تعجبِ من از خانمِ "شادی صدر"


خسرو ثابت قدم


• من هر راهی جز آموزشِ گسترده ی احترامِ متقابل علیرغمِ تفاوتهای بیولوژیکی را، محکوم به ناموفقیت گمان می کنم. نزدِ من، افراط در هر اندیشه ای ناسازنده است. بر این اساس، در دیده ی من، فمینیسمِ افراطی نظیرِ مردسالاریست. و چون این هر دو، تلاشِ مرا برای تساوی و عدالت خراب می کنند، از هر دو ناخوشنودم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۲۷ آوريل ۲۰۱۰


به گل خانمِ "شادی صدر" در ایرادگیری به متنِ ایشان "چه فرقی است بین امام ‌جمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟"

------------------------
(چون قدیم که می نوشتم و ترجمه می کردم، از هر فرصتی که دست می داد به تلاشِ همگانی در برقراریِ تساوی بینِ زن و مرد در جامعه ی عقب افتاده ی ایران اشاره می کردم، اینک کمتر می ترسم که شما مرا به عنوانِ ضدِ زن و مردسالار و غیره قلمداد کنید).


این نوشته ی این خانمِ بزرگوار (شادی خانمِ صدر)، مرا بیادِ دو کَس و دو نکته انداخت.
- نخست بیادِ فیلسوفِ شاعری بنامِ "بابا افضل کاشانی" که بیش از ۷۰۰ سالِ پیش می گفته:
"از کوزه همان بُرون تَراود که در اوست".
حال اگر اینرا، یعنی کلامِ "بابا افضل کشانی" را، به آن جمله ی مشهوری اضافه کنیم که به "صادقِ هدایتِ" عزیز منسوب می کنند، یعنی: "جامعه ی عقب افتاده، روشنفکرِ عقب افتاده تولید می کند"، آنگاه از چنین کوزه ئی، چنین افکار و چنین نظراتی بیرون می تراود، که حیف است و جای تعجب دارد.
افکار و نظراتی که به دیده ی من، در تقابلِ ستیزگرایانه با عمومِ قواعدِ منطق و سخنوری و علمی اندیشی و عینی بینی ایستاده اند و تنها کاربُردِ آنها، چه بسا خُنک کردنِ دلِ فمینیستیِ برخی افراطیون باشد. والا فکر می کنم که کاربُردِ سازنده‍ی اخلاقی و تربیتی نداشته باشند و از سوی خیلی کسان (از جمله بنده) به "اهانتِ عمومی به مردان" تعبیر شوند. و این، متأسفانه استنباطی سازنده نیست.

- دویوم مرا اندازد بیادِ آنکه گفت: "بعضی از روشنفکرانِ بلادِ ایران چنین پندارند که پس از حصولِ نام و مقام و شهرت، باید که راجعِ به همه ی کسان و چیزان نظر دهند و خاموشی نتوانند".

خانمِ صدرِ عزیز و زحمتکش؛ دیدم که در این نوشتارتان، احتمالاً آگاهانه و تحریک آمیز، ملایمت در پندار و در گفتار را، که یکی از فراوان خصیصه های خوبِ شما و نوشتارتان بود و حتماً در آینده باز خواهد بود، رها کرده اید و گم کرده اید.
نُخست دوستانه بگویم که نگران نباشید. همه ی کسانی که حرفه ای می نویسند و زیاد می نویسند، با این پدیده آشنایند. برای هر کسی پیش آمده یا می آید. ولی باز هم به من اجازه بدهید تا به شما تلنگری دوستانه بزنم و با شما "دعوائی" برادرانه بکنم.

آخر خانمِ عزیز و محترم، این دیگر چه قیاسی ست؟ از کی تا حالا آدمهای محترم و روشن بین نظیرِ شما (می دانید که من از واژه ی روشنفکر نه همه جا و همیشه استفاده می کنم) مردمِ عادی و عامی و زحمتکش را با چنین مردمانی مقایسه می کنند؟ مگر حتی در زمانِ "رایشِ سوم" در آلمان هم کسی چنین قیاسی می کرد؟ کمی بی انصافی و بی محبتی فرموده اید.
بعد مگر فراموش کرده اید که از منظرِ روشنفکری چنین قیاسِ عمومی و اتهام زنیِ عمومی بسیار دشوار است و حالتی ویژه می خواهد و استدلالاتی ویژه تر، که نوشته ی متینِ شما فاقدِ آنست؟ می دانید که در غرب چنین عمومی کردن هائی چندان مطلوب نیستند و با قیدِ احتیاط محدود و محصورند به حوزه ی تحقیقاتِ آکادمیک در ۲ شاخه ی "جامعه شناسی" و "آنترپولوژی"؛ البته با قیدِ احتیاط.
و بعد مگر نمی دانید که بسیاری از همین مردان، با همان گذشته ی "پُر متلکِ" خود، جانِ خود را حتی در راهِ برابریِ حقوقِ زن و مرد در ایرانِ عقب افتاده دادند و داده اند؟ شما که باید کسانی را پیرامونِ خودتان بشناسید!

