از : متعجب متعجب .
عنوان : بیایید روی زیبای خود را بنماییم، این هم هنر است و هم ماندگاری می آفریند
سبز عزیز من با تو موافقم. من اعتقاد دارم که مردم آذربایجان یکی از شریفترین و زحمتکش ترین مردمان جهان هستند. موسیقی شان رقصشان احساسات انسانی شان همه اینها را دوست دارم من به این مردم بزرگ که در تاریخ ایران نقشی انکار ناپذیر داشته اند احترام ویژه می گذارم. اما ناسیونالیزم کور که در صورت حاکم شدن حتی می تواند به فاشیست تبدیل شود را نمی پسندم. نه در باره ترک و نه فارس و نه هیچ قوم دیگری آن را نمی پسندم. آن را ضد فرهنگ بشری می دانم.
بگذار مثالی برایت بزنم: خیلی ها شادی کردند که بیش از صد هزار نفر در استادیوم تبریز به دفاع از تراختور پرداختند. و نوشتند که تیم مقابل طرفداری نداشت. این آغاز یک فاجعه است برای اینکه تیم مقابل هم می توانست هزار نفر یا پانصد نفر طرفدار داشته باشد. شاید هم توی همان جمیعت بودند و جیک نزدند برای اینکه در چنان جوی هر لحظه می تواند برایشان گران تمام شود. . این یعنی آغاز یک فاجعه نباید گذاشت این فاجعه گسترش یابد فردا نیروی مخالف تراختور در یک شهر دیگری مثل همین طرفداران تراختور نفس کش می طلبد و این یعنی برگشت به دوران قبیله گرایی، و این توهین است به انسان به حقوق او و توهین است به پیشرف های بشریت که توانسته بر بسیاری از بی قانونی ها غلبه کند. این حرکات سو استفاده از احساسات مردم صادق است. اینها دامن زدن به بی قانونی است.
همه جای ایران مال همه مردم ایران است. این آقایون دارند کاری می کنند که فردا بچه های آذربایجانی در استان های دیگر تحت فشار قرار بگیرند و این ظلمی است در حق زحمتکشان آذربایجان که در گوشه و کنار ایران مشغول کار و زندگی هستند.
با همین کار ها در یوگسلوی سابق شروع کردند و به جایی رساندند که مردم شکم یکدیگر را دریدند، به زن و بچه هم تجاوز کردند. دست جمعی همدیگر را کشتند و دشمنی ای ایجاد شد که شاید دویست سال طول بکشد تا فراموش گردد. خوشبختانه در کشور ما هنوز بخش آغازین آن پروسه ننگین را دارند اجرا می کنند، باید با هوشیاری جلویش را گرفت و مبارزه را درست سمت داد.
شوینیزم، پان، ناسیونالیزم درمان ما نیست، ما به ایرانی دمکراتیک که همه مردم در آن حقوق مساوی داشته باشند نیازمندیم. وگرنه سطحی گری درست مثل لاستیکی است که باد شود و بعد با یک سوزن زدن خالی گردد. آذربایجان مرکز فرهنگ و موسیقی و هنر است باید به این ها پرداخت. سطحی گری برای فرهنگ سم کشنده است. بیایید روی زیبای خود را بنماییم این هم هنر است و هم ماندگاری می آفریند.
۲۴۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سبز مثل سبزه نوروزی
عنوان : به متعجب متعجب گرامی، حرفهایت از دل برخاست و بر دلم نشست.
به متعجب متعجب،
اگر حرفهایت را در اینجا نزده بودی من متحول نمی شدم. من در تبریز به دنیا آمده ام و سالهست جلای وطن کرده ام ولی هیچوقت وطنم را فراموش نکردم. از زمانی که با منشور جهانی حقوق بشر آشنا شده ام دریافته ام که با اجرای این منشور در ایران حق هیچ ایرانی ای پایمال نمی شود و از آنزمان تاکنون این خواسته من برای همه هموطنانم در سراسر ایران است. باید پرسید که چه کسانی در میان ما هستند که با این منشور مخالفت می کنند و چرا. من فکر می کنم تا زمانیکه به این پرسش ها از جانب آنها پاسخ داده نشود ما جواب های تکراری آنها را خواهیم شنید.
من به موسوی رای دادم ولی سبز علوی نیستم. من می خواهم در ایران و تبریزی زندگی کنم که عده ای میان ترکها خودی و ناخودی ایجاد کند و ناخودی را تحقیر و حذف کند. من می خواهم از دست همه افراطیون در امان باشم. شما فکر می کنید با این طرز تفکری که من دارم در امان خواهم بود اگر آذربایجان بدست افراطیون بیافتد؟ من نمی خواهم در تبریزی زندگی کنم که بخاطر اختلاف نظرم با دیگر ترکها با من همان کاری با من بشود که الان ۳۱ سال است در ایران بوسیله رژیم آخوندی می شود. افراط گرایی هر جا سر باز کرده فاجعه آمیز بوده. ضمنا نباید فراموش کنیم که همه آذربایجانی ها مثل هم هستند و مثل هم فکر می کنند. بسیاری مثل من به موسوی رای دادند و در درون جنبش سبز هستند. من بدنبال دمکراسی واقعی در جای جای ایران و جهان هستم.
حال خواهید دید که با همین کامنت من چگونه برخورد خواهند کرد و این قبل از رسیدن به قدرت شان است. همه ترکها باید مثل آنها فکر کنند و اگر نکنند اتهام و فحاشی نثارشان می شود. من حرفم را زدم و می زنم چون این حق منست، حقی که خدادادی است.
۲۴۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : متعجب متعجب
عنوان : سهند نسیمی! نیاد حرف شما غلط است. و در ضمن بعضی ها نیز مثل احمد در بحث وارد می شوند تا سر گذر نرخ تعیین کنند، این شیوه ها دیگر خیلی کهنه شده.
آقا یا خانم سهند نسیمی سلام. از قول من حرف زده ای با بی انصافی. من هرگز نگفته ام که ظلم و زور نبوده. من امروز مثل آن شوهر پشیمان به این نظرات نرسیده ام. از زمانی که خود را شناخته ام و عمقی یافته ام این نظرات من بوده. یعنی به این رسیده ام که احترام به زبان و آداب و فرهنگ دیگری است که احترام می آفریند.
من اگر جز حاکمان بودم در گذشته یا حال آنوقت نظر شما در باره ی من صد در صد درست بود. و این در حالی است که من نیز چون شما و بسیاری دیگر همیشه در اپوزیسیون بوده ام. پس می بینید با آن پایه که از زبان من بر پا کرده ای و بعد بر مبنای آن رساله نوشته ای، رساله ات باطل است. زیرا بنیاد آن نادرست است.
از سویی من نگفته ام که اعتراض نکن، گفته ام رود اعتراض را به بیابان نریز، در هامونی حاصل خیز بکارش بر، تا سودی برایت داشته باشد. این راهی که تو در پیش گرفته ای، نه فقط بی سود است، بلکه می تواند فاجعه آفرین باشد.
نوشته من فقط و فقط یک نهیب دوستانه است. زیرا عقل و تجربه به من می گوید: از این هیاهو بوی بدی می آید، مثل اینکه دارند از خام ِ وجود ما برایمان آش درست می کنند. این است حرف من سهند جان؛ البته تو می توانی با خرابکاری و زرنگ بازی از زیر تأثیر آن بگریزی، اما بدان و آگاه باش که از قضاوت تاریخ فردا تو را گریزی نیست. پس قبل از احساساتی شدن بیشتر بیندیش، خوشبختانه هنوز فاجعه رخ نداده. امیدوارم که با هوشیاری تو و من یعنی ما هرگز رخ ندهد. نوشته من فلسفه بافی نیست. نامه عاشقانه یک شوهر پشیمان نیست، فقط و فقط دلسوزی یک هموطن رنج دیده تو است. ایران را از دست نده، و فکر نکن که با تئوری ترکستان بزرگ فردا در چین و ماچین بر سرت تاج گل خواهند گذاشت. این ها بازی زمانه است..............
من با تو هموطن عزیزم دعوا ندارم، فقط حرف دلم را زده ام. اگر حرف دل را زدن جرم است، به بزرگی خود ما را ببخش و به راه خود برو.
در ضمن جنبش سبز جنبشی فراگیر، نوین، و غیر متمرکز است؛ که در پروسه مبارزه سی ساله مردم بزرگ ایران اینگونه رخ نموده مهیب، شاد و دل انگیز. به چشم زیبا و سبز آن خاک پاشیدن کار کهریزکی ها است. پس لطفاً آقای احمد صادق باشید و در جای خودش حرفتان را بزنید اینجا آن کریه نمی گنجد.
