عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند (۳) - فرید راستگو

نظرات دیگران
  
    از : مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی

عنوان : چندی پیش خامنه ای مخالفان خود را گوساله خواند. بعد از انتخابات کذایی خرداد ۸۸، ا.ن مخالفانش را خس و خاشاک نامید. نمونه های ادبیات این دو مرشد را در نظرات مریدانشان در اینجا هر روز مشاهده می شود. ماحصل «مطالعات» اینها همینست که می بینید.
دو نمونه زیر ماحصل «مطالعات» حوزوی مریدان خامنه ای است که مخالفان خود را چندی پیش گوساله نامید. کارشان حالا بجایی رسیده که دیگران را هم به مطالعه!!! همان چرندیاتی دعوت می کنند که نتیجه اش را در زیر مشاهده می کنید:-

از : گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود
عنوان : به همه گوساله های روزگار
اگر گوساله عقلش به اندازه یک گاو شود ما البته خوشحال میشویم. ولی اگر این گوساله یک روزی به اندازه سگ ویا گربه باهوش و زرنگ شود البته که ما خوشحالتر میشویم ولی اگر یک گوساله بتواند به اندازه یک کودک بفهمد و عرض خود نبرد و زحمت ما ندارد البته که تعجب میکنیم شما تعجب نمیکنید?
۲۷۸۸۳ - تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۳۸۹


از : لقمان شمال
عنوان : روشنفکران هفت رنک
هر کسی قادر است در جای خود (در نشریه شاه پرستان) راجع «بمقالات تحلیلی» خانم الاهه بقراط نظر بدهد. تکرار مطالبی از جانب یکی از «روشنفکران هفت رنگ» هیج سندیتی را دنبال ندارد. ایشان آنموقع نمیدانستند که جه میخواهند و امروز هم با هم شور «جوانی» نمیدانند که چه مینویسند. بعد از چندروز غائبی جناب بچه مرشد جا لبگر آوردن این نقل قولها «تراواشان» بسیار اندک است.بهتر است مثل همطراز خود «پرس شکر» بیشتر بامر «مطالعه» بپردازد تا رونویسی بیربط از این ویا آن.
۲۷۹۳۳ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

اگر مرشد لقمان شمال ها اجازه صادر می کردند که این مریدان نگاهی به «نشریه شاهپرستان» بیاندازند می دیدند که یادداشت روز اخبار روز همیشه در کیهان لندن منتشر می شود.

پیشنهاد/دستور به «مطالعه» از طرف لقمان شمال!!! ماحصلش را در نظرات و ادبیات!!! او و رفقایش منجمله « گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود» مشاهده کنید. اگر مطالعه اینست، ارزانی خودتان و مرشدتان خامنه ای و ا.ن.

چندی پیش خامنه ای مخالفان خود را گوساله خواند. بعد از انتخابات کذایی خرداد ۸۸، ا.ن مخالفانش را خس و خاشاک نامید. نمونه های ادبیات این دو مرشد را در نظرات مریدانشان در اینجا هر روز مشاهده می شود. ماحصل «مطالعات» اینها همینست که می بینید.
۲۷۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعداز۳۶۵ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند و اخرش پرسشگر و ناشناس به پریشانگوئی افتاده اند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
خوشبختانه اقای سالاری به اینسوال پاسخ گفتند و با این پاسخ تا حدی صف خودرا از پرششگر و ناشناس و دیگر سلطنت طلبان جدا نمودند.

پاسخ اقای سالاری:"در جواب شما، نظر شخصی من تأیید وابستگی است. اگر استقلال سیاسی وجود داشت، غالب روشنفکران و مخالفین شاه نمیتوانستند بسادگی تبلیغات وسیعی علیه او راه بیندازند و به آن سرعت مردم خشمگین را علیه او بسیج کنند. اگر وابسته نبود، پس از ناامیدی از مردم خود به بیگانگان امیدوار و خوشبین نمی شد و با آن خفت به آنان پناه نمی برد..........."

اما دیگر سلطنت طلبان از جمله شخصی که بنام "یک خواننده"و در حقیقت همان ناشناس و یا پرسشگر که بعید نیست همه شان یک نفر باشد از اخبار روز میخواهد که کامنت من را حذف کنندو میگوید خوانندگان(شاهپرستان وساواکی ها) را ازار میدهد و فکر میکنند دوره حاکمیت اعلا حضرت محمددماغ وساوکش است وجالب اینکه خودش بدون اسم مینویسد و به من میگوید بی هویت بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم. خوب "یک خواننده " فکر میکنید توهین شاهپرستان به مصدق و بیژن جزنی خوانندگان را ازار نمیدهد?

حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ‫یک خواننده

عنوان : قابل توجه اخبار روز
‫قابل توجه اخبار روز
‫من برای اولین بار نظرم به این مقاله در این سایت جلب شد و اول تحت تأثیر تعداد بیشمار ۳۶۴ نظر قرارگرفتم ولی بعد دیدم بخصوص یکی از نظردهندگان بی هویت از این سایت حسابی و کلان سو استفاده کرده و هر جا تونسته کامنت تکراری خودشو، شاید متجاوز از ۱۰۰ کامنت تکراری بلند. بشکل فله ای و همراه با تهمت های خارج از ادب بر دیگران و خوانندگان شما تحمیل کرده است و خواننده را سخت ازار میدهد. اصلن نمیشود مطالب را دنبال کرد. لطفن غیر از یکی برای نمونه، تمام کامنت های ایشان را پاک کنید. یکی از انها را برای نمونه ببینید. خیلی ممنون از توجهتان و کمکتان برای درک و فهم ازادی و رعایت حقوق همه حتی خوانندگان



==============================================
از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۶۹ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند
عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?

سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************
........................................................................
==========================================
۲۵۵۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرامرز

عنوان : این هم تز دکترا اقای مازیار بهروز است کح در رابطه با جنبش چپ نوشته است واسم ان "شورشیان ارمانخواه میباشد و بازهم ببینید مرغ یک پا ندارد
جنبش چپ بخشی از تاریخ قرن بیستم ایران را در بر می‏گیرد که از هر نظر قابل بررسی و مطالعه علمی است بی شک شناخت و پژوهش عینی و تحلیلی از این دوران بر درک و بینش ما از تاریخ کشورمان تأثیر به سزایی می‏گذارد.

کتاب »شورشیان آرمانخواه، ناکامی چپ در ایران« اثر »مازیاربهروز« می‏کوشد به بررسی عللی بپردازد که جنبش چپ در ایران را ناکام گذاشت. نویسنده با پیروی از روش‏شناسی علمی بر آن بوده است که فرآیند جنبش چپ و فراز و فرودهای آن را در متن تاریخ معاصر کشورمان گزارش کند. کتاب بیشتر به دوره تاریخی پس از کودتای ۲۸ مرداد تا فروپاشی کامل چپ مارکسیستی در نیمه دهه ۱۳۶۰ تأکید دارد که این دوره)سال‏های پس از انقلاب( که در سایر کتاب‏های تاریخ بسیار کمتر به آن پرداخته شده است.

بهروز، وابستگی احزابی نظیر حزب توده و فداییان اکثریت به شوروی و نیز فقر فلسفه را از عوامل اصلی شکست جنبش چپ در ایران بر می‏شمارد. وی بر این باور است که مردان سیاست امروز هم از تجربیات جهانی و هم از گذشته کشور تأثیر پذیرفته‏اند و به همین دلیل با حفظ احتیاط علمی نسبت به آینده اصلاحات ابراز خوشبینی می‏کند. بهروز اظهار می‏دارد که جریان اصلاحات در بین دانشگاهیان خارج کشور محبوب است و دانشگاهیان ایرانی عموماً از این جریان و تحولات تدریجی در ایران حمایت به عمل می‏آورند.

گفتنی است چاپ نخست کتاب شورشیان آرمانخواه )انتشارات ققنوس( در زمانی کوتاه به فروش رسید و اکنون چاپ دوم آن در دسترس خوانندگان علاقه‏مند به مباحث سیاسی قرار گرفته است.

»مازیار بهروز« متولد اسفندماه ۱۳۳۷ در تهران است. وی در سال ۱۹۸۲ لیسانس تاریخ و علوم سیاسی از کالج سنت مریز در کالیفرنیا، در سال ۱۹۸۶ فوق لیسانس تاریخ جدید اروپا از دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو کالیفرنیا و در سال ۱۹۹۳ دکترای تاریخ معاصر خاورمیانه با تمرکز روی ایران از دانشگاه U.C.L.Aکالیفرنیا در لس‏آنجلس آمریکا دریافت داشته است. سه سال در دانشگاه برکلی و حدود ۶ سال در دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو آمریکا تدریس کرده است. به جز کتاب »شورشیان آرمانخواه«، مقالات زیادی در مورد تاریخ معاصر و جنبش چپ ایران نوشته است.
۲۵۵٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرامرز

عنوان : جناب پرسشگر اگر تعصبتان اجازه میدهد کتاب"ایران بین دو انقلاب" از پرفسور ارواند ابراهیمیان استاد تاریخ کالج باروک دانشگاه نیویورک را بخوانید تا ببینید مرغ یک پا ندارد
معرفی منابع و موسسات ) کتاب





نوشته: یرواند آبراهامیان

نقد از: حسین بصیریان جهرمی

خلاصه‌ای در مورد کتاب

کتاب "ایران بین دو انقلاب"، کتابی است که با موضوع تاریخ تحولات ایران معاصر (از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷) توسط پروفسور "یرواند آبراهامیان" استاد تاریخ کالج "باروک" دانشگاه نیویورک به زبان انگلیسی نوشته شده است و "احمد گل محمدی" و "محمد ابراهیم فتاحی" آن را به فارسی ترجمه کرده‌اند. چاپ نخست از ترجمه فارسی این کتاب در سال ۱۳۷۷ توسط نشر نی منتشر شد و اینک چاپ یازدهم آن در بازار موجود است، که این خود نشانه‌ی استقبال زیاد قشر کتاب خوان و اهل تحقیق از اثر "آبراهامیان" است.

کتاب مورد بحث، دارای سه بخش و ۱۱ فصل است. همانطور که گفته شد، به ‌سرعت جای خود را میان کتاب‌های مهم و مرجع باز کرد و به عنوان یکی از منابع مهمی، که با نگاه یک مستشرق درباره‌ی تاریخ معاصر ایران نوشته شده است، معرفی شد. «ایران بین دو انقلاب» در سه بخش به رشته تحریر در آمده است.

بخش یکم (پیشینه تاریخی) مشتمل بر سه فصل (۱.سده نوزدهم ۲. انقلاب مشروطه ۳. رضا شاه)، بخش دوم (سیاست ستیزی اجتماعی) مشتمل بر پنچ فصل (۴. نظام سیاسی در حال دگرگونی: از پادشاهی نظامی به پادشاهی ضعیف و گرفتار ۵. نظام سیاسی در حال دگرگونی: از پادشاهی ضعیف و گرفتار به پادشاهی نظامی ۶. حزب توده ۷. پایگاه طبقاتی حزب توده ۸. پایگاه قومی حزب توده) و بخش سوم (ایران معاصر) مشتمل بر سه فصل (۹. سیاست توسعه‌ی ناهمگون ۱۰. مخالفان ۱۱.انقلاب اسلامی) است.
۲۵۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرامرز

عنوان : پرسشگر بیخود دست و پا نزنید. شما بروید تزتان را بنویسید ودیگران هم برای ازادی و دمکراسی مبارزه میکنند
پرسشگر PhD ندیده قبلا افرادی مثل حسن ماسالی و مازیار بهروز در رابطه با جنش چپ و اقای ابراهیمیان در رابطه با تاریخ دو انقلاب تز دکتراPhD و پرفسوری نوشتند.بروید این تزها را که بقول شما علمی وتحقیقاتی میباشد بخوانید تا ببینید مرغ یک پا ندارد. بویژه تز پرفسور ابراهیمینان بر عکس انچه شما از مصباحی میاورید را مورد تاکید قرار میدهد.خوب بروید این تزها را اول بخوانید و کمتر مثل تبلیغات تلویزیونهای سلطنت طلب تز مصباحی را تبلیغ کنید که نتیجه عکس میدهد.
۲۵۵٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : آقای چند جهره،PhD طلب
آقای پرسشگر و یا ،،،،،،،، آنکس که نداند و «بداند» که نداند، مشکل بتواند، خر لنگان را بمنزل برساند. PhD گرفتن فقط با آرشیو کردن مطالب مهیا نمیشود. اگر کسی واقعآ در پی کسب دانش است، میتواند امیدوار باشد که شاید روز و روزگاری بدان دسترسی پیدا نماید. کسی که «اشتباه» نکرده، هنوز متولد نشده است. و هرگز هم متولد نمیشود. بنابراین دو طرف «بینهایت» را به حداکثر «اشتباه» و حداقل «اشتباه» میتوان مجسم کرد. حال اگر عملکرد سیاسی، حقوقی، اجتماعی فردی را مورد قضاوت قرار میدهید و آنهم همه جانبه، آنوقت میتوانید «حکم» در کمی و یا زیادی «اشتباهاتش» بفرم خدمتگزار و یا استبداد طلب بدان بدهی. و این «حکم» هم ارزش مقطعی برای زندگان دارد. ارزیابی از خدمات از یک فرد شاید «وقت» زیادی نخواهد، ولی اگر «حکمی» به یک نسل میخواهی بدهی، برای ارزیابی آن «عمر» آدمی را احتیاج دارید. بنابراین با توجه باظهارات شما که «جوان» هستید و جویای نام، اجازه دادن «حکم» خیانتکار بیک نسل از ملیون ایران را ندارید. اگر طالب PhD هستید.
۲۵۵۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : PHD/ تز/رساله های بسیاری درباره تاریخ معاصر ایران نوشته خواهد شد. نشان داده خواهد شد که عصر روشنگری ایران چه زمانی آغاز شد و چگونه به لیبرال دمکراسی ختم شد.
در تاریخ بشریت،کسانیکه جلوی دانش را گرفتند کم نبودند و کم هم قساوت در حق حقیقت جویان و روشنگران نکرده اند ولی در نهایت شکست خوردند و برای همیشه به تاریخ پیوستند. برای اروپا عصر روشنگری قرن ۱۷ بود برای ما قرن ۱۹ پس از شکست های متعدد در جنگ با روسیه بود. قرن ۲۱ عصر حقیقت جویی و روشنگری ایران است. بی شک با ادامه این رویه دروازه های لیبرال دمکراسی بروی ایران باز خواهد شد و این سیستم است که با روحیه ایرانیان تفاهم دارد و نه سیستم های شکست خورده دیکتاتوری و توتالیتر از هر نوعشان. طرز تفکر، رفتار و آرزوهای جامعه جوان ده ها میلیونی ایران است که ضامن لیبرال دمکرات شدن جامعه قرن بیست و یکمی ایران خواهد بود و نه میراث خشونت طلبان و تفکرات تمامیت خواهان فسیل های قرون گذشته. آنها زمانه خود را شکل دادند و نتایجش را تجربه کردند، حال نوبت ماست که طرحی نو دراندازیم، طرحی که ضد هر گونه تبعیض و خشونت و همسان سازی ملت ایران باشد و منافع ملی ما را ارجح بر منافع هر بیگانه ای بشمارد.

اهداف شرافتمندانه ما که احقاق حقوق شهروندی آحاد ملت ایران است با دانش علوم انسانی منجمله تاریخ ایران و جهان گره خورده است و همین چشم اسفندیار دشمنان ایران و ملت ایران است. بیخود نبود که خامنه ای چند ماه پیش فتوای خود را علیه دانشجویان و دانش آموختگان علوم انسانی ما داد. برای امثال او علوم تجربی مشکل آفرین نیستند چون برخلاف علوم انسانی به استقلال فکری و فرد گرایی نمی انجامند. تمامیت خواهانی مثل او امت و رفقایی پرورش می دهند که فرد در آن هیچ جایی ندارد و فرد دشمن محسوب می شود. تفکر من هستم چون می اندیشم، بزرگترین و خطرناک ترین دشمن آنان است. پس از ۳۱ سال، نتیجه تفکر ما هستیم چون رهبر/پیشوا برای ما می اندیشد، امثال من هستند که رو در روی خامنه ای و هر کسی که مانند او می اندیشد می ایستیم.

تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی آغاز کارست. همانطور که آقای سالاری بدرستی می گویند اینگونه تحقیقات در دانشگاه ها بوسیله متخصصین انجام می شود تا حقایق با داده های روز کشف شوند و هیچ توجهی به احساسات توده مردم در خارج از محیط دانشگاهی ندارد. با داده های بیشتر در آینده این امکان وجود دارد که اساس تز های پیشین بدون هیچ تعصبی فرو ریخته شوند و رساله های نو نوشته شوند. چنین کاری را تمامیت هرگز نمی توانند درباره خود انجام دهند چون تیشه به ریشه اصول فکری آنان می زند.

تفاوت میان تز/رساله، کتب علمی/پژوهشی را با کتب ارتجاعی/ عوام پسند را دریابیم. بدانیم که تز/رساله و کتب علمی مثل کتب یک نحله فکری و کتب آسمانی نیستند که یکبار برای همیشه نوشته شوند و تغییر ناپذیر بمانند. تفاوت کتاب های آسمانی و رساله های زمینی در همین است. یکی بت پرست، شهید پرور . شهید پرست است، خدا، پیامبر و امامزاده و کتب مقدس دارد (محمد، حسین، فاطمه و خمینی، یا مارکس، لنین، تروتسکی و استالین) که باید بدون هیچگونه نقد و بررسی و شک و تردید پذیرفته شوند وگرنه فرد/گروه مرتد/خائن است. دیگری اما، نه خدایی دارد، نه پیامبری و نه امامزاده ای، اساس تفکرش شک و تردید و نقد و بررسی است و یافته هایش تا ثابت نشوند پذیرفته نمی شود، حتی اینهم وحی منزل تلقی نمی شود. اولی، کسانی را که حاضر نمی شوند عقاید گروهی آنها را بپذیرند را مرتد/خائن و قابل طرد و حذف می شمارد ولی دومی می گوید که دگراندیشی یکی از حقوق ابتدایی هر انسانیست که باید حفظ شود. اولی بت ساز است و دومی بت شکن. اولی نیازمند پرستش موجودی در آسمان و یا روی زمین است مثل الله و یا مارکس، دومی آزاد از این نیاز است، نه بدنبال کسی است و نه دنباله روی از خود را بر می تابد چون مثل اولی کور، دکاندار و قیم نیست. اولی، دومی را مرتد/خائن و بزرگترین و خطرناکترین دشمن خود می داند و همیشه ادعای آزادیخواهی و برابری و عدالتی را دارد که هیچ وجه مشترکی با تعاریف این مقوله ها در منشور جهانی حقوق بشر ندارد. بنابراین تمامیت خواه با اینکه ادعای عدالت و آزادیخواهی می کند مسئول عقب ماندگی و فلاکت جوامع بشری شناخته می شود. «آزادیخواهی، عدالت و برابر خواهی» فقط برای حلقه تنگ خودی هایش است و همیشه با این ابزار مردم را می فریبد تا به قدرت برسد تا با خشونت ذاتی خود قهقرایی مثل ایران و کره شمالی بیفریند.

دگراندیشی حق مسلم هر انسانیست، دگراندیش خائن/مرتد نیست، او فرقش با شما اینست که مثل شما نمی اندیشد ولی بنا بر ماهیتش شما را تحمل می کند. جوامعی که امورش در دست دگراندیش پذیران باشد، تمامیت خواهان در امانند مثل انگلستان و لی در جوامعی که امور در دست تمامیت خواهان باشد هیچکس در امان نیست مثل شوروی سابق، کره شمالی، چین، روسیه و ج.ا. اولی مرتد ندارد و خائن به کسی گفته می شود که منافع ملی کشور را بخاطر بیگانه و منافع شخصی بخطر بیاندازد. در این جوامع خائن بسیار کم است و مرتد/خائن نامیدن دگراندیشان امری مسخره و پست تلقی می شود.

برعکس در جوامع تمامیت خواه کوچکترین شک نسبت به کسی همراه است با طرد کردن او و انگشت نما کردن او بعنوان مرتد/خائن، اسناد و مدارک و گفته های شخص هم هیچ اثری در دفاع او از خود ندارد. در اینگونه جوامع شک به افراد تنها شک مجاز است، شکی که اکثرا ملموس نیست و تنها با ورود به ذهن افراد امکان پذیرست و چون این امکان پذیر نیست، با رجوع به حس ششم که وجود خارجی ندارد فرد «مشکوک» مرتد/خائن معرفی می شود. گروه اجازه دارد با استفاده از خشونت های لفظی و جسمانی او را تکه و پاره کند و بدینوسیله هم از امنیت در گروه برخوردار شود و هم خشمی که در درون او بواسطه کمبودهای خود او در رشد فکری اش انباشته شده است ارضاء می شود. اینان افراد ضعیف النفسی هستند که از اعتماد به نفس و منطق بسیار کمی برخوردار هستند و برای جبران این نواقص خود دست به خشونت های لفظی و جسمانی می زنند. این خصوصیات در حد افراطی منجر به کشتار دیگران و حتی خود آنها می شود، شهادت طلبی و شهید پروری و شهید پرستی بخش مهمی از خصوصیات آنهاست. اینها در جوامع با ایجاد رعب و وحشت و خشونت حکمرانی می کنند، «مشکوک و خائن/مرتد» در این جوامع فراوان است. اینها نباید هیچوقت بقدرت برسند چون همان می شود که در ایران هم اکنون داریم.

کسانیکه بدون دلیل و منطق دیگران را خائن/مرتد میخوانند تفاوتی با خامنه ای ندارند. او هم دگراندیشان را خائن/مرتد می نامد و آنها را به دلیل دگراندیشی بدار می آویزد. شما مواظب باشید که چه کسانی را خائن/مرتد می نامید. تفاوت میان خائن و دگر اندیش را دریابید. آیا تفاوتی میان طرز تفکر شما با خمینی و خامنه ای در مورد دگر اندیشی وجود دارد؟ چه تفاوتی؟ من تفاوتی نمی بینم. در بحث های دیگر که در صفحه اول اخبار روز خواهند آمد منتظر شما می مانم.

پژوهش های علمی تاریخی میانه ای با نگاه ایدئولوژیکی و احساسات شما به قضایا ندارند وگرنه از هیچ اعتباری برخوردار نمی شدند. در پژوهش های علمی، متخصصین تاریخ مثل شما به احساسات شخصی خود نسبت به شخصیت های تاریخی رجوع نمی کنند تا وقایع تاریخی را مورد ارزیابی قرار دهند. برای تحقیقات خود همه نظریه ها و اسناد موجود را مطالعه می کنند و بازنگری می کنند و اینکار را مرتب با داده های جدید تکرار می کنند. مثل شما پرونده را مختومه و غدغن برای بازنگری اعلام نمی کنند. برایشان تحقیق درباره شخصیت های تاریخی آزاد و مستمر است وتفاوتی نمی کند که این شخصیت چه کسی باشد، متدولوژی برای همه یکسان است. چه بخواهید و چه نخواهید تا ابد پژوهشگران تحقیقات خود را درباره شاه، مصدق، خمینی، چرچیل، پرویز نیکخواه، گاندی، ماندلا، جرج بوش، هیتلر، استالین و غیرو ادامه خواهند داد و شما قدرت اینرا ندارید که جلوی آنرا بگیرید و یا با شیوه های ارعاب خود کسی را از میدان بدر کنید.

PHD/ تز/رساله های بسیاری درباره تاریخ معاصر ایران نوشته خواهد شد. نشان داده خواهد شد که عصر روشنگری ایران چه زمانی آغاز شد و چگونه به لیبرال دمکراسی ختم شد.

این تفکر امروز منست، وحی منزل نیست که قابل تغییر نباشد. کامل و کافی نیست و هیچوقت هم نخواهد بود. بازنگری مستمر در فکر لازمه ازاد اندیشی ایست. تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم.
۲۵۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : نظرات شخصی اگرچه تکراری
انسان های تمام کره زمین همانند سایر موجودات زنده سرشار و لبریز از ‫حس برتری طلبی و رقابت داروینی هستند که در نهایت منجر به مبارزه، جنگ و ظلم و کشت و کشتار یکدیگر و غیر همدیگر می شود. اساس عالم بر ظلم است. در این وادیه تنها جمعیت هایی که نظم و تمدنی مدرن و پویا دارند و همواره مراقب خطر و تبدیل ترس به علم و دانش هستند، کمتر قربانی و خسارت و تلفات میدهند.


« سالاری: جواب به سوال وابستگی شاه شاهانبه بیگانگان هچنان بی جواب مانده است ».

در جواب شما، نظر شخصی من تأیید وابستگی است. اگر استقلال سیاسی وجود داشت، غالب روشنفکران و مخالفین شاه نمیتوانستند بسادگی تبلیغات وسیعی علیه او راه بیندازند و به آن سرعت مردم خشمگین را علیه او بسیج کنند. اگر وابسته نبود، پس از ناامیدی از مردم خود به بیگانگان امیدوار و خوشبین نمی شد و با آن خفت به آنان پناه نمی برد...........

من در این سایت هیچ کس را نمی شناسم، چه آنان که از اسم خلاصه و یا مستعار استفاده میکنند و چه دیگران و چه کسانی که برخی نظریات مرا تأیید و یا رد میکنند. من بدنبال طرفدار جمع کردن نبوده و نیستم، اگرچه هدف من بیشتر به تفاهم به امید به توافق رسیدن با مخالفین صادق است.

ضمن تشکر و قدردانی از موافقان، برای کلیه مخالفین خود احترام و حقوق مساوی در اظهار نظر و برخورد آنها قائلم و دراین راه بد زبانی، پیشداوری، فحاشی، توهین، نظرهای تکراری، گردوخاک کردنهای شعبان بی مخی، برچسب زدن های عصبی و برخورد حذفی مخالفان را جز به قصد تخریب هر نوع فهم و تفاهم و سوء استفاده از آزادی و کمک به از بین بردن فضای سالم و لازم برای این گونه بحث های سیاسی دراین سایت با ارزش و آزاده نمی بینم.

رژیم دلخواه من جمهوری لیبرال دموکراتیک با تضمین بی قید و شرط کلیه نیازهای اولیه شهروندانش و رعایت کامل حقوق تمام اقلیت هایش میباشد. اگرچه بودن یا نبودنش هیچ فضیلتی نیست، ولی فقط جهت اطلاع، من، بطور اتفاقی، در تمام عمرم نه مشروعه خواه، نه مشروطه خواه، نه سلطنت طلب، نه شاهدوست، نه عضو حزب رستاخیز، نه کمونیست و چپ، نه تودهای، نه جبهه ملی، نه ملی مذهبی، نه دینی و اسلامی بودم و نه به جمهوری اسلامی رأی دادم. با توجه به تجارب و نتایج ناموفق جنبش ها و حکومتهای مشروطه، سلطنت، سلطنت مشروطه، چپ کمونیستی، ملی−مذهبی در گذشته، و دینی ارتجاعی جمهوری اسلامی درحال حاضر، نظام حکومتی ایران در آینده احتمالاً گرایشی به هیچ یک از این تجارب گذشته نخواهد داشت. بارها گفته ام، باز هم میگویم

‫ من خودرا دوست دارم، پس ترا هم دوست دارم!
من اشتباه میکنم، پس من بشرم!
‫ من پوزش میخواهم، پس من انسانی صادقم!
‫ من به انتقادات خوب گوش میدهم و خود را برهمان اساس متحول میکنم، پس من رشد میکنم!
‫ من اشتباهاتم را با مردمی که قبلاً گمراه کردم پوزش خواهانه درمیان میگذارم، پس من با شعور و با عقل و وجدانم.‫
من میخواهم همه درکنار هم در صلح و تفاهم و مسئولیت و حقوق یکسان زندگی کنند، پس من سکولارم.
من نمیخواهم به فرزندانم در مدارس با شستشوی مغزی تدریس وتعلیم یک دین خاص، ویا یک ایدئولوژی خاص، جهت دین باوری آنها تحمیل شود، پس من سکولارم.
‫‫من اجازه نمیدهم در مدارس علوم مدرن را با دین و شرعیات مخلوط و قاطی کنند و ومغلطه سازی کنند، پس من سکولارم.
من خود را جزء قوم برگزیده خدا نمیدانم، پس من یهودی نیستم.‫
‫من عیسی را فرزند خدا و مریم باکره نمیدانم، پس مسیحی نیستم.
من ترا کافر نمیشمارم، پس من مسلمان نیستم.
‫من ترا دینداری ‫‫ویا بیدینی دیگر مخالف خود نمی بینم، پس من مسلمان نیستم.
‫من دین خرافی آسمانی ترا خطری در راه پیشرفت علم و دموکراسی این کره زمین میبینم ، پس من مسلمان نیستم.
‫ ‫من هیچوقت حاضر به کشتن تو نیستم، پس من مسلمان نیستم.
‫‫من دروغ قابل پاک شدن با توبه نمیگویم، پس من مسلمان نیستم.
من به مصلحت وقت دروغ نمیگویم، پس من مسلمان نیستم.
من اسیر و زندانی را مورد شکنجه، تجاوز و لوات قرار نمیدهم، پس مسلمان نیستم.
من خدایی ناظر و جاسوس تمام جزئیات امور مردم نمی بینم، پس مسلمان نیستم. ‫
من به فقه، خرافات، حقوق و شرایع دینی بیعقیده ام، پس مسلمان نیستم.
‫ من خودرا از سوسک و موش و میمون و درخت و طبیعت، بالاتر نمی بینم، پس مسلمان نیستم.
‫‫من آزادی همه دینداران و دگراندیشان را میخواهم، پس من مسلمان نیستم.
‫من هیچ ارتباطی مثبت از التقات ایدئولوژی مارکس و محمد نمیبینم، پس من مجاهد نیستم.
‫من هیچ ارتباطی مثبت بین دین و ملی گرایی و لیبرالیزم و دموکراسی و سکولاریزم نمی بینم، پس من ملی−مذهبی نیستم. ‫ ‫
‫من معتقد به حکومت جمهوری مردم از نوع سکولار لیبرال دموکراسی ام، پس من شاهپرست، سلطنت طلب و مشروطه خواه نیستم.
‫من معتقد به حکومت جمهوری مردم از نوع سکولار لیبرال دموکراسی ام، پس من ایدئولوژیست، کمونیست، پرولتاریا طلب و مستبد خواه نیستم.
من معتقد به حکومت جمهوری مردم از نوع سکولار لیبرال دموکراسی ام، پس من به همه عقاید صادق با احترام گوش میدهم و با احترام بحث میکنم.
من لیبرال دموکرات صادقم، پس حسن نیت دارم و هیچکسی را دشمن گذشته، امروز و آینده خود و میهن خود نمیدانم، مگر قانون و دستگاه قضائی و دادگستری میهن دموکراتیکم اینگونه رأی و حکم دهد.‫‫ ‫

من همواره در برابر همنسلهای خود و نسلهای بعدی مسئولم، پس من یک خدمتگذارم.
‫من معتقد به رشد تدریجی تجربه شده و ثابت شده هستم، پس من ایده الیست نیستم.
۲۵۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : "ناشناس" حالا شدی حق جو?

عنوان : همین کامنت و اصطلاعات ساواکی ماب شاهنشاهی را در کامنت دیگری بنام
همین کامنت و اصطلاعات ساواکی ماب شاهنشاهی را در کامنت دیگری بنام ناشناس نوشتی. برایت شفای عاجل ارزو میکنم اقای متمدن ساواکی شکنجه گر شاهنشاهی
۲۵۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نسیم

عنوان : به اقای سالاری
مگر پرسشگر و ناشناس دارای هویت بودند که به همه فحاشی میکردند? مگر سندی که نوشته شاه خودتان هست مهم میباشد که چه کسی انرا اینجا اورده است? با این نوشته اخرت و با دفاع موذیانه از سلطنت طلبان و حمله موذیانه به سند گذار بدون نام که از منابع خود سلطنت طلبان سندهای بسیار بجائی اورد نشان دادید که از سلطنت طلب انتظار صداقت و راستگوئی و انصاف داشتن انتظاری بیهوده است. همانطور که یکی از کامنت گذاران قبلا هم نوشت گرچه اگر سلطنت طلب و ساواکی امروز بجای شکنجه وزندان و اعدام کردن مخالفان میخواهد بحث کند قدمی بجلو محسوب میشود ولی سلطنت طلبان و از جمله جنابعالی نشان دادید با این حد از صداقت و ادب و انصاف دیگر جائی در میان ایرانیان فرهیخته ندارید. کسانی که مصدق که افتخار همه ما ایرانیان میباشد توهین میکندو شما ان ادمها را باصطلاح کنجکاو خواستار دانستن میدانید نشان از سقوط کامل اخلاقی شما دارد. سلطنت طلبان نشان دادند که امادگی درس گرفتن از تاریخ نیستند و بحق که چپ وملی ایران هرگز هیچ گونه همراهی و همگامی شمارا با جنبش ازادیخواهی ایران باور ندارد و در این کامنتها شما خودتان را با فحاشی به شخصیت های مورد احترام مردم ایران لو دادید. بروید کشکتان را بسابید
۲۵۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اینهم برای اخرین سلطنت طلب اقای سالاری حرافی بس است: فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعداز۳۵۵ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند و اخرش پرسشگر و ناشناس به پریشانگوئی افتاده اند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری تو همسروکله ات باز پیدا شد?

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
جناب سالاری دوستان ساواکی و سلطنت طلب جنابعالی حرفهای پریشان زیاد زدند و به افراد و شخصیتهای مورد احترام مردم ایران مثل مصدق توهین کردندوحالا که فحاشی هایشان را کردند و گورشان را گم کردند امدی داری روضه خونی میکنی که چی بشه? میخوای بی ابروئی که برای سلطنت طلبان بار اوردند جمع کنی و بگی جنابعالی از جنس دیگر هستی و از سوال در رابطه با وابستگی شاه شاهانتان به امریکا فرار کنی?مگر این همه چرت و پرت گفتن پرسشگر و ناشناس را ندیده بودی که حالا میگوئی بررسی تاریخ باچند تا سوال و جواب نمیشود مگر ما تا الان یاسین بح گوش خر میخوندیم که دوستانت هی از تز من دراوردی مصباحی سخن گفتند?

جناب سالاری جواب به سوال وابستگی شاه شاهانبه بیگانگان هچنان بی جواب مانده است وسلطنت طلبان جرأت جواب به این اسناد مهم بزبان شاه و بختیار را نداشتند. بروید گم شوید ترسوهای احمق
سلطنت طلبان وساواکی ها باید خیلی از سایت اخبار روز متشکر باشند که با تمام فحاشی وتوهین اخبار روزدمشان را نگرفت و به بیرون پرتاب نکرد. سلطنت طلبان با پرروئی تمام از خودشان متشکرند وبه خودشان مدال میدهند و لی انها اگر یک ذره ادب داشتند میباید بجای فحاشی به چپ ها از انها تشکر کنند که این سایت چپ اخبار روز این امکان را در اختیار انها هم قرار داد. ولی از انجا که شاه پرستان به نوکری عادات کردند فقط متشکر اربابان خود هستند وفراموش میکنند که فحش به چپ ها یعنی فحش به اخبار روز هم محسوب میشود. خوب از ادمهای بی ادب و یا باادب شاهنشاهی که جوانان ایران را شکنجه کردند و کشتند بیش از این انتظاری نیست چون انها دارند میگویند شاه گه خورده که در کتابش گفت هویزر دم مبارکشان را گرفت و پرتاب کرد به خارج از کشور
۲۵۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : سه عامل مهم کمیت، کیفیت و تفسیر و پروسه داده ها و یا مفروضات کار مورد تحقیق.
ضمن تشکر از آخرین کامنت آقای راستگو و کلیه کاربران صادق و جویای حقیقت، چند نکته نشکافته در این ۳۵۳ کامنت به ذهنم خطورکرد که شاید مطرح کردنش به تحقیق و تفکر بیشتر کمک کند.

ضمن ستایش کنجکاوی و جستجوگری برخی کامنت گذاران، باید توجه داشت که کالبد شکافی و استخراج حقیقت یک موضوع تاریخی، فقط با رد وبدل کردن و به پرسش کشیدن چند کامنت گذار مجهوالهویه به این طریق، نه تنها ممکن است به آسانی میسر نباشد، بلکه ممکن است از اصل حقیقت هم ما را دور کند و موجب گمراهی و حیرانی بیشتر شود.

‫ ‫اثبات و درستی هر نظریه و یا هر کار تحقیقی بستگی به سه عامل مهم کمیت، کیفیت و تفسیر و پروسه داده ها و یا مفروضات کار مورد تحقیق دارد. ملاک نظر اکثریت و یا اجماع محققین معتبر بر سر یک موضوع مورد اختلاف و مناقشه است. اثبات درستی نظریه های علوم تجربی با انجام آزمایش و یا از طریق تجربه علمی و عملی هم میسر و مقدور است و هم بمراتب آسان تراز اثبات موضوعات علوم انسانی و بخصوص موضوعات تاریخی کشورهای بسته و استبداد زده است، که هم انجام هر آزمایش تجربی غیرممکن است و هم داده ها اغلب به عمد ناقص و دورازدسترس عموم و گم و گور و نابود شده اند.
‫بزرگترین قانون کشف شده در کمتر از دو قرن اخیر، کشف قانون تکامل و یا تنازع بقا و یا تطور توسط داروین بخاطر کشف علت تغییرات در وضع و شکل بیولوژیکی و محیط جانداران و گیاهان برای بقا و حیات و زندگی بهتر میباشد. برای مثال این قانون توضیح میدهد که چرا تمساح ها بعد از ۱۵۰ میلیون سال هنوز بدون کوچکترین تغییری به حیات خود ادمه میدهند و چرا مثلاً از بسیاری از هم عصران آنها، ازجمله دایناسور های عظیم الجثه که ۶۵ میلیون سال پیش از بین رفتند، دیگر خبری نیست. بعبارت دیگر چرا و چگونه شرایط شکار و زندگی و رشد و بقا و تولید مثل برای تمساح همیشه تا عصر حاضر طوری ثابت و متعادل و نرمال بوده که هیچ نوع تغییر بیولوزیکی را بر آن تحمیل نکرده است؟

جوامع اجتماعی ما انسانها هم از این قاعده مثتثنی نبوده و نیست. بشر همواره بدنبال تغییر مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی به قصد داشتن شرایط زندگی بهتر بوده و میباشد. برای بشر، مهمترین نیروی محرکه برای تغییر خود و شرایطش، ریشه در نابرابریها و بی عدالتی های اجتماعی دارد. مردم در اجتماعات نابرابر و ناعادل، بعلت بی نقشی و بی تأثیری و بحساب نیامدن در امور خود، بطور طبیعی دچار خشم و قهر شدید و غیر متعارفی میشوند که معمولاً در جوامع دموکراتیک یا وجود ندارد ویا حداقل در آن حد و شدت بوجود نمیآید. همانطور که امروز اکثر مردم ایران از حکومت اسلامی نابرابر و ناعادل در خشمند و برای کندن این رژیم صحبت از اتحاد همه گروهای مخالف میکنند، مردم زمان رضاشاه و محمدرضا هم درست بهمین دلیل و با همین شدت خشم، علیرغم وصول و رونق نسبی اقتصادی و رفاه طلبی مدرن، خواهان برکندن نظام شاهنشاهی شدند و در این راه با هرکه موافق خشمشان بود اتحاد کردند. خشم مردم در برابر نابرابری و استبداد ناهنجار یک واقعیت تاریخی است در جهت تغییر و انقلاب. حالا چون امروز به هزار دلیل بزرگ و کوچک اسیر یک رژیم بمراتب ظالمتر و ناعادل تر شدیم، شایسته و معقول و منطقی نیست که اصل صورت مسئله را پاک کنیم و از ترس چاه به چاله و نهایتاً چاه دیگری سقوط کنیم. باید همه بپذیریم اگر شرایط درست بود، سی ویک سال پیش انقلابی هم صورت نمیگرفت که لازم باشد امروز همدیگر را شماتت و تنبیه کنیم که چرا انقلاب کردیم و مدام در جستجوی مقصر واقعی ویا ذهنی و
خیالی بگردیم. ‫ شرایط کاملاً نرمال و آرام یک سیستم نرمال میتواند براساس تئوری احتمالات با اتفاق یک حادثه خیلی کوچک ولی غیر نرمال فرو پاشد و به شکلی کاملاً غیرنرمال و حتی غیر قابل کنترل درآید. مثلاً مشهوراست نظریه ای که که شروع و علت جنگ جهانی اول را با خروج اروپا از شرایط نرمال و سوء قصد به قیصر امپرطور پروس موازی و همراه و حتی یکی میداند. البته نیاز به تحقیق علمی دقیق، عمیق و گسترده دارد، شاید حداقل چندین مطالعه تحقیقی در سطح کارشناسی ارشد و PhD ، تا همه فاکتورها. پارامترها و علت های انقلاب ۵۷، تحلیل، روشن شوند. تضاد ها و نابرابریها بسیار بودند. تنها‫اگر پارهای از این عوامل را بر شماریم مثنوی هفتادمن کاغذ می شود. فقط برخی عوامل سقوط شاه و شکست انقلاب ۵۷
‫۱. تضاد اساسی دین و دینخوئی با مدرنیته و تجدد خواهی
‫۲. فرهنگ و هنجار غالب دیکتاتوری، خشونت، مبالغه، عدم دقت، ناآگاهی، بیدانشی، دینخویی، ناجستجوگری، تملق، چاپلوسی به ارث رسیده از پدران و اجداد و دوران و اعصار گذشته ما و نهادینه شده در هنجار عمومی، از گدا و فرد عادی گرفته تا شاه و ملک و سلطان.
‫۳. فرهنگ و تفکر سنتی مقاومت در برابر هر نو تغییر و مدرنیته شدن و گریز و بی اعتناعی و ستیز و دشمنی روشنفکران و مردم با فرهنگ رو به رشد دموکراسی طلبی و گرایش حقوق شهروندی و رشد میل برابری طلبی، در غرب و خارج از کشور.
‫۴. هنجار غالب اعتقاد به تئوری توطئه در کلیه لایه های اجتماعی در اثر اشتباه و قالبی دیدن و تحلیل کردن حوادث اجتماعی، سیاسی، اقتصادی بومی و بین المللی
‫۵. اختلاط و مغالطات عقاید و باورهای دینی با تصمیمات و امور علمی و سیاسی و زندگی روزمره −مثلاً: کوشش معروف مهدی بازرگان برای اثبات آیات قران از طریق علم ترمودینامیک؛ کوشش علی شریعتی و محمود طالقانی بر تفسیر انقلابی و قهرامیزاز آیات قران و احادیث شیعه؛ بخواب دیدن و یاری خواستن محمدرضا شاه از ابوالفضل و عباس و غیره و حاجی شدن و زیارت مکه و مشهد در مواقع مصلحتی و بحرانی قدرت سیاسی.......
‫۶. فرهنگ غالب عدم استقلال و قاطعیت و نامطمئن بودن و تردید یافتن در تصمیم گیری های حساس، بخصوص در مواقع بحرانی. نیافتن بهترین تصمیم و عمل در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط و یافتن بهترین افراد برای انجام آنها. نمونه: تصمیمات و اشتباهات تاریخی شاه در مورد مصدق، امینی، صدیقی، بختیار..... و فرار های مکرر در مواقع بحرانی
۷. بیماری جدی و کشنده و پنهان از مردم شاه − که خود موجب تضعیف افزایشی روحیه و ذهن و اندیشه و خلاقیت او میشد.
‫۸. دودوزه بازیهای دربار و تشویق بر نوکرسازی ومسابقه در چاپلوسی و ایجاد سیاست نفاق و تفرقه برای کنترل وزرا و امرا و مدیران تراز اول خویش
‫۹. فرهنگ غالب بی برنامگی، فقدان هدف، برنامه، بینش، حهان بینی علمی، استراتژی، تاکتیک و راهکارهای لازم در عموم مردم.
‫۱۰. عدم کار و تلاش در رسیدن به تفاهم ، و توافق نیافتن درمشترکات و نپذیرفتن و نپرداختن به اختلافات بروش علمی، سیستماتیک و دموکراتیک. در ایران هیچ مسئله ای حل نمیشد. ترافیک تهران بشکل یک معضل چندین ساله همانطور لاینحل باقی ماند و بی اعتمادی به کارهای اجرائی دولتی را وحشتناک رشد داد.
‫۱۱. رشد ناموزن اقتصادی و عدم هماهنگی پروژه های اقتصادی و نیمه کاره ماندن و یا تأخیر بسیاری پروژه ها نیروگاه بوشهر
‫ ۱۲. رشد اقتصادی و بالا آمدن سطح توقعات و افزایش فرهنگ نارضایتی و عدم تناسب رشد اقتصادی و رفاهی با آزادیها و مشارکت سیاسی مردم.
‫ ۱۳. ‫تأثیرات سیاست جهانی و دخالت، دسیسه و توطئه های کشورهای بزرگ و با نفوذ و ذینفع، بخصوص انگلیس، آمریکا و شوروی در امور ایران بخصوص در هنگام ضعف قدرت شاهان. نمونه ها بسیارند، مثلاً همین آخرین ها. پر واضح است که آمریکا با سکوت خود، ویا با جایز شمردن و حمایت پنهانی ودادن اطلاعات نظامی از حمله عراق به ایران پشتیبانی کرد، در حالیکه برعکس با لشکر کشی و جنگ و سرکوب عراق هنگام حمله به کویت، از کویت و عربستان و شیخ نشینان خلیج فارس دفاع کرد ...... و ده ها فاکتور دیگر..... به فکر ساختن آینده باشیم. پیروز باشید
۲۵۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : هدف ملیون ایران، ساختن ایرانی آزاد، مستقل بر روی خرابه های قدرقدرتی استبداد شاهنشاهی - اسلامی است
در شرایط حساس امروزی، جامعه ما بیش از همیشه نیاز به وحدت و همبستگی همه عناصر و نیروهای ملی، آزادیخواه و دموکرات و انساندوست دارد. و تنها شرایط لازم، ایجاد شرایط و جو تفاهمی که قبل از بهمن ۵۷، همراه با انگیزه وحدت تمامی مردم یعنی آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی (‌که امروزه بفرم جمهوری ایرانی متبلور شده)، قادریم مبارزه پیگر و بی امان و بدور از تعصبهای خشگ بینشها با بقایای آثار رژیم ارتجاعی پهلوی که انعکاس آن در نظام حکومتی اسلامی ولایت فقیهی متجلی است، بسر منزل مقصود برسانیم. نظام حاکمیت مردم بر مردم (جمهوری ایرانی)، همه عناصر و بازماندگان رژیم ضدملی و وابسته پهلوی رااز یکطرف و ازجانب دیگر برقراری هرنوع «جمهوری» اسلامی «بهتر» راطرد میکند. جمهوری آینده ایران با حاکمیت مذهبی (آسمانی، زمینی «علمی») از هر قماشی در تضاد قرار دارد. همانگونه که بارها ابراز داشتم، حاکمیت نظام مردم بر مردم فقط بر روی خرابه های بجامانده از استبداد پهلوی- آخوندی ممکن است.تاسف بار است که بحثها اصلآ راجع بمقاله آقای راستگو نپرداخت. و اگر اشاره ای شد بیشتر جنبی بود.تا دفعه دیگر، موفق و پیروزباشید.
۲۵۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : به پرسشگر
بالاخره به این پرسش نه شما جواب دادید و نه جناب ناشناس.

از : حمید زرگری

عنوان : پرسش از پرسشگر
آقای پرسشگر،
می شود شما یکبار پاسخگو شوید و صادقانه بگویید که فرق شاهدوسنان که بهیچوجه هیچ آلتر تاتیوی را جز سلطنت قبول ندارند با حزب الهی ها که هیچکس جز رهبر را قبول ندارهد و با کمونیستهایی که هیچ حکومتی جز حکومت کارگری را قبول ندارند چیست؟
پاسخ شما و دیگران می تواند به شناخت بیشتر ما از همکدیگر کمک کند.
۲۴۹۴۳ - تاریخ انتشار : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۵۴٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : سپاس
ما، شاه شاهان خدایگان ،بزرگ ارتشتاران فرمانده از اینکه رژیم جمهوری اسلامی سیاستهای ما را در جهت منافع ابر قدرت ها در منطقه و جهان دنبال می کند، آنرا مورد تفقد و امتنان کتبی قرار می دهیم.
ما اسلحه می خریدیم و جمهوری اسلامی هسته ای عمل می کند. این سیاستهای یگانه سرانجام کشور را به آستانه ی تمدن بزرگ خواهد رسانید.
۲۵۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پروانه ص

عنوان : تعجب!
دوستان باصطلاح مشروطه خواه،
من در ماهیت مشروطه خواهی شماتردید دارم. شما کمونیستهایی هستید که با تظاهر به مشروطه خواهی قصد دارید که خاندان پهلوی را بدنام کنید. شما با قاطی کردن راست و دروغ سعی کرده اید که از مشروطه خواهان چهره ای دروغگو و جعل کننده نشان دهید.
پادشاه ما نارسایی ها را موجود می دانست و شاهزاده رضا پهلوی از مصدق باحترام یاد می کند و به نبودن آزادی سیاسی اعتراف می کند. از تان شگردهای کمونیستی و استالینیستی دست بردارید. حنای شما پیش مشروطه خواهان رنگی نداد.
دوستان بیطرف من اینجا بعنوان یک طرفدار مشروطه ی سلطنتی که در رفراندم آینده به شاهزاده رضا پهلوی رد میدهم این افکار کذب را مال سلطنت طلبان نمی دانم. و بعنوان یک ایرانی از آنها تعجب می کنم.
۲۵۴٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : آخرین فرمان
ما شاه شاهان، خدایگان، آریا مهر، بزگ ارتشتاران فرمانده به غلام خانه زاد ناشناس (پرسشگر، نادان) فرمان می دهیم که اگر برای پشتیبانی از منویات سلطنتی جایی دیگر و در ستون دیگر اخبار روز ظاهر می شوید نام یا نامهای تازه ای برای خود انتخاب کنید. با این نامها رسوایی بالا آورده اید و آبروی قبلا فروریخته ی ما دوباره ریخته اید.
۲۵۴۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار خشایار

عنوان : فضاحت و وقاحت
تمام دنیا قبول دارد که مصدق ضد انگلیسی ها بود، واقعا هزارها سند از طرف ایرانی ها و عیر ایرانی ها در زمینه هست. مجله ی تایم او را به خاطر فعالیت میهن پرستانه و ضد انگلیسی بعنوام مرد سال انتخاب کرد، حالا یک آدم کودنی پیدا می شود و اورا وابسته به انگلیس معرفی می کند. زهی وقاحت!
این آدم آینقدر هوش ندارد که بفهمد که افراد بی طرف بعد از خواندن این حرفها در ماهیت خودش و اسناد قلابی دیگرش را هم شک می کند و همه را جعلی ارزیابی می کنند.
همین بیچاره ناشناس) با نامی دیگر( پرسشگر) می گفت مصدق تریاکی است. خدا رحمت کند شاهزاده خانمی را که در اثر اعتیاد خودکشی کرد! انگار خاندان جلیل و رضا خان تریاکی مفنگی نبودند.
آقایان شما وضعتان خیلی خراب است. شما اگر در ایران از مصدق بدگویی کنید جوانها را شما را دیوانه تلقی می کنند.
شما هم مثل خمینی و شاه به او کینه دارید. من فکر می کنم دوره شاه و مصدق تمام شده است. روزگار جدیدی است نازنین. انقدر به دنیای کهنه نچسبید.
ضمنا اینهمه تقدیر نانه نویس بسیج نکنید، این جاسوس بازیهای شاهانه کسی را گول نمی زند. مردم به ریش مبارکتان می خندند. زهی فضاحت!
۲۵۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : جواب به سوال وابستگی شاه شاهانبه بیگانگان هچنان بی جواب مانده است وسلطنت طلبان جرأت جواب به این اسناد مهم بزبان شاه و بختیار را نداشتند. بروید گم شوید ترسوهای احمق
سلطنت طلبان وساواکی ها باید خیلی از سایت اخبار روز متشکر باشند که با تمام فحاشی وتوهین اخبار روزدمشان را نگرفت و به بیرون پرتاب نکرد. سلطنت طلبان با پرروئی تمام از خودشان متشکرند وبه خودشان مدال میدهند و لی انها اگر یک ذره ادب داشتند میباید بجای فحاشی به چپ ها از انها تشکر کنند که این سایت چپ اخبار روز این امکان را در اختیار انها هم قرار داد. ولی از انجا که شاه پرستان به نوکری عادات کردند فقط متشکر اربابان خود هستند وفراموش میکنند که فحش به چپ ها یعنی فحش به اخبار روز هم محسوب میشود. خوب از ادمهای بی ادب و یا باادب شاهنشاهی که جوانان ایران را شکنجه کردند و کشتند بیش از این انتظاری نیست چون انها دارند میگویند شاه گه خورده که در کتابش گفت هویزر دم مبارکشان را گرفت و پرتاب کرد به خارج از کشور
۲۵۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعداز۳۴۶ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند و اخرش پرسشگر و ناشناس به پریشانگوئی افتاده اند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : با هم مدارا کنیم
پرسشگر گرامی
همچنان پرسشگر بمانیدو زگهواره تا گور دانش بجویید.

سایر دوستان
ما همه بر اعتلای وطن وسرفرازی مردمان ان هم رائیم. نباید اجازه دهیم دگراندیشی ما را از اعتدال ومهمتر از ان ازتلاش برای ایرانی ازاد واباد باز بدارد. برخورد حذفی بسراغ خود ما هم خواهد امد چه حذف از قدرت چه حذف فیزیکی. با هم مدارا کنیم.
ای کاش اخبار روز امکان بارگذاری تصویر را هم در کامنتهافراهم مینمود.
من نیز فرمایش جناب راستگو را تکرار میکنم"با سپاس وتشکر مجدد از هموطنان محترمم و به امید استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش ". سربلند باشید.
۲۵۴۲۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار خشایار

عنوان : آرزو و جانان
با رویاهای مالیخولیایی و آرزوی برگشت سلطنت خوش باشید. البته آرزو بر جوانان نادان عیب نیست!
از ارسال سپاسنامه به خودتان هم خشنود باشید.
۲۵۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به ناشناس گرامی، همه نظرات را درآرشیو خود برای مطالعاتم در آینده و نسل های آینده قرار داده ام.
ناشناس گرامی، من همه نظرات را کپی کرده ام تا در آینده از آنها استفاده مطالعاتی انجام دهم. یک کپی هم برای دوستانم در گوشه و کنار جهان فرستاده ام و تاکنون واکنش های جالبی دریافت کرده ام. من فکر می کنم که برای نسل هایی که ۵ سال و ۱۰ سال دیگر به سن بلوغ می رسند، طرز تفکر امروز جالب و بسیار گویا یاشد.

از اخبار روز و همه مخالفان و موافقان که در این بحث داغ شرکت کردند و همیشه در آرشیوم با من خواهند بود متشکرم. باید بگویم این بحث بدون شرکت ناشناس و همفکران نازنین او جذابیتی برای من نمی داشت. من از متانت ناشناس و همفکرانش و اطلاعاتشان بسیار آموختم و از همه آنها تشکر می کنم.

از مخالفان آنها، چه عرض کنم. اگر مطالب تکراری، اسناد بی پایه و فحاشی آنها را از نظرهایشان حذف کنم چیز زیادی باقی نمی ماند. مهم نیست چون در این بحث شرکت کردند و حداقل امیدوارم تفاوت میان تز/رساله و کتب، تفاوت میان اسناد معتبر و شایعه، شاخصه های دانشگاه های معتبر را آموخته باشند. همانطور، امیدوارم که به بی اثر بودن شیوه های نخ نما شده خود برای ایجاد رعب پی برده باشند و آموخته باشند که با این شیوه ها دیگر نمی شود جامعه ایران امروز را یکسان اندیش کرد و دگراندیشان را خائن نامید. واقع مسخره است که ۲۰ تا۴۰ ساله های جامعه ایران امروز را که خاطره کمی از رژیم گذشته دارند و یا ۱۰ سال بعد از انقلاب بدنیا آمده اند را ساواکی و خائن بنامند. مسخره تر اینکه ۱۵ ساله های امروز را ۱۰ سال دیگر اگر به نتایج امروز من برسند را خائن بنامند. آخر خائن به چی؟

مبارزه علیه استبداد و تمامیت خواهی در ایران را ادامه خواهیم داد.

به ناشناس گرامی، همه نظرات را درآرشیو خود برای مطالعاتم در آینده و نسل های آینده قرار داده ام.
۲۵۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : بحرین
در ۱۲۵۸، محمد پسر خلیفه بر بحرین مسلط شد (سدیدالسلطنه ، ص ۲۳۷). درهمین سال شیخ بحرین خودسرانه با دولت انگلستان قراردادی منعقد کرد. در ۱۲۶۱، دولت ایران رسماً به قرارداد مذکور اعتراض کرد (قایم مقامی ، ص ۲۰). در ۱۲۶۴، در دوره ناصرالدین شاه ، محمدبن خلیفه معاهده دیگری با کمپانی هند شرقی درباره منع تجارت برده منعقد کرد. طبق مفاد این عهدنامه با ادعای هردولتی ] از جمله ایران [ بر بحرین مخالفت شده بود (کُرزن ، ج ۲، ص ۵۴۷). این قرارداد رسماً جنبه تحت الحمایگی داشت . در ذیقعده ۱۲۷۵، کلنل لویس پلی ، مأمور رسمی دولت انگلستان در خلیج فارس ، به بحرین رفت و با محمدبن خلیفه قراردادی منعقد کرد که ، بنابر آن ، شیخ بحرین در آینده طبق نظر و دستور دولت انگلیس رفتار کند (برگ ۲۷۸ مجموعه ۶۰۴۴ اسناد دولتی ایران ، نامه مورخ ذیحجه ، به نقل قایم مقامی ، ص ۲۹ـ۳۰). در ۱۲۸۲، محمدبن خلیفه باناوگانی به قطر حمله برد و آنجا را تصرف کرد و پس ازمدتی به بحرین بازگشت (سدیدالسلطنه ، همانجا). در این هنگام ، ناوگان انگلیس به فرماندهی کلنل پلی ، به بحرین یورش برد وقلعه بحرین (محرک ) را ویران کرد و به دستور او دو زورق ایران را در بوشهر آتش زدند. بر اثر این رویدادها محمد فرارکرد و برادرش علی جانشین وی شد (همان ، ص ۲۳۸). در ۱۲۸۵، شیخ بحرین (علی بن خلیفه ) با انگلیسیها قراردادی امضا کرد که باعث اعتراض دولت ایران شد (قایم مقامی ، ص ۶۴). در ۱۲۸۶، محمد پسر خلیفه ] که اغلب از ایران حمایت می کرد [ دوباره به کمک شیخ کویت به بحرین آمد. در جنگی که صورت گرفت ، برادرش ، علی ، کشته شد و محمد، پسر عبدالله سردارِ علی ، و قبایل بدوی بر او شوریدند و اموال انگلیسیها و مردم را غارت کردند. محمد پسر خلیفه را زندانی کرد. پس از چندماه ، ناوگان انگلیس ، به فرماندهی کلنل پلی ، به بحرین حمله کرد و حکومت بحرین به عیسی "، پسرعلی ، نوه خلیفه (دست نشانده انگلیس ) واگذار شد (سدیدالسلطنه ، همانجا). در ۱۵ ربیع الاول ۱۲۸۷، دولت انگلستان طی نامه ای از دولت ایران تقاضای اجاره جزایر بحرین را کرد (قایم مقامی ، ص ۷۱). در ۱۲۸۸، به دستور دولت عثمانی ، مِدحَت پاشا والی بغداد، با سه هزار تن ] سپاه ترک [ ، نه توپ و ۵۰۰ ، ۱ عرب با کشتیهای جنگی وارد خلیج فارس شد و قطیف ، دمام ] احساء [ و عُقَیر را تصرف کرد. به دنبال آن کشتیهای جنگی انگلیس وارد آبهای بحرین شدند وقشون پیاده کردند (کلی ، ص ۷۲۶ـ۷۲۹؛ تاجبخش ، ص ۱۵۳؛ قایم مقامی ، ص ۷۶). حاجی محسن خان معین الملک ، سفیر ایران در لندن ، به این امر اعتراض کرد (قایم مقامی ، همانجا). در ۱۳۰۸، بر اثر سنگینی مالیات ، در بحرین شورش دیگری بر ضد عیسی پسرعلی در شرف انجام بود (سدیدالسلطنه ، ص ۲۴۰). در ۱۳۱۰، دولت انگلستان با بحرین معاهده دیگری منعقد کرد که به سلطه کامل انگلستان بر بحرین انجامید (رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۷). این امر باز منجر به اعتراض دولت ایران شد. در ۱۳۱۳، میان خانواده خلیفه در بحرین ، و مشایخ عمده آل علی اختلافاتی پیش آمد و در نتیجه ، آل علی بحرین را ترک کردند. این رویدادها به کشمکش سیاسی انگلیسیها و باب عالی ] عثمانیها [ منجر شد. پس از مدتی کشتیهای جنگی انگلیس زباره را که قبیله آل علی در آنجا ساکن شده بودند به توپ بستند و ویران کردند، ودست آل علی از آنجا (زباره ) کوتاه شد (سدیدالسلطنه ، ص ۲۴۰ـ۲۴۱). در ۱۳۱۴، شیخ عیسی ، فرزند بزرگتر خود، خالد، را به بوشهر نزد کلنل ویلسون فرستاد تادولت انگلستان ولایتعهدی او را بپذیرد. در آن هنگام ، سالی ۰۰۰ ، ۲۰۰ ریال (معادل پنجاه هزار تومان )

بابت مالیات و چهل هزار ریال از بابت عُشور به خزانه شیخ بحرین واریز می شد، و سیصد سوار آماده رزم نیز همیشه نزد او بودند (همان ، ص ۲۴۱). از نتایج ظهور فعالیت دولتهای غربی ، بویژه انگلستان در خلیج فارس ، دشواریهایی بود که برای کشور ایران پدید آمد؛ از جمله اینکه پایه های جدایی بحرین گذاشته شد. ایران از دوره قاجاریه ، مرتب ادعای خود را بر بحرین تا ۱۳۵۱ ش (دوره محمدرضا پهلوی ) تکرار می کرد. اندکی پیش از ۱۳۳۲، بین انگلستان و دولت عثمانی معاهده ای در لندن منعقد شد که به موجب آن ، عثمانیها از

ادعای مالکیت بر بحرین و مسقط و دیگر سواحل صرفنظر کردند (وادالا ، ص ۳۶ـ۳۷). در ۱۳۰۷ ش ، با امضای قراردادی میان انگلستان و سعودیها، ادعای تاریخی ایران جدیتر شد (رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۷ـ ۲۴۸؛ آدمیت ، ص ۱۹۴). بلافاصله پس از آن ، وزیر خارجه ایران نامه ای به سفیر انگلستان در

تهران فرستاد (آدمیت ، همانجا). همچنین دولت ایران به حاکمیت انگلستان بر بحرین اعتراض کرد و یادداشتی به جامعه ملل فرستاد (همانجا؛ رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۸). در اواخر ۱۳۰۷ ش ، چمبرلین وزیر خارجه وقت انگلیس ، ادعای ایران را رد کرد (آدمیت ، ص ۱۹۵؛ رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۸؛ تاجبخش ، ص ۲۶۲ـ۲۶۳). در خرداد ۱۳۱۳، کاظمی وزیر خارجه ایران ، اعتراض خود را نسبت به امتیاز استخراج نفت یک شرکت انگلیسی در بحرین به اطلاع وزیر مختار دولت امریکا در تهران رسانید (زرین قلم ، ص ۲۴۴). از ۱۳۱۴ تا ۱۳۳۷ ش ، بحرین پایگاه اصلی دریایی انگلستان در خلیج فارس بود. در جنگ جهانی دوم ، پس از اینکه در ۱۳۲۱ ش ، بحرین به دستور حکومت انگلستان وارد جنگ با دول محور شد، هواپیماهای آلمانی و ایتالیایی ] که ظاهراً از پایگاههای ایتالیا در شاخ افریقا احتمالاً از سومالی به پرواز درآمده بودند [ تأسیسات بحرین را بمباران کردند (همان ، ص ۲۵۱). در ۱۳۲۵ ش ، تصویبنامه ای درباره تقاضای سهم از نفت بحرین صادر شد (مهدیقلی هدایت ، ص ۴۴۶). در ۱۳۳۶ ش ، بحرین رسماً به عنوان استان چهاردهم در تقسیمات کشور ایران ضبط شده است (زرین قلم ، ص ۲۶۱، ۲۸۳ـ۲۸۴). در ۱۳۴۰ ش ، عیسی پسر سلمان در بحرین به حکومت رسید (قایم مقامی ، ص ۸۷). در ۱۳۴۷ ش ، دولت انگلستان تصمیم گرفت نیروهای خود را از خلیج فارس بیرون ببرد. پس از خروج نیروهای انگلیس در ۱۳۵۰ ش ، عیسی پسر سلمان استقلال بحرین را اعلام کرد (رمضانی ، ۱۹۷۵، ص ۴۱۶ـ۴۱۹). در همین سال ، ایالات متحده آمریکا طبق قراردادی بابحرین ،

در جفیر ] در جنوب منامه [ پایگاه دریایی به دست آورد (همان ، ص ۴۳۵). در آذر ۱۳۵۰، به دستور محمدرضا پهلوی ، نیروی دریایی ایران وارد سه جزیره ایرانی ابوموسی ، تُنب بزرگ و تُنب کوچک شد. پیش از آن ، محمدرضا پهلوی در پی مذاکره با شیخ نشینان شارجه و رأس الخیمه و با حضور نماینده انگلیس ، سر ویلیام لوس ، از ادعای ایران به بحرین (استان چهاردهم ) صرفنظر کرده بود ] بدون اینکه مجلس از این امر آگاهی داشته باشد [ (پارسا دوست ، ۱۳۶۹ ش ، ص ۳۵۸ـ۳۶۰؛ رمضانی ، ۱۹۷۵، ص ۴۲۴ـ ۴۲۵؛ علم ، ج ۱، ص ۲۰). بنابر یادداشتهای علم : «شاه نگران بود مبادا چشم پوشی از ادعاهای ایران نسبت به بحرین خیانت به منافع ملی تعبیر شود»http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal۲.php?sid=۵۹۰
..................
May ۱۸۶۱ signed an agreement with Sheikh Mohammad and later with his brother Sheikh Ali that placed Bahrain under British rule and protection.
the Britain colonialism officially established her ultimate and complete dominance over this territory in ۱۸۹۲.
In ۱۹۲۷ Reza Shah in a letter to the Allied Nations Community demanded the return of Bahrain. Britain knew well that her weakened domination over Bahrain would be equal to loose control all over the Persian Gulf, decided to bring under control at any cost the uprisings of people of Bahrain. To achieve this the British elements encouraged conflicts between Shiite and Sunni in Bahrain.http://www.iranchamber.com/geography/articles/mishmahig_islands_bahrain.php
...................................................

