جنبش سبز، روشنفکران دینی و معضلی بنام سکولاریسم
سعید شمس
•
ایرادی نیست که روشنفکران دینی ایرانی شیفته عرفان مولوی و اشراق سهروردی باشند، اما وقتی که سی سال پس از استقرار جمهوری اسلامی و تمام ویرانی هائی که این نظام برای کشور ببار آورده است، هنوز می خواهند این نظام را تنها آلترناتیوی مطلوب و ممکن برای وضعیت بحرانی ایران به همگان عرضه کنند و، در این راستا خارج کردن سکولاریسم را از طریق دریدن 'حجاب' دکترین سکولاریسم (عقل فلسفی و فلسفه عقلی) تنها تاکتیک عملی می شناسند، نیکو آنست شمشیر را از رو ببندند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
٣۰ آوريل ۲۰۱۰
آقای محسن کدیور در آخرین اظهار نظر و در ادامه مقالهی پیشین خود حول چهار دیدگاه در خصوص تحولات اخیر و جنبش اعتراضی در ایران، در باره رویکرد پروژهی جمهوری سکولار ایرانی می گویند:
"چهارمین دیدگاه که بخش دیگری از معترضین ایرانی را نمایندگی [...]می کند را می توان چنین صورت بندی کرد اول، سکولاریسم در صدر مطالبات ملت ایران است. دوم، سکولاریسم از دموکراسی لاینفک است. دموکراسی غیرسکولار امری بی معناست. تلاش برای سازگاری اسلام و دموکراسی کوششی عبث است"(م. کدیور، 'جنبش سبز و قانون اساسی'، جنبش راه سبز (جرس)، ۷ اردیبهشت ۱۳۸۹)، و در رد این نظر ادامه می دهند که:
"سکولاریسم انواعی دارد، از سکولاریسم ذهنی تا سکولاریسم عینی؛ و سکولاریسم عینی نیز رویکردهای مختلفی دارد از جدائی نهاد دین از نظام (State)، دولت government)) حوزه سیاسی، جامعه مدنی تا عرصه عمومی. بیشک این انواع حکم یکسانی ندارند. برخی از انواع آن (سکولاریسم ذهنی) به نظر نگارنده مخدوش است" (همانجا). اما روشن نمی کنند که این 'سکولاریسم ذهنی' که از نظر ایشان مخدوش است، چی بوده و تبیین نظری آن چیست و تنها اصافه می کنند که: "تفصیل این اجمال در مقالی دیگری خواهد آمد، انشاالله"(همانجا). قبل از آقای کدیورهم، آقای عبدالکریم سروش دو نوع سکولاریسم، سیاسی و فلسفی، را از همدیگر متمایز کرده اظهار داشته بودند که طرفدار سکولاریسم سیاسی هستند اما نوع فلسفی آن را رد می کنند (ع. سروش، مصاحبه با نوشابه امیری، سایت سروش، بخش انگلیسی، مارس ۲۰۱۰)
واقعیت اینست که روشنفکران دینی در این تلاشهای نظری متفاوت هدف سیاسی مشخصی را تعقیب می کنند و می خواهند این ادعا را به کرسی بنشانند که از انجا که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند، طرح شعار جمهوری سکولار در مرحله کنونی جنبش سبز موضوعیتی ندارد و از دستور بحث خارج است. چنانکه آقای کدیور می گویند؛ "مطرح کردن نوع موجه سکولاریسم (جدائی نهاد دین از نظام) در اولویت مطالبات ملت نیست"، و نتیجه می گیرند که جنبش اعتراضی مردمی تنها با رهبری و هژمونی روشنفکران دینی و با این استراتژی عملی که: "ابتدا اجرای اصول مغفول قانون اساسی و تفسیر حقوقی و دموکراتیک از اصول غیر دموکراتیک آن قرار دارد. در مرتبه دوم اصلاح قانون اساسی از اصول غیردموکراتیک است. در مرتبه سوم نوبت به سکولاریسم (به معنای موجه آن) می رسد" (همانجا).