۲۴۱۹۵ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سهند نسیمی
عنوان : طلاق کلا پدیده خوبی نیست اما گاها تنها راهی است که به نغع طرفهای درگیر است---- فرانسوا دالتو-- روانکاو فرانسوی متخصص کودکان
در مثل مناقشه نیست اما حرف های این متعجب متعجب -- که معلوم است اصلا انتطار مقابله با حقیقت را نداشته و به همین جهت هم شوکه شده اندو نه یک بار بلکه دو بار تعجب کرده اند--- مرا به یاد ضجه و ناله و آه و فغان و شکایت و تعجب و نا باوری های مردی می اندازد که بعد از دهه ها سرکوب و توهین و تحقیر و تبعیض بر علیه همسرش ناگهان برگه طلاق را دریافت کرده است. این مرد که تو اینهمه مدت دقیقه ای هم نتوانسته بود و یا نخواسته بود که خودش را جای همسرش گذاشته و وصغ ایشان را درک کنند از تعجب شاخ در آورده است و نامه عاشقانه پشت سر هم می نویسد و ناگهان شاعر و عارف می شود که بلکه همسریکه بالاخره جرات به خرج داده و می خواهد از این خانه جهنمی بیرون رود را به خانه بر گرداند. برای حفط قدرت و مقام حتی پیشنهاد مشاوره هم می کند اما بیچاره نمی داند که ظلم و تیعیض و بی توجهی به خواست های ابتدایی همسرش تمامی ملکول های بدن و سوراخ و سمبه های روح و روان همسر محبوبش را چنان بدرد آورده است که این ناله و آه و " فدایت خواهم شد." و " تغییر خواهم کرد" هایش اثری نخواهد داشت. شوهر بیجاره و درمانده که تازه بعد از دهه ها الان دوزاریش افتاده است دست بدامن منطق و استدلال و فلسفه می برد که همسرش را قانع کند که طلاق برای اینده بچه ها خوب نیست و اساس خانواده را بر هم می ریزد. اما این شوهر درمانده که الان الاغش تو گل گیر کرده است نمی داند که طلاق در همچو مواردی نه تنها به نفغ کودک بلکه به نعع شوهر و همسرش نیر می باشد. برای اینکه در خانه ای که تبعیض و توهین و تحقیر و بی توجهی به منافع بعضی از اعضای خانواده به امر روزمره تبدیل شده باشد این خانه بهتر است که از هم به پاشد.
فرانسوا دالتو روانکاو و روان درمان برجسته فرانسوی -- که بقولی سی سال از زمانه خودش جلو تربوده است--- در این مواقع شدیدا از طلاق و جدایی دفاع می کند.
من هم تعجب به توان ده کرده ام که چگونه شعور سیاسی ملت تورک های ایران اینهمه بالا رفته است که به نتیجه ایکه لئو اشتراوس متفکر و فیلسوف برجسته یهودی- آلمانی- آمریکایی بعد از مطالعه ۵۰ باره افلاطون و تخصص در فلسفه قرون وسطایی و فارابی و ابو علی سینا و ابن رشد و .... رسیده بود رسیده باشند. لئو اشترواس در طول عمرش عمدتا به دو موضوعی که بغایت بدیهی و ساده و کم اهمیت به نظر می رسند پرداخته بود. یکی موضوع و رابطه وحی و عقل بود که ایشان با استعاره اورشلیم( مظهر وحی) و آتن ( مظهر عقل)بهش پرداخته و دیگری مسئله یهود بود . در بین متفکران یهودی بحثی بود که ایا یهودی های ساکن کشورهای لیبرال اروپا و غرب باید اسیمیله شده و فرهنگ کشور میزبان را بر گزینند یا اینکه یهودی هاباید هویت فرهنگی و دینی خویش را نگه دارند. لئو اشترواس بدرستی بحث می کرد که حتی در لیبرال ترین دموکراسی های اروپایی و غرب هم اصلا و ابدا تضمینی نیست که در اینده حقوق یهودی ها پایمال نشود و به همین جهت هم پیشنهاد می کرد که یهودی های ساکن این کشورها اسیمیله نشده و هویت دینی و فرهنگی خودشان را نگاه دارند.
من در مقابل شعور و خرد غیر قابل توصیف ملت تورکم سر تعظیم فرود می آورم.
حق سئل کیمی دریایه آخیب یول تاپاجاقدیر
داش آتماغینان کیمسه اونو چونده ره بیلمز
عالمده قارانلیقلار اگر بیرلشه باهم
بیر خیرداجا شمعین ایشیغین سوندوره بیلمز
گله جک بیزمدیر
۲۴۱۷٣ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احمد احمدی
عنوان : این گوی و میدان برای روشنفکران فارس
اقای متعجب ،
درد از آن شعار نیست درد از سینه چاکان نقاد نکته سنج است که ادعای روشنفکریشان گو ش فلک را کر کرده .
شما اگر شخصیتی هستی و کلامتان شنونده و مخاطبی دارد بدون هیچگونه تعارفی کثیر الملله بودن ایران و دفاع از حقوق این ملل بپردازید مطمئن باشید از این نهی ازمنکر مآبی بیشتر کارگر خواهد بود و تاثیر خواهید داشت.
بروید عملکرد رضاخان و اولادش و آخوندها را در تبدیل ایران به زندان ملتها به نقد بیرحمانه بکشید مطمئن باشید از این روشی که در پیش گرفته اید بهتر خواهد بود.
امروزه دیگر نمی توان با سفسطه بازی و دروغ بافی مردم را فریب داد.
این قدر این جنبش سبز سبز نکنید این سبز اللهی اگر راست می گفتند طرفداران موسوی کسانی را که در تبریز نیم نگاهی به فرهنگ آزربایجان داشتند از نزدیک شدن موسوی با خشونت برحذر و دستگیر کردند،
جوک گویی خاتمی ،تحقیر آزربایجانی ها توسط نماینده سمنان رئیس یکی از ستاد های موسوی که با شعف فراوان در مقابل دوربین خبرنگاران انجام شد .
انگشت به تهدید دانشجویان توسط موسوی در ارومیه که از حقوق زبانی خویش سوال می کردند .
من آزربایجانی تصمیم خود را گرفته ام ... سعی کنیم برای هم همسایه های خوبی باشیم .
و آنچه امروز نصیب آزربایجان است سرزمین سوخته و ملتی دربدر و زبان بریده.
۲۴۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احمد احمدی
عنوان : این گوی و میدان برای روشنفکران فارس
اقای متعجب ،
درد از آن شعار نیست درد از سینه چاکان نقاد نکته سنج است که ادعای روشنفکریشان گو ش فلک را کر کرده .
شما اگر شخصیتی هستی و کلامتان شنونده و مخاطبی دارد بدون هیچگونه تعارفی کثیر الملله بودن ایران و دفاع از حقوق این ملل بپردازید مطمئن باشید از این نهی ازمنکر مآبی بیشتر کارگر خواهد بود و تاثیر خواهید داشت.
بروید عملکرد رضاخان و اولادش و آخوندها را در تبدیل ایران به زندان ملتها به نقد بیرحمانه بکشید مطمئن باشید از این روشی که در پیش گرفته اید بهتر خواهد بود.
امروزه دیگر نمی توان با سفسطه بازی و دروغ بافی مردم را فریب داد.
این قدر این جنبش سبز سبز نکنید این سبز اللهی اگر راست می گفتند طرفداران موسوی کسانی را که در تبریز نیم نگاهی به فرهنگ آزربایجان داشتند از نزدیک شدن موسوی با خشونت برحذر و دستگیر کردند،
جوک گویی خاتمی ،تحقیر آزربایجانی ها توسط نماینده سمنان رئیس یکی از ستاد های موسوی که با شعف فراوان در مقابل دوربین خبرنگاران انجام شد .
انگشت به تهدید دانشجویان توسط موسوی در ارومیه که از حقوق زبانی خویش سوال می کردند .
من آزربایجانی تصمیم خود را گرفته ام ... سعی کنیم برای هم همسایه های خوبی باشیم .
و آنچه امروز نصیب آزربایجان است سرزمین سوخته و ملتی دربدر و زبان بریده.
۲۴۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : متعجب متعجب
عنوان : ما عمری در کنار هم، در زندان و بیرون آن دست در دست مبارزه کردیم بی آنکه همدیگر را تحقیر کنیم. هنوز شاید دیر نشده باشد، بیایید این جو ضد انسانی را بشکنیم.
احمد آقای عزیز آن شعار راسسیتی مال مردم فارس نیست در همه جای جهان بخشی از مردم می توانند به دلایل مختلف از جمله تحریک شدن و رشد فرهنگی اندک خود شعاری شبیه به آن را بدهند............
در درجه اول باید بگویم آرزو دارم آن کسانی که شعار ضد مردم شریف آذربایجان را داده اند، یعنی عرعر کرده اند صاحب عقلی شوند. اگر به هیچ رو این امکان وجود نداشت، یعنی تن و جانشان به تیرگی به تمامی تن در داده؛ چاره ای ندارم که بگویم: بسته باد آن دهان! خاموش باد آن صد! ویران باد آن تن که سر بی مغز را با خود می برد!
لطفاً شما این بر خورد حقیرانه را به حساب مردم شریف فارس نگذارید. در اصفهان اندیشمندانی هستند که قبل از اینکه اصفهانی باشند، انسان اند و انسان دوست اند.
پس انصاف نیست که فلان سبک سری عده ای را به حساب یک مردمی بگذاریم.
بیایید هوشیار باشیم. هوشیار تر از هر زمانی باشیم. دارند برای ما آش می پزند، بیایید در خدمت آن آشپز ها نباشیم.