وقتی به تهران خبر رسید که انگلیسی ها بحرین را اشغال کرده اند مجلس به موضوع علاقمندی نشان داد و جلسه سری در مجلس شورای ملی به خاطر واقعه بحرین تشکیل شد اگر چه جزئیات مذاکرات جلسه سری مجلس شورای ملی در دست نیست ولی یک امر مسلم است که رضا خان سردار سپه (دقت کنید در اینجا رضا خان فقط یک سردار سپاه است و دخالتی در امور دولت و مقام سلطنتی ندارد) از آن تصمیم نابخردانه سخت برآشفت و حتا شایع است که در آن جلسه از فرط عصبانیت و تاسف گریسته است.

ملک الشعراء بهار در دوران نخست وزیری مشیرالدوله وقتی مصدق وزیر امور خارجه بوده نوشته است:

«زمانی که مشیر الدوله نخست وزیر و مصدق السلطنه وزیر امور خارجه بود و انگلیس هم اوضاع را بر وقق مرا خود می دید چنین استنباط می شود که ایادی انگلستان مصدر کارند و انگلستان نمی خواهد این فرصت طلائی را در تصرف بحرین آنهم بدون زحمت وبدون اعتراض کشورهای استعمارگر دیگر از دست بدهد ولذا قسمتی از خاک ایران را به تصرف خود در آورد»

بنا به گفته ملک الشعرا بهار آقای مصدق السلطنه و مشیر الدوله از ایادی انگلستان به حساب می آمده و شاهدیم که مصدق در مقام وزیر خارجه در این باره کوچکترین اقدامی نمی کند. تا بجائی که سردار سپه را به آن درجه از عصبانیت می رساند که در مجلس به گریه می افتد. حتا نمی بینیم که مصدق مسئله بحرین را به مجلس شورایملی و یا به وزارت کشور ویا یا جای دیگری گزارش کرده باشد. ولی برای خود شیرینی گویا نامه ای به سفارت انگلیس نوشته و خواستار حفظ جان و مال اهالی «بحرین» شده است. این چنین نامه ای بدون هرگونه اشاره به اعتراض دولت ایران در واقع ورود انگلستان به بحرین را تائید و سند اجازه را صادر فرموده اند. این کار مصدق بدون مشورت و بدون ارتباط با جلسه سری مجلس شورای ملی بوده و پیش از آگاهی مجلس از جریان اشغال انگلستان بوده است.

در اسناد وزارت خارجه انگلستان آمده است که یک کشتی حامل چهل سرباز هندی و دو اراده توپ متعلق به «دولت فخیمه» به بحرین پیاده شده اند و بدون هرگونه درگیری بحرین در اختیار انگلستان قرار گرفته است. از آن به بعد دولت ایران هرگونه اختیار در مورد بحرین را از دست داده است و این جزیره که به مروارید خلیج پارس مشهور است تحت سلطه انگلستان در آمده است. کار های کلیدی و مهم کشوری و لشگری بحرین در اختیار انگلستان بوده است.

وقتی کار های مملکت در دست افرادی مثل "عامل انگلستان" مصدق باشددریک فرصت مناسب این چنین خیانتی را به بار می آورد.

در این مقطع زمانی نیروی دریائی و ارتش ایران نیروی قابل ملاحظه ای را در خلیج پارس تشکیل نمی داد. فقط دو کشتی نسبتا کوچک بنام «پرسپولیس» و «مظفری» درخلیج پارس بود که انگلیسی ها آندو را هم تا شهریور ۱۳۲۰ غرق کردند.

اگر وزارت خارجه دولت مشیرالدوله با سرپرستی محمد مصدق به موقع عمل می کرد شاید می شد به موقع پیش از ورود ناوگان انگلستان به بحرین به کمک آن دو کشتی دو اراده توپ، تعدادی سرباز در بحرین پیاده نمود و با لوازم و ادوات زمینی و دریائی و با درایت و از جان گذشتگی سردار سپه جلوی ورود انگلستان را گرفت. ولی این مسئله برای مصدق چنان بی اهمیت بود که هرگز حرکت های انگلستان را باوجود اینکه نامه ای هم سرخود و بدون مشورت با هیئت دولت به سفارت انگلستان می نویسد مطرح نمی کند و هیات دولت، مرزبانی، نیروی دریائی، و ارتش و وزارت کشور را از اقدام شرورانه انگلستان باخبر نمی کند.

ولی مصدق «وجاهت ملی» که مدعی است انگلیس دشمن او بوده است بجای اینکه تلگراف دولت انگلستان را به مجلس بفرستد و موضوع را با وزارت کشور و وزارت جنگ و هیئت دولت مطرح کند وراه حل بخواهد خود سرانه بنا به قسمی که درهنگام عضویت در جامع آدمیت که توسط سرجان ملکم ارمنی نوکر انگلستان خورده بود همواره «مادام العمر در حفظ منافع دولت فخیمه انگلستان کوشا» می ماند و این خیانت بزرگ را به ایران وایرانی روا میدارد. او اختیار بحرین رادردوران حکومت قاجار ودر دوران رئیس الوزرائی مشیر الدوله به انگلستان واگذار می کند.

ملک الشعرا که چشم دیدن رضا شاه را نداشت معهذا می نویسد موضوع بحرین نقطه عطقی در زندگی سیاسی رضا خان سردار سپه بشمار می آید او که برای باز پس گیری یک تکه زمین خشک و بی حاصل جان خود و سربازانش را به خطر انداخته بود و تا کام مرگ پیش رفته بود چطور می توانست این فاجعه عظیم را تحمل کند؟ او در هیئت دولت عصبانی می شود و بالاخره به رئیس دولت مشیر الدوله پیغام می دهد مگر در هیئت دولت ظاهر نشود والا فلان و فلان خواهد شد. مشیرالدوله از ترس رضا خان سردار سپه استعفا می دهد. ایرج میرزا شعری سروده است:

تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست امیدی جز به سردار سپه نیست

ماجرا از آن جا آغاز می شود که روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۲ در ساعت ۹ صبح هنگام خرید و فروش یک قاب ساعت بغلی بین یک عرب نجدی وهابی و یک ایرانی نزاعی رخ می دهد و منتهی به زد و خورد می شود. ایرانیان بی خیال به گمان اینکه قضیه ختم شده است غفلت می کنند ولی اعراب نجدی بنا به کینه و شرارت ذاتی که دارند به اشاره انگلستان مسلح شده غفلتا برایرانیان می تازند ساعتی زدو خورد ادامه میابد و چون ایرانیان غیر مسلح بوده اند اعراب تعدادی از آنان را کشته و تعدادی را زخمی و ۶ نفر هم مفقود می شوند در پی آن به خانه های خود میروند و مغازه ها بسته می شود.

در این هنگامه کابینه مستوفی الممالک سقوط ومشیرالدوله بر سر کار می آید. چون مثل مستوفی الممالک به روس ها اتکائی نداشت و بیشتر جانب انگلستان را می گرفت بنظر می رسد که فشار انگلستان به ایران خاتمه یابد.

مشیرالدوله مصدق را به وزارت خارجه منصوب می کند بنابراین سلیمان میرزا که طرفدار روس ها است در مجلس در اقلیت قرار میگیرد. انگلیس که از زمان بیرون رفتن پرتغالی ها از خلیج پارس خود را قداره بند خلیج پارس می دانست در پی آن بود که اختیار کامل جزیره بحرین را بدست آورد. انگلستان که با بروی کار آمدن مصدق و مشیرالدوله که هردو آنگلوفیل و از فامیل فرمانفرما بودند، اوضاع را بروفق مرادش می بیند برای اجرای طرح به تحریک اعراب می پردازد و جنگ نیمه تمام سر ساعت بغلی را به مسئله شیعه و سنی مبدل می کند ودر این درگیری هشت نفر مرد و دو زن هم کشته می شوند و لذا دایه مهربان تر از مادر یعنی دولت فخیمه انگلستان ایرانیان را تشویق می کند به کنسولگریشان در منامه مراجعه کنند و آنان درمقام خیرخواهی از طرف نمایندگان منتخب شیعیان بحرین به دولت ایران تلگراف می زنند که اگر دولت علاج فوری نکند تمام ایرانیان را خطر جدی تهدید می کند. اینجا است که تیر سیاست اختلاف بیانداز و حکومت کن انگلستان به هدف می نشیند ومصدق به اشاره مشیرالدوله از انگلستان تقاضای کمک می کندو این همان چیزی بود که انگلستان در پی آن بود و و مترصد و آماده اشغال بحرین بود. بدون زحمت و بدون اعتراض و بدون هرنوع خونریزی از دماغ یک سرباز هندی که به انگلستان خدمت می کرد وارد بحرین می شود. و حتا دول عضو مجمع اتفاق ملل (آن زمان سازمان ملل خوانده نمی شد) به این امر اعتراضی نمی کنند زیرا به خواست وزیر خارجه جناب مصدق السلطنه و جناب مشیرالدوله انجام پذیرفته است.

این اشغال از سوی انگلستان همچنان باقی می ماند تاروزی که در پی کنکاش فراوان و اصرا دولت شاهنشاهی ایران در سال های ۱۹۷۰ بدنبال مطرح شدن مسائل مربوط به جزائر سه گانه تاکید می روزد تا انگلستان آب های خلیج پارس را ترک کند. چون هنوز بحرین دراشغال انگلستان بود در آنجا با نظر سازمان ملل متحد رفراندمی صورت گرفته و مردم به آزادی بحرین رای می دهند.

خلافکاری مصدق و مستقر کردن انگلیس در همسایگی ایران توسط مصدق السلطنه «وجیه المله» با زحمت زیاد و مذاکرات و جلسات طولانی، سالها بحث و گفتگو و هزینه بسیار سنگین به طریقی حل می شود ولی هرگز بحرین به خاک ایران متصل نمی شود.

در همین دوران در سرتاسر دوران پادشاهی پهلوی به دلیل یک اشتباه عمدی از سوی مصدق، ایران در یک جنگ سرد با انگلستان روبرو می شود. هرگاه مجلس ایران تشکیل می شد یک صندلی خالی در مجلس برای بحرین گذاشته می شد ولی عملا از قرن ۱۵ به بعد که پرتغالی ها و سپس انگلُیس در خلیج پارس حضور نظامی و سیاسی داشت هرگز ایران یک دکه دولتی ویا یک سرباز یا پاسبان در بحرین نداشته است.

جبهه ملی، توده ای ها، ملی مذهبی ها و کسانی که درخدمت «استخوان های خشک و پوسیده مصدق السلطنه» نماز جماعت می خوانند و جز فحاشی و درنده خوئی و گشاده دهنی سندی برای ارائه ندارند وهرگاه سندی از آنها خواسته می شود دست به فحاشی ویا سفسطه می زنند با بی شرمی برای روپوشانی و زیر فرش فرستادن کثافت های مشیرالدوله و مصدق السلطنه مساله بحرین را به دوران پهلوی و جدا شدن آنرا بی عرضگی مقامات دولت شاهنشاهی می دانند. درحالیکه این تخم لق بدست مصدق و مشیر الدوله کاشته می شود.
۲۵۴۱۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : با تشکر از هموطنان محترمم
با تشکر از هموطنانی که وقت گرانقدر خود را صرف این مباحث نمودند و باعث شد که از کامنت های شما عزیزان بسیار فراگیرم. وجود این همه کامنت نشان می دهد که چقدر تاریخ سیاسی ایران برای همه ایرانی ها با هر عقیده و مسلکی پر اهمیت است و علاوه براین نشان می دهد که هر کس با هر فکر و سلیقه سیاسی به کشور ایران دلبند است. من بنوبه خود سعی می کنم در طی مقالاتی و در حد دانشم هر چند کوچک به عواملی که باعث شدند بعد از رژیم شاهنشاهی، استبداد مذهبی را در ایران استوار سازند بپردازم. تاریخ گذشته را باید شناخت و از آن درس گرفت زیرا هیچ آینده ای بدون تجربه اندوزی از گذشته میسر نیست. اگر از گذشته نیآموزیم با چگونگی پیدایش استبداد و استمرار استبداد آشنا نخواهیم شد و همواره استبداد در ایران حکومت خواهد کرد و دمکراسی اگر نگویم هرگز ولی با دشواریهای بسیار بنا خواهدشد.
با سپاس وتشکر مجدد از هموطنان محترمم و به امید استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش
پاینده ایران
فرید راستگو
۲۵۴۱۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۳۳۹ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۴۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سخنان اطرافیان شاه در رابطه با فساد در حکومت شاهنشاهی

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.

مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.

این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!

راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.

به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.

با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.


* * ‌ * ‌
پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن درکتاب خاطرات خود به نام «خدمتگزار تخت طاووس» (چاپ ۱۳۴۰، ص ۴۰) می‌نویسد:
امشب (۲۵ آذر ۱۳۵۵) شام میهمان لرد «وایدن فلد» بودم، که در منزل او جمعی از دوستان انگلیسی هم حضور داشتند.
خانم «میلفورد ـ هاون» که از میهمانان بود، تعریف می‌کرد: چند سال قبل در ضیافت شام سفارت ایران که به افتخار ورود هویدا نخست‌‌وزیر برپا بود شرکت داشت و هویدا را مردی یافت که در او جاذبه‌ی چندانی برای جلب زنان دیده نمی‌شود. و بعد هم اضافه کرد: «به نظر من اینطور رسید که رفتار هویدا می‌تواند بیشتر مورد توجه مردان قرار بگیرد!». که چون با گفتن این حرف،‌ حالت ناخوشایندی بر مجلس حکمفرما شد،‌ من بلافاصله به جوابگوئی برخاستم و گفتم: «گرچه هویدا مردی نیست که چشمش به دنبال زنها باشد‌، ولی اطمینان دارم که او انحراف ادعائی شما را ندارد.»


خانم «میلفورد ـ هاون» پرسید: «شما از کجا به این موضوع پی برده‌اید؟» و موقعی که جواب دادم: «برای اینکه حدود ۱۲ سال زیر دستش کار می‌کردم»، او بلافاصله آهی کشید و من واقعاً نفهمیدم که آیا توانسته‌ام او را متوجه طبیعی بودن هویدا بکنم یا نه؟ (!)

****************************************

ابوالحسن ابتهاج از سرمایه‌داران با نفود عصر پهلوی دوم و از مرتبطین دربار در کتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج ۲، ص ۵۶۰ و ۵۶۱) راجع به ریشه‌‌های فروپاشی حکومت شاه چنین می‌نویسد:
«شاه با زورگویی، فساد، ناچیز شمردن مردم، کنار گذاشتن شخصیت‌های ارزنده از صحنه سیاست، انتصاب افراد ضعیف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمینه را برای انقلاب آماده کرد. درآمد سرشار نفت هم به او این امکان را داد که در مقابل ملت ایران و خارجی‌ها قدرت نمایی کند.

جشنهای ۲۵۰۰ ساله را در سال ۱۳۵۰ با صرف میلیون‌ها دلار در بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف مرودشت با نمایشاتی که بیشتر به فیلمهای مبتذل هالیوودی شباهت داشت صرفاً به این خاطر برگزار کرد که به سران کشورها ثابت کند شاهنشاهی او سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد. تقویم کشور را، که ریشه‌های تاریخی و مذهبی داشت، به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد. چون دیگر حتی تحمل احزاب فرمایشی را هم نداشت با تشکیل حزب رستاخیز و یک‌حزبی کردن مملکت اعلام کرد که هرکس مایل نیست به عضویت حزب رستاخیز درآید می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و مملکت را ترک کند.
او برای این که بتواند حمایت کارگران را به دست بیاورد ظاهراً آنان را در سهام کارخانجات و بعد در سود شرکتها سهیم کرد ولی هیچ یک از این طرحها عملی نشد.

جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب اجرای نمایشات مهمل و بی‌بندوبار در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی بخصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی سرو ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود.
دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با پول آستان قدس رضوی و همچنین از محل صندوق بازنشستگی کارمندان شرکت نفت که با بهره نازلی نزد بانک عمران سپرده می‌شد، از خبط‌های دیگر بود. اینها همه پلهایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ

**********************************************
احمد نفیسی از شهرداران تهران در عصر پهلوی دوم (از خرداد ۱۳۴۱تا مهر ۱۳۴۴) در خاطرات خود که در (فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره ۸، ص ۲۸۵) منعکس است می‌نویسد:
«زمانی که در سازمان برنامه بودم جمشید آموزگار وزیر کار شده بود. یک روز به من تلفن کرد که به او سری بزنم چون کار فوری داشت. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: دنبال یک معاون برای وزارت کار می‌گردم. کسانی را که برای این کار مناسب می‌شناسی به من معرفی کن. من چند نفر که می‌شناختم به او معرفی کردم. مشیر یزدی، فتح‌الله معتمدی، آریانا و دکتر بهرامی را به او معرفی کردم. گفت: همه اینها را می‌شناسم حالا من یک نفر را انتخاب کردم. ببین می‌پسندی یا نه؟ و بلافلاصله عطاءالله خسروانی را که رئیس دفترش بود زنگ زد تا بیاید. خسروانی وقتی در را باز کرد همان جا در برابر او و من چنان تعظیمی کرد که سرش به زانوانش رسید. آموزگار خیلی بد دهن بود. به طرزی زننده و خشن به او گفت: یک نامه‌ای دیروز دستت دادم و گفتم رسید باید صادر شود مثل این که هنوز آن را نفرستادید. خسروانی مجدداً تعظیم کرد و گفت: قربان من چنین نامه‌ای ندیدم. گفت: چطور ندیدی، چشمت کجا بود؟ خسروانی گفت: قربان اجازه می‌فرمایید بروم نگاهی کنم و برگردم. سپس تعظیم کرد و رفت. جمشید رو به من کرد و خندید و گفت: من هرگز نه نامه‌ای به او داده بودم و نه چیزی از او خواسته بودم. من چنین معاونی می‌خواهم که تعظیم کند و هر چه می‌گویم تأیید کند.»
۲۵۴۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : استاندار بحرین
ما شاهنشاه آریا مهر آن وقت که هنوز آریا مهر نبو دیم برای خوشایند آمریکا به مجلس شورای میلی (غلط تایپی نیست) دستور دادیم که بحرین را بعنوان استان چهاردهم برسمیت بشناسد. اما با حضور دولت فخیمه ما شکمش را نداشتیم که برای آنجا استانداری تعیین کنیم. اگر تعیین می کردم داستان هویزر و موش مرده سالها زودتر ابفاق می افتاد. ما حدود خود را می دانستیم و پای از دایره نوکری بیرون نمی گذاشتیم.چرا همه چیز را باید جوید و در دهان خادمین ما گذاشت!؟
۲۵۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاهد زنده

عنوان : حفظ تمامیت ارضی ایران بعهده همه ایرانیان است.
آقای پرسشگر؟ شما مثل اینکه فارسی نمی فهمید و یا «کودن» و خیالاتی هستید. من گفتم بیاد دارم که در کتاب جغرافیای مدرسه بحرین استان چهاردهم ایران نوشته بود. حالا شما مرا حواله «اسناد» وزارت خارجه بریتانیا میکنید؟ که هیچگاه بآن دسترسی نداشتم و ندارم. کودنی شما را از اینجا فهمیدم که من باوجوداینکه بچشم خودم در کتاب جغرافیا دوران مدرسه خواندم، از من میخواهید که بروم پیش انگلیسیها، تا «شاید» آنها عکس آنرا بمن نشان بدهند و «ثابت » بکنند آنچه که من دیده بودم مثل شما خیالاتی بود. یکی در تعریف از شما، عنوان «جوانفکر» را بر شما نهاد و من عنوان «خام فکر» را بدان اضافه میکنم. آدمهایی مثل شما باعث میشوند که خاطره های گذشته ما را با وجود دوری زمانی آن زنده کنند.ما مغز را مینگریم و تجربه میکنیم و شما پوسته را.
۲۵۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : به حمید زرگری و حافظه تاریخ و سروش عبدی عزیز ودوستی که بدون نام سنداز منابع خود سلطنت طلبان بویژه از کتاب "پاسخ به تاریخ شاه" میگذارد
من با اینکه سنم به اوائل انقلاب نمیرسد ولی بخاطر شرایط خاص با تعدادی از سلطنت طلبان و ساواکی ها و شاهپرستان بازنشسته سروکار داشته ام.تجربه من به من میگوید که انها در رژیم جنایت جمهوری اسلامی یک نوع اعاده حیثیت برای خودشان میبینند.خوب ما که جزئی از مردم ایران بحساب میاییم باید برای اینده ایران و راه برون رفت از دیکتاتوری تلاشمان را دوچندان کنیم.نمیشود با دفاع از جنایات رژیم شاه برای دمکراسی و حقوق بشر مبارزه کرد.بحث با سلطنت طلبان وساواکی هایک نوع وقت تلف کردن است. بویژه شما در فضای اینترنت نمیدانید با کدام جنایتکار روبرو هستید. البته در زندگی معمولی و مثلا سرکار طبیعی است که ادم اگر جائی باسلطنت طلبی برخورد خوب ممکن است بحثی هم بشود. ولی اینها که اینجا کامنت میگذارند حتا از سلطنت طلبان مشروطه خواه هم نیستند چرا که در غیر اینصورت به دکتر مصدق فحاشی نمیکردند. دکتر مصدق و جبهه ملی ونهت ازادی مشروطه خواهان قبل از انقلاب هستند و اگر کسانی بهر دلیل امروز ادعای حکومت مشروطه سلطنتی میکند نمیتواند به انها بی احترامی کند. اینها از دیکتاتوری وجنایات رژیم شاه دفاع میکنند وبه هیچوجه به استدلالها و مدارک شما پاسخ نمیدهند و برخلاف ادعاهای انها که خودرا شاگردان تاریخ میدانند و میخواهند یاد بگیرند انها بیشتر به شاگردان گوبلز ونصیری و ثابتی شبیه هستند.امروز در کردستان بخاطر اعدام هم میهنان ازادیخواه ما اعتصاب عمومی است. وقت تان را بخاطر تفاله های باقی مانده از ساواک تلف نکنید. رژیم شاهنشاهی پوشالی بود و بوی گند میداد این بوی گند مشام ایرانیان را میازرد و از لابلای کتاب پاسخ به تاریخ بویژه بخشی را که دوست سند گذار ما اینجا اورده است که ژنرال هویزر دم شاه را مثل موش مرده گرفت و پرتاب کرد به خارج از کشور. خوب با همین یک سند اگر سلطنت طلبان ذره ای صداقت و میهن دوستی داشته باشند برایشان کفایت میکند که با داشتن چنین اعلا حضرت نوکر بیگانه بروند سرشان را بگذارند وبمیرند.

وقتتان را برای رژیم پوشالی که ملت ایران سرنگونی انرا با قدرت به پشتیبانان بیگانه ان تحمیل کرد تلف نکنید. تفاله های ساواک و سلطنت ارزش بحث ندارند
۲۵۴۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مستوره وکیل

عنوان : آقای ناشناس عزیز، خواهش می کنم در آینده نظرمرا در نظر داشته باشید.
آقای پرسشگر عزیز، نام من مستوره است، اینرا می گویم نه برای خرده گیری از شما بلکه برای روشن شدن مطلب شما.

این نظر مرا در آینده برای مخالفانتان مطرح کنید شاید جوابی!!!!بشما بدهند چون بمن جواب نمیدهند. هر سئوالی که خوشایند اینها نباشد با خائن خواندن سئوال کننده بیجواب میگذارند. سئوالاتی هستند که برای این قدغن محسوب میشوند. این روش برای مرعوب کردن آزاد اندیشان است. اگر سئوال کردن خیانت است منهم خادئنم.


به ناشناس که پته همه را رو آب انداخت و بت شکنی کرد. راجع به بحرین نمیدانم ولی:-

استانهای آذربایجان و کردستان را هم شاه دو دستی تقدیم روسها کرد یا چپ های وطندوست!!! ایرانی؟

بحرین، آذربایجان،کردستان. جنگهای داخلی چپ ها با خمینی در کردستان و ترکمن صحرا هم تقصیر شاه بود؟
۲۵۴۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به "شاه "خائن

عنوان : پاسخ ما را ندادید
اعلاحضرت "شاه "خائن پاسخ ما را ندادید. شما نام کسانی را که به سمت استانداری و دیگر مقامات در بحرین گذارده بودید به اطلاع ما برسانید. اعلاحضرت از تعارف بکاهید و مدرک ارائه دهید.
۲۵۴۰۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : مرا سانسور میکنید, روزنامه های قبل وبعد انقلاب ونیز با ارشیوهای کار بولتنهای تحلیلی ومجاهد و مردم ونامه مردم وکتب ان لاین چه میکنید؟
اخبار روزیان
شما کامنتهای مراکه افترایی درانها نیست راپاک میکنید ودر عوض کامنتهای سراپا دشنام بجای پاسخ به بنده را سخاوتمندانه منتشر میکنید و باز ادعای ازادیخواهی دارید؟ مرا سانسور میکنید, روزنامه های قبل وبعد انقلاب ونیز با ارشیوهای کار بولتنهای تحلیلی ومجاهد و مردم ونامه مردم وکتب ان لاین چه میکنید؟ کافی است به سایت رادیو زمانه ۳۰ سال قبل در چنین روزی مراجعه کنید و درافشانی های اقایان که خود زمانی جزوشان بوده اید بخوانید. مرا در سایت خودسانسورمیکنید بیرون از سایت چه خواهیدکرد؟ دیگران راچه خواهیدکرد؟
۲۵۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : به خادم
از شاه خادئنبه خادم سربهوا:
بموجب این فرمان ما شاه شاهان بزرگ ارتشتاران فرمانده شما را از کلیه مقامات اداری و تبلیغاتی عزل می کنیم. همین شما ها خادمان سر بهوا دیکتاتوری ما را بباد دادید. آن سند نوشته ی ما نبود ما درآن سند همه منابع و نام عناصر وفادار و غیر وفادار را ذکر کرده بودیم. در پایان نام منبع اصلی هم آمده بود.
به شما فرمان مید هیم که آم سندرا دوباره بخوانید. در غیر اینصور ثابتی و ناشناس را به سراغ شما می فرستیم.
شما از این پس در دستگاه ما هیچ سمتی ندارید.
یک دشمن دانا از هزار خادم نادان مثل شما بهتر است.
۲۵۴۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : امتیاز به ناشناس، چون به سئوالات مربوطش پاسخ نمی دهند. به امید نظرات بیشتر از ناشناس و همفکرانش در مقالات دیگر در آینده نزدیک
جواب اینرا ندارند بنابراین امتیاز این هم به نفع ناشناس و همفکرانش گذاشته شد.
با تشکر از ناشناس، با حرفهای نامربوط و مغلطه نمی توانند نظر شما را از نظر ما بپوشانند. برای منهم الان همین پرسشهای شما مطرح است ولی خب طرف مقابل جوابی ندارد و فقط شلوغش کرده اند.

«آقای شاهد زنده شما که خیلی چشمتان باز است نگاهی نیز به اسناد وزارت خارجه بریتانیا کنید تا به اساسی حرف خود بیشتر آگاه شوید. من یک سوال از شما آقایان کردم که جوابی دریافت نداشتم. اگر چنانچه شما میفرمایید بحرین استان ایران بود پس بنابراین میبایست استاندار فرماندار شهرداران نمایندگان مجلس مسئولین ادارات محلی و...... داشته باشد. محبتی کنید و با ذکر مآخذ قابل دسترسی مدارک لازم را نشان دهید. (نه مثل آن ادعای پوچ که میگفت عفو بین الملل گفته ایران زمان شاه بیشترین اعدامها را در دنیا داشته. طرف نتوانست حتی یک مدرک در این مورد ارائه دهد)».

امتیاز به ناشناس، چون به سئوالات مربوطش پاسخ نمی دهند. به امید نظرات بیشتر از ناشناس و همفکرانش در مقالات دیگر در آینده نزدیک
۲۵۴۰۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خادم

عنوان : چرا جواب را نمیدهی؟
این آقای "شاه خائن" خودش "میگوید" و خودش هم میخندد! او اولاْ بر این باور است که با زیاده گویی میتواند حرف بی اساس خود را به دیگران تحمیل کند. در ثانی او تمام حرفهای دیگران را بطور گزینشی انتخاب میکند و بعد تفسیر خود را به روی آن میگذارد و بعد میگوید که این حرفها او را بیاد فلان سلطان قاجار و یا بهمان وزیر قاجار میاندازد. ایا این هم شد مدرک؟ او حتی نمیتواند یک عدد مدرک مبتنی بر اسناد رسمی ارائه دارد. من همیچنان از این آقای خودگو که از حرفهایش هم خیلی لذت میبرد سوال میکنم که بجای این همه حرف بی اساس و طولانی به سوالها زیر جواب دهد:
اگر چنانچه شما میفرمایید بحرین استان ایران بود پس بنابراین میبایست استاندار فرماندار شهرداران نمایندگان مجلس مسئولین ادارات محلی و...... داشته باشد. محبتی کنید و با ذکر مآخذ قابل دسترسی مدارک لازم را نشان دهید.
۲۵٣۹٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : خدا حافظ بحرین (قسمت آخر)
گوگل کنید

خداحافظ استان چهاردهم
نقش انگلیس در جدا شدن بحرین از ایران

گرچه فتحعلی شاه هفده شهر قفقاز را از دست داد، ‌و ناصرالدین شاه استانهای فرارود (ماوراءالنهر) را به روسها بخشید و آبرویی برای‌شان نماند و نام‌شان در این زمینه به لجن آلوده شد ولی مانند این دو نفر را باز هم داریم،‌که از یاد تاریخ نمی‌روند. زیرا تاریخ حافظه ملت‌ها است، و اگر هم گهگاه قرار باشد نام چنین کسان فراموش شود، خود ایشان با ندانم کاری‌های‌شان، شیوه‌ای را بر می‌گزینند که ملت ایران خیانت آنها را فراموش نکند.

برای نمونه «رضا قاسمی» معاون اداره نهم وزارت خارجه به هنگام جدایی بحرین از ایران، در ماهنامه «نیما» (شماره ۶۸ و ۶۹، بهمن و اسفند ۱۳۷۸) چاپ پاریس می‌نویسد: «در دوره پهلوی اول (رضاشاه) که حکومت مرکزی قدرت یافت، ضمن گفتگوی طولانی با دولت انگلیس، بعضی از جزایر جنوبی ایران که پایگاه انگلیسی‌ها بود، مانند سیری و قشم، هنگام تخلیه به ایران واگذار شد. اما انگلستان بحرین را به عنوان پایگاه دریایی خود حفظ کرد تا این‌که در ژانویه ۱۹۶۸ دولت کارگری انگلستان اعلام داشت که تا آخر سال ۱۹۷۱ نیروهای خود را از شرق سوئز و خلیج فارس فراخواهد خواند. دولت ایران ضمن استقبال از تصمیم دولت انگلیس اقداماتی برای اعاده بحرین و جزایر سه‌گانه تنب و ابوموسی آغاز نمود. اما با بررسی جوانب امر (!!!) دریافت که طی این یکصدو پنجاه سال در ترکیب جمعیت و ‌آداب و عادات و سایر مظاهر زندگی مردم بحرین دگرگونی اساسی روی داده است،‌و برای استرداد آن باید با جنگ و اشغال نظامی متوسل شد که این اقدام درجامعه بین‌المللی مطلوب و مقبول نبود (!) و باید وضع موجود را حفظ کرد.».

(ما آریا مهر اما لشکر کشی به عمان و سرکوبی ظفار را مطلوب دانستیم . شاه خائن)

نوشته این دیپلمات شاهنشاهی، آدم را به یاد میرزا آقاخان نوری می‌اندازد که هنگامی که فرخ‌خان امین‌الملک نماینده ایران در امضای قرارداد ننگین پاریس از او (میرزا‌آقاخان) کسب تکلیف کرد و نوشت: «انگلیسی‌‌ها، حرفهای نپذیرفتنی می‌زنند. آنها می‌گویند: باید به افغانستان و هرات استقلال بدهیم. من چه کنم؟‌تا چه اندازه اجازه دارم؟»
میرزا آقاخان نوری (اعتمادالدوله) در پاسخ فرخ‌خان نوشت: «... چاره‌ای بجز قبول نداریم. ما نمی‌توانیم هفت هشت ماه طول بدهیم،‌ قوه نداریم. پول نداریم.»

آقای رضا قاسمی هم عیناً همان استدلال میرزا آقاخان نوری را در نوشته خود آورده است.
به دنبال نوشته‌ او در ماهنامه «نیما» می‌نگریم: «... باید توجه داشت که نمایندگان ایران هر جا اسم بحرین به میان می‌آمد و در هر مجمعی که نماینده‌ بحرین حضور داشت،‌صحنه را به عنوان اعتراض ترک و خالی می‌کردند و با این ترتیب در خانواده ملل که بحرین را به عنوان واحد مستقل پذیرفته بود منزوی می‌شدیم. به ویژه با کشورهای عربی که حامی موجودیت بحرین به عنوان واحد مستقل بودند درگیر می‌شدیم (استدلال آقای دیپلمات را بنگرید. که به خاطر عدم درگیری با دیگر کشورهای عربی،‌ معتقد به از دست دادن بحرین شده است)

این دیپلمات در دنباله مطلب خود به سخنان شاه در دهلی اشاره می‌‌کند و می‌نویسد: «... شاه فقید در این مصاحبه (که با حضور خبرنگاران برپا شده بود) یادآور شد که: ایران مایل نیست برای حل مسئله به زور توسل جوید. و اگر مردم بحرین نخواهند به ایران ملحق شوند، ما، اعمال زور نخواهیم کرد(!)»

سخنان محمد‌رضا شاه مرا به یاد ناصرالدین شاه می‌‌اندازد که در در «خاطرات خود» در زمینه از دست دادن سرزمین‌های ماوراءالنهر و «مَرو» و دیگر سرزمین‌های آنجا و تحویل آنها به روسها چنین می‌نویسد: «... روس‌ آمد (آخال) را گرفت. چه می‌کردیم؟ همانطور که آخال را تصرف کرد، بالطبیعه «مرو» را هم تصرف می‌کرد. ما چطور می‌‌توانستیم بگوییم: «مرو نرو» و تصرف نکن (!). اگر از این ممانعت‌ها می‌‌کردیم، جز این‌که روسها را با خودمان دشمن بکنیم هیچ فایده‌ای نداشت(!)...»

رضا قاسمی در بخشی دیگر از نوشته خود می‌‌گوید: «... حیثیت و غرورملی ما هنگامی لکه‌دار می‌شد که برای این مسئله به زور متوسل می‌شدیم و جامعه بین‌المللی در قبال کاری که با صرف بودجه گزاف و اتلاف منابع ملی و نیروی انسانی صورت می‌گرفت، و تازه سرانجام آن نامعلوم بود، ما را محکوم می‌کرد(!) ».

این آقای دیپلمات، تلاش برای گرفتن بحرین را که جزئی از خاک ایران بود «اتلاف منابع ملی و نیروی انسانی» خوانده است. ولی از آن همه سرمایه و نیروی انسانی که دولت ایران، بدون منطق و بی‌دلیل در «ظفار» تلف کرد سخن به میان نمی‌آورد، و نمی‌پرسد که دخالت در جنگ داخلی «ظفار» به ما چه مربوط بود.

او سپس می‌نویسد: «به علاوه دعوی کهن و دیرپای ایران در مورد حاکمیت بر بحرین کم کم خالی از محتوا شده بود(!) و جنبه طنز (!) بخود گرفته و برخی را به این فکر انداخته بود که به این ترتیب بدنیست هفده شهر قفقاز را هم از روسها مطالبه کنیم و افغانستان و سایر سرزمین‌هایی را که در طول تاریخ از ایران جدا شده است ادعا نماییم(!!)...»

ناگفته نگذاریم که رضا قاسمی به انگیزه‌ همین خوش خدمتی‌ها، پس از جدا شدن بحرین از ایران به سمت سفیر ایران در کویت برگزیده شد و پاداش خود را گرفت. و هم اکنون نیز درکنار رودخانه «تایمز» زیر سایه سرو حقیقی!! خود، روزگار می‌گذراند.

غیر از بحرین، سه جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی نیز که شاه همزمان با از دست دادن بحرین آنها را پس گرفت از آن ملت ایران بوده است و در هیچ رویداد تاریخی و هیچ برگه و پیمانی دیده و نوشته نشده است که نشان دهد این جزیره‌ها به صورت قانونی یا با جنگ و یا غرامت جنگی از ایران جدا شده باشد.

انگلیسی‌ها از سال‌های پیش، از ناتوانی دولت‌های فرمانروا بر ایران سود برده و در این سه جزیره که گلوگاه تنگه هرمز است، بنام شیخ‌های جنوب خلیج فارس‌، خودسرانه و بدون درگیری، نیرو پیاده کرده و پایگاه داشته‌اند.

زمانی که شیرپیر بریتانیا ناگزیر شد پای خود را از خلیج فارس کنار بکشد، بر آن شد که از کیسه خلیفه ببخشد و بحرین را به صورت شیخ نشین استقلال بدهد و ضمناً برای خاموش کردن آوای ملت ناخشنود ایران، این سه جزیره را به ایران بازپس بدهد.

( دولت فخیمه چون می دانست که ما شاه شاهان بزرگ ارتشتاران فرمانده از کودتای ۲۸ مرداد ببعد نوکری آمریکا پذیرفته ایم، میدانست که مالکیت بحرین بوسیله ی ایران عملا آنرا در اختیار رقیبش آمریکا قرار می دهد، لذا در کار ما کارشکنی می کرد. شاه خائن)

سه جزیره‌ای که دو جزیره آن (تنب بزرگ و کوچک) اصولاً در خور زیستن نیستند و مردم جنوب به انگیزه مارهای فراوان در آنها،‌ آنجا را «مارستان!» می‌نامند. (ولی به هر روی از دیدگاه استراتژیکی دارای اهمیتی در خور نگرش هستند).

«دریابد فرج‌الله رسایی» در زمینه تصرف!! جزیره‌های یاد شده در ماهنامه «ایرانیان واشنگتن» چنین می‌نویسد: «... اعلیحضرت شاه، ‌روزی به من گفت: بالاخره انگلیسی‌ها موافقت کردند که سه جزیره متعلق به ایران را که در گذشته به نام شیوخ سواحل جنوبی خلیج فارس تصرف کرده بودند، به دولت ایران پس بدهند!!...»

نیک بیندیشید این موافقت انگلیسی‌ها بود که تصمیم گرفتند سه جزیره ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را به ما پس بدهند. وگرنه دولت ایران هرگز به یادش نبود که این سه جزیره با این نامها از آن اوست. به گفته «رضا قاسمی» ادعای مالکیت ایران بر آنها «خالی از محتوا شده و جنبه طنز!! به خود گرفته بود.»

«دریابد فرج‌الله رسایی» سپس به گونه‌ای گسترده شرح می‌دهد و می‌نویسد که شاه مرا مأمور تصرف جزیره‌های یاد شده کرد و به ویژه چندین بار سفارش کرد که این کار باید کاملاً محرمانه بماند و هیچ‌کس حتی رییس ستاد مشترک ارتش! و دیگر امیران ارتش کوچکترین خبری در این زمینه نشوند تا من (یعنی محمد‌رضا شاه) تاریخ تصرف! جزیره‌ها را به تو (دریابد رسایی) ابلاغ کنم.

در اینجا این پرسش پیش می‌آید که اگر انگلیسی‌ها موافقت کرده بودند که سه جزیره را به ایران پس بدهند، دیگر لشکرکشی و محرمانه بودن و این‌گونه بازیها برای چه بود؟ مگر نه این‌که فرمانده انگلیسی پرچم خود را پایین می‌کشید، و نیروهای ایران پرچم ما را بالا می‌بردند. آیا این کار یک پیروزی جنگی برای ایران بود؟

منبع: ماهنامه الکترونیکی «دوران»
۲۵٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار خشایار

عنوان : پرسشگر تئوریسین شد!
پرسشگر جون شما چقدر بانمکید!
خیانت دیگران که خیانت شاهنشاه را ماستمالی نمی کند. اینها ۵۷ سال با استبداد کامل حکومت کردند. تمام اختیارات مملکت (جان و مال و ناموس) مردم را در دست داشتند. و جز تامین منافع خارجیها کاری نکردند.
حالا فرض کنیم مصدق تریاکی بود یا با برنامه ی راه آهن مخالفت کرد این چه ربطی داره با وطنفروشی ۵۷ ساله!
تازه شما که نادان بودید و پرسشگر، حالا چطور تئوریسین از آب در آمدید؟
نکنه شما هم حضرت ابوافضل امد بخوابتون و انگشت مبارک رو .....ببخشید منم مثل شاهنشاه اشتباه کردم حضرت ابوالفضل دست نداشت!
۲۵٣۹٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : برای آخرین بار
جناب دانشجو، چرا حرف دل تنگت رانمیزنی؟ و دیگران را متهم بجریاناتی میکنید که خقیقت ندارد. بیان داشتم که«جمهوری درایران » همان «جمهوری ایرانی» است و بارها هم در نظریاتم اعلام کردم». خوشحال هستم که آنهاییکه مثل شما، نشان از دو طرف استبداد دارند و از آنان «آیت الله پهلوی» نام توان برد، تن به شعار «جمهوری ایرانی» دادند. شک دارم که طرفداری شما از خواست عمومی مردم «مصلحتی» نباشد. جمهوری ایرانی خواستی نیست که از چند ماه اخیر در دهانها افتاده است. 
۲۵٣۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : مصدق وتریاک، مصدق و راه آهن. دریای مازندران، بحرین، سه جزیره و نام خلیج فارس. جداسازی استانهای کردستان و آذربایجان، جنگهای داخلی در کردستان و ترکمنصحرا و جنگ ۸ ساله، آیا همه اینها هم تقصیر شاه بود؟
آیا مصدق افکار درستی در رابطه با راه آهن و تریاک داشت؟ انگلیس در اشاعه استعمال تریاک در چین نقش آفرین بود. مصدق چرا تریاک کشی در میان مردم را تشویق می کرد؟ چرا راه آهن سراسری در ایران را نمی خواست چون هر شاگرد ابتدایی می داند که برای حفظ تمامیت ارضی یک کشور ارتباطات مدرن از نان شب هم واجب ترست؟
مصدق اگر ملی بود چرا قانون شکنی کرد، حداقل در سه مورد؟

--------------------------------------------------------------------
درباره آنچه مستر اردلان می گوید چه دارید بگویید؟ تایید می کنید یا تکذیب؟ کردستان و ترکمن صحرا در زمان انقلاب

----------------------------------
استان های کردستان و آذربایجان را روسها چند بار سعی کردند از ایران جدا کنند، آیا اینهم تقصیر شاه بود؟

--------------------------------------------------------------------

درباره بحرین باید بگویم که کوروش بزرگ اولین امپراطوری جهان
را بوجود که شامل بحرین ولی نه تحت این نام عربی می شد ولی در زمان قاجار یک سوم کل کشور بوسیله روس و انگلیس از ایران جدا شد و با کشف نفت انگلستان برای حفظ منافع خود کل خلیج فارس را در کنترل خود داشت. شما وانمود نکنید که ایران به لحاظ قدرت همتراز انگلیس آنزمان بود و سازمان مللی هم وجود داشت. دنیای خر تو خری بود که هر که زور بیشتری داشت سهم بیشتری هم داشت. بنابراین توازن قدرتی وجود نداشت که ایران بتواند از همه حقوق خود دفاع کند. شرائط زمانی و مکانی را تاریخدانان در نظر می گیرند و یک بعدی به مسائل نگاه نمی کنند. شما بمن بگویید که زورگویی روسیه در مورد دریای مازندران در زمان خاتمی چه؟ سهم قانونی ما ۵۰ در صد است. آیا شما همان حساسیت را که نسبت به مصدق دارید را نسبت به دریای مازندران و سه جزیره ما در خلیج فارس دارید؟ آیا تاکنون نظر و مقاله ای در این موارد در این سایت دیده اید که عرق ملی شما را برانگیزد؟ این یک سئوال است چون من چند ماهیست که کاربر این سایت شده ام؟ درباره دریای مازندران و سه جزیره خلیج فارس و نام خلیج فارس چه فکر می کنید انجام می دهید، اینها مسئله امروز ما هستند که باید حل شوند و نه اینکه کاری نکنید و فردا قربانی دیگری پیدا کنید و بگویید تقصیر او بود. اینها اگر از دست بروند مسئولش آنهایی هستند که دم بر نیاورده اند. من از ناشناس تقاضا می کنم اگر برایش میسر است تحقیقی انجام دهد و هر گروه و حزب و شخصیتی که تاکنون در این موارد سکوت مرگ اختیار کرده و یا نیم بند عمل کرده است را به ملت معرفی کند. بجای پرخاش و مغلطه و تظاهر به ملی بودن ثابت کنید که قادرید متمدنانه و بدون طفره رفتن پاسخ دهید. منهم فحاشی بلدم ولی آنرا در شان خود نمی دانم. بت پرستی و شهید پروری و شهید پرستی بزرگترین دلائل عقب ماندگی ایران است. اینها را باید کنار گذاشت و هیچ آدمی را چه زنده اش و چه مرده اش را نباید پرستید. موفق باشید. منتظر جواب هستم.

--------------------------------
به خشایار
اگر در این صفحه دیر حضور پیدا کردم دلیلش اینست که برخی برای امرار معاش باید مثل من حمالی کنند و جایز نیست که آنها را مورد تمسخر قرار داد جنابی که فکر می کنی خوشمزه ای.

--------------------------------
«آخرین نطق تاریخی دکتر مصدق در مجلس ششم - به عقیده حسین مکی - مربوط است به مخالفت وی با لایحه دولت درباره انحصار تریاک . دکتر مصدق در جلسه ۲۶ تیر ۱۳۰۷ مخالفت خود را در مورد انحصار تریاک به تفصیل از نظر داخلی و بین المللی بیان کرد و در پایان نتیجه گرفت که:

اگر مقصود محدود شدن استعمال داخلی به طوری که غیر از مواد و مواقع طبی استعمال تریاک موقوف باشد و دیگر کسی تریاک نکشد این کار باید به وسیله قانون مجازات صورت گیرد و از نظر بین المللی هم وقتی برای ما اقدامش مضر نیست که همه دول به موجب یک مقررات بین المللی رفتار بکنند. زراعت تریاک یک چیزی ست که در این مملکت فائده دارد و همان طوری که آقای وزیر مالیه توضیح دادند این یک زراعتی ست که آب خیلی کم می خواهد و تا وقتی که هنوز زراعتهای دیگر را جانشین و قائم مقام تریاک نکرده ایم برای ما صرفه ندارد که از کشت تریاک به این شکل صرف نظر کنیم»

بی پاسخ گذاشتن از سوی مخالفان در مورد تریاک و راه آهن، تایید آنها از ناشناس تلقی خواهد شد.

مصدق و راه آهن، مصدق و تریاک. روشن است مصدق در هر دو مورد اشتباه می کرد ولی آیا مخالفین ما حاضرند قبول کنند که مصدق امامزاده نبوده است؟

مصدق وتریاک، مصدق و راه آهن. دریای مازندران، بحرین، سه جزیره و نام خلیج فارس. جداسازی استانهای کردستان و آذربایجان، جنگهای داخلی در کردستان و ترکمنصحرا و جنگ ۸ ساله، آیا همه اینها هم تقصیر شاه بود؟
۲۵٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : خدا حافظ بحرین (۲)
گوگل کنید

خداحافظ استان چهاردهم
نقش انگلیس در جدا شدن بحرین از ایران

روشن است که نمایندگان رأی اعتماد به دولت خواهند داد، و زمانی که رأی اعتماد داده شد، مفهومش آن است که مجلس نظر دولت را دایر بر انجام و نتیجه همه‌پرسی در بحرین و نتیجه حاصل از آن پذیرفته است.

کار مسخره‌ای که در هیچ جای جهان پیشینه ندارد این است که ناگهان و بی‌ هیچ مقدمه و درگیری‌ای با یک همه‌پرسی بخواهند بخشی از پیکر یک کشور کهن را از سرزمین اصلی جدا کنند. برای نمونه، بیایند و از مردم خراسان یا کرمان بپرسند که آیا می‌خواهید جزیی از خاک ایران باشید،‌ یا نه؟!

در دی ماه ۱۳۴۷ محمد‌رضا شاه سفری به هندوستان داشت، و در فرودگاه دهلی به خبرنگارانی که در این زمینه از او سوال کرده بودند، گفت: اگر انگلیسی‌ها از در جلو خارج می‌شوند، نباید از در عقب وارد شوند و ما نمی‌توانیم قبول کنیم که جزیره‌ای که توسط انگلستان از کشور ما جدا شده توسط آنها ولی به حساب ما، به دیگران واگذار شود! (مفهوم این سخن را هیچکس نفهمید)
او سپس گفت: سازمان ملل متحد سه پرسش را برای مردم بحرین مطرح کرده است.

۱ـ رأی به باقی ماندن در چارچوب مرزهای ایران؛ ۲ـ رأی به باقی ماندن در تحت‌ الحمایگی انگلستان و ۳ـ رأی به استقلال بحرین.

و زمانی که خبرنگاری از او پرسید که اگر مردم بحرین رأی به جدا شدن از ایران بدهند،‌ آیا می‌پذیرید؟ پاسخ داد: ‌من که نمی‌توانم در کنار هر یک از مردم بحرین یک سرباز بگمارم که شورش نکنند!!
و ... شاه بدینگونه راهنمایی شایسته را به نمایندگان مجلس کرد.

باری، برنامه‌ریزان پشت پرده تصمیم گرفتند به همان گونه که گفته شد عمل کنند و هنگامی که گزارش دولت به مجلس داده شد، یکی از نمایندگان مجلس، دولت را استیضاح کند.

برای این کار «محسن پزشکپور» را که در آن زمان از خرمشهر به مجلس فرستاده شده بود برگزیدند. زیرا در ظاهر آن کس که هوادار «ایران بزرگ» بود و خود را «پان ایرانیست» می‌نامید باید به چنین کاری دست بزندکه طبیعی‌‌تر جلوه کند.

منتها گفتند که چون او پیوسته مست است،‌ اگر بگوییم که خودش نطق استیضاحیه‌اش را بنویسد، چه بسا که در زیر تأثیر الکل، پرت و پلاهایی بگوید که با برنامه‌ریزی‌های ما جور در نیاید، و کار را خراب کند. بر این پایه، بر آن شدند که نطق وی را بنویسند و به دستش بدهند!

در آن روزها «محمود اسفندیاری» معاون اطلاعات و مطبوعات وزارت خارجه بود و دستور داد زیر نظر کارشناسانی که درجریان بودند (مانند رضا قاسمی معاون اداره نهم) نطق مذکور تهیه شود. و بگونه‌ای ظاهراً با جدایی بحرین مخالفت و دولت را استیضاح کند. این نطق تهیه و چند روز بعد، جلسه مجلس تشکیل می‌شود و اردشیر زاهدی گزارش کار را در زمینه بحرین و همه‌پرسی از مردم آنجا به مجلس می‌دهد و پزشکپور که می‌داند اکنون هنگام بازی اوست، پشت تریبون می‌رود و مانند هنرپیشه‌ای کاردان نقش خود را در زمینه مخالفت با نظر دولت، و جدایی بحرین از ایران، به خوبی بازی و دولت را استیضاح می‌کند.

اسدالله علم که خود عاملی از عوامل بیگانه بود، در خاطرات خود می‌نویسد: «به شاه عرض کردم ما نگران چه هستیم؟ اجازه بدهید صدای اقلیت شنیده شود، حتی توصیه می‌کنم اجازه بفرمایید نطق پزشکپور به طور کامل پخش شود.»

طبق آیین‌نامه و قانون‌های آن زمان، هنگامی که دولتی از سوی یکی از نمایندگان مجلس استیضاح می‌شد، می‌بایست پس از دادن پاسخ،‌درخواست رأی اعتماد دوباره می‌کرد و برای تهیه پاسخ، ‌چند روز وقت به دولت داده می‌شد.

چند روز بعد، (۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹) موضوع «اعتماد به دولت» به رأی گذارده می‌شود، و مجلس با اکثریت به دولت رأی اعتماد می‌ دهد. (۱۸۷ رأی موافق در بربر ۴ رأی مخالف) و مفهوم این رأی آن بود که مجلس شورای ملی (بی‌آنکه مسئله بحرین به بحث گذاشته شود) نظر دولت را پذیرفته و با انجام همه‌پرسی در بحرین، و پذیرش نظر اکثریت مردم آنجا، موافق است!

اردشیر زاهدی در دوران وزیر خارجه بودن خود تنها دوبار به مجلس رفته بود (که یکبارش همان روزی بودکه مسئله را مطرح کرد، ولی به هنگام استیضاح،‌ عباس خلعتبری، را به جای خود به مجلس فرستاده بود) ولی از آنجا که هیچ حقیقتی در پشت پرده نمی‌ماند،‌ به ویژه آنکه برنامه‌ریزان آدمهای ناشی‌ای باشند،‌در وزارت خارجه یک اشتباه بزرگ می‌شود، که موضوع را دست کم برای بسیاری از کارکنان آنجا فاش می‌کند. و آن این است که در این وزارتخانه اداره‌ای بود به نام «اداره نشریات» که به دستور اردشیر زاهدی قرار شده بود نشریه یا بولتنی (ماهانه ـ یا دو هفتگی) اخبار وزارت خارجه، و خبرها و رویدادهای مهم دیگر را چاپ و برای آگاهی کارکنان و یا مردم پخش کنند.

از آنجا که اردشیر زاهدی آدمی بسیار سختگیر و تندخو بود، دست‌اندرکاران نشریه یاد شده را تهدید کرده بود که اگر ماهنامه یا بولتن یاد شده، درست در همان روزی که می‌باید چاپ نشود، و حتی یک روز از زمانی که می‌باید پخش شود، دیرتر انجام شود همه دست‌اندرکاران نشریه را از کار برکنار می‌کند.

ایرج پزشکزاد از دست‌اندرکاران نشریه می‌گوید: روزی که قرار بود پزشکپور در مجلس سخنرانی و دولت را استیضاح کند،‌درست روز انتشار این نشریه نیز بود و ما ناگزیر بودیم تا یک شب پیش از روز انتشار همه مطالب را به چاپخانه بفرستیم. مانده بودیم معطل که چه کنیم؟ زیرا متن سخنرانی را پیش از این‌که در مجلس خوانده شود،‌به اداره نشریات فرستاده بودند و آن را در دست داشتیم. ولی آیا می‌شد که در همان هنگامی که او در مجلس است، ولی هنوز نطق خود را نخوانده ما نشریه را چاپ کرده به همه جا بفرستیم و نطق پزشکپور هم در آن باشد؟!

اگر این کار را بکنیم، مشت برنامه‌ریزان باز می‌شود،‌و همه می‌دانند که متن یاد شده در وزارت خارجه تهیه و آمده شده است. و اگر هم صبر کنیم تا نطق خوانده شود،‌ و سپس چاپ کنیم، که از روز انتشار، یکی دو روز می‌گذرد و مورد مواخذه اردشیر زاهدی که خیلی بددهن بود و پیوسته ناسزا می‌گفت واقع می‌شدیم. اگر هم چاپ نمی‌کردیم موضوع به این مهمی (مسئله همه‌پرسی در بحرین) تا شماره بعدی نشریه کهنه می‌شد و ارزش خبری خود را از دست می‌داد.

این بود که دل به دریا زدیم و نطق پزشکپور را پیش از ایراد در مجلس در نشریه اخبار و اسناد وزارت خارجه (در فروردین ۱۳۴۹) چاپ کردیم.

پس از انجام وظیفه از سوی دولت ایران! (سال ۱۳۴۹ خورشیدی) «ویتوریو گیچاردی» (رییس دفتر اروپایی سازمان ملل متحد) به نمایندگی از سوی دبیر کل آن سازمان به بحرین می‌رود و در آنجا هم ضمن یک نمایشنامه از پیش نوشته شده، و یک نظرخواهی ساختگی (نه از یکایک مردم . بلکه از روسای قبیله‌ها و سرپرستان گروهها و شیخ‌های بحرینی، که همه سرسپرده‌های بریتانیا بودند) مسئله را حل می‌کند. بدینگونه که از آنها می‌پرسید: آیا می‌خواهید مستقل شوید؟!
و آنها هم،‌ هماواز می‌گفتند به! به! چه بهتر از این که ما مستقل شویم.

ناگفته نگذاریم که بهنگام سفر «گیچاردی» دو باشگاه فرهنگی «نادر» و «فردوسی» را بستند و شمار چشمگیری از مردم آن جزیره را که هوادار ایران و ایرانی مانده بودند، به زندان افکندند و تنی چند از آنها را کشتند و یک جو خفقان و ترس در آن منطقه پدید آوردند.

بر این پایه، چون گیچاردی، تنها با تنی چند از گردانندگان حکومتی، آن هم به گونه‌ای که از پیش تعیین شده دیدار و نظر ایشان را به نام «نتیجه همه‌پرسی» اعلام کرد، روشن است که از لحاظ حقوق بین‌الملل و حقوق سیاسی مسئله استقلال بحرین به علت مراجعه نکردن به یکایک مردم آن جزیره و برگزار نکردن «همه‌پرسی کامل» از مشروعیت و قانونی بودن برخوردار نیست.

گزارش نماینده اعزامی سازمان ملل متحد به بحرین، به دبیرکل آن سازمان داده شد و آقای «اوتانت» دبیر کل سازمان چنین اظهار نظر کرد که: «نتایج حاصله مرا متقاعد کرد (!) که اکثریت قریب به اتفاق مردم بحرین مایلند که آن سرزمین رسماً به صورت کشوری کاملاً خودمختار و مستقل شناخته شود!»

آنگاه آقای دبیرکل ضمن سپاسگزاری از دولت‌‌های ایران و انگلیس که راه حل مسالمت‌آمیز (!) در مورد بحرین را برگزیدند، گزارشی به شورای امنیت داد و در تاریخ ۱۱ ماه می ۱۹۷۰ شورای امنیت به اتفاق آراء این گزارش را تصویب کرد.

سپس نتیجه همه‌پرسی (!) و گردش کار در سازمان ملل متحد از سوی آقای «اوتانت» به دولت ایران ابلاغ شد و از سوی دولت به آگاهی مجلس رسید و مجلس ایران نیز در اردیبهشت ۱۳۴۹ آن را تصویب کرد و به خجستگی!! و فرخندگی! یک صندلی در سازمان ملل متحد به دولت! بحرین داده شد و ایران نخستین کشوری بود که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. در نتیجه آب‌ها از آسیاب‌ها فرو افتاد و برگ سیاه دیگری بر تاریخ کشورمان افزده شد. بدین ترتیب جزیره‌ای که همیشه ایرانی بود، از پیکر خاک اصلی میهن جدا شد.

بزرگمهر در کتاب کاروان عمر می‌نویسد: «... در بحبوحه جریان بحرین در سال ۱۹۷۰، ماه آوریل، من (بزرگمهر) در تهران بودم، و به عنوان وزیر مشاور خدمت می‌کردم. روزی نخست‌وزیر (هویدا) مرا خواست و گفت: تو که از همه ایراد می‌گیری و وزیر و غیروزیر را نمی‌شناسی، حاضری انجام خدمت لازمی را به دولت برعهده‌بگیری؟
گفتم تا مأموریت چه باشد؟
گفت: می‌دانی که موضوع بحرین در جریان است. آنچه که من می‌‌خواهم، چون هنوز روابط سیاسی با بحرین رسماً‌ به انجام نرسیده، چند روزی به بحرین برو،‌ و غیررسمی تحقیقاتی بکن، ببین اوضاع آنجا در رابطه با ایران چگونه است ولی شرط دارد‌،که این مسئله خصوصی باقی بماند، و کسی از این موضوع باخبر نشود..

... با هواپیمای «ایرایندیا» به بحرین رفتم ... در شهر با کمال تعجب دیدم که تمام مغازه‌دارها فارسی صحبت می‌کنند. و چون سیگار برگ می‌کشیدم، در مغازه (با زبان فارسی) سیگار به من تعارف می‌کردند. همه ایرانی‌الاصل بودند و بسیار خونگرم و مهربان. با چند نفر از تجار که دفاتر معتبری داشتند مذاکره کردم. همه نسبت به ایران و ایرانی نظرات بسیار قابل توجه داشتند...»

ولی، سران دولت ایران برای این‌که آوای اعتراض میهن‌دوستان را طبق خواست انگلیسی‌ها خاموش و دهن‌ها را متوجه جای دیگر کنند،‌ ناگهان شروع به تبلیغات گسترده‌ای در زمینه تصرف سه جزیره (تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی) کردند و در رادیوها و نشریات دولتی چنان سر و صدایی راه انداختند که آوای خشم ایران دوستان مخالف جدایی بحرین در آن گم شد!

دنباله دارد...
۲۵٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : خیانت خیانت است
خانم وکیل، ما از وفاداری و فرمانبرداری شما سپاسگزاریم.

ما شاه شاهان بزرگ ارتشتاران فرمانده، کوروش را خوابانیدم که بحرین را که در روز گار او دیلمون نامیده می شد درجهت منافع دولت فخیمه ، از ایران جدا کنیم. اگر گوروش به بابل لشگر کشید ما نیز به عمان لشگر کشیدیم ارتجاع سرخ را تارو مار کنیم و ارتجاع سیاه را تا سرفراز سازیم.
۲۵٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : بحرین

عنوان : بحرین
و این از ویکیپدیا که نشان میدهد ایران ادعای مالکیت بر بحرین را در زمان شاه داشت ولی سرانجام قضاوت را به سازمان ملل واگذار کرد:

سرانجام در سال ۱۳۴۸، دولت ایران رسما در ازای اشغال جزایر سوق‌الجیشی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی داوری میان اختلافات ایران و انگلستان بر سر بحرین را به سازمان ملل متحد واگذار نمود و از ادعای خود بر بحرین صرفنظر نمود.

http://fa.wikipedia.org/wiki/D۸AAD۸A۷D۸ABDB۸CD۸B۱_D۸A۷DB۸CD۸B۱D۸A۷D۹۸۶_D۸A۸D۸B۱_D۸A۸D۸ADD۸B۱DB۸CD۹۸۶
۲۵٣٨۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : روسیه بیگناه

عنوان : سرزمین گل و بلبل بود و پهلوی ها خرابش کردند!!!همه اش تقصیر انگلیسا بود و پهلویا
یا تایید کنید یا تکذیب

سیاست مداخله جویانه بریتانیا و روسیه در ایران, بار دیگر در سال ۱۹۰۷, هنگامی که این دو قدرت خارجی مخفیانه ایران را به دو حوزه نفوذ خودشان تقسیم کردند, به هم گره خورد. ایالات شمالی و مرکزی, از جمله تهران و اصفهان, در حوزه نفوذ روسیه در آمدند. همچنین منطقه ای حائل بین این دولت ها تعیین شد. متعاقب این قرار داد, این دو کشور مانع هر گونه کوششی برای تإسیس یک دولت متمرکز یا هر گونه اصلاح اقتصادی شدند. بر جسته ترین جنبه مداخله این دو کشور, هنگامی به اوج رسید که آنها مانع اصلاح اداره مالیه کشور توسط دولت شدند. در سال ۱۹۱۱,دولت ایران یک اقتصاددان آمریکایی به نام مورگان شوستر را به استخدام گرفت تا اداره مالیه کشور را اصلاح کند. بریتانیا و روسیه با ادعای این که عملکرد دولت ایران در ایالات شمالی و جنوبی مستلزم تصویب آنان است, دولت ایران را مجبور کردند تا وی را مرخص کند (کاظم زاده :۱۹۶۸ ۵۴۸ ـ ۶۴۴).
سرزمین گل و بلبل بود و پهلوی ها خرابش کردند!!!همه اش تقصیر انگلیسا بود و پهلویا
۲۵٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : بحرین

عنوان : بحرین
دوستان خود محبتی کنند و این لینک را در مورد بحرین بخوانند. این تمام ادعاهای شخص دروغگویی که با گزینش چند مطلب سعی در وارونه جلوه دادن مسئله بحرین میکند پی ببرید
http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_Bahrain
۲۵٣٨۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار خشایار

عنوان : پرسشگر کجایی؟
پرسشگر جون،
چرا سوسک شدی
۲۵٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مستوره وکیل

عنوان : بحرین، آذربایجان،کردستان. جنگهای داخلی چپ ها با خمینی در کردستان و ترکمن صحرا هم تقصیر شاه بود؟
به ناشناس که پته همه را رو آب انداخت و بت شکنی کرد. راجع به بحرین نمیدانم ولی:-

استانهای آذربایجان و کردستان را هم شاه دو دستی تقدیم روسها کرد یا چپ های وطندوست!!! ایرانی؟

بحرین، آذربایجان،کردستان. جنگهای داخلی چپ ها با خمینی در کردستان و ترکمن صحرا هم تقصیر شاه بود؟
۲۵٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : در مورد بحرین

عنوان : در مورد بحرین
آقای شاهد زنده شما که خیلی چشمتان باز است نگاهی نیز به اسناد وزارت خارجه بریتانیا کنید تا به اساسی حرف خود بیشتر آگاه شوید. من یک سوال از شما آقایان کردم که جوابی دریافت نداشتم. اگر چنانچه شما میفرمایید بحرین استان ایران بود پس بنابراین میبایست استاندار فرماندار شهرداران نمایندگان مجلس مسئولین ادارات محلی و...... داشته باشد. محبتی کنید و با ذکر مآخذ قابل دسترسی مدارک لازم را نشان دهید. (نه مثل آن ادعای پوچ که میگفت عفو بین الملل گفته ایران زمان شاه بیشترین اعدامها را در دنیا داشته. طرف نتوانست حتی یک مدرک در این مورد ارائه دهد). اینکه آنقدر صغری و کبری ندارد! اگر مدرک قابل ارائه (و نه روایت شخصی از یک کتاب مجهول) دارید آنرا ارائه دهید.
و اما در مورد آن فردی که تحت عنوان شاه خائن مطلب نوشته. آقای محترم مثل اینکه جنابعالی متوجه حرفهای من نشدید. همانطور که عرض کردم بحرین تا زمان مظفرالدین شاه قاجار جزء خاک ایران بود. تا آنکه انگلستان در سال ۱۹۰۳ آنرا به همراه دیگر جزایر خلیج فارس به اشغال در آورد. تا اینجای کار این مسئله هیچ ارتباطی به پادشاهان پهلوی ندارد.
همانطور که میدانید بعد از پایان جنگ دوم جهانی نهادی بنام سازمان ملل در دنیا به وجود آمد. یکی از کارهای این نهاد ثبت مرزهای رسمی کشورهاست. بنابر این کشوری نمیتواند سر خود برای منطقه ای ادعای مالکیت کند. بر طبق اسناد منتشر شده سازمان ملل متحد جزایر خلیج فارس را جزء مناطق تحت الحمایه انگلیس میشناخت. باز طبق اسناد موجود (و نه بر پایه کتاب جغرافیای مجهول) بریتانیا در سال ۱۹۷۱ خواستار خروج از جزایر خلیج فارس شد. ایران نسبت به مالکیت تمامی این جزایر ادعا داشت. ولی ادعای ایران در مورد مالکیت بحرین توسط سازمان ملل (که باید نقش داور نهایی را در این زمینه بازی کند) بویژه بعد از رفراندوم در بحرین رد شد. در عوض واگذاری دیگر جزایر از جمله سه جزیره معروف به ایران تصویب شد. پس این ادعا که بحرین از ایران تجزیه شده به لحاظ قانونی و حقوقی و با استناد به اسناد معتبر بین المللی مردود است. چون طبق اسناد سازمان ملل بحرین جزء خاک ایران نبود و سازمان مربوطه با توجه به رفراندوم در این کشور الحاق آنرا به ایران قبول نکرد. اگر مبنای ادعای ما بر اساس مرزهای ایران در زمان کوروش و داریوش باشد پس باید ادعای مالکیت بر مصر و قبرس و تمام آسیای میانه و غیره را هم داشته باشیم. البته مغولها هم میتوانند ادعای مالکیت ایران را داشته باشند. زیرا که چنگیز ایران را به متصرفات خود اضافه کرد.
دوستان من کاری به تمایلات شما در مخالفت و یا طرفداری از شاه ندارم. چیزی که برای من مهم است نباید برای توجیه یک نظریه سیاسی دروغ گفت.
۲۵٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : خدا حافظ بحرین (۱)
گوگل کنید!