عزیزِ من، مرا لااقل خوشحال کردید که می پنداشتم در "تلنگر زدن" و به "تعمق واداشتنِ" خواننده، گاهی زیاده روی می کرده ام. دیدم که شما "شورش را درآورده اید"، اگرچه می دانم با نیتی پاک، ولی با ضمیرِ ناخودآگاهی مردستیز.

بگوئید ببینم: شما خودتان می پسندید اگر که کسانی، شمای پاک و زحمتکش را، با زنانی مقایسه کنند که در نظام های دیکتاتوری خونِ مردمان را در شیشه می کنند و زندگیِ سخت را بر آنان جهنم می سازند؟ فکر می کنم که هیچ انسانِ شریف و بیگناهی از چنین قیاسی راضی نباشد.
و باز بگوئید ببینم: اگر مردانِ ایرانی، مثلاً در غرب، زنانِ بیگناه و بی امکانِ ایرانی را با زنانِ دیارِ غرب مقایسه کنند و سپس چنین نتیجه بگیرند (که می گیرند) که زنانِ غربی از نظرهائی برتراند و بهتراند، آیا دیگِ فمینیستیِ عدالتخواهیِ شما به جوش نخواهد آمد؟ در موردِ خودم عرض کنم که "دیگِ تنفرم از نداشتنِ نگاهِ عینی" به جوش خواهد آمد.
آنچه می خواهم بگویم اینست: شما، و دوستانِ دیگری نظیرِ شما، خواسته یا نخواسته، "روشن بینانِ" آن اقلیم اید. پس لطفاً دقت و تلاشِ بیشتری کنید در عمقِ نگاهتان. آنچه شمای عزیز در اینجا ترسیم کرده اید، اگر که غمواره و دردِ دل است، کاملاً درست و مُحق است. ولی اگر چیزِ دیگریست، نامفهوم و سطحی ست. منِ خواننده ی عادی آنرا "دلی پُر از دستِ مردان" می بینم. ولی آخر "ما" هم که همین ها را می گوئیم و می خواهیم. ما با ساختارِ ویران و مسمومِ و گندیده ی یک جامعه ی پُر از تضاد روبروئیم، نه با پسرِ ناآگاهِ متلک گوی حاج جبار، که تلنگری اخلاقی به او زنیم تا "آدم شود" و دست از "دختربازی" بردارد. با خانه ای روبروئیم که از پای بست ویران است، و این "متلک گویانِ مزاحم" نیز، قربانیانِ همان ویرانه اند. (می دانم که زنان قربانیانِ مضاعف اند؛ می دانم)
در نگاهِ من، دو قطبی کردنِ جامعه، زنانه - مردانه کردنِ تلاش های اجتماعی (که من آنرا به مزاح "حسینیه ائی کردن" می نامم و در موردِ ایرانیان آنرا مربوط به ریشه های مذهبی می دانم)، یا فمینیسمِ افراطی، سازنده نیستند چرا که خلافِ طبیعتِ جوامع هستند. جوامع از زنان و مردان تشکیل یافته. من هر راهی جز آموزشِ گسترده ی احترامِ متقابل علیرغمِ تفاوتهای بیولوژیکی را، محکوم به ناموفقیت گمان می کنم. نزدِ من، افراط در هر اندیشه ای ناسازنده است. بر این اساس، در دیده ی من، فمینیسمِ افراطی نظیرِ مردسالاریست. و چون این هر دو، تلاشِ مرا برای تساوی و عدالت خراب می کنند، از هر دو ناخوشنودم.
می دانم که صادق اید؛ و می بینم که زحمتکش اید. پس با بیشترین احترام و با بهترین آرزوها برای توفیقِ شما.