های فردی اجتماعی ، حقوقی و ملی ) رها می شوند بلکه با ژرفا بخشیدن پیگیرانه و بلند مدت به پروسه آن دموکراسی، خود را از ویژه گی های دموکراسی نظام سرمایه ( فقر، بیکاری، عدم دسترسی به حقوق اولیه بویژه امنیت شغلی و... ) نیز نجات می دهند. این که این نوع دموکراسی چگونه و توسط کدام یک از نیروهای اساسی جامعه و یا مجموعه ائی از آنها تعبیه، تنظیم و تامین خواهد گشت گره اصلی "مادر بحث ها" است که باید به نوبه ای خود توسط چالشگران ایرانی ضد نظام در میدان کارزار زحمتکشان ایران ("جامعه مدنی ایران") مورد بررسی قرار گیرد.