خداحافظ استان چهاردهم
نقش انگلیس در جدا شدن بحرین از ایران

در دهه ۱۳۵۰ انگلستان که بساط خود را از خلیج فارس برچیده بود، برپایه سیاست همیشگی خود و یارانش هوادار تکه‌تکه شدن سرزمین‌های پهناور و بزرگ، و تشکیل دولت‌ها و امیرنشین‌های کوچک بود، که نتوانند دردسرهایی در آینده، برای آنها پدید آورند.

این بود که انگلیسی‌‌ها تصمیم گرفتند کار بحرین را که سال‌ها مانند استخوانی در گلوی ایشان گیر کرده و برپایه هیچ قرارداد و پیمان رسمی از ایران جدا نشده بود و حتی در دوران نخست‌وزیری دکتر اقبال در لایحه بودجه کل کشور، آن جا را «استان چهاردهم!» نامیده بودند یکسره کنند، و یک شیخ‌نشین کوچک و بظاهر مستقل ولی زیر سلطه خود، پدیدآورند.

تا آن زمان، معمولاً رفت و آمد ایرانیان به بحرین و بحرینی‌ها به ایران، نیازی به گذرنامه نداشت و روادید نمی‌خواست و حتی بهای تمبر پست از ایران به بحرین نیز همانند بهای تمبر پست برای پاکت‌‌های شهری داخلی ایران حساب می‌شد.

اسفندیار بزرگمهر درکتاب خود می‌نویسد:
«... نظر انگلیسی‌‌ها از روز اول راجع به بحرین این بود که بحرین مستقل شود ولی ایران بحرین را استان چهاردهم می‌خواند، و سال‌ها ادعا مالکیت آن را داشت. انگلیسی‌ها که تازه به دلیل همکاری با آمریکایی‌ها نفوذ خود را در خلیج فارس کم کرده بودند، نمی‌خواستند ایران که کرانه وسیعی در خلیج فارس دارد، در این طرف خلیج فارس هم نفوذی داشته باشد.

برای این‌که صورت قانونی به این جدایی بدهند، «سرویلیام لوس» Sir William Loos مأمور بلندپایه وزارت خارجه انگلستان چندبار بی‌سر و صدا به ایران آمد، و با مقامات گوناگون از جمله محمد‌رضا شاه دیدار کرد. از سوی دولت ایران «خسرو افشار» مأمور گفتگوها و برنامه‌ریزی با او شد، و به زودی مسئله بسیار ساده و آسان توسط رده‌های بالای هر دو کشور حل شد!

دشواری مهم آن بود که چگونه صورت ظاهر داستان را به شیوه‌ای بیارایند و سر و سامان دهند که هنگامی که مسئله آفتابی شد، مردم ایران از جدا شدن بخشی از خاک کشورشان دچار شوک و ناراحتی نشوند و نگویند که چگونه شد که «استان چهاردهم» را از دست دادید؟
زیرا همانگونه که آمد، هیچ پیمان‌نامه و قراردادی دایر جدا شدن بحرین در طول تاریخ وجود نداشت که بدان استناد کنند و می‌بایست راهی را می‌یافتند که یک چهره قانونی بی‌دردسر به این تجزیه داده شود.

در اینجا نیز انگلیسی‌ها که همیشه مشکل‌گشای فرمانروایان ما بودند!‌ راهنمایی جالبی کردند.
بدینسان که دولت ایران انجام و نتیجه یک «همه‌پرسی» در بحرین را بپذیرد، و در صورتی که در این همه‌پرسی مردم بحرین خواهان استقلال باشند، ‌ایران از ادعای مالکیت بحرین چشم بپوشد‌،و این چشم‌پوشی را به مجلس شورای ملی ببرد، و در آنجا یکی از وکلای مجلس با آموزش‌های از پیش داده شده، دولت را استیضاح کند، و دولت هم یک پاسخ سطحی به ‌آن بدهد، آنگاه برابر با آئین‌نامه‌های موجود، دولت درخواست رأی اعتماد از مجلس می‌کند. رأی اعتماد حاصل می‌شود و بحرین هم بی‌دغدغه از ایران جدا می‌شود.

بزرگمهر در کتاب خود از این که چگونه «دنیس رایت» با محمد‌رضا شاه مسئله را حل کرد چنین می‌نویسد:
«.... او (دنیس رایت) در سن موریتس نزد شاه رفته و با عوض کردن بعضی جملات مختلف توافق نامه‌ای راجع به بحرین (را) به پاراف و امضای شاه رسانید...»
۲۵٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : بحرین در ویکی پدیا(۲)
قابل توجه وطنفروشان
گوگل کنید:

روز ۱۴ دی ۱۳۴۷ محمد رضاشاه پهلوی در دهلی‌نو اعلام کرد: اگر اهالی بحرین نمی‌خواهند به ایران ملحق شوند، ایران خواسته آنان را چنانچه مورد قبول سازمان ملل قرار گیرد، می‌پذیرد. این سخن به معنای همراهی شاه با نقشه ای است که هدف تجزیه ایران و جدایی بحرین را در پیش گرفته بود .در حقیقت جدایی خواهی در بحرین زمانی پدیدار شد که این منطقه از ۱۸۹۲ م. تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. پیش از این انگلستان از طریق انعقاد قراردادهای گوناگون کوشیده بود تا این سرزمین را تحت حاکمیت خود درآورد. نخستین قیام عمومی بحرین در مارس ۱۸۹۵ بر ضد «شیخ عیسی بن علی‌» نخستین حاکم از سلسله آل‌خلیفه شکل گرفت‌. این قیام با دخالت سرهنگ «آرنولد ویلسون‌» نماینده انگلیس در خلیج فارس سرکوب شد و بازداشت و تبعید ناراضیان به «زباره‌» در شمال شبه جزیره قطر را در پی‌داشت و درگیری‌های شدیدی را میان قطر و بحرین بوجود آورد. این امر باعث شد قطر با انعقاد قراردادی خود را تحت الحمایه انگلیس سازد. این رویداد نقطه آغاز بیش از یک قرن کشمکش سیاسی ونظامی میان بحرین وقطر بود. در سالهای بعد به تدریج افکار عمومی در بحرین به ایران متمایل شد. انقراض سلسله قاجار در ایران و طرح ادعاهای ارضی رژیم پهلوی اول این تمایل را در میان مردم بحرین افزایش داد و از جانب دیگر بر حساسیت انگلیسی‌ها در منطقه افزود وآنان را به تحکیم پایه‌های نفوذ و سلطه خود در بحرین سوق داد. این رخداد باعث شد انگلیسی‌ها در ۱۹۲۳ م . شیخ عیسی بن علی را برکنار و یکی از کارگزاران خودـ «چارلز بلگریو» ـ را در ۱۹۲۶ به عنوان مشاور امیر بحرین روانه این سرزمین سازند. اقدامات این مشاور که تصمیم گیرنده اصلی در بحرین بود افزایش نفرت عمومی نسبت به سیاستهای استعماری انگلیس درمنطقه را در پی داشت و «بگلریو» در مواجهه با اولین اعتراض‌آمیز مردم از بحرین خارج شد. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، تظاهرات فراگیر شد و به جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل گردید. انگلستان می‌دانست که کاهش کنترل بر بحرین، به از دست رفتن سراسر خلیج فارس خواهد انجامید؛ می‌خواست به هر بهایی، قیام مردم بحرین را سرکوب کند و در این راه دامن زدن به اختلافات مذهبی را پیشه کرد. میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد کرد و زمینه‌های برخورد این دو را بوجود آورد و در دهه ۵۰ م. بحرین را چند بار درآستانه جنگهای خونین داخلی قرار داد. از طرفی جنگ کانال سوئز و هجوم نظامیان انگلیسی به مصر، سبب افزایش تنفر اعراب خلیج فارس و به ویژه مردم بحرین نسبت به انگلیس و همچنین ترویج احساسات ناسیونالیستی عربی در این کشور گردید، اما این احساسات غالباً توسط پلیس غیربومی بحرین سرکوب می‌شد.
۲۵٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : بحرین در ویکی پدیا
قابل توجه وطنفروشان
گوگل کنید:
از اواسط قرن بیستم ادعاهای تاریخی ایران در مورد حاکمیت بر بحرین جدی شد. مجلس شورای ملی در آبان ۱۳۳۶ لایحه‌ای را تصویب کرد که به موجب آن بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد و دو کرسی خالی برای نمایندگان «استان چهاردهم‌» در نظر گرفته شد. این اقدام و تهدید ایران در مورد تحریم هر سازمان ومجمع بین‌المللی که بحرین را به رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده کرد. اما فشار انگلیس به شاه به دست کشیدن ایران از ادعاهای ارضی‌اش نسبت به بحرین انجامید. در ۱۳۴۷ شاه طی دیدارش از هندگفت‌: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد خوب است‌.» ایران سعی داشت تا سرنوشت بحرین در یک همه‌پرسی تعیین شود، در حالی که دولت بحرین وحکومت انگلیس هریک به دلیل آن که همه پرسی و رجوع به آرای مردم بحرین سبب نفی سلطه آنان از این کشور می‌شد، با آن مخالفت کردند. در نتیجه ایران و انگلستان توافق کردند تا به جای برگزاری همه‌پرسی، از سازمان ملل متحد خواسته شود سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک نظرسنجی از میان گروهها و طبقات مختلف تعیین کند. حکومت بحرین که تحت نفوذ انگلیس بود برای تأثیرگذاری بر نتیجه نظرخواهی مصمم شد تا ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به عربها دگرگون سازد. در این راستا هزاران فلسطینی و نیروی کار عرب از کشورهای منطقه به بحرین هجوم آوردند. نظرخواهی از روز ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ آغاز شد و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از سوی «اوتانت‌» ـ دبیرکل وقت سازمان ملل ـ مأمور انجام این کار شد. وی پس از پایان مأموریت دوهفته‌ای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و گروه‌های بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت می‌کرد تسلیم دبیرکل نمود. با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ ـ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ ـ را که خواسته مردم بحرین را تایید می‌کرد صادر نمود. این قطعنامه به دولتهای ایران و انگلستان ابلاغ شد و به این ترتیب تهران و منامه در ۱۳۵۰ ش. مرزهای دریایی میان خود را تعیین و تصویب کردند و روابط دوجانبه را در همه زمینه‌ها آغاز نمودند. بحرین روز ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ رسما استقلال خود را در برابر ایران اعلام کرد و در ۲۵ آذر ۱۳۵۰ رسماً عضو سازمان ملل متحد شد و به عنوان یکصد و بیست و نهمین عضو آن درآمد. از آن پس تاریخ ۱۶ دسامبر ـ ۲۵آذر ـ به عنوان روز ملی بحرین شناخته می‌شود.
۲۵٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دانشجو

عنوان : جمهوری ایرانی، یک شعار ملی است، نه جمهوری ایران.
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی یک شعار ملی و به ثبت رسیده است و در همین فورم باید ادا شود تا نه مورد سوء تفاهم و نه مورد سوء استفاده قرار گیرد. اگر منظور شما جمهوری ایرانی است چرا از ابراز آن خودداری میکنید؟ کسانیکه جمهوری ایران میخواهند حسابشان از کسانیکه جمهوری ایرانی میخواهند جداست. جمهوری ایرانی حقوق بشریست یعنی اعتقاد به منشور جهانی حقوق بشر دارد. فرید راستگوها به حقوق بشر مشکوکند و جمهوری ایران میخواهند.

مرگ بر روسیه و چین. جانم فدای ایران و منشور جهانی حقوق بشر که به همه آزادی بیان و اندیشه میدهد تا شایعه ها را از ریشه برکنیم و حقایق را بخصوص حقایق تاریخی را بر ملا کنیم. جانم فدای منشور جهانی حقوق بشر که با پیاده شدنش در ایران ایدئولوژی ها را به زباله دان تاریخ ما خواهد انداخت تا دیگر کسی هوس نکند آرمانشهر مسخره دیگری را بر ما تحمیل کند.

جمهوری ایرانی، یک شعار ملی است، نه جمهوری ایران.

==============

۳۱ سال پیش ملت بدون اینکه بفهمد جمهوری اسلامی یعنی چه، رای آری به آن داد و نتیجه اش را دیدیم. ننگ بر همه تاریک اندیشانی که خود را «روشنفکر»به پدران و مادران ما جا زده بوده اند و با حمایت خود از خمینی گجستک این کابوس و بختک ۳۱ ساله را به ما تحمیل کردند. ننگ بر این تاریک فکرانی که گوسفندوار همه یک فکر و تعبیر از همه چیز دارند و آنرا تحمیل می کنند. ننگ بر این تاریکفکرانی که از کسانی که از آنها جدا شدند و به دنیای روشنفکری و روشنگری روی آوردند تازیانه میزنند. ننگ بر تاریکفکرانی که باعث تداوم این رژیم شده و میشوند و با دو دوزه بازی یک پای راستین در رژیم دارند و یک پای دروغین در جنبش سبز ملت ایران. ننگ بر تاریک اندیشان مزوری که ادای روشنفکری در میاورند و با بازی با لغات در صددند همان نامردی ای که در حق مردم ۳۱ سال پیش کردند دوباره انجام دهند تا ما به هوای یک چیز به چیز دیگری رای دهیم. ننگ بر تاریک اندیشانی که مثل گله گرگ در کمین نشسته اند تا ایران و ایرانی را اینبار برای همیشه نابود کنند. زنده باد ایرانیانی که جمهوری ایرانی حقوق بشری را برای ملت ایران میخواهند و برایش مبارزه میکنند.
۲۵٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : درباره ی بحرین
بقییه را گوگل کنید:
بحرین در دوران باستان

به موجب تاریخ خلیج فارس یا دریای پارس جایگاه آریایی ها بوده است و سکنه شامات پیش از این در این نواحی زندگی می کردند . کتیه ای نیز از دوره آشوریان در بحرین کشف شده است . در تمامی دوران های پیش از اسلام دولت امپراتوری ایران بر کل نواحی خلیج فارس و شهرهای اطراف آن کنترل و نظارت داشته است . در کتیبه های باستانی آشور از بحرین به نام "نی دوک کی" نام برده شده است . دکتر وتسفلد و دکتر تئودوروبنت براین باورند که آریایی ها عموما بر دریای عمان و خلیج فارس ساکن بوده اند . قبرستان باستانی که امروزه در چند کیلومتری قصبه ابوعلی در جنوب منامه واقع شده است نمونه ای از این تمدن بیش از ۴۶۰۰ ساله در بحرین آریایی است . "دکتر وستفلد" می گوید پیش از اسلام سواحل غربی دریای پارس توسط ایرانیان اداره می شده است . حتی شهری نیز ار دوره ساسانی نیز باقی است که بنام یکی از سرداران ایرانی نام گذاری شده است . این شهر امروزه اسپیدگان ( اسفنج ) نام دارد که از سردار اسپدویه گرفته شده است . پس از اسلام در زمان حضرت محمد ماموری از ظرف وی حامل پیام به مامور ایرانی در بحرین می شود . وی برای مدتی کوتاه اسلام آوردند ولی پس از مرگ پیامبر همگی به دین زرتشتی و مسیحیت بازگشتند .یکی از قدیمی ترین سند مالکیت ایران بر بحرین به محمد ابن جریر طبری باز میگردد . وی می نویسد : در زمان اشکانیان عربها همه د رحجاز بودند و بایده و مکه و یمن سکونت گاه آنان . آن گروهی که در حجاز و بادیه بودند به قحطی و گرسنگی دچار شدند . از سویی به عراق نمی توانستند وارد شوند زیرا عراق در اختیار اشکانیان ایران بود . پس از حجاز به بحرین کوچ کردند که در اختیار ایران بود .

مستشرق معروف فرانسوی کوسن دو پرسوال در کتاب خود به نام تاریخ اعراب پیش از اسلام ذکر کرده است و این جمله طبری را عینا تکرار کرده است .

ابوالفرج اصفهانی مولف کتاب اغانی در جلد یازدهم آورده است : برخی از خاندانهای عرب به ناحیه هجر در بحرین کوچ کردند ولی مردمان آنجا مانع از ورود آنان شدند و جنگ در گرفت و ساکنین آنجا شکست خوردند و اعراب در آنجا سکونت گزیدند .

تاریخ نامدار طبری ذکر میکند : در زمان پادشاهی اردشیر بابکان در بحرین شاهی به نام سنطرق حکمرانی میکرد . اردشیر سرداری به جنگ وی فرستاد و او را شکست داد و قلعه او را تصرف کرد و اموال وی را به عنوان غنیمت به ایران آوردند . فرزند خویش را به شاهی آنجا گماشت . اردشیر شهری در بحرین بنا کرد به نام خط که در زمان وی پایتخت این جزیره بوده است . پس از وی شاپور ذوالاکتاف که در سالهای ۳۱۰ تا ۳۷۹ پادشاهی میکرده است برخی اعراب تابع ایران دست به شورش می زنند . آنان از ناحیه هجر بر ضد شاهنشاه ایران شورش نمودند . شاپور قوای دریایی ارتش ایران را راهی این منطقه کرد . این نبرد پس از جنگ سناخریب نخستین نبرد دریایی است که در منطقه ثبت شده است . شاپور راهی خط - هجر - یمامه شد و آنان را در سر جای خود نشاند .

سرآرنلدویلسن مولف کتاب خلیج فارس درباره نبرد شاهپور می نویسد : شاپور در قطیف از کشتی پیدا شد و عده زیادی از شورشیان بحرینی را سرکوب کرد و کل جزیره را تحت کنترل گرفت . سپس به سوی تمیم راهی شد ولی چون شرارت اعراب خاتمه نیافت و شورشهای سختی کردند شاهپور آنان را برای عبرت گرفتن دیگران به یکدیگر بست و شانه هایشان را سوراخ نمود و طنابی از میان آنها عبور داد . پس از این واقعه بحرین برای همیشه آرام شد و تحت کنترل ایران .

کتیبه داریوش بزرگ در بیستون نیز سندی دیگر بر مالکیت ایران بر خلیج فارس و کلیه جزایر آن است : داریوش شاه از اربابه ( بخشی از عربستان ) - ماکا ( قسمت مجاور تنگه هرمز ) و . . . نام می برد . جنوب و تنگه هرمز و سواحل خلیج فارس کاملا تحت اختیار ایران بوده است .

بحرین در طول چهارصد و اندی سال حکمرانی ساسانیان بر بخش زیادی از خاورمیانه جزوی از خاک ایران بود . کلمان هوار می نویسد در زمان پادشاهی خسرو پرویز ساسانی در سالهای ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی پیامبر اسلام شاه بحرین به نام منذربن ساوی را که زیر کنترل شاهنشاه ایران بود به اسلام دعوت نمود و او اسلام آورد . در آن وقت در هجر پاتخت بحرین مرزبانی به نام اسبی بخت کنترل نظامی بحرین را بر عهده داشت . وی از سوی شاهنشاه ایران برگزیده شده بود . چون برخی از بحرینی ها اسلام نیاورند و مجبور به دادن خراج به ماموران پیامبر شدند ساکنین بحرین سر به شورش نهادند و پس از مدتی همگی از اسلام برگشتند و زرتشتی گشتند .

در کتاب الخراج آورده شده است : پیامبر اسلام از مجوسان ( زرتشتیان ) هجر در بحرین جزیه میگرفت و قرار گشت هرکسی به دین اسلام روی آورد مال و خون و زندگی اش در امان باشد .
۲۵٣۷۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاهد زنده

عنوان : آقای منصوری راست میگوید
من بچشم خودم در مدرسه که میرفتم در کتاب جغرافیای آنزمان، بحرین بعنوان استان چهاردهم ایران مرقوم شده بود ، دیدم وخواندم. حالا که یک نفری در کامنت ۲۵۳۶۷ ادعا میکند که بحرین استان چهاردهم ایران در زمان محمدرضا پهلوی نبود، کاشکی وی «پیر» و «خرفت» بود. ولی باو هیچ لقبی نتوان داد جز نادان و بیسواد ذاتی.
۲۵٣۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : درباره ی بحرین
گوکل کنید و بققی را بخوانید:
تاریخ بحرین قبل و بعد از اسلام

بحرین نام مجموعه جزایری ایرانی است ک در جنوب غربی ایران قرار دارد و در غرب کشور قطر واقع شده است . نام جزایر دیگر بحرین به این شرح است : منامه - محرق - ام نعسان - ستره - ام الشجر - ام الشجیر - بنی صالح - بکا - حوار - حاله البیض . بحرین دارای محصولات بسیاری از قبیل برنج - انار - لیمو - گردو - مرکبات - موز - بادام - تمرهندی - انبه می باشد . مردم جزیره بحرین تا پیش از استقلال بیش از ۲/۳ ایرانی و پارسی زبان بوده اند . متاسفانه پس از جدا شدن با یاری کشورهای عربی و انگلستان هویت ایرانی آنجا را تعدیل دادند و عربهای بسیاری را راهی بحرین نمودند تا هرگونه ارتباط با ایران و هویت ایرانی را تکذیب کنند . همینطور ایرانیان بسیاری مجبور به کوچ به سواحل خلیج فارس شدند ولی تاریخ و اسناد ملی بسیاری که بر جای مانده است همه تلاشهای کشورهای بدوی عرب را بی نتیجه می گذارد و ایرانی بودن بحرین را اثبات میکند . روزگاری نه چندان دور پول ایران با ارزشترین پول بحرین بود ولی انگستان پول خود را جایگزین آن نمود . شهر منامه پرجمعیت ترین شهر بحرین است . بسیاری از مناطق بحرین نامهای ایرانی دارد منجمله : توبلی - دراز - توری - دمستان - سبز - شاخوره - فارسیه - کرانه - کرزکان - مرخ - مروزان - نویدرات که همگی مشتق شده زبان پارسی هستند .بیشتر مورخان عرب بر این باور هستند که نخستین شهری از ایران که توسط سپاه اسلام گشوده شده بحرین است .

امین روحانی در کتاب خود معروف به ملوک العرب نوشته است : در سالهای نخستین اسلام بحرین در قلمرو ایران بود . مردمانش زرتشتی و یهودی و نصاری . منذر و تیمی از ماموران پادشاه ایران مسئول حکمرانی بر بحرین بوده اند .
۲۵٣۷۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : الهه.ب

عنوان : دم روباه از زیر عبای ملا
جناب فرناز ایراندوست، باین جمله دم روباه(شاه) را از زیر عبای ملا نمایان ساختی.« در طول این سه چهار سال اخیر بزرگوارانی چون اقایان شمشیری، میرفطروس، شوکت، و یا خانم بقراط با قلم خود و افشاگریهای خود بر ضد تمامیت خواهان اسلامی و کمونیست و مصدق اللهی خدمات زیادی را به نسل جوان گریزان از بلوای خانمانسوز ۲۲ بهمن کرده اند.». حالا فهمیدم که شاه پرستان و جان نثاران کیه که با «اسامی» دیگری خودنمایی میکنند.
۲۵٣۶٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به آقای منصور منصوری

عنوان : چقدر راحت دروغ میگویی
آقای منصور منصوری شما چقدر راحت دروغ میگویی. کجا بحرین استان ایران بود؟ خوب است که اسناد وزارت خارجه را آقای تفرشی منتشر کرد. شما طبق معمول دیگر مصدق پرستان، جز شعارهای دروغ بدون مدرک و دلیل چیزی ارائه نمیفرمایید. شما محبت کنید و بگویید که استاندار بحرین و یا نماینده مجلس از این استان در زمان پیشوای شما مصدق چه کسی بود؟ شما اسناد منتشر شده را که آشکارا نشان میدهد طبق هیچ قانون بین المللی بحرین جزء ایران نبود را قبول ندارید، ولی از آن طرف در پی پیرمردان ناشناس در امارات هستید که میگویند اینجا جزء ایران بود؟ واقعاْ که خنده دار است! طبق اسناد معتبر موجود بحرین به "همت" سلاطین قاجار، که آقای مصدق السلطنه یکی از شازدگان طراز اول دربار آنان بود و در خاطراتش با افتخار از آنها صحبت میکند، از ایران جدا شد.
۲۵٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : جناب دانشجو، دقت در امر آموزش لازم است.
جناب دانشجو-زگهواره تا گور دانش بجوی، شعار « برقرار باد آزادی، استقلال، جمهوری در ایران » را دوباره بخوان و با « دقت» دانش بجو. «جمهوری درایران » همان «جمهوری ایرانی» است و بارها هم در نظریاتم اعلام کردم. مثل اینکه یک جای دیگر شما میسوزد. و با شمشیر «چوبی» بجنگ دشمن «خیالی» میروید. من نه نشان از رژیم سابق دارم و نه از رژیم اسلامی شما درایران. برای من «فرمهای» متفاوت استبداد و تجاوز بحقوق انسان و استعمار و کودتاگر و جنایتکار، شمال و جنوب، شرق و غرب، «عجم، عرب، یهود، مسحیی شاهی، اسلامی و مذهبی بهرفرمی ...» ندارد. شناختن صور مختلف استبداد و ارتجاع دقت بسیار می طلبد و امیدوارم که شما بادقت بیشتر برای رسیدن بآزادی و جمهوری ایرانی، در جناح ملیون آزاد اندیش و ضد استبداد ایران قرار بگیرید. موفق باشید.
۲۵٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : بازهم بی سوادی شاهدوستان
دانشمند ساواکی در اثر بی سوادی اصطلاحی که من ازسخن حافظ آموخته ام را باد معده ارزیابی می کند او درپاسخ من که نوشتهام""حافظه ی تاریخ عزیز،حرفهای دل مرا می زنید."""

می نویسد:

."""........ بجای مغز از شکمتان برای حرف زدن استفاده میکنید.بقول شاعر
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل …که باد اندر شکم بار است بر دل
شمانیز خوب به توصیه شاعر عمل میکنید.

در پاسخ حرف دل حافظ را می نویسم

چوبشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نئی ابلها سخن اینجاست

نابغه بی شرم دل مقوله ی ای عرفانی در فرهنگ ماست و با مقوله ی شکم و شکمبارگی که اندیشه شما را اشغال کرده است تفاوت دارد.

کاش شما ساواکی ها ی کودن بجای کرنش به نوکران بیگانه تاریخ ، سیاست و ادبیات می آموختید.
۲۵٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : نقل و قولهای ناشناس
این شاه طلبان که شاهشان را ژنرال هویزر با همکاری بهشتی و چند آخوند دیگر دمش را گرفتند و بیرونش انداختن بسیار خیانت کرد. یکی از خیانتهایش دادن بحرین به انگلیس. ناشناس رفته از تفرشی نقل قول آورده که بله بحرین مال ایران نبوده است. ناشناس باید بداند که تمام جزایر بویژه دوبی، شارجه، و..... تحت الحمایه ایران بوده اند و اگر همین امروز یک دوبیی ۹۰ ساله زنده باشد می تواند بگوید که ساکنین اولیه دوبی ایرانیان بوده اند. اما بحرین متعلق به ایران بوده است که در دوران قاجار وقتی امپراطور بریتانیا وارد خلیج فارس شد با اجازه پادشاه وقت آنرا تحت الحمایه خود قرار داد. بدبختی ما فقط شاهان پهلوی نبوده اند. قاجار ها از پهلوی ها بدتر بوده اند. در دوران نخست وزیری مصدق وطن پرست در همان دوران ملی کردن نفت بحرین که جزء خاک ایران بوده است را بعنوان استان ۱۴ ایران اعلام می کند تا به انگلیسی ها بفهماند بحرین جزء خاک ایران است. شاه خائن که با کمک کودتا انگلیس- امریکائی و آخوند های خائنی چون کاشانی ، بهبهانی، فلسفی و درس خواندهائی مثل زاهدی، بقائی، حائری زاده و... دوباره بقدرت رسید. در سال ۱۳۵۰ بحرین را بعنوان هدیه به انگلیسی ها داد. بعد هم گفتند بله رفراندمی بوده و مردم بحرین گفته اند ما می خواهیم مستقل شویم. عجبا در یک کشوری که هنوز در قرن ۲۱ انتخاباتی صورت نمی گیرد در سال ۱۳۵۰ بطور دمکراتیک انتخابات برگذار شد و مردم بحرین هم نظر دادند. تازه مگر شاه چه حقی داشت که خودسرانه بدون مشورت با مردم ایران و نیروهای سیاسی ایران دستور رفراندم بدهد. لذا ناشناس که وظیفه ای جز دفاع از خائنین ندارد. می گوید بحرین مال ایران نبوده است. چه کلمه ای سزاوار شاه و شاهدوستان است بی وطن یا وطن پرست؟ خوانندگان خود قضاوت کنند. اخیراً هم مشتی نقل قول بدون منبع آورده است. ممکن است درست باشند ولی نقل قول بدون منبع اعتبار ندارد. این را برای آگاهی ناشناس می گویم
۲۵٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شیطون!!!

عنوان : این دسته گل ها را کی به آب داد؟
«سیاست مداخله جویانه بریتانیا و روسیه در ایران, بار دیگر در سال ۱۹۰۷, هنگامی که این دو قدرت خارجی مخفیانه ایران را به دو حوزه نفوذ خودشان تقسیم کردند, به هم گره خورد. ایالات شمالی و مرکزی, از جمله تهران و اصفهان, در حوزه نفوذ روسیه در آمدند. همچنین منطقه ای حائل بین این دولت ها تعیین شد. متعاقب این قرار داد, این دو کشور مانع هر گونه کوششی برای تإسیس یک دولت متمرکز یا هر گونه اصلاح اقتصادی شدند. بر جسته ترین جنبه مداخله این دو کشور, هنگامی به اوج رسید که آنها مانع اصلاح اداره مالیه کشور توسط دولت شدند. در سال ۱۹۱۱,دولت ایران یک اقتصاددان آمریکایی به نام مورگان شوستر را به استخدام گرفت تا اداره مالیه کشور را اصلاح کند. بریتانیا و روسیه با ادعای این که عملکرد دولت ایران در ایالات شمالی و جنوبی مستلزم تصویب آنان است, دولت ایران را مجبور کردند تا وی را مرخص کند (کاظم زاده :۱۹۶۸ ۵۴۸ ـ ۶۴۴)».
۲۵٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دانشجو-زگهواره تا گور دانش بجوی

عنوان : حرف در دهان ملت ایران نگذارید. خواسته های ملت ایران درشعارهایش داده شده و در تاریخ به ثبت رسیده است. شما که درباره وقایع چند ماه اخیر دروغ می گویید فقط خدا میداند درباره ۱۰۰ سال اخیر چقدر دروغ گفته و می گویید.
اصلا قضیه شاه و شیخ و مصدق به کنار، شما چرا درباره تاریخ یکسال اخیر ایران دروغ می گویید؟ کی ملت شعار استقلال، آزادی و جمهوری ایران سر داد؟ واقع بیشرمانه تر از این دیگر نمیتوانستید عمل کنید که حرف در دهان جنبش سبز ملت ایران بگذارید. شعار ملت ایران در تظاهرات استقلال، آزادی و جمهوری ایرانی بود و نه «جمهوری ایران». چشم در چشم ملت ایران نگاه میکنید و با وقاحت تمام دروغ میگویید. کی ملت شعار حمهوری ایران سر دادند؟ چرا دروغ به این بزرگی میگویید؟

بیشرمانه حرف در دهان ملت ایران نگذارید. ما چنین اجازه ای بشما نمیدهیم که با سرنوشت ما بازی کنید. به شما اجازه نمی دهیم تاریخ یکسال اخیر ایران را تحریف و جعل کنید. خواسته های ملت ایران درشعارهایش داده شده و در تاریخ به ثبت رسیده است و انکار آن فقط دروغگویی شما را ثابت می کند. شما که درباره وقایع چند ماه اخیر ایران، دروغ به این بزرگی علیه ملت ایران می گویید فقط خدا میداند که درباره تاریخ مغاصر ایران چقدر دروغ گفته و می گویید.

شعارهای اصلی ملت ایران را بشما باید مرتب یادآوری کرد و یادتان داد که با تکرار دروغ تان خودتان ممکنست باورتان بشود ولی ما با پخش نوارهای تظاهرات و شعارهای داده شده دروغ شما را خنثی و شما را افشا خواهیم کردو ما ملت ۳۱ سال پیش نیستیم که سرنوشتمان را بدست از ما بهتران بدهیم تا دوباره فاجعه بیافرینند.

شعارهای ما خوشایند شما نیست چون درست برخلاف سیاست و اهداف شماست. ما رابطه سالم با آمریکا را میخواهیم و نه رابطه ارباب رعیتی با روسیه که سهم ما از دریای مازندران را درسته دارد قورت میدهد. ما رابطه سالم با اسراییل را میخواهیم و نه با اعرابی که سه جزیره ما را با کمک انگلیس میخواهند درسته قورت بدهند و در هر فرصتی نام خلیج همیشه فارس ما را زیر سئوال میبرند. ما حاکمیت ملی خود را با جمهوری ایرانی خود میخواهیم و نه یک جمهوری ایران مثل کره شمالی و کوبا و چین. امیدوارم شیرفهم شده باشید.

شعارهای ملی ما بقرار زیر هستند:-

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران بود.

مرگ بر دیکتاتور

مرگ بر روسیه و نه مرگ بر آمریکا

مرگ بر چین و نه اسراییل

استقلال،آزادی،جمهوری ایرانی و نه جمهوری ایران

کسانیکه شعارهای ما را نمیدهند دشمنان ما محسوب میشوند و اصول دیگری در دستور کار مشکوک خود دارند. کسانیکه از جنبش سبز حمایت نکرده اند مسئول مرگ همه اعدام ها و شکنجه ها و تجاوزهای یکسال اخیر هستند. کسانیکه قانون اساسی نوین ایران را بر پایه منشور جهانی حقوق بشر ناکافی میدانند، مثل آقای فرید راستگو، باید پاسخگو باشند که به چه دلیلی چنین ادعایی میکنند.

حرف در دهان ملت ایران نگذارید. خواسته های ملت ایران درشعارهایش داده شده و در تاریخ به ثبت رسیده است. شما که درباره وقایع چند ماه اخیر دروغ می گویید فقط خدا میداند درباره ۱۰۰ سال اخیر چقدر دروغ گفته و می گویید.

من به جنبش سبز ملت ایران اعتقاد راسخ دارم و تا زمانیکه شعارهایش در راستای استقلال آزادی و جمهوری ایرانی باشد آنرا حمایت میکنم.
۲۵٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : هدیه از امل

عنوان : بحث سلطنت طلبان بی پایه وخسته کننده شده است
من کار ندارم شما چه شغلی دارید ولی بحث تان بی پایه است. چرا که کارنامه از مخالفین شاه مشخص است یعنی سرنگونی شاه شاهان همراه مردم ایران و فراری دادن ساواکی ها وسلطنت طلبان جنایتکار که برروی مردم ایران شلیک کردند وکارنامه شما و رژیم جمحوری اسلامیاعدام و کشتار وزندانو شکنجه. بروید دکانتان را در همان سایتهای سلطنت طلبان راه بیندازید.

از چپها و ملییون ودیگر ازادیخواهان هم که با اوردن اسناد خیانت و دلائل مختلف یک بار دیگر به ما جنایات و نوکری شاه شاهان را یاداوری کردندو بح ما نسل جوان یاداوری کردند که راه رسیدن به دمکراسی از مسیر مبارزه با جنایاتکاران اسلامی و شاهنشاهی میگذرد

درود بر شما دوستان خوب
۲۵٣۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نسیم

عنوان : سهم سلطنت طلبان از بودجه ۷۵ میلیون دلاریسازمان سیا ووزارت خارجه امریکا به جیب چه کسانی میرود?
بودجه ۷۵ میلیون سیا به جیب ساواکی ها و سلطنت طلبانی میرود که یکی دوتا شون اینجا با نامهای مختلف کامنت مینویسند. ناشناس وپرسشگر و ۵۰ ساله و ایرانی وحقوق بشر و.............................. مزد میگیرند تا علیه شخصیت های مورد احترام مردم ایران مثل دکتر مصدق فحاشی کنند. هرچی بدو بیراه به مصدق و افراد خوشنام تاریخ ایران بدهیدفایده ای ندارد. مشکل شما همان است که شاه در کتابش اورده است . ژنرال هویزر دم مبارک شاهنشاه شما را مثل موش مرده گرفت و به خارج از کشور پرتاب کرد و مطمئن باشید به خاطر تبلیغات چپ ها و ملیون اینکار را نکرد بلکه تاریخ مصرف شاه شاهان تمام شده بود بروید کتابش را یوایشکی در اتاقهای دربسته بخوانید و پیش خودتان خجالت بکشید که چرا با تمام مزدوری که شاه برای امریکا کرد این بود سرنوشتش.

زنده بادایران
پیش بسوی برقراری یک جمهوری با رای مردم که جوانان ایران به نام جمهوری ایرانی و جمهوری انسانی انرا شعار خود نمودند
۲۵٣۵۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : برقرار باد آزادی، استقلال، جمهوری در ایران
خطاب بآزادیخواهان و استقلال طلبان ایران، بازماندگان حکومت خیانت پیشه و چپاولگر پهلوی با کمک عناصر خود فروخته با صرف بودجه کلانی سعی میکنند که دوباره خودشان را «مطرح» سازند. در دام این شیادان نیافتید. در سر راه مبارزه بر علیه استبداد و خشنونت، مزدوران داخلی و خارجی بکمین نشسته اند.
۲۵٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : نه استبداد شاه، نه استبداد شیخ، لعنت بهردو
آقای ناشناس، پررویی و خود را بخریت زدن بس است. واقعآ میدانید که خطاب بازادیخواهان و ضد عناصر ضد استبداد شه و شیخ نوشتید «این پنج سرو ازاده بتازگی خشکانده شده, در حقیقت بر اثر اشتباهات مهلک شما وامثال شما. » یعنی چه؟ این نوشته «اشک تمساحی» شما چیزی جز اینکه ثابت کردید که شما مزدور این رژیم جنایتکار امروزی و بجا مانده از حکومت پهلوی هستید. برای رسیدن بحاکمیت مردم و آزادی و استقلال، مبارزه با استبدادگرایان امروزی هرگز جدا از مبارزه با پس ماندگان مرتجع رژیم فاشیستی پهلوی نمیتواند موفق گردد.
۲۵٣۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : تمام فحشها فقط برازنده خودت است
جناب ناشناس «آشنا قلم»، شما بخاطر اینکه استبداد و جنایات پهلوی را تطهیر کنید، همه ملیون، آزادیخواهان و انساندوستان (زنده و کشته و فوت شده) ایران را بباد ناسزا و تویین گرفتی (که سزوار موجود احمقی مثل خودت است). هر صفتی که حافظه تاریخ و دیگران بتو و امثال شاه پرستانی از قماش خودت دادند، مورد تایید منهم است. شما سزاوار بیشتر از اینها هستید و اگر میتوانستم (ادب اجازه میداد) نگارش میکردم. «جوان بودن» دلیل تبریه بودن از اعمال جنایتکاری نیست.
۲۵٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : اتهام ساواکی و سلطنت طلبی وشاهپرستی و دشنام ما رااز میدان بدر نمیکند فقط میزان دموکرات, ازادیخوه ومذبذب بودن مخالفان پهلویها را اشکار میکند که مامدتهااست به ان تاکیدداریم وحالا مدعای ما ثابت شد.
اتهام ساواکی و سلطنت طلبی وشاهپرستی و دشنام ما رااز میدان بدر نمیکند فقط میزان دموکرات, ازادیخوه ومذبذب بودن مخالفان پهلویها را اشکار میکند که مامدتهااست به ان تاکیدداریم وحالا مدعای ما ثابت شد. بامدرک ثابت کردیم که شما همین روشهای تخریبی وخود حق مطلق بینی را دردوران پهلوی داشتید و همه یاهیچ بودید و کشوربه فاجعه سوق دادید وکماکان طلبکارید. بقول میرفطروس: "روشنفکران همیشه‌طلبکاروقهرمانان سرشکسته"، چنگ بر چهره‌ی حقیقت، و تیغ بر دیدگانِ دانایی می‌کَشند و در این میانه کسی نیست که بپرسد: «آقایان! لطفاًکارنامه‌های‌تان!».

"حافظه ی تاریخ عزیز،حرفهای دل مرا می زنید." خودتان اعتراف میکنید بجای مغز از شکمتان برای حرف زدن استفاده میکنید.بقول شاعر
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل …که باد اندر شکم بار است بر دل
شمانیز خوب به توصیه شاعر عمل میکنید.
درمورد اوباش کودن,شرم بر طرفداران جنایت و دریوزگی,جلادان ننگ برشما باد,اراجیفها «احمقانه»,بی شرمی و حماقت,مزدور کثیف,...

فحش از دهن تو طیبات است!
کودن کسی است که بجای مغزاز شکم حرف میزند.
اوباش کسی است که بجای استدلال,زبان به دشنام الوده میکند.
بی شرم کسی است که دکان داراست و تاریخ میفروشد.
دریوزه کسی است که به دستبوسی امام میشتابد وبه زیر عبای ایشان میخزد.
شرم یک فضیلت انسانی است که شما از هردو بیگانه اید.
جلاد کسی است برای بدنام کردن دیگری ویا برای رسیدن به هدف ازکشتن بیگناهان وهم گروهان و کودکان ابایی ندارد.
بی شرم کسی است که افتضاح ۵۷ را انقلاب شکوهمند میداند.
مزدور کثیف کسی است که اخرین امید ایران یعنی بختیار را به طمع مقام به خمینی و شوروی میفروشد.
اوباش کسی است که در دوران "پیشوا" باچوب وچاقو از مخالفان نسق میکشید.
کودن کسی است که ادعای قانون مندی میکند ولی از قانون شکنی هایش مدرک میگذارد.

و سرانجام
ننگ بر است که قلب میکند و سالهااست که "پیشوا"یش را درلباس میش جا میزند.

عقب مانده اید جانم عقب ,از غارکهف بیرون بیاید. مادر اینجابجای احتجاج فقط فحش دیده ایم. دو چیز طیره عقل است دم فرو بستن به وقت گقتن و گفتن به وقت خاموشی. ظاهرا خاموشی در قاموس شما معنی ندارد.
. سعی کنید انسان باشید.میدانم خیلی سختتان است ولی تلاشتان را بکنید.
دشمن و دروغ و خشکسالی ازایران دور باد
۲۵٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : به حمید زرگری و حافظه تاریخ و سروش عبدی عزیز ودوستی که بدون نام سنداز منابع خود سلطنت طلبان بویژه از کتاب "پاسخ به تاریخ شاه" میگذارد
من با اینکه سنم به اوائل انقلاب نمیرسد ولی بخاطر شرایط خاص با تعدادی از سلطنت طلبان و ساواکی ها و شاهپرستان بازنشسته سروکار داشته ام.تجربه من به من میگوید که انها در رژیم جنایت جمهوری اسلامی یک نوع اعاده حیثیت برای خودشان میبینند.خوب ما که جزئی از مردم ایران بحساب میاییم باید برای اینده ایران و راه برون رفت از دیکتاتوری تلاشمان را دوچندان کنیم.نمیشود با دفاع از جنایات رژیم شاه برای دمکراسی و حقوق بشر مبارزه کرد.بحث با سلطنت طلبان وساواکی هایک نوع وقت تلف کردن است. بویژه شما در فضای اینترنت نمیدانید با کدام جنایتکار روبرو هستید. البته در زندگی معمولی و مثلا سرکار طبیعی است که ادم اگر جائی باسلطنت طلبی برخورد خوب ممکن است بحثی هم بشود. ولی اینها که اینجا کامنت میگذارند حتا از سلطنت طلبان مشروطه خواه هم نیستند چرا که در غیر اینصورت به دکتر مصدق فحاشی نمیکردند. دکتر مصدق و جبهه ملی ونزهت ازادی مشروطه خواهان قبل از انقلاب هستند و اگر کسانی بهر دلیل امروز ادعای حکومت مشروطه سلطنتی میکند نمیتواند به انها بی احترامی کند. اینها از دیکتاتوری وجنایات رژیم شاه دفاع میکنند وبه هیچوجه به استدلالها و مدارک شما پاسخ نمیدهند و برخلاف ادعاهای انها که خودرا شاگردان تاریخ میدانند و میخواهند یاد بگیرند انها بیشتر به شاگردان گوبلز ونصیری و ثابتی شبیه هستند.امروز در کردستان بخاطر اعدام هم میهنان ازادیخواه ما اعتصاب عمومی است. وقت تان را بخاطر تفاله های باقی مانده از ساواک تلف نکنید. رژیم شاهنشاهی پوشالی بود و بوی گند میداد این بوی گند مشام ایرانیان را میازرد و از لابلای کتاب پاسخ به تاریخ بویژه بخشی را که دوست سند گذار ما اینجا اورده است که ژنرال هویزر دم شاه را مثل موش مرده گرفت و پرتاب کرد به خارج از کشور. خوب با همین یک سند اگر سلطنت طلبان ذره ای صداقت و میهن دوستی داشته باشند برایشان کفایت میکند که با داشتن چنین اعلا حضرت نوکر بیگانه بروند سرشان را بگذارند وبمیرند.

وقتتان را برای رژیم پوشالی که ملت ایران سرنگونی انرا با قدرت به پشتیبانان بیگانه ان تحمیل کرد تلف نکنید. تفاله های ساواک و سلطنت ارزش بحث ندارند
۲۵٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : دریای هفتگانه
حافظه ی تاریخ عزیز،
حرفهای دل مرا می زنید. ادامه دادن بحث با این اوباش کودن نتیجه ای ندارد.
این وفادارن شاه،بدریای هفتگانه شسته نمی شوند.
۲۵٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : یکباره "جاوید شاه" شد "مرگ بر شاه"

عنوان : ملکه مادرتاج الملوک:
یکباره "جاوید شاه" شد "مرگ بر شاه"
عنوان : ملکه مادرتاج الملوک:
من درتهران که بودم بطورمرتب هر روزیک مقدارتریاک استعمال می‌کردم ویک گیلاس هم کنیاک با غذای روزانه می‌خوردم اما این برنامه چهل ساله من درخارج بهم ریخت!
خدمت شما عرض کنم که رضا شاه روزانه یکبارصبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال می‌کرد. دکترها به اوگفته بودند تریاک قند خون را می‌سوزاند. رضا عادت داشت بعد ازناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد.
من هم این عادت را از رضا گرفتم. دربین بچه‌های رضا غلامرضا وحمیدرضا تریاکی حرفه‌ای شدند.
س: اگرممکن است علت خارج شدن خودتان را ازایران شرح دهید.؟
تاج الملوک: راستش را بخواهید این اواخرهمه چیزرا ازمن پنهان می‌کردند. البته حالا اشرف وشمس می‌گویند علت پنهانکاریشان این بوده که نمی خواستند من ناراحت نشوم وفشارم بالا نرود. اگرچه من ازخیلی مطالب‌بی‌اطلاع بودم، اما می‌دانستم اوضاع مثل سالهای ۱۳۲۰ و۱۳۲۸ شده است. من همیشه عمرم ازاینکه سرنوشت سلطنت پهلوی هم مثل سرنوشت سلطنت قاجاریه شود دراضطراب بودم. یکبارموقعی که « رزم آرا» برای اخلال درسلطنت محمدرضا نقشه چینی می‌کرد خواب‌هائی می‌دید که به محمدرضا گفتم من می‌ترسم یک رضا خان پیدا شود وهمان کاری را که پدرت با احمد شاه کرد با تو بکند! یادم هست که محمدرضا خندید و گفت: « نه رزم آرا رضا شاه است ونه من احمدشاه!» اما این پیش بینی من درست ازآب درآمد وبالاخره کلک سلطنت پهلوی را کندند!
به جهنم که مردم سلطنت ما را نخواستند. قابل نبودند. یک روزی خودشان پشیمان می‌شوند وچراغ برمی دارند و دنبال ما می‌گردند!
سلطان خوب است، مثل سلطان ژاپن که مردم مثل بت او را می‌پرستند و حکم او را مثل حکم خدا می‌دانند نه اینکه درمملکت ایران بیایند واسائه ادب کنند و بگویند مرگ برشاه! بیچاره محمدرضا به اتفاق هویدا رفته بود بالای سر تظاهرکنندگان میدان شهیاد ) آزادی کنونی ( وآنجا آنقدرصدا زیاد بود که از داخل هلیکوپترشنیده بود مردم می‌گویند مرگ برشاه!
حالا کی می‌گفتند مرگ برشاه؟ ازاوایل سال ۱۳۵۷. درحالی که همین مردم چند ماه قبل ازآن دربهمن سال ۵۶ به مناسبت ششم بهمن ازصبح تا شب در خیابان رژه می‌رفتند ومی گفتند جاوید شاه!
آتاتورک توانست ترک‌ها را تا حدودی اروپایی کند، اما رضا نتوانست همان برنامه‌های آتاتورک را درایران پیاده نماید. ما خودمان پیشقدم کشف حجاب شدیم. من واشرف وشمس با سرهای بازو بدون چادر و چاقچوردرجشن کشف حجاب شرکت کردیم، اما مردم بجای آنکه ازما تبعیت کنند نسبت‌های ناجوربه ما دادند واشعارجلف درهجو ما سرودند وچه کارها که نکردند!
این خبرهای مربوط به اعدام روسای دولت‌های گذشته وماموران دولتی وارتشی ومستخدمین ساواک ودربار روی من اثرات بدی گذاشته است. همین آقای ارتشبد نصیری چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! همین آقای رحیمعلی خرم که ازنزدیکان بود چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! لابد اگرماهم درایران مانده بودیم ما را هم اعدام می‌کردند؟!
مگرما چه گناهی کرده ایم؟! نه، شما بفرمائید!
س - پس شما درجریان انقلاب وحوادث قبل وبعد آن قرارداشتید؟

تاج الملوک:
چطور خبرنداشتم؟ البته اطرافیان رعایت حال مرا می‌کردند وبرای اینکه کدر نشوم مرتب می‌گفتند چیزی نیست، وبزودی سروصداها می‌خوابد. اولش که ماجرای تبریزپیش آمد وبعد که ماجرای قم پیش آمد خوب من همه چیز را مطلع شدم. بعدا هم روزنامه‌ها را می‌خواندم وکسانی که به ملاقاتم می‌آمدند درعین اینکه سعی می‌کردند مسائل را کوچک نشان دهند دست آخرازمن می‌خواستند محمدرضا را نصیحت کنم وازاو بخواهم تا قوی تر برخورد کند وجلوی آشوب طلبان بایستد. خوب راستش من فکرنمی کردم کار به جایی برسد که سلطنت ازبین برود. به همین خاطرزیاد پاپی محمد رضا نمی شدم. محمدرضا حال نداربود واین سال آخری که ایران بودیم زیاد سردماغ به نظر نمی رسید. حتی زمستان‌ها که عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برود آن سال نرفت ودرایران ماند. من به حرف‌های فرح وخود محمدرضا اطمینان نداشتم وفکرمی کردم که آنها برای جلوگیری ازغصه خوردن من نوع مریضی محمدرضا را به من نمی گویند. به همین خاطرخودم هرهفته دکترایادی را احضارمی کردم وجویای مریضی محمدرضا می‌شدم.
محمدرضا ازبچگی ضعیف بود. علت ضعیفی اوهم این بود که با اشرف توامان به دنیا آمد. البته اول محمدرضا آمد و بعد اشرف. به فاصله چند دقیقه. آن موقع علم طب زیاد پیش نرفته بود. زایمان‌ها توسط قابله انجام می‌شد که پیش خود کاریاد گرفته بودند.
ایادی همیشه به من اطمینان می‌داد که جای نگرانی نیست وموضوع مریضی محمدرضا به خاطرشیطنت‌های زیاد او وضعف قوه باء است! خدا لعنت کند اسداله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست می‌کرد و باعث تحلیل رفتن قوه پسرم می‌شد. به هرحال پسرم شاه بود واگرشاه ازشاه بودنش لذت نبرد وشاهی نکند چه بکند؟!
ازآبان ۱۳۵۶ تا اول سال ۱۳۵۷ یکباره همان مردمی که جاوید شاه می‌گفتند، رنگ عوض کردند و شعار "مرگ برشاه" دادند. روزنامه‌های مجیز گو تبدیل شدند به روزنامه‌های ضدما. مثل ماجرای رفتن رضا از ایران.
تا قبل ازشهریور۱۳۲۰ همه روزنامه‌ها ازرضا به اسم اعلیحضرت پهلوی اسم می‌بردند. اما همینکه پایش را ازمملکت بیرون گذاشت همان روزنامه‌ها که ازدربارمقرری می‌گرفتند وبرای نشان دادن مراتب سرسپردگی خودشان ازهم سبقت می‌گرفتند شروع به هتاکی کردند. حتی عباس مسعودی که سرمایه اش را رضا ازپول شخصی خودش داده بود وهمه چیزش ازرضا بود درروزنامه اش رضا را متهم به غصب زمین واراضی واملاک مردم کرد.
خدمت شما عرض کنم مردم ایران وایرانی جماعت گوسفند امام رضا را تا صبح نمی‌چرخاندند! این حرف را من نمی زنم واین یک ضرب المثل قدیمی است وبه قول معروف تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! وقتی خودشان این ضرب المثل‌ها را درباره خودشان ساخته اند مسلم است که خودشان را بهترازمن وشما می‌شناسند! نه می‌شود روی مخالفت این مردم حساب کرد و نه روی حمایت آنها!!
موقعی که ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد ومردم درخیابانها ریختند وبه نفع محمدرضا شعاردادند محمدرضا ازفضل اله زاهدی پرسید این مردم همه شاه دوست هستند پس چه کسانی تا سه روزقبل خواستار سرنگونی من بودند؟
زاهدی گفت: همین‌ها!
اینها ازهرطرف باد بیاید بادش می‌دهند! خودشان هم نمی فهمند چه می‌خواهند!
خوب بیایند و به مردم بگویند که چرا انگلیسی‌ها سه باردرایران دست به تعویض شاه زدند. یکباراحمد شاه را بردند ویکباررضا ) شاه( را بردند ویکبارهم محمدرضا) شاه( را؟!!
خوب شما ببینید چطور اسداله علم با کمال شهامت به محمدرضا می‌گفت که مشیرومشاوردولت فخیمه انگلستان است. علم ازملکه انگلستان لقب اشرافی لرد وسرگرفته بود و خلاصه لقبی در انگلستان نبود که به او نداده باشند!
یک پدرسوخته دیگری بود به نام « شاپورجی» که با پررویی به محمدرضا می‌گفت من قبل ازاینکه تبعه ایران باشم نوکرملکه انگلستان هستم!
ما ازامثال این آدم‌ها که جاسوس و نوکرآشکار و یا پنهان انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بودند دورو برمان زیاد داشتیم.
گاهی به محمد رضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکراجنبی هستند آنها را اخراج نمی کنی؟
محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای براخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم ده‌ها نفردیگررا اطرافم قرارمی دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولت‌های خارجی ازحسن انجام اموردرایران راحت باشد!
آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه وبودجه. اصلا" خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه وبودجه درایران وجود نداشت وآمریکایی‌ها آن را درست کردند.
مثلا ارتش ایران احتیاج به توپ وتانک داشت. می‌گفتند می‌دهم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش.
حالا من خواهشم این است که بین آدم‌ها چهارتا مرد پیدا شود و قبل ازمرگ بیایند اسم نیکی برای خودشان درست کنند وخاطرات خود را صاف و راست و پوست کنده بنویسند و بگویند که چه دستوراتی گرفتند وچه می‌کردند! خوب، همین آقای ارتشبد قره باغی آمد بیمارستان دست مرا بوسید و در خواست بخشش کرد. خوب است این آقای قره باغی خاطراتش را بنویسد و بگوید چرا به ولینعمت خود خیانت کرد و ارتش را تسلیم متجاسرین کرد. ارتش را چه کسی تسلیم کرد. همین عباس قره باغی که ما به او عباس پشگل می‌گفتیم. مدتها مامور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم درمانژ فرح آباد که متعلق به گارد جاودان بود، آنجا اسب سواری می‌کردیم واین عباس قره باغی همیشه بوی پهن وپشگل وسرگین اسب واسترمی داد.
دربین افسران هم جزو‌بی‌سوادها بود.
محمد رضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.
آنوقت همین آدم اعلام‌بی‌طرفی کرد و ارتش را ازخیابان‌ها به پادگان‌ها برگرداند.
بعد هم درکمال امنیت آمد به خارج. آمد نیویورک دست مرا بوسید و گفت: من بی‌تقصیربودم. آمریکائی‌ها به من گفتند ارتش را برگردانم به پادگان‌ها!
اینطورکه می‌گفت یک ژنرال آمریکائی به تهران رفته ومهارارتش را در دست گرفته وخواستار برگرداندن ارتش به پادگانها شده بود. موقعی که ما در سال ۱۳۵۶ به آمریکا آمدیم اول رفتیم به کالیفرنیا درملک خصوصی شمس ساکن شدیم یک روز دانشجویان ایرانی که تحریک شده بودند به ملک شمس حمله کردند وماشین‌های ما را هم خرد کردند.
من شب ازاردشیرزاهدی پرسیدم چطوردولت آمریکا با اینهمه پلیس و نیروی امنیتی نمی تواند جلوی خانه ما را حفظ کند. اردشیر خان زاهدی گفت:‌بی‌پرده باید بگویم که دراینجا )امریکا آب ازآب تکان نمی خورد مگربا اطلاع وعلم اف. بی.‌ای وسایر ادارات امنیتی!یعنی اینکه خود آمریکایی‌ها این عده را دلالت کرده بودند. جلوی خانه ما تظاهرات کنند!
حالا خوب است بروید با خود اردشیرخان هم مصاحبه کنید. خدمت شما عرض کنم که سیزده سال تمام امیرعباس هویدا نخست وزیرمملکت بود.
اول ازهمه بگویم که محمدرضا نمی خواست هویدا را نخست وزیرکند. بعد هم که او را نخست وزیر کرد همان سال اول می‌خواست او را بردارد. اما افراد عادی وعوام نمی دانند که پشت پرده سیاست چه خبراست. خیلی ازمملکت‌های نفتی خاورمیانه صد درصد دردست آنها است. همین عربستان سعودی ویا کویت ویا شیخ نشین‌های منطقه. بعد ازجنگ جهانی دوم به شرکت‌های نفتی یک رقیب تازه نفس هم اضافه شد و آن فروشندگان اسلحه بودند.
شما خیال می‌کنید چند دفعه که به طرف محمدرضا تیرانداختند این تیر اندازی‌ها ازجانب چه کسانی بود؟ به محض آنکه یک نافرمانی می‌دیدند تیرمی انداختند. ماجرای تیراندازی به طرف محمدرضا همه ازطرف نفتی‌ها بود.
همه این امرای ارتش ورجال سیاسی مملکت با خارجی زد وبند داشتند و اصلا" بعضی ازآنها مثل جمشید آموزگارتبعه آمریکا بودند!
بله! خیلی‌ها نمی دانند که بسیاری ازاین آقایان تبعه آمریکا یا انگلستان وبه اصطلاح معروف دوملیتی بودند.
گاهی اوقات بعضی اشخاص که به ما وفاداربودند می‌آمدند واطلاع می‌دادند که هرشب درمنزل سفیرآمریکا یا سفیرانگلستان یا فلان کشورخارجی جلسه است وآقایان وزرا و امرا ارتش با سفیرکبیرآمریکا یا انگلیس مشاوره رایزنی می‌کنند وخط وربط می‌دهند وخط وربط می‌گیرند! ساواک هم هرروزصبح اول وقت گزارش این ملاقات‌ها را روی میزکار محمدرضا می‌گذاشت .
من البته درجریان ریزکارها نبودم. بخصوص ازسالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد درامرسیاسی مملکت تحقیق وبررسی نمی کردم و دنبال استطلاع ازامورات کشورنبودم. اما جسته وگریخته درجریان مسایل قرارمی گرفتم.
یک روزمحمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده شور این سلطنت را ببرد که من شاه وفرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیما‌های ما را برده اند ویتنام.
آن موقع جنگ ویتنام بود وآمریکائی‌ها که ازقدیم درایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند ازپایگاههای ایران وامکانات ایران با صلاحدید خود استفاده می‌کردند وحتی اگراحتیاج داشتند ازهواپیماها و یدکی‌های ما استفاده می‌کردند. برای پشتیبانی ازنیروهای خودشان درویتنام.
حالا بماند که چقدرسوخت مجانی می‌زدند واصلا" کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی‌هایشان را ازایران می‌بردند...
همین آقای ارتشبد نعمت اله نصیری که ما به او می‌گفتیم نعمت خرگردن او یک گردن کلفتی مثل خرداشت! می‌آمد خدمت محمدرضا، وگاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت آمریکایی‌ها فلان پرونده وفلان اطلاعات را خواسته اند!
محمدرضا می‌گفت بدهید!
۲۵٣٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : انفجار شادی مردم پس از سقوط رضا شاه

عنوان : حالا از زبان تاج الملوک بخوانید:
باید عرض کنم مردم نه تنها ازاستعفای رضا ورفتن اوازمملکت ناراحت نشدند ودربرابر مداخله متفقین برای مجبورکردن رضا به استعفاء عکس العمل نشان ندادند، بلکه درکمال چشم سفیدی ابراز خوشوقتی وخوشحالی هم کردند وروزنامه ها هم که تا سوم شهریور۱۳۲۰ دعاگوی رضا بودند شروع به هتاکی وفحاشی نمودند! رضا ازاین تغییرحالت مردم خیلی ناراحت بود. آقای " محمود جم" که پیرمرد سرد وگرم چشیده ای بود به رضا گفت که نباید ناراحت باشد این خاصیت عوام است که درایام قدرت حکام مجیزگوی آنها هستند ودرایام ضعف پنجه به روی آنها می‌کشند!
دراین مسافرت کلارمونت اسکرین ازکارکنان کنسولگری انگلیس درکرمان که خیلی روان فارسی صحبت می‌کرد همراه ما بود وفوق العاده احترام و تکریم می‌کرد وتمام تلاش وسعی او این بود که رضا احساس راحتی کند. قرارما این بود که به جزیره موریس برویم.
آقای کلارمونت اسکرین بعدها کنسول انگلستان درتهران و وزیرمختار انگلستان درتهران شد وازپادشاه انگلستان عنوان پرطمطراق " سر" گرفت. رضا ازاحترام اسکرین خیلی راضی بود واسکرین شب ها درکابین رضا می‌نشست وبرای او ازتاریخ ایران صحبت می‌کرد. شب دوم رضا مرا هم صدا کرد تا کنارش بنشینم وداستانهای اسکرین ازتاریخ ایران را گوش کنم.
واقعا جالب است که یک انگلیسی مثل بچه های جنوب شهرتهران فارسی حرف بزند وبهترازهرایرانی تاریخ مملکت ما را بداند. رضا خیلی ازدامنه اطلاعات اسکرین تعجب کرده بود. یک شب به من گفت بیخود نیست که اینها بردنیا حکومت می‌کنند.
اسکرین علاوه برفارسی به زبانهای اردو که مخصوص هندی ها بود وزبان پشتو که مخصوص افاغنه بود وزبان ترکی هم خیلی عالی حرف می‌زد.) با خود من ترکی صحبت می‌کرد که نگو ونپرس(.
چون خیلی با ما خودمانی شده بود. یک شب رضا روی عرشه کشتی ازاو پرسید چرا انگلیسی ها مصرا ازاوخواستند تا خاک ایران را ترک کند.
اسکرین گفت: این کمترین تنبیهی است که لندن برای اعلیحضرت رضا شاه درنظر گرفته است. ما انگلیسی ها خیلی وفادارهستیم. با آنکه اعلیحضرت رضا شاه نسبت به انگلستان کم لطفی کرده ودرمیانه راه خود را به آلمان نزدیک کردند معهذا انگلستان حاضرنشد اعلیحضرت را مجازات جدی کند. امیدوارم درآینده اعلیحضرت محمدرضا ولیعهد جبران مافات کرده ودربرابر این گذشت وبزرگواری دولت فخیمه انگلستان خدمتگزارصادق پادشاه انگلستان باشند.
درطول سفرکلارمونت اسکرین خیلی معلومات به ما می‌داد؛ تا اینکه یک روز رضا به اوگفت به خدا قسم که اگرمثل تو یک نفردردربارخود داشتم سرو کارم به امروزنمی کشید.
یک مشت احمق چاپلوس وکودن دراطراف من بودند که بلااستثناء همه اعمال ورفتارمرا تایید می‌کردند.
رضا مطابق عادت مالوف صبح ها که ازخواب بلند می‌شد به اندازه یک پشت ناخن تریاک استعمال می‌کرد وایضا" شب ها هم!
ملوانان هندی که با تریاک آشنا بودند وقتی بوی تریاک ازکابین رضا بیرون می‌زد پشت درکابین ازدحام می‌کردند تا ازبوی تریاک کیفورشوند! کاپیتان انگلیسی ویکی دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستی ریخته بودند به کابین او می‌رفتند ویکی دوبست می‌زدند.
فایده این مسافرت یکی هم این بود که چند نفرازخدمه کشتی بندرا تا رسیدن ما به مقصد تریاکی شدند! وقتی به بمبئی رسیدیم به یک کشتی بزرگتر به نام " برمه" منتقل شدیم.
کشتی برمه یازده هزارتنی وازنظر ظاهربیشتراز دوبرابرکشتی قبلی ما به نظر می‌رسید. این کشتی عظیم متعلق به شرکت هندرسون انگلیس بود که رضا هم مقداری ازسهم آن را درگذشته خریده بود، و درواقع رضا از سهامداران اصلی خط کشتیرانی هندرسون بود. چند نفرازپارسیان هندوستان هم جزو سهامداران این خط کشتیرانی بودند.
۲۴۳۳۴ - تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت ۱۳۸۹


از : رابطه رضا خان با سید ضیا از زبان همسرش
عنوان : رضا می‌خواست ناپلئون و یا هیتلر شود
سید ضیاء مغز و عقل رضا بود و او را با ژنرال آیرونساید، دیکسن و سرهنگ اسمایس انگلیسی آشنا کرد و ترتیب ملاقات‌ها را داد. بعد هم او را انداخت جلو که علیه احمد شاه کودتا کند. رضا هم وقتی شاه شد سید ضیاء را بیرون کرد. سید ضیاء دشمن قوام السلطنه و مصدق بود.
من خودم هم شعر می‌گفتم و هم تار می‌زدم و هم یک دانگ صدا داشتم. شهریار، رهی معیری و ابراهیم صهبا برای من شعر می‌خواندند و ابوالحسن صبا ساز می‌زد. مرضیه، ملوک ضرابی، کورس سرهنگ زاده و بعدها از نسل بعدی ستار و‌هایده و مهستی می‌آمدند در محفل من و می‌خواندند.