هنوز خون نریخته، هنوز جدل در حرف است. اما این را بدانید که اگر آش پز موفق شد به دست مردم نا آگاه اولین خون را بریزد، دیگر آن روز کنترل دریای خشم مردم به جان هم افتاده را کسی نمی تواند به دست بگیرد.
به یکی گفتم: چرا این کار ها را می کنید!؟
آیا می دانید که فردا چه خواهد شد؟
گفت: کنترل دست خود ماست، داریم امتیاز می گیریم و به موقع کنترل خواهیم کرد.
بهش گفتم: دوست عزیز این خیال ات باطل است زیرا در تاریخ این زمین بار ها پیش آمده که از تو قوی تر ها نتوانستند کنترل را به دست خود بگیرند. این حرکات کودکانه است.
اصرار داشت که نه ما مردم آذربایجان حرف همدیگر را گوش می دهیم و به موقع کنترل خواهیم کرد.
این سیاست نیست. این حرکات خنده دار است. تو امتیاز وقتی می گرفتی که با جنبش سبز مردم ایران یکی می شدی. در آن امتیاز خرد گرایی بود. اتحاد بود. اما در این امتیاز که تو با هیاهو می گیری با موجی دیگر از بین می رود.
این ساده اندیشی ها بیشک صادقانه است، اما من فکر نمی کنم که راهگشا باشد.
اهل زور زدن نیستم. چکیده چندین کتاب که در دل داشتم را با تو در این درد دل گفتم.
و بدرود
۲۴۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احمد احمدی
عنوان : سایت اخبار روز را چه می شود؟!
در مسابقه فوتبال بین تراکتورسازی و تیم اصفهانی :
آنها که تراکتور سازی را زیر ذره بین گذاشته اندحرفی نیست ولی لطف کنند این شعار اصفهانی ها را نقد کنند ؟!
که خطاب به طرفداران تراکتور سازی شعار می دادند :
ترک خر صدای عر عر نمیاد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با این شعار ها و این عملکرد های راسیستی من آزربایجانی فکر می کنم ستار خان گول خورد و وطن خود نماند و سنگ فارسها را به زیر لوای شعار ایران به سینه زد ، ما به ستارخان در آزربایجان بیشتر احتیاج داشتیم تا تهران.
انسان یا باید زندگی کند یا مردگی ،
من ترجیح می دهم به جای خفت و خواری و در وانفسای این همه کرو کور بر این شعار های راسیستی بمیرم آن ها با افتخار.
حالا از هر زمان دیگری بیشتر دوست دارم اسلحه در دست بگیرم .
۲۴۱۵۲ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احمد احمدی
عنوان : سایت اخبار روز را چه می شود؟!
در مسابقه فوتبال بین تراکتورسازی و تیم اصفهانی :
آنها که تراکتور سازی را زیر ذره بین گذاشته اندحرفی نیست ولی لطف کنند این شعار اصفهانی ها را نقد کنند ؟!
که خطاب به طرفداران تراکتور سازی شعار می دادند :
ترک خر صدای عر عر نمیاد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با این شعار ها و این عملکرد های راسیستی من آزربایجانی فکر می کنم ستار خان گول خورد و وطن خود نماند و سنگ فارسها را به زیر لوای شعار ایران به سینه زد ، ما به ستارخان در آزربایجان بیشتر احتیاج داشتیم تا تهران.
انسان یا باید زندگی کند یا مردگی ،
من ترجیح می دهم به جای خفت و خواری و در وانفسای این همه کرو کور بر این شعار های راسیستی بمیرم آن ها با افتخار.
حالا از هر زمان دیگری بیشتر دوست دارم اسلحه در دست بگیرم .
۲۴۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : متعجب متعجب
عنوان : باید بی هیچ تعصبی به آنچه گذشه و می گذرد نگاه کرد. نباید در آب گل آلود زمان گم شد. باید با شهامت تمام به نقد خود نشست. وگرنه نتیجه کار جز به بن بست رسیدن نیست.
سلام بر دلیران حق طلب آذربایجان از جمله حامد عزیز و سلام بر همه مردم ایران
دوستان عزیز من آنچه نوشته ام خیال نیست. با آگاهی کامل نوشته ام. به عنوان نمونه بعضی از شعار ها که قبیله گرایان قفقاز می دادند مستقیم وارد ایران شد. و ده ها نکته دیگر در این باره است که می توان بر شمرد نمی خواهم وقت شما و خوانندگان را بگیرم.
من مخالف نیستم که تو فوتبال را هم به میدان حق طلبی بکشانی. اما به این شکلی که تو عمل کرده ای مبارزه را به جای مبارزه حق با باطل به مبارزه ترک و فارس بدل کرده ای. این ره به ترکستان است و چه بسی که مصنوعی هم به همراه تو دامن اش می زنند. یعنی کاری را که کسانی باید میلیون ها دلار برایش می گرفتند حالا مفتی تو داری انجام می دهی بدون اینکه بدانی داری به ضد خو عمل می کنی.
روز های فوتبال حالا دیگر مبارزه بر علیه ظلم و ظالم در کار نیست بلکه جمعیت عظیمی در حال رفتن به استادیوم ها هستند که بروند و بگویند مرگ بر ترک و یا مرگ بر فارس و ... یعنی در نهایت مرگ بر ایرانی و اتحاد او و این فاجعه بزرگی است که در سیاست شما رخ داده. هنوز شاید بتوان جبران اش کرد فردا خیلی دیر است. من برای این آمده ام که دوستانه به تو نهیب بزنم و بگویم : بکجا چنین شتابان!؟
آمده اند با شخصی در رادیو زمانه مصاحبه کرده اند و آن آقا مثل آیت الله ها فتوا صادر کرده که این خیلی خوب است و این دفعه زنان را نیز آورده بودند.
آقای عزیز کسی مخالف آمدن فوتباتل به میدان مبارزه نیست، اما وقتی تو بخش اصلی مبارزه را تحریم کردی فوتبال تو دیگر نقش مثبت خود را از دست می دهد زیرا مبارزه از حق طلبی خارج شده و به مبارزه ترک و فارس بدل می شود و این یعنی مرگ بر اتحاد در ایران و دست اندر کاران این بر خورد را من جز اندیشمندان آذربایجانی نمی دانم. اینها یا متوجه نیستند و یا دستی در کار است تا مردم آذربایجان را به کج راهه بکشاند.
من باز تکرار می کنم همانقدر تبریز را دوست دارم که تهران دود آلود پر از جنبش و روشنی را، من غیر فارس همانقدر شیراز سعدی و حافظ را دوست میدارم که اردبیل پر از مهربانی را، من همانقدر چاهبهار را دست میدارم که مشهد را که سرخس را و اما دست تو را دارند بر عیله خودت و بر علیه من و همه بکار می گیرند، بی آنکه تو بدانی پایان راه کجاست. ممکن اسیت تصمیم گیرندگان خود فروخته نباشند و انسان های بسیار شریفی هم باشند اما آنها نخبه و ستار خان روزگار تیستند، پس افسار عمل را نباید به دستشان داد. مگر ایلچی بی آدم بدی بود؟
انسانی بسیار شریف بود سیاستمداران پشت پرده برای اینکه برای همیشه همه چیز را به دست بگیرند آن انسان بیچاره را ناجوامردانه بازیچه خود قرار دادند.
دوست گرامی من، دوستان من! دوست و دشمن را بشناسید. شما ایرانی هستید فکر نکنید که اگر با شعار ترک و فارس به ازبکستان و یا قزقیزستان بروید تاج بر سر شما می نهند، نه اینطور نیست. این قضیه یک خیال است که شما را برای اینکه از اصل مسئله دور بدارند مشغول آن ساخته اند و گاه حتی به چیم و ماچین می فرستند.
آن آقایی که مثل آیت الله ها در مصاحبه رادیو زمانه فتوا داده فکر می کند که قله تحلیلی نایاب را کشف کرده. نه پدر جان تو یا متوجه نیستی یا داری خودت را به آن راه می زنی و به شعور مردم داری توهین می کنی. هیچ کسی مخالف آمدن فوتبال به میدان مبارزه نیست اما به این شکل آوردن اش چیزی بجز پاره پارگی و چنگ به صورت هم زدن در آن نیست.
شما نباید جنبش تاریخی و بی نظیر سبز مردم ایران را که آذربایجان نیز جز آن است را تحریم می کردید. اگر تحریم نمی کردید امروز دیگر مجبور نبودید شعار را در مبارزه ترک و فارس خلاصه کنید. شما یک اشتباه عظیم تاریخی و شاید جبران ناپذیر انجام داده اید. بر علیه خودتان و من غیر فارس هم انجام داده اید. و حالا باز به سبک قبیله گرایان نه به سبک ستارخان دلسوز مردم به میدان آمده اید. این به میدان آمدن دو حالت دارد. یکی ناآگاهانه است و قابل بخشش و دیگری آگاهانه است و قصد دارد که سیاست به بن بست کشانده را نجات دهد این یعنی قبیله گرایی. پدر من جنایت کرده اما چون پدر من است، شریف و بزرگ است. پسر خاله ام جنایت کرده اما نباید رو شود زیرا که خودی است. همه این شیوه هایی که شما عزیزان دارید از آن استفاده می کنید ربطی به مبارزه مردم و حق طلبی ندارد. همه این بر خورد ها به اعصار قرون دور دست تاریه و زندگی بشر ربط دارد که ما با خود تا اینجا آورده ایم.