ما منتظر مقاله آتی آقای کدیور می مانیم، تا مفهوم 'سکولاریسم ذهنی' و اغتشاشات و تناقضات نظری آن برایمان روشن شود. تا آن زمان دو سئوال مطرح است. اول، آیا این دو شاخهای کردن سکولاریسم به سیاسی و فلسفی، و عینی و ذهنی، خوب و بد، و موجه و ناموجه، همان هدفی را تعقیب می کند که قبلآ آقای عبدالکریم سروش بیان کردهاند، به این ترتیب که: "کشف پارادوکس های گونهگون منطقی و گشودن گرههای آنها، عالمان را در درک عمیقتر مفاد و مضمون تناقض یاری رسانده است" (ع. سروش، قبص و بسط تئوریک شریعت، ٣۷٣) و، اگر جواب این سئوال مثبت باشد، آنگاه سئوال دوم، از عالمان دینی، بویژه از آقای کدیور اینست که سکولاریسم مطلوب روشنفکران دینی که در مقابل سکولاریسم فلسفی و عینی ناموجه بعنوان تنها تبیین نظری ممکن علم شده است، چگونه در یک نظام سیاسی دینی (جمهوری اسلامی) و، در حوزه سیاسی، دین را از دولت جدا می کند؟ یعنی زمانیکه جدایی دین و دولت در حوزه سیاسی و عمومی با مضمون و کلیت نظام دینی در تعارض قرار می گیرد، آنوقت تکلیف مردم و یا ملل ساکن ایران نه تنها با حکومت بلکه با نظام سیاسی دینی حاکم بر کشور چیست؟ آخر مگر خود ایشان قبلآ صراحتآ نگفتهاند که "محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایههای ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره کشور با اتکای به آرای عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر ناپذیر است" (م. کدیور، دغدغههای حکومت دینی، ٣٣۷)، پس، آنگاه که اداره کشور، که منطقآ حوزه عمومی را در بر می گیرد، با رعایت جدایی دین و دولت در تعارض با اصول تغییرناپذیر 'ولایت امر و امامت امت و مذهب رسمی کشور' قرار گیرد، حکم نهایی و قاضی کیست؟ آخر دوست و همکار سابق شما، آقای سروش می گویند که "ضامن دینی بودن معرفت، مراجعه مستمر به کتاب و سنت است" (سروش، همان، ۲۴۶).
باید پرسید، گیر کار در کجاست؟ این صغری و کبری چیدن های روشنفکران دینی و جنگ مقدسی که علیه سکولاریسم به اصطلاح فلسفی، عینی ناموجه، و بد براه اندختهاند چه هدفی را دنبال می کند؟ بنظر می رسد که عالمان دینی معاصر، بویژه آقایان کدیور و سروش، امروز می گویند که اشکال کار در مفهوم (concept) سکولاریسم نیست، بلکه گیر کار در تفسیر سکولاریستی از مفهوم سکولاریسم است. اما اگر بیاد بیاوریم که مدتی پیش این دوستان و روشنفکران دینی چه می گفتند آنگاه معما آسان شده، روشن می شود که گیر کار در کجاست؟ "قصه سکولاریسم قصه عقل غیردینی است که اگر چه ضددینی نیست، دینی هم نیست و مهمترین حجابی که میان او و دین آویخته است، همان عقل فلسفی و فلسفه عقلی است. دریدن این حجاب، اگر دریدنی باشد، راه خروج از سکولاریسم است" ( ع. سروش، مدارا و مدیریت، ۴۴٣).