مرحوم آقای محمد علی فروغی خیلی با سواد بود و علاوه بر آنکه طرف مشورت رضا قرار می‌گرفت، ساعت‌ها می‌نشست و برای رضا از تاریخ ایران تعریف می‌کرد و حتی او را تعلیم خط می‌داد و سواد می‌آموخت. چنان قشنگ حرف می‌زد که ما صدای چکاچاک شمشیر نادرشاه را می‌شنیدیم. کار به جائی رسیده بود که رضا می‌گفت شب‌ها خواب کورش هخامنشی و داریوش را می‌بیند.

یک ملای جوان که خط بسیار خوبی داشت، رضا او را از چالوس آورده به تهران و در دفتر به کار گماشته بود. این ملای جوان هم لباس آخوندی را درآورده و کت و شلواری شده بود و رضا هم اسم او را گذاشت "هیراد". این آقای هیراد بعدها ترقی کرد و رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد و بعضی اوقات هم به رضا سواد می‌آموخت. اسم اصلی اش بود "رحیمعلی فقیه یعسویی».

رضا در اوائل آدم کم سوادی بود. چون در دیویزیون قزاق با روس‌ها خدمت کرده بود زبان روسی را عین فارسی صحبت می‌کرد. ترکی را هم خیلی عالی حرف می‌زد. چون مدت کمی در نزد وزیرمختار انگلیس به عنوان رئیس محافظین سفارت انگلیس خدمت کرده بود مقداری هم انگلیسی می‌دانست. رو خوانی فارسی را هم بلد بود اما دستخط نداشت. بعد که به تهران قوا کشید معلم خصوصی گرفت و نوشتن یاد گرفت. من هم شب‌ها با او کار می‌کردم و کنار دستش می‌نشستم تا شعرهائی را که می‌گویم بنویسد و تمرین خط کند. این ضعف رضا نبود که سواد نداشته، بلکه قوت او بوده که علیرغم‌بی‌سوادی به آن مقام رفیع رسید و فرمانده کل قشون (سردار سپه) شد. بعد که سواد پیدا کرد کتاب‌های مورد علاقه اش مربوط به ناپلئون بود و خیلی در مورد ناپلئون کنجکاوی می‌کرد و به او علاقمند شده بود.( در فصل دیگری از این خاطرات که در شماره گذشته پیک هفته منتشر شد، می‌آید که بعد از روی کار آمدن هیتلر، این علاقه به ناپلئون تبدیل شده به علاقه به هیتلر!)

سید ضیاء طباطبائی

سید ضیا پسر سید علی آقا یزدی بود که آخوند و فقیه دربار مظفرالدین شاه بود. من خودم پدر سید ضیاء را که در ایام عزاداری در تکیه دولت روضه می‌خواند دیده بودم. یک محرک خوب برای رضا بود و بهتر بگویم مغز و عقل رضا درتصرف تهران بود. فکر کودتا علیه احمد شاه قاچار را سید ضیاء در مغز رضا انداخت. سید ضیاء زبان انگلیسی می‌دانست و متصل به انگلستان مسافرت می‌کرد یا به دهلی می‌رفت و روابط صمیمی با نایب السلطنه هندوستان و وزیر مختار انگلیس در ایران داشت. با ژنرال آیرونساید مثل برادر بود وچند بار ژنرال آیرونساید را به خانه ما در چهار راه حسن آباد آورد.

سید ضیاء شب‌ها می‌آمد و رضا را آموزش می‌داد و تشویق به کودتا علیه احمد شاه می‌کرد. از پادشاه انگلستان مدال و منصب شوالیه گری داشت و انگلیسی‌ها خیلی از او حمایت می‌کردند. سید ضیاء از دو نفر به معنای واقعی تنفر داشت. یکی مرحوم قوام السلطنه و یکی هم دکتر محمد مصدق. علت هم این بود که انگلیسی‌ها قوام السلطنته را همیشه بر او ترجیح می‌دادند. با دکتر مصدق هم بد بود چون در سال ۱۳۳۰ که انگلیسی‌ها فشار آوردند سید ضیاء را نخست وزیر کنند دکتر مصدق با مانورهای سیاسی که کرد راه رسیدن او به کاخ ابیض را سد کرد و نگذاشت مامور تشکیل کابینه شود.

رضا دو نفر رفیق انگلیسی معتبر داشت که یکی از آنها ژنرال آیرونساید بود و دیگری سرهنگ "اسمایس" که من این دو نفر را هم قبل از سلطنت رضا در منزل خودم پذیرایی کردم وهم بعد از سلطنت رضا برای تجدید دیدار به ایران آمدند و درکاخ سعد آباد با رضا و من ملاقات کردند. حالا یک عده پیدا نشوند و این حرف مرا مدرک قرار بدهند و بگویند رضا آدم انگلیسی‌ها بوده و چه و چه و چه.

سید ضیا ترتیباتی برای ملاقات رضا با امرای انگلیسی مثل آیرونساید و دیکسن و الباقی داد. البته او زیاد در مورد ملاقات‌های خودش با انگلیسی‌ها به من معلومات نمی داد.

رضا بعد از آنکه حکم سردار سپه‌ای خود را گرفت امر به بگیر و ببند داد. بعد از این دستگیری‌ها احمد شاه حکم نخست وزیر سید ضیاء را هم صادر کرد و کابینه معروف به "سیاه" خود را تشکیل داد، که البته چند ماه بیشتر دوام نیآورد و متلاشی شد و رضا جانشین او و رئیس الوزراء هم شد.

دردسرتان ندهم. رضا از روزی که وارد تهران شد و حکم سردار سپهی گرفت تا حدود ۵ سال تمام مجاهدت کرد و همه یاغی‌ها را در گیلان(جنبش جنگل و جمهوری گیلان)، کردستان (اسماعیل خان سمیتقو)، خراسان(کلنل تقی خان پسیان) و خلاصه سبیل همه این افراد را دود داد. عده‌ای را مقتول ساخت و عده‌ای مانند شیخ خزئل را از اهواز به تهران آورد و تحت الحفظ در بازداشت خانگی قرارداد.

بعد از رفتن احمد شاه، کم کم علما از در مخالفت با رضا درآمدند. می‌گفتند رضا می‌خواهد مقام مصطفی کمال پاشا(آتاتورک) را احراز کند و کوشش دارد به ریاست جمهوری انتخاب گردد و جمهوری مخالف کیان اسلام است و از این قبیل توطئه‌ها می‌کردند.
ویرانی انگشت شمار ساختمان‌های تاریخی دوران قاجاریه

من گاهی اوقات با رضا دعوا می‌کردم که این ساختمان‌های نفیس را خراب نکند. رضا می‌گفت هر چه که مردم را به یاد دودمان قاجاریه بیاندازد باید خراب شود تا جلوی چشم مردم نباشد!( نگاه کنید به همین سیاست در جمهوری اسلامی و آثار تاریخ ایران. هر کس به قدرت می‌رسد تصور می‌کند حکومتش ابدی است و گذشته را ویران می‌کند تا مردم به یاد گذشته نیفتند. درحالیکه حکومت‌ها می‌آیند و می‌روند و گذشته تاریخی باید بمان
۲۵٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پیشبینی استالین در رابطه با سلطنت محمدرضا پهلوی

عنوان : استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت
تاج الملوک
استالین ایرانی بوده و نام اصلی او یوسف یوسف زاده بوده است . این جملات را تاج الملوک مادر محمد رضا شاه و همسر رضا شاه از دیدار خود با استالین و از زبان خود استالین نقل می کند . تاج الملوک که بر خلاف رضا شاه که فارسی را هم کاملا بلد نبود ، به سه زبان زنده دنیا مسلط بود ؛ در کتاب خاطرات خود از دیدار با هیتلر ، استالین و دیگران می گوید . نکته بسیار جالبی که دراین خاطرات وجود دارد ، نقش تعیین کننده تاج الملوک درتصمیمات حکومتی در این دو دوره است. او در پشت بسیاری از تصمیمات مهم سیاسی دوران رضاشاه و حتی سالهای پرحادثه سلطنت محمدرضا پسرش بوده ولی در معیت رضا شاه مجالی برای خود نمایی نداشته . او حتی با تمام کارگزاران نظامی و غیرنظامی این دو دوره از نزدیک آشنا و در تعیین سرنوشت و پست و مقام آنها تاثیر گذار بوده است .
کتاب خاطرات ملکه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا که کمتر درباره آن صحبت شده حاوی مطالب مهمی درباره ملاقاتهای سیاسی محمدرضا با استالین و هیتلر و دیگران است . در بخشی از کتاب او درباره دیدار خود و محمد رضا با استالین به نکات جالبی اشاره می کند و می نویسد :
ازبازی تقدیربا استالین که دشمن هیتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی که رضا ازایران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسیده بود، درتهران یک کنفرانس سران متفقین برگزارشد ورئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.
هیتلردچاربیماری روانی بوده است. این مرد دیوانه با روشن کردن آتش جنگ جهانی دوم میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و فقط ۲۲ میلیون نفرازمردم روسیه قربانی امیال شیطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.
درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگلیسیها وآمریکائیها هم چون ایران را اشغال کرده بودند خود را حاکم ایران میدیدند وحاضرنشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادارکردند تا به دیدن رئیس جمهوری آمریکا ونخست وزیرانگلستان برود. اما «یوسف استالین» شخصا به کاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ایران ومن که مادرش بودم ودختران وسایرفرزندان رضا ملاقات کرد وعصرانه خورد.
خوب. شما میدانید که استالین رهبراتحاد شوروی، یعنی گترین کشور جهان، بود. استالین که درشوروی و درهمه دنیا به او « مرد آهنین» میگفتند نقش اول را درپیروزی متفقین وشکست حکومت آلمان داشت. درحقیقت اگر مدیریت « استالین» نبود جنگ به نفع هیتلر تمام میشد.استالین ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العادهای کردند و بیشتراز۲۷ میلیون نفرکشته دادند تا هیتلررا واداربه شکست کردند.
استالین درموقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او «یوسف یوسف زاده» وازاهالی گرجستان واصلا ایرانی است. محمد رضا ازاین حرف استالین به وجد آمد واظهارخوشحالی کرد که استالین اصالتا ایران میباشد.
به نظرمن استالین شبیه کشاورزهای قلچماق وقوی هیکل روستایی بود. به دستهایش نگاه کردم دیدم خیلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.
مداوم پیپ میکشید وهر دو سه جملهای که میگفت ویا میشنید با صدای بلند میخندید.
درخلال صحبتهایش اصلا اسمی از رضا نیآورد، فقط ازمحمد رضا پرسید که درکجاها درس خوانده است؟ محمدرضا برایش توضیح داد که درسوئیس بوده است. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!
اوهمچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم سن وسال او دارد که تحت اسارت آلمانیها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است.
استالین که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و یک رهبر نمی تواند وقتی فرزندان دیگرهموطنانش در جنگ کشته میشوند فرزند خود را درجای امن پنهان کند وبه جبهه نفرستد.
ما همگی تحت تاثیرشخصیت جالب واستثنائی استالین قرارگرفته بودیم و باید بگویم که من هنوزتحت تاثیرشخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نکرده ام.
البته همین آقای « استالین» که مرد خوبی بود یک کار بدی هم قبلا درمورد ما کرده بود وتیمورتاش را که وزیردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!درحقیقت تیمورتاش ازهمان اوایل ورود به دربار و نزدیک شدن به رضا مامور شوروی بود و ریز وقایع دربار و منویات و تصمیات رضا را به شورویها اطلاع میداد. تیمورتاش دستگیروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد ومدام پافشاری میکرد که این داستان را انگلیسیها برای او ساخته اند تا او را نابود کنند.
درسالهای بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثرآنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلرو استالین نیافتم.
درمورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیارمهربان وخنده رو وبذله گو بود. برعکس هیتلرکه مدام پلکهایش را بهم میزد و دور اطاق راه میرفت و روی پاهایش چرخ میزد وحرکات عجیب وغریب میکرد، استالین خیلی راحت و آرام وآسوده بود ویک نوع لبخند شیرین ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود. این نوع رفتارازرهبر بزرگترین کشورجهان که مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی که فرزند ارشدش دراسارت آلمانیها بود بسیار برای ما عجیب به نظرمی رسید. موقعی که استالین با ما دست داد جملهای به روسی گفت که جزمن دیگران معنای آنرا نفهمیدند. یک نفردیلماج سفارت روسیه که همراه او بود گفت: « رفیق استالین میگوید زبان فارسی نمی داند آیا دربین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟»
من گفتم: « دا» استالین رو به محمد رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.
من معنای آنرا فهمیدم ولی چیزی نگفتم. بهمین خاطردیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: « حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسیها را میداند…» محمدرضا به علامت تائید سرخود را تکان داد و گفت» بله. انگلیسیها، فرانسه و آلمانی را صحبت میکنم .
استالین خندید وجمله دیگری را به زبان آورد.دیلماج فورا ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: ممکن است شما زبان امپریالیستها را خوب یاد بگیرید اما هرگزنمی توانید ازنقشههای آنها مطلع بشوید!»استالین دراین ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر) بلکه یک پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین چند نصیحت تند و صریح به محمد رضا کرد و به او گفت فئودالیسم یک سیستم قرون وسطائی است و شاه جوان ایران اگرمی خواهد موفق شود باید کشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمینها را به آنها بدهد.اوهمچنین به محمد رضا گفت نباید به حمایت امپریالیستها مطمئن باشد زیرا آنها همانطورکه رضاشاه را ازمملکت بیرون انداختند اگرمنافعشان به خطربیفتد او را هم ازکشوربیرون خواهند انداخت.استالین با آنکه میدانست ما ناراحت میشویم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذارکند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است جمع آوری نماید!
استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت. محمدرضا و ما هیچ نمی گفتیم و فقط گوش میکردیم. درپایان محمد رضا به استالین گفت: «من از توجهات شما تشکر میکنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کرده اند وتا وقتی مردم اینطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد!» بعد استالین که متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما کرد و وقتی فهمید پدرمن ازمهاجرین قفقازی بوده و زبان روسی میدانسته خیلی اظهارخوشحالی کرد وگفت قفقاز به واسطه کوهستانهای صعب العبورو جغرافیای خشن مهد پرورش مردان سخت کوش است وخیلی ازمردان ناحیه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمانها هستند. درآن موقع قفقاز یک منطقه وسیع درجنوب شوروی به مرکزیت تفلیس بود وجمهوریهای مختلف مثل آذربایجان وارمنستان وغیره وذالک وجود نداشت. وقتی مجلس کمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا کمی این پا وآن پا کرد و گفت: « آیا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالین با سلطنت من مخالف هستند؟!»
استالین گفت: دولت شوروی به واسطه مسلک خود حامی ملتهای تحت استعماروسلطه امپریالیستها است وبطورکلی با حکومتهای فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی کند وامیدواراست خود مردم این کشورها حقوق ازدست رفته خود را استیفا نمایند!»
بعد چون متوجه شد که محمدرضا ازاین پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپریالیستها تا روزی که یک قطره نفت درایران وخاورمیانه موجود است این منطقه را رها نخواهند کرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپریالیستها وارد جنگ شود. بنابراین با حکومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد کرد. ما معنای این حرف را خوب نفهمیدیم وفکرکردیم که استالین ما را به عدم مداخله شوروی درامورایران مطمئن کرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالین خیلی صریح شاه جوان را عامل امپریالیستها معرفی کرده و درواقع به ما صراحتا توهین کرده است. منظور ازامپریالیستها درسخن استالین آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپا بودند.
البته استالین آلمان را هم امپریالیست میدانست ومی گفت این جنگ (جنگ جهانی دوم) یک جنگ میان امپریالیستها برسرتقسیم غنائم و مناطق نفوذ است که پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن کشیده اند.
استالین درموقع ترک کاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود درکاخ بازدید کرد وبخصوص تابلوهای کمال الملک بسیارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فایده دارد که این آثار با ارزش هنری را دراین کاخ محبوس کرده ومردم کشورت را ازدیدن آنها محروم ساختهای ؟!ارزش این آثاروقتی است که همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. این خود خواهی شما است که چنین آثاری را برای تزئین کاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پایمال کرده اید. این یک اخلاق منحط امپریالیستی است.ما از این حرفهای استالین خیلی رنجیده خاطرشدیم. اما درآن وضعیت نمی توانستیم اعتراض بکنیم.
البته روسای ممالک آمریکا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نیامدند وتوهین آنها بزرگترازحرفهای سرد استالین بود. ما خیلی تعجب کردیم که دیلماج سفارت روس، سفیرروسیه درتهران و چند نفری که همراه استالین بودند درحضوراوآب میخوردند، راحت میخندیدند وپایشان را روی پایشان میانداختند و یا سیگار میکشیدند.آنها درخطاب قراردادن استالین هم هیچ عبارت محترمانهای به کارنمی بردند و فقط به او میگفتند: « رفیق استالین!» و این برای ما عجیب بود که روسها اینهمه نسبت به رهبر خودشانبیادب باشند. یک میرزای ادارات ما بیشتر ازاستالین کبکبه و دبدبه دارد .
۲۵٣٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.

مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.

این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!

راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.

به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.

با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.


* * ‌ * ‌
پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن درکتاب خاطرات خود به نام «خدمتگزار تخت طاووس» (چاپ ۱۳۴۰، ص ۴۰) می‌نویسد:
امشب (۲۵ آذر ۱۳۵۵) شام میهمان لرد «وایدن فلد» بودم، که در منزل او جمعی از دوستان انگلیسی هم حضور داشتند.
خانم «میلفورد ـ هاون» که از میهمانان بود، تعریف می‌کرد: چند سال قبل در ضیافت شام سفارت ایران که به افتخار ورود هویدا نخست‌‌وزیر برپا بود شرکت داشت و هویدا را مردی یافت که در او جاذبه‌ی چندانی برای جلب زنان دیده نمی‌شود. و بعد هم اضافه کرد: «به نظر من اینطور رسید که رفتار هویدا می‌تواند بیشتر مورد توجه مردان قرار بگیرد!». که چون با گفتن این حرف،‌ حالت ناخوشایندی بر مجلس حکمفرما شد،‌ من بلافاصله به جوابگوئی برخاستم و گفتم: «گرچه هویدا مردی نیست که چشمش به دنبال زنها باشد‌، ولی اطمینان دارم که او انحراف ادعائی شما را ندارد.»


خانم «میلفورد ـ هاون» پرسید: «شما از کجا به این موضوع پی برده‌اید؟» و موقعی که جواب دادم: «برای اینکه حدود ۱۲ سال زیر دستش کار می‌کردم»، او بلافاصله آهی کشید و من واقعاً نفهمیدم که آیا توانسته‌ام او را متوجه طبیعی بودن هویدا بکنم یا نه؟ (!)
۲۵٣٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : سخنان اطرافیان شاه در رابطه با فساد در حکومت شاهنشاهی
ابوالحسن ابتهاج از سرمایه‌داران با نفود عصر پهلوی دوم و از مرتبطین دربار در کتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج ۲، ص ۵۶۰ و ۵۶۱) راجع به ریشه‌‌های فروپاشی حکومت شاه چنین می‌نویسد:
«شاه با زورگویی، فساد، ناچیز شمردن مردم، کنار گذاشتن شخصیت‌های ارزنده از صحنه سیاست، انتصاب افراد ضعیف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمینه را برای انقلاب آماده کرد. درآمد سرشار نفت هم به او این امکان را داد که در مقابل ملت ایران و خارجی‌ها قدرت نمایی کند.

جشنهای ۲۵۰۰ ساله را در سال ۱۳۵۰ با صرف میلیون‌ها دلار در بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف مرودشت با نمایشاتی که بیشتر به فیلمهای مبتذل هالیوودی شباهت داشت صرفاً به این خاطر برگزار کرد که به سران کشورها ثابت کند شاهنشاهی او سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد. تقویم کشور را، که ریشه‌های تاریخی و مذهبی داشت، به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد. چون دیگر حتی تحمل احزاب فرمایشی را هم نداشت با تشکیل حزب رستاخیز و یک‌حزبی کردن مملکت اعلام کرد که هرکس مایل نیست به عضویت حزب رستاخیز درآید می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و مملکت را ترک کند.
او برای این که بتواند حمایت کارگران را به دست بیاورد ظاهراً آنان را در سهام کارخانجات و بعد در سود شرکتها سهیم کرد ولی هیچ یک از این طرحها عملی نشد.

جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب اجرای نمایشات مهمل و بی‌بندوبار در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی بخصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی سرو ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود.
دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با پول آستان قدس رضوی و همچنین از محل صندوق بازنشستگی کارمندان شرکت نفت که با بهره نازلی نزد بانک عمران سپرده می‌شد، از خبط‌های دیگر بود. اینها همه پلهایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ
۱۳۸۹




احمد نفیسی از شهرداران تهران در عصر پهلوی دوم (از خرداد ۱۳۴۱تا مهر ۱۳۴۴) در خاطرات خود که در (فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره ۸، ص ۲۸۵) منعکس است می‌نویسد:
«زمانی که در سازمان برنامه بودم جمشید آموزگار وزیر کار شده بود. یک روز به من تلفن کرد که به او سری بزنم چون کار فوری داشت. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: دنبال یک معاون برای وزارت کار می‌گردم. کسانی را که برای این کار مناسب می‌شناسی به من معرفی کن. من چند نفر که می‌شناختم به او معرفی کردم. مشیر یزدی، فتح‌الله معتمدی، آریانا و دکتر بهرامی را به او معرفی کردم. گفت: همه اینها را می‌شناسم حالا من یک نفر را انتخاب کردم. ببین می‌پسندی یا نه؟ و بلافلاصله عطاءالله خسروانی را که رئیس دفترش بود زنگ زد تا بیاید. خسروانی وقتی در را باز کرد همان جا در برابر او و من چنان تعظیمی کرد که سرش به زانوانش رسید. آموزگار خیلی بد دهن بود. به طرزی زننده و خشن به او گفت: یک نامه‌ای دیروز دستت دادم و گفتم رسید باید صادر شود مثل این که هنوز آن را نفرستادید. خسروانی مجدداً تعظیم کرد و گفت: قربان من چنین نامه‌ای ندیدم. گفت: چطور ندیدی، چشمت کجا بود؟ خسروانی گفت: قربان اجازه می‌فرمایید بروم نگاهی کنم و برگردم. سپس تعظیم کرد و رفت. جمشید رو به من کرد و خندید و گفت: من هرگز نه نامه‌ای به او داده بودم و نه چیزی از او خواسته بودم. من چنین معاونی می‌خواهم که تعظیم کند و هر چه می‌گویم تأیید کند.»
۲۵٣٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : شرم بر طرفداران جنایت و دریوزگی
من آدمی به بیشرفی این ناشناس نادان ندیدم. دو سه ساعت بعداز این کشتار جوانان میهن ما کامنت زیرا دادم.
از : حافظه تاریخ
عنوان : جلادان ننگ برشما باد
امروز در ایران بازهم زندانیان سیاسی اعدام شدند. و این اعدامها در ادامه اعدامهایی است که از سال ۱۳۳۲ تا بامروز در گوشه وکنار میهن ما ایران ادامه دارد. جلوی اعدامها و خشنونت را مشترکآ بگیریم.
۲۵۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
شما تازه بعد از چندروز که همه را مشغول اراجیفها «احمقانه» خودتان کردید و حتی مانع ابراز همبستگی آنان با خانواده داغداران شدید. امروز اشک تمساح میریزید. این بیان شما اگر از روی آگاهی و دانسته باشد که «باور بکنید یا نکنید اینکار برای من وامثال من دردناک است ولی روا نیست در تاریخ، تبذیر و تحریف کردن. دو دسته گل پرپر شده قبلی ونیز این پنج سرو ازاده بتازگی خشکانده شده, در حقیقت بر اثر اشتباهات مهلک شما وامثال شما ...الهی ها( بجای نقطه هر چه میخواهید بگذارید,چه شاه و مصدق وچه لنین واستالین)است..» نشاندهنده نهایت بی شرمی و حماقت ممکنه یک مزدور کثیف میتواند باشد. شما با این نوشته هایتان بکلوب جنایتکاران پهلوی و آخوندها خوش آمدید.
۲۵٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اقدس . آ

عنوان : با تشکر از جوابهاییکه میدهید.
جناب پرسشگر ، آیا میدانید که نیکسون معاون ایزنهاور ریس جمهور وقت امریکا برای جه بایران رفته بود؟ آنهم بعد از دو سه ماه از کودتا. بنظر شما «قربانی شدن به زیر پا» یعنی چه؟ بنظرم معنی آن قبل از ورود کسی باشد تا اینکه در حین ورودشخص و بین این دو اختلاف ظریفی وجود دارد. 
۲۵٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به ناشناس گرامی، از روشنگری شما درباره ۱۶ آذر متشکرم. مهم است همه بدانند تفاوت میان وقایع تاریخی و شایعه چیست.
اقدس خانم، من درباره اشرف پهلوی چیزی نمی دانم و آنرا در چارچوبی که مخالفان از تاریخ معاصر ایران داده اند ندیده ام. من بدنبال دانش هستم و آنچه می دانم در تبادل نظرها اگر مربوط به آن چارچوب باشد مطرح می کنم. اینکار را تازه شروع کرده ام و میخواهم بطور علمی و پژوهشی ادامه دهم. برای جلوگیری از اتلاف وقت خود و هر چه زودتر رسیدن به نتایج، از این موقعیتی که اخبار روز در اختیار امثال من گذاشته دارم حداکثر استفاده را می کنم تا چارچوب صحیح مطالعات درباره تاریخ معاصر ایران را مشخص کنم، فهرستی از منابع تایید شده بوسیله معتبرترین دانشگاه های جهان را فراهم کنم و سپس مطالعات خود را آغاز کنم. دوره دانشگاهی مرا با ابزار لازم به اندازه مجهز کرده است که مربوط نا مربوط، استفاده و سوءاستفاده از منابع، متدولوژی و ...از هم تشخیص دهم. یکی از دوستان منهم که در یکی از معتبرترین دانشگاه های انگلستان مشغول تحصیل در رشته تاریخ و روابط بین الملل است مشوق منست و کمکهای لازم را در آینده بمن خواهد کرد. بنابر این، در مورد اشرف پهلوی من چیزی نمی دانم که در اختیارتان بگذارم، مضاف بر اینکه نامربوط به بحث کنونی منست، می بخشید.

به فکر می کردم روشنفکرم، خواندن همه آن گفتگو ها را خواندم و بسیار استفاده کردم. روشنفکران و «روشنفکران» به ترتیب نقش بسزایی در سازندگی و تخریب در تاریخ معاصر ما داشتند. این گفتگوها چارچوب خوبی از تاریخ روشنفکری تاریخ معاصر ایران داده اند و من از شما بسیار سپاسگزارم. شرق زدگی جوانان در غرب همزمان با ناله های آل احمد از غرب زدگی جوانان ایران آن دوره بسیار برایم جالب بودند.

به ناشناس گرامی، بنظر می رسد که جهان غرب در ظاهر در جنگ نیستند ولی برای حفظ منافع ملی خود با استفاده از مهره های بومی به اهداف خود می رسند. در منطقه خاورمیانه، بنظر می رسد که انگلیس همیشه در پی بدنام کردن آمریکایی هاست تا پایشان در آنجا باز نشود و یا اگر بشود محدود و مخرب باشد تا همیشه انگلیس پلیس بد و آمریکا تبهکار از بدترین نوعش جلوه کند. قابل فهم است که پس از برکناری مصدق، انگلیس از نزدیک شدن ایران و آمریکا نگران باشد. برخورد منافعشان است و ما باید هشیار باشیم و آلت دستشان نشویم و اگر هم در گذشته شدیم اشتباهات را دوباره تکرار نکنیم. مهمترین درس تاریخ بطور علمی همینست که بازی را از دست دشمنان ایران خارج کنیم. شنیده ام که قرارداد نفتی ایران و انگلیس ۴ یا ۵ سال مانده بود تمام شود که مصدق نفت را ملی کرد. آیا این درست است یا نه؟ ممنونم. تند نوشتم، ببخشید اگر غلط زیاد دارد. در ضمن شنیده ام که بازار شایعه در دوره پهلوی ها خیلی داغ بود. مثلا شنیده ام که شایع شده بود که رضا پهلوی لال است و همین دهان بدهان می چرخید. آیا بازار شایعه پراکنی در آن دوره داغ بود؟ شنیده ام که وقتی سینما رکس را سوزاندند شایع شده بود که شاه اینکار را کرده که ملاها را بدنام کند. مرسی

به ناشناس گرامی، از روشنگری شما درباره ۱۶ آذر متشکرم. مهم است همه بدانند تفاوت میان وقایع تاریخی و شایعه چیست.
۲۵٣۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : پولهای بسرقت رفته از مردم ایران در دست کدام بازمانده پهلوی قراردارد؟
«..برن - خبرگزاری فرانسه: طی ماههای اکتبر و نوامبر (نیمه مهر تا نیمه آذر ۱۳۵۷, قبل از فرار محمدرضاپهلوی) یک میلیارد و ۴۷۰ میلیون دلار از تهران بسویس فرستاده شده است. نمایندگان بانک سویس و تاسیسات بانکی خصوصی باین نتیجه رسیده اند که اگر در آینده حکومت ایران بخواهد این پولهارا پس بگیرد باید دردادگاههای سویس اثبات کند که ارسال این پولها از طریق تقلب و دزدی بوده است.سویس و ایران قراردادی در موضوع فرار از مالیات ندارند...»
این فقط یک گوشه از پولهای بغارت شده توسط جان نثاران حکومت دزدپرور پهلوی است.
۲۵٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : آخرین نطق تاریخی دکتر مصدق
آخرین نطق تاریخی دکتر مصدق در مجلس ششم - به عقیده حسین مکی - مربوط است به مخالفت وی با لایحه دولت درباره انحصار تریاک . دکتر مصدق در جلسه ۲۶ تیر ۱۳۰۷ مخالفت خود را در مورد انحصار تریاک به تفصیل از نظر داخلی و بین المللی بیان کرد و در پایان نتیجه گرفت که:

اگر مقصود محدود شدن استعمال داخلی به طوری که غیر از مواد و مواقع طبی استعمال تریاک موقوف باشد و دیگر کسی تریاک نکشد این کار باید به وسیله قانون مجازات صورت گیرد و از نظر بین المللی هم وقتی برای ما اقدامش مضر نیست که همه دول به موجب یک مقررات بین المللی رفتار بکنند. زراعت تریاک یک چیزی ست که در این مملکت فائده دارد و همان طوری که آقای وزیر مالیه توضیح دادند این یک زراعتی ست که آب خیلی کم می خواهد و تا وقتی که هنوز زراعتهای دیگر را جانشین و قائم مقام تریاک نکرده ایم برای ما صرفه ندارد که از کشت تریاک به این شکل صرف نظر کنیم
۲۵٣۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار ر

عنوان : شاه دروغ می گفت یا شما شاهدوستان؟
دوستان آزاده و میهن پرست.
من تاکنون هرگز تا این اندازه با اندیشه های شاهدوستان از نزدیک آشنا نشده بودم و به درجه ی یکدندگی، بی منطقی، خامی و بی ضابطه بدون آنها تا این حد آگاهی نداشتم. این تجربه ی خوبی بود.
تمام آثار خرابکاریهای فرهنگی دودمان پهلوی را در این افراد می شود پیدا کرد. بی مایگی، خیره سری، ذهنیت نفوذ ناپذیر، تحجر و عقب افتادگی..
چقدر ما شاهد از این شاخه با آن شاخه پریدنهای آنها بودیم و چقدر شاهد سکوت آنها در برابر پرسشهای کسانی که در موارد عدیده مورد پرسش قرار گرفته بودند و خود با متانت جواب داده بودند. سرانجام کار خودشان باهم به اختلاف نظر کشید.
دوستان شما آب در هاون می کوبید. آنها تمام حقایق تاریخی را با کمال جهالت انکار می کنند. حقایقی را که شاهنشاهشان به آنها اقرار کرده است و از انچام آنها پوزش خواسته است. مردود می دانند/ این کاسه های گرم تر از آش حرف شاه شاه خود را نیز باور ندارند شما می خاهید حرفهای شما را باور کند.
شاهنشاهشان در نهایت فلاکت و اقلاس امد و اظهار ندامت کرد. کسی که ساواکش صدها نفر را با داغ و درفش و شکنجه و با رذیلانه ترین شیوه ها به ندامت می خواند خود داوطلبانه آمد و در انظار جهانیان به خیانتهای خود اعتراف کرد. حالا این کاسه های گرمتر از آش اعترافات شاهنشان را بی اعتبار اعلام می کنند.
شاهدوستان بی مایه، شاه وقتی که از غلط کردن خود سخن می گفت، و با بدبختی پوزش می طلبید از همان چیزهایی سخن می گفت که شما امروز با وقاحت آنها را انکار می کنید. یکمرتبه بیایید بگویید شاه غلط کرد و خیال همه را راحت کنید. شما بیچاره ها در شاهدوستی هم صداقت ندارید!
۲۵٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : از این شاخ بآن شاخ پریدن مسله جان نثاران حل نمیشود.
آقای محترم ناشناس که بهتر است از این ببعد شمارا «نادان» خطاب کنیم. بزگترین استفاده از کودتای ۲۸ مرداد را انگلیسها کردند. بدون انجام کودتا خیلی از منافع خودرا ازدست میدادند. هرکس که منکر دخالت انگلیس در امر کودتا باشد، لعنت باد. من تا بامروز هیچ کسی از ملیون و آزادطلبان ایران را ندیدم که معتقد بکودتای امریکای -انگلیسی در ایران نباشد. با این کودتا تازه جای پای امریکا در ایران باز شد. شما جنایات ۱۶ آذر را مربوط به دسیسه انگلیس در ایران میدانید، همان انگلیستانی که با کمک امریکا طبق بیانات ایزنهاور سه ماه قبلش دو لت ملی محمد مصدق را با کودتاسرنگون کرد تامنافع خود را تضمین نماید. حالا بقول شما انگلیسیها آنموقع با دسیسه میخواستند بلوا راه باندازد و شاید هم«دولت مصدق» را دوباره بسرکار بیاورند؟ آخر مرد «حسابی» این جفنگها چیست که میگویی. یکبار دیگر این جمله بخوان : من دو دستاورد بزرگ در دوران خود داشتم، یکی کودتا علیه مصدق و دیگری کودتا در گواتمال ا‌( دوایت دیوید آیزنهاور، ریس جمهور دوران کودتا). اینقدر یکدنده نباشید، ربع پهلوی و داریوش همایون و اردشیر زاهدی و بازماندگان دیگر رژیم استبدادی پهلوی «مجبورند» همه جنایات خودشان را نفی بکنند.و برای این منظور هم مزدوران را بخدمت میگیرند.
۲۵٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۶۹ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : باز هم دروغ
در شانزدهم آذر چه گذشت؟
بر خلاف آنچه توده مردم به باورشان افتاده و بر خلاف آنچه توده ای ها، چپ سنتی، و مصدقی ها به غلط الغا کرده اند شانزدهم آذر گرچه در دانشگاه اتفاق افتاد ولی مسئله دانشجوئی نبود بلکه مسئله سیاسی بود که اگر پایدار مانده بود جلوی بسیاری از حوادث بعدی که با دسیسه انگلیس در ایران به اجرا در آمد را میگرفت. در شانزده آذر چه شد که این عوامفریبان سالیان دراز است آنرا به غلط به مردم ایران تلقین نموده اند؟

چون نوشتار آقای داریوش همایون در بر گیرنده وقایع این روز نبود و باز هم موجبات گمراهی خوانندگان را فراهم میآورد لذا دست به دامن تحقیق های ژرف تاریخی آقای مهدی شمشیری شدم تا یکبار برای همیشه این اشتباه تاریخی را از ذهن مشوب شده مردم ایران پاک کرده باشم.

آقای شمشیری در برگ ۱۴۳ کتاب �بلای سلمان رشدی و آیات شیطانی در ایران� این چنین مینویسد:

� رهبران جنبش های ضد دولت در هر کشور همواره در لابلای اقدامات و فعالیت های دولتی که مورد مخالفتشان است در جستجوی موارد و مطالبی هستند که بتوانند با دستاویز قرار دادن آنها به نا رضایتی مردم دامن بزنند.

هر چند این قبیل رهبران مخالف، به ظاهر خود را علاقمند به اصلاحات اجتماعی نشان میدهند و به مردم وانمودمیکنند که طرفدار رفاه و آسایش آنان میباشند و حتی علت مخالفت خود را کوتاهی و قصور دولت در انجام اصلاحات و تامین رفاه مردم و همچنین عدم رعایت منافع ملی اعلام میکنند، ولی تردیدی نیست که قلبا با انجام هر نوع اصلاحات اجتماعی توسط دولتی که با آن مخالف هستند،مخالفت می ورزند زیرا بر این گمان هستند که هر قدم اصلاحی در افزایش محبوبیت دولت و تخفیف نا رضایتی مردم موثر میباشد .

اما، خواست و علاقه مقامات دولتی غالبا درست برعکس میباشد، یعنی این مقامات بیشتر در صددند که با دست زدن به اقداماتی حتی الامکان بر رفاه عمومی و رضایت آفرین بیافزایند و به هر ترتیب که امکان پذیر باشد، تعداد بیشتری از مردم را جلب و از نا راضی شدن آنان جلوگیری نمایند.

یکی از مهمترین دستاویز ها که در تمام طول تاریخ در سرتا سر جهان تاثیر بسیار عظمیمی در تهییج افکارعموم علیه حکمرانان وقت گذاشته کشته شدن و یا حد اقل مجروح شدن افرادی بیگناه توسط یا به دستور این حکمرانان بوده است.

هنوز بعد از متجاوز از سیزده قرن که از کشته شدن امام حسین به دست شـِمر و به دستور یـَزید میگذرد، آخوندان در تمام روضه خوانی های خود، با یاد آوری صحنه هائی که خود از آن قتل ساخته اند به اصطلاح خود با گریز زدن به صحرای کربلا، مردم را میگریانند و به فرستادن لعنت بر شمر و یزید وادار مینمایند.

بنا بر این در بیشتر موارد نباید تردید داشت که در موقع انجام تظاهرات ضد دولتی اولیاء امور با تمام قدرت کوشش میکنند که حتی یکنفر کشته، یا زخمی و مجروح نشود [۱] و تظاهرات حتی الامکان مسالمت آمیز باشد و بدون خشونت به پایان برسد ولی در مقابل، مخالفان دولت در تظاهراتی که برگزار میکنند، غالبا و با تمام قدرت سعی مینمایند که تعدادی از مردم کشته و مجروح شوند و نیز هرچه تعداد این کشتگان و مجروحین بیشتر باشد از نظر تبلیغاتی به نفع آنان است، زیرا با تظاهرات به گریه و زاری و همدردی با خانواده های شهدا و انجام مراسم عزاداری میتوانند تعدای بیشتری از مردم را با دولت مخالف سازند [۲] و بر تنفر آنان از دولت بیافزایند و بعلاوه بهانه ای برای برگزاری مراسم و انجام تظاهرات، تحت عنوان هفتم، چهلم و بعد تا سالهای سال به عنوان سالروز شهدا به دست بیاورند که احیانا در هر یک از این مراسم، موقعیت مناسب دیگری برای کشته شدن تعدادی دیگر و تحریک عده ای بیشتر علیه دولت فراهم سازند.

در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ ( هفتم دسامبر ۱۹۵۳) دانشجویان دانشگاه تهران به منظور اعتراض به تجدید روابط سیاسی بین ایران و انگلیس (توجه کنید اعتراض به تجدید روابط با انگلیس) کلاس های درس را تعطیل نموده و به تظاهرات وسیعی بر علیه این تصمیم پرداختند و متعاقبا در زد و خورد و درگیری که بین آنان و ماموران حکومت نظامی رخ داد سه نفر دانشجو به قتل رسیدند و از آن به بعد، سالروز این حادثه تا پایان سال ۱۳۵۷ که رژیم سلطنتی واژگون گردید هر سال بهانه ای موثر برای برگزاری تظاهرات ضد دولتی گردید.

دو روز بعد از این واقعه یعنی در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۳۲ ریچارد نیکسون، معاون رئیس جمهوری وقت آمریکا، به همراه همسر و عده ای از مقامات عالیرتبه آن کشور برای یک دیدار توقف سه روزه به ایران آمد.

حال شگفت آور این است که هر چند قتل سه دانشجوی مذکوردر تظاهرات صورت گرفته بود که دانشجویان بر علیه دولت انگلیس و به منظور اعتراض به تصمیم دولت ایران در تجدید روابطه سیاسی با دولت انگلیس برگزار کرده بودند، ولی دستهای نا مرئی، اولا نام دولت انگلیس را بطورکامل از این واقعه حذف کرده و ثانیا آن را به مسافرت نیکسون به ایران که دو روز بعـــــد از آن واقعه صورت گرفته بود چسبانده و از سال بعــــد تا کنون همواره، در تمام نوشته های خودچنین وانمود کرده اند که قتل این سه دانشجو در تظاهراتی بوده است که دانشجویان در روز ورود نیکسون به ایران و بمنظور مخالفت با آمریکا ترتیب داده بودند!!

البته گذاشتن اقدامات ناراضی سازی، مربوط به انگلیس در ایران و سایر نقاط به حساب آمریکا به منظور ایجاد تنفر در مردم جهان نسبت به آمریکا، منحصر به همین یک مورد نیست و نظایرفراوانی دارد مثلا:

اسناد منتشره توسط سی آی اِ راجع به کودتا یا قیام ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به درستی و خوبی نشان میدهد که پیشنهاد برنامه ریزی برا ساقط ساختن دولت مصدق در آغاز توسط انگلیس صورت گرفته و دولت آمریکا ابتدا آن پیشنهادت را رد کرده و تمایلی نسبت به آن نشان نداده و بعد هم که این دولت با پیشنهادات بعدی انگلیس موافقت کرده تمام برنامه ریزی و اقدامات خود را با همکاری تنگاتنگ و نزدیک با دولت انگلیس به انجام رسانده است ولی همان دست های نا مرئی از همان اولین روز های بعد از آن واقعه نام دولت انگلیس را از لیست طراحان آن برنامه حذف کرده و تمام گناه ها را یکجانبه به گردن آمریکا انداخته اند!
در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۵۸ مطابق با ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹ و ۲۹ ذیحجه ۱۳۹۹ گروهی از افراد مسلح که تعدادشان به چندین صد نفر بالغ میگردید هنگام برگزاری نماز صبح به مسجد بزرگ مکه وارد شده و پس از گروگان گرفتن تعدادی از نماز گزاران، آنجا را به اشغال خود در آوردند. این حادثه پس از شش روز در گیری و زد و خورد بین شورشیان و پلیس عربستان که به کشته شدن صد ها نفر از دو طرف منجر گردید و چند تن از مجتهدان جامع الشرایط عربستان سعودی فتوا دادند که نیرو های انتظامی میتوانند درخانه خدا برای دستگیر کردن عناصر مسلح به زور متوسل شوند (روز نامه اطلاعات مورخ ۲۵ آذر ۱۳۵۸ به نقل از خبر گزاری فرانسه) پایان یافت . در آغاز امر کسی از هویت شورشیان و علت اقدام آنان آگاهی نداشت ولی با توجه به نفوذ ریشه دار قدیمی و عمیق یکی از دولت های استعماری در تمام گروه های اسلامی و نیز با توجه به اینکه شرکت های نفتی آمریکائی صاحب امتیاز اصلی نفت در کشور عربستان سعودی میباشند لذا دستهائی در پشت این شورش قرار داشتند تا اینکه بالاخره طبق گزارش خبر گزاری فرانسه گروهی بنام "جنبش انقلابی مسلمانان جزیره العرب" مسئولیت این اقدام را بر عهده گرفتند. "هدف از این اقدام بر افروختن شعله یک انقلاب اسلامی مخالف با آمریکا و صهیونیزم بوده است". ( تیترروزنامه کیهان مورخ ۶ آذر ۱۳۵۸). چنین بنظر میرسد که گردانندگان اصلی این توطئه از پیش برنامه بسیار وسیعی برای ضربه زدن به آمریکا ترتیب داده بودند و آغاز گر این برنامه دوم روح الله خمینی بوده که در آن زمان هنوز در قم اقامت داشته است. اطلاعیه دفتر خمینی مبنی بر "... بعید بنظر نمی آید که این کار امپریالیسم خیانتکار آمریکا باشد تا با این نیرنگ ها به صفوف فشرده مسلمین رخنه کند..." این موضوع را تائید میکند.
حتی در مورد همین واقعه سلمان رشدی ما میبینیم که این هندی زاده تبعه انگلیس در همان کشور انگلیس کتابی بر علیه اسلام مینویسد و بعد هم قسمت عمده از در آمد فروش و انتشار آن در تمام کشور های دنیا به عنوان مالیات به خزانه دولت انگلیس ریخته میشود و بعلاوه سهم ناشر و سهم نویسنده از آن در آمد ها نیز در همان کشور انگلستان به کـار می افتد ولی تظاهرات بزرگ بر علیه آن در اسلام آباد پاکستان که طی آن حد اقل شش نفر کشته و مجروح شدند و بیش از یکصد نفر زخمی شدند بر علیه دولت آمریکا و در مقابل مرکز فرهنگی آمریکا انجام میگیرد!!!�
با توضیح بالا روشن میشود که هیچ یک از وقایع ۱۶ آذر، ۲۸ مرداد و مسئله سلمان رشدی به آمریکا مربوط نبوده و انگلیس با دسیسه قبلی برای بهره برداری از آن طراحی لازم را نموده است. اگر مسئله عراق هم بدقت مورد بررسی قرار گیرد و چه بسا مسئله یازدهم سپتامبر شاید به نتیجه مشابهی برسیم
۲۵٣۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : قربانی کردن سه دانشجو توسط رژیم جلاد پهلوی بزیر پای نیکسون در ۱۳۳۲ برای چه بود؟
ایزنهاور در پایان دوره ریاست جمهوری خود در طی پیامی خطاب به امریکاییان گفت:من دو دستاورد بزرگ در دوران خود داشتم، یکی کودتا علیه مصدق و دیگری کودتا در گواتمالا. بابت اظهار تاسف کردن خانم آلبرایت در مورد دخالت مستقیم امریکا درکودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ ایران، اردشیر زاهدی چنان از کوره در رفت که با پول خود در نیویورک تایمز یک مقاله ـ آگهی چاپ کرد و گفت: آلبرایت مشق شب خودش را خوب ننوشته و خیلی آدم بی اطلاعی است.و زاهدی (مثل ناشناس و بقیه جان نثاران) به کلی منکر نقش آمریکا در کودتاست، اصلاً این واقعه را یک قیام ملی (همانند پرسشگر« فتنه، فاجعه») می داند. و او نتوانست مقاله ای علیه کارگردان، سناریو نویس و اجراکننده اصلی کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، یعنی ایزنهاور در هیچ جایی چاپ نماید. و در مورد نظر کلینتون هم خفقان گرفت و باو اجازه «جسارت» بیشتر را ندادند.
۲۵٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : اینها هیچوقت معنی تحقیقات تاریخی را یا درک نکرده و یا منافع/خرافه هایشان اجازه نمی دهد که اعتراف کنند.
سئوال:- چرا همه مدارکشان!!! را (تاکنون همه از دم، سکه یک پول شده اند) جمع نمی کنند و به مجد هایشان نمی دهند که آنها رساله ای سر و هم کنند به ثبت یک دانشگاه معتبر برسانند و به ما ارائه کنند؟ آخر فهم این موضوع چقدر می تواند برای کسی سخت باشد؟

جواب:- برای اینکه خودشان می دانند که هر دانشگاه معتبری با یک نگاه به مدارکشان!!! به ریش شان از ته دل خواهد خندید. یک نگاه به مدارکشان!!! کافیست که مرغ پخته را هم بخنده بیاندازد چه برسد به یک دانشگاه معتبر.

مدارکشان از سازمان عفو بین الملل یادتان هست که دوستان سکه یک پولشان کردند؟ مدارکشان از مجله و بی بی سی شان یادتان هست که آنهم سکه یک پول شد؟ مدارک شان درباره دانشگاه علوم سیاسی و اقتصادی لندن یادتان هست که آنهم سکه یک پول شد. مدارکشان علیه تز صباحی هم که براحتی سکه یک پول شد. مدارکشان از مادلین البرایت هم که دیگر نگو و نپرس.

آیا عجیب نیست که یک دانشگاه انگلیسی را که مقام هفتم را در جدول بهترین دانشگاه ها را در انگلستان دارد فقط چون انگلیسی است قبول ندارند ولی سازمان عفو بین الملل را که انگلیسی است قبول دارند، البته به شرطی که حرفی خلاف حرف مخالفان ما را نزنند. عجب!!!

تاریخ برای امثال من، ناموسی و فروشی و افسانه و خرافه و علم غیب نیست بلکه مطالعه و نقد و بررسی گذشته است. تا این آقایان و خانمها فرق بین دیدگاه ما از تاریخ و دیدگاه خودشان از تاریخ را درک نکنند، به هیچ جایی نخواهند رسید.

اینها هیچوقت معنی تحقیقات تاریخی را یا درک نکرده و یا منافع/خرافه هایشان اجازه نمی دهد که اعتراف کنند.
۲۵٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نظری

عنوان : آلبرایت عذرخواهی نمیکند
من تابحال فکر میکردم که مدلین آلبرایت بخاطر کودتای ۲۸ مرداد عذرخواهی کرده. ولی متن آن در لینکی که آقای ناشناس گذاشته چنین چیزی را نمیگوید. او فقط درباره نقش دولت آمریکا در این جریان صحبت میکند و هیچ نوع عذرخواهی نمیکند. ممنون از روشنگری شما.
http://www.mideastinfo.com/documents/iranspeech.htm
۲۵٣۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : یک بام و دو هوا
دوستان بخوانید و بخندید. این نوشته ی آقای ناشناس، عاشق سینه چاک خاندان جلیل سلطنتی است:

"":خیلی عجیب است که دوستان ما «اسناد و گزارش‌های دست اوّل» از قهرمانان اصلی در صحنه‌ی ۲۸ مرداد را کنار می‌گذارند و به این سخنان مصحلت‌آمیز و دیپلماتیک، ارزشِ «سند بسیار مهم تاریخی»!! می‌دهند... درباره‌ی این سخنان اوّلاً: باید بدانیم که در تاریخ دیپلماسی آمریکا، ما از این «تعارفات» یا «مصلحت‌ها و مصالحه‌ها»، فراوان دیده‌ایم. """

ایشان درست می گویند این سخنان مصلحت آمیز و دیپلماتیک است. و اغلب دولت ها از این جور تاکتیک ها استفاده می کنند اما یادشان رفته که ایشان آقای پرسشگر پیراهن خودر جر داده اند که ما همه ی سخنان مصلحت آمیز دولت فخیمه را که بنیان گذار این شیوه هاست وشهرتی جهانگیر تر از آمریکا در حقه بازی دارد بپذیریم.
۲۵٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اقدس . آ

عنوان : گرفتاری اشرف خواهر شاه در فرودگاه سویس
آقای روشنفکر پرسشگر و مورخ ناشناس، شما با دارا بودن این همه اسناد و مدارک میتوانید بمن بگویید که آیا خواهر محمدرضا پهلوی اشرف خانم و پسرانش در ایران صاحب رلی و مقامی بودند و یانه؟ میگویند که اشرف خانم در کودتای ۱۳۳۲ نقش داشته است. اگر جواب ندادید دلگیر نمیشوم.  
۲۵٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : جناب ناشناس و دیگر جان نثاران، پرسشگررا دریابید و از «بارش» کم کنید.
آقای پرسشگر، لطفآ ادامه بدهید و بدون شما اصلآ ما «چیزی» دستمون گیر نمیآمد. هر کس یک چیزی «بارتان» میکند. خدا بشما قدرت بیشتر برای حمل«اسناد و مدارک» بدهد و بما هم صبر ایوب.
۲۵٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : جناب پرسشگر و ناشناس وغیره، کسیکه بخودش دروغ بگوید راست نمی نویسد
چرا طرفداران رژیم ددمنش پهلوی و طرفداران رژیم جنایتکار ولایت فقیهی، از اسم «مصدق» و بیان دوران کوتاه دولت ملی او وحشت دارند؟ و چرا آنان استبداد و کشتار شاه و شیخ را با لجن مالی بخود «تطهیر» میکنند؟ چرا کتاب و تز یک زیدی را در حد «گفتار الهی» بخورد دیگران میدهند؟ بعد از شنیدن و دیدن یکی از جان نثاران (راجی) حالا به گفتار حاکم سابق قبله گاه شاه پرستان (کلینتون) گوش بدهید. http://zombietime.com/clinton_on_iran_at_davos/
۲۵٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فکر می کردیم روشنفکریم

عنوان : از طرز تفکر و تجارب «روشنفکران» ایران بیاموزیم!!!؟؟؟
پرسشگر جوانفکر و پویا، به شما پیشنهاد می کنم که همه گفتگوهای سیروس علی نژاد با دکتر محمد صنعتی را مطالعه بفرمایید. من فکر می کنم که درک جریان روشنفکری و «روشنفکری» پیش از روی کار آمدن رضا شاه تاکنون بسیار مفید باشد. نقش آنها را چه سازنده و چه مخرب در تاریخ معاصر ایران دنبال کنید.

«بررسی و تحلیل جریان روشنفکری در دهه چهل خورشیدی
گفتگوی سیروس علی نژاد با دکتر محمد صنعتی
بازگشت به خویشتن, تفکر کویر زده سنتی بود که فرید و آل احمد پایه گذاری و دیگران دنبال کردند روشنفکری ما همان را می خواست که بدست آورد، گسستن از مدرنیسم و پیوستن با سنت!»

از طرز تفکر و تجارب «روشنفکران» ایران بیاموزیم!!!؟؟؟
موفق باشید.
۲۵٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دروغ پشت دروغ
خیلی عجیب است که دوستان ما «اسناد و گزارش‌های دست اوّل» از قهرمانان اصلی در صحنه‌ی ۲۸ مرداد را کنار می‌گذارند و به این سخنان مصحلت‌آمیز و دیپلماتیک، ارزشِ «سند بسیار مهم تاریخی»!! می‌دهند... درباره‌ی این سخنان اوّلاً: باید بدانیم که در تاریخ دیپلماسی آمریکا، ما از این «تعارفات» یا «مصلحت‌ها و مصالحه‌ها»، فراوان دیده‌ایم. دوم اینکه: آن سخن در جلسه‌ای به همّت آقای دکتر هوشنگ امیراحمدی (معمارِ خستگی‌ناپذیر بهبود روابط جمهوری اسلامی و آمریکا) صورت گرفته بود و موضع رسمی دولت آمریکا نبود. سوم و مهمتر از همه اینکه: در این جلسه، خانم آلبرایت، اساساً، هیچگونه «عذرخواهی»( apologize) درباره‌ی ۲۸ مرداد ابراز نکرده بود. برای آگاهی از متن سخنرانی خانم آلبرایت به «اینجا» و «اینجا» نگاه کنید.http://www.mideastinfo.com/documents/iranspeech.htm

بنابراین: مسئله‌ی «عذرخواهی خانم آلبرایت»، بیشتر تعبیر یا تبلیغ شخصیِ فرد یا افرادی بوده تا در نزد مراکز قدرت در ایران، چنین وانمود کنند که: «در سال ۲۰۰۰ من خانم آلبرایت را آوردم تا از ملّت ایران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عذرخواهی کند»!!http://www.fararu.com/vdcd.x۰n۲yt۰xna۲۶y.html
۲۵۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خواننده نظرات

عنوان : تربیت دو طرف قضیه را مقایسه کنید، بنظر شما کدام طرف از دانشگاه برخاسته و کدام طرف از حوزه؟
یک طرف قضیه تاحالا خیلی متین و مستدل عمل کرده و طرف دیگر والله چه عرض کنم!!!

تربیت دو طرف قضیه را مقایسه کنید، بنظر شما کدام طرف از دانشگاه برخاسته و کدام طرف از حوزه؟

در ایران آزاد حوزه ای ها و برادران بسیجی جایی نخواهند داشت. نگاه کنید چقدر خشونت و تحقیر نثار طرف مخالفشان می کنند. آن طرفی که رفتار اراذل و اوباش را پیشه کرده در حقیقت خودش را تحقیر کرده. اگر گفتی کدوم طرف میراثش ادبیات خمینی است که می گفت ۳۰ میلیون بگن آره من میگم نه یا میگفت میزنم تو دهن این و اون. ادبیات جمهوری اسلامی را کدوم طرف خوب نمایندگی میکنن؟

تربیت دو طرف قضیه را مقایسه کنید، بنظر شما کدام طرف از دانشگاه برخاسته و کدام طرف از حوزه؟
۲۵۲۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرشگر واقعا بالاخونه ات را اجاره دادی و یک مشنگ به تمام معنی هستی

عنوان : از خداوند برایتان(پرشگر و ناشناس و ۵۰ ساله و دیگر سلطنت طلبان مشنگ) شفای عاجل ارزو میکنم
حالا بعد از سالها یک سلطنت طلبی هم پیدا شده که تز نوشه ولی سخنان وزیر خارجه بیل کلینتون خانم البرایت یعنی سند نیست که میگوید ما بخاطر کودتای ۲۸ مرداد عذرخواهی میکنیم. شما میتوانید شبانروز با این تز مصباحی بگیری نشئه بشی. شما غیر از کتاب مصباحی کتاب دیگری هم خوندی? اقای تاریخدان? برو این دکان را جای دیگری باز کن. چطور حرفهای شاه را سند نمیدانی اقای تاریخ دان و میگوئی در رابطه با ۳۰ سال قبل بیسوادی.
۲۵۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۶۹ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۲٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : اول بحث ۲۸ مرداد را تمام کنیم بعد بپریم به ۲۵ سال بعد از آن و نحوه خروج شاه و ...
۱. اول بحث کودتا «کودتا» ها را تمام کنیم بعد برسیم به شاه و شیخ و بی بی سی و غیرو.

۲. این بخش از نظر آقا/خانم ایرانی بسیار جالب است.

از ایرانی
«جناب ناشناس محبتی کنید و در رابطه با موضوع آرمیتاژ اسمیت بیشتر صحبت نمایید. این موضوع آرمیتاژ اسمیت برای جبهه ملی چی ها و دیگر مصدق پرستان بسیار ناموسی است. بارها دیده ام که حتی اشاره به این موضوع به شدت آنها را عصبی میکند تا جایی که
حاضر به ادامه بحث نیستند. خوشبختانه مسئله این قرارداد روز به روز بیشتر در جامعهء روشنفکری امروز ایران مطرح میشود. واقعیت آن است که محمد مصدق در کمال نادانی و بلاهت با قبول این قرار داد ننگین در دورانی که وزارت دارایی را در زمان احمد شاه بر عهده داشت یکی از بزرگترین ضربه ها را به کشور زد و شرکت نفت ایران-انگلیس در کمال زرنگی از این موضوع استفاده کرد و تمام حق ایران را در سرمایه گذاریهایی که در دیگر نقاط دنیا کرده بود خیلی راحت بالا کشید. مصدق حتی در جریان ملی شدن نفت نیز حاضر نشد در مورد سهم قانونی ایران در سرمایه گذاریهای شرکت BP کاری انجام دهد. در حالیکه بارها به او در این مورد تذکر داده شد.
در مورد این قرار داد چنانچه اطلاعات بیشتری دارید ما را هم در جریان بگذارید».

مخالفان نشان دهند که چرا باید این ادعاهای ایرانی را نادیده گرفت.

-------------------------------------------------------------------------
از مکتبی
مکتب ما اینه میخوای بخواه نمی خوای هم نخواه
۲۵۱۶۳ - تاریخ انتشار : ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹

من در چارچوبی که از تاریخ معاصر ایران ارائه دادم مهمترین رویدادهای تاریخ این دوره را زیر عناوینی قرار دادم که مخالفان بلافاصله چارچوب خود را در مخالفت با چارچوب من ارائه دادند، رجوع کنید به نظر مکتبی. مهمترین و بحث انگیزترین عناوین در چارچوب آنها چگونگی بر سر کار آمدن رضا شاه و رویداد ۲۸ مرداد بود. منهم تمرکز خود را روی ایندو عنوان قرار دادم ولی بجای جوابها در این رابطه منحرف کنندگان بحث، مثل همیشه یک نظر را ۱۰ بار پس از یک نظر مخالف خود را تکرار می کنند که ارتباطی به موضوع ندارد. خودشان چارچوب ارائه می دهند ولی چون جواب ندارند از میدان با بحثی نامربوط از میدان در می روند. هر عاقلی می داند که یک بحث را باید به نتیجه ای رساند و بعد به بحث دیگری پرداخت. با این ترفندها صورت مسئله را نمی توانید پاک کنید، خیالتان تخت باشد.

من اطلاعات کافی درباره تاریخ معاصر ایران ندارم که جواب شما را در رابطه با اینکه چه کسی در واقع فرماندهی کل قوا را در زمان شاه بدست داشته است را بدهم صرف نظر از اینکه این بحث را در حال حاضر انحرافی و فرار از پاسخگویی درباره نحوه بر سر کار آمدن رضا شاه و برکنار شدن دکتر مصدق تلقی می کنم. اگر در این رابطه تزی معتبری مثل دکتر صباحی دارید ارائه دهید. من سر و پا گوشم ولی اگر ندارید در تکاپوی تهیه تز/رساله ی معتبری باشید چون تا آنزمان نتیجه گیری های شما از اسناد و «اسناد» کمکی به الغای نظریه شما در محافل آکادمیک نمی کند و بنابراین همواره بی ارزش باقی خواهد ماند. شاید آقای فرید راستگو قادر باشند که تز/رساله ای که نظریه شما را ثابت کند به ثبت دانشگاه های معتبر برساند و قال قضیه را بکند ولی تا آنزمان نظریه دکتر صباحی دست بالا را دارد و توجهات ما و محافل آکادمیک و روشنفکری گوشش به او خواهد بود و نه به شما. بجنبید و کاری برای خودتان بکنید، نه کمبود وقت دارید و نه کمبود استادان دانشگاهی چپ ایرانی در دانشگاه های برون مرزی. این بهترین راه برای اثبات حقانیت شماست. منهم چون تاریخ ناموسم نیست و فاصله زیادی با دوره دکتر مصدق و شاه دارم عاری از هر گونه تعصبی هستم و برایم حقایق مهم هستند و نه پسرخاله شاه و مصدق و ملا هستم که به من بر بخورد ضمن اینکه دنباله رو خرد خودم هستم مثل ده ها میلیون جوان ایرانی دیگر. ما به هیچکس و هیچ چیز اطمینان نداریم جز خودمان و مراجع علمی معتبر.

چارچوبی هم که داده ام وحی منزل نیست که قادر نباشم آنرا بازنگری کنم. من دارم در چارچوبی که شما خودتان ارائه داده اید کار می کنم و من پا فراتر نگذاشته ام ولی شما بله.چارچوب تان را یک مروری کنید و ببینید. برای من چگونگی بر سر کار آمدن رضا شاه حل شده است ولی برکناری مصدق هنوز نه. تا این موضوع برایم حتی المقدور حل نشود نمی توانم به بحث بعدی در چارچوب شما توجه کنم.

یادآوری
از : پرسشگر
عنوان : از همفکران و مخالفان خود تقاضا می کنم که هر کدام خلاصه ای از چارچوب فکری خود از تاریخ معاصرایران ارائه دهند تا ببینیم که با قرار دادن جزییات قضایا کدامیک از چارچوب ها معقول تر و محکمه پسند تر ازدیگریست

-------------------------------------------------------------------------

با تشکر از ۵۰ ساله که توجه همه را به اهمیت تز/رساله در برابر کتب و دیگر منابع جلب کرد و نظرات را دنبال می کند. ما در دامان نسل شما پرورش یافته ایم و یاد گرفته ایم که پرسش مهمتر از پاسخ است. نظرات شما هم با هجوم نظرات بلند و بی ربط گم بشو نیستند. اگر نظرات شما مهم نبودند اینگونه با آنها برخورد نمی شد.

-------------------------------------------------------------------------

در دسترسی به نظرات داده شده قبل از
۲۴۸۰۸- تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ دچار مشکل شده ام. آیا کس دیگری هم با این مشکل روبروست یا خیر؟ تشکر.

-------------------------------------------------------------------------

اول بحث ۲۸ مرداد را تمام کنیم بعد بپریم به ۲۵ سال بعد از آن و نحوه خروج شاه و ...
۲۵۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۶۷ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۲۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ۵۰ ساله

عنوان : تقدیم به مخالفان و موافقان تز/رساله آقای دکتر هوشنگ صباحی. تقدیم به دانش آموختگان/ دانشجویان ایرانی، وهمانطورتقدیم به دیپلمه به پایین ها و بهانه جویان حرفه ای.
تقدیم به مخالفان و موافقان تز/رساله آقای دکتر هوشنگ صباحی. تقدیم به دانش آموختگان/ دانشجویان ایرانی که با معیارهای جهانی و جدول بندی های علمی و دانشگاهی آشنا هستند.

تقدیم به دیپلمه به پایین هایی که یا می دانند و یا می خواهند بدانند.