مردم شریف و حق طلب فارس و غیر فارس ضد آذربایجان نیستند. همان حس زشت قبیله گرایی که تو در جان خیال داری و از دیروزیان به قرن ما به ارمغان آورده اند و به تو رسانده اند، در دیگران نیز می تواند باشد این خاص فارس نیست. در هر قوم دیگری نیز وجود دارد. آدم را مجبور می کنید وقت مردم را با توضیحاتی بگیرد که با اندکی اندیشیدن مثل روز روشن است.
در ضمن آن آقایی که گفته سازمان ملل تأیید کرده که فارس فاشیست است چنین خبری دروغ است و اگر هم در شرایطی برای پیشبرد بعضی اهداف چنین چیزی در سازمان ملل به تصویب برسد این توهین بزرگی است به بشریت از سوی سازمان ملل و محکوم است. مگر می توان این همه اندیشمند فارس را که نظر های حق طلبانه و شعر شکرین شان را در باغ این جهان، چون زنبور عسل به کندوی جان می برند دست به دست، نادیده گرفت!؟ و بخاطر شعار چند و یا حتی چند صد نادان فاشیست و شوینیست نامید!؟
از خود بپرسید داریم به کجا می رویم؟
این را بدانید همان هایی که امروز لاستیک شما باد کرده به دلایل روز به دریا می فرستند بعد از اینکه آبها از آسیاب افتاد همانها سوزن به لاستیک شما زده و شما را در دریای تنهایی رها خواهند کرد.
از ایران دور نشوید، ایران مادر همه ماست.
ایران را دوست بدارید، ایران را از دست ندهید، به سود شما نیست.
چرا از تاریخ درس نمی گیرید!؟
من دشمن شما نیستم من شما را عزیز خود می دانم. شما با تحریم لجبازانه جنبش سبز کاری کردید که حالا نفس کش می طلبند. بی تبریز مبارزه در ایران ناقص است و شما این را می دانستید و تبریز قهرمان را خلع سلاح کردید و در فردای تاریخ در پیشگاه مردم ایران که مردم شریف و بزرگ آذربایجان نیز جزیی از آنند باید جواب بگویید.
۲۴۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سهند نسیمی
عنوان : فرد و یا ملت بالغ کاپتان سرنوشت خویش است و زمان را پشت سرش می کشاند ولی فرد یا ملت رشد نا بالغ همیشه پست سر زمان دویده و سینه می زدند.
آیدین ماراغالی سویداش: من صد در صد با مضمون پیام تان موافقم بجز آن بخش یک درصدی که شما احتمالش داده اید که فارس ها ممکن است از حقوق ما دفاع کنند. البته منظور من از فارس ها همیشه بخش مسئول اش یعنی روشنفکران و تحصیل کرده ها و دانشگاهیان و نخبه های فرهنگی شان است و نه توده ستمکش فارس -- با اینکه ملت هم مقصر اند.
در این هشتاد سال تسلط فرهنگ فارس بر ایران شما حتی تک نفری از این فارس ها نمی توانید پیدا کنید که از حقوق ما طرفداری کرده باشند. اگر دقیقتر گفته باشم آنطوریکه نوشته اند جلال آن احمد از حقوق تورک ها دفاع می کرده است که اولا: با یه گل بهار نمی شه و ثانیا: ایشان دوست نزدیک صمد بهرنگی بوده اند که ممکن است که تحث تاثیر شخصیت والای صمد و یا رو درواستی قرار گرفته و گاها کلماتی در طرفداری از حقوق مان به زبان آورده باشند. ثالثا: ما نمی دانیم که حتی ایشان تا چه مرزی به حقوق مان احترام می گذاشته اند.؟ ایا ایشان مثلا از حق استقلال تورک ها دفاع می کرده اند.؟ که خود من شک دارم.
همیشه گفته ام که بجای تلف کردن وقت با ارزش مان برای قانع کردن شوینیست های فارس به رشد آگاهی هویت- مللی ملت خودمان پرداخته و کمر بند ها را محکم به بندیم. سکوت بامعنای ملت تورک در رابطه با حوادث ماه های اخیر لااقل می بایستی سئوالاتی در ذهن حتی بی سوادترین شان ایجاد می کرد که حتی یک سلول مغزشان هم تکان نخورده است.
من دلایل این بی اعتنایی به درخواست های مکرر مان را در پائین خواهم آورد اما قبلا باید گفته باشم که بقول ویتگنشتاین پدیده ها از دو نوع اند. " چنین باید ها" و چنین است ها." منطور اینه که وقتی ما دلایل وجود پدیده ای را بیان می کنیم به آن معنی نیست که وقوع این پدیده طبیعی است و نمی توان شخصی را مقصر دانست. مثلا از آنجائیکه مرد ها در تمامی جوامع در طبقه بندی قدرت نسبت به زنان از دست بالایی برخوردارند نمی توان نتیجه گرفت که این در طبیعت مردهاست و نمیشه کاریش کرد بلکه فرق اساسی انسان با حیوان در این است که انسان باید بتواند پدیده های" چنین است ها " را به پدیده های" چنین بایدها" تبدیل کند و حقوق زنان را نادیده نگیرد. بر عکس حیوانات که همه رفتار هایشان در طبیعت زیستی شان غریزه شده است و آنها توانایی نادیده گرفتن غریزه های طبیعی خودشان را ندارند آدمی بخاطر زبان و فرهنگ و دسترسی به تفکر انتزاعی ازاد است و مجبور نیست که مانند حیوانات فقط برای ارضا کردن نیازهای زیستی اش زندگی کند. کته فلسفه هگل هم در اینجا است که ازادی را معنی و تعریف می کند. ازادی یعنی: ازاد شدن از کنترل قوه نیروی های طبیعی و زیستی.
سئوال اصلی اینحاست که چرا اعضای ملت و یا طبقه و گروهی که دست بالا را دارد در خواست های بخش و قشر و طبقه زیر دست را نمی خواهد به فهمد.؟
جواب این سوال به سطح رشد فرهنگ آن بخش قدرتمند بستگی دارد. کلا افراد را می توان بدو گروه تقسم کرد. گروهی که از عقل و تجربه و خرد والایی برخوردار است می تواند قبلا پروسه روند تحولات را پیش بینی کرده و مکانیزم کنترل نیروهای دخیل را در محاسبات اش به گنجاند که به این گونه افراد proactive گفته میشه. مایاکوفسکی شاعر برجسته روس معتقد بود که این افراد جلوتر از زمان حرکت می کنند و زمان را پشت سرخود می کشند. گروه دومی توانایی کنترل سرنوشت خودشان را ندارند و ناخدایی کشتی سرنوشت خویش را به دست روزگار و دیگران سپرده اند و انگل وار دنبال زمان به راه افتاده اند البته بقول هایدگر اینها وقتی به موضوع پی می برند که چیزی خراب از کار در بیاید و یا چیزی بشکند و زمانه بر وفق مرداشان نباشد آنوقت است که اینگونه افراد از رخدادی که اتفاق افتاد به اشتباهشان پی برده و درس یاد می گیرند. نمونه اش صد ها هزار آلمانی با فرهنگ و تحصیل کرده است که فقط بعد از شکست رسوایی هیتلر به اشتباهی که کرده و کورکورانه ازش پشتیبانی کرده بودند پی بردند. بقولی نوشداروی بعد از مرگ سهراب شدند که تورک ها مثلی جالبی دارند که میگه: تویدان سونرا حنانی----- یاخارلار.." " حنای بعد از عروسی را به ما--------تحت می مالند."
فقط کاقی است که از روشنفکران صرب به پرسید که اگر عقربه زمان به بیست سال پیش برگردد بعد از تجربه اینهمه ضرر و خسارت و کشت و کشتار و خرابی و ویرانی با آگاهی و تجربه ای که الان کسب کرده اند ایا انها با شوینیزم صرب مخالفت می کرده ند که مطمین باشید که اکثرا جواب مثبت خواهید شنید.
سئوالی که برای متفکران و روانشناسان جامعه مطرح است این است که چرا شدت احساس ناسیونالیستی و هویت طلبی درملت ستمگری که در قدرت است به اندازه ملت گرایی و هویت طلبی ملتی که تحت ستم است نمی باشد.؟ جامعه شناسی به نام Ashley Doane چهار شاخص اصلی راعلت این تفاوت می دانند. به عقیده ایشان ملتی که ۱: حاکم است و نتیجتا از قدرت بیشتری برخوردار است۲: در اکثریت است یا اینکه خودش را اکثریت جا زده است ۳: با همدیگر شباهت دارند ۴: احساس تبعیض نمی کنند دلیلی نمی بینند که با آنچنان شدت از هویت خودشان دفاع کنند برای اینکه اینده شان بیمه شده است و زمانه به وفق مرداشان می گردد---. البته اگر بجای ملت حاکم مثلا تمامی مردها و بجای ملت ستمکش مثلا زنان را قرار داد که باز هم این منطق کار کرد دارد. اما ملت ستمکش و یا گروه و یا طبقه استثمار شده بخاطر اینکه ۱:از قدرت کمتری بر خوردار است۲: ظاهرا هم که شده در اکثریت نیست ۳: با هویت " مللی " قالب شده توسط ملت حاکم شباهتی ندارد ۴: اخساس تبعیض می کند مجبوراست که با شدت بیشتری از هویت خود دفاع کند که اسیمله نشده و از بین نرود.
