از : مهدی فلاحتی
عنوان : شعرِ آرمانی
زمین و زمان به هم می ریزد؛ به هم ریختنی انرژی کُش. قاطرِ تگرگ با نگاه سترون، و اسب چموش با نگاه معصومانه ی منتظر: حضور چندش انگیزی و بلاهت و نفرت در برابر حضور شوریدگی و انتظار و پاکی. و تندری که شاعر بر سرش فریاد می زند: به ابر بگو حالا ببار!
شعرهایت را که از جان تجربه های زندگی آرمانی ات برمی آید همیشه دوستتر داشته ام خسروجان. حیف است شعر را فدای کهنسراییِ تلف کننده ی فرصتهای شعری کردن. فریاد تو بر سر تندر، همچنان در گوشم می پیچد.
۲۴۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بانو صابری
عنوان : زاد روز بیژن
خسرو جان باقرپور سرودهی زیبای شما که سرشار از شور و شیدایی ست، برای من یادآور لجظات رویایی زندگیم بود و امروز تماماً اشک در چشم من نشاند. دانستم که ریشه دراعماق جنگل های میهنم دارم و استواری قامتم را از شما صنوبر های سر سبز و سایه گستر به عاریت گرفته ام. تولد بیژنم را بر من خجسته تر و فرخنده تر کردی. مهرت را هزاران بار سپاس. شاد و شادمان به کام دوستان بمانی.
۲۴۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : قاسم ابهری
عنوان : بیژن
یک نقاشی قشنگ پر از بهار و باران و رعد و برق. با خوشحالی و غم. دست بزنید برای شاعر و بیژن
۲۴۴۲۰ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سودابه ن
عنوان : حیرت!!!!!!
این شعر خییییلی زیباست. زبانم را بند آورد. نفسم گرفت حیرت انگیز
۲۴۴۰٣ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|