تقدیم به بهانه جویانی که در وحله اول همواره درگیر ستیز با خود و بعد درگیر ستیز با «دشمنان» خود هستند.

تقدیم به تاریخ فروشان بومی و غیر بومی که با تحریف و جعل تاریخ چه خونهای بیگناهی را در تاریخ معاصر ایران نریختند و همچنان بکار خود ادامه می دهند.

تقدیم به کسانی که وقتی کم می آورند به اتهام زنی، فحاشی، مغلطه و علم غیب حوزه قم و مشهد متوسل می شوند.

تقدیم به کسانیکه فکر می کنند دانشگاه LSE در انگلستان هم مثل دانشگاه تهران سهمیه ای برای بسیجیان متعصب و کودن دارد.

تقدیم به حقیقت جویان شجاع ایرانی که شرف خود را به هیچ قیمتی نمی فروشند و در برابر دروغ پایداری می کنند و خسته نمی شوند.

تقدیم به میهن پرستانی که منافع ملی ایران را همیشه در نظر دارند و عقب نشینی نمی کنند.

همه به ویکیپیدیا دسترسی دارید. اول به معیار سنجشی توجه کنید که اعتبار دانشگاه ها را تعیین می کند. سپس به جدولی که در زیر آن آمده است توجه کنید و جایگاه دانشگاهی که دکتر هوشنگ صباحی از آن فارغ التحصیل شده است را پیدا کنید. این دانشگاه در مقام هفتم قرار دارد. ورود به این دانشگاه آسانتر از ورود به آکسفورد و کمبریج نیست و فقط شایسته ترین ها حق ورود به آنرا دارند.

کسانی که این دانشگاه را معتبر ارزیابی نمی کنند (آنهم بدون هیچ معیار بین المللی) یا نا آگاهند و یا مغرض. کسانی که دانشگاه های زیر را به زیر سئوال می برند مطمئنا اطلاعات زیادی درباره معیار های بین المللی برای تشخیص معتبرترین دانشگاه ها را ندارند و متکی به خود برای داوری نیستند و اگر هشیار نباشند به آسانی آلت دست مغرضان می شوند. اینها خود باید تصمیم بگیرند که می خواهند آلت دست قرار بگیرند و یا نه.

اطلاعات و جدول های بسیاری موجود هستند و این فقط یکی از آنهاست.

League tables of British universities
From Wikipedia, the free encyclopedia
(Redirected from The Complete University Guide)
Jump to: navigation, search

Times Good University Guide
The Times University rankings take into account eight factors.[۱] Student satisfaction and a universities research output were weighted by ۱.۵ and each factor score was multiplied by ۱۰ in order to give each university a score out of ۱۰۰۰ for each university.

Student Satisfaction – Measured by the National Student Survey ۲۰۰۵, This is a measure of student’s opinions of their university and so does not necessarily measure the quality of an institution, especially as there is usually no basis for relative comparison.
Research – Data was taken from the ۲۰۰۱ Research Assessment Exercise which measured British universities" research output.
Entry Standards- The universities average UCAS tariff score. Data was taken from the Higher Education Statistics Agency
The student-staff ratio- Data was taken from the Higher Education Statistics Agency
Library and Computing spending- Average expenditure per student. Data was taken from the Higher Education Statistics Agency
Facilities spending- Average expenditure per student on sports, careers services, health and counselling
Good Honours – The percentage of students graduating with a good degree. "Good" being defined as a first or ۲.۱
Graduate prospects – The percentage of UK graduates in graduate employment or further study. This data is taken from HESA"s survey of Destination of Leavers from Higher Education (DLHE).
Completion – The percentage of students who manage to complete their degree
The most recent league table published by the guide (۲۰۱۰)[۲] ranked the top ۱۵ British universities as follows:

۱. University of Oxford
۲. University of Cambridge
۳. Imperial College London
۴. University of St Andrews
۵. University College London
۶. University of Warwick
۷. London School of Economics and Political Science
۸. Durham University
۹. University of Exeter
۱۰. University of Bristol
۱۱. University of York
۱۲. King"s College London
۱۳. University of Bath
۱۴. University of Edinburgh
۱۵. University of Leicester
=۱۵. University of Southampton
[edit] The Books

پرسشگر مخالفان تز/ رساله دکتر هوشنگ صباحی را دعوت کرده است که تز/ رساله ای را به ثبت در یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان برسانند. چرا که نه؟ این گوی و این میدان.

کمی تحقیق کنید و تفاوت بین تز / رساله و کتاب و ... را بیاموزید تا این تفاوت را درک نکنید تفاوت بین تحقیق و شایعه را در نخواهید یافت. این یکی از بزرگترین مشکلات فرهنگی ایرانیان است که باید با آن برخوردی بسیار جدی شود تا ما را از فضای فکری جهان سومی به جهان اولی در این مورد رهنمون شود.

تاریخ همواره بازنگری می شود تا به حقایق نزدیکتر شود. ما هم باید این انعطاف پذیری را در خود داشته باشیم و بازنگری در افکار خود را بخشی از اصول در زندگی خود کنیم. دنیا با سرعت ما پیش نمی رود، این ما هستیم که با سرعت دنیا به جلو حرکت کنیم.

با تشکر از کسانیکه با یکسان سازی اندیشه و بیان در جامعه بویژه در حیطه تاریخ مبارزه می کنند.

تقدیم به مخالفان و موافقان تز/رساله آقای دکتر هوشنگ صباحی. تقدیم به دانش آموختگان/ دانشجویان ایرانی، و همانطور تقدیم به دیپلمه به پایین ها و بهانه جویان حرفه ای.
۲۵۲۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : اگر قادر بخواندن نیستید، شاید با شنیدن و گوش کردن «خرفهم» شرید
بازهم در مورد کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۰۹/۰۸/۰۹۰۸۲۱_og_parviz_raji.shtml
۲۵۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۶۴ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۲۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : معذرت و تصحیح
تصحیح، ایراد نگیرید منظور «اذعان» بود و اشتباه تایپی شد.
۲۵۲۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : تازه رسیده
عده ای دارند با تمام امکانات «زور» میزنند تا ثابت نمایند که همه ملیون، روشنفکران، و همه آزادی و استقلال خواهان ایران در دوران نکبت بار پهلوی، «استبداگرا، ارتجاعی، و حتی ماموران خارجی» بودند. اگر جان نثاران مواجب بگیر محمدرضا «نیم پهلوی» و بازماندگان آنمرحوم فلک زده مثل اشرف و رضا ربع پهلوی و دیگران بغیراز تطهر دودمان دست نشانده پهلوی نپردازند،باید علت «وجودی» خودشان را مورد سوال قرار دهند. اگر ملکه الیزابت و بوش (رییس جمهور اسبق و فارغ التحصیل دانشگاه معتبر !) اذهان نمایند که درکودتا ۲۸ مرداد ما هم «دستی» داشتیم، بازهم این چاکران استبداد و ارتجاع انکار میکنند. میلیاردها پول بسرفت رفته از ایران توسط این «خاندان» ضد انسانی و ضد ایرانی بایستی بطریقی «خرج» بشود. دوساعتی که تندتند «نظریات» را خواندم، بسیار تاسف خوردم که چرا بعضیها از درک این مسله عاجزند که دفاع از حکومت استبدادی و ارتجاعی پهلوی، تطهیر رژیم اسلامی را در پی دارد. 
۲۵۲۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : جان نثاران مواجب بگیر ربع پهلوی کاست نوار دیگری «جدید» ببازار بیاورید
جناب پرسشگر، شما بازهم آفتابی شدید؟ «مدارک» و «اسنادی» که قرار بود مطالعه بفرمایید، همه را یکشبه سرسری «ورق» زدید. آنگونه معلوم است هنوز آن «کاست» نوار که در مغزتان کارگذاشتند، مداوم مشغول تکرار مکررات است. خواجگان مواجب بگیر ربع پهلوی نمیتوانند یک کاست نوار دیگری «جدید» ببازار بیاورند؟ پرسشگر و ناشناس مثل «ماهی» هستند که هیچ احدی قادر نیست پوزیسیون آنهارا بخاطر لزجی مشخص نماید زیرا انها هر زمان بجهتی ولی در مسیر اصلی تطهیر استبداد و ارتجاع «شنا» میکنند.
۲۵۲۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : بنازم باین پررویی ناشناس
جناب ناشناس، شما از همه جا «اطلاع» دارید و سن و سال من در حدی نیست که پیام رمزی بی بی سی را شنیده باشم و شاید هم شما همچنین سن و سالی داشته باشید. ولی همه ما اگر «کر و کور» مصلحتی نباشیم بایستی سخنرانی کلینتون رییس جمهور سابق امریکا را اخیرآ‌(سه جهار سال پیش) راجع بمعذرت خواهی امریکا در خصوص شرکت آنان در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ( داووس، سوییس) شنیده باشیم. شما بخاطر تطهیر استبداد پهلوی درایران، پشتیبانان جهانی استبداد و ارتجاع را انکار میکنید. کری و کوری شما «مصلحتی» نیست.! شما بایستی از وجود کتاب اخیر(۲۰۰۷) تیم واینر را در خصوص دست داشتن مستقیم بیگانگان در کودنا ۲۸ مرداد بعد از «باز شدت» پاره ای از پرونده این جنایت با اطلاع باشید ولی «مصلحت» بشما اجازه نمیدهد. شما با «مارکشی» خود ادامه بدهید.
۲۵۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : داگلاس موری
خانم یا آقای بی نام ونشان،
داگلاس موری همان کسی که می خواست در دانشگاه محبوب شما در باره شما
اسلام بنیاد گرا و حمایت دولت انگلیس صحبت کند و با او اجازه ندادند، شخصیت ممتازی در جامعه مترقی جهان است.
این ماجرا در انگستان و اروپا انعکاس وسیعی پیدا کرد و بسیاری از روزنامه ها یدنیا این اقدام دانشگاه محبوب شما را محکوم کردند.
آنلاین می توانید آگاهیهای بیشتر ی در باره برنامه های حقوق بشر داگلاس پیدا کنید.
دوست عزیزی که حرفهای مرا خنده دار و مسخره تعبیر می کنی، بسیاری از جوانان و روشنفکران میهن ما باور دارند که بعضی از دانشگاههای دنیای غرب در راستای منافع دولتهای خود و سیاستهای آن حرکت می کنند. شما مختارید که این تفکر را مسخره بدانید، من قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم.

اینهم از داگلاس موری
Bio
Douglas Murray is Director of the Centre for Social Cohesion (CSC), a non-partisan think-tank in Westminster, London.
Founded in ۲۰۰۷ to promote human rights, tolerance and greater cohesion among the UK"s ethnic and religious communities
and within wider British society, the CSC is the first think-tank in the UK to specialise in studying radicalisation and extremism
within Britain. Murray"s writings have appeared across the British and foreign press. A columnist for Standpoint magazine,
he writes for many other publications, including the Spectator, and appears regularly across the British and foreign broadcast
media.
۲۵۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : چه دلیلی دارید

عنوان : اتهامات سنگین بدون پایه حقوقی
آقای زرگری شما چه دلیلی دارید که ثابت کند اینها تعیین کننده سیاستهای دولتند؟ افراط گرایان در همه جا هستند و با آنان برخورد میشود. شما که نمیتوانید به خاطر حضور چند افراطی مذهبی ادعا کنید که کل این دانشگاه معتبر، که پانزده برنده جایزه نوبل از آن هستند، بی اعتبار است. هم اکنون در بسیاری از دانشگاههای دنیا مثل یل، مونترال، راتگرز، و غیره افراطیون مذهبی از جمله عوامل رژیم اسلامی حضور دارند. آیا میشود همه آنها را تخطئه کرد؟ من کاری به رضا شاه و صباحی و غیره ندارم. آن بحثها جای خود را دارد. ولی تصدیق بفرمایید که نمیشود بخاطر یک تزی که مورد علاقه ما نیست چنین اتهامات سنگینی را که هیچ پایه حقوقی ندارد به یکی از معتبرترین موسسات فرهنگی جهان بزنیم.
۲۵۲۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : تنبلی آرد به چشمان تو خواب
خانم یا آقای اه تنبلی را کنار بگذارید دیگران و من منابع را ذکر می کنیم بروید پیدا کنید و بخوانید. اگر هم دوست ندارید مختارید. اجباری نیست و من اصراری ندارم. شما که در پیدا کردن منابعی که خودتان می پسندید اینهمه تیز و فرزید، در پیدا کردن بقییه منابه هم چابک باشید.
شما انتظار داشتید پس از آن افتضاح حزب الطاهر آقای فیشر چه بگوید؟ گفتند ماستمالی می کنیم. یادتان هست مساله کهریزک را هم ج.ا. رسیدگی کرد!
دست بردارید.
شما چرا متوجه نمی شوید. آری شخصیتهای بسیار برجسته ای از مدرسه اقتصادی لندن بیرون آمده اند، این مساله با سیاستهای ارتجاعی این موسسه منافاتی ندارد. شما چرا فکر نمی کنید. بسیاری این جور موسسات سیاست دولت را تعیین می کنند.
۲۵۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : LSE

عنوان : LSE
این فقط لیست کوچکی از فارغ التحصیلان این دانشگاه معتبر است. همانطور که گفته شد خود مسئولین دانشگاه نیز اعلام کردند که به مسئله حضور افراطیون مسلمان رسیدگی میکنند. اگر واقعاْ این دانشگاه محل افراطیون مذهبی بود من مطمئنم مقامات بریتانیا و یا این همه آدم درست حسابی به اندازه پروانه خانم عقلاشان میرسید که بر ضد این دانشگاه اعلام جرم کنند. نه اینکه بر اساس یک آدم مجهول الهویه و یک وبلاگ بی نام و نشان این دانشگاه معتبر را تخطئه نمایند.




[edit] Heads of State or Heads of Government
Harmodio Arias (۱۸۸۶–۱۹۶۲) - President of Panama, ۱۹۳۲–۱۹۳۶
Óscar Arias (b. ۱۹۴۱) - President of Costa Rica, ۱۹۸۶–۱۹۹۰, ۲۰۰۶–present and Nobel Prize winner
John Atta-Mills (b. ۱۹۴۴) - President of Ghana, ۲۰۰۹–present
Taro Aso (b. ۱۹۴۰) - Prime Minister of Japan, ۲۰۰۸–present
Lord Clement Attlee (۱۸۸۳–۱۹۶۷) - Prime Minister of United Kingdom, ۱۹۴۵–۱۹۵۱
Errol Walton Barrow (۱۹۲۰–۱۹۸۷) - Prime Minister of Barbados, ۱۹۶۲–۱۹۶۶, ۱۹۶۶–۱۹۷۶, ۱۹۸۶–۱۹۸۷
Marek Belka (b. ۱۹۵۲) - Prime Minister of Poland, ۲۰۰۴–۲۰۰۵
Pedro Gerardo Beltran Espanto (۱۸۹۷–۱۹۷۹) - Prime Minister of Peru, ۱۹۵۹–۱۹۶۱
Maurice Bishop (۱۹۴۴–۱۹۸۳) - Prime Minister of Grenada (۱۹۷۹–۱۹۸۳)
Heinrich Brüning (۱۸۸۵–۱۹۷۰) - Chancellor of Germany, ۱۹۳۰–۱۹۳۲
Forbes Burnham - (۱۹۲۳–۱۹۸۵) - President of Guyana
Kim Campbell (b. ۱۹۴۷) - Prime Minister of Canada, June-November ۱۹۹۳
Eugenia Charles (۱۹۱۹–۲۰۰۵) - Prime Minister of Dominica, ۱۹۸۰–۱۹۹۵
John Compton (b. ۱۹۲۶) - Premier of Saint Lucia, ۱۹۶۴–۱۹۷۹, and Prime Minister of Saint Lucia, February-July ۱۹۷۹ & ۱۹۸۲-۱۹۹۶
Sher Bahadur Deuba (b. ۱۹۴۳) - Prime Minister of Nepal, ۱۹۹۵–۱۹۹۷, ۲۰۰۱–۲۰۰۲, ۲۰۰۴–۲۰۰۵
Tuanku Jaafar (b. ۱۹۲۲) - Yang di-Pertuan Agong (King) of Malaysia, ۱۹۹۴–۱۹۹۹
Jomo Kenyatta (۱۸۹۱–۱۹۷۸) - First President of Kenya, ۱۹۶۴–۱۹۷۸
Mwai Kibaki (b. ۱۹۳۱) - President of Kenya, ۲۰۰۲–present
Tanin Kraivixien (b. ۱۹۲۷) - Prime Minister of Thailand, ۱۹۷۶–۱۹۷۷
Yu Kuo-Hwa (۱۹۱۴–۲۰۰۰) - Premier of Taiwan, ۱۹۸۴–۱۹۸۹
Hilla Limann (۱۹۳۴–۱۹۹۸) - President of Ghana, ۱۹۷۹–۱۹۸۱
Alfonso López Pumarejo (۱۸۸۶–۱۹۵۹) - President of Colombia, ۱۹۳۴–۱۹۳۸, ۱۹۴۲–۱۹۴۵
Michael Manley (۱۹۲۴–۱۹۹۷) - Prime Minister of Jamaica, ۱۹۷۲–۱۹۸۰, ۱۹۸۹–۱۹۹۲
Ratu Sir Kamisese Mara (۱۹۲۰–۲۰۰۴) - Prime Minister of Fiji ۱۹۷۰-۱۹۹۲, President of Fiji ۱۹۹۴-۲۰۰۰

Queen Margrethe II of DenmarkQueen Margrethe II (b. ۱۹۴۰) - Queen of Denmark, ۱۹۷۲–present
Beatriz Merino (b, ۱۹۴۷) - First female Prime Minister of Peru, ۲۰۰۳-۲۰۰۳
Sri K. R. Narayanan (۱۹۲۱–۲۰۰۵) - President of India, ۱۹۹۷–۲۰۰۲
Kwame Nkrumah (۱۹۰۹–۱۹۷۲) - First President of Ghana, ۱۹۶۰–۱۹۶۶
Sylvanus Olympio (۱۹۰۲–۱۹۶۳) - Prime Minister of Togo, ۱۹۵۸–۱۹۶۱, and first President of Togo, ۱۹۶۱–۱۹۶۳
George Papandreou (b. ۱۹۵۲), Prime Minister of Greece, since ۲۰۰۹
Percival Patterson (b. ۱۹۳۵) - Prime Minister of Jamaica, ۱۹۹۲–۲۰۰۶
Romano Prodi (b. ۱۹۳۹) - Prime Minister of Italy, ۱۹۹۶–۱۹۹۸, ۲۰۰۶–present and President of the European Commission, ۱۹۹۹–۲۰۰۴
Navinchandra Ramgoolam (b. ۱۹۴۷) - Prime Minister of Mauritius, ۱۹۹۵–۲۰۰۰
Seewoosagur Ramgoolam (۱۹۰۰–۱۹۸۵) - Prime Minister of Mauritius (۱۹۶۱–۱۹۸۲)
Veerasamy Ringadoo (۱۹۲۰–۲۰۰۰) - First President of Mauritius, March-June ۱۹۹۲
Moshe Sharett (۱۸۹۴–۱۹۶۵) - Prime Minister of Israel, ۱۹۵۳–۱۹۵۵
Constantine Simitis (b. ۱۹۳۶) - Prime Minister of Greece, ۱۹۹۶–۲۰۰۴
Sergey Stanishev (b. ۱۹۶۶) - Prime Minister of Bulgaria, ۲۰۰۵–۲۰۰۹
Edward Szczepanik (۱۹۱۵–۲۰۰۵) - Prime Minister of the Polish government in exile, ۱۹۸۶–۱۹۹۰
Banja Tejan-Sie, (۱۹۱۷–۲۰۰۰) - Governor-General and leader of opposition Sierra Leone People"s Party in Sierra Leone
Anote Tong (b. ۱۹۵۲) - President of Kiribati, ۲۰۰۳–present
Pierre Trudeau (۱۹۱۹–۲۰۰۰) - Prime Minister of Canada, ۱۹۶۸–۱۹۷۹, ۱۹۸۰–۱۹۸۴
Lee Kuan Yew (b. ۱۹۲۳) - Prime Minister of Singapore, ۱۹۵۹–۱۹۹۰
۲۵۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : AH

عنوان : جوش نزن
آقای زرگرس شما که خیلی باسوادید با ذکر منبع دقیق توضیح دهید که نظر آقای نجاتی مصدق پرست و دیگران درباره اسناد وزارت خارجه انگلیس و نامه های لرد کرزن در ضدیت با کودتا چیست؟ در ضمن ما هیچوقت کودتا را نفی نکردیم. حرف ما این است که بر اساس اسناد منتشر شده وزارت خارجه انگلیس این کودتا ربطی به دولت انگلیس نداشت.

پروانه خانم اینقدر جوش نزن. همانطور که میبینی مسئولین دانشگاه نیز اعلام کرده اند که به مسئله حضور افراط گرایان رسیدگی میکنند و آنجا جایی برای افراطگرایی نیست.
Aled Dilwyn Fisher, general secretary of the LSE union, said: “We are taking these issues very seriously — there is no place for Hizb ut-Tahrir at LSE.”
۲۵۲۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پروانه ص

عنوان : اعتبارمدرسه اقتصاد انگلیس!
دوست عزیز آن ناسزاها سزاوار شماست که با استدلال میانه ندارید.
اینهم نام آن دانشجو و وبلاگ او
Erik Ringmar"s web pages
این انکار شما چیزی را حل نمی کند. این اتفاقات در دانشگاه "محبوب و معتبر "شما دارد میفتد.

من از دوستانی که انگلیسی نمی دانند عذر می خواهم. این مدارک که من بخشهایی از آنها را اینجا میاورم صحت گفتار من و حمایت مدرسه ی مورد علاقه ی شاهدوستان را از اسلام بنیادگرا و ارتجاع جهانی روشن می کنند.
دوستانی که انگلیسی میدانیدخواهش می کنم سطر نخست را گوگل کنید و کل داستان را بخوانید.
دهها مدرک از رسوایی این مدرسه در دست است. شما فکر کنید این مدرسه اگر منافع حیات نداشته باشد در غزه پرآشئب شعبع تاسیس نمی کند
اینهم سند دیگر مبنی بر حمایت از ارتجاع.
LSE’s Hizb ut-Tahrir teacher Reza Pankhurst and the secretive ‘Brothers’ Circle’

An Islamist radical whose teaching role at a leading university was exposed yesterday by The Times led a secretive “Brothers’ Circle” at which he espoused his hardline views.

Reza Pankhurst, a senior figure in the hardline group Hizb ut-Tahrir, gathered a group of male members of the London School of Economics (LSE) Islamic Society for private talks.

Mr Pankhurst, whose party advocates the creation of an Islamic state governed by Sharia, is a research student employed as a teacher in the LSE’s government department.
۲۵۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به دوستان باسواد

عنوان : LSE
محض اطلاع آقای داریوش خان با سواد، که نوشتنش همواره باعث خنده و سرگرمی است، پانزده برنده جایزه نوبل از اعضای این دانشگاه بوده اند. در میان دیگر اعضای این دانشگاه میتوان به کارل پوپر ( فیلسوف معروف)، چارلز وبستر، کلمنت اتلی (نخستین نخست وزیر حزب کارگر)، مروین کینگ (رییس کنونی بانک انگلیس)، جان کندی (رییس جمهور آمریکا)، آسکار آریز (رییس جمهور کوستاریکا)، تارو آسو (نخست وزیر ژاپن)، امبدکار (تنظیم کننده قانون اساسی هند)، نارایانون (نخست وزیر هند)، رومانو پرودی (نخست وزیر سابق ایتالیا) اشاره کرد. اینها تنها جمعی از فارغ التحصیلان و همکاران این موسسه هستند. حال ما باید اینها را نادیده بگیریم و به حرف داریوش خان دانشمند، که معلوم نیست فکتهایش از کدام منبع در میاید، گوش کنیم که:
"هم امنون (منظور داریوش خان هم اکنون است:)) این موسسه مرکز تبلیغات بنیادگرایی است"
بله دوستان چنین موسسه ای کتاب/تز ارزشمند دکتر هوشنگ صباحی را مورد تایید قرار میدهد. میشود حدس زد چرا اینقدر آتش میگیرید.
۲۵۲۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگرس

عنوان : خودکشی با طناب دولت فخیمه
دوستان شاهدوست بروید کودتای ۱۲۹۹ را گوگل کنید ببینید چند در صد اسناد این کودتا را تایید می کند.
کتاب سرهنگ نجاتی را که بخوانید چشمتان باز می شود. این مرد با تمام تضییقات و محدویتهایی و مخفی کاریهایی که آیرن ساید و سید ضیا فراهم کرده بودند حقایق را دریافت و نوشت. روانش شاد. اسناد آمریکایی تمامی نوشته های نجاتی را تایید می کنند. این اسناد در کتاب آقای مجد آمده است. و پیش از آن محققی بنام محمد گودرزی آنها در شهروند نوشته بود.
من در کتابهای آقای آجودانی ندیدم که ایشان منکر کودتا باشند. می شود نام کتاب و شماره ی صفحه را اعلان بفرمایید. ممنون می شوم.
شاهدوستان عزیز چرا شما حرفهای خودتان را سند فرض می کنید و برای آنها سند اراءه نمی کنید اما از دیگران دائما سند می خواهید.
قبلا کسی در همین ستون نوشته است منهم تاکید می کنم. نوشته های آیرون ساید و انتشار آن خود داستانی دارد. آیرون ساید خاطرات خود را روزانه می نوشته است و نوشته های او بالغ بر هزاران صفحه است که فقط بخشی از آن چاپ شده است آنهم با "هدایت" دولت فخیمه. بار اول انگلیش از انتشار خاطراتی که مربوط به کودتا بود جلوگیری کرد. بار دوم پسر ایرن ساید "منتخبی" از آن را چاپ و منتشرکرد. بروید لا اقل ویکی پدیا را بخوانید. دشاهدوستان عزیزبیدار شوید. با طناب انگلیس نمی توانید هیزم جمع کنید. این طناب فقط بدرد خودکشی می خورد!
یادتان باشد اینها به شاهانتان که اینهمه نوکریشان کردند وفا نکردند، حتی بعد ازاینکه مردم شاه را از ایران فراری دادند (فرار دوم) انگلیس باو ویزا نداد. حالا شما سنگ انگلیس را به سینه می زنید؟ شاهدوستی تان هم مثل آگاهی تان بی اساس است!
۲۵۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به پروانه "خانم"

عنوان : خجالت بکشید خانم!
پروانه خانم واقعاْ باید برای شما تاسف خورد. شما نوشتهء یک فرد بی نام و نشان بنام Erik را که حتی نام فامیل خود را هم نمینویسد، در یک وبلاگ بی نام و نشان، مبنا قرار داده اید تا یکی از معتبرترین کالجهای علوم سیاسی در جهان را، که وابسته به دانشگاه لندن است و از سال ۱۸۹۵ تا به امروز به فعالیت آکادمیک میپردازد، لجن مال کنید. چرا که کالج مزبور "جسارت" کرده و کتاب تحقیقی انسان دانشمندی را که مورد تایید شما نیست به عنوان اثری ارزشمند مورد قبول قرار داده. پروانه خانم این همان راه و روش امام راحلتان است. در همین ستون شاهد بودید که آقا مرتضی نیز کاری شبیه شما در رابطه با عفو بین الملل انجام داد و صد البته رسوا شد. خجالت بکشید خانم!
۲۵۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : مرکز تبلیغات اسلام بنیادگرا
پرسشگر جان شما واقعا نمیدانید که که و از چه حمایت می کنید.مدرسه اقتصادی لندن یکی از حامیان از کمربند سبز بدور شوروی و پرورش دهنده اندیشه ی گسترش اسلام رادیکال بود و هست. هم امنون این موسسه مرکز تبلیغات بنیادگرایی است.
سند زیر نشان می دهد که این مدرسه از سخنرانی یک فرد مترقی درباره ی خطرات اسلام بنیاد گرا جلو گیری می کند اما برای بنیادگرایان تسهیلاات و امکانات تبلیغ فراهم می آورد. هنوز فکر می کنید این دانشگاه معتبر است
Damian Thompson is Editor of Telegraph Blogs and a journalist specialising in religion. He was once described by The Church Times as a "blood-crazed ferret". He is on Twitter as HolySmoke.

Gutless LSE bans Islam critic Douglas Murray for "security reasons"

The London School of Economics has banned Douglas Murray, the brilliant young director of the Centre for Social Cohesion, from chairing a debate on Islam tonight. The ostensible reason: “security fears”.

I know for a fact that members of Al-Mujaharoun, a pro-terror Islamist organisation, have spoken publicly at LSE. I was there. The presence of the group was announced in advance, but that was OK with the School. Presumably that was because it was also OK with the Islamic campus ideologues in front of whom it cowers.

Murray is a ferocious critic of Islamism and its allies in the British establishment. That “offends” fundamentalist Muslims, who can dish it out (in more ways than one) but not take it.

The debate will go ahead without Murray. I could give you more details, but since it’s now going to be a phony event, why should I? I did my postgraduate research at the LSE. Is there any way you can resign as an alumnus?
۲۵۲۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پروانه ص

عنوان : آزادی بیان در دانشگاه آقای صباحی!
آقای پرسشگر عزیز من با شما خصومت ندارم. شما نآآگاهید و تعصب سلطنت طلبی جلوی دید شما را گرفته است.
اگر انگلیسی نمی دانید خدمتتان عرض کنم که این گله و شکایت یک دانشجوی
LSE
دانشگاه محبوب شماست که از نبودن مناسبات دموکراتیک در آن موسسه و مستقیما از مدیر موسسه Sir Howard Davies
که آزادی بیان را نقض می کند سخن می گوید. گوگل کنید مدرک را پیدا می کنید. هرچه این قضییه را بیشترمی شکافید تعفنش بیشتر در می آید. خواهش می کنم دست بردارید.
شما که به نبی تجربگی خود در این قضایا اذعان دارید چرا اینقدر پافشاری می کنید؟
MIT and me vs. the LSE PDF Print E-mail
current online writing
Written by Erik
Wednesday, ۰۷ October ۲۰۰۹ ۱۰:۳۷
۰diggsdigg


bloggersCheck out this article in the New York Times.
MIT and other leading US universities are giving space to students to blog about the student experience on the universities" own web pages. Critical remarks are allowed. In fact, they are encouraged. In fact, the students are paid to be critical of their own universities.

I wrote a blog when I worked at the LSE in London. I discussed all kinds of things, including what it was like to be an LSE student. Of course I was occasionally critical. There was a lot to be occasionally critical about. Once, at a recruitment event for prospective students I gave a speech where I tried to describe the LSE experience, warts and all. My idea was that a school of LSE"s caliber should have enough self-confidence to speak the truth about itself. My idea was that prospective students respect the truth. That the truth is a great recruiting tool.

Man did I get into trouble! My boss, George Philip, told me to "take down and destroy my blog" and the LSE Director, Sir Howard Davies, blantantly contradicted the free speech code of the School and tried to shut me up. National newspapers wrote about it; for a while I was a student hero -- and completley shunned by my colleagues.

As always, I was right, but about three years too early. When the LSE too one day pays student bloggers to be critical of the School, will I get an apology from Sir Howard Davies?
۲۵۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آرمان

عنوان : کتمان حقیقت
پروانه خانم ص، اینقدر ناراحت به مسائل نگاه نفرمایید. شما از هر دری سخنی میبافید و در نهایت برداشت شخصی خود را واقعیت عرضه میدارید. خدمت شما عرض میکنم که موسسه ای که کتاب وزین جناب دکتر صباحی را تایید کرده یکی از معتبرترین دانشگاههای دنیاست. اینکه شما میفرمایید "این دانشگاه با تاسیس شعبه ای در غزه بعضی از سیاستهای آن دولت را بو سیله ی ا ستادن سر سپرده در منطقه دنبال می کند" یک نظر شخصی است که هیچ پایه و اساسی ندارد.
پروانه خانم بدیهی است که ما آن چیزی را قبول میکنیم که تا حدی به مزاجمان خوش آید. در موافقت و یا مخالفت با خاندان پهلوی دیدگاههای زیادی وجود دارد. من میگویم که صرف نظر از تمایلات شخصی باید مدارک و اسناد را آنگونه که هست قبول کرد. شما میفرمایید "۹۵حد اقل در صد منابع می گویند انگایس رضا خان را با کودتا سر کار آورد دلائلش را هم دوستان اینجا ذکر کرده اند. حالا یک نفر که خودش اعتراف می کند که چیزی نمی داند منکر این اسناد است". من نمیدانم که شما از کدام ۹۵ درصد و یا کدام اسناد صحبت میکنید. ولی واقعیت آن است که اسناد رسمی منتشر شده از جانب وزارت خارجه انگلیس و کتاب خاطرات آیرونساید حکایت از عدم اطلاع و نهایتاْ تایید کودتا ۱۲۹۹ توسط دولت انگلیس دارد. حتی آیرونساید خود صراحتاْ اذعان میدارد که او از رضا خان میخواهد که کاری به شاه نداشته باشد. این معتبرترین اسنادی است که در مورد روی کار آمدن رضا خان منتشر شده و نشان میدهد، صرف نظر از اینکه ما چقدر از او خوشمان و یا بدمان میآید، دولت انگلیس نقشی در روی کار آوردن او نداشت. این مسئله مورد تایید بسیاری از اندیشمندان مانند دکتر کاتوزیان و آجودانی واقع شده. متقابلاْ اظهارات خانم آلبرایت حکایت از رضایت آمریکاییها از سقوط مصدق است. حال چه ما از او خوشمان بیاید و یا بدمان بیاید، نمیتوانیم این حقیقت را کتمان کنیم.
۲۵۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : اول تفاوت تز/رساله، کتاب و مجله را باید درک کرد و بعد نظریه ای را رد یا قبول کرد.
به این دو پاراگراف فکر و توجه کنید و بعد از خود سئوال کنید که راستی چرا صباحی دیگری تاکنون پیدا نشده که عکس آنچه او گفته را با رساله اش رد کند؟

رضا شاه بی کودتا بقدرت رسید:- دکتر هوشنگ صباحی با تز/رساله خود از یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان نشان داده است که رضا شاه با کودتا و با حمایت انگلیسی ها بقدرت نرسید. این رساله معتبر خواهند تا زمانیکه مخالفان او با تز/رساله ای از یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان خلاف آنرا ثابت کنند.

پرسش من در اینجا اینست که چرا تاکنون تز/رساله ای به ثبت یکی از دانشگاه معتبر جهان نرسیده است که نشان دهد رضا شاه با کودتا و با حمایت انگلیس بقدرت رسید؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که مخالفان دکتر صباحی در این مورد اقدامی بعمل آورند و با تز خود تز او را بی اعتبار کنند؟

اول تفاوت تز/رساله، کتاب و مجله را باید درک کرد و بعد نظریه ای را رد یا قبول کرد.

راستی چرا؟ راستی چرا کسی تا حالا نتوانسته تز صباحی را رد کند؟ راستی چرا؟

**************

چرا از دست صباحی عصبانی هستید؟ چرا از دست دانشگاه او عصبانی هستید؟ برای اینکه او خلاف آنچه شما دوست دارید بشنوید را ثابت کرده است؟ بجای عصبانی شدن و بد و بیراه گفتن، بدنبال کسی بگردید که تز او را با تزش رد کند؟ به همین سادگی. اینکه غصه ندارد. دانشگاه برای همین تزها بنا شده اند، حوزه که نیستند که طلبه ها با رجوع به صدها کتابی که درباره بهشت و جهنم و اجماع نوشته شده است بگوید چون صدها کتاب در مورد اینها نوشته شده است پس حقیقت دارد. یک دروغ را می شود در صد هزار کتاب و مجله و روزنامه نوشت و گفت ولی نمی شود بجای حقیقت آنرا قالب کرد، اقلا نه به کسانی که بدنبال حقیقت هستند. حقیقت به اندازه کافی تلخ هست، با جنگ و ستیز با آن نباید تلخ ترش کرد.
من با حقیقت روبرو می شوم و وحشتی از آن ندارم، شما چطور؟

******************************

تفاوت تز/رساله، کتاب، مجله و تلویزیون را درک کرد و بعد نظریه ای را رد یا قبول کرد. اول باید استانداردهای بین المللی را شناخت بعد نظر داد که دانشگاه مورد نظر معتبر است یا خیر. اول باید تفاوت میان تاریخدان شرافتمند و تاریخ فروش را دانست تا کتابش را خرید و خواند و بعنوان مدرک مورد استفاده قرار داد. اول باید تشخیص داد فرق کتاب های علمی/آکادمیک با کتاب های پوپولیستی چیست بعد آنها را مرجع قرار داد... جمهوری اسلامی و کیهان شریعتمداری ۳۱ سالست روزنامه و کتاب می نویسند. صدها کتاب درباره خمینی و حضرت فاطمه و غسل و طهارت و چرندیات دیگر نوشته اند و همه آنها را وحی منزل و معتبر معرفی می کنند اما کو دانشگاه معتبری در جهان که ارزشی برای آنها قائل باشد. صدها کتاب در رد تز صباحی نوشته باشند هیچ ارزشی ندارد چون آکادمیک نیست/بعنوان تز به ثبت یک دانشگاه معتبر نرسیده است. تفاوت تز و کتاب را دریابید.
۲۵۲۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پروانه ص

عنوان : بی اطلاعی دوستان
آقا یا خانم رودبار،
شما گویا تازگی به جمع ما پیوسته اید. از ۳۰ آوریل تا امروز که من این مقاله و نظرات را دنبال می کنم. دهها مطلب ضد و نقیض و مربوط و نامربوط در این ستون دیده ام که واقعاشگفت انگیزاست. بعضی از دوستان پافشاری و لجاجت را به جایی رسانده اند که آدم فکر می کند اینها دارند شوخی می کنند یا بقییه را گذاشته اند سر کار!
بعضی از مطالب بدیهی که اسناد آن در دست است براحتی مورد انکار این دوستان قرار می گیرد.
من نه دل خوشی از چپ ها دارم و نه از سلطنت طلبها. ولی متانت بعضی از عناصر که از ملیون یا چپ ها هستند واقعا قابل ستایش است.
اگر لقنان شمال این توضیحات را می دهد بنظر من بسیار ضروری است. زیرا دوستان سلطنت طلب این هارا نمی خوانند و نمی دانند.
مثلا دانشگاهی که آقای صباحی از آن فارغ التصیل شده یکی از وابسته ترین موسسات به دولت انگلیس است که حتی با تاسیس شعبه ای در غزه بعضی از سیاستهای آن دولت را بو سیله ی ا ستادن سر سپرده در منطقه دنبال می کند.
بسیار از مرتجع ترین عناصر دنیای سیاست از این موسسه فارغ التصیل شده و یا آنجا خدمت می کنند.
شما بروید استاد راهنمای آقای صباحی را پیدا کنید که آقای صباحی برای خوشامد ایشان آن رساله را با استناد به منابع دولت انگلیس برای گرفتن دکترا سریع تدوین کرده، آبرو ریزی می شود.
آخر کدام محقق درست و حسابی یا آدم منصفی اسناد رساله ی خود را چنین یک جانبه می نویسید و کدام آدم عاقلی باور دارد که انگلیس بیاید بگوید ما در ایران کودتا کردیم. ۹۵حد اقل در صد منابع می گویند انگایس رضا خان را با کودتا سر کار آورد دلائلش را هم دوستان اینجا ذکر کرده اند. حالا یک نفر که خودش اعتراف می کند که چیزی نمی داند منکر این اسناد است.
من یقین دارم که مصدق در دوران خدمات سیاسی خود مرتکب اشتباهاتی هم شده است. اما دوستان سلطنت طلب اشتباه کجا و طنفروشی و خیانت کجا؟!
شما همین سندی هویزر را بخوانید شاه خودش می گوید من در برابر آمریکایی ها مهره ی ناچیزی بودم، آنها بمن گفتند برو، منهم سرم را انداختم پایین و رفتم. آخر اینهم شد شاه!
ببینید چقدر اعتقادات مذهبی در این پدر و پسر قوی بود همه ی فرزندان ذکورشان نام رضا را یدک می کشند. شما ممکن است بگویی آنها مذهبی نبودند می خواستند عوامفریبی کنند، آنهم زشت است.
خلاصه اینکه خشتی را که در طول تاریخ کج گذاشته شده بود، انها کج تر کردند. در عصر پیشرفت اجتماعات بشری آنها مردم را عقب افتاده نگهداشتند تا بلای خمینی را دوستان سابقشان بر ما نازل کردند. تعصب نداشته باشیم و خودمان داوری کنیم نه ....
۲۵۲٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : "بت بزرگ"
جای تاســف اسـت که "بـت بزرگ" سازی از محمد مصدق برجزئی خدمات وی نیـزسـایـه انـداخته اسـت. ازسـوی دیگرطرفداران جبهه ملی همانند اسبی که کنار چشمش بسته باشد بدون تفکر و تحقیق و بکار گیری خرد خویش در ارزیابی وقایع تاریخی تحمل کوچکترین ایـراد و خرده گیـری را از دست داده اند. چون دلیل های موجهی برای اثبات ادعا های واهی خود ندارند در هر مورد تاریخی به فحاشی و بکار گیری واژه های مستهجن و شنیع دست می زنند. هرپژوهشگرتاریخ که بخواهـدکوچکترین ایرادوخرده گیری را از"جبهـه باصطلاح ملی" بنمایـد؛ به نوکـریCIA متهـم میگردد وآمـاج انواع تهمـت هاوناسزاها قـرارمیـگیرد. ایـن درحالـی است که خودشـان با اسـتناد به نوشـته های همــان عـوامـل CIA بـه ویـژه کتـاب کرمیـت روزولـت بوقـایـع بیـن ۲۵ تا ۲۸ مرداد میــنگرنـد....

ملکــه ثـریـامینـویسـد: «شاه یـک روزناگهـان سـیگاری راکه دردسـت داشـت درزیـرسـیگاری لـه کـرد؛ بایـک حرکت که نشـان میـداد انـرژی تازه یافته اسـت؛ روبـه مـن کردوگفـت فقـط یکنفـرمیتوانـدازعهـده مصدق برآمده وبما کمـک کنـد؛ آنهـم ژنرال فضل الله زاهـدی اسـت.»

ملکـه ثـریـاادامه میدهـد: «با ایـن همـه شـاه نمیتوانـست تصمیم بگیردتاآنکـه آن شـب دیگرنتوانسـتم خودم راکنتـرل کنم وفریـادزنان باوگفتـم توقابل ترحـم هسـتی You are pitiful دلم میخواهـد آن مردی باشـی که میــــشناختـم ودوست داشتم اگـراجازه بدهـی مصدق سرکاربمانـد ایران را دو دسـتی به شوروی فروخته ای. شـاه باشـنیدن این حرفـها مدتـی اندیشـیدوبالاخـره گفت بسیارخـوب فرمـان برکنـاری مصدق را امضاءمیکنـم

وسرلشگرزاهدی نخست وزیرتازه خواهدبـود.»

درحالیکه لوی هندرسن و سایر مقامات آمریکائی خود بزرگ بینی کرمیت روزولت را به مسخره می گیرند طرفداران "بت بزرگ" مصدق آنرا به آمریکا نسبت داده و هیچگاه از انگلیس که در اصل دسیسه گر و شکست خورنده اصلی ماجرا بود را نام نمی برند.

جبهه ملی که نام "ضد ملی" بیشتر به این گروه که نه جبهه بود و نه حزب برازنده تر است؛ همچنانکه در ۲۸ امرداد کاملا اشتباه می کرد وهمچنان در اشتباه خود باقی مانده؛ در روز های نزول بلای جانکاه سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) نیز اشتباه میکرد و با ابلیس زمان دست دوستی و همکاری داد و میهن گرامی ما را به روز سیاهی نشاند که هزار عاقل از در آوردن این سنگ عاجز مانده است. البته اینها مامور بوده و هستند که همواره تخم نفاق پراکنده کنند.

هرچه میخواهندبگویــند.۲۸ امردادماه نه تنهایک کودتا نبود؛ بلکـه یک ضد کودتا بود که امیـد کمونیستها و اربابانشان رادردستیابی بکشورمان حـداقل برای مدت ۲۵سال ازمیان بردوایـن داد و فـریادها و نـنه من غریبم بازیهائی که حضرات درمورد۲۸ امرداد راه میاندازند؛ یا بخاطرآنستکه نتوانسته اند میـوه رسیده را از درخـت بچیـنند و یا آنکه فکرمیکردند اگرآن ماجرارخ نـداده بود؛ هـنوز وزیر و وکیـل وصدراعـظم بودند. غافـل ازاینکه این عالیجنابان اگرامروزبرایشان مجالی مانده است که نفسی بکشندوبه سبک خودشان مبارزه بکننـد؛ ازتصدق سرهمان ضدکودتای مردم و ارتش اسـت؛ وگـرنه امروزنـه ازتـاک نشـان بود؛ ونـه از تـاک نـشان.

به استناد مدارکی که از خانه سدان بدست آمده و به استناد یادداشت های خصوصی بسیاری از خانواده ها و تاریخ نگاران در روز های بین ۲۵ و ۲۸ امرداد تشنج و نگرانی در بین مردم و بسیاری از افسران و درجه داران ارتش رواج پیدا کرد. بطوریکه همه فکر میکردند اگر حکومت بدست کومونیست ها و توده ای ها بیافتد قتل عام بزرگی رخ خواهد داد و همه میهن پرستان و بسیاری از مردم عادی از دم تیغی مشابه آنچه توسط استالین و لنین در روسیه جاری شد براه خواهد افتاد. لذا نگران از جان خود و آینده فرزندان و استقلال کشورشان خود جوش بهم پیوستند و با مصدق که کاملا در آغوش کومونیست ها افتاده بود مقابله کردند.

بعضی هاسعی میکنندچنین بمردم الغاء و تفسیرکنندکه "حکومت جبهه ملی" گرچه بسیار کوتاه و نا کام بود ولی همان حاکمیت ملـی اسـت. درحالیکه از ملی بودن این گروه و یا بقول خودشان جبهه فقط لقب آن به یدک کشیده می شود. چه اگر واقعا ملی بود که هرازچندی تعدادی ازیاران وفادارش راازدست نمیداد. درابتدای کارعبدالقدیرآزاد؛ و یوسف مُشـار کنارکشیدند وبعد دکتربـقائی ها ومکی ها؛ درردیف دشمنان «پیشوا» درآمدند؛ وسرانجام آیـت الله کاشانـی وبازاری ها علم مخالفت بلند کردند؛ تا آنجاکـه درروزهای واپسین کسی نمانده بودجزاعضای حزب توده که مجبوربودند صبح ها بعنوان طرفدار جبهه ملی علم وکتل وبوق وکرنا راه بیاندازند ودر میدان بهارستان جمع شوند و عصرها درمیدان توپخانه شعارهای چپی و سنتی خودشان را فریاد بزنند وبا این کار میخواستند قدرت وصلابتشان رابه رخ مردم بکشند و زمینه را آماده کنند تا بقول خروشچف سیب رسیده ازدرخت بیفتد. همین کاری را که ۲۷ سال است در اینجا و آنجا در مقابل سفارت خانه های آمریکا، جمهوری اسلامی در این میدان و یا آن خیابان راه می اندازند. در۲۸ امردادماه وحتی خیلی قبل ازآن؛ دیگرکسی گمان آنرانداشت که مصدق وباقیمانده یــارانش بتوانند درمقابل توده ای ها تاب بیاورندواینکه عده ای ازآقای ترومن رئیس جمهوری فریفته وآچسن وزیرخارجه انگلستـان نـقل قول میکردندکه مصدق میتواند اوضاع راکنترل کند و ایران رابعنوان دوست غرب نگاهدارد کاملا اشتباه میکردند؛ همچنـانکه این اشتباه رادرچکسلواکی هـم کردنـدونتیجه اش را ۴۰سـال بعد به روشنی مشـاهده کردند.

آقای دونـالـد ویلبـر نیـزدر ادعـاهای دروغ دسـت کـم ازکـرمیت روزولـت نـدارد. مـدعـی اسـت فتوکپـی فرمـان شـاه رادرموردنخست وزیری فضل الله زاهدی او بخبـرنـگاران داده اسـت. ایـن ادعـادرحالیسـت که امـروزه روشـن شده ایـن آقای اردشیـرزاهـدی بـود که باتکثیـرفـرمان ورسانیـدن آن درتپه های ولنجـک بخبرنـگاران خارجـی؛ دنیـا را ازصـدورچنیـن فرمانـی آگاه کرد. بهتـریـن مـدرک تلگـراف شـماره ۳۴۴ مـورخ ۱۹ اوت ۱۹۵۳ کاردارسـفارت آمـریـکا درتهـران وآقای ماتیسـون به وزارتخـارجه است (نقل از اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا که پس ازگـذشت زمان قانونی منتشرشـده است).

دروغ های زیادی پراکنده شده و چون مردم ایران کمتر به تحقیق و پرس و جو علاقه نشان می دهند هرچیزی را در مورد تاریخ چشم بسته قبول کرده اند. جای تاسف اینجاست که همین زود باوران خوش اشتها با نیرنگی وقیحانه ای بعضی دیگر را هم از حقایق تاریخی دور کشیده اند و نمی گذارند تا این اشخاص به حقایق واقعی دست یابند.
۲۵۲٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : تار عنکبوتیان
اینها مدعی هستند که در سال ۱۹۵۳ بی بی سی پیامی را بصورت رمز در برنامه پارسی خود پخش کرده است. جالب ایـن اسـت که درعصـرروز۲۲اوت سـال ۲۰۰۳ آقای راجـــرهـاردی تحلیـل گـر مسائـل خاورمیـانه «بی بی سـی» طـی گفتـاری کـه درسـاعـت ۴۵/۱۶ بـه وقـت گـریـن ویـچ پخـش گردیـد؛ دربـاره پخـش پیـام رمـز تـوسـط «بی بی سـی» دربرنـامـه فارسـی با اضـافه کـردن کلمـه "دقیقـــا" بـه اعـلام سـاعـت نیمه شـب اظهـارداشت؛ درآن تـاریخ اصـلا" «بی بی سی» درنیمـه شـب بـرنـامـه فارسـی نـداشـت کـه با آن پیـام رمز بفـرسـتد. نکته ای که کرمیت روزولت در نوشته های خود بدان استناد می کند و بدنبال این خودنمائی "ضد ملی ها، توده ای ها و وابستگان این تار عنکبوتی" با کف زدن های خود روزولت را تشویق هم میکنند. اینها مدعی هستند که در سال ۱۹۵۳ بی بی سی پیامی را بصورت رمز در برنامه پارسی خود پخش کرده است. جالب ایـن اسـت که درعصـرروز۲۲اوت سـال ۲۰۰۳ آقای راجـــرهـاردی تحلیـل گـر مسائـل خاورمیـانه «بی بی سـی» طـی گفتـاری کـه درسـاعـت ۴۵/۱۶ بـه وقـت گـریـن ویـچ پخـش گردیـد؛ دربـاره پخـش پیـام رمـز تـوسـط «بی بی سـی» دربرنـامـه فارسـی با اضـافه کـردن کلمـه "دقیقـــا" بـه اعـلام سـاعـت نیمه شـب اظهـارداشت؛ درآن تـاریخ اصـلا" «بی بی سی» درنیمـه شـب بـرنـامـه فارسـی نـداشـت کـه با آن پیـام رمز بفـرسـتد. نکته ای که کرمیت روزولت در نوشته های خود بدان استناد می کند و بدنبال این خودنمائی "ضد ملی ها، توده ای ها و وابستگان این تار عنکبوتی" با کف زدن های خود روزولت را تشویق هم میکنند.

دکتر مجتهد زاده در بخشی از این مصاحبه درباره نقش بریتانیا در کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق گفت : " در این گونه مسائل سیاسی هر واژه و اصطلاحی تعریفی دارد. در ایران چون ما اصولاً علم سیاستی نداریم هیچ چیز تعریف شده نیست. کودتا عبارت از حرکتی است اغلب ناگهانی و گاه با حضور نیروی نظامی برای نابود کردن حاکمیت کشور و حاکمیت تشکیل می شود از سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه که اگر کسی این سه قوه یا دو تا از آنها را سرنگون کند، می شود کودتا و آنچه در سال ۳۲ در ایران اتفاق می افتد این است که آقای مصدق پارلمان را منحل کرد و قوه قضائیه را سر برید. بنابراین از سه قوه دو قوه را از میان برداشت و قوه سوم را که قوه مجریه بود باقی گذاشت چون خودش در راس آن حضور داشت و نیز رئیس کل قوا را اخراج کرد یعنی تا اینجا کودتا به تمام معنا واقع شد."

مجتهد زاده افزود : " آن چیزی که در ۲۸ مرداد اتفاق افتاد عبارت بود از ابلاغ عزل نخست وزیر دولت یاغی از سوی سلطنت، منتها چون حرکت ناگهانی بود و مصدق غافلگیر شد و از ارتش هم تنها سرهنگ نصیری بود با دو تا جیپ ارتشی که رفته بودند حکم را ابلاغ کنند که در نهایت مصدق همه را زندانی کرد آن وقت اینها می گویند کودتا همین است و بعد به دلیل حضور روزولت می گویند کودتای آمریکایی"

وی در ادامه گفت : " چرچیل در راس دولت انگلیس با مصدق درگیری های نفتی و... داشت اما چرچیل واسطه شد و پای امریکا را به میان کشید ولی در چیزی به نام کودتا شرکت نداشت و تنها از امریکا خواسته شد وسایل اتفاقی را که قرار بود بیفتد فراهم کند....عاملان کودتا ایرانی بودند. پیش از اینکه روزولت به ایران بیاید، کابینه مصدق علیه او به پا خاسته بود.


مدیر موسسه یوروسویک لندن در ادامه درباره نقش بریتانیا در کودتای ۲۸ مرداد خاطر نشان کرد : " انگلیس هیچ نقشی نداشت. انگلیس سرگرم مساله نفت بود و در این کار هیچ دخالتی نداشت جز آنکه چرچیل از آیزنهاور برای دخالت در این مساله درخواست کمک کرد.کودتا برای خودش یک تعریف علمی دارد. به هر برداشتی که کودتا نمی گویند.

مجتهد زاده افزود : " من حرفم این است که نمی توانم با خواندن این تاریخ قاطعانه بگویم ۲۸ مرداد کودتا بود و برای دیگران هم چنین توجیهی نمی کنم. نتیجه یی که از مطالعات تاریخی ام گرفته ام این گونه است."

وی در ادامه درباره سوء ظن ایرانی ها به نقش پشت پرده انگلیس در وقایع سیاسی کشور گفت : " در ایران ۶۰ سال است که کلاغی اگر از سر درختی بپرد، می گویند کار انگلیسی ها است. در فرهنگ سیاسی ما وضع انگلیس خیلی خراب تر از امریکا است اما امروز دیگر ترس از انگلیس خیلی وجود ندارد چون دیگر مردم ایران، انگلیس را آنقدر مهم نمی دانند.

وی افزود : " در زمان مصدق انگلیس با مصدق بر سر مساله نفت درگیر بود، به این دلیل که او تصمیم گرفته بود نفت را ملی کند. خیلی خب، این حرف خوبی است اما مساله این است که انگلیس ایران را استثمار کرده بود و خون ملت ایران را خورده بود. اینها شعارهایی است که مصدقی ها مطرح کردند تا مردم به این نیندیشند که استعمار کارش آشامیدن خون همه ملت ها است. آن عصر، عصر استعمار بود. بزرگ ترین مستعمره بریتانیا، هندوستان، در همسایگی ما قرار داشت و پایگاه امپراتوری انگلستان نه در لندن که در بمبئی بود.

مجتهد زاده ادامه داد : "منظور من این است که مسلماً انگلیس استعمارگر و خون آشام بود اما برنامه خاصی علیه ما نداشت بلکه برای تمام کشورها برنامه داشت و عصر، عصر استعمار بود.از زمان مصدق این مساله وارد تفکر و فرهنگ سیاسی ما می شود والا انگلیس با روسیه و فرانسه هیچ فرقی نمی کرد.همه به دنبال منافع ملی خودشان هستند، این بستگی به ما دارد که چگونه از منافع خودمان دفاع کنیم و تحت تاثیر قرار نگیریم.اما امروز انگلیس دیگر کاره یی نیست و به ما علاقه خاصی ندارد زیرا دیگر شرکت نفتی در کار نیست و دیگر سرمایه گذاری خاصی در کشورمان ندارد.در زمان پهلوی دوم یک سرمایه گذاری در تولید پیکان داشت که آن هم دیگر تبدیل شده به اینکه فرانسوی ها ما را هفت ، هشت جانبه محصور کرده باشند.
۲۵۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : فیلم« یک کودتای خیلی بریتانیایی» حتمآ تماشا کنید
جناب رودبار، ساعت خواب!!!! دو نظر قبلی در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد ارتجاع مطرح گشته. حال جنابعالی اگر نظر مخالفی دارید و فکر میکنید که «کودتا» نبوده،آنرا بیان کنید و مغلطه کاری ننماید. اینکه روزی «چپ» بودید و رادیو مسکو را گوش میکردید، افتخار بشما. امروزه مثل گذشته بخاطر وجود استبداد و سانسور، مردم برای دستیابی برای «اطلاعات» استفاده از دستگاههای رادیویی و تلویزیونی خارج از مرزها را «حرام» نمیدانند.شنیدن، دیدن و خواندن نظریات دیگران «گناه» نیست.وانسان دارای قوه تشخیص است. یکجانبه رادیو مسکو را گوش کردن، «چپ» مسکویی ببار میاورد و تغدیه یکجانبه میتواند برای سلامتی «روان» زیان بار باشد. تی جان قربان، امه ابرو ره نبر د برار.
۲۵۲۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رودبار

عنوان : لقمان شمال تازه فهمیده وظیفه بی بی سی فارسی همیشه درراستای حفظ منافع ملی انگلیس بوده!!!!!
یکنفر نبوه به این لقمان شمال بگوید که همه رسانه بیگانه فارسی زبان و خیلی از رسانه های «ایرانی» حافظ منافع همه بوده و هستند بجز ایران و ایرانیان. یادش رفته چطور ما چپی ها از اول با چه ذوق و شوقی منتظر برنامه های رادیویی از مسکو می شدیم و با چه ترس و ولعی این برنامه های مهم!!!را گوش می کردیم.

لقمان شمال تازه فهمیده وظیفه بی بی سی فارسی همیشه درراستای حفظ منافع ملی انگلیس بوده!!!!!خبر تازه برای لقمان شمال، آقا جان، دویچه وله و صدای آمریکا هم حافظ منافع ملی ما نیستند. حافظ منافع ملی کشورهای خودشان هستند. هر کی فارسی حرف میزنه که ایرونی وطندوست نیست که آقا. کاش ماهم مثه اونا یه ذره وطندوستی بلد بودیم.

لقمان شمال تازه فهمیده وظیفه بی بی سی فارسی همیشه درراستای حفظ منافع ملی انگلیس بوده!!!!!بی بی سی دستگاه تبلیغاتیه انگلیسه آقا جان و منبع موثق نمیشه حسابش کرد.

می بلا تی سر بی بی سی. (رشتی)
بلای من بخوره توی سر بی بی سی. (فارسی)
۲۵۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : بی طرفی شیادان به سبک انگلیسی!
بی طرفی شیادان به سبک بی بی سی!
«...امروزه مسئولان شبکه جهانی بی بی سی ترجیح می دهند نام پیشین بخش بین الملل بی بی سی را یعنی «سرویس امپراتوری بی بی سی» (BBC Empire Service) به خاطر مخاطبان خود نیاورند یا آن را این گونه توجیه کنند: «این نام نه برای پیشبرد اهداف امپریالیستی که برای متحد کردن مردم انگلیسی زبان کشوری که در آن زمان امپراتوری بریتانیا نامیده می شد، انتخاب شده بود!» از این رو گردانندگان بخش جهانی بی بی سی، از سال ۱۹۸۸ نام جدید «سرویس جهانی بی بی سی» را جایگزین آن کرده اند.گذشته از وابستگی سرویس جهانی بی بی سی به وزارت خارجه بریتانیا و نام تامل برانگیز آن تا پیش از ۱۹۸۸، زمان تاسیس رادیو، تلویزیون و سایت فارسی بی بی سی، میزان استقلال و بی طرفی این شبکه را آشکار می کند. بخش فارسی رادیو بی بی سی در دسامبر ۱۹۴۰ درست ۸ ماه پیش از سوم شهریور ۱۳۲۰، آغاز به کار کرد. باتوجه به نگرانی بریتانیا از نفوذ تبلیغاتی آلمان در ایران، ۳ ماه پس از آغاز جنگ جهانی دوم ضرورت تاسیس بخش فارسی بی بی سی از سوی سرریدربولارد به لندن گزارش شد. ۴۰ روز بعد این پیشنهاد، تایید و به بولارد ابلاغ شد که وزارت خارجه و خزانه داری، بودجه لازم را برای تاسیس بخش فارسی آماده کرده اند. بی بی سی فارسی از ابتدای تاسیس تا پایان تابستان ۱۳۲۰ درگیر کارزار بی وقفه ای برای بدبین کردن ایرانیان نسبت به آلمان هیتلری و توجیه و آماده کردن افکار عمومی برای اشغال ایران بود.با آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت، بی بی سی بار دیگر استثنائا و براساس مصالح ملی بریتانیا، آشکارا با سیاست های تامین کننده مالی خود همراه شد: نخست با تهیه گزارش ها و تفسیرهایی در ارائه تصویر مثبت از کارنامه شرکت نفت انگلیس و ایران و سپس در همگامی کامل با دولت لندن برای مقابله با ملی شدن صنعت نفت، پرده آخر نمایش بی بی سی فارسی نیز، همکاری مستقیم این شبکه در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی حکومت مصدق بود.در آگوست ۲۰۰۵، شبکه ۴ رادیو بی بی سی، برنامه ای از سری برنامه های «داکیومنت (سند)» و با عنوان «یک کودتای خیلی بریتانیایی» پخش کرد! در این برنامه که بعدها چند جایزه رسانه ای نیز دریافت کرد، تصریح شد که گوینده خبر بی بی سی فارسی با اعلام «اکنون ساعت دقیقا ۱۲ نیمه شب است» به جای جمله همیشگی «اکنون ساعت ۱۲ نیمه شب است» پیامی رمزی به شاه و همراهانش برای اطمینان بخشی به آنان و نشان دادن آمادگی لندن برای کودتا دادند.بی بی سی هم چنین در مورد مسئله مالکیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس در زمان رژیم طاغوت نیز رسما و علنا از موضع اعراب حمایت می کرد؛ تا آن جا که آنتونی پارسونز سفیر بریتانیا در تهران در گزارش نامه ای در مرداد ۱۳۵۴ که به شدت مورد اعتراض لندن واقع شد، به دخالت بی بی سی در امور کشورهای خاورمیانه برای تاثیرگذاری بر دولت ها اعتراف کرد و از مسئولان وزارت خارجه کشورش خواست از اعمال فشار و مداخله در کشورهای خاورمیانه از طریق سرویس جهانی بی بی سی خودداری کنند.در سال های پس از انقلاب بهمن ۵۷، بی بی سی فارسی همواره جایگاه فعالیت افرادی بوده که با انقلاب و جمهوری اسلامی برآمده از آ ن، سر ناسازگاری داشته و حتی به طور فعال در سازمان های سیاسی و شبه نظامی عضو بوده و یا هوادار آن بوده اند. چیزی که با همه منشورهای گذشته و کنونی بی بی سی و ادعای بی طرفی و عدم جانبداری آن در تضاد است.در دهه ۱۹۸۰ سرویس جهانی بی بی سی و بخش فارسی در رقابت با شبکه های رقیب بین المللی، تا اندازه زیادی از نخبه گرایی دست کشید و به تولید برنامه های عامه پسند روی آورد اما دیپلماسی عمومی بریتانیا، بار دیگر سرویس جهانی بی بی سی را متاثر کرد و با آن که این شبکه در اوج مشکلات اداری و مالی در حال کاستن از برنامه های خود بود، در اکتبر ۲۰۰۶ با چراغ سبز وزارت خارجه و پارلمان انگلیس، ناگهان تاسیس یک شبکه تلویزیونی فارسی زبان در سال ۲۰۰۸ اعلام شد.گرچه افکار عمومی بریتانیا درباره تاسیس این تلویزیون فارسی زبان و پرداخت هزینه آن از جیب مالیات دهندگان آن کشور، چندان خشنود نبوده و نیستند اما «چپمن» رئیس سرویس جهانی بی بی سی در نشست ژوئن ۲۰۰۷ کمیسیون روابط خارجی مجلس عوام، از تاسیس تلویزیون فارسی زبان بی بی سی به عنوان «بالاترین اولویت در برنامه پیشنهادی به وزارت خارجه که دارای پرونده ای بسیار قوی است» یاد کرده بود!....»
پرونده های دخالت مستقیم بیگانگان، خصوصآ انگلیستان در کودتای ۲۸ مرداد هنوز مختومه هستند ولی شاید جناب ناشناس دارای روابط دیگری است؟
۲۵۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : سیه روی شود هرآنکس در او غش باشد.
علت اصلی کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

برگرفته از مجله چشم انداز ایران (با اجازه و تشکر)

سرنگونی دولت مردمی از طریق دسیسه‌چینی و دخالت نامشروع دولت‌های بیگانه، همکاری عوامل مزدور داخلی و حمایت دربار و درنهایت اعمال قدرت نظامی به غرور ملی ایرانیان لطمه زد.

به‌طورکلی درباره علت کودتا سه نظریه مطرح است:

الف ـ جنگ سرد
ب ـ رویارویی شمال ـ جنوب
ج ـ مقابله با الگوی درون‌زا

الف) جنگ‌سرد:
این نظریه با توجه به رقابت دو ابرقدرت امریکا و شوروی در تقسیم جهان و گسترش حوزه نفوذ خود پس از جنگ دوم جهانی معتقد است که کودتای ۲۸ مرداد در بستر چنین فضایی شکل گرفت.
فعالیت گسترده حزب‌توده و دفاع از منافع توسعه‌طلبانه روس‌ها در ایران به‌همراه تبلیغات وسیع و بزرگنمایی قدرت حزب‌توده توسط عوامل مرموز و رسانه‌های وابسته، تقویت توهم سرخ نزد اقشار مذهبی و روحانیت سنتی، فضای روانی ـ سیاسی مناسبی را برای بهانه‌جویی قدرت‌های امپریالیستی و دخالت آنها به‌منظور جلوگیری از سقوط کامل ایران و یا بخشی از آن به پشت‌پرده آهنین فراهم آورده بود. در این نظریه ‌دلیل اصلی کودتا در گرایش دولت ملی به بهبود روابط با دولت شوروی و بی‌میلی مصدق در سرکوب حزب‌توده و نگرانی اقشار مذهبی از نفوذ کمونیسم و تمایل به نجات ایران و کل خاورمیانه از چنگال کمونیسم جهانی ارزیابی می‌گردد. چنان‌که گازیوروسکی می‌نویسد: "بسیاری از مقامات ایالات‌متحده تا تابستان ۱۹۵۳ به این نتیجه رسیده بودند که افزایش هرج‌ومرج و شاید به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در ایران قابل انتظار است و بنابراین مصدق باید سرنگون شود تا از سقوط ایران در دامان شوروی جلوگیری به‌عمل آید."
در این تحلیل از دست‌رفتن منافع کمپانی‌های نفتی فرع بر جنگ بین دو اردوگاه سرمایه‌داری و کمونیستی تلقی می‌گردد.