تبدیل کردن جدل حول مفهوم سکولاریسم به جنگ سکولاریسم سیاسی علیه سکولاریسم فلسفی، یا عینی علیه ذهنی، و موجه علیه نا موجه اساسآ خلط مبحث است. جدل نه بر سر دو نوع سکولاریسم بلکه درست بر عکس بر سر دو مفهوم سکولاریسم (two concepts of secularism) است، و یا اگر دقیقتر بیان کنم دو کاربرد متمایز از مفهوم سکولاریسم است، پروسه سکولاریزه شدن از یک سو، و دکترین سکولاریسم از سوی دیگر. (۱) اولی اشاره یا دلالتی است بر یک فرایند اجتماعی که عمدتا محصول مدرنیته بوده، با گسترش صنعتی شدن، تقسیم کار مدرن، رشد شهر نشینی، خرد وعقلانیت رسمی، و غلبه بوروکراتیزاسیون - که اصلی ترین معرف های مدرنیته را تشکیل می دهند، خارج از اراده افراد، در دوران مدرن هر دم در حال انکشاف بوده و از این تقدیر گریزی نیست. اما دکترین سکولاریسم مشتمل بر سیستم معرفتی، عقاید و افکار، مبانی نورمها و رفتار، قواعد تنظیم کننده مناسبات میان و، منافع افراد است. دو مفهوم سکولاریسم در ارتباط باهمند، اما دکترین سکولاریسم به هیج وجه زوج طبیعی و یا نتیجه منطقی رشد سکولاریسم به مثابه فرایند اجتماعی در هیچ جامعهای نیست.
اگر آنگونه قبلا آقای سروش نوشته بودند "حکومت سکولار،حکومتی است که با دین ضدیت ندارد، اما دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود" (سروش، همانجا، ۴۲٣) آنگاه منطقآ دعوا نباید بر سر دو نوع سکولاریسم باشد. و اگر آنگونه که آیت الله کدیور قبلآ اقامه کرده بودند "در اندیشه سیاسی ما راه درازی در پیش داریم. آنها که می پندارند رسیدهاند از طول راه و عظمت بی خبرند [...] اولین شرط رشد و بالندگی اندیشه سیاسی همین نکته ساده است که 'نظریه های مختلف در یک مطلب ممکن است" (کدیور، همانجا، ۷۴)، امروز نمی بایست سکولاریسم را از جنبش سبز اخراج کرده، اظهار می داشتند که " جنبش سبز مردم ایران به روایت مولدان و نمایندگان برخوردار از اقبال ملی اش مطالباتی حداقلی و استقامتی حداکثری دارد. این مطالبات در اجرای اصول برجامانده قانون اساسی و تفسیر حقوقی و دموکراتیک دیگر اصول آن خلاصه می شود. این جنبش (تا برگزاری رفراندم) نه قصد تغییر رژیم دارد و نه مطالبه ای فراتر از قانون اساسی جمهوری اسلامی دارد. دموکراسی حداکثری یا سکولاریسم خارج از مطالبات جنبش سبز است. تاب جنبش محدود و توانش مشخص است. تبیین مطالبات بر اساس ظرفیت جنبش شرط خردمندی است" (کدیور، جنبش سبز و قانون اساسی، همانجا).