اینکه می بینشم که در همین پیامگیر ها پیام گزاران فارس از ما سئوال می کنند که آنها فرقی بین خود و ما نمی بینند و هویت طلبی تورک ها باعث تضعیف هویت" مللی" می گردد بخاطر این است که آنها احساس تبعیص نمی کنند و به همین خاط هم توان درگ موضع ما را ندارند. البته اینها هم روزی بیدار خواهند شد و به اشتباهات شان پی خواهند برد و به انواع و اقسام وسیله از خود" انتقاد" خواهند کرد اما ان وقت سهراب مرده و نوش دارویشان تاثیری نخواهد داشت.
۲۴۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : مهران
عنوان : اتحاد برای دمکراسی
دوستانی که مردم یک کشور را به ملل غیر ترک و ملل غیر فارس و ... تقسیم میکنند جواب بدهند آقای خامنه ای ترک است یا فارس؟ کسانی که در زندان اوین و گوهر دشت و ... زندانی اند چه ملیتی دارند؟
همه ستم مضاعف اقوام یا ملیتها را قبول دارند و آگاهند اما این ستم مضاعف همانقدر که هموطنان ترک و کرد و بلوچ و عرب را شامل میشود مردم فارس شهر ری و شهریار و شهرک های اطراف تهران را هم شامل میشود حتی سخت تر از شهرهای بزرگ.
تقسیم کردن انسانها به نژادها یک ایده فاشیسیتی و نژادپرستی است
۲۴۱۱۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حامد از آذربایجان
عنوان : عزیز متعجب، سلام و اما افسوس
دوست من می دانم که انسانی خیر خواه و دلسوز هستی. حق داری که از پنجره خود به دنیا بنگری. من هم حق دارم از پنجره خود به دنیا نگاه کنم. اما کسی حق ندارد خود را مرکز عالم و دیگران را کوته بین و کم عقل به حساب آورد.
از تاریخ، عظمت و بزرگی آذربایجان گفتی. اما تصمیم امروز آذربایجان را چنان به دشنام گرفته ای که گویی سالها پیش در آذربایجان فلاسفه و قهرمانان زندگی می کرده اند اما امروز آذربایجان موطن بی خردان و معلولان است. دوست عزیز مطمئن باش آذربایجانیان امروز فرزندان همان آذربایجانیان دیروز هستند، بر گذشته خود واقفند و می دانند دارند چه میکنند. البته که در هر جنبشی قصوراتی نیز هست ولی چنین بی مباهات تاختن و توهین کردن به فرهیختگان آذربایجان و میلیونها انسانیکه پیام آن فرهیختگان را به گوش جان و عقل شنیده اند نه در شان و نه در حد شماست.
من به گفته های شما خواهم اندیشید. ولی شما نیز کمی تاریخ -البته تاریخ بی طرفانه و بی غرض- بخوانید و بعد وجدانا خود را جای ما بگذارید و به دنیا نگاه کنید.
متاسفم ولی باید بگویم با این ذهنیت، گفتمان و روشی که شما دارید -که شما در این خصوص از بهترینها هستید- ما بجایی نخواهیم رسید. نیاز است که کلیشه ها را فرو ریخته و جهان بینیمان را از نو تعریف بکنیم. اما چه غم انگیز است که من در جبهه "ایرانی" چنین تمایلی نمی بینم و ما نیز قصد نداریم ار حقوق اظهر من الشمس و حیاتی چون آب خود بگذریم.
۲۴۱۰٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : آزربایجان
عنوان : فارغ از عینیات
خطاب به متعجب: در نوشته شما فانتزی موج می زند و دلش نمی خواهد آرزوهای زیبا را جایگزین واقعیت هایی کند که در کوچه و خیابان ریخته است. شما آزربایجان و خواسته های آن را نمی خواهید ببینید. لطفا ایدئولوژی های رسوبی را ول کنید. شما "جنبش سبز" آزربایجان را که سالها پیش آغاز شده نمی بینید. نوشته شما فارغ از عینیات است. شناخت شما از آزربایجان کتابی است.
۲۴۱۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : تورک ایرانی
عنوان : ایمیل هایتان بر گشت خوردند.
اقای دکتر یحیایی: در کنار حساسیت تان به آرم و نشان بوزقورت بد نیست که دستی هم به سر و صورت این ایمیل تان بکشید که من سه بار برایتان ایمیل فرستادم که اولی بلافاصله و بقیه بعد از یک روز برگشت خوردند. مطمین باشید که ایمیل را درست وارد کرده بودم برای اینکه دومین بار مستقیما روی ایمیلی که در همین سایت درج کرده اید click زدم. نامه ام انتقادی بود به همین شاهکارتان.
۲۴۰۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : متعجب متعجب
عنوان : سلام بر انسان
حامد عزیز از آذربایجان سلام. و سلام بر همه مردم ایران که مردم عزیز آذربایجان نیز بخشی از آن مردم اند.
پیشداوری بلای بزرگ ما ایرانیان است. اغلب هم رسم است برای اینکه به کسی مارکی زده نشود دو سه تا فحش به طرف مقابل داده و بعد شروع به نظر دادن می کنند. من این کار را نکردم، زیرا حساب ظالم مشخص است. من تو را دوست مردم و خودم و هم وطنم یافتم و در نتیجه بی مقدمه شروع کردم با تو نظر خود را در میان نهادن. مردم آذربایجان هم مثل همه مردم ایران حق دارند و باید به حق خود برسند
این مبارزه مردم آذربایجان در عین حال که قومی است ایرانی نیز می باشد.
حرف من این است که رهبران این جنبش بیشتر زیر تأثیر قبیله گرایی سر کوفت خورده قفقازی هستند که از فئودالیزم به سوسیالیزم رفته بود. گاه وقتی که در باکو با آنها به درد دل می نشستیم احساسی اینگونه پدید می آمد که گویی در عصر قاجار به سر می بریم. من ضد آنها نیستم مردمی شریف اند که در آن جامعه بسته آنطور شدند
اما من ضد این هستم که ما آنها را الگوی خود قرار دهیم.
کسانی که رهبری جنبش آذربایجان را در دست گرفته اند چیزی به عنوان انتفاد از خود و از یاران خود را گویی برای همیشه فراموش کرده اند. و این دلایل مختلف دارد
یکی اش این است که ظاهراً نمی خواهند اختلاف نظر در بینشان بدود. دیگر دلیل ترس از شانتاژ است. این طرز تفکر، درست این را می ماند که خانه ای دارد می سوزد و تو پرده ای را جلوی چشم بیننده که از دور تماشایش می کند بگیری تا او نتواند آن آتش سوزی ویرانگر را ببیند.
بلای دیگر جنبش مردم آذربایجان این است که مسئله زبان و قومی را تقریباً می توان گفت از مسایل دیگر جدا کرده اند و این دروغ را نا خواسته به تاریخ بردن است. برای اینکه با کتمان حقیقتی نمی توان حضور آن را از بین برد. این کار به در خواست بخش راست افراطی این جنبش صورت گرفت و به تمامی عملی شد. جوانا آذربایجان سر زمین ستار خان را دارند از عدالتخواهی تهی می کنند. زبان جدا از فرهنگ نیست و فرهنگ بی فرهنگ است اگر اقتصاد فراموش گردد. اگر گرسنگان و زحمتکشان فراموش گردند. اگر مسئله زنان و کودکان کار فراموش گردند.
اما بد بختانه اینها فراموش شده است. برای اینکه برنامه نوکیسگان قفقازی بعد از گارباچف دارد در تبریز که سر نوشت ایران را بار ها تعیین کرده اجرا می شود. عقب نشینی بخش آگاه و مردمی این جنبش نه فقط به حضور زشت سطحی گری آمده از قفقاز تن در داد، بلکه جنبش سبز را بی پهلوانی به نام تبریز یتیم کرد، بی برادر اش ساخت، بی ایور اش ساخت. دنیایی امید را به روز سیاه نشاند. زیاد هم اگر کسی حرف زد گفتند، همان قبیله گرایان گفتند حق ما را نمی دهید حالا بچشید. نه دوست من تو بزرگترین اشتباه جبران ناپذیر تاریخی زندگی خود را انجام دادی. تو بجای خلع سلاح تبریز باید به جو برتری دمکراسی با حضور تبریز قهرمان می اندیشیدی. اما آن بخش از قبیله گرایان که در تطاهرات چندین سال پیش نیز جنبش مردم آذربایجان را در فحش به آن سه نفر و یک سری شعاری های سطحی خلاصه کردند تو را با موج خود بردند. و این در حالی است که تو شکنجه دیده ای، زندان دو رژیم را کشیده ای و او فقط با تکیه بر قبیله گرایی زمان ناصر الدین شاه پیش آمده بود به همراه یک سری شعر های خالی و تو در برابر اش عقب نشستی به جای اینکه بهش بگویی پدر جان تو که یک شبه به دنیا آمده ای از خیلی چیز های جهان بی خبری پس بیا با هم تنظیم کنیم و همه چیز را ببینیم. پرسیده ای چکار کنیم؟ باید برای اینکار برنامه ای داشت که اصلی ترین بخش های آن مربوط باشد به عدالت اجتماعی و نه سطحی گری را رشد دادن و یا تنفر ضد ایرانی بر انگیختن. اگر غیر از این کنی، تراختور گری هم بعد از مدتی از جنب و جوش می افتد و علی که تو باشی می ماند با حوض اش.