ب ـ رویارویی شمال ـ جنوب
در این نظریه برخی از زاویه دید اقتصادی برآنند که نفت کالای حیاتی و مورد نیاز انگلستان بوده است، به‌گونه‌ای که دغدغه اصلی وزارت سوخت و انرژی دولت بریتانیا را شکل می‌‌داده و از آنجا که مصدق اراده جدی و قاطعی در ملی‌کردن نفت ایران داشته است، لذا از همان ابتدا بر دولت انگلستان آشکار بوده است که نمی‌توانند با مصدق به تفاهم برسند. پیامد ملی‌کردن نیز قطع سلطه انگلیس بر یک صنعت بسیار مهم و حیاتی ایران و تشویق ملل دیگر در به‌دست گیری کنترل منابع نفتی خود بوده است.

ازسوی دیگر منافع کمپانی‌های نفتی امریکا و دولت آنها با قانون ملی‌کردن واقعی صنعت نفت مغایرت داشته و سقف حداکثری مورد قبول آنها اعمال اصلی تنصیف منافع بوده است. لذا دولت‌های آمریکا و انگلیس علیرغم اختلافات اولیه، در سیر حوادث، متحد طبیعی یکدیگر گشته و پروژه حذف مصدق را به طرق سیاسی ـ توسط شاه و مجلس ـ دنبال می‌نمایند، لکن قیام ملت در سی‌تیر ۱۳۳۱ این نقشه را عقیم می‌نماید. پس از این شکست بریتانیا و امریکا روش‌های دیگری را برای سرکوب نهضت و دولت ملی آزمودند که نقطه اوج آن در کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد تجلی یافت.
در این نگاه علت اصلی کودتا، لطمه خوردن منافع اقتصادی دولت‌های امپریالیستی غربی و کمپانی‌های نفتی به‌واسطه ملی‌شدن نفت و تهدید منافع منطقه‌ای آنها و از دست‌دادن کنترل خود بر منابع نفتی می‌باشد. در این راستا دکترآبراهامیان می‌نویسد: "کودتا چندان در چارچوب جنگ‌سرد نمی‌گنجد و بیشتر به جنگ امپریالیسم غرب علیه ملی‌گرایی جهان سوم ارتباط پیدا می‌نماید، به‌عبارت دیگر، کودتای ایران بیشتر به رویارویی میان شمال و جنوب مربوط می‌شود تا تعارض میان شرق و غرب (جنگ‌سرد)."


ج ـ مقابله با الگوی درون‌زا
نظریه سوم ضمن پذیرش دو تحلیل پیش‌گفته به‌عنوان وجوهی از علل کودتا، علت اصلی کودتا را مطلب دیگری می‌داند. اجمال این‌که مصدق در خاطرات خود می‌نویسد که مسئله ملی‌شدن نفت، غرامت و عوارض آن براساس قوانین بین‌الملل و ملی‌شدن نفت مکزیک حل شده بود، یعنی مسئله حقوقی نفت بماهو نفت مسئله‌ای حل شده بود و الزامی برای کودتا وجود نداشت. این نظریه معتقد است علت اصلی کودتا رویارویی با الگوی درون‌زای مصدق به‌نام اقتصاد مبتنی بر دموکراسی، اعتماد به دولت، پرداخت داوطلبانه مالیات و به‌اصطلاح اقتصاد بدون نفت بود که چنانچه این الگو در داخل نهادینه می‌شد و به کشورهای نفت‌خیز و جهان سوم تسری می‌یافت، فراتر از منافع اقتصادی، کیان فراملیتی‌های نفتی و دولت‌های غربی را به مخاطره می‌انداخت. به‌دلایل زیر الگوی مصدق از جامعیت و پایداری لازم برخوردار بود:

یکم: اصل حاکمیت ملی در نهضت ملی دارای دو مولفه بود. مولفه اول احیای حقوق مردم و تقویت دموکراسی و مولفه دوم اعمال حاکمیت و مالکیت بر منابع زیرزمینی و این هر دو اولاً در راستای احیای قانون‌اساسی انقلاب مشروطیت بود و ثانیاً در کادر مصوبات سازمان ملل و رویه‌های ملی‌کردن در دیگر کشورهای غربی؛ بنابراین خواست ملت ایران فراقانونی نبود.

دوم : ملی‌کردن با حمایت ملی و پشتوانه ملت مطرح و پیگیری شد. چنانچه ملی‌کردن و مالکیت بر منابع صرفاً یک عمل ضدامپریالیستی و ضدانحصاری ‌باشد، اما از پشتوانه دموکراتیک برخوردار نباشد،

سوم: ملی‌کردن به مفهوم اختیار در بهره‌برداری از منابع و آزادی در عرضه آن، با سازوکار سرمایه‌داری لاینفک از دموکراسی مغایرتی ندارد. مصدق در برابر فشارها و تحریم‌های بین‌المللی، شعار الگوی اقتصاد بدون نفت را مطرح و در صحنه عمل پیاده نمود. گرچه اقتصاد بدون نفت در شرایط اعمال فشار همه‌جانبه بر دولت ملی مطرح گردید و بالذات مطلوب مصدق و ملت نبود اما این فشارها تازیانه تکامل جامعه شد و راه رشد اقتصاد و متوازن با صادرات و واردات متعادل و مبتنی بر کار و کوشش و پرداخت داوطلبانه مالیات را گشود، بنابراین نه‌تنها خلع ید و ملی‌کردن نفت باعث از دست‌رفتن منافع عظیم و سودجویانه کمپانی‌های نفتی گردید، بلکه تهدید بزرگ‌تر ارائه الگویی درون‌زا و فرهنگ‌ساز بود که از دل دموکراسی و روابط دموکراتیک بین مردم و دولت ملی جوشیده بود که می‌توانست راهگشای کشورهای نفت‌خیز جهت کاهش وابستگی به نفت و خروج از اضطرار در عرضه آن و در نتیجه رشد واقعی قیمت نفت و میل به سمت قیمت ذاتی آن باشد.

امروز نیز امریکایی‌ها از یک‌سو با منطق گسترش دموکراسی، حضور خود را در خاورمیانه توجیه می‌نمایند و ازسوی دیگر به صراحت خواستار تأمین امنیت عرضه نفت ارزان خلیج‌فارس می‌باشند. حال آن‌که چنانچه دموکراسی واقعی در منطقه شکل گیرد، با افزایش رشد و آگاهی مردم و اعتماد به حکومت، مسلماً جریان صدور نفت ارزان تداوم نخواهد یافت؛ زیرا در شرایط اختیار و انتخاب آزاد، رعایت منافع ملی ایجاب می‌نماید که میزان عرضه نفت براساس اصل حفاظت و صیانت از ذخایر تعیین شود و در اینجاست که دموکراسی به‌عنوان یک عامل اثرگذار در قیمت نفت ایفای نقش خواهد نمود، همچنان که در نهضت‌ملی چنین نقشی را ایفا کرد. به‌طور قطع می‌توان گفت اگر الگوی "اقتصاد بدون نفت" دکترمصدق با کودتا روبه‌رو نمی‌شد،. این الگو می‌توانست گام موثری در دستیابی به ارزش ذاتی نفت و انرژی‌های جایگزین بردارد و کمک بزرگی به زیست‌محیط جهانی بکند.

امروزه دولت نروژ الگوی مصدق را پیاده کرده و درآمد نفت خود را در صندوق ذخیره ارزی صدمیلیارددلاری به‌عنوان اقتصاد مکمل در کنار اقتصاد مبتنی بر کار و کوشش و پرداخت مالیات با موفقیت به اجرا درآورده است.‏
۲۵۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : مصدق و انگلیس
دکتر مصدق در دوران ولایت فارس و حضورنظامی انگلیس در منطقه جنوب در راستای سیاستهای دولت مرکزی، با دولت انگلیس و پلیس جنوب، همکاری می کرد (۱۱) و رابطه ای دوستانه باماموران انگلیسی داشت. بطوریکه پس از سقوطکابینه مشیرالدوله هنگامی که حکومت وقت(سپهدار رشتی) در صدد تغییر مصدق از سمت استانداری فارس برمی آید، کنسول انگلیس وفرمانده انگلیسی پلیس جنوب شرقی از سفارت انگلیس تقاضا می کند که وسایل ابقاء مصدق را درولایت فارس فراهم کند. (۱۲) دکتر مصدق در این دوران، کاری خلاف نظر و مصلحت انگلیسی هاانجام نداد و حتی از صحبت های او برداشت می شود که لااقل در آن دوران، مخالفتی جدی باحضور مامورین انگلستان در کشور نداشته و آنها راانسان هایی خوب و مترقی می شناخته است. (۱۳)

۱۱- وی در خاطرات و تالمات در این باره می گوید: در جواب کنسول انگلیس که در مورد سرکوب تنگستانیهامشورت می خواست گفتم مگر نبود که جلسه قبل شماءگفتید مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و باید کاری بکنیم از این تنفر بکاهیم اکنون می خواهید آنرا مامورتنبیه عده ای از هموطنان خود بکنید و بر انزجار مردم بیافزایید... از این بیانات مقصودم این نیست که بخواهیم تنگستانیها را از نسبتی که به آنها می دهیدمبرا کنم... و اما آنچه راجع به شخص من است دراموری که مربوط به ایالت استشما نمی باید دخالت کنید از ناامنی راه باید به من شکایت کنید.../ خاطرات و تالمات / ص ۱۲۴.

۱۲- در همین رابطه است که وزیر مختار انگلیس در تهران یعنی مستر نورمان برای ادامه ولایت مصدق السلطنه وساطت می کند و تلگراف زیر را به نخست وزیر ارسال می کند. "سفارت انگلیس ۴ نوامبر ۱۹۲۰- فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت می دهد که از قرار تلگرافی که کنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده اند آقای مصدق السلطنه از سقوطکابینه قبلی و تشکیل کابینه جدید قدری مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازم همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننمایند و گویا خیال استعفا دارند. ازقرار راپورتهایی که از کنسول انگلیس در شیراز می رسدحکومت معظم له در شیراز خیلی رضایت بخش بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافی به معزی الیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شوکت مستدام باد مستر نورمان/ چهره حقیقی مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص ۳۵.

۱۳- وی در قسمتی از نطق خود در مجلس چهاردهم در این مورد می گوید: "بنده مامورین خوب از انگلستان دیده ام. من مامورین بسیار شریف و وطن دوست ازانگلستان دیده ام. من مذاکراتی در شیراز و در تهران بااینها دارم. دیگر از اشخاصی که من هرگز فراموش نمی کنم و هیچوقت مراحم و محبتهای او را از نظر دورنمی کنم سرپرستی لورن وزیر مختار انگلیس است که حقیقتا مرد بزرگ و وطن پرستی است که هر وقت من رامی دید و من راجع به مملکتم با او صحبت می کردم و ازمصالح ایران به او نظریاتی می گفتم می گفت من به شماتحسین می کنم که شما وطن خود را دوست داری/روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلی/ ج /۱ ص ۴۱۸.
۲۵۲۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : مخالفت دکتر مصدق با راه آهن سراسری
حسین مکی نوشته است: در موضوع راه آهن در چندین جلسه و تاریخهای مختلف آقای دکتر مصدق نطقهای مهمی نموده که همگی دال بر عظمت روح و سعه معلومات و شهامت ناطق آن می باشد ( ۲۲۸ )

دکتر مصدق اولین بار در ۲۰ بهمن ۱۳۰۴ دو روز مانده به پایان دوره پنجم مجلس شورای ملی درباره راه آهن سخن گفت و سپس در دوره ششم در ۲ اسفند ۱۳۰۵، ۲۹ فروردین ۱۳۰۶، ۹ اردیبهشت ۱۳۰۶، و ۲۸ فروردین ۱۳۰۷.
درجلسه ۲۰ بهمن ۱۳۰۴ فقط به ذکر کلیاتی درباره راه آهن پرداخت ( ۲۳۰)

دراول اسفند ۱۳۰۵ مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) رئیس الوزراء که وزارت فوائد عامه را نیز برعهده داشت لایحه احداث راه آهن محمره -بندر جز را به مجلس شورای ملی تقدیم کرد.

دکترمصدق در جلسه ۲ اسفند ۱۳۰۵ به مخالفت با این طرح پرداخت منتها با این مقدمه:

بنده افتخار راه آهن ایران را به این دولت مربوط می دانم نه به دولتهایی که بعد می آیند. افتخار راه آهن را مربوط به آن مقام عالی می دانم که روز اول لایحه راه آهن را به مجلس شورای ملی آورد و از خداوند متعال بنده درخواست می کنم که ان شاء الله با آن نیات مقدسه که در آن مقام عالی هست ما موفق بشویم که در تمام نقاط ایران راه آهن تأسیس و ایجاد شود (۲۳۰)

درجلسه ۲۹ فروردین ۱۳۰۶ گفت: �بنده با راه آهن مخالف نیستم به جهت این که راه آهن حقیقت واقعش یک چیزی ست که در هر جایی رفته باعث آبادی شده... ولی با موقعش و طرز خرجش مخالفم(۲۳۸)

وی با مسیر بندر جز - محمره به این دلیل مخالف بود که می گفت �معقول نیست که مملکت اروپا مال التجاره خودش را از راه روسیه بیاورد به بندر جز و از بندر جز هم ببرد به هندوستان که بگوییم راه آهن ما رابط اروپا و هندوستان است�. او مسیر راه اهن را از شمال غرب ایران به شرق پیشنهاد می کرد و میگفت راه آهن جنوب به شمال برای تجارت داخلی ست که به هیچ وجه مقرون به صرفه نیست (مذاکرات مجلس،۲۴۰-۲۴۱)

در جلسه ۹ اردیبهشت در جواب وزیر سابق فوائد عامه که گفته بود روسیه تا شرق اقصی راه آهن کشیده است گفت:

دولت روسیه نظریات سیاسی داشت، نظریات نظامی داشت... ما که امروز نظریه سیاسی و نظامی نداریم و فقط از نقطه نظر اقتصادی می خواهیم راه آهن بکشیم و از نقطه نظر اقتصادی باید ببینیم راه آهنی که می کشیم فایده دارد یا نه؟ (۲۵۱-۲۵۴)

حالا اگر ما بخواهیم راه آهنمان را به مسافرین اروپایی و مال التجاره آنها کرایه بدهیم باید طوری باشد که از غرب به شرق برود ولی راهی که در این نقشه معین شده در رو ندارد فقط برای سواری صاحب درشکه خوب است... (۲۵۶-۲۵۷)

پیشنهاددکتر مصدق این بود:

اگر ما این چهارده میلیون پول موجودی را خرج کارخانه قند در نقاط مختلفه بکنیم هم قند ارزانتر میشود و هم ما مستغنی از فرستادن پول به خارجه می شویم... (۲۴۷)

اگر ما سرویس کامیون را در این مملکت دایر کنیم به این ترتیب که پنجاه کامیون بیاوریم برای مسافرین که یکی از طهران حرکت کند برود بوشهر و یکی هم برعکس. مسافرین در راه بوشهر... روزی پنج نفر هم نخواهد بود... اگر ما پنجاه اتوبوس مسافرتی داشته باشیم می توانیم در پنج نقطه ایران خط ابتدایی و انتهایی درست کنیم و بعد هم یک عده کامیون که بنده شنیده ام امروز در اروپا هست که با بخار حرکت می کند و مخارج سوختش هم خیلی کم است آنها را بیاوریم برای حمل و نقل. البته اگر امروز شروع بکنیم به کشیدن راه اهن تا ده سال دیگر راه آهن فایده ندارد.... بعد از ده سال هم... گمان نمی کنم فایده داشته باشد... اگر ما در این مملکت راههای شوسه مان را درست کنیم ما ضرر نمیکنیم... (۲۴۹-۲۵۰)

مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) درباره مخالفت دکتر مصدق نوشته است:

اول اسفند ۱۳۰۵ من پیشنهاد راه آهن را به مجلس بردم. مِن الغرائب، مصدق السلطنه مخالف شد که در عوض، قند سازی باید دایر کرد. راه آهن منافع مادی مستقیم ندارد. گفتم از راه آهن منافع مادی مستقیم منظور نیست، منافع غیر مستقیم راه آهن بسیار است. نظمیه یا نظام هم منافع مادی ندارد، ضروری مصالح مملکت اند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیء نفی ما عـدا نمیکند (خاطرات و خطرات، ۳۷۰)

دکترمصدق در جلسه ۲۸ فروردین ۱۳۰۷ مجلس شورای ملی بار دیگر مسأله راه آهن را مورد بحث قرار داد و گفت:

�بنده در موضوع راه آهن نظر خودم را به کرّات در مجلس شورای ملی به عرض آقایان رسانده ام�. وی افزود �درست است که قانون احداث راه آهن در مجلس شورای ملی تصویب شده ولی اگر قانونی که از مجلس گذشته نقض شود ضرر ندارد در صورتی که اگر خط آهن را برخلاف مصالح مملکت بکشند ضررهای جبران ناپذیر دارد...� (۲۵۸-۲۵۹)

وی بار دیگر بر مسأله اقتصادی نبودن خط بندر جز -محمره تأکید کرد و نتیجه گرفت:

... بنده کاملاً ثابت کردم که عجالهً راه آهن در ایران فایده ندارد ولی اگر ترانزیت داشته باشد و حمل و نقل ممکن است یک قسمت از ضرر راه آهن را جبران کند ولی خطی که امروز در نظر گرفته شده است کاملاً به ضرر مملکت است. حالا آقایان غیر این تشخیص می دهند مختارند ولی به عقیده خودم این رای را که این خط کشیده شود و به این طرف برود خیانت و برخلاف مصالح مملکت میدانم.

بعضی از نمایندگان - (با همهمه) خیانت نیست.
دکتر مصدق - بنده به نظر خودم خیانت است شما به نظر خودتان خدمت است... (۲۶۰)

ناگفته نماند که دکتر مصدق در این جلسات چندین بار تصریح کرد که با احداث راه آهن کاملاً موافقم و آن را مقدس می دانم ولی... (۲۳۴، ۲۳۷، ۲۳۸، ۲۴۷ ) حتی یک بار ضمن مخالفت اظهار داشت:�آن طور که عرض کردم با راه آهن کاملاً موافقم با این خط هم به هیچ وجه مخالفتی ندارم و نظر دولت را خیلی خوب می دانم صلاح مملکت را هم دولت هیچ وقت از دست نمی دهد، ولی بنده نظرم این است... �(۲۳۷)

مطالب بالا از نوشته های آقای دکتر جلال متینی استاد سابق دانشگاه های ایران اقتباس شده است.

یک علت اصل مخالفت مصدق با کشیده شدن راه آهن از سوی شمال به جنوب این بود که به هر ترتیب شده راه آهن از مستعمرات انگلیس در عراق به سوی هندوستان کشیده شود. از این راه میخواست استان خوزستان که هموراره بدلیل زد و بند های سیاسی انگلیس و ایل های بختیاری دست نخورده باقی مانده بود بدون راه و راه آهن همچنان در ید قدرت انگلیس و دست نخورده باقی بماند
۲۵۲۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : بازنویسی تاریخ بفرم همایونی پرسشگر و ناشناس
جنابان پرسشگر و «مورخ» ناشناس، بعد از اینهمه «لالایی» خواندن و توضیحات برای رشد «دماغ»، پرسش تکراری میکنید که «آیا لیلی زن بود و یا مرد» . شما نشان دادید که «مرغ» تان مادرذاتی «یکپا» است. مثال شما تجربه خوبی بود که آدمها متوجه بشوند، «وقت زیاد» برای هر کس فرارکرده از تیمارستان نگذارد. حتی واژه «شارلاتانی» قادر بترسیم افکار مزدورانه شما نیست. حیف از وقت و انرژی که صرف «بفرم» دادن چدن شد. شما موفق شدید که یکمدت فکر و اندیشه ام را نسبت بمشکلات متعددی که ایران مارا فراگرفته، دانسته بخودتان معطوف نمایید.و باین خاطر نه فقط ربع پهلوی از ماموریت شما راضی است بلکه نهایت رضایت خاطر ولایت فقیه «آن سر» استبداد را هم جلب کردید. 
۲۵۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۳۶ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است

**************************************************
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.(این هم جواب به پرسشگر لطفا چندبار بخوان اقای تاریخدان تا شیرفهم بشی)
پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که واقعا فرمانفرمائی بری و بحری با شاه بوده یا امریکا. همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است()
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : اخوندهای مکلا
ناهید رکسان
نقد و بررسی علمی «تقدس» پذیر نیست، و با شخصیت پرستی در تضاد کامل قرار می‌گیرد. این نوع برخورد و بررسی‌ها، به نوبه خود به آتش خشم شخصیت‌پرستان و مبلغین فاشیسم دامن می‌زند، و زمینه را جهت هتاکی و نفس‌کش‌طلبی‌های «نخبگان» فراهم می‌آورد. نفس‌کش طلبی‌هائی که در سایت «اخبار روز» از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند! عکس‌العمل اینان، در برابر عقاید متفاوت با «اعتقادات‌شان»، همان است که برخوردهای حکومت اسلامی: فحاشی، هتاکی و تلقین یک «اصل» کلی، که جز «نظر» اینان، هیچ واقعیت تاریخی نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد.
در تصور بسیاری از اینان، مصدق هم مانند دیگر امامان شیعی‌مسلکان «تقدس» پیدا کرده، و هیچکس حق ندارد «عملکرد» او را مورد «بحث و بررسی» قرار دهد! و هر چه خلاف «باورهای» و «پیشداوری‌های» بعضی‌ها در مورد مصدق گفته ‌شود، حتی اگر مبرهن و مستدل باشد، نه نیازی به بررسی دارد، و نه می‌تواند اصولاً مطرح شود، چرا که «دروغ» محض است! و هر کس چنین «دروغ‌هائی» می‌گوید، از «اشرف پهلوی» پول گرفته، سلطنت‌طلب هم هست!

این تأکیدات «الهی» در نظر مصدق پرستان همان «حقیقت محض» است!
۲۵۲۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : سرزمین های جداشده از ایران در طول ۱۹۶ سال گذشته
گستره سرزمین‌های جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمانچای،گلستان،آخال،پار یس و... به قرار زیر است:


سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد های گلستان و ترکمانچای با روسیه(۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ م.)


آران و شروان: ۸۶۶۰۰ کیلومتر مربع؛

ارمنستان: ۲۹۸۰۰ ک .م؛

گرجستان: ۶۹۷۰۰ ک.م؛

‎داغستان: ۵۰۳۰۰ ک.م؛

اوستیای شمالی: ۸۰۰۰ ک.م؛

چچن: ۱۵۷۰۰ ک .م؛

اینگوش: ۳۶۰۰ ;ک.م‎

جمع ‏کل: ۲۶۳۷۰۰ کیلومتر مربع



سرزمین‌های جداشده ایران شرقی براساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی


هرات وافغانستان: ۶۲۵۲۲۵ ک.م؛

بخش‌هایی از بلوچستان و مکران: ۳۵۰۰۰۰ ک.م؛

جمع کل: ۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع


سرزمین‌های جداشده ‏ورارود(ماوراءالنهر) بر اساس پیمان آخال با روسیه(۱۸۸۱ م.)


ترکمنستان: ۴۸۸۱۰۰ ک.م؛

ازبکستان: ۴۴۷۱۰۰ ک.م؛

تاجیکستان: ۱۴۱۳۰۰ ک.م؛

‎بخش‌های ضمیمه شده ‏به قزاقستان: ۱۰۰۰۰۰ک.م؛

بخش‌های ضمیمه شده به ‎قرقیزستان: ۵۰۰۰۰ ک.م؛

جمع کل: ۱۲۲۶۵۰۰ کیلومترمربع


‏‎سرزمین های جداشده جنوب خلیج فارس بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس

امارات:۸۳۶۰۰ک.م:

بحرین:۶۹۴ ک.م:

قطر:۱۱۴۹۳ک.م:

عمان:۳۰۹۵۰۰ک.م:

جمع کل: ۴۰۵۲۸۷کیلومتر مربع



مساحت سرزمین‌های جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستانات (که در دوره صفویه به اشغال عثمانی در آمد و بعد ها در بین سه کشور ترکیه،عراق و سوریه تقسیم شد) به مساحت تقریبی ۲۰۰۰۰۰ک.م. و نیز عراق به مساحت ۴۳۸۳۱۷ک.م. در جمع حدود ۳.۵ میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و دنیا بی سابقه است
۲۵۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نازنین اذری

عنوان : به پرسشگر
شما انقدر از تز دکتر هوشنگ صباحی میگویید که متاسفانه ایشان را هم بدنام میکنید. مگر دکتر صباحی کتابهای دیگران را نخوانده و انها را بی ارزش اعلام کرد که شما حالا با نیت خیر و یا شر میخواهید دیگران را به تز ایشان مراجعه دهید. در ضمن تبلیغ اینچنینی شما هم نتیجه عکس میدهد. جنس خوب واقعا احتیاج به تبلیغ ندارد. اگر تز ایشان اینقدر ارزشمند باشد که شما میگویید خوب جای خود را باز میکند پس اینقدر زور نزنید شما هم سعی کنید از منابع دیگر و از جمله از منابع مخالفین شاه هم سند بیاورید تا دیگران بدانند که شما هم مثل حزب فقط حزب اله برخورد نمیکنید. میبینید بسیاری از دوستان اینجا از منابع خود سلطنت طلبان یعنی کتاب شاه سند میاورند و به نظر من جالب است گرچه شما سعی میکنید انها را ندید بگیرید ولی این اسناد از چشم خوانندگان پنهان نمیماند و بدون تعصب بگویم من اول فکر کردم این سند از کتاب شاه جعلی است ولی وقتی خودم کتاب را پیدا کردم دیدم واقعا شاه گفت که ژنرال هویزر ایشان را مثل موش مرده پرتاب کرد به خارج کشور.در بین کامنت ها واقعا من متشکر کامنت گذار بدون نام هستم که خیلی اسنادی که من تاکنون ندیده بودم را از منابع سلطنت طلبان در اینجا اورده است. کامنت گذار بدون نام اورنده سند به کارتان ادامه دهید
۲۵۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایا این تاریخ نیست?: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : پرسشگر به پریشانگوئی افتاده است
پرششگر ودیگر سلطنت طلبان و ساواکی ها میتواند به کتاب بین دو انقلاب پرفسور ابراهیمیان که ان هم به عنوان تز پرفسوری نوشته شده هم مراجعه کند.
اینجا کلاس تاریخ نیست و با این شیوه ها که پرسشگر و ناشناس فکر میکنند بخواهند سلطنت پهلوی را تبرئه کنند راه بجائی نمیبرد. مگر فاکت از کتاب شاه اوردن که ایشان خودشان میگویند که ژنرال هویزر مثل موش مرده دم مبارک شان را گرفتند و به خارج از کشور پرتاب کردند به تاریخ ربط ندارد?مگر سپردن اختیارات خود در قانون اساسی که به بیگانگان به تاریخ ربط ندارد? خوب چرا به این تاریخ توجه نمیکنید? فکر میکنید همه باید بدنبال پریشانگوئی شما بدوند?
۲۵۲۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پروانه ص

عنوان : سماجت
جناب پرسشگر
بهتر است به جای نوشته های عناصر وابسته، آثار تاریخ نویسان عیر وابسته و میهن پرست را بخوانیم. مثلا نوشته های استا حمید دباشی از دانشگاه معتبر کلمبیا. همان دانشگاهی که احمدی نژاد را تحقیر کرد.
این همه سماجت شما از یک سند مفتضح که یکی بعنوان پایان نامه نوشته در برابر آنهمه آثار درخشان (مثلا نیکی کدی) حیرت انگیز است.
این تعصب مذهبی است، نیست؟
۲۵۲۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : با قبیله گرایی های خود تاریخ ایران را ننویسیم چون عاری از هر گونه اعتبار بین المللی خواهد بود و ما را به بیراهه و کشاکش رهنمون می شود. تاریخ را سیاسی نکنیم. تاریخ را طبق گرایش های فرقه ای خود کج و معوج نکنیم، این خود استبداد از بدترین نوع است.
خلاصه مهمترین مطالبی که در طی چند ماه اخیر بویژه در این سایت آموخته ام بقرار زیر هستند:-

۱. رضا شاه بی کودتا بقدرت رسید:- دکتر هوشنگ صباحی با تز/رساله خود از یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان نشان داده است که رضا شاه با کودتا و با حمایت انگلیسی ها بقدرت نرسید. این رساله معتبر خواهند تا زمانیکه مخالفان او با تز/رساله ای از یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان خلاف آنرا ثابت کنند.

پرسش من در اینجا اینست که چرا تاکنون تز/رساله ای به ثبت یکی دانشگاه معتبر جهان نرسیده است که نشان دهد که رضا شاه با کودتا و با حمایت انگلیس بقدرت رسید؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که مخالفان دکتر صباحی در این مورد اقدامی بعمل آورند و با تز خود تز او را بی اعتبار کنند؟

۲. تناقضات در قانون اساسی مشروطه:- انقلاب مشروطه ایران یک انقلاب دمکراتیک و مترقی برای زمان خود بود و می بایستی به مرور زمان مانند قانون اساسی هر کشور دیگری اصلاح می شد تا دمکراسی را بیشتر گسترش بدهد. بنظر من، حداقل دو قانون مهم در این قانون اساسی فوق العاده دست و پا گیر بودند، یکی به رسمیت شناختن دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری که طبق آن پادشاهان موظف بودند تا روز قیامت در حفظ و گسترش آن بکوشند. دوم، حضور مستمر آخوندها در عرصه سیاسی برای مشروع و نامشروع شناختن اجرای قوانین و تدوین قوانین نوین. بنظر من، قانون اساسی مشروطه با وجود اینگونه قوانین مشروعه هم بود و به این واسطه تناقضی عمیق بین تجدد و واپسگرایی در آن وجود داشت که در ماهیت آشتی ناپذیرند. گیر کردن بین این دو قطب است که هر در ضدیت کامل با دیگریست و بسیار مشکل آفرین. اگر این درک من درست باشد می شود نتیجه گرفت که ایندو قطب هر کدام پیروان سر سخت خود را داشتند و همواره با هم در ستیز بودند و امکان توافق میان آنها امکان ناپذیر بود. نیرویی که بوسیله دیگر نیرو از مشارکت در قدرت کنار گذاشته شده بود و یا در سهمش تعرضی می شد می توانست به آسانی با رجوع به همین قانون اساسی ثابت کند که دیگری قانون شکنی کرده است. بنابراین نیروهای مخالف رضا شاه و شاه می توانند به قانون شکنی های ایندو بپردازند ولی اگر چنین قانون شکنی هایی بوسیله پهلوی ها نمی شد نه سکولاریسمی در عرصه سیاسی، قضایی و آموزش و پرورش در ایران صورت می گرفت و نه نیمی از جامعه که زنان بودند از یوغ مردسالاری بیرون می آمدند. اگر دستاورد قانون شکنی های رضا شاه و در ادامه آن شاه با انقلاب سفید اینها بوده اند، می توان گفت که پروژه تجدد پیشرفت های بسزایی داشت که خوشایند نیروهای واپسگرای مذهبی نبود.

۳. کودتا علیه مصدق یا علیه شاه:- ناشناس با ارائه اسناد و مدارک نشان داده است که در ۲۸ مرداد کودتایی علیه دکتر مصدق رخ نداد بلکه نخست وزیری (دکتر مصدق) که بر خلاف قانون اساسی عمل کرده بود با دخالت آمریکا و انگلستان برکنار شد. مخالفان ناشناس در برابر قانون شکنی های دکتر مصدق سکوتی معنا دار اختیار کرده اند، چرا سکوت؟ مخالفان بجای ارائه اسناد و مدارکی که بتواند حرفهای ناشناس را بی اعتبار کند فقط با اصرار و تکرار حرف و نه سند، و توسل به مغلطه همواره در صدد بوده اند که القا کنند که شاه در ۲۸ مرداد با دخالت و حمایت آمریکا و انگلیس بر علیه دکتر مصدق کودتا کرد و خود را به مخالفان خود تحمیل کرد. بنابراین، آنچه ناشناس ادعا می کند معتبر باقی خواهد ماند تا زمانیکه طرف مقابل با ارائه اسناد و مدارک بتواند ادعای او را رد کند.

پرسش من در اینجا اینست که چرا تاکنون طرفین تز/رساله ای در این رابطه به ثبت یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان نرسانده اند؟ آیا زمان آن نرسیده است که چنین کنند و خدمت بزرگی به ملت ایران انجام دهند؟

۴. مواضع پهلوی ها، دکتر مصدق، حزب توده و مذهبیون درباره حقوق زنان در دوره دکتر مصدق:- این موضوعی بی غایت اساسی است که باید بطور جدی به آن پرداخته شود. قبل از اینکه ناشناس بطور جنبی به موضع دکتر مصدق در این مورد بپردازد من نمی دانستم که نیروهای متحد دکتر مصدق در صدد بودند که قوانین متجددی که رضا شاه برای آزاد ساختن زنان صادر کرده بود را خنثی کنند. تنها این یک نکته کافیست که دمکرات بودن دکتر مصدق و دولت او را بطور جدی به زیر سئوال برد ضمن اینکه ضدیت او را با تجدد ثابت می کند. من نمی فهمم چطور می شود دوره دکتر مصدق را دوره آزادی و دمکراسی و پیشرفت خواند وقتیکه ضد دمکراتیک ترین و تجدد زدایی ترین اعمال علیه حقوق زنان انجام می گیرد یعنی بر علیه نیمی از جامعه ایران در آن دوره. از مخالفین ناشناس خواهش می کنم که در این یک مورد حداقل سکوت خود را بشکنند و نشان دهند که ناشناس تاریخ را جعل و تحریف کرده است و در دوران دکتر مصدق هیچ قانون و عمل و توطئه ای علیه حقوق زنان انجام نشد و ادعای ناشناس کاملا بی پایه و اساس است. تا زمانیکه این سکوت شکسته نشود ادعای ناشناس معتبر باقی خواهد ماند.

۵. بحرین از آن ایران نبود که از ایران جدا شود:- ناشناس نشان داده است که بحرین هیچوقت به ایران تعلق نداشته است که از ایران جدا شده باشد. در این رابطه او از طرف مقابل چند سئوال کلیدی کرده است که به ادعای خود اعتبار بخشند و نشان دهند که بحرین بخشی از ایران بود و شاه تحت فشار انگلیس آنرا از ایران جدا کرد. مخالفان با سکوت خود در برابر این پرسش ها به ادعای ناشناس اعتبار می بخشند. تا زمانیکه مخالفان ناشناس نتوانند با ارائه پاسخ و اسناد ادعای خود را ثابت کنند، ادعای ناشناس معتبر و ادعای مخالفانش عاری از هر اعتباری خواهد ماند.

۶. خرافه پرستی/اعتقادات دینی شاه و دکتر مصدق:- ناشناس و مخالفانش نشان دادند که هر دو شاه و دکتر مصدق اعتقدات دینی داشتند و با استفاده از این اعتقادات سعی کردند خود را به ملت نزدیک کنند. همزمان نیروهایی هم بودند که از اعتقادات دینی توده ها حداکثر سوء استفاده سیاسی را کردند. مخالفان ناشناس همیشه از خرافه پرستی شاه دم زده و می زنند ولی قبل از اینکه ناشناس افشا کند، من اطلاعی از خرافه پرستی دکتر مصدق نداشتم.

متاسفانه مقابله با خرافه پرستی توده مردم بدون همکاری مخالفان غیر مذهبی شاه بویژه نیروهای چپ غیر ممکن بود. چرا نیروهای چپ که باید مترقی باشند و عمل کنند بجای خرافه زدایی از ملت ترجیح دادند با واپسگراترین مبلغین خرافه همکاری کنند؟ مگر مذهبیون تجدد، استقلال، دمکراسی، تخصص و مدیریت سرشان می شد که چپ ترجیح داد با آنها متحد شود؟ ناگفته نماند که من فکر نمی کنم که ملت بدون تجربه مستقیم خود از این فاجعه ۳۱ ساله که هنوز در جریان است قادر بود وارد عصر روشنگری خود شود و به ضروریات شک و تردید و نقد و بررسی واقف شود. تز/رساله ای در رابطه با میزان خرافه پرستی در میان مردم و نیروهایی که برای سوء استفاده های مادی و سیاسی خرافه پرستی را در میان توده مردم گسترش می دادند باید تهیه شود و به ثبت دانشگاه های معتبر برسد. البته اگر تاکنون چنین نشده باشد.

۷. انقلاب سفید و شورش خمینی بر علیه آن:- صرف نظر از اینکه ریشه آن آمریکایی یا ایرانی است، کدامیک از مفاد آن به ایران صدمه می زد که مخالفان شاه با حمایت از مذهبیون واپسگرا به سرکردگی خمینی از آن حمایت نکردند؟ اینرا هنوز مخالفان شاه برای ما روشن نکرده اند، چرا؟ آیا اصلاحاتی که انقلاب سفید حاوی آن بود در راستای بهبود کشور و ملت نبود؟ اگر نبود، چرا نبود؟

جدی بردخته است. از این من آن پرداخته است.متاسفانه مقابله با خرافه پرستی توده مردم غیر ممکن بود، این فاجعه ۳۱ ساله لازم بود تا مردم را متوجه مضرات آن بشوند و وارد عصر روشنگری شوند و به ضروریات شک و تردید و نقد و بررسی شوند. تز/رساله ای در رابطه با میزان خرافه پرستی در میان مردم و نیروهایی که برای سوء استفاده های مادی و سیاسی خرافه پرستی را در میان توده مردم گسترش می دادند باید تهیه شود و به ثبت دانشگاه های معتبر برسد. البته اگر تاکنون چنین نشده باشد.

انقلاب/فاجعه ۵۷:- در اینمورد قبلا نظر داده ام.

بحث تاریخی با بحث سیاسی تفاوت دارد. در سیاست هیچکس نمی تواند بگوید که ماست من ترش است ولی در مباحث تاریخی حقیقت است که مقدس است و باید مقدس بماند. عادلانه و صادقانه هر دو سیاست و تاریخ را جداگانه به نقد بکشیم و تفاوت میان مباحث سیاسی و تاریخی را درک و آنها را با هم مخلوط نکنیم.

با قبیله گرایی های خود تاریخ ایران را ننویسیم چون عاری از هر گونه اعتبار بین المللی خواهد بود و ما را به بیراهه و کشاکش رهنمون می شود. تاریخ و سیاست دو رشته متفاوت هستند. تاریخ را طبق گرایش های فرقه ای خود کج و معوج نکنیم، این خود استبداد از بدترین نوع است.

با تشکر از ناشناس و همفکرانش. اگر این مدال است، باشد.
۲۵۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : لابلای خطوط
آین سند را یکبار دیگر با کمی توضیح مرور کنیم: از کتاب اعلیحضرت همایونی نقل می شود:

"""اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند."""

درهای مملکت بروی بیگانگان باز بود. میامدند و می رفتند و کنترلی در کار نبود. ما بزرگ ارتشتاران فرمانده بکار سرکوب مردم مشغول بودیم!

"""از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند."""

این ارتشی های مفتخور هم مشغول چپاول و عیاشی و تصرف زمینهای ترکمن صحرا بودند، کاری باین کارها نداشتند!

"""حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائل بسیار مهم باشد"""

هویزر آمده بود که کودتا کند، این بار نه برای من بلکه بر علیه من. اینجا بود که من فهمیدم قضییه خیلی جدی است و من باید غزل را بخوانم!

"""بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.""""

به زمین و آسمان متوسل شدم که هویزر را ملاقات کنم نمی پذیرفت. یکشبه از چشم ارباب افتاده بودم و برایم تره خرد نمی کردند. بعداز عجز و لابه و التماس وخواهش """بالاخره""" قرار شد """یکبار """ من را ببیند. در این ملاقات آنها ساعت خروج مرا تعیین و به من ابلاغ کردند!

"""ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.""""

این بار کار گزاران کودتا کرمیت روزولت و اشرف و شعبان خان جعفری نبودند. و برای ما و شهبانو هم جایی در رم تهیه نشده بود. از طرف آمریکا هویزر و سولیوان مامور اصلی کودتا بودند بودند و از طرف خودمان بازرگان و قره باغی!

"""ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد...""""

قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد که بگوید کار تمام است و باید بروم. فقط گفت ملاقات انجام شده. یک کلمه از آنچه که بین هویزر و بازرگان گذشته بود گزارش نداد. اگر حسن نیت داشت حتما به من می گفت که در آن ملاقات چه گذشته!

"""پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد."""

این جا بود که دنیا قهمید که ما برگ چغندریم! تازه این پدر سوخته نو کرهای قدیمی بعد از فرار مبارکمان پشت سرماصفحه می گذاشتند و ما را به موش مرده تشبیه کردند.
.
۲۵۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۲۲۸ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است

**************************************************
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.(این هم جواب به پرسشگر لطفا چندبار بخوان اقای تاریخدان تا شیرفهم بشی)
پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که واقعا فرمانفرمائی بری و بحری با شاه بوده یا امریکا. همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است()
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۱۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : تاریخ را بدور از حب و بغض و همه جانبه مطالعه کنید
جناب پرسشگر ، عمیقآ خوشحالم که شما دوباره «جان» گرفتید. شما میفرمایید که «مگر میشود کل دوره پهلوی را نجس بشمریم و آنرا تکفیر کنیم و هر کس خواست صحبتی از آن کند را متهم کرد که دست به تطهیر آن زده است.» جناب ناشناس «مورخ» جان نثار بیان مینماید که «.. هر که در ایران بقدرت میرسید سیستم و خود مردم ازاو (منظور شاه است!)دیکتاتور میساختند». بنظر جنابان، پدرتاجدارتان از کی دیکتاتور شد و رئوس ابزار دیکتاتوری او کدامند؟ آیا طبق استدلال شما نمیتوان آدلف هیتلر را هم تبریه کرد. البته ابعاد جنایات و دیکتاتوری او وسعت بزرگتری دارا بود. امروزه نتنها «مورخان» از قماش جناب ناشناس بلکه «پروفسورهای» دانشگاههای معتبر جهان مشغول تهیه «اسناد» هستند که ثابت نمایند که سیستم فاشیستی هیتلر برآمده از جامعه و بقول شما آندوره آنطوریها هم بد نبوده. و در خصوص جنایات بوقوع پیوسته مثل شما معتقدند که «اغراق» شده است. نتایج بررسی این مورخان هم گاه گاهی در «سمیناری» بمعرض عمومی قرارداده میشود و مورد استفاده مردم «عادی» از جمله مثل احمدی نژاد هم قرار میگیرد. مگر ما امروز در ایران از این «مورخان» و تقدیس کنندگان رژیم استبدادی اسلامی کم داریم؟ مطالعه همه جانبه تاریخ ایران وخصوصآ تاریخ معاصر برای پیدا کردن راه حل نجات جامعه از بند دیکتاتوری و خیانت و جنایت نه فقط لازم بلکه بسیار هم ضروری است. اسناد تاریخی اگر همه جانبه و کامل مورد قضاوت قرارگیرد، نتیجه مطلوب را بدست میدهد. ولی اگر مطالعه اسناد تاریخی از زاویه مشخص و خدای نکرده «مورخ» هم مواجب بگیر هم باشد و نتیجه گیری چنین بنماید که «.. براستی که یکی از مهمترین دلایل اقبال مشروطه خواهان و رویکرد روزافزون نسل جوان به رضا پهلوی، حمله کور و بی منطقی گروههای ضد پهلوی برژیم سابق است (ناشناس)..». میتوان گفت که این نوع «اسناد» که برای تطهر استبداد جمع آوری شده، همانگونه که بارها گفته بودم شایسته سطل زباله دانی است. اگر جدی دنبال فراگیری همه جانبه تاریخ هستید، مطالعه همه اسنادی که در طول این چند روز نوشته شده از جمله ( مال هموطن محترم مرتض الف، ۲۴۸۷۰ و دیگران)، جهت روشن شدن بطور جدی دنبال کنید. شما نشان دادید که قادرید مستقل فکر کنید و فعلآ از خر شیطان کودتای ننگین ۲۸ مرداد پایین آمدید، باعث امیدواری است. جوینده یابنده است و لی سمج بودن با لجوج بودن فرق دارد.
۲۵۱۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : با تشکر از ناشناس، اطلاعات جالبی ارائه کرده اید.
به ناشناس، در نظرات اخیرتان اطلاعات جالبی ارائه کرده اید که هیچکدام تا حالا بوسیله مخالفین تان تکذیب نشده اند. از زحمات شما متشکریم. نه در داخل کشور اجازه داریم تاریخ خودمان را یاد بگیریم و نه در بیرون موقعیت های مناسب برایمان هست. مرسی از زحمات شما. کاش دیگران هم همتی می کردند بجای اینکه ناسزا نثار کنند.

به ایرانی، تشکر از شما، حتما دوباره الان یکی می آید و مسخره می کند که ما به همدیگر مدال تقدیر می دهیم. باید از اینها پرسید که آیا خوب می شد اگر بهم ناسزا می گفتیم؟

به مکتبی، من نمی دانم شما را جدی بگیرم یا نه. تکیه حمید زرگرها به نکاتی که اشاره کرده اید زیاد به چشم می خورد. نه آقا من بدنبال اعتقادات نیستم. هیچی برایم دیگر آسمانی نیست و دنبال مکتب نمی گردم. استقلال و آزادی خودم را دوست دارم. شاه و شیخ و مرگ پرست هم نیستم. امیدوارم سماجت من کسی را اذیت نکند.

به حافظه تاریخ، من نمی فهمم که بررسی تاریخ چه ارتباطی به تطهیر این و آن رژیم دارد. آیا شما می گویی تاریخ را نباید خواند، نباید بررسی کرد، نباید شخصیت های تاریخی را شناخت؟ آخر کدام دانشگاه و مدرسه ای معتبری در جهان مطالعات تاریخی را تطهیر مثلا چنگیز خان و هیتلر و استالین و خمینی و چرچیل و روزولت .... قلمداد می کند که شما مطالعات درباره تاریخ کشورمان را تطهیر پهلوی ها و مصدق ها و توده ای ها و رستاخیزها می دانید؟ تاریخ ایران میراث هم شماست و هم من و هر دو حق داریم آنرا بدور از حب و بغض مطالعه کنیم. هر چه هست همینی است که هست. تاریخ ماست و ما نمی توانیم عوضش کنیم و یا بخش هایی از آنرا غدغن کنیم و یا تعبیر بخصوصی را به همه تحمیل کنیم و یا آنرا تکفیر و تحریم کنیم. باید با تاریخ و گذشته خود کنار بیاییم. شما اگر اطلاعاتی دارید که خلاف ناشناس را نشان می دهد ما را از آن محروم نکنید. غدغن ها را کنار بگذاریم. در دنیای من غدغن وجود ندارد و آنچه من بدنبالش هستم حقایق تاریخی است که هر کسی مشتی از آنرا از ما پنهان می کند و یا از آن سوء استفاده می کند. مگر میشود کل دوره پهلوی را نجس بشمریم و آنرا تکفیر کنیم و هر کس خواست صحبتی از آن کند را متهم کرد که دست به تطهیر آن زده است. هیچ دوره تاریخی را نمی شود حذف کرد. همه از خمینی متنفریم ولی احساس تنفرمان را که نمی توانیم در مطالعه از او دخالت دهیم. باید عقل و احساس را جدا کرد تا کارمان ارزش داشته باشد. ما هم لیاقت داریم با تاریخ مان همان برخوردی را داشته باشیم که غربی ها دارند. مگر چه چیز ما از اینها کمتر است؟
۲۵۱۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : حافظه ی تاریخ گرامی و دوستی که بی نام سند می گذارید
دوستان سپاس از سعی تان. شما با همین اسناد کوتاه اما معتبر و از منابع شناخته شده، خیانتهای رضا خان و پسرش را یکبار دیگر در معرض داوری دوست و دشمن گذاشتید. اگرچه بعضی از شاهدوستان شرمسار سعی کردند که با طرح پرسشهای کودکانه و بهانه جویانه بحث را از مسیر اصلی خارج کنند، اما این بحث به نتایجی که می بایست رسید. حسن کار شما اینست که اغلب اسنادتان از منابع خود سلطنت طلبان استخراج می شود و این خود رسوایی این ورشکستگان به تقصیر را صد چندان می کند.
سندی از افاضات شاه خائن در مورد دم موش و هویزر نهایت فلاکت و افلاس شاه شاهان را به نمایش می گذارد. شاهدوستان آنرا کاملا نادیده گرفتند و با کمال درماندگی در قبال آن سکوت کردند.
می بینید بین خودشان هم دودستگی افتاده است. به همپالکی شان داریوش دشنام می دهند و در برابر نظرات خانمی که سلطنت طلبی نسبتا منصف است ( نام خانوادگی اش گویا شفا ست ) سکوت می کنند.
دوستان پیروز باشید
۲۵۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسئله بحرین

عنوان : این حرف که بحرین در زمان شاه از ایران جدا شد یک دروغ بزرگ است
این حرف که بحرین در زمان شاه از ایران جدا شد یک دروغ بزرگ است. من به دوستان توصیه میکنم تا به اسناد منتشر شده وزارت خارجه بریتانیا که به کوشش آقای دکتر مجید تفرشی به فارسی برگردانده شده مراجعه کنند. لازم به توضیح است که تاریخ این اسناد متعلق به سال ۱۹۷۱ است. اسناد مریوط به جزایر خلیج فارس قرار بود در سال ۲۰۰۱ میلادی منتشر شود ولی وزارت خارجه بریتانیا بخاطر حساس بودن این اسناد از انتشار آنها جلوگیری کرد که سرانجام با شکایت آقای تفرشی و رای دادگاه اسناد مربوطه در اختیار ایشان گذاشته شد.
طبق این اسناد، تا سال ۱۹۰۳ که نیروهای نظامی دولت بریتانیا جزایرخلیج فارس را اشغال نکرده بودند، این جزایر به مدت طولانی و به طور کامل در اختیار ایران بودند. در ابتدای سلطنت مظفرالدین شاه، به دلیل ضعف دولت مرکزی و غفلت صورت گرفته، بریتانیا نیروهای خود را در این جزایر مستقر کرد و وضعیت تا سال ۱۹۷۱ به همین صورت ماند.
در سال ۱۹۶۸، دولت بریتانیا برای اولین بار تصمیم گرفت نیروهای خود را از خلیج فارس خارج کند و به امارات موجود در آنجا که تحت الحمایه خودش بودند، استقلال بدهد. سرانجام بعد از خروج انگلیس از خلیج فارس، ایران ادعای حاکمیت بر این جزایر را مطرح کرد. لازم به توضیح است که تا آن زمان حاکمیت ایران بر این جزایر در هیچ نهاد بین المللی نظیر سازمان ملل برسمیت شناخته نشده بود. بعد از خروج انگلیس، بر سر مالکیت بحرین اختلاف نظر پیش آمد. سرانجام پذیرفته شد که مسئله با یک همه پرسی روشن شود که نتیجه این همه پرسی در بحرین به استقلال این کشور انجامید. در مقابل ایران حاکمیت خود را بر دیگر جزایر از جمله سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به ثبت جهانی رساند (قرار شد در ابوموسی به نوعی حاکمیت مشاع برقرار شود بطوریکه حاکمیت نظامی به طور کامل به ایران تعلق گیرد و حاکمیت در مراکز غیر نظامی به طور مشترک بین ایران و امارات باشد. طبق قرار داد ایران همچنان تفوق بر امور حساس نظامی و غیر نظامی داشته باشد. در حالیکه شارجه ای ها هم در ابوموسی باشند). بعد از تاسیس سازمان ملل بحرین هیچگاه بر اساس مرزهای برسمیت شدهء کشورها جزء خاک ایران نبود. چیزی که بطور رسمی و قانونی جزء خاک کشور نیست چگونه میتواند از کشور جدا شود. من از کسانیکه ادعا میکنند بحرین پیش از استقلال در دهه ۷۰ جزء خاک ایران بود تقاضا میکنم دلایل و اسناد خود را نشان دهند. اگر بحرین جزء ایران بود استاندارش که بود؟ نمایندهء مجلسش که بود؟ و اساساْ چه دلیل محکمی برای اثبات ادعای خود دارید؟ البته از حالا میدانم که رفقا بجای سند و مدرک بنای فحش و فحشکاری و فلسفه بافی را خواهند گذاشت.

در ضمن آقای "حافظه تاریخ" طبق معمول جز فحش دادن کاری نمیکنی. باید اسمت را بجای حافظه تاریخ بگذاری کینه تاریخ.
۲۵۱۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : از این شاخ بآن شاخ پریدن مسله جان نثاران حل نمیشود. ننگ برآن مورخی باد که از راه دریوزگی امرار معاش کند.
جناب ناشناس; لااقل نفسها آخر را «شرافتمندانه» بکشید. شما این انتظار را از همه آزادیخواهان و دموکراتهای ایران در کامنت ۲۴۸۲۷ بجهت سر سپردگی خانه زادی باستبداد پهلوی خود کردید. افاضات «تاریخی» شما «.. براستی که یکی از مهمترین دلایل اقبال مشروطه خواهان و رویکرد روزافزون نسل جوان به رضا پهلوی، حمله کور و بی منطقی گروههای ضد پهلوی برژیم سابق است . ..خطاب بآزادیخواهان «.. بروید بساط تان را جمع کتید و بجای چاک دهان از دو سو گشادن و خودنمایی، سعی کنید نفسهای آخر را حداقل شرافتمندانه بکشید..» این جمله آخر که «آخرین نفسها را شرافتمندانه بکشید» را فقط جانیان و شکنجه گران ساواک از قربانیانشان انتظار داشتند که برآورده بشود (امیداست که شما از بازمانده ها آن بیشرفان نباشید). شما برای تطهیر رژیم فاشیستی محمدرضا «استدلال» میکنیدکه «.. هر که در ایران بقدرت میرسید سیستم و خود مردم ازاو (منظور شما شاه است!)دیکتاتور میساختند.» بقول هموطن ( آشنا لنگرودی، ۲۵۱۰۰) «.. بعبارت دیگر، این دیکتاتورها و مستبدین نیستند که با استفاده از همه امکانات غیرانسانی و خشنونت و متدهای فاشیستی و پلیسی و(کودتا)... قدرت حکومتی را بدست میگیرند تا دمار مردم خود و همسایگان خودرا درآورند، بلکه تقصیر مردم و سیستم است بعدها از او دیکتاتور میسازند( بقول شما آقای خمینی میتواند مثال خوبی باشد). شما بااین استدلال خودتان نه فقط میخواهید استبداد پهلوی را «تطهیر» کنید بلکه حتی اعمال رژیم جمهوری اسلامی را تبرئه نمائید. شما نشان از دو رژیم استبدادی شه و شیخ دارید. شما و تمام شاه پرستان برای« تطهیر» نمودن استبداد دوران پهلوی، اجبارآ هر مستبد تاریخی مثل هیتلر و استالین راهم مبرا از جنابت میکنید.». شما و دیگر جان نثاران هیچ جوابی نداشتید که بدهید وفقط مغلطه و تکرار . شما ثابت کردید که در کجای مرکز استبداد و فاشیسم قراردارید. نمیگویم که شما ننگ هر مورخ و محققی هستید. «کتابهای» شما همانند نظراتتان همانگونه که یکبار پیشتر گفته بودم شایسته سطل زباله دانی است.
۲۵۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : تفرقه
بقول بی سوادان بود شد بقل بی سودادن، ببخشید که اینهمه باعث درد سر شد.
حالا خوب است که من با همه ی انتقاداتم به شما شاهزاده رضا پهلوی را از تمام این ملیون و کمونیستها لیبرال تر می دانم. شما بیشتر باعث تفرقه اید
۲۵۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به داریوش خان ر‌

عنوان : به داریوش خان ر‌
راستی حاج داریوش یادم رفت ازت بپرسم نوشتی "سوادادن= سوادان". میتونم بپرسم "سوادان" یعنی چی :)))))
۲۵۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به داریوش خان ر‌

عنوان : به داریوش خان ر‌
حاج داریوش واقعاْ آدم جالبی هستی. از خنده مُردم. تو همین ایمیل آخرت که میخوای تازه غلط نوشتناتو درست کنی بازم شاهکار زدی. بجای "منظورم" نوشتی "منظوزم" (نمیخواد از قصد اشتباه کنی. همینجوری هم همه رو میخندونی). اشکال نداره ایندفعه رو برات درست کردم. در ضمن فکر میکنم منظورت هست جون میدهید برای سر بسر گذاشتن بجای "شماها جن میدهید برای سربسر گذاشتن"!
قبل از اظهار فضل کردن نوشته ها تو به یه آدمی که حداقل دو کلاس سواد داره نشون بده تا اینقدر آبروریزی نشه.
حالا برو لباس کارآگاهی تو بپوش و فکر کن ماها که خلاف تو در این سایت مینویسیم چند نفریم :)))
۲۵۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : جوابی برای شخص بی نام
یک جو هوش؟
نوشته اید:
"شما که خیلی باسوادید میتوانید به ما بگویید که لغاتی چون "بقل"، "سوادادن"، "تعد" و یا "دیرزو" ...."
نابغه ی بزرگ، افراد حتی با هوش اندک از سیاق کلام غلط تایپی را تشخیص مید هند. اما اگر فارغ اتحصیل را فارق التحصیل بنویسیم این از حدود غلط تایپی فرا تر میرود. شماها جن میدهید برای سربسر گذاشتن!
موقف باشید منظوزم موفق بود!
این هم توضیحات:
بقل = بقول
سوادادن= سوادان
تعد= تعدد
دیرزو= دیروز
۲۵۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : ار آن دیکتاتور تا این دیکتاتور
بار دیگر دیکتاتور آخوندی پنچ ایرانی را اعدام کرد. مردم که از دست دیکتاتور شاهی خود را رها کردند از دست این دیکتاتورها هم باید خود را خلاص کنند. من این مصیبت را به همه ایرانیان ایران دوستان تسلیت می گویم. آخر من جوابی از شاه دوستان در مورد سرسپردگی محمد رضا پهلوی نشنیدم. البته یک آمریکائی ایرانی نما این فاجعه را انقلاب خواند. که معلوم است او از وطن پرستی چیزی نفهمیده اند. ناشناس و پرسشگر تکلیف نوکری شاه به آمریکا چه شد. هدیه بحرین به غرب چه شد. بقول راستگو باید عوامل استبداد شاهی و آخوندی را شناخت تا ایران از دیکتاتورها رها شود.
۲۵۱۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : موضوع آرمیتاژ اسمیت
با درود فراوان خدمت آقای ناشناس. باید بگویم که یک کامنت شما و جناب پرسشگر به صد مقالهء این به اصطلاح روشنفران عصر گذشته می ارزد. خوشحالم که هر بار با دلیل و مدرک و مآخذ صحبت میفرمایید. بخودی نیست که هر کلام شما آتش به جان اینها میاندازد و هر بار بددهنتر و رکیکتر برخورد میکنند.
جناب ناشناس محبتی کنید و در رابطه با موضوع آرمیتاژ اسمیت بیشتر صحبت نمایید. این موضوع آرمیتاژ اسمیت برای جبهه ملی چی ها و دیگر مصدق پرستان بسیار ناموسی است. بارها دیده ام که حتی اشاره به این موضوع به شدت آنها را عصبی میکند تا جایی که حاضر به ادامه بحث نیستند. خوشبختانه مسئله این قرارداد روز به روز بیشتر در جامعهء روشنفکری امروز ایران مطرح میشود. واقعیت آن است که محمد مصدق در کمال نادانی و بلاهت با قبول این قرار داد ننگین در دورانی که وزارت دارایی را در زمان احمد شاه بر عهده داشت یکی از بزرگترین ضربه ها را به کشور زد و شرکت نفت ایران-انگلیس در کمال زرنگی از این موضوع استفاده کرد و تمام حق ایران را در سرمایه گذاریهایی که در دیگر نقاط دنیا کرده بود خیلی راحت بالا کشید. مصدق حتی در جریان ملی شدن نفت نیز حاضر نشد در مورد سهم قانونی ایران در سرمایه گذاریهای شرکت BP کاری انجام دهد. در حالیکه بارها به او در این مورد تذکر داده شد.
در مورد این قرار داد چنانچه اطلاعات بیشتری دارید ما را هم در جریان بگذارید. همهء ما بی صبرانه منتظر باقی صحبتهایتان هستیم.
۲۵۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مکتبی

عنوان : چارچوب ما اینه میخوای بخواه نمی خوای نخواه.
چارچوب ما از تاریخ معاصر جناب پرسشگر عزیز اینست که رضا شاه با کودتا بر سر کار آمد و دست نشانده انگلیسی ها بود. بعد فاشیست شد و با هیتلر همکاری کرد و انگلیسی های ارباب منش از کشور انداختنش بیرون تا در غربت بمیرد. بنابراین همانها که آوردنش بعد هم بردنش و پسرش را سر کار گذاشتند. دکتر مصدق با همکاری حزب توده و مذهبیون نفت را ملی کردند و شاه را فراری دادند. انگلیسها و آمریکایی ها هم برای اینکه ما را بیشتر و بهتر از سابق استعمار و استثمار کنند با یک کودتا دولت ملی مصدق را سرنگون کردند و شاه را برگرداندند. ما هم عصبانی شدیم چون با قلدری دولت ملی ما را از سر کار برداشتند و سرسپرده خودشان را برگرداندند. ساواک را بر پا کردند تا دیگر کسی دولت ملی تشکیل ندهد و اجازه فعالیت های سیاسی نداشته باشد. بدستور آمریکایی ها شاه یک
انقلاب نیم بند سفیدش را به مردم تحمیل کرد. هر روز خفقان سیاسی بیشتر می شد و چاره ای نبود بجز مقاومت مسلحانه.
صدها هزار نفر را شاه بوسیله ساواک سر به نیست کرد. مردم ناراضی و به ستوه آمده هم سر انجام به خیابانها سرازیر شدند و شاه را بیرون کردند. خمینی هم به همه متحدینش خیانت کرد و بی رحمانه نابودشان کرد و انقلاب را مال خودش کرد. همین. این چارچوب ماست و اعتقاد ما. شما جناب پرسشگر فاقد اعتقاد هستید و دنبالش می گردید. بقول یکی از دوستان در اینجا جوینده یابنده است. در حد این چارچوب نظر بدهید بدون اینکه آنها را زیر سئوال ببرید و یا بروید و مکتب خودتان را پیدا کنید. من هیچ توهینی هم به شما نکرده و نمی کنم و تعجب می کنم که رفقا این چارچوب ساده را از شما دریغ داشتند.

