عشق آمد


ناصر فریمنی


• تا که دلبسته آن دختر قناد شدم
خسروی بودم و زین واقعه فرهاد شدم

عهد بستم نکنم تا دم آخر ترکش
تا به شیرینی این مائده معتاد شدم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۱ فروردين ۱٣٨۹ -  ۲۰ آوريل ۲۰۱۰


 
 
«ای بی خبر از سوختن و سوختنی»
«عشق آمدنی بود نه آموختنی»
سنائی غزنوی


تا که دلبسته آن دختر قناد شدم
خسروی بودم و زین واقعه فرهاد شدم

عهد بستم نکنم تا دم آخر ترکش
تا به شیرینی این مائده معتاد شدم

بوسه دلچسب و سخن تازه و صورت زیبا
گنگ غم بودم اگر، شادی فریاد شدم

روز نوروز که با آمدنش بودم شاد
شادتر زان گل و نامه که فرستاد شدم

ترس همسایه و برف و سفر و راه دراز
حکمتی بود که من همسفر باد شدم

اوست آیا که مرا کرده گرفتار چنین؟
یا منم آنکه در این دامنه صیاد شدم؟

درس عشقی که به من داد نگارم، به وفا
امتحان دادم و از حاصل آن شاد شدم

بله «عشق آمدنی بود نه آموختنی»
آمد و من پی تکمیل، به استاد شدم!

ناصر فریمنی