این موضع گیری غلط و بسیار مضر در برابر جنبش عظیم سبز برای آن صورت گرفته که رهبران آگاه جنبش آذربایجان در برابر یورشی کهنه که از قفقاز وارد شد عقب نشینی زشت و بیجایی را کرده اند که نتایج آن شرم آور است.
این جنبش افراد کار کشته و آگاه و سیاسی نیز دارد، اما به سود بخش تهی جنبش این بخش بطور شرم آوری عقب نشینی کرده. در این مورد ده ها مثال می توان زد. یکی این است که اینها پای خود را از مسئله همه ایرانی پس کشیدند و یک ضربه تاریخی به خود و همه مردم ایران زدند. جنبش سبز را این کنار کشی شکست داد. شکست اش کامل نیست. نمی تواند باشد زیرا این جنبش همه گیر و غیر متمرکز قوی تر از آن است که به راحتی شکست بخورد. ولی با نقشه بخش قبیله گرای جنبش آذربایجان جنبش سبز زمین گیر شد.
در واقع نه یک کار سیاسی بلکه یک لج بازی را پیشه خود کردند. یک احمقی اگر آمده به مردم بزرگ و شریف آذربایجان گفته ترک ... آیا من باید بیایم و آن روی سکه ی آن مردک شوم!؟ تراختور گری آن روی سکه همان حرکت است. من از دوستداران مردم زحتمکش و بسیار هنرمند آذربایجانم. من نه فارس هستم و نه ناسیونالیست. تو اما با رهبری غلط خود مردم بزرگ ایران را بخاطر اینکه لج بازی کرده باشی از یکی از مراکز اصلی مبارزه محروم کرده ای. تراختور به دستور تو به خیابان و استادیوم و اگر استادیوم پر شد به تپه های اطراف به بیابان می ریزد. اما تو جنبش سبز بی نظیر در جهان را از حضور همیشه زیبای بی جانشین تبریز قهرمان محروم کرده ای. تو توازن نیرو را در ایرانی که می رفت پیروزمندانه بگوید من اجازه نمی دهم در این سر زمین کهریزک برپا کنند بجای دانشگاه و کارخانه و مدرسه و کتابخانه و ... به هم زدی. تو داری به شعور من توهین می کنی. تو داری کاری را آن پشت می کنی ضد من و خود و ضد همه و بعد می آیی و می گویی ننه من غریبم.
جوابم را نده. برو جمع شو و روی این متن بیندیش، آنگاه کاری کن که مردم ایران با تو باشند نه تئوری های آبکی زمان فئودالیزم و قبل از آن آمده از قفقاز که جامعه ای ویژه خود است. تو خود را وقتی با آن هم ردیف کردی مثل این است که شاعر باشی باشی و بعد از سال ها روی نیما یوشیج خط بکشی. تو وقتی در ایران مبارزه می کردی نیما یوشیج بودی حالا رفته ای فقط به سبک زمان قاجار شعر می سرایی، هرچقدر هم شاعری قوی باشی با خط کشیدن روی نیما ی وجود خودت، خود را به دور دست تاریخ پرت کرده ای.
تو جنبش ملی همه ایرانی سبز را که یکی از برجسته ترین رهبران آن نیز آذربایجانی بود از وجود ستار خوان های دوران محروم کردی. تو هموطن عزیز من هستی، تو حق نداری به شعور من توهین بکنی و وانمود کنی که تو این کار های "نیک" را می کنی و من نمی فهمم. من اصلاً دلم نمی خواست چنین بحثی اینجا باز شود، حال که باز کردی بدان و آگاه باش که تو با اطلاع از حضور مهیب و بی نظیر تبریز دربرابر زور در همه جنبش های ایرانی، تبریز را از به میدان آمدن منع کردی و دشنه ای تاریخی بود این کارت بر پهلوی سبز ما. مسئولیت این فاجعه تاریخی نه به گردن آن بخش بی سواد رهبری جنبش آذربایجان بلکه به کردن بخش با سواد و سیاسی آن است که در برابر قبیله گرایان عقب نشست. با من با پیش داوری نستیز، من با آگاهی کامل دارم حرف می زنم. من نیز چون تو عمری را در مبارزه گذرانده ام. برو بیندیش و راه بیاب. این ره که در حال حاضر تو می روی به ترکستان است. ما یوگسلوی نیستیم، ما به هم تنیده شده ایم. ما باید راهی پیدا کنیم که آن راه در درجه اول به دمکراسی همه ایرانی بینجامد، تا تو نیز همراه آن به حق خود برسی. اگر این نشود، بدان و آگاه باش با این توده مردم که اصلی ترین ثروتشان شعار است حتماً میلیون در صد به بن بست خواهی رسید. حرکت امروز تو به ضد خود بدل خو اهد شد چنان که تو را نیز در خود خو اهد سوزاند. به تئوری های آبکی ضد ایران عزیز ما دامن نزن، همراه شو رفیق کین درد مشترک، هرگز جدا جدا درمان نمی شود. باور نمی کنی؟ پس ادامه بده تحریم مردم ایران را و دامن زدن به سطحی گری را تا ببینی.
در ضمن عذر می خواهم که شما را تو خطاب کردم. این از دوستی نه از گستاخی است. چون تو را دیده ام همیشه با قضاوت قبلی به میدان می دوی پا برهنه، ناچار شدم که این توضیح را نیز بدهم.
هوشیار باشید و برای همیشه ایرانی بمانید و با عشق به همه گوشه های آن سر زمین نگاه کنید تا دست در دست هم برای مردم کل ایران از جمله آذربایجان ایران آن سر زمین پر از ثروت را بسازیم.
این است راه اش، نه آن ره که تو می روی. تا همین الان هم با جدا کردن مسئله ایران از آذرباتیجان ضربات جبران ناپذیری زده ای. بعید به نظر می رسد بتوانی جبران اش کنی. امیدوارم بتوانی. زیرا وقتی جوان آذربایجانی که به فرمان تو عمل می کند می نویسد و یا می گوید یاشاشین آذربیجان بدبختانه معنی دیگری نیز آن تابلو دارد و آن مرگ بر غیر آذربایجان و غیر آذربایجانی است. طبق معمول همیشه با عجله جواب نده، شعار اش را در تظاهرات چندین سال پیش در تبریز دیدیم. من خیال باف نیستم، این که دارم می نویسم تجربه من است که با خون دل بدست آمده. تو نتوانستی یعنی هنراش را نداشتی که به جوانان آذربایجان بگویی ما همه ایرانی هستیم و در عین حال حقوق خود را می خواهیم. می بینی که این که بر سرت آوار شده و صدایت را در آورده سیاست غلط خودت بوده. ایران هنگام مبارزه بی تبریز مفهوم ندارد و تو این را می دانستی و از حضور مهیب تبریز در برابر زورگویان جلوگیری کردی و با این کار مسئولیتی تاریخی را به عده گرفته ای که بعید می دانم بتوانی سنگ اش را از شانه خود برداری. امیدوارم پیروز مندانه بر داری
تو چه احساسی به من داری را نمی دانم. اما من به عنوان یک ایرانی که همه جای آن سرزمین را عاشقانه دوست میدارم دست تو را به عنوان هم وطن خودگرم می فشارم.
۲۴۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : secular
عنوان : !
از شما تقاضا داریم در مورد کمک مال پهلویی ها به پان ترکیسم ها و همینطور رابطه حجتیه ها با پهلویی ها تحقیق نمایید!!!
تا شروع بازیکه توسط انگلیس و روسیه از زمان دکتر مصدق سکولار برای نابودی ایرانزمین آغاز گشته را بهتر ببینید.
غافل از آنکه کارت آخر بازی در اختیار جنبش سبز نسل جوان و خردورز ایرانزمین است, نسلی که تمامی فلاسفه جهان را به تحسین وا داشته. تاریخ ایرانزمین هرگز چنین نسلی بخود ندیده بود.
۲۴۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احمد احمدی
عنوان : یک بام و دو هوایی پان فارس ها
کسانی شعار های طرفداران تراکتورسازی را نقد می کنند .
لطف کنند جامعه غیر قبیله گرای اصفهان را هم تحلیل کنند ،
که خطاب به طرفداران تراکتورساری شعار می دادند : ترک خر صدای عرعر نمیاد؟!!!