مکتب ما اینه میخوای بخواه نمی خوای هم نخواه
۲۵۱۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دکانداران تاریخ
ترور به قصد بدنام کردن :
چه کسی محمد مسعود را کشت ؟
http://www.iricap.com/articlecontent.asp?id=۵۸

بهتر است ماجرا را از زبان احسان طبری ، تئوریسین حزب توده و نفر دوم تشکیلات مزبور، ادامه دهیم:

« در سال ۲۳ بهمن ۱۳۲۶،محمد مسعود، در اثر گلوله یک تروریست کشته شد ، تا آنجا که برای من معلوم است ، ارگانهای رسمی حزب تصوری از آن نداشتند و نمی دانستند که در این واقعه ، تروریست ، سروان عباسی و آمر آن خسرو روزبه بوده است . خسرو روزبه بعدها آن را در اعترافات خود افشاء کرد ، مطابق توجیه او این ترور برای ایجاد یک شوک عصبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو اطمینان داشت که قتل صد در صد به حساب دربار تمام خواهد شد»(۹) انور خامه ای دراین باره می نویسد :«آنچه مسلم است اینکه کمتر کسی این ترور را به حزب توده نسبت می داد . من نیز مانند بسیاری از مردم آن را کار دربار می پنداشتم . علت این حسن ظن چند چیز بود… از یک مشت تحصیلکرده اروپا دیده بسیار بعید می نمود که روزنامه نگاری را آن هم به این شکل فجیع به قتل برسانند… اما تنها پس از دستگیری خسرو روزبه در ۱۵ تیر۱۳۳۶ و اعترافات او معلوم شد که کمیته ترور حزب توده این کار را انجام داده است.»(۱۰)


اما قضیه زمانی جالب می‌شود که شاملو بعد از سال‌ها و به قول خودش بعد از کشف "اقاریر" ِ ممدوح این شعر، موخره‌ای و توضیحی بر آن می‌نویسد و نام خسرو روزبه را از پیشانی شعرش پاک‌می‌کند. لابد آن توضیحش را هم خوانده‌اید:
" مناسبت این شعر – اعدام خسرو روزبه – برای همیشه منتفی است. "بشر اولیه‌"‌ای که تنها برای ایجاد بهره‌برداری سیاسی حاضر شود در مقام جلادی فاقد احساس، دست به قتل نفس موجودی حتا بی‌ارج‌تر از خود (منظور شاملو "محمد مسعود" است) بیالاید تنها یک جنایت‌کار است و بس. تایید او، به هر دلیل که باشد، تایید همه‌ی جلادان تاریخ است. متاسفانه بسیار دیر به اقاریر این شخص دست یافتم."
-----------------------
قتل های درون سازمانی
ولی یک نکته‌ای را می‌خواهم به شما بگویم: من در مورد بررسی مساله قتل‌های درون سازمانی دریافتم که یک نوع "فرهنگ سکوت" برقرار است ‏که به مسائل سیاسی و جلوه بیرونی جریانهای سیاسی مربوط می‌شود که جلوی باز شدن مسائل سیاسی را می‌گیرد. این "فرهنگ سکوت" به نظر ‏من توام است با یک نوع ملاحظه‌کاری به این شکل که مسائل را روشن نکنیم چون بار قضیه بقدری منفی است که ضربه سیاسی‌اش سنگین است. ‏در صورتیکه به نظر من برعکس! با شکستن این "فرهنگ سکوت" است که می‌شود گذشته سیاسی را از لحاظ تاریخی باز کرد تا برای آیندگان ‏عبرت‌آمیز باشد.‏

برای نمونه، آقای ماسالی مساله قتل‌های درون سازمانی را – منهای مساله پنجه‌شاهی- در سال ۱۹۸۵ در آلمان عنوان کرد ولی چون در خارج ‏کشور بود و این ماسالی بود که سخن می‌گفت، شاید کسی به این مساله توجهی نکرد به غیر از من که این مساله را در کتاب «شورشیان آرمانخواه» ‏عنوان کردم و حتی آن موقع هم مورد توجه قرار نگرفت تا اینکه کتاب به زبان فارسی ترجمه و در ایران پخش شد. بعد از چاپ کتاب در ایران ‏بود که تازه عکس‌العمل‌ها به این جریان شروع شد. یعنی تا موقعی که برای واقعیت این قتل‌ها خواننده گسترده پیدا نشد، سکوت شد. این همان ‏‏"فرهنگ سکوت" است که درباره‌اش با شما صحبت می‌کنم.‏آقای ماسالی در یک کنفرانسی در آلمان در سال ۱۹۸۵ مساله قتل‌های درون گروهی را بیان کرد و سخنرانی ایشان با مدارکی که ارائه داد ‏در یک مجموعه چاپ شد که در کتاب شورشیان آرمانخواه به عنوان سند از آن استفاده کرده‌ام. ایشان مسئله را به عنوان یک فعال سیاسی که سابق ‏در ارتباط با سازمان فدایی بوده است طرح نمودند. گمان دارم بی توجهی به پرده برداری ایشان به این مسئله و اینکه طیف خوانندگان محدود بوده ‏مربوط می شود. ‏

نمونه دیگرش آقای علیرضا محفوظی است که در سال ۱۹۸۷ در مجموعه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد مصاحبه‌ای کردند و شنیده‌های خودشان ‏را در مورد قتل پنجه‌شاهی بیان می‌کرد‌ند که من بعدا در سال ۱۹۹۲ مصاحبه‌ی ایشان را ‌خواندم و در کتاب "شورشیان" انعکاس دادم. شنیده‌های ‏آقای محفوظی چیزی نبود که فقط بین ایشان، و منبع ایشان، هاشم (آقای عباس هاشمی)، باشد. عده بیشتری از آن آگاهی داشتند ولی "فرهنگ ‏سکوت" جلودار بیان آن بود و آقایان محفوظی و ماسالی این همت را کردند و این مسائل را در سطح عمومی‌تری مطرح کردند که از آن طریق من ‏توانستم به عنوان منبع از آنان استفاده کرده و مساله را در سطح عمومی‌تری مطرح کنم. ‏

جالب اینکه من پیش از چاپ کتاب "شورشیان آرمانخواه"، همانطور که در کتاب «تاملاتی پیرامون تاریخ شورشیان آرمانخواه»(۲) توضیح داده ام، ‏نامه‌ای نوشتم به دو تن از افرادی که از قرار در این مورد اطلاع داشتند (یعنی آقایان حیدر و هاشم) و از آنان درخواست نمودم مسایل را روشن ‏سازند و این دو مرا بی‌پاسخ گذاشتند. در مقابل در مصاحبه با نشریه آرش شماره ۷۹ و پس از چاپ کتاب "شورشیان آرمانخواه"، اطلاعات خود را ‏در سطح عموم مطرح کردند. این هم به نظر من باز‌می‌گردد به همان "فرهنگ سکوت"!‏
مردم در سطح عموم اطلاعاتی نداشتند. خانواده‌ها هم اطلاعات درستی نداشتند. دو نمونه برای شما ذکر می‌کنم. یکی قتل حسام لنکرانی ‏توسط خسرو روزبه بود که به برادران و خانواده‌اش گفته شد که حسام را به خارج کشور فرستادند. نمونه دوم قتل عبدالله پنجه‌شاهی بود که تا جایی ‏که آگاهی دارم، اطلاعات نادرستی به خانواده‌اش دادند.
خشونت درون‌گروهی در جریان‌های سیاسی چپ
گفتگو با مازیار بهروز/سهیلا وحدتی
http://hright.iran-emrooz.net/index.php?/hright/more/۱۲۸۳۲
....................
بندبازان
http://۱۴۰۰years.org/Images/MilaniOthersSaadAbadLrg.jpg
.........................

حزب توده شوروی
حزب توده طرح عدم واگذاری امتیاز نفت شمال را «دسیسه‌ی امپریالیسم» می‌خواند که به وسیله‌ی مصدق و جبهه‌ی ملی عملی می‌گردید. فراکسیون جبهه‌ی ملی در مجلس هم به «آخرین تیر ترکش استعمار» تبدیل گشت و خود جبهه‌ی ملی هم به «بلوک آمریکایی» و «پایگاه مبارزه‌ی امپریالیسم علیه اتحاد جماهیر شوروی، این پرچم‌دار کبیر صلح و دموکراسی» مبدل شد.
.................................
پس از آن که مسعود اخگر کل عملیات چریک‌های فدایی خلق را «چند عمل تروریستی بی‌ثمر و حتی خطرناک» به شمار آورد، نوبت به منوچهر بهزادی رسید که مبارزه‌ی مسلحانه‌ی چریک‌های فدایی خلق را ترور بنامد:

«ما این شیوه‌ی مبارزه‌ی چریک‌ها را اصولاً مبارزه‌ی مسلحانه به شیوه‌ی لنینی نمی‌دانیم، به نظر ما این شیوه‌ی مبارزه، ترور است که هیچ‌گونه وجه مشترکی با مبارزه‌ی مسلحانه به مفهوم لنینی آن ندارد...[به گفته‌ی]لنین «ترور،توطئه‌ی گروه‌های روشنفکری است»، «ترور، انتقام از اشخاص جداگانه» است... اقدامات تروریستی چریک‌ها درست در زمانی انجام می‌گیرد... در اثر عملیات تروریستی چریک‌ها... تلفات سنگین و غیر قابل جبرانی داده‌اند...عملیات تروریستی چریک‌ها...بخشی از نیروهای انقلابی را به هدر داده و می‌دهد...نشانه‌ی شکست شیوه‌ی مبارزه‌ی تروریستی چریک‌ها و علامت آشکار طرد این شیوه‌ی مبارزه از جانب زحمت‌کشان است... لنین، ترور را «محصول ضعف روشن‌فکرانه» و خصلت طبقاتی آن را «خرده بورژوازی» می‌داند.»منوچهر بهزادی، دنیا، خرداد ۱۳۵۵
................
در سال ۱۳۴۳ همه‌ی گروه‌ها و دسته‌جات مخالف رژیم، با افکار و ایدئولوژی‌های گوناگون، به یک نتیجه‌ی واحد رسیده بودند که تنها راه مبارزه‌ی با رژیم شاه مبارزه‌ی مسلحانه است. بنده نیز، ضمن دفاع در دادگاه نظامی، این نکته را به رئیس دادگاه خاطر نشان ساختم و گفتم: «...ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه‌ی سیاسی برخاسته‌ایم و از رییس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتری‌ها بگویند...»
افراد بسیاری (عزت‌الله سحابی، لطف‌الله میثمی، جلال‌الدین فارسی، محمد مهدی جعفری) شهادت داده‌اند که مهندس بازرگان در این دوران از مبارزه‌ی مسلحانه دفاع می‌کرده است،
http://zamaaneh.com/idea/۲۰۱۰/۰۴/post_۶۹۵.html
...........................
قطب زاده و بنی صدر را دو مهره سرشناس امپریالیسم در کنفدراسیون دانشجویان می داند. در همین کتاب، مصاحبه کننده می پرسد: «دلیل شما برای این ادعا درباره قطب زاده و بنی صدر چیست؟» جواب: «این نظریه برپایه تجربه و شم سیاسی ما بود. ما از روی شیوه مبارزه افراد با حزب توده ایران و اتحاد شوروی و با توجه به شگردهای شناخته شده تبلیغی امپریالیسم به این نتیجه رسیدیم. حوادث بعدی هم ثابت کرد که این شم سیاسی این باره به ما دروغ نگفته است.»خاطرات نورالدین کیانوری.
...................
خاطره نویسان توده ای با جهان بینی ویژه خود و دیدی که از تاریخ دارند نمی توانند این آگاهی را به خواننده بدهند. بیشتر آنها تا آخر تخته بند نظام فکری خودند. در نتیجه حتی وقتی که بخواهند از سوسیالیسم شوروی یا حزب توده انتقاد کنند، ایرادشان این است که مارکسیسم- لنینیسم را بد اجرا کردند. یعنی بلشویک یا توده ای خوبی نبودند. اما با وجود آن چه در آغاز گفته شد خواننده هوشمند از «شرح این هجران و این سوزجگر» اگر نتواند “راه” را بشناسد، دست کم شاید بتواند “چاه” را ببیند و یاد بگیرد چه ها نباید کرد.در بیشتر خاطراتی که نام بردم پشیمانی و پریشانی، سرگردانی دردناک در شهرهای پرت افتاده آسیای مرکزی و جاهای دورتر، دربدری، ترس، فشار مادی و نومیدی، سرنوشت مشترک گریختگان از ایران و پناهندگان به شوروی و دموکراسی های توده ای سابق بود. در این خاطرات روزگار غم انگیز فرزندان نسلی را می بینیم که بیشتر آنان بادلی شوریده و سری سودائی، به امید بهروزی انسان، «نان و کار و فرهنگ برای همه» با عمر و جان خود خطرها کردند، ولی سرانجام به سبب “خطای دید” و دوری از سرزمین و مردم خود و برکندگی از واقعیت های آن- چون درختی خشکیده- تبدیل به سیاست بازانی بیکاره شدند، در حزبی که از بیرون اسیر امر و نهی “کا. گ. ب.” و آلت دست دسیسه بازِ ساواک بود، و در درون گرفتار دسته بندی، ساخت و پاخت و نقشه کشی مسئولان و گردانندگان به ضد یکدیگر.ملاحظاتی درباره خاطرات مبارزان حزب توده ایران (شاهرخ مسکوب).
...................................
قرارداد ننگین آرمیتاژ سمیت:
موضوعی که مصدق و یارانش از آن غافل بودند بیست درصد سهمی بود که ایران در شرکت های تابعه شرکت نفت داشت. با همه اینها هنوز برخی از شیفتگان مصدق در دفاع از تز ملی کردن نفت به کلی منکر حقوق ایران نسبت به ۲۰ درصد سود شرکت های تابعه بوده و معتقدند ایران مالک بیست درصد سهام شرکت نبود که با از بین رفتن آن متحمل ضرر وزیان شده باشد! سئوال اینجاست این شفتگان درک واقعی از مفاد قرار داد دارسی و بعد از آن مفاد قرار داد ننگین آرمیتاژ سمیت دارند؟ اینها ننگ دارندنامی از قرار داد آرمیتاژ سمیت که مشیرالدوله و نصرالدوله و فامیل مصدق یعنی شاه قاجار بنیانش را گذاشتند ببرند و همواره آنرا در لفافه های تاریخ تحریف شده ایران که همواره منافع انگلیس را حمایت کرده پیچانده اند. هرگز اشاره نمیکنند که چه کسی پول ننگین آرمیتاژ سمیت را وقتی به وزارت مالیه رسید قبول کرد؟؟
انگلیس از سال های ۱۹۲۰ بی نهایت علاقمند بود که شرکت های تابعه را از ما جدا کند و این امر در حکومت مصدق عملی شد همانگونه که دریافت وجه قرار داد ننگین آرمیتاژ سمیت در زمان وزارت دارائی مصدق آن مهر ننگ را بر پیشانی ایران وایرانی حک نمود که تا تاریخ بیاد دارد نمیتوان از آن گذشت.ازدید پیشوای جبهه ملی تقی زاده ای که در مجلس اول بزرگترین و محبوب ترین آزادی خواه به شمار میرفت بزرگترین خائن کشور محسوب میشود زیرا او صرفابدلیل بودن در وزارت دارائی و با عنوان وزیر قرار داد نفت ۱۳۱۲ را امضا کرده است. در حالیکه تقی زاده از اروپا وداخل ایران برعلیه پسر خاله تاجدار مصدق یعنی مردی که مجلس را بتوپ بست (محمد علیشاه) مقالات آزادی خواهانه مینوشت و بختیاری ها را تحریک میکرد بروند و با شاه مستبد بجنگند و کشور را نجات دهند.اگر از دست دادن منافع شرکت های تابعه و هزاران منفعت دیگر افتخاربود معلوم نشد چه افتخاری بود و اگر مقصود منافع بود که ایران از آن جز ضرر های بزرگ منفعت دیگری نبرد.طرفداران مصدق هنوز میتواننداستدلال کنند که همه کار های او عاری از اشتباه بود ولی در آن زمان نه مصدق و نه یارانش هیچ جا به صراحت و یا نوشتار به موضوع حقوق ایران در شرکت های تابعه اشاره نکرده اند.زیان های ملی کردن نفت ایران؛ نوشته دکتر سیروس ابراهیم زاده
.ادامه دارد
۲۵۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : اگر بد دهنی بد است ، پس برای همه صادق است
من بدکنم و تو بد جواب دهی ، پس میان ما دو چیست بگو! بعضیها خیال میکنند که باید بدیگران درس «ادب» بدهند ولی باستفاده از واژه های «ناهنجار» بفرم نو، دیگران را مورد خطاب قرار میدهند و در عین حالیکه «بی ادبی» طرف مقابل را مرتب ردیف میکنند. و دقیقآ‌ تکرار همان «عمل زشت» را اینبار حق خود میدانند. آدمهاییکه در «لجن» تویین و ناسزا شنا میکنند لااقل این اجازه را ندارند که بدیگران «فن» استفاده از «الفاظ ناهنجار» را یاد بدهند.
۲۵۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سوالی از داریوش خان ر

عنوان : سوالی از داریوش خان ر
شما که خیلی باسوادید میتوانید به ما بگویید که لغاتی چون "بقل"، "سوادادن"، "تعد" و یا "دیرزو" که همگی در نوشتهء شماره ۲۵۱۵۵ شماست به چه معانی هستند؟ کمی بیشتر دربارهء این دانش و تربیتتان برای ما عوام الناس توضیح دهید!!!!!
۲۵۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : دوران گردن کلفتی دیر زمانی است که به سر آمده
آقای داریوش ر، من با هیچ نام دیگری به اینجا نیامده ام. حال دوست داری باور کن دوست داری باور نکن! این نهایت درماندگی توست که ظرفیت یک بحث ساده را نداری و عربده کشان فقط به این و آن توهین میکنی. این من نیستم که به Multiple personality دچارم. این جنابعالی هستید که بیماری روحی توهم اندیشی دارید.

آقای بیطرف، همانطور که شما اشاره فرمودید این کار غلطی است که مخاطب خود را شعبان بی مخ و خرفت و شارلاتان و شعبده باز و غیره خطاب کنیم. بقول شما «واقع نامردی در حق کسی کرده ایم که نمی شناسیمش». دلیل اصلی که عناصری امثال این داریوش ر چنین بی ادب و بی نزاکت برخورد میکنند بی سوادی آنهاست. البته تربیت شخصی او و امثال او نیز در این امر دخیل است. من میدانم که مباحث عقیدتی به دور از احساساتی شدن نیست. ولی این بدان معنا نیست که ،مانند این داریوش ر، حرفهای زشت و به دور از ادب بزنیم. این جماعت لمپن به خیال خود میخواهند طرف مقابل را با رعب و وحشت از میدان به در کنند، و وقتی فردی مانند این هموطن پرسشگر ما مرعوب آنها نمیشود، آنگاه با کلافگی بیشتر به لجن پراکنیهای خود ادامه میدهند. برماست که صرف نظر از هر نوع عقیده و ایدئولوژی به این جماعت بفهمانیم که دوران گردن کلفتی دیر زمانی است که به سر آمده.
۲۵۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : پرسشگرمشکل همه تازه واردین به این سایت را دارد ولی از همه آنهایی که تا بحال داشته ایم سمج ترست. باید از این موضوع ناراحت باشیم و یا خوشحال باشیم که زیر بار حرف زور نمی رود و تا جواب پیدا نکند ول کن معامله نیست؟ جوینده یابنده است.
مشکل تازه واردین به این سایت همیشه همین بوده است که سئولاتی می کنند که به ما بر میخورد و فکر می کنیم جاسوس و مزدور است. بعد از مدتی هم این تازه واردین سرخورده ناپدید میشوند. تا حالا ولی هیچکدام از این واردین به سمجی این پرسشگر نبوده اند. من تعجب می کنم که او از ایران جان سالم بدر برد و خودش را به اینجا آورد.

ما انقدر در خودمان غلت زده ایم که فکر می کنیم همه ایرانی ها از چارچوب فکری ما خبر دارند و برای اذیت کردن ما و شیطانی سئوال می کنند. من دیگر اینطوری فکر نمی کنم و فرض می کنم طرف می خواهد بداند. ولی اینکه او را شعبان بی مخ و خرفت و شارلاتان و شعبده باز و مجاهد و سلطنت طلب خطاب کنیم واقع نامردی در حق کسی کرده ایم که نمی شناسیمش. استبداد و خشونت تا کی آخه؟

پرسشگرمشکل همه تازه واردین به این سایت را دارد ولی از همه آنهایی که تا بحال داشته ایم سمج ترست. باید از این موضوع ناراحت باشیم و یا خوشحال باشیم که زیر بار حرف زور نمی رود و تا جواب پیدا نکند ول کن معامله نیست؟ جوینده یابنده است.
۲۵۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : پرسشگر، ناشناس، ایرانی
با این جوابت ثابت کردی که از خرفت یک مرحله آنطرفتری، یک معنی خرفت مات و مبهوت و سرگشته هست. البته کند ذهن هم معنی می دهد. شما این یکی را انتخاب کزده اید، مبارکتان باشد!
اگر این بی تربیتی است پس ناشناس که حماقت را به کل اپوزیسین نسبت می دهد چی!؟
جوابهایی را که با دوسه تا اسم مختلف به من دادی بخوان، باعث شرم است.
شما تا دیرزو هرچه برایتان دلیل و برهان می آوردند می گفتی مرع یک پا دارد یا صباحی یا هیچکس. اینها آکادمیک نیست. حالا چطور شد این نظرات معتبر شدند. مساله ی روان پریشی (بقل بی سوادادن روان پریشانی) را شما مطرح کزده اید، خوانندگان قضاوت می کنن که شما با شخصیت سه گانه تعد شخصیت دارید یا من؟!
Multiple personality or Dissociation
۲۵۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فهم و شعور چپها

عنوان : فهم و شعور چپها
خواهشمند است فرهنگ و شعور چپهای ما را ببینید. این است عنوان مطلبشان: پرسشگر بالاخونه اش را اجاره داده

واقعاْ که باید برای این موجودات تاسف خورد.
۲۵۱۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر بالاخونه اش را اجاره داده

عنوان : شاه رفت و به تاریخ پیوست
شما تا الان ۲۰۰ تا سوال کردید مگر مردم بیکارند که به چرندیات شما بیاندیشند?جوانان ایران را در زندانهای شاه اعدام کردند و حالا هم اعدام میکنند تو چرا مزخرف میگوئی که حالا شاه از خمینی بهتر بود یا بدتر حتا طرفداران سلطنت هم به شیوه شما اعتراض کردند چون ما میخواهیم نظرات خودمان را بنویسیم نه اینکه شما هی خط تعین کنید و دیگران ببینند چه سوالی داری برو چهارتا کتاب بخون مرد حسابی هزاران کتاب در رابطه با سلطنت پهلوی نوشته شده چرا با همه دعوا دارید?
۲۵۱۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به داور، منظورتان این نظر است؟
به داور، منظورتان این نظر است؟ این نظر ۲۵۱۱۰ منست.

از : پرسشگر
عنوان : پرسش ۶ و ۷ از اردوی حمید برزگر
ناشناس می گوید، «دکتر مهدی آذر(پزشگ عمومی) نیز وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق گردید که اولین اقدامش بستن مدارس مختلط(دخترانه – پسرانه) بود! همچنین، منع فروش مشروبات الکلی و مخالفت با دادن حق رأی به زنان، از تصمیمات اولین کابینه دکتر مصدق بود».

۶. آیا ناشناس در این مورد درست می گوید؟

و اگر ناشناس در این مورد درست می گوید،

۷. آیا این نشان از واپسگرایی دکتر مصدق و مترقی بودن پهلوی ها نیست؟
۲۵۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۵۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : بعد از جنگ قلمی ناهنجار، نوبت بشمشیر میرسد
یکی مشکلات اساسی که ما ایرانیان همواره باخود داریم اینست که بمحض کوچکترین وزش نسیم «مخالف» زود از کوره درمیرویم. و تمامی عقده دل خودرا حواله جهت و کسی مینمایم که بانی وزش نسیم«مخالف» میپنداریم. استقرار آزادی و آزادمنشی در هر جامعه بدون داشتن فرهنگ «تحمل» یکدیگر ممکن پذیر نیست. زیرا «نظرات» متفاوت است. ما قادر نشدم در محیط حکومتهای استبدادی حاکم بر ایران، فرهنگ تحمل یکدیگر و دموکرات بودن را تمرین نمایم. و این نقیصه در بیان «نظرات» ارایه شده همه جانبه بچشم میخورد. اگر قادر نیستیم کمکی بحل مسئله مشخصی بنمایم، چه بهتر مثل من «سکوت» را پیشه کتیم.
۲۵۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : چرا دیکته می کنید همه تک تک و بدون تبادل نظر جواب پیدا کنند. مگر همه امکان چنین کاری را دارند. تازه، شما که خود را از من با هوش تر می دانید چرا به کم هوشتر نمی خواهید کمک کنید؟
به داریوش ر و همفکرانش، ملت را دنبال نخود سیاه نفرستید. مناسب حال خیلی هاست که جواب چند سئوال آسان را نخواهند بدهند و دهان هر کسی را هم که سئوالی ناخوشایند از آنها بکند را بخواهند ببندند. اگر من بقول شما خرفت هستم چرا نابغه هایی مثل شما هنوز جوابی برای من پیدا نکرده اند؟ شما که دهه ها در خلوت خود کتاب پشت کتاب خوانده اید چرا به چند سئوال ساده نمی توانید جواب بدهید؟ چطور وقت و حوصله و علاقه دارید که اینهمه مطالب بی ربط به پرسشهای من ارسال کنید ولی جواب بمن ندهید. اگر ریگی به کفش ندارید این گوی و این میدان.

آخر چطور با عقل شما جور در می آید که من هم خرفت باشم و هم شارلاتان و شعبده باز؟ چرا شما نابغه هایی که در طی دهه ها کلی کتاب خوانده اید به توهین و فحاشی متوسل می شوی، آیا اینست نتایج عمری کتاب خواندن های شما؟ آیا اینگونه با نسل بعدی برخورد خواهید کرد که همین سئوالهای ساده را از شما خواهد کرد، در دهن آنها را هم با فحاشی خواهید بست؟ اگر در ایران آزاد در مدارس و دانشگاه ها و محافل عمومی در برابر اینگونه سئوال ها شما را قرار بدهند اینطوری با آنها برخورد خواهید کرد، آیا شما واقعا فکر می کنید آنها دهانشان بسته می شود و دمشان را روی کولشان می گذارند و می روند و دیگر هیچوقت سئوال نمی کنند؟ آخر مگر ما همدوره شما بودیم که تجربیات شما را از مصدق و شاه داشته باشیم و مثل شما فکر کنیم؟ نسل بعدی که از ما هم بیشتر از شما فاصله خواهد داشت، با آنها چه می کنید؟ یادتان باشد که نسل بعدی در دامان نسل کنونی رشد پیدا می کند و بسیار پرسشگرتر از امثال من می شود.

نسل ما به یمن اشتباهات فاجعه بار نسل های گذشته انقدر خشونت و تخقیر دیده است که مصمم است این دور خشونت را برای همیشه به زباله دان تاریخ پرتاب کند. ما از هر نوع خشونت بیزاریم و یاد گرفته ایم که خشونت های لفظی و جسمانی از سوی کسانی تحمیل می شوند که منطق ندارند و مشتی زورگوی بی وجدان و مسئولیت گریز هستند که همواره سعی می کنند افکار خود را به دیگران به زور تحمیل کنند. ۳۱ سالست هر کاری که خواسته اند با جسم ما کرده اند ولی با روح ما نتوانستند و نخواهند توانست.

ما بدنبال حقایق و راه چاره برای کشورمان هستیم، مهم هم نیست چه کسی خوشش بیاید و چه کسی بدش بیاید. برو در خلوت خود کتابها را بخوان و جواب خودت را برای خودت پیدا کن، نتیجه اش را در نظرات شما و راه حل های شما برای نجات ایران ۳۱ سال است دیده ایم. همانطور که بدرد شما نخورد بدرد من هم نخواهد خورد. کسانی که ادعا دارند همه چیز را می دانند نباید که انقدر بخیل باشند که جواب به چند سئوال ساده را با فحاشی و مغلطه و طفره رفتن بدهند و بعد مرا خرفت، شارلاتان و شعبده باز معرفی کنند.

ضمنا، من پاسخگوی شاه و شیخ و مصدق و خمینی نیستم که مرتب بجای نظر و پاسخ به سئوالاتم از زندگی شاهان و ... ستون سیاه می کنید. مگر بحث تاریخ طرفداری از یک تیم فوتبالست که مرتجع باشد؟

چرا دیکته می کنید همه تک تک و بدون تبادل نظر جواب پیدا کنند. مگر همه امکان چنین کاری را دارند. تازه، شما که خود را از من با هوش تر می دانید چرا به کم هوشتر نمی خواهید کمک کنید؟ در ایران بی سواد کم نیست ولی دارای حقوق مساوی با هر تحصیلکرده ای در ایران آزاد خواهد بود، آیا اگر آنها هم از شما سئوال داشته باشند می فرستیدشان به کتابخانه ها که دهه ها آنجا کتاب بخوانند و جواب را به تنهایی قبل از مردن پیدا کنند، آنها را هم خرفت و شعبده باز و شارلاتان و شاهپرست می خوانید؟

منتظر پاسخ به سئوالات ساده خود هستم، جمعا ۷ سئوال بود.
۲۵۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نظر دکتر بختیار در رابطه نقش اطرافیان شاه در ارتش بویژه دوست جان جانی شاه فردوست

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است(این هم جواب به پرشگر مشنگ)
ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود?
+++++++++++++
این است که با کمال تأسف باید بگویم، که ارتش ما بدلایلی که نمیخواهم الان صحبتش را بکنم - که یکی همان تبعیض و فساد بود - به افسران جوان و وطن دوست و آنهائی که بایستی بالا بیآیند آسان راه نمیداد - و از این جهت افرادی بتوصیه این، به خواهش آن، از روی بی شخصیتی خودشان، از روی تملق و مداهنه ای که میگفتند و میکردند، بیک پست هائی رسیدند که لیاقتش را نداشتند و بالاخره باید بگویم من در تمام عمرم یک مرتبه فردوست را دیدم. اسمش را زیاد شنیده بودم، که گویا در زمان شاه هر کسی، هر وزیری، هر نخست وزیری حاجتی و کاری داشت باید وقت از ایشان میگرفت و میرفت دست به دامنش میشد.یکروز به دفترم گفتم تلفن کنید به فردوست ساعت ۳ بعدازظهر بیآید به نخست وزیری. او را ندیده بودم. وقتی آمد اثر بسیار بدی در من گذاشت او را جسماً و روحاً آدم حقیری دیدم. هیچ چیزی از بزرگواری و دانش و فهم و شعور در قیافه و رفتار و منش او ندیدم. از او سئوال کردم: شما که پنچاه سال تمام با شاه همکلاس، هم مدرسه و دوست بودید، با تمام نزدیکی هائی که داشتید، با امکاناتی که داشتید که مسائل را گوشزد بکنید، چرا بایشان گوشزد نکردید؟‌ اگر من این کار را میکردم میگفت این مصدقی است و منافق است و منفی باف است ولی شما، شما چرا نکردید؟ دیدم با کمال خضوع و خشوع گفت که آقای نخست وزیر، من گزارشهای خودم را یکسال ونیم، دو سال پیش دادم، و این مدارک موجود است. اگر اجازه بدهید اینها را جمع میکنم و دو روز دیگر خدمتتان میفرستم، سر فرصت بدهید بخوانند و ببینید که چه بوده و چه شده. یک مقداری صحبت های دیگر هم کرد و بعد رفت.یک حالت بهتی بمن دست داد که چطور یکی از موثرترین مقامات مملکت ما یک چنین آقائی است که سرنوشت یک کشوری را باید تعیین بکند. نه تربیتی، نه هنری، نه شهامتی، نه بیانی، نه دانشی، فقط ممکن است آدم زرنگی باشد که قابلیت بندوبست کردنش خوب باشد. مسئله اینکه او به شاه خیانت کرده یا نکرده به من مربوط نیست. آن چیزی است که یک روزی روشن خواهد شد. ولی من میتوانم بشما اطمینان بدهم که آنوقت که پیش من آمد، با شاه روابط خوبی نداشت. این از فحوای کلامش و از مدارک دیگری که من بدست آوردم، روشن است و تمام ترقی آقای قره باغی و ریاست ستادش را مرهون آقای فردوست باید دانست. این است که من با کمال صراحت عرض میکنم که بنظر من بطور قطع فردوست و مسلماً قره باغی و یک عده دیگری حتماً در متلاشی کردن ارتش دست داشتند و دستور خارجی را در این مورد اجرا کردند
۲۵۱۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است(این هم جواب به پرشگر مشنگ)
ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود?
+++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۱۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : آقای داریوش ر، میزان شعور و تربیت خانوادگی شما برای همه مشهود است
آقای داریوش ر، از شما خواهشمند هستم که رعایت ادب و نزاکت را بکنید. خرفت خواندن طرف مقابل نشانه بی ادبی و بی نزاکتی فرد است. خواهشمند است اینجا را با محیط خانوادگی خود اشتباه نگیرید. شما به آقای پرسشگر میگویید که اگر او طرفدار پادشاهی است خرفت است. این نشانه تمامیت خواهی شما و عدم تحمل عقیدهء مخالف است. شما همچنین میفرمایید "شما که اینهمه وقت دارید بهتر است بروید شخصا مطالعه کنید". من خدمت شما عرض میکنم که شما هم اگر وقت دارید کمی بر میزان شعور و تربیتتان اضافه نمایید. مطالعه کردن پیشکشتان!

جناب پرسشگر همانطور که مبینید رفقا بد جوری در ارائه دلیل و مدرک کم آورده اند. ناسزاگویی آنها نشان از کلافگی آنها دارد. به کار خود همچنان ادامه دهید.
۲۵۱۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرضیه شفا

عنوان : شارلاتن
دوستان این پرسشگر یک شارلاتان بی سواد است که باشتباه در صف طرفداران پادشاهی خود را جا زده است. من همه ی نظراتش را خواندم. او نه کمونست هست نه مصدقی نه شاهدست به همه توهین می کند، البته به شاه مستقیما توهین نمی کند ایما کاری می کند که دیگران تو هین کند. به او جواب ندهید. اخبار روز بهتر است نظرات این شارلاتان را حذف کند. شاید از طرفدارن مجاهدین باشد.
۲۵۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : قصد تو ئین نداشتم و اگر چنین برداشت شد پوزش میخواهم.
جناب پرسشگر ; شما در نظر شماره (۲۵۱۱۰) از دیگران چنین سوال میکنید :یک زیدی مطلبی گفته، ا- نظربدهید که آیا گفته های آن زید درست است و یا نه؟ و بعد ادامه میدهید اگر فلان زید درست بگوید، ۲- بنابراین نتیجه ای که آن زید میبایست میگرفته، درست است یانه؟.
شما اسم این نوع طرح راچی میگذارید؟ طرح صورت مسئله، جواب و نتیجه گیری مسئله براساس فرضیات است. من قصد تو ئین نه بشما و نه به هموطن دیگری ندارم و اگر چنین برداشت شد پوزش میخواهم.
۲۵۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.(این هم جواب به پرسشگر لطفا چندبار بخوان اقای تاریخدان تا شیرفهم بشی)
پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که واقعا فرمانفرمائی بری و بحری با شاه بوده یا امریکا. همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۵۱۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : پیشنهاد مطالعه
آقای پرسشگر جواب این سوالات تکراری شما هم آنلاین و هم در کتابخانه است. واسنادی هم از سیا هست که ممکن است جعلی باشد. شما که اینهمه از نظرات آکادمیک طرفداری می کنید استادان بسیاری در باره ۲۸ مرداد چیز نوشته اند. هم آنرا تایید و هم رد کرده اند. حالا نظر من و زرگر (که نظر ایشان محترم است) چه مشکلی را حل می کند. اتفاقا مخالفان شما هم همانقدر توهین می کنند که شما. شما بنام سلطنت طلب شروع می کنید انها هم جاب می دهند. منظور شما برای من روشن نیست. اما اگر هم طرفدار پادشاهی هستید خیلی ناآگاه و خرفتید. شما که اینهمه وقت دارید بهتر است بروید شخصا مطالعه کنید.
۲۵۱٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط خواننده نظراتم

عنوان : اخبار روز گرامی، نظرات را کمی بطرف راست سوق دهید تا مفهوم باشد. مرسی عزیزان پر کار.
اخبار روز گرامی، ستون نظرات را تنظیم بفرمایید تا کل نظرات دیده شوند. در حال حاضر بخش چپ ستون قلدر کلی از حرفها را ناجوانمردانه خورده است. لطفا به داد کلمات در آخر سطر برسید تا نظرات مفهوم باشند. ممنونم.

اخبار روز گرامی، نظرات را کمی بطرف راست سوق دهید تا مفهوم باشد. مرسی عزیزان پر کار.
۲۵۱٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : بدنبال حقایق بودن برای برخی ها = شارلاتانی و شعبده بازی، بنازم به درک این برخی ها که بجای جواب به چند سئوال طفره می روند و فحاشی می کنند.
من پرخاش نکردم که پاسخش پرخاش از سوی شما باشد. چند پرسش بسیار ساده کرده ام که هر ایرانی ای که همدوره شما نبوده و اطلاعات زیادی در مورد تجربیات و تفکر شما ندارد طبیعتا از شما می کند و خواهد کرد تا ببیند قضیه از چه قرار بوده است که دامنه اش تا به امروز کشیده شده است و همچنان لاینحل باقی مانده است.

آیا شما می گویید که کسی حق ندارد از شما سئوال درباره مواردی که به او مربوط می شود را بکند؟ آیا دیکته می کنید که آنچه شما می گویید را ما چشم و گوش بسته و بدون شک و تردید بپذیریم؟ آیا این درک شما از دمکراسی است، تحقیقات تاریخی است و مبارزه با استبداد و تمامیت خواهی؟ دمکراسی یعنی پاسخگویی به دیگران، تحقیقات تاریخی یعنی بازنگری متداوم و مبارزه با استبداد و تمامیت خواهی یعنی ایستادگی در برابر هر مستبد و تمامیت خواهی بویژه در مورد آزادی بیان و اندیشه. رفتار، گفتار و کردار خود را با معیار های آزادی های حقوق بشری بسنجید و ببینید در کجا قرار می گیرید. اینرا به شما بگویم که ملت ایران آن ملت چشم و گوش بسته و دنباله رو و مرعوبی نیست که ۳۰ یا ۴۰ سال پیش بود و شما چاره ای ندارید جز اینکه خود را با آن تطبیق بدهید.

شارلاتان نامیدن جامعه ای که می خواهد بداند که چه شد که به این روز سیاه افتاد و چگونه می شود از این مخمص نجات پیدا کرد کاری بسیار زشت و ناپسندیده است که جامعه ایرانی آنرا بر نخواهد تابید.

بله، سواد من در حدی است که باید به اکابر بروم و در اکابر جزوه داشتن برای آموختن، مرور کردن و تمرین کردن اساسی است و نه چیزی که باید مایه شرم محسوب شود. آموختن عیب نیست، آقایان/خانمهای محترم بلکه نیاموختن و جلوگیری از آموختن دیگران شرم است حیا می طلبد.

اگر پاسخ به پرسش هایم را نمی دانید جواب ندهید، لازم نیست که با پرخاش وانمود کنید که می دانید ولی لازم نمی دانید آنرا بیان کنید چون اعدام های اخیر رژیم را باید محکوم کرد. البته اگر این کار شما طفره رفتن و فرار از پاسخ از جانب شما نباشد.

توجه کنید که موضوع بحث در اینجا عوامل باز سازی استبداد .... است و پرسش های من همه در این رابطه بوده اند. شما نه پاسخ به پرسش ها را در این رابطه می دهید و نه علاقه ای به این بحث نشان می دهید. تحریک احساسات، غلط اندازی، آدرس عوضی دادن، خود را به کوچه علی چپ زدن، فحاشی و اتهام زنی جواب نیستند و نخواهند بود و کسی هم با این شیوه های شما میدان را برای شما خالی نخواهد گذاشت. ما که یکی دو تا نیستیم که برویم و بحث برای ۷۰ میلیون ایرانی تمام شود. من بروم با تازه واردان دیگر چه می کنید، با ۷۰ میلیون چه می کنید؟ کمی فکر کنید.

من به جزوه ای که در دست تهیه دارم افتخار می کنم و هیچ ابایی هم ندارم که اعتراف کنم چه چیزهایی را نمی دانم. مصمم یاد بگیرم و با آزاد منشان در میان بگذارم.

بدنبال حقایق بودن برای برخی ها = شارلاتانی/ شعبده بازی، بنازم به درک این برخی ها که بجای جواب به چند سئوال طفره می روند و فحاشی می کنند.
*********************
منتظر پاسخ ها به آخرین پرسشهایم هستم.
۲۵۱٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : ابوالحسن ابتهاج از سرمایه‌داران با نفود عصر پهلوی دوم و از مرتبطین دربار در کتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج ۲، ص ۵۶۰ و ۵۶۱) راجع به ریشه‌‌های فروپاشی حکومت شاه چنین می‌نویسد:
«شاه با زورگویی، فساد، ناچیز شمردن مردم، کنار گذاشتن شخصیت‌های ارزنده از صحنه سیاست، انتصاب افراد ضعیف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمینه را برای انقلاب آماده کرد. درآمد سرشار نفت هم به او این امکان را داد که در مقابل ملت ایران و خارجی‌ها قدرت نمایی کند.

جشنهای ۲۵۰۰ ساله را در سال ۱۳۵۰ با صرف میلیون‌ها دلار در بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف مرودشت با نمایشاتی که بیشتر به فیلمهای مبتذل هالیوودی شباهت داشت صرفاً به این خاطر برگزار کرد که به سران کشورها ثابت کند شاهنشاهی او سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد. تقویم کشور را، که ریشه‌های تاریخی و مذهبی داشت، به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد. چون دیگر حتی تحمل احزاب فرمایشی را هم نداشت با تشکیل حزب رستاخیز و یک‌حزبی کردن مملکت اعلام کرد که هرکس مایل نیست به عضویت حزب رستاخیز درآید می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و مملکت را ترک کند.
او برای این که بتواند حمایت کارگران را به دست بیاورد ظاهراً آنان را در سهام کارخانجات و بعد در سود شرکتها سهیم کرد ولی هیچ یک از این طرحها عملی نشد.

جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب اجرای نمایشات مهمل و بی‌بندوبار در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی بخصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی سرو ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود.
دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با پول آستان قدس رضوی و همچنین از محل صندوق بازنشستگی کارمندان شرکت نفت که با بهره نازلی نزد بانک عمران سپرده می‌شد، از خبط‌های دیگر بود. اینها همه پلهایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ» که شاه نوید آن را به مردم ایران می‌داد.
۲۵۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : احمد نفیسی از شهرداران تهران در عصر پهلوی دوم (از خرداد ۱۳۴۱تا مهر ۱۳۴۴) در خاطرات خود که در (فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره ۸، ص ۲۸۵) منعکس است می‌نویسد:
«زمانی که در سازمان برنامه بودم جمشید آموزگار وزیر کار شده بود. یک روز به من تلفن کرد که به او سری بزنم چون کار فوری داشت. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: دنبال یک معاون برای وزارت کار می‌گردم. کسانی را که برای این کار مناسب می‌شناسی به من معرفی کن. من چند نفر که می‌شناختم به او معرفی کردم. مشیر یزدی، فتح‌الله معتمدی، آریانا و دکتر بهرامی را به او معرفی کردم. گفت: همه اینها را می‌شناسم حالا من یک نفر را انتخاب کردم. ببین می‌پسندی یا نه؟ و بلافلاصله عطاءالله خسروانی را که رئیس دفترش بود زنگ زد تا بیاید. خسروانی وقتی در را باز کرد همان جا در برابر او و من چنان تعظیمی کرد که سرش به زانوانش رسید. آموزگار خیلی بد دهن بود. به طرزی زننده و خشن به او گفت: یک نامه‌ای دیروز دستت دادم و گفتم رسید باید صادر شود مثل این که هنوز آن را نفرستادید. خسروانی مجدداً تعظیم کرد و گفت: قربان من چنین نامه‌ای ندیدم. گفت: چطور ندیدی، چشمت کجا بود؟ خسروانی گفت: قربان اجازه می‌فرمایید بروم نگاهی کنم و برگردم. سپس تعظیم کرد و رفت. جمشید رو به من کرد و خندید و گفت: من هرگز نه نامه‌ای به او داده بودم و نه چیزی از او خواسته بودم. من چنین معاونی می‌خواهم که تعظیم کند و هر چه می‌گویم تأیید کند.»
۲۵۱٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : هدیه

عنوان : کمونیستها و دیگر اللهیون براستی در جوابگویی عاجزند
با سلام و درود بسیار زیاد خدمت دوستان گرامی خانم و یا آقای ناشناس و خانم و یا آقای پرسشگر.
همانطور که همه میبینیم کمونیستها و دیگر اللهیون طرف شما براستی در جوابگویی عاجزند و جز فحش و فحشکاری و یا توهمسازی و توطئه پردازی هیچ حرفی ندارند.
جو حاکم بر این بحث به میزان زیاد منعکس کننده جو برخورد عقاید در جامعه ایرانی است. ایدئولوژی زده های نسل قبل درمانده از پاسخگویی کاری جز توسل به احساسات و عواطف ندارند و وقتی در مییایند که این روشها جایگاهی در نسل جوان ندارد با پرخاشگری میخواهند حرف خود را به زور تحویل نسل جوان دهند.
مبادا شما تحت تاثیر بی ادبیهای آنها قرار گیرید. همچنان خونسرد و منطقی به ارائه دلایل و مدارک خود ادامه دهید. چرا که شما پیروزید و آنها مغلوب. من دوستان جوانم را تشویق کرده ام تا این مباحث را بخوانند. بدون اغراق به شما میگویم که تمامی آنها اعتراف دارند که شما درست میگویید و طرف مقابل شما از روی ناتوانی و نادانی کاری جز فحش دادن بلد نیست. حتی یک نفر از این دوستان پیدا نشد که حق را به مخالفین شما که هنوز همان ادبیات و طرز تفکر مارکسیستی را دارند بدهد. منتظر ادامه بحث از جانب شما دوستان عزیز هستیم.
۲۵۱٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : دشمن دانا به از نادان دوست
آقای داریوش ر،خدا بشما عمر بدهد که مارا از شر این طرفدار خشک مغز متعصب استبداد و «شاه پرست» نجات میدهید. نظر دهنده شماره (۲۵۰۲۹، حافظه تاریخ) همین پیشنهاد را به جناب پرسشگر قبلآ داد، ولی اثری نداشت. در ضمن بیان شما که «.. مخالفان و کمونیستها را وادار می کنید که به شاه و خانواده او اهانت کنند.» نادرست است، اولآ آزادیخواهان و مخالفین استبداد هیچ اهانتی مستقیمآ با خانواده پهلوی نکردند( خصوصآ بآنانیکه مستقیم و یا غیرمستقیم در جنایات وارده شده سیستم شریک نبودند) . شاه و خمینی بعنوان سمبل استبداد، خفقان، جنایات و تجاوزات متعدد و...در این دو نظام ضدبشری مورد نظر قرار دارند. دوران حکومت شاه تمام شده و با کمک همه آزادیخواهان و ضد حاکمیت استبداد، آثار بازمانده از سیستم وحشت رژیم گذشته در وجود ولایت فقیه هم تمام خواهد شد.  
۲۵۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.

مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.

این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!

راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.

به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.

با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.


* * ‌ * ‌
پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن درکتاب خاطرات خود به نام «خدمتگزار تخت طاووس» (چاپ ۱۳۴۰، ص ۴۰) می‌نویسد:
امشب (۲۵ آذر ۱۳۵۵) شام میهمان لرد «وایدن فلد» بودم، که در منزل او جمعی از دوستان انگلیسی هم حضور داشتند.
خانم «میلفورد ـ هاون» که از میهمانان بود، تعریف می‌کرد: چند سال قبل در ضیافت شام سفارت ایران که به افتخار ورود هویدا نخست‌‌وزیر برپا بود شرکت داشت و هویدا را مردی یافت که در او جاذبه‌ی چندانی برای جلب زنان دیده نمی‌شود. و بعد هم اضافه کرد: «به نظر من اینطور رسید که رفتار هویدا می‌تواند بیشتر مورد توجه مردان قرار بگیرد!». که چون با گفتن این حرف،‌ حالت ناخوشایندی بر مجلس حکمفرما شد،‌ من بلافاصله به جوابگوئی برخاستم و گفتم: «گرچه هویدا مردی نیست که چشمش به دنبال زنها باشد‌، ولی اطمینان دارم که او انحراف ادعائی شما را ندارد.»


خانم «میلفورد ـ هاون» پرسید: «شما از کجا به این موضوع پی برده‌اید؟» و موقعی که جواب دادم: «برای اینکه حدود ۱۲ سال زیر دستش کار می‌کردم»، او بلافاصله آهی کشید و من واقعاً نفهمیدم که آیا توانسته‌ام او را متوجه طبیعی بودن هویدا بکنم یا نه؟ (!)
۲۵۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : من فکر میکنم حداقل این گروه از سلطنت طلبان واقعان شارلتان و شعبده باز هستند

عنوان : رژیم پهلوی مرد و سلطنت طلبان هم اینقدر مزاحم بحث نشوند چون دفاع از سلطنت پهلوی نمیتواند شما را نجات دهد
خدمت عاشقان حضرت محمد رضا پهلوی (له) عارض شوم که هر کسی در زندگی به شخصی علاقه مند باشد با همان شخص محشور خواهد شد.حالا اگه کسی به اون خدا بیامرز !! علاقه داره مساله ای نیست . ولی یه چیزیو بگم اگر با یکی دو نفر لج دارید بیخودی از این یزید و فرعون زمان حمایت نکنید که ببینید حتی رفیقش آمریکا هم او را بعد از آن همه خوش خدمتی به کشورش راه ندادند و ببینید آخر عاقبتشو که با بیماری ایدز به درک واصل شد در حالی که هیچکدام از فامیل او در مراسم تشیع جنازه کثیفش حاضر نبودند.در ضمن وزن(جرم) پیکر منحوس اون لعنتی به علت اون بیماری از ۳۵kg بیشتر نبود.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

عکس شاه همه جا هست، پیش از شروع فیلم در همه سینما‌ها تصویر او در حالتهای شاهانه گوناگون همره قطعاتی از سرود ملی نمایش داده می‌شود. سالروز تولد شاه، ملکه و ولیعهد با آتش‌بازی و رژه و تظاهرات جشن گرفته می‌شود ... همه رسانه‌های گروهی مورد استفاده قرار گرفته‌اند تا این اندیشه را تبلیغ کنند که وفاداری به سلطنت و میهن‌پرستی ملی لازم و ملزومند.

بیشتر کارخانجات، سدها، بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس، پارکها، آموزشگاهها و ... به نام یکی از خاندان سلطنت نامگذاری شده بود. به عنوان نمونه _ نه اسقراء تام _ به فهرست زیر توجه فرمایید:

بندر پهلوی، بندر فرحناز، بندر شاه، بندر شاپور، نفت شاه، شهر شاهی، شهر شاه‌پسند، شهرک فرحناز پهلوی در تهران، سد فرحناز در تهران، سد شهناز پهلوی در همدان، سد رضاشاه پهلوی در خوزستان، سد شهبانو فرح در رشت، سد محمدرضا شاه پهلوی، دانشگاه صنعتی آریا‌مهر تهران، دانشگاه پهلوی شیراز، دانشگاه فرح(مدرسه عالی دختران تهران)، آموزشگاه حرفه‌ای فرح پهلوی، آموزشگاه پرستاری اشرف پهلوی، آموزشگاه حرفه‌ای رضا پهلوی اصفهان، آموزشگاه بهیاری۲۵ شهریور زاهدان(به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت پهلوی)، آموزشگاه عالی پرستاری رضاشاه کبیر، بیمارستان لیلا پهلوی (به مناسبت تولد وی در این بیمارستان)، بیمارستان فرح پهلوی مشهد، بیمارستان ثریا (بیمارستان شیر و خورشید)، بیمارستان آریامهر بندر لنگه، درمانگاه کودکان شمس پهلوی، مرکز پزشکی پهلوی، بیمارستان۲۴ اسفند (تولد رضاشاه)، بیمارستان شهناز پهلوی مشهد، بیمارستان پهلوی نهاوند، بیمارستان یکصد تخت خوابی رضا پهلوی رضائیه، زایشگاه فرح، بیمارستان بنیاد شمس پهلوی، بیمارستان پهلوی تهران، درمانگاه نوبنیاد رضا پهلوی شیراز، بیمارستان ششم بهمن مشهد، بیمارستان ۲۵ شهریور تهران ( به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت پهلوی)، بیمارستان رضا پهلوی وابسته به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی ، میدان شهیاد پهلوی، میدان ۲۴ اسفند (روز تولد رضاشاه)، کوی فرح پهلوی شیراز، کوی فرح پهلوی زاهدان، میدان پهلوی، خیابان پهلوی، کوی نوبنیاد ۹ آبان (تولد شاه)، میدان ۲۵ شهریور، کوی رضا پهلوی محلات، خیابان محمد رضاشاه پهلوی، خیابان غلامرضا پهلوی.

ورزشگاه فرح پهلوی اصفهان، استخر پهلوی اصفهان، ورزشگاه سرپوشیده محمدرضا شاه پهلوی، ورزشگاه بزرگ یک‌صد هزار نفری آریامهر، ورزشگاه سرپوشیده والاحضرت شاهپور علیرضا پهلوی گنبد، مرکز ورزشی و فرهنگی ۲۵ شهریور تهران، استادیوم فرح پهلوی تهران، کلوپ دختران شهناز پهلوی، کلوپ رضا پهلوی، سالن سرپوشیده تربیت بدنی محمدرضا شاه پهلوی آبادان، استادیوم ورزشی شهناز پهلوی، پارک پهلوی تهران، پارک ولیعهد بابل، پارک آریامهر تهران، پارک جنگلی شهبانو فرح پهلوی لویزان، پارک فرحناز پهلوی شیراز، پارک ولیعهد شیراز، پارک فرح در جلالیه تهران، پارک نوبنیاد پهلوی، پارک فرح پهلوی اصفهان، پارک فرح‌آباد جنوب شهر تهران.

شاه حتی کارخانه‌ای مانند ذوب آهن اصفهان را که صنعتی ملی بود به نام «کارخانه ذوب آهن آریامهر» نام‌گذاری کرد.

جالب این است که بدانیم انتخاب نام اماکن بزرگ مانند دانشگاه یا بنادر و شهرها و کارخانجات هرگز توسط مردم صورت نمی‌گرفت، بلکه نامگذاری به فرمان و فرمان نیز از سوی شاه صادر می‌گردید.

خودخواهی دربار شاه، تعطیلی، شادی، جشن و پایکوبی مردم ایران را بر محور خاندان سلطنت تعیین می‌کرد. مردم موظف بودند در ایام متعلق به این خانواده جشن بگیرند و خیابانها را آذین‌بندی کنند و مدارس را مجبور می‌کردند با راه‌اندازی کارناوال‌ها شادی خود را به لودگی و سیاه‌بازی آلوده کنند. جدول روزهای تعطیل یا جشن و چراغانی نشانگر تفرعن این خانواده می‌باشد:

۲۱ فروردین: روز دعا (به مناسبت جان سالم به در بردن شاه از ترور سال ۱۳۴۴)

۲۸ مرداد: روز جشن ملی‌(به مناسبت پیروزی شاه در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)

۲۵ شهریور: روز جشن ملی (به مناسبت آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی)

۶ مهر: روز جشن ملی (سالروز سروش آریامهر!)

۲۱ مهر: روز جشن و شادی (به مناسبت تولد فرح)

۱۴ آبان: روز جشن و آذین‌بندی (به مناسبت تولد شاه)

۱۹ آبان: روز جشن و پایکوبی(به مناسبت تولد ولیعهد)

۶ بهمن: روز جشن (به مناسبت انقلاب شاه و ملت)

۱۵ بهمن: روز نیایش ( به مناسبت رفع خطر از شاه در سال ۱۳۲۷)

۳ اسفند: روز رضاشاه کبیر ( به مناسبت کودتای سوم حوت ۱۲۹۹)

۱۲ اسفند: روز پدر (به مناسبت تولد رضاشاه)
۲۵۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به داریوش ر
شما می گویید ۲۸ مرداد تمام شده و آقای زرگر می گوید تمام نشده. آیا شما علاقه ای به مرور تاریخی که در زندگی چندین نسل در ایران اثر گزار بوده ندارید و آنرا تمام شده می دانید؟ این نظر شما و نظر زرگر، در حیطه سیاسی است، من فعلا به سیاست کاری ندارم بلکه به تاریخی کار دارم، تاریخی که نتیجه اش این نظرات سیاسی شما و زرگر است. من برای رسیدن به نظر سیاسی خود نیاز دارم که کمی تاریخ در رابطه با آنرا بدانم، بهمین سادگی.

من چند سئوال ساده کرده ام که بدلائلی که خودتان می دانید و بس حاضر نیستید جواب هایتان را با من شریک شوید. ناشناس دلایل خود را با همه شریک شده است و نشان داده است که آنچه تاکنون دهه هاست در دهان ها می گردد اشتباه بوده و حالا شما نشان دهید که آنچه دهه ها در دهان ها می گشته شایعه نبوده است و براستی یک حقیقت بوده است. اگر تز/رساله ای در این رابطه از دانشگاه معتبری وجود دارد که حرف یکی از دو اردو را ثابت می کند ارائه دهید. قرن بیست و یکم برای نسل های کنونی ایران قرن تحقیق و پژوهش است. براستی چه کسانی و با چه دلایلی مخالف تحقیق و پژوهش و کشف حقایق هستند؟ دانستن بقول یکی از نظر دهندگان حق ماست. چه کسانی و با چه دلایلی مخالف این حق ما هستند؟

۲۸ مرداد هم تمام نشده چون مرتب در نظرات در همه جا ذکر می شود. اگر تمام شده بود که انقدر تکرارش نمی کردند.
۲۵۱۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : شعبده بازی
آقای پرسشگر من فکر می کنم که شما شخص شیادی هسنید که با در آوردن این شعبده بازی و سوالهای مسخره مخالفان و کمونیستها را وادار می کنید که به شاه و خانواده او اهانت کنند. ۲۸ مرداد هرچه بود تمام شد. شما اگر واقعا در صدد پیدا کردن جواب هستید نوشته های جناب داریوش همایون را بخوانید. ایشان جواب شما را واقع بینانه می دهند. دست بردارید. شما سلطنت طلبان را بدنام می کنید. آقای ناشناس هم در دام شما افتاده اند و اگرچه نظراتشان درست است گاهی شما ایشان را هم گراه می کنید.
۲۵۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : در زمان شاه نیز، اهل قلم در منگنه بودند.

عنوان : دروغگوئی ناشناس مامور امنیتی ساواک
ایا افراد اهل قلم تروریست بودند و ادم کشته بودند?
***********


ناصر رحمانی نژاد، محسن یلفانی، ابوذر ورداسبی، سعید سلطانپور، محمود دولت آبادی، فریدون شایان، رضا علامه زاده، حشمت الله کامرانی، نسیم خاکسار، منصور خاکسار، عطاالله نوریان، موسوی گرمارودی، ابراهیم رهبر، فریدون‌ تنکابنی، عدنان غریفی، ناصر موذن، پرویز زاهدی. حسن حسام، خسرو گلسرخی، محمد خلیلی. رضا مقصدی، نعمت میرزازاده، فریده لاشایی (خواهر کورش لاشایی)، محمد رضا زمانی، دکتر براهنی، دکتر ساعدی، دکتر شریعتی و خیلی های دیگر... به زندان افتادند.
پیش تر نیز، عیدالحسین نوشین، علی محمد افغانی، احمد محمود، محمود اعتمادزاده (به اذین)، دکتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان، محمد مهدی جعفری، مهدی اخوان ثالث، باقر مومنی، شاهرخ مسکوب، احمد شاملو، مصطفی بی آزار. مرتضی راوندی. محمد حسین تمدن، فخرالدین میررمضانی، گالوس زاخاریان، امان الله قریشی، احمد قاسمی، خلیل ملکی، جهانگیر افکاری، هاشم بنی طرفی، مجید امین موید، پرویز شهریاری. نجف دریا بندری، سروژ استپانیان، بزرگ علوی، و خیلی های دیگر...گذارشان به زندان شاه افتاده بود.
۲۵۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.(ناشناس مامور امنیتی شاه که خودش توی این بند قانون اساسی رید)
ناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که واقعا فرمانفرمائی بری و بحری با شاه بوده یا امریکا. همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۵۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ناظر

عنوان : آلوده کننده محیط
من تمام نظریات را تا به اینجا خوانده ام و نکاتی را از هر دو طرف فرا گرفتم به غیر از این آقای خشایار م.
او واقعاْ مردی بی ادب، بی نزاکت و بی سواد است. او بجز فحش و فحشکاری و عصبی کردن جو هیچ کاری نمیکند. نگاه او به مسائل عین نگاه حزب اللهی هاست.
چنین عناصری جز تخریب و آلوده کردن محیط بحث هیچ ثمری ندارند.
۲۵۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : کشتار مخالفین در جمهوری اسلامی ادامه کشتار مخالفین در زمان شاه است

عنوان : جمهوری اسلامی از شاه یاد گرفته و به ازادیخواهان میگوید تروریست
خبر تکان دهنده اعدام پنج تن (فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان) از مبارزین راه آزادی خلق کردستان، شوک بزرگی را بر ذهن و روان همه آزادیخواهان و مبارزان ِ آزاده فرونشاند. در این هنگامه‌ی حساس از تاریخ ایران، و در شرایطی که اختناق خشن و سرکوب وسیع آزادی، راه خیابان را از جنبش آزادی‌خواه و دموکراسی طلب ایران گرفته است، حاکمان تمامیت‌خواه و بی‌رحم، به زعم خود با سر صبر و راحت، دست به کشتن پاک‌ترین جوانان این دیار یازیدند تا مگر ترس و حیرت را بر پیکر مردمی حاکم کنند که چشم امید به گام‌های پیش رو، به ویژه در خرداد خون و خیزش دارند، غافل از این‌که با "بی چرا زندگان"ی روبه رو نیستند که چنین جنایت‌هایی را بی پاسخ بگذارند. شهیدان راه آزادی شاید، بار دیگر رسالت شکستن جو اختناق و سرکوب را به دوش کشیدند تا به جامعه و نسلی که تن و جانش را قریب به یک سال است در مبارزه‌ای پی‌گیرتر ورزیده‌تر کرده‌است بفهمانند که راه پیروزی جز از طریق مبارزه میسر نیست، آنچنان که شهید فرزاد کمانگر در آخرین پیامش از زندان که خطاب به معلمان صادر کرد، چنین گفت: "مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود، اما "الف" و "بای" امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود".
.
۲۵۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : جناب پرشسگر دست از شارلاتانی بردارید!
جناب پرسشگر مشکوک، اصلآ معلوم است که شما از جانب کی و برای چی ماموریت دارید؟ هرروز درایران حکومت استبدادی جانشین حکومت پدرتاجدارتان، دسته دسته انسانها را در بیدادگاهها غیر صالح اسلامی اعدام میکند و شما مشکوکانه وقت و انرژی مردم را با سوالهای بیربط بهدر میبرید. تا آنها با هموطنان زیر ستم خود حتی اعلام همبستکی نکنند. جناب محترم بعد از گذراندن دوران «اکابر» و اتمام انشاء ۳۰ صفحه ای خود و همچنین بعد از پیدا کردن معلم برای «تصحیح» آن «سند»، اجازه بحث در سطح سازندگی جامعه غیراستبدادی بهر شکل و صورت ممکن، خواهید داشت.
۲۵۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : پرسش ۶ و ۷ از اردوی حمید برزگر
ناشناس می گوید، «دکتر مهدی آذر(پزشگ عمومی) نیز وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق گردید که اولین اقدامش بستن مدارس مختلط(دخترانه – پسرانه) بود! همچنین، منع فروش مشروبات الکلی و مخالفت با دادن حق رأی به زنان، از تصمیمات اولین کابینه دکتر مصدق بود».

۶. آیا ناشناس در این مورد درست می گوید؟

و اگر ناشناس در این مورد درست می گوید،

۷. آیا این نشان از واپسگرایی دکتر مصدق و مترقی بودن پهلوی ها نیست؟
۲۵۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دروغگوئی ناشناس بشیوه ساواک

عنوان : شاه اختیارات فرماندهی کل قوا را به امریکائیها داد و افراد مسلح مخالف ۳ مستشار که ارباب شاه بودند را کشتند
تیمسار فرسیو پاسبان بود? اورا کشتند چون ۱۳ نفر را به عنوان ریس دادگاه نظامی اعدام کرد.۳ مستشار امریکائی که شاه اختیارات فرماندهی کل قوای بری و بحری را به انها واگذار کرده بود پاسبانهای بدبخت بودند?
نه اقای مامور امنیتی اینها را مخالفین مسلح کشتند و اعلم وزیر دربار در خاطراتش میگوید حض کردم. من هم مخالف ترور هستم و مبارزه مسالمت امیز را قبول دارم ولی شما هم لطفا بشیوه مامور امنیتی دروغ نگویید در ضمن فداییان در روز ۲۱ و ۲۲ بهمن در کنار مردم ایران پادگانها را متصرف کردند و بسیاری ازساواکی ها و گارد شاهنشاهی و تعدادی از همان نوع پاسبانها که جنابعالی خیلی دلسوزسان هستی را کشتند و در رشت و تبریز ساواکی ها را پوست کندند و تو تونستیخوب در بری و حالا این چرندیات را بنویسی
۲۵۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : ۵ پرسش کلیدی در این مقطع از اردوی حمید برزگر دارم.
با تشکر از همه جوابهای دریافت شده تاکنون. یک پرسش از اردوی برزگر دارم، ناشناس با رجوع به قانون اساسی مشروطه نشان داده است که دکتر مصدق غیر قانونی عمل کرد.

۱. آیا شما با رجوع به همان قانون اساسی می توانید بما نشان دهید که دکتر مصدق غیر قانونی عمل نکرد؟

۲. شما شاه را سر سپرده آمریکا و بنابراین ضد ملی و خائن معرفی می کنید، مخالفین شما حزب توده را سر سپرده شوروی و بنابراین ضد ملی و خائن معرفی می کنند. آیا شما می توانید نشان دهید که مخالفین شما درباره حزب توده به ما دروغ می گویند؟

۳. دمکراسی ای که مصدق می خواست چگونه دمکراسی ای بود و چه تفاوت هایی با دمکراسی لیبرال داشت؟

۴. دمکراسی ای که حزب توده می خواست چه تفاوت هایی با دمکراسی لیبرال و دمکراسی ای که مصدق می خواست داشت؟

۵. در آن مقطع زمانی کدامیک از ابر قدرتها برای ایران خطرناک تر بودند، شوروی یا آمریکا؟ روشن است که هر دو در ایران منافع داشتند و برای حفظ منافع خود کوشش می کردند.

۵ پرسش کلیدی در این مقطع از اردوی حمید برزگر دارم.
۲۵۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : خانم مرضیه شفا، کودتا ۲۸ مرداد با خود استبداد را هم آورد
شکل گیری تمام کودتا های که امریکا و دیگر استعمارگران مستقیم و یا غیرمستقیم از سالهای اواخر ۴۰ میلادی ببعد(از اندونزی گرفته تا ایران و شیلی...) تحت یک «بهانه»ای انجام گرفت. «معذرت خواهی» آقای کلینتون و خانم اولبرایت در خصوص شرکت مستقیم دولت امریکا در کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، تآثیری در رفع باز مانده آثار شوم این کودتا که در جلوگیری از رشد نهاد های دموکراسی و آزادی که در دورران کوتاه مدت تنها دولت ملی ایران جوانه زده بود، ندارد. « ما با کودتا در ایران(۱۳۳۲) روند دموکراسی شدن جامعه ایران را قطع نمودیم» این جمله رئیس جمهور سابق امریکا (کلینتون) است. من نظر هموطن گرامی آقای حمید زرگری راجع بکودتا، مبنی بر « یکی از بزرگیرین رویدادهای قرن بیستم در میهن ما کودتای بیست و هشت مرداد بود و بی شک اثر گذار ترین آنها در زندگی من و شما» درست ارزیابی و کاملآ همنظر هستم. کودتای امریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد ۳۲ سرنوشت اجتماعی - سیاسی ایران را بکجراه برد. وامروز مردم ایران هنوز در گیر استبداد برآمده از آن کودتای ننگین است. خسارتهای وارد شده از پی کودتا بر روی دونسل گذشته ایرانی آنقدر برزگ است که با یک «معذرتخواهی» «غیررسمی» برطرف نمیشود. بشما پیشنهاد میکنم که اگر علاقه بدانستن « اتفاقات تاریخی» دارید و نمیخواهید طرفدار استبداد بهرفرم و لباس ( چکمه، نعلین، ستاره سرخ و زرد) باشید، حتمآ در جوار کتابهای دیگر، کتاب (آندره تالی ، مامور سابق سیا) در مورد کودتای ۲۸ مرداد (فصل هفتم) و اخیرآ (۲۰۰۷) هم شخصی بنام تیم واینر کتابی باسم «سیا» نوشته که فصولی از آن دقیق راجع به کودتای ۲۸ مرداد در ایران است، مطالعه نمائید. اینکه این کتابها ترجمه فارسی هم دارند، اطلاعی ندارم، موفق باشید.
۲۵۱۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آشنا لنگرودی

عنوان : استدلال ماکیاولی جناب ناشناس
جناب ناشناس قلم آشنا ! آدم هم میتواند از پرت و پلا بودن نوشته ای متوجه منظور نویسنده نشود و نوشته شما نمونه آنست. از اینکه توانستید لااقل بیکی از سوالها جواب نیم بندی بدهید، جای شکر هست. چون دیگر جان نثاران فقط مغلطه میکنند و بس. شما راجع بدوران حکومت محمدرضا نیم پهلوی اظهار میدارید که«..
.کامنتهای ۲۴۹۹۹ و۲۵۰۴۷ (نوشته خودتان)دلالت بر این دارد که هر که در ایران بقدرت میرسید سیستم و خودمردم ازاو (منظور شما شاه است!)دیکتاتور میساختند. ». بنا بر استدلال ! شما خود مردم ایران خواهان دیکتاتور شدن شاه بودند. بعبارت دیگر، این دیکتاتورها و مستبدین نیستند که با استفاده از همه امکانات غیرانسانی و خشنونت و متدهای فاشیستی و پلیسی و... قدرت حکومتی را بدست میگیرند تا دمار مردم خود و همسایگان خودرا درآورند، بلکه تقصیر مردم و سیستم است بعدها از او دیکتاتور میسازند( بقول شما آقای خمینی میتواند مثال خوبی باشد). شما بااین استدلال خودتان نه فقط میخواهید استبداد پهلوی را «تطهیر» کنید بلکه حتی اعمال رژیم جمهوری اسلامی را تبرئه نمائید. شما نشان از دو رژیم استبدادی شه و شیخ دارید. شما و تمام شاه پرستان برای« تطهیر» نمودن استبداد دوران پهلوی، اجبارآ هر مستبد تاریخی مثل هیتلر و استالین راهم مبرا از جنابت میکنید.
۲۵۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : خدا شفا بدهد
شما سلطنت طلبان واقعا عقب آفتاده اید. این پرسشگر .... خودرا به بی خبری زده و سلطنت طلبان دیگررا باور می کنند. حالا سر همدیگر کلاه می گذارند. کوری ببین عصاکش کور دیگر شود.