چه بخواهیم و چه نخواهیم، مدرنیته وارد جامعه ما هم شده، ساخت سنتی آن را به گوشه رانده و بافت های دست و پا گیر قبیلهای و عشیرهای، سیستم مناسبات آخوند-طلبهای و ارباب-رعیتی آن را زیر سئوال برده است. در ایران، فرایند سکولاریسم تاریخ نسبتا طولانی ای پشت سر خود دارد و، همه نهادهای سیاسی، اداری، آموزشی و اقتصادی کشور در طول زمان، تحولاتی را از سر گذرانده است. ما نزدیک به یک قرن است که با تمامی این فرایند سکولاریسم بسر می بریم اما در همانحال این فرایند واکنش های ضددکترین سکولاریسم را مرتبآ ایجاد کرده، نابخردیهای پیش مدرن را گسترش داده است. آنگاه آقای کدیور در این برههی حساس سیاسی کشور در جنگ مقدس علیه دکترین سکولاریسم این گونه کلام پایانی مطلب خود را آرایش می دهند: "اگر ترسیم این قلم از جغرافیای سیاسی جنبش سبز صحیح باشد، معنای تلخ آن این است که ما همچنان همان را می خواهیم که نویسنده کتاب "یک کلمه" یک قرن و نیم پیش می خواست: "قانون". همان را می خواهیم که پدرانمان در نهضت مشروطه می خواستند: تاسیس عدالت خانه و محدودیت قدرت و نظارت بر آن. همان را می خواهیم که مبارزان ملی پیش از انقلاب می خواستند: شاه سلطنت کند نه حکومت. همان را می خواهیم که سی و دو سال قبل در جریان انقلاب اسلامی طلب می کردیم: استقلال و آزادی و عدالت و اسلام رحمانی. یک قرن و نیم است اجرای قانون می خواهیم. اینک تجربه های فراوان کسب کرده ایم، ما دیگر از سوراخی دوبار گزیده نمی شویم و استبداد را در هر لباسش از دینی و سکولار شناسائی می کنیم" (کدیور،همانجا).
باید گفت که نه آقای کدیور! ترسیم شما از جغرافیای جنبش اعتراضی یک جانبه است. پس از سی سال استبداد فقاهتی برای نسل امروز، و یا حداقل، بخشی از نسل جوان جامعه ایران، دیگر شعار 'استقلال و آزادی و اسلام رحمانی' راه برون رفت از این بحران و بن بست نظام اسلامی نیست. اکنون صد و چهار سال پس از انقلاب مشروطیت، یعنی تحولی که استقرار 'سلطنت مشروطهی پارلمانی' را هدف سیاسی ایران دانسته بود، دیری است که چنین حکومتی، تحقق نیافته، همهی بار تاریخی اش برای ایران را از دست داده است. ایرادی نیست که روشنفکران دینی ایرانی شیفته عرفان مولوی و اشراق سهروردی باشند، اما وقتی که سی سال پس از استقرار جمهوری اسلامی و تمام ویرانی هائی که این نظام برای کشور ببار آورده است، هنوز می خواهند این نظام را تنها آلترناتیوی مطلوب و ممکن برای وضعیت بحرانی ایران به همگان عرضه کنند و، در این راستا خارج کردن سکولاریسم را از طریق دریدن 'حجاب' دکترین سکولاریسم (عقل فلسفی و فلسفه عقلی) تنها تاکتیک عملی می شناسند، نیکو آنست شمشیر را از رو ببندند. زمانی نه چندان پیش آقای سروش می گفتند "آن که موجب دریدن پردههای جهالت و رشد فزاینده بصیرت و صیقلی تر کردن ابزار کاوش است، اندیشههای غیر دینی است که نو به نو در می رسند و عالمان دینی را در تعمیر و ترمیم و تکمیل بنای پیشین معرفت خویش و تازه کردن هندسه آن، یاری می دهند" (قبض وبسط تئوریک شریعت،۲۴۶). اکنون بنظر می رسد که عالمان دینی ما کار 'تعمیر و ترمیم و تکمیل' بنای معرفت دینی خویش و 'تازه کردن هندسه آن' را به پایان رسانده و در نتیجه بیش از این به 'داد و ستد و تلائم وتفاهم' با اندیشههای غیردینی نیازی ندارند. آنها که دیروز در مقام مصلح دینی در راستای نجات دین در دوران سکولار ضرورت جنگ علیه آفت ایدئولوژی را درک کرده و هدایت می کردند، امروز جنگ تمام عیاری علیه دکترین سکولاریسم را براهانداختهاند.
۱. در زمینه مراجعه کنید به کتاب، The Development of Secularism in Turkey Niyaz Berkcs, ۱۹۶۴, London: Hurst & Co
|