۲۴۰۴٨ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حامد از آذربایجان
عنوان : دوست عزیز متعجب سلام بر شما
دوست عزیز متعجب سلام بر شما. نظراتتان بسیار متین, ارزشمند و قابل تامل است. مطمئن باشید کسی خواستار جنگ و خونریزی نیست اما از شما می پرسم , در این نظراتی که شما دادید چاره دردهای ما کجاست؟ ما تاوان بسیار داده ایم تا بحال, باز به نام انسان و حریت حاضریم تاوان بدهیم, توصیه های شما را هم به گوش جان شنیدیم ولی پیشنهاد شما برای دردهای ما کو؟ کجاست انتقاد شما به ظالمان؟ مگر می شود همیشه یک طرف تاوان بدهد؟ این همه از ما انتقاد کردید, قبول, ولی کو انصاف و بی طرفی حق طلبانه شما؟ باز می گویم تا زمانی که حقوق ملل غیر فارس ایران که اکثریت مردم ایران هستند به رسمیت شناخته نشود و شما و امثال شما نسخه های یکطرفانه می پیچند متاسفانه اوضاع به همین منوال خواهد بود. مشکل ما اساسا ذهنیت برترانگار و تمامیت خواه ایرانی است که , ناراحت نشوید , اما در سطور شما نیز آشکارا دیده می شود. از قدیم گفته اند یک چوالدوز به دیگری یک سوزن به خودت, من سوزنی در دست شما نمی بینم اما چوالدوزتان کم مانده چشم ما را در آورد
۲۴۰۴۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : متعجب متعجب
عنوان : سلام بر انسان
آقای حامد و دیگر دوستان که تلاش می کنید خشونت را یک جوری توجیه کنید. دوستان عزیز لکه غلط را که با صابون غلط نمی شورند. از اینکه به مردم ستم می شود شکی نیست اما دامن زدن به این افکار عقب افتاده و پناه بردن به زوزه گرگ و اینجور سمبل ها چاره درد نیست. لطفاً مردم را به بیراهه نبرید. زیرا اگر بردید فردا باید جواب نتیجه های خونبار اش را نیز بدهید. راه چاره این است که مردم را امروزی و منطقی بار آوریم. اما آنچه در حال پیشروی در افکار جوانان آذربایجان است یک نوع قبیله گرایی و با دیگری ستیزه کردن است.
آقای بهزاد کریمی چندی پیش خاطره ای تکان دهنده در همین سایت نوشت که متأسفانه خیلی ها عمق آن حرف را درک نکردند. این با دیگری ستیزی فقط در داخل یک قوم نیست. کسانی که از اجتماعات بشری اطلاعاتی سطحی دارند عموماً با پذیرش یک طرز تفکری که همه جانبه نگر نیست خطر انحراف را در جنبش های ملی و قومی ایجاد می کنند.
از دیر باز ستیزه کردن با دیگری بخشی از فرهنگ انسان بوده است. و این فرهنگ از حق طلبی عموماً سر چشمه نمی گرفته بلکه جنبه خودی و غیر خودی داشته و دارد. در افغانستان حس زشت ستیزه با دیگری بسیار رواج داشته و دارد. پشتو ها هزاره را دشمن می شمارند، ترکن با تاجیک مخالف است، ازبک هیچ یک را قبول ندارد. همین ها در داخل خود نیز جنگ دارند. یعنی شهری ازبک نشین با شهر دیگری که ازبک نشین است نیز می ستیزد و آنها را دشمن می پندارد. و این تنش فقط بین شهر ها محدود نمی شود. پس دهات نیز با هم می جنگند. و دلایلی هم برای این جنگ ها تراشیده می شود. گاه نه فقط شهر ها و ده ها با هم می جنگند بلکه در داخل یک ده دو قبیله هستند که هر یک فکر می کند خون تن او تمیز تر است. فاشیزم در واقع شکل تئوریزه شدن همین قبیله گرایی کور است.
مبارزه مدرن یک قومی را به قبیله گرایی کشاندن ظلم بزرگی است به آن قوم که جوانان اش طعمه ی این دام ها می شوند و در نتیجه به جای رسیدن به هدف بزرگ انسانی خود فقط و فقط یک حس با دیگری ستیزی در آنها اوج می گیرد و بعد ها هم خاموش می شود و اگر حتی خاموش هم نشود فاجعه آفرین است. جنگ قفقاز که حالا هم قبیله گرایان ارمنی و قبیله گرایان آذربایجانی دارند برایش دلیل می تراشند می توانست با اندکی داشتن حکمت، کد خدا مردی، و صلح طلبی انجام نگیرد که گرفت. من خود شاهد بودم که مردی آذربایجانی که مخالف جنگ بود جرأت نمی کرد در جوی فاشیستی که از سوی قبیله گرایان دو قوم ایجاد شده بود نظراش را بگوید و دیدم که در جمع دوستان نظر داد و گریه کرد. گریه اش فقط برای صلح نبود بلکه هم برای این بود که می گفت جوی ایجاد کرده اند که اگر کسی مخالف جنگ باشد جوانا به او می گویند خائن و شاید حتی چنین شخصی را بزنند و بکشند. کجا رفتند آنهایی که روزگاری در خیابان های باکو و ایروان برای جنگ طلبی سینه چاک می دادند؟
آنها هم زمانی که می خواستند جنگ را شروع کنند دلایلی مثل همین دلایلی که شما ها می آورید می آوردند. ولی حال که فاجعه رخ داده کسی نمی آید بگوید این من بودم که آن روز جوانان ارمنی و یا آذربایجانی را به کشتن هم تشویق کردم. حالا قبرستان هایشان پر از قبر جوانان است. جوانانی که با هزاران آرزو به زیر خاک رفتند.
آنها از یک جامعه بسته در آمده بودند. ما جامعه باز تری داشتیم. پس فکر ما هم باید کارساز تر از آنها باشد. بد بختانه همان دیدگاه های قبیله ای سر کوب شده که بعد فروپاشی شوروی در آن کشور ها زنده شد و فاجعه آفرید را موفق شدند به ایران بکشانند و این در حالی است که جوان تبریزی و یا اردبیلی خیلی فکر اش باز تر از فکر جوانان آن جامعه ها بود. گرگ گری امروز در واقع یک گام که نه صد گام از دانش مبارزه امروز به سوی دیروز و قبیله گرایی عقب نشستن است.
علت اساسی این فاجعه هم بی سوادی و کم سوادی رهبران این جریانات است. متأسفانه بعضی از رهبران این جریانات که از مبارزه مدرن می آیند نیز وقتی وارد تشکیلات آنها شدند به جای تأثیر گذاشتن و مدرن کردن آن جریانات برای اینکه مورد شانتاژ قرار نگیرند تا موقعیت شان در خطر نیفتد با سکوت خود به آن فاجعه دامن می زنند. همه ما باید نیک بدانیم که از آب گل آلود ماهی گرفتن خیلی هم سودمند نمی تواند باشد زیرا انسان نمی داند که ماهی می گیرد یا مارمولک یا ... آقای بهزاد کریمی وقتی از خاطره خود گفت خیلی ها موضع گرفتند بی آنکه بدانند آن مقام بلند پایه آذربایجانی که گفته بود از زن سه نفر نباید گذشت طرفدار مردم آذربایجان نبوده و نمی تواند باشد. او فقط و فقط نماینده یک تفکر عقب افتاده قبیله گرایی است. بهزاد کریمی داشت می گفت این عقب افتادگی مشمئز کننده است. ولی خیلی ها ریختند روی سرش که چرا ضد فلان شخص که از ماست موضع گرفته اید! می خواهم کسی که موجودی عقب افتاده است هرگز از من نباشد.
این در گیری های تراختوری مردم را از حرکت اصلی و درست مبارزه مردم رنجدیده آذربایجان دور می سازد. دوستان گرامی بیایید با دلایل من در آوردی قبیله گرایی را رواج ندهیم. در افغانستان هستند قبیله هایی که از یک قومند ولی با هم می ستیزند. می کشند همدیگر و بعد انتقام جویی می کنند. این ویژگی ها هرچه است چه گرگی و چه غیر گرگی به جامعه قبلی تعلق دارد. در قفقاز در واقع بعد از فرو ریزی شوروی قبیله گرایی سر کوفت خورده ارتجاعی بود که زنده شد. تو که از جامعه باز تری هستی چرا به آن تن در می دهی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۲۴۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حامد از آذربایجان
عنوان : آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
در اینکه در درون حرکت ملی آذربایجان بعضی اشتباهات وجود دارد شکی نیست. باید اذعان کرد که طرح شعارهای ستیزه جویانه اصولا صحیح نیست و زیان آور است. ولی مسائل و سوالات بسیاری وجود دارد که منتقدان حرکت ملی آذربایجان یا آنها را نمی بینند و یا خود را به کوچه علی چپ می زنند. چرا وقتی جوانان آذربایجان با دست علامت بوزقورد (گرگ خاکستری) نشان می دهند (که اشکالی هم ندارد، تمام ملتها نماد تاریخی خود را دارند و محض اطلاع بهتر است بدانید این علامت - علامتی که با دست نشان داده می شود - از آذربایجان به ترکیه رفته) همه یادشان می افتد که ای وای اینها چرا اینکارها را میکنند! چرا وقتی در صدها طومار و نامه و جلسه و میتینگ جوانان آذربایجان خواسته های خود را بیان می کنند کسی پیدا نمی شود حالی از آنها بپرسد؟! این چه تفکر غلطی است که مرکز نشینان فکر می کنند مسائل و مشکلات به قول شما سراسری، به نظر ما مناطق فارس نشین و قومیت فارس، از مسائل و مشکلات به قول شما محلی و یا منطقه ای، به نظر ما ملل غیر فارس ایران، خیلی مهمتر و بسیار واجبتر است؟! ما می گوییم نیست! الان ۲۰ سال است که گلویمان پاره شده می گوییم آغا ما حقوق فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود را می خواهیم، این کشور یک کشور کثیر المله است، این کشور ملک شخصی هیچ قومیت، صنف و یا تفکر خاصی نیست ولی هر ما بیشتر گفتیم حاکمیت کمتر شنید اپوزیسیون خارج از حاکمیت و خارج از کشور از آن هم کمتر شنید. نگویید در کشور دمکراسی نیست. مئدیای آمریکا نشین هم دمکراسی ندارد؟ حالا آمده اید به ما می گویید چرا این علامت را نشان دادید چرا آن حرکت را کردید. اگر یک ذره انصاف و وجدان داشتید و خودتان را جای ما می گذاشتید حتما...