ضمنا خانم شفا با معذرت غلط کوچکی مرتکب شده اید، قلت یعنی کمی و غلط به معنی اشتباه است. خدا جفتتان را شفا بدهد.
۲۵۰۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرضیه شفا

عنوان : مدرک کودتا
دوست عزیز آقای پرسشگر،
سازمان سیا اسنادی را منتشر کرده که شما می توانید آنها را روی اینترنت پیدا کنید. پادشاه ایران جوان بود و دشمنان در کمین.مصدق آدم خوبی بود ولی راهش قلت بود و ایران را به کمونیست سوق میداد.
آمریکا با هر قصدی که داشت بری جلوگیری از نفوذ کمونیسم به ما کمک کرد. این یک حرکت انقلابی بود. حالا این کمونیستهای ورشاسته اسمش را گذاشته اند کودتا.
من هم مثل شما باور نداشتم ولی این مدارک ان لاین هستش. توی ویکی پدیا هم هست

# Secrets of the History: The CIA in Iran, New York Times. (مدارک سازمان سیا - PDF)
۲۵۰۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به آقای حمید زرگری، لطفا با استدلال نشان دهید.
آقای زرگری، شما به من می گویید، « فرزند شما باید بیدار شوید. یکی از بزرگیرین رویدادهای قرن بیستم در میهن ما کودتای بیست و هشت مرداد بود و بی شک اثر گذار ترین آنها در زندگی من و شما».

لطفا این گفته خود را ثابت کنید. نشان دهید که شاه بر علیه دکتر مصدق کودتا کرد. ممنون خواهم شد. نسل دومی و سومی ها باشنیدن حرف های هر دو طرف صلاحیت داوری بیطرفانه ای را از خود نشان خواهند داد چون از آن دوره فاصله دارند و حساسیت های نسل های پیشین را در مورد این قضیه ندارند. همانطور که خودتان می گویید کودتای ۲۸ مرداد بی شک یکی از بزرگترین رویدادهای قرن بیستم در ایران بوده است و اثر گزارترین آنها در زندگی من و شما. لطفا اینرا به امثال من نشان دهید.

به آقای حمید زرگری، لطفا با استدلال نشان دهید.

-------------------------------------------------------------------------

با تشکر از نظرات ناشناس در این رابطه.
۲۵۰۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به مخالفان ناشناس ها، لطفا نشان دهید که ۲۸ مرداد کودتا بود.
ناشناس دلایل خود و همفکرانش را ارائه کرده است که نشان می دهد ۲۸ مرداد کودتایی بر علیه دکتر مصدق انجام نگرفت و در حقیقت این او بوده است که بر علیه شاه کودتا انجام داد. همانطور، این دکتر مصدق بود که در چندین مورد غیر قانونی عمل کرد و باورهای مذهبی خود را در سیاست دخالت می داد. ناشناس، قوانین مربوط به اختیارات شاه، شیخ و وزراء را هم برای اثبات حرف خود ذکر کرده است.

از مخالفان ناشناس خواهش می کنم نشان دهند که کودتای ۲۸ مرداد بر علیه دکتر مصدق بوده است. یادتان باشد که خودتان ۲۸ مرداد را در چارچوب تان گذاشتید. حال با استدلال نشان دهید که قرار دادن کودتای ۲۸ مرداد در چارچوبتان جایز است. فعلا به مبحث ۲۸ مرداد بپردازید، جریان هویزر مربوط به دوره دیگریست. مرسی.

در رابطه با باورهای مذهبی، دو طرف قضیه نشان داده اند که هم شاه و هم دکتر مصدق باورهای مذهبی خود را بروز می دادند چون در جامعه ای مذهبی و متعصب کار و زندگی می کردند.

در رابطه با چاپلوسی، این مقوله در همه دنیا وجود داشته است بویژه در قاره آسیا از چین و ماچین گرفته تا هند و ایران. کاریست زشت که باید متوقف شود.

به مخالفان ناشناس ها، لطفا نشان دهید که ۲۸ مرداد کودتا بود.
۲۵۰۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : تحلیل یک نظریه

عنوان : دم خروس کمونیستها بیرون است
بحث بر سر محاکمه نیست. بحث بر سر تحلیل یک نظریه بر اساس عملکرد گذشته آن و مبانی اعتقادی آن است. در شرایطی که مارکسیسم به عنوان یک ایدئولوژی ضد بشری و عقب افتاده ماهیت خود را در جوامع بشری به اثبات رسانده ما در اینجا شاهد هستیم که کمونیستها با پنهان کردن ماهیت واقعی خود تلاش در این دارند که چنین وانمود کنند که تمام مشکلات امروز کشور نتیجه نظام پادشاهی است. در شرایطی که انتقادهای فراوانی به نظام گذشته وارد است نمیتوان منکر جنبه های مثبت آن شد. این همان چیزی است که کمونیستها از آن میترسند. آنها نمیخواهند جو منطق و استدلال بر جامعه حاکم باشد. از همین بحثهای اینجا براحتی میتوان از روح ضد بشری و انحصار طلبی مارکسیتها آگاه شد. این در حالیست که آنها مذبوحانه سعی دارند ماهیت کمونیستی خود را پنهان کنند.
۲۵۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : فسیل شدگان
جناب بین سالهای ۲۰-۳۲ مصدق و فاطمی زندانی بودند؟ مصدق با خلیل طهماسبی در زندان ملاقات کرد؟ تروریستهایی وابسته که در خارج کشور پول گرفته و تعلیم میدیدند در زندان بودند؟ ظاهرا
شما مشکل درک دارید . گفته شداصلا مطلب شما در مورد پهلویها درست وفبول نظرتان در مورد کامنتهایم قبلی چیست؟ابروریزی,به شیوه ساواک پاسخ نیست کم اوردن است. در ضمن زندانی سیاسی اعدام نشد انها ادمکش و تروریست بودند. تاسیس حکومت پرولتاریا با ترور؟با پاسبان و رئیس بانک کشی؟ با جعل ودروغ؟ باکمک پول و اسلحه چین وروس ولیبی...؟ با همگروه وحتی کودک کشی؟ از ان همه فراریان فرقه دموکرات که به دیکتاتوری پرولتاریا پناه بردند چه برسرشان امد. محمد مسعود و... هم بدست دربار انجام شد؟ مخالفت با اصلاحات ارضی وحق رای زنان هم عمل انجام نشده بود؟ اینهاکه دیگر اگر واما نیست.میدانم دردتان خواهد امدولی حقیقت تلخ است. چرا از دوران زمامداری و مستوفیت پیشوا در فارس و خراسان نمیگوئید؟ چرا از جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران نمیگوئید؟ باقی بماند برای بعد
۲۵۰۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دوروئی وحقه بازی سلطنت طلبان

عنوان : شاه هیچوقت از خودش قدرتی نداشت بلکه قدرت بیگانگان بود که او در حاکمیت نگهمیداشت
شاه فقط بلد بود که بر علیه مردم ایران قدرت نشان دهد ولی چون در مقابل بیگانگان زبون وذلیل بود هروقت که انها خواستند مثل موش دمش را گرفتند و پرت کردند به خارج از کشور.این ناشناس که فکر میکند با مانورهایش و بدون جواب دادن به سوالهای دیگران میتواند تعفن رژیم پوشالی شاهنشاهی را پنهان کند و احتمالا مواجب خوبی هم نصیبش میشود چرا به این سوال جواب نمیدهد که خودش خواسته به ان بپردازند. مگر اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است. را خودتان ننوشتید چرا پس شاه این اختیارات را به ژنرال هویزر و امریکا داد تا ژنرال هویزر از ارتش بخواهد اعلام بیطرفی کند. اخه این چه فرمانفرمائی بود که اختیارش دست یک ژنرال امریکائی بود.معلوم است این سوالی که ناشناس کرد برایش ابروریزی ببار اورد و به شیوه ساواک سعی میکند مخالفین را متهم کند و حتا اینقدر صداقت ندارد تا بگوید مسئولیت انکه قدرت دارد و زندانیان سیاسی را میکشد با مسئولیت ان زندانی سیاسی که فکرش دیکتاتور معابانه هست تفاوت دارد. در دنیای مدرن هرکسی را بخاطر جرمی که انجام داد محاکمه میکنند و نه بخاطر تفکرش. حتا اگر فکر مخالفین این بود که حکومت دیکتاتوری پرولتاریا برقرار کنند هنوز به معنی انجام این عمل نمیباشد و کودکی که بدنیا نیامده است را برایس جرم تعین نمیکنند و روی اگر ومگر نمیشود نظر داد.
۲۵۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : بعضی با توهین به دیگران ارضاء میشوند
جناب اشنا لنگرودی
اگر چیزی دستگیرتان نشد دیگر یا مشکل از شماست یا بصرفه اتان نبوده. فرض دوم را کاری نمیشود کرداما در مورد اول کمکتان میکنم:
افاضه فرموده بودید"بنظر شما در زمان قدرتمداری محمدرضا نیم پهلوی با دارا بودن این همه قدرت در دست یکنفر چگونه باید برخورد میشد? و شما اگر خدای نکرده در اپوزیسیون بودید چکار میکردید؟(شاید بودید و نمیدانستید که جرا) ایا اختیارات اینچنانی محمدرضا جائی برای اظهار نظر و عقیده برای شما باقی میگذاشت? شاه شما هم سلطنت میکرد و هم حکومت، علاوه برآن رئیس تنها حزب موجود بسبک هیتلر هم بود."

عنوان کامنت مورد اشاره "زمانی که پهلویها هنوزدیکتاتور نبودندوقدرتی نداشتند" بود.گیریم تمام طلب شما درست, اما زمانی که پهلویها هنوزدیکتاتور نبودندوقدرتی نداشتند چطور؟ مخالفان انهادر کل دوران پهلویها دموکرات بودند؟.کامنتهای ۲۴۹۹۹ و۲۵۰۴۷ دلالت بر این دارد که هر که در ایران بقدرت میرسید سیستم و خودمردم ازاو دیکناتور میساختند. قانون اساسی دیکتاتور پرور(همان قانونی که مصدق اللهی یان دائما به ان استناد میکنند),دموکرات نماها مان دیکتاتور ودیکتاتور پرور, تحصیل کرده و خارج دیده هامان دیکتاتور پرور.....مصدق دموکرات در قدرت دیکتاتور شد و " به احدی گوش نمیداد". نمونه ها در زمانی که محمد رضا قدرتی نداشت۲۰-۳۲ دران کامنتهااورده شده اند.با چنین قانونی و مهمتر ازان مخالفان فرصت سوزاینچنینی شانس اوردیم حکومتی بدتر از قاجار نصیب نشد.
۲۵۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آشنا لنگرودی

عنوان : کربلایان سعدآبادی
جناب «ناشناس»، آن نظر ۲۴۹۹۹ شما را خواندم چیزی دستگیر نشد. دانستن «فرق evidence با reference» چه ربطی بسوال من دارد؟ اگر چیزی برای گفتن نداری، مرا پی نخود سیاه نفرست. راهنمایی «محققانه» شما شایسته سطل خاکروبه است.
۲۵۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : کربلایان
جناب اشنا لنگرودی
زمانی که پهلوی قدرتی نداشت چطور؟یا خارج نشینان که دیگر تحت دیکتاتوری پهلوی نبودند چرا پیشوا پرور و ...اللهی بودند.نمونه ها در کامنت ۲۴۹۹۹ امده اند. جوابی به کامنت دارید بفرمائید .
۲۵۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.(ناشناس شاه کو خودش توی این بند قانون اساسی رید)

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ناشناس واقعا فرمانفرمائی بری و بحری با شاه بوده یا امریکا. همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۵۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آشنا لنگرودی

عنوان : جناب «ناشناس» بکجا چنین شتابان
بسیار خوب که همه اختیارات «قانونی» پادشاه را ردیف کردید.
بنظر شما در زمان قدرتمداری محمدرضا نیم پهلوی با دارا بودن این همه قدرت در دست یکنفر چگونه باید برخورد میشد? و شما اگر خدای نکرده در اپوزیسیون بودید چکار میکردید؟(شاید بودید و نمیدانستید که جرا) ایا اختیارات اینچنانی محمدرضا جائی برای اظهار نظر و عقیده برای شما باقی میگذاشت? شاه شما هم سلطنت میکرد و هم حکومت، علاوه برآن رئیس تنها حزب موجود بسبک هیتلر هم بود. البته اینهارا شما بهتر از من میدانید. حال اسم این نظام را چه میگذارید؟ آقای «ناشناس» آشناقلم، انتقادات منفی بنظریاتان در گذشته، دیگرجرئت آفتابی شدن با اسم حقیقی را نمیدهد.
۲۵۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان وساواکی ها ناراحت میشوند

عنوان : فرهنگ شاهنشاهی و چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»

سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۵۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : کربلایان
درخواست:
از همفکران و مخالفان خود تقاضا می کنم که هر کدام خلاصه ای از چارچوب فکری خود از تاریخ معاصرایران ارائه دهند تا ببینیم که با قرار دادن جزییات قضایا کدامیک از چارچوب ها معقول تر و محکمه پسند تر ازدیگریست. مرسی.

پاسخ:
انشاء نویسی,پدرتاجدارتان,جان نثاران,عاجز,باعث تآثر,مواجب بگیر,تقلب تاریخی,گندیده و کهنه,سیه روی,غش,مرداب متعفن

و اما
۱- سلطنت ونه حکومت. این است
قانون اساسی مشروطه, این حکومت است:

سیم: قوه اجرائیه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزراء و مامورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء می‌شود به ترتیبی که قانون معین می‌کند.
اصل چهل و ششم: عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است
اصل چهل و هشتم: اعلیحضرت همایون شاهنشاهی می‌تواند هریک از مجلس شورای ملی و مجلس سنا را جداگانه و یا هردو مجلس را درآن واحد منحل نماید.
اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.
اصل پنجاه و یکم: اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است.
اصل پنجاه و هشتم: هیچ کس نمی‌تواند به مقام وزارت برسد مگر آن که مسلمان و ایرانی الاصل و تبعه ایران باشد

۲-(کربلای)۲۸ مرداد, کودتا یا ضد کودتا
اصل چهل و ششم: عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.

سرپیچی از عزل و بازداشت حاملین فرمان, مهر وموم کردن کاخ های سلطنتی اسمش چیست؟مقاله تُند و سخنرانی توهین آمیز دکتر حسین فاطمی علیه شاه در روز ۲۵ امرداد ۱۳۳۲ و پخش آن از رادیوتهران ،تخریب مجسمه ها ی رضا شاه و محمدرضا شاه کودتا نیست؟ مصدق روز بعد از دریافت فرمان عزل، در جلسه هیات دولت مساله و فقط از "کودتای نظامی" سخن میگوید و در ابلاغیه دولت خطاب به ملت که در ۲۵ امرداد از رادیو پخش می شود، نیز از دریافت فرمان عزل سخنی به میان نمی آید.سئوالی که بنظر می رسد آن است که چرا دکتر مصدق، حقیقت را از مردم و حتی از هیات وزیرانش پنهان کرده بوده است؟روز ۱۹ مرداد ۱۳۳۲ مصدق بدون توجه به مندرجات قانون » با تعریف ۱۹۰۶ که اجازه تعطیل مجلس را به نخست وزیر نداده است مجلس را با رفراندمی ساختگی تعطیل می کند. این نامش چیست؟
حائری زاده در تلگرامی خطاب به دبیرکل سازمان ملل می نویسد اشاره می کند: «مصدق به زور علیه پارلمان، قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر قیام کرده است»( اطلاعات ۱۸ امرداد ۱۳۳۲ ).


طبق اسنادی که در کتاب خاطرات و تالمات مصدق و درکتاب های دیگر از جمله کتاب های متعدد به
نگارش استاد مهدی شمشیری، دکتر جلال متینی و در یادداشت های مجلس ثبت است جناب محمد
مصدق السلطنه بدنبال نطق شداد و غلاظ روز ۱۲ امرداد و رفراندم روز ۱۸ امرداد از روز ۱۹
امرداد مجلس را بدنبال رفراندمی که هرگز در قانون اساسی معین نشده بود با حیله و نیرنگ تعطیل
کرد. اینکار غیر قانونی و مخالف قانون اساسی خود بخود دولت را که فقط در صورتی معتبر است که
مجلسی وجود داشته باشد به تعطیلی می کشد. اینکار را می توان به خودکشی ویا "حلق آویز کردن
خود" تلقی کرد. مصدق چون خودش مجلس را منحل کرده بود دیگر مجلسی نیست که دولت او را
تائید کند پس در آن صورت او یعنی مصدق دیگر قانونا و طبق مندرجات قانون اساسی ۱۹۰۶ نخست
وزیر محسوب نمی شود .
۲. کسی که خود بخود نخست وزیری رااز خود سلب کرده است بدون داشتن هرنوع اختیاری اقدام به
نصب تانک و سرباز و نگهبان در اطراف خانه خودش می کند. این خود استفاده از اموال "مردم" و
"ابوابجمعی" ارتش که اختیاری به آن ندارد می باشد و این بعنوان اقدام دوم غیر قانونی مصدق در
فاصله ۱۹ امرداد تا ۲۶ امرداد بحساب می آید.
۳. در روز ۲۵ امرداد، پیرو عزیمت شاه به اتقاق ملکه ثریا به بغداد دکتر حسین فاطمی به سفرا و
کارداران کشور های بیگانه اعلام می کند که شاه از سلطنت مخلوع شده است.
۴. سرلشگر زاهدی توسط فرمانداری نظامی احضار می شود
۵. دکتر بقائی، و علی زهری و عده ای نمایندگان غیر مستعفی مجلس بازداشت می شوند، کاری غیر
قانونی که در هیچ کشوری سابقه ندارد نماینده ای را که مصونیت پارلمانی دارد را بتوان دستگیر کرد
مگر کودتائی رخ داده باشد!
۶. عده ای از افسران به اتهام واهی و مشکوک بازداشت می شوند، باتمانقلیج و اسکندر آزموده جزو
بازداشت شدگان هستند.
۷. لشگر گارد خلع سلاح شد.
۸. عکس های شاه و ثریا و رضا شاه بزرگ از سازمانها و ادارات جمع آوری میشوند. مجسمه ها پائین
می آید.
۹. افراد حزب توده خیابان ها را نامگذاری می کنند.
۱۰ . ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دبار، سلیمان بهبودی رئیس تشریفات و هیراد رئیس دفتر مخصوص
وسایر درباریان بازداشت می شوند
۱۱ . دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه که به قصد غارت کاخهای سلطنتی رفته بود پس از دخالت
مصد ق مهروموم میکند.
۱۲ . سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش طی مصاحبه ای از خیلی مسائل پرده بر میدارد و فرار شاه را استعفاتلقی میکند.
۱۳ . تمام روزنامه های وابسته به حزب توده خواستار لغو نظام شاهنشاهی می شوند.
۱۴ . دکتر حسین فاطمی در روزنانه باختر امروز شدیدترین توهین ها را به شاه و خانواده سلطنتی می
نویسد.
۱۵ . در حالیکه سرهنگ نصیری و شش تن از افراد همراه او در حال انجام وظیفه هستند و مامور ابلاغ
فرمان عزل در شب ۲۵ امرداد به خانه او مراجعه می کنند. (در بسیاری از کشور های غربی هم
برخی ابلاغ های قانونی در دل شب انجام می شود؛ دلیل آن این است که شخص هر جا باشد شب برای
خواب به منزلش می آید و حتما می توان امضا گرفت) سرهنگ نصیری و همراهانش در حال انجام
وظیفه هستند که به دستور محمد مصدق که پس از تعطیل مجلس دیگر سمتی بر او متصور نیست
توقیف می شوند، مصدق برای اینکار از سربازان و افسران گارد منزلش که آنها را هم غیر قانونی
در اختیار گرفته بود استفاده می کند. اقدام غیر قانونی سوم در مدت پنج روز و تجاوز به حریم قانون
در یک شب؛ و چون طبق تعریف بالا دیگر پس از "خودکشی سیاسی" نمی توانست در مقام نخست
وزیر پذیرفته باشداین دستگیری یک نوع کودتا برعلیه کشور بحساب می آید و در آن شکی باقی نمی
ماند.
آری این کودتا بود... و نه چیز دیگری... کودتای مصدق علیه کشوری که مدعی بود نخست وزیر آن کشور
است، قانون می داند، قانونی عمل می کند و دکتر حقوق است به قانون اساسی آن قسم خورده است

---------------------------------
۳- اسلامگرایی مصدق:دکتر مصدق شخصیتی بود با باورهای مذهبی که برای پیشبرد آرمان هایش، شور سیاسی را با نوعی «مظلومیت» و «دادخواهی مذهبی» در هم می آمیخت و باعث همدلی و تحریک احساسات مردم می شد. در مجلس پنجم و ششم، دکتر مصدق بیش از دیگر نمایندگان – حتی نمایندگانی چون مدرس، روحانی معروف – به دین اسلام تظاهر می کرد آنچنانکه می گفت: «باید مملکت را همیشه اصل اسلامیت حفظ کند، امروز در مملکت ما اصل اسلامیت، اقوا است» (متینی، ص ۹۳، به نقل از: مصدق، ص ۱۹۰). اینکه دکتر مصدق، رساله دکترای خود را درباره «وصیت در حقوق اسلامی» تهیه و تنظیم کرد، شاید ناشی از تعلقات اسلامی وی بوده است. مصدق حتی ملی کردن صنعت نفت را ناشی از یک «الهام غیبی» می پنداشت و اظهار می کرد: « در خواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت: دکتر مصدق! برو زنجیرهائی که به پای ملت ایران بسته اند، باز کن …. وقتی به اتفاق آرإ(طرح) ملی شدن صنعت از کمیسیون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غیر از الهام چیز دیگری نبوده است». بدین ترتیب: مصدق کوشش می کرد تا اقداماتش ضمن داشتن مشروعیت سیاسی، رنگی از مشروعیت یا حقانیت مذهبی نیز داشته باشد. با چنین حقانیت و مشروعیتی بود که مصدق در برابر مخالفان می گفت: «انتقاد از دولت، بی جا است»، یا «هر کس که مخالف دولت است، مخالف ملی شدن نفت است» (همان، صص ۲۴۱ و ۲۶۲ و ۲۶۳). با چنان اعتقاداتی، مصدق تاریخ تشکیل جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد در نیویورک را برای رسیدگی به شکایت دولت انگلیس علیه ایران(به علت همزمانی با ایام عزاداری تاسوعا و عاشورا) ۳ روز به تأخیر انداخت. در کابینه اول دکتر مصدق نیز در حالیکه مذهبی متعصبی بنام باقر کاظمی، وزیر امور خارجه مصدق شد، مهندس مهدی بازرگان[نخست وزیر دولت موقت پس از وقوع انقلاب اسلامی، برگزیده شده از سوی آیت الله خمینی ازتاریخ ۱۵/۱۱/۱۳۵۷ تا ۱۴/۸/۱۳۵۸]؛ معاون وزیر فرهنگ و دکتر مهدی آذر(پزشگ عمومی) نیز وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق گردید که اولین اقدامش بستن مدارس مختلط(دخترانه – پسرانه) بود! همچنین، منع فروش مشروبات الکلی و مخالفت با دادن حق رأی به زنان، از تصمیمات اولین کابینه دکتر مصدق بود. او در سخنرانی ها و پیام هایش – غالبأ – ایران و اسلام را با هم و در کنار هم بکار می برد. در واقع، از این زمان است که ما شاهد تولد و رشد مفاهیمی مانند «ملی – مذهبی» در فرهنگ سیاسی ایران هستیم.
قانون اساسی مشروطه مورد علاقه واستناد مصدق:
اصل اول: مدهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه‌است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد.

اصل دوم: مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تأسیس شده‌است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سَلم نداشته باشد ومعین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام وحجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلس عنوان می‌شود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشنه باشد طرح ور د نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیات علماء در این باب مطاع و بتبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود.

همدستی با تروریستهای فدائیان اسلام وازادسازی وملاقات با خلیل طهماسبی قاتل رزم ارا

ایا با توجه به موارد بالا ایا مصدق در صدد ایجاد حکومت اسلامی به سبک ج ا ۳۵ سال قبل ترش نبود؟
وب سایتهای http://www.۱۴۰۰years.org/home.asp و www.alefbe.com کتابهای متینی , شمشیری ومیرفطرس بروشنی واقعیت های موجودی تراتومی موسوم به جبهه ملی را عریان کرده اند.

شاهان پهلوی با معطل گذاشتن بسیاری از صول قانون اساسی مانند اصل شورای نگهبانی ان کمک بزرگی به کشور کردند. ادامه دارد.
۲۵۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخ

عنوان : با تشکر از جناب پرسشگر
جناب پرسشگر بسیار از این ابتکار شما استقبال میکنم. امیدوارم که نتایج حاصله مفید باشد.
۲۵۰۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به آقای زرگری محترم، از چارچوبی که ارائه کردید متشکرم.
به آقای زرگری محترم،

از چارچوبی که ارائه کردید متشکرم. آیا همفکران شما و بطور کلی طیف چپ با این چارچوب شما موافق هستند یا خیر. سپاسگزار می شوم اگر این نکته را برایم روشن کنید.

من نظرم را برای تصحیح مخالفین شما فرستادم و این نظر من بر پایه آنچه می بینم است و وحی منزل نیست. من ابایی از تجدید نظر ندارم ولی اول باید متقاعد شوم. با زور و ارعاب و خشونت های لفظی کسی افکار و عقاید خود را عوض نمی کنم. نه عقایدم را تحمیل می کنم و نه اجازه می دهم کسی عقایدش را بمن تحمیل کند.

به آقای زرگری محترم، از چارچوبی که ارائه کردید متشکرم.
۲۵۰۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخ

عنوان : آقای اسکویی، درود بر شما و نسل شما
ضمن درود فراوان خدمت هموطن عزیز جناب آقای اسکویی باید از لطف ایشان نسبت به خودم تشکر کنم و به اطلاع ایشان برسانم که نصایح ایشان را به گوش جان میخرم. من از واژه ای که شما برای بیان این عنصر لمپن بیان داشتید بسیار لذت بردم. براستی از نوشته های این فرد و امثال او میتوان به میزان روان پریشانی آنها پی برد. بعد هم که میخواهد مثلاْ جواب دهد ذهن کوچکش همچون حسین شریعتمداری متوجه توطئه است. این جماعت آنقدر از لحاظ ذهنی نحیفند که نمیتوانند قبول کنند مخالفان آنها بیشمارند و آنها اندک. نمیتوانند بفهمند که نسل نوی ایرانی، برخلاف کند ذهنان مخالف رژیم پیشین که با چند اعلامیه خمینی اغفال شدند، به این راحتی ها گول نمیخورد و عقل و منطق را بر احساسات ارجح مینهد. مشکل اصلی این فرد و افرادی چون او جوانانی چون شماست. آنها میسوزند از اینکه نسل جوان ایرانی دیگر به دنبال جنایتکارانی چون لنین و استالین و چه گوارا راه نمیافتد و به ماهیت واقعی مارکسیسم لنینیسم و یا کمونیسم واقف است. آنها میسوزند از اینکه جوان امروز ایرانی تروریستهای جنایتکار زمان شاه را قهرمان نمیداند و بر این نکته واقف است که اگر آنها با آن سبیلهای از بناگوش دررفته شان بر کشور مسلط شده بودند چیزی به مراتب بدتر از این ولایت فقیه میداشتیم. خوشحالم که میبینم شما به عنوان نمونه ای از نسل جوان بر تمامیت خواه بودن این جماعت واقفید و میبینید که ایشان خود را نماینده همه مردم میدانند و نعره میکشند که "همه مردم چنین و چنان هستند". همانطور که میبینید دیگر همفکران این آقا (که البته هم شعورشان و هم سوادشان از او بیشتر است) حتی قادر نیستند برای اثبات حرفهای خود یک دلیل قانع کننده بیاورند و مرتب تخیلات خود را در مورد وقایع تاریخی به عنوان واقعیت بیان میدارند.
رامین عزیز، البته این فرد لمپن یک چیز را درست میگوید. من و شما یکی هستیم ولی نه آنگونه که او در ذهن کوچکش میپندارد. ما ایرانیانی هستیم که برای پیشرفت کشورمان نه فقط به ارتجاع مذهبی بلکه به ارتجاع شکست خورده کمونیسم و آنچه در ذهن کوچک مارکس و همفکرانش میگذشت و یا میگذرد پاسخ منفی میدهیم. به امید پیروزی شما هموطن جوان و نسل شما.
۲۵۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : بالاتر از سیاهی رنگی نیست
جناب پرسشگر، پاکیزه کردن پوستین گندیده و کهنه رژیم وابسته و مستبد پهلوی را در مرداب متعفن بجا مانده از پدر تاجدارتان برشما ارزانی باد. سیه روی شود هر که در او غش باشد.
۲۵۰٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. دانسته های ما از تاریخ بشریت همواره بازنگری می شوند، باید هم بشوند. فقط دیکتاتورها و تمامیت خواهان هستند که هر پرونده ای را که منافع شان را بخطر بیاندازد مختومه اعلام می کنند.
دانسته های ما از تاریخ بشریت همواره بازنگری می شوند و برای همین هم هست که تاریخ یکی از مهمترین و در عین حال حساس ترین و محبوبترین رشته های علوم انسانی است. بیخود نبود که چندی پیش خامنه ای از رشد زیاد استقلال فکری دانشجویان که با تعبیرهای رژیم از تاریخ و فرهنگ ... ایران مخالف بودند بوحشت افتاد و علیه این رشته ها اعلان جنگ داد. کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.

بله، کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. دانسته های ما از تاریخ بشریت همواره بازنگری می شوند، باید هم بشوند چون همه حقایق یکجا و بی گرد و غبار و بدور از تعصبات و منافع این و آن بر ملا نمی شوند. با آزاد شدن اسناد و مدارک بیشتر، تاریخ بازنگری می شود تا به حقایق تاریخی نزدیکتر شویم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، و چه خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید، چه در جهت منافع و باورهایمان باشد و یا بر خلاف آنها باشد، متخصصین تاریخ بی توجه بما به کارشان ادامه می دهند. سعی در جلوگیری از آن همانقدر عبث است که سعی در جلو رفتن عقربه های ساعت است. مقاومت بیهوده است و تاریخ در نمایاندن خود با کمک محققین بی غرض و مرض پیروز خواهد شد. تاریخ انسان نیست که حافظه اش آلوده به خلقیات انسانی باشد، نه ناموس دارد، نه ارتجاع و تعصب و اعتقادات ایدئولوژیکی سرش می شود و نه در بازار خرید و فروش سهام دار است. فقط دیکتاتورها و تمامیت خواهان هستند که با هر پرونده ای که منافع شان را بخطر بیاندازد مقابله می کنند و آنرا مختومه اعلام می کنند.

هیچ پرونده ای در تاریخ معاصر ایران بسته نشده و نمی شود، و همچنان برای وارثین این تاریخ برای همیشه باز خواهد ماند تا هر نسلی ارزیابی های خود را از آن بعمل بیاورد و نتیجه گیری های مستقل از دیگران خود را انجام دهد. نه امروز کسی حق دارد بما بگوید تاریخ اینست که من به شما می گویم و تا ابد هم کسی حق ندارد جز آنچه من امروز می گویم را بگوید، و نه کسی به این حرف زورش گوش می کند. «حافظه تاریخ» ها بدانند که نه نسل امروز ایران بدون استدلال کافی و شک و تردید به تاریخ معاصر ایران نگاه می کنند و نه نسل های بعدی در ایران. دو طرز فکر وجود دارد و هر دو حق حیات دارند و آزادند که آنچه می خواهند بیاندیشند و بگویند ولی هیچکدام حق ندارند به دیگری زور بگویند و خود را به دیگری تحمیل کنند.

کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. دانسته های ما از تاریخ بشریت همواره بازنگری می شوند، باید هم بشوند. فقط دیکتاتورها و تمامیت خواهان هستند که هر پرونده ای را که منافع شان را بخطر بیاندازد مختومه اعلام می کنند.
۲۵۰٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : ۲۸ مرداد نه انقلاب سفید آری!
آقای پرسشگر اینگنه آغاز می کنند:
بنظر من، در قرن بیستم سه رویداد بسیار مهم در ایران رخ داد، انقلاب مشروطه، انقلاب سفید و فاجعه ۵۷. .....

فرزند شما باید بیدار شوید. یکی از بزرگیرین رویدادهای قرن بیستم در میهن ما کودتای بیست و هشت مرداد بود و بی شک اثر گذار ترین آنها در زندگی من و شما.
انقلاب مشروطه را انگلیسی ها با رضا شاه به لوث کشیدند. و ناتمام ماند. و آن حرکت با آن بزرگی در کوتاه مدت به سکون کشیده شد. چرا که ارتباطات مثل سال ۳۲ نبود. اما کودتای ۲۸ مرداد زخمی چنان عمیق بر روان آرادگان ایرانی بوجود آورد که هنوز از آن خون می ریزد و موجب اینهمه منازعه و مناقشه است.
تازه شما بلوای سال ۴۲ را دست کم گرفته اید. همانجا بود که امپریالیستها فهمیدند که خمنی از پطانسیل های مطلوب بری مقاصد احتمالی شان در آینده برخور داراست و اورا بوسیله ی شاه در آب نمک خواباندند تا در صورت لزوم بر علیه اعلیحضرت استفاده کنند و کردند.
راستی چرا شما پیشداوری را در همه ی نظراتتان قالب می کنید. و فقط به نوشته های پهلوی چی ها اعتماد دارید؟
دها کتاب و مقاله به زبانهای مختلف در دست است که از برنامه های کندی از انقلاب سبز و سفید و... در کشاورهای وابسته صحبت می کند. این حرکت برای توسعه بازارها، پیدا کردن کارگر ارزان، چپاول بیشتر مواد اولیه و تبدیل آنها در همان کشورهای تحت سلطه و... انجام گرفت. این حرکت فقط در ایران اتفاق نیفتاد بلکه در ژاپن و بعضی از کشورهای آمریکای جنوبی هم کندی انقلاب کرد. حالا شما این را از اتفاقات مثبت میهن ما حساب می کنید. این اقدام واقعا شاهانه بود!
شما بهتر است بروید مطالعه کنید. باور کنید اتکا به ادبیات شاهانه که شما آنها را با آثار ادکامیک عوضی می گیرید مغزها را می پوسانتد
۲۵۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : به رامین اسکویی
رامین عزیز،
انصاف داشته باشید، اولا من نمی توانم باور کنم که شما کس دیگری باشید غیر از خود جناب واقعی. حالا فرض می کنم شما کس دیگری باشید. آقای واقعی (من نامی را که ایشان سرقت کرده اند بکار نمی برم) کل اپوزیسیون را احمق می خوانند شما آنرا نمی بینند و چند نقطه ای که من برای احتراز نوشتن از واژه ی احمق بکار برده ام شما را بر آشفنه است.
اگر شما آن چند نقطه را واژه ی زشت تری خوانده اید حتما تصور زشت تری از واقعی در ذهن دارید. منظور من همان است که گفتم و اصل واژه را نخست واقعی بکار بره است تازه من اسائه ادب را هم افزوده ام . حالا پیدا کنید ادم بی ادب و .... را!
ثانیا زبان شما هم از زبان من و هم زبان واقعی ناهنجار تراست. ثالثا واقعی واژه نفهم را که واقعا شایسته ی خود اوست چند بار در باره ی دیگران بکار برده است شما اگر کسی غیر از خود واقعی بودید اینها را هم می دید.
رابعا واقعی نام دیگران را سرقت می کند و بی سواد است، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نگارش . من نظراتم را در باره ی بی سوادی ایشان نوشتم.کجای این لی تربیتی است؟
خامسا شما که از ادب دم می زنید و در توزیع مدال کارت آفرین برای خود و همفکرانتان ورزیده اید و لومپنی را نکوهش می کنید چرا دیگران را لومپن می خوانید.
سادسا دشنام را واقعی سارق آغاز کرد، انهم با انشاء مغلوط. من بی انکه واژه ی نامناسبی بکار ببرو به او پاسخ داده ام.
یک سوال هم از شما دارم. حالا شما و شاهدوستان دیگر چرا دائما از خود و دوستانتان ستایش می کنید. ذست بردارید از این تبلیغات . می نویسید: بهترین نظرها را فقط آقای واقعی و پرسشگر و بقیه شاهدوستان مطرح کرده اند. مگر خوانندگان خودشان نمی توانند تشخیص بدهند. این توهین به شعور عمومی است.
ص
۲۵۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : از همفکران و مخالفان خود تقاضا می کنم که هر کدام خلاصه ای از چارچوب فکری خود از تاریخ معاصرایران ارائه دهند تا ببینیم که با قرار دادن جزییات قضایا کدامیک از چارچوب ها معقول تر و محکمه پسند تر ازدیگریست.
من از همفکرانم خواسته ام در تهیه چارچوبی در رابطه با سه نیروی نقش آفرین در تاریخ معاصر ایران بمن و امثال من کمک کنند. حال از مخالفان خود هم تقاضا می کنم که آنها هم خلاصه ای از چارچوب فکری خود را برایم فراهم کنند. مرسی

ارزش اینکار کمتر از تحقیقات آکادمیک در تاریخ معاصر ایران نیست و نسل های آینده حق دارند از برداشت های توده مردم که قربانیان اصلی ماجراها بوده اند آگاهی داشته باشند تا تصویر دقیقتری از این دوره مهم تاریخ ما داشته باشند. منظور از توده مردم، آنهایی هستند که از طبقات مختلف با تحصیلات و حرفه های متفاوت است و تجارب متفاوت از دوران پیش و پس از انقلاب دارند که نقشی در انقلاب داشته و یا نداشته و یا متحول شده اند. ارزیابی ملت همانقدر در خور توجه باید باشد که ارزیابی دو طرف قضیه است. باید با جمع آوری اینگونه اسناد و مدارک این شانس را به خود و نسل های بعدی بدهیم که با نگاه به هر سه طرف قضیه به داوری بنشینند و خود تصمیم بگیرند که انقلاب بود یا نبود، درست بود یا نبود، تاریخ فروش و تحریف و جعل کننده تاریخ که بود و که نبود..... و یا هر سئوال دیگری که برایشان پیش می آید.

از همفکران و مخالفان خود تقاضا می کنم که هر کدام خلاصه ای از چارچوب فکری خود از تاریخ معاصرایران ارائه دهند تا ببینیم که با قرار دادن جزییات قضایا کدامیک از چارچوب ها معقول تر و محکمه پسند تر ازدیگریست. مرسی.
۲۵۰٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : ما انتخاب بین بد و بدتر را مردود میشماریم
جناب پرسشگر پیشنهاد میکنم که بآقای داریوش همایون وزیر همایونی برای انشاء نویسی رجوع نماءید زیرا وی و امثال او بارها برای پدرتاجدارتان مقاله نوشته و تصحیح کرده و بدستش داده است. کسیکه برای محمدرضا قادر بنوشتن و تصحیح کردن باشد،حتمآ کمک فکری و انشایی به جان نثاران امثال شما خواهدکرد. ولی محمدرضا مثل آقای همایون معتقدند که حرکت اجتماعی مردم در ۵۷ انقلاب بود و صدایش را هردو دیر شنیدند. چرا شما و دیگر جان نثاران یارای شنیدن انقلاب راندارید، معما بزرگی !است. چرامردم دوسال در زیر استبداد شاه بقول شما برای رسیدن به «فتنه» اینهمه آزار و ستم را متحمل شدند؟ آقای همایون و شرکاء جزویهای ۳۰۰ و ۳۰۰۰ صفحه ای در جهت تطهیر محمدرضا بیرون دادند و با پول بغارت برده از ایران ده ها «روزنامه» بیرون دادند که اثربخشی نداشت. حال جدآ فکرمیکنید که با انشاء ۳۰ صفحه ای «معجزه»آسای شما شاید مرادتان برآورده شود و استبداد پهلوی بایران برگردد؟ شما با بیان این نکته (۲۴۹۴۷) «...انقلاب، فتنه و یا فاجغه؟ شاه آزاد بود برآورد خود را از رویداد ۵۷ بکند همانطور که منهم آزادم برآور خودم را بکنم، برای او انقلاب بود برای من فاجعه..» جناحهای مختلف سلطنت طلبان و طرفداران بازگشت استبداد پهلوی را ترسیم کردید. جناح طرفداران تز «فتنه» که شمارا هم در بر میگیرد، نتنها عاجز از پیداکردن و استفاده از اسم مستعار مستقل هستند،بلکه هنوز دنبال جمع کردن «استدلال و فاکت» و دنبال معلم «انشاء» برای تصحیح میگردند. وجود آدمهای مثل شما باعث تآثر است. ابعاد جنایات و ظلم و ستم در رژیم استبدادی جمهوری اسلامی آنقدر گسترش پیدا کرده،که عده ای جان نثار و مواجب بگیر سعی در تطهیر استبداد پهلوی مینمایند و از هیچ نوع تقلب تاریخی ابایی ندارند. حاکمیت نظام مردم بر مردم فقط بر روی خرابه های بجامانده از استبداد پهلوی- آخوندی ممکن است. 
۲۵۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : از مخالفان خود تقاضا می کنم که آنها هم خلاصه ای از چارچوب فکری خود برایم فراهم کنند. مرسی
من از همفکرانم خواسته ام در تهیه چارچوبی در رابطه با سه نیروی نقش آفرین در تاریخ معاصر ایران بمن و امثال من کمک کنند. حال از مخالفان خود هم تقاضا می کنم که آنها هم خلاصه ای از چارچوب فکری خود را برایم فراهم کنند. مرسی

ارزش اینکار کمتر از تحقیقات آکادمیک در تاریخ معاصر ایران نیست و نسل های آینده حق دارند از برداشت های توده مردم که قربانیان اصلی ماجراها بوده اند آگاهی داشته باشند تا تصویر دقیقتری از این دوره مهم تاریخ ما داشته باشند. منظور از توده مردم، آنهایی هستند که از طبقات مختلف با تحصیلات و حرفه های متفاوت است و تجارب متفاوت از دوران پیش و پس از انقلاب دارند که نقشی در انقلاب داشته و یا نداشته و یا متحول شده اند. ارزیابی ملت همانقدر در خور توجه باید باشد که ارزیابی دو طرف قضیه است. باید با جمع آوری اینگونه اسناد و مدارک این شانس را به خود و نسل های بعدی بدهیم که با نگاه به هر سه طرف قضیه به داوری بنشینند و خود تصمیم بگیرند که انقلاب بود یا نبود، درست بود یا نبود، تاریخ فروش و تحریف و جعل کننده تاریخ که بود و که نبود..... و یا هر سئوال دیگری که برایشان پیش می آید.

از مخالفان خود تقاضا می کنم که آنها هم خلاصه ای از چارچوب فکری خود برایم فراهم کنند. مرسی
۲۵۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : رویداد ۵۷، انقلاب نبود، یک فریب بزرگ بود، قادسیه دوم بود، یک فاجعه ملی بود که کماکان ادامه دارد و به هیچ عنوان ادامه دیکتاتوری شاه نبوده و نیست.
ناشناس، حافظه واقعی تاریخ و همفکران گرامی، محبت کنید و نوشته زیر را اگر برایتان میسر است تصحیح بفرمایید. میخواهم چارچوبی دقیق تهیه کنم تا جای جزییاتی را که می آموزم در آن چارچوب لیست وار و با فقط ذکرب منابع معتبر بگذارم. کتاب تاریخ نمی خواهم بنویسم بلکه می خواهم جزوه ای ۳۰ صفحه ای با کمک یکی از دوستان که زبان فارسی او بسیار شیوا و در عین حال ساده است تهیه کنم. اول اما باید چارچوب دقیق را فراهم کنم. ایکاش شما این کار را بکنید. نظرات تان را همیشه می خوانم و می بینم که به پرسشهایتان پاسخی ندارند که بدهند. متشکرم.

بنظر من، در قرن بیستم سه رویداد بسیار مهم در ایران رخ داد، انقلاب مشروطه، انقلاب سفید و فاجعه ۵۷. دو انقلابی که بسیار مترقی بودند و فاجعه ای که در حقیقت قادسیه دوم بود، دو انقلابی که ایران را به مرزهای تمدن رساند و فاجعه ای که جلوی رسیدن ما را به تمدن گرفت و دیواری بلندتر و ضخیم تر از دیوار برلین بین ما و تمدن بنا کرد، پس فاجعه بود و نه انقلاب.

۱۴ قرن پیش، تازیان بادیه نشین با مانیفست (قرآن) خود، نیاکان ساده دل ما را با فریب برابری و برادری میان همه مسلمانان به مرگی تدریجی، دردناک و دراز دچار کردند و ایران را تا مرز نابودی کشاندند.

بیش از یک قرن است که نیرویی که تمامیت خواهی آن کمتر از آن تازیان بادیه نشین نیست با مانیفست خود با همان فریب برابری و برادری، ایران را دچار تلاطم های شدید کرده اند.

این دو نیروی تمامیت خواه بیش از ۱۱۰ سالست که مانع رسیدن ایران به آزادی و دمکراسی لیبرال غربی بوده اند و در هر فرصتی و با هر وسیله ای ایران را بخطرات جدی انداخته اند. حفظ منافع ملی ایران هیچگاه برایشان ارزشی نداشته است، آنچه برایشان همواره مهم بوده است ایجاد مدینه فاضله خود در سرزمینی بنام ایران بوده است، یکی پیامبرش محمد و نوادگان حقیقی ۱۴۰۰ ساله اش است و از آنها الهام می گیرد و دیگری پیامبرش مارکس و نوادگان معنوی اوست (لنین و استالین...) و از آنها الهام می گیرد.

هر دو نیرو همیشه دشمنان سرسخت هر دو انقلاب مترقی مشروطه و سفید در ایران بوده اند و با کینه توزی به جنگ این دو انقلاب پرداختند. هیچکدام به تنهایی نمی توانست پیروز شود و تنها اتحادی میان ایندو می توانست دستاوردهای دو انقلاب مترقی ایران را نابود کند. اتحادی که سرانجام صورت گرفت و فاجعه ۵۷ را آفرید.

ایندو نیروی تمامیت خواه واپسگرا، با فریب ملتی را به خیابان ها کشاندند تا برای آزادی های سیاسی خود و اعتراض به نقض حقوق بشر و فساد انقلاب کند و ملت همان فریب ۱۴قرن پیش را بار دیگر خورد و به امید برابری و برادری انقلاب کرد. بله ملت انقلاب کرد، ملتی ساده لوح که نمیدانست که با اصلاحات می تواند به خواسته های خود دست یابد و زنده یاد شاپور بختیار آمده بود و در اصلاح سیستم جدی و شایسته بود. مردی وطن پرست که منافع ملی ایران را بخوبی درک کرده بود. حال می دانیم یکی از خصلت های زشت تمامیت خواهان اینست که آنها اصلاحات در یک نظام غیر خودی را بر نمی تابند و در نابودی کاملش می کوشند.

متاسفانه تمامیت خواهان به ملت القا کرده بودند که تنها راه برای بدست آوردن خواسته هایش انقلاب است، ملت هم این دروغ را باور کرد و به خیابانها سرازیر شد و انقلاب کرد، اما چه زود از کرده خود پشیمان شد. چند ماهی از ورود خمینی نگذشته بود که مردم به اشتباه بزرگ خود پی بردند و خواستار بازگشت حاکمیت ملی بخود شدند ولی جوابشان با خشونتی داده شد که در تاریخ معاصر ایران بی سابقه بود. ملت دریافت که چه آسان آلت دست مشتی تبهکار شده است و از واژه انقلاب بیزار شد و آرزوهای خود را بر باد رفته یافت.

بله، ملت انقلاب کرد تا به خواسته هایش برسد ولی ایندو نیروی تمامیت خواه انقلابش را مزورانه دزدیده بودند. همین دو نیروی تشنه قدرت و ثروت طبیعتا اجازه نمی دادند شاپور بختیار، ایران را از دست آنها نجات دهد. با همان دشمنی و کینه ای که با انقلاب مشروطه و انقلاب سفید داشتند با بختیار پیدا کردند. بله، بختیار را هم باید بیرون می کردند، همانطور که دو انقلاب مترقی مشروطه و سفید را از مملکت بیرون کرده بودند، شاپور بختیار اصلاحگر را هم باید بیرون می کردند تا مدینه فاضله خود را بنا کنند. بعدها مردم فهمیدند که ایندو نیروی تمامیت خواه واپسگرا، نه مشروطه می خواستند و نه اصلاحات و آزادی و دمکراسی و حقوق بشر برای ملت. تمامیت خواهان را چه به اصلاحات در سیستمی ناخودی، اینها که میانه ای با حقوق بشر و آزادی و دمکراسی لیبرال ندارند، اینها که مشارکت در قدرت و جامعه مدنی نمی خواهند. اینها کل قدرت را در دستان خود می خواهند تا به قدرت و ثروت برسند و بدون خشونت در ایران نه بقدرت می رسند و نه پس از رسیدن به قدرت و ثروت می توانستند تاکنون دوام بیاورند. آزادی برای اینها یعنی هر کاری که خودشان می خواهند را بکنند و مردم گله گوسفند و رعیت هستند.

ایندو نیروی تمامیت خواه واپسگرای خشونت زا و خشونت طلب پس از بقدرت رسیدن، در جواب ملتی که می گفت پس آن قول های برابری و برادری و آزادی و جمهوری و .... که می دادید چه شد؟ جواب شنید که همه آن حرف ها خدعه بود، خدعه. از آنزمان به بعد، مردم انقلاب را استفراغ نامگذاری کردند و آنرا قادسیه دوم و فاجعه ای ملی نامیدند. از آنزمان تاکنون به مبارزه علیه آن انقلاب کذایی پرداختند. ملت ایران ۳۱ سال است که این انقلاب دروغین را فاجعه و قادسیه دوم نامیده است. فقط آن دو نیروی تمامیت خواه هستند که این انقلاب را شکوهمند و ضروری نامگذاری کرده اند و خودشان هم می دانند این هم فریبی بیش نیست.

ایندو نیروی تمامیت خواه، هر کدام مدینه فاضله خود را در سر می پروراندند و چون نمی توانستند به تنهایی به اهداف خود دست یابند متحد شدند. هر کدام خیال داشتند که پس از برکناری شاه و بقدرت رسیدن دیگری را حذف کنند. خمینی با شرعی کردن احکام خود، به نیروی تمامیت خواه دیگر اعلان جنگ داد و به توافق های انجام شده پیش از انقلاب کذایی که ملت از آنها بکل نا آگاه بود پشت کرد. جنگهای داخلی در خوزستان، کردستان و ترکمن صحرا نتیجه گسست ایندو نیرو بود. جنگ ایران و عراق هم برای تحکیم قدرت خمینی لازم و برکت خدا بود. او این جنگ را می خواست و اگر دخالت آمریکا نبود به این جنگ ادامه می داد تا به مرحله ای برسد که خامنه ای رسیده است.

کودتای رضا شاه و ۲۸ مرداد و شاه سلطنت کند و ... همیشه بهانه و در راستای سوء استفاده ایندو نیروی تمامیت خواه قرار گرفته تا پهلوی ها را محکوم کنند، خود را تبرئه کنند و مظلوم و مشروع جلوه دهند. هیچکدامشان علاقه ای به مصدق نداشته و ندارند چون او با هر دو اینها مخالف بود. هر دو نیرو نقشه حذف دیگری دزدیدن سهم داشت و مغلوب برای پیشبرد اهداف خود آنرا دزدیده شدن انقلاب ملت بوسیله خمینی نامگذاری کرده است.
====================================

به آقای راستگوی گرامی، خشونت در طبیعت ایدئولوژی های تمامیت خواه است (این یک قاعده جهانشمول است) و هیچ ارتباطی با رفتار نظام دیکتاتوری و یا دمکراتیک گذشته در کشورها ندارد، چه برسد به اینکه ادامه آن باشد، و نه می تواند توجیحی برای عملکرد آنها پس از بقدرت رسیدن بر علیه سران نظام پیشین باشد، چه دیکتاتور و چه دمکرات. مثال در ایران فاشیست مذهبی:- سینما رکس، جنگهای داخلی در کردستان....، کشتار ۶۰ و ۶۷....

====================================
انقلاب نبود، فریب بود، قادسیه دوم بود، و یک فاجعه ملی بود که کماکان ادامه دارد و به هیچ عنوان ادامه دیکتاتوری شاه نبوده است.
۲۵۰۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : جلادان ننگ برشما باد
امروز در ایران بازهم زندانیان سیاسی اعدام شدند. و این اعدامها در ادامه اعدامهایی است که از سال ۱۳۳۲ تا بامروز در گوشه وکنار میهن ما ایران ادامه دارد. جلوی اعدامها و خشنونت را مشترکآ بگیریم. 
۲۵۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : جناب رامین اسکویی
کاشکی «حافظه دروغین تاریخی» نه فقط نامش را از دیگران سرقت میکرد بلکه استدلال و عفت قلم را هم از دیگران «بعاریت» میگرفت. و بشما نوچه ها هم سهمی میداد. سن شما خیلی کمتر از من نیست ومن هم باعلاقه نظریات مخالف و موافق را مطالعه میکنم ولی شما بنادرستی بیانات آریامهری! مرشد خودتان را فقط در حد «صحبت تند» میدانید و نظریات بقیه را در سطح «لمپنها» . بااین نوع مقایسه، شما هرگز آدم منصفی ببار نخواهید آمد. «خشت اول چون نهاد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج». مبارزه با استبداد را بهرفرم و شکلش پیشه کنید.لااقل از فرمهای استبداد شناخته و تجربه شده دوری نمایم. 
۲۵۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رامین اسکویی

عنوان : بجای فحش دادن جواب منطقی بدهید
آقای خشیار م واقعن برایتان متاسفم. براستی که شما مشکل روان پریشانی دارید. هستند کسان دیگری که همفکر شما هستند و در اینجا بحث میکنند ولی شما از همه آنها بی ادبترید. من البته قبول دارم که حافظه واقعی تاریخ با شما تند صحبت میکند. ولی شما براستی شورش را درآورده اید. من یک ایرانی ۲۸ ساله هستم که در خارج زندگی میکنم. هر چه در احوالات نیروهای مخالف شاه و طرفداران انقلاب خمینی دقت میکنم میزان عدم آگاهی آنها به مسائل و میزان عصبی بودن آنها بیشتر به من ثابت میشود. آیا براستی یک انسان عاقل و سالم در جواب یک سوال ساده میگوید «امروز هر....... ( من اسائه ادب نمی کنم، خودتان جای نقطه ها را پر کنید).میداند که آری این مستقیما تقصیر شاه بودو خودش هم به نوعی اعتراف کرد!»
این فقط نشانه عجز و ناتوانی یک فرد و یا جریانی است که میخواهد مسائل امروز ایران را بررسی کند. چه کسی به او ماموریت داده که از طرف یک ملتی بگوید هر کسی چنین و چنان فکر میکند؟ آیا این نشانه انحصارطلبی نیست؟
من میدانم که بزودی با این نوشته ها مورد حمله امثال خشایار و دیگر دوستانش قرار میگیرم ولی هر چه بیشتر به مسائل ایران و نحوه برخورد نیروهای سیاسی نگاه میکنم به این نتیجه میرسم که رضا پهلوی بهترین گزینه برای ایران است. در اصل برخورد اشخاصی چون خشایار و افرادی چون او مرا بیشتر متوجه درست بودن تحلیلهای مشروطه خواهان میکند. آنها براستی از درک مسائل ایران وا مانده اند. همین جا بگویم که من خود را درگیر بی ادبیهای رایج در این بحث نمیکنم و هر آنچه به من گفته شود از آن بی اعتنا میگذرم. با تشکر بسیار از آقای ناشناس و پرسشگر و همچنین با تشکر از حافظه واقعی تاریخ. در ضمن آقای حافظه واقعی تاریخ شما هم تند برخورد میکنید. ضمن اینکه تحلیلهای شما را قبول دارم از شما استدعا میکنم خود را هم سطح لمپنها نکنید. اینکار میتواند نتیجه عکس داشته باشد.
۲۵۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : ناشناس لطفاً طفره نروید
از همه کامنت نویسان در خواست دارم به نوع نوشتن همدیگر اشکال نگیرند این تایپ است و ممکن است کسی در حین تایپ کردن اشتباهی حرفی را تایپ کند. بعد هم لازم نیست سواد همدیگر را به رخ همدیگر بکشیم. هر کس حق دارد در حد دانش خود نظر بدهد. ولی لطفاً طفره نروید. این پرسشگر و ناشناس به همه ناسزا می گویند تا ثابت کنند شاه دیکتاتور بوده ولی توتالیتر نبوده است. و دارند زمین و آسمان را بهم می چسبانند تا ثابت کنند همه مخالفین شاه بدتر از شاه بوده اند. شاید برخی از مخالفین شاه بدتر از شاه بوده اند ولی عمده مخالفین شاه صد در صد از شاه بهتر بوده اند. ناشناس بالاخره سرسپردگی شاه چه شد این را جواب ندادید. تازه این شاه خائن بحرین را هم از ایران جدا کرد چون ارباب اش دستور داده بود. یعنی استان ۱۴ ایران به انگلیس و آمریکا هدیه شد. باز بگوئید شاه نوکر نبوده است. آیا نمیشود شاه دوست بود ولی تععصب نداشت. تعصب آدم را کور می کند. ناشناس و پرسشگر من با وابستگی سیاسی شما کاری ندارم و حق مسلم شما است شاه دوست باشید ولی تعصب بخرج ندهید. برایم هم قطار نکنید مخالفین شاه چه بوده اند یا چه نبوده اند مطمئن باشید من آنها را بهتر از شما شاهدوستان متعصب می شناسم. فعلاً تکلیف نوکری و جنایتکاری شاه را مشخص کنیم بعد قول می دهم در مورد مخالفین او حرف بزنیم. آخر ما از شاه دوستان همه چیز شنیدیم در این کامنت ها بجز اینکه سر سپردگی شاه. اگر مثل من انگلیسی خیلی بلد نیستید بروید اسناد وزارت خارجه آمریکا در مورد ایران بین سال های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ را بخوانید اسم کتاب " اسناد سخن می گویند " است و ترجمه آقای رجائی و خانم شروری. آقا یا خانم ناشناس پاسخ مشخص بدهید برایمان ضعرا کبرا نبافید. منتظر نظرات شما هستم بطور مشخص. تا شاید بر اساس بحث بتوانیم به جائی برسیم. باز می گویم من مخالف این نیستم که شما شاه دوست هستید بلکه می گوید تعصب نداشته باشید.
۲۵۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : آه از اقامت در اردوگاه استبداد !
آقای واقعی؟؟!!
ماهمه در تایپ کردن دچار اشتباه می شویم. من در پیام قبلی ام به حضرت عالی چندین اشتباه دارم مثلا "تاکید " را "تاکی " نوشته ام. این نوع اشتباهات از سوی هرکس که باشد قابل گذشت است. اما شما وقتی فارغ التصیل را "فارق التحصیل" می نویسید اگر جسارت نشود این دیگر بی سوادی است. ما هم فراغت داریم و هم فراقت به دهخدا مراجعه کنید. این دو واژه دومعنی متفاوت دارند. شاید چون زنده یاد دخو ضد دیکتاتودی بود از او خوشتان نمی آید!
آما مساله گیومه واقعا افتضاح و آبروریزی بود. هنوز هم زیر بار نمی روید. چرا اعتراف به اشتباه برایتان سخت است. رهبرتان خیانت کرد و آمد عذر خواست.

من میدانم آن مساله درخت انگور بدرد شما نمی خورد. این مسائل علمی متاسفانه برای شما بسیار بیگانه هست. با شما از Natural Adaptation و Social Adaptation صحبت کردن آب در هاون کوبیدن است.
آری حالا بعد از سی سال بعضی از شما بالاخره پذیرفته اید که شاهتان دیکتاتور بود. چشمتان روشن. من گناه دیگران را بپای شما نمی نویسم ولی به سایت رادیو ایراننان که عکس رضا پهلوی را زینت سایت خود می کند و تلویزین های سلطنت طلبان رجوع کنید، و گوش کنید به برنامه هایشان و به ویژه به شنوندگانی که روی خط می آیند و ببنید تصور هم مسلکان شما از دوران شاه چیست. شما ها شور بی سوادی و بی خبری را در آورده اید واقعا آدم دلش بهم می خورد.پس ار سی سال....
اگر شاه شخصیت محبوب شما نیست، علیرغم آنهمه جنایاتی که مرتکب شد چرا هنوز سنگ او را به سینه می زنید.حمایت تhc یک جنایتکار دیکتاتور نه تنها افتخار نیست بلکه یعنی مخالفت با نفس آزادی و آزادگی.
من و چند تنی دیگر شده ایم معلم کلاس اول وباید بدیهیات را برای بچه های کودن کلاس به اشکال مختلف توضیح بدهیم و تکرار کنیم.
آقا جان، چرا آقای رضا پهلوی و "اپوزیسیون" سلطنت طلب کاری را که شما ادعا دارید روشنفکران خارج از کشور در زمان شاه می بایستی انجام بدهند، انجام ندادند؟
آقاجان شما خیلی پرتید. شاهتان به قرآنی که بآن باور داشت و از نظر من ورق پاره ی بی ارزشی است سوگند خورد که به وطنش وفادار باشد و بآن خیانت نکند. در انظار ایران و جهان رسما و بالاتر از آن اخلاقا این وظیفه و تعهد را به عهده گرفت و در قبال آن، مملکت با آن همه منابع و درآمد و وسعت و زیبایی و اندیشه و معصومیت با مردمی شریف و زحمتکش به او سپرده شد . او هم آ وظائف خو درا در برابر بیگانگان به وجه احسن انجام داد، از رشد اندیشه جلوگیری کشد. جوانان را اعدام کرد و به شکنجه گاه سپرد. منابع را به بیگانگان بخشید. دزدید. دروغ گفت. جشن گرفت.بیچاره آخر کار آمد واعتراف هم کرد. اما آنقدر جنایت کرده بو د که قابل بخشش نبود. حالا شما شده اید کاسه ی گرمتر از آش. مدافع این جانورید و او رامقایسه می کنید با روشنفکری که در خارج فعالیت می کرد و برای اداره امور زندگی متوسطش مجبور بود شرافتنندانه جان بکند؟ ویا مقایسه می کنید با دانشجویان که با گارسنی و آشپزی امور خودرا می گذراندند؟ این هم بی اطلاعی است و هم بی شرمی.
امیدوارم کم وبیش فهمیده باشید.
آقای حاج سید جوادی هم خوشبختانه هستند بروید از خودشان بپرسید. بی خود مرا به اینجا و آنجا و این و آن نسبت ندهید. شعور ،انسان را از دایره ی گزینش رهبر پیش ساخته و نیز بت پرستی خارج می کند. من رهبر ندارم و رایم را نه می بخشم و نه می فروشم. هیچکس و هیچ چیز برایم مقدس نیست. من از حوزه ی احترام بالا تر نمی روم. دوست دارید به مصدق دشنام بگویید..... بفرمایید تاریخ داور نهایی است نه من و شما و آقای داور!

این نوشته ی شماست:
(آیا تقصیر شاه بود که جامعه روشنفکراللهی ایران حاضر نبود چشمان خود را بر روی دیدگاههای خمینی، که سالها قبل از انقلاب در کتاب ولایت فقیه او نوشته شده بود و در خارج از ایران هم در دسترس بود، بگشاید و ببیند که چه در مغز علیل آن پیرمرد میگذرد؟)
امروز هر....... ( من اسائه ادب نمی کنم، خودتان جای نقطه ها را پر کنید).میداند که آری این مستقیما تقصیر شاه بودو خودش هم به نوعی اعتراف کرد!
حالا گیرم چهارتا روشنفکر و فعال سیاسی به خطر خمینی هم اشاره می کردند (که زنده یاد جزنی اشاره کرد) چه کسی می توانست در برابر آن توده ی عظیمی بایستد که از "مواهب "سلطنت پنجاه هفت ساله از ناآگاهی رنج می برد؟؟
شاه پروراننده کیش شخصیت بود. شاه گستراننده ی ناآگاهی بود. شاه با نیروی های بالنده عناد و خصومت داشت. شاه و پدرش مسبب بد بختیهای ما هستند. و امثال شما هم با این تحجر و نفوذ ناپذیری چیزی نیستید جزثمره جنایات حکومت پهلوی. به آزادی و آزادگی بپیندید، آه از اقامت در اردوگاه استبداد !
۲۵۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخ

عنوان : آقای خسته، سوراخ دعا را گم کرده ای
چون خسته بودید، خسته هستید و خسته خواهید ماند مرا با دیگری اشتباه گرفته اید. من به کسی در مورد اشتباه نوشتارش ایراد نگرفتم. ولی اگر کاربری به بی سوادی شخص دیگری اشاره کند، آنرا مورد تایید قرار میدهم. شما استراحتت را بکن و نگران چیزی نباش.
۲۵۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : جناب خیالاتی جز تکرارو توببن چیز دیگری یاد نگرفتی؟
آقای خیالاتی واقعی تاریخی، شما حق دارید اشتباه تایپی بنمایید ولی اگر کسی دیگر مرتکب آن(؟؟) شد بایستی مورد تویین قرار بگیرد، که قابل برازندگی خودتان است. شما همان بچه مرشد (نوچه) مارکش هستید و «نوچه» گری همواره در انحصار شما جان نثاران است.
۲۵۰۰۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرهنگ بیانی