یک کم تاریخ بلد باشید باید بدانید که پیروی و درجه دومی و ظلالت منش ترکها و آذربایجان نیست. امروز اگر این بلاها بر سرمان آمده به خاطر این است تمام ایران را برادر خود دانستیم اما متاسفانه به چشم برادر دیده نشدیم. نژادپرستی و حسادت چشمهای بسیاری را کور کرده...
قرن بیست و یکم زمان ارباب بازی و چاخان بافی و هوچیگری نیست. با یک کلیک دریای معلومات زیر دست همه گان است. ما ایران این شکلی نمی خواهیم. ما سهممان را خواهیم گرفت.
۲۴۰۱۵ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : کریم ن
عنوان : این حرکات ایذائی در خدمت ادامه وضعیت نابرابر موجود است!
مقاله آقای یحیائی را که میخواندم شک برم داشت که این همه طول و تفصیل دادن در مورد گروهی که در ترکیه از سمبل بوز قورت سو استفاده کرده اند و از نظر اهداف سیاسی اشان نیز ربطی به جنبش ملی آذربایجان نداشته اند برای چیست. صرف نظر از نتیجه ای که این کار آقای یحیائی ممکن است داشته باشد و آن توهم پراکنی در مورد جنبش ملی آذربایجان است، احتمالا مقصود نهفته اینست که به جوانان آذربایجانی القا شود که بستر تحرکات خود را از فرهنگ ملی ترک به فرهنگ موسوم به ایرانی -اریائی به چرخانند. بنظر من این تلاش عبثی است. بدلالیل زیر:
۱- سمبل گرگ از اساطیر ترک ریشه گرفته و ربطی به بوزقورت های ترکیه ندارد. این در آذربایجان جنوبی هم بوده است. به طور نمونه حتی در یکی از رمان های قدیم آقای دکتر براهنی به افسانه “گرگ اجنبی کش” که در اردبیل و روستاهای اطراف آن معروف است اشاره شده که از ریشه دار بودن سمبل گرگ در بین مردم حکایت میکند.
۲- شعارهای مردم در استادیوم ها روی تمرکز بر هویت ترک آنها و در مخالفت با سیاست سرکوب ملی در ایران است و بر علیه هیچ قوم و ملتی نیست. من نشنیدم در استادیوم ها بر علیه فارس و کرد و ارمنی و افغان شعار بدهند. اگر منظور، شعار آذربایجان بیزیم دیر، افغانستان سیزیندیر است، مفهوم آن اعتراض به سیاست سرکوب و حذف هویت ترک مردم آذربایجان در مقابل توسعه زبان فارسی به بهانه همگرائی زبانی و نژادی با افغانستان است نه توهین به افغانی!
۳-کسی که باد میکارد طوفان درو میکند. سالهاست در همه محافل و مجالس رسمی و غیر رسمی در ایران توهین و تحقیر ترکها جزئی از سرگرمی سیاسی نخبگان بوده است - که البته اعتراضی هم از روشنفکران ایرانی بدنبال نداشته است - حالا که توده مردم به صورت خود جوش دارد عکس العمل نشان میدهد (البته بصورت مدنی و به عنوان اعتراض) ناگهان همه به صدا درامده و فریاد شکایت سر میدهند.
دوستان دموکرات اگر واقعا پشتیبان جنبش ملی آذربایجان هستند بهتر است آنرا به همان صورت که هست معرفی کنند و از حرکات ایذائی که در خدمت ادامه وضعیت نابرابر موجود میباشد پرهیز کنند.
۲۴۰۱۴ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : آیدین صالحی
عنوان : هدف تقویت هویت ملی است
هدف تقویت هویت ملی و انسجام ملی است در میان ترکها و آذربایجانی ها که سالهاست در معرض آسیمیلاسیون فرهنگی قرار گرفته اند و نه تلاش برای رسیدن به دموکراسی! آذربایجانی اول باید با تاریخ و هویت کاذب مبارزه کند ، وگرنه در دموکراسی ظاهری سبز و غیر سبز باز در خدمت دیگران خواهد بود و به بقیه یا استحاله شده های خود رای خواهد داد.
۲۴۰۱٣ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رعنا رضازاده
عنوان : نوشته ای که باید همه بخوانند مخصوصا جوانان آذربایجانی
جناب دکتر یحیایی !
نوشته بسیار دقیق و بجای شما می بایست سالها پیش توسط شما و دوستان دمکرات شما نوشته می شد، در دوره ای که بسیاری از جوانان فعال آذربایجانی بدنبال راست روان بوزقورت راه افتادند و شخصیت های دمکرات و پیشرو آذربایجانی با سکوت خود به این گرایش مشروعیت دادند. تا جائیکه ماشاالله رزمی با توجیه استفاده جوانان آذربایجانی از سمبل گرگ های خاکستری پرچم دمکرات های آذربایجانی را به بوزقورت ها تسلیم دادند. جنبش نوین آذربایجان با پتانسیل عظیمش می تواند به موتور دمکراتیزاسیون و پیشرفت کشور تبدیل گردد و زمینه را برای یک ایران دمکراتیک و غیرمتمرکز فراهم نماید. ولی با سوار شدن بوزقورت ها بر موج هویت طلبی جوانان آذربایجانی متاسفانه نتیجه عکس از این جنبش خواهیم گرفت. جنبش آذربایجان با استفاده از این سمبل ها و طرح شعارهای بشدت قومی گرا علیه فارسها ارمنی ها کردها و اخیرا علیه افغانها در جریان مسابقه تیم تراختور و پرسپولیس تنها آنتی پاتی ایجاد می کند و مردم نگران را بسوی مخالفان طرح مسائل ملی و زبانی سوق می دهد. بسیار بجاست که شخصیت های ملی و دمکرات آذربایجانی بشکلی منطقی به بحث با این جوانان ادامه دهند. این کار تنها از عهده شما ها بر میاید. با طرح خواسته های ملی و زبانی آذربایجان در یک چارچوب دمکراتیک و پیشبرد همزمان مبارزه نظری و فکری قاطع با بوزقورت ها این امر ممکن می باشد. من بعنوان یک هموطن کرد به داشتن شخصیت های دمکراتی مثل شما افتخار می کنم.
۲۴۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بهروز برنا
عنوان : منتظر توضیح
آقای بهاری یا ترکی شده آن باهارلی که این قدر نازک بین است بهتر است توضیح بدهد آیا این طرز تفکر و نشانه های آن که در میان برخی جوانان آذری دیده می شود دموکراتیک است یا فاشیستی. منتظرم
۲۴۰۰٨ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : مئهران باهارلی
عنوان : مردم آزربایجان، ملت ترک، اولکو-ئولکو
با تشکر از نویسنده این مقاله، من آن را در مجموع اندکی سطحی یافتم. مردم آزربایجان متشکل از ملت ترک و گروههای ملی دیگر ساکن در آزربایجان ائتنیک یعنی فارس و کرد و تالش و لک و تات و ... می باشند. موضوع این مقاله مربوطه به گرایشی سیاسی در میان ترکان است و ربطی به دیگر اقلیتهای ملی ساکن در آزربایجان ندارد. در حالیکه نویسنده محترم در سراسر نوشته خود به این امر اشاره ای نکرده اند و به نادرستی ملت ترک را با مردم آزربایجان عوض نموده اند.
در مورد گروههای بوزقورت ترکیه، نویسنده به تشکلی بنام ئولکو اوجاقلاری اشاره کرده اند که می بایست اولکو اوجاقلاری نوشته می شد. ئ در الفبای ترکی-عربی، صدای کسره می دهد و در اول کلمه نیز به شکل ائ نوشته می شود. بنابراین ئولکو فرمی تماما نادرست است و درست آن اولکو به معنی آرمان است.
۲٣۹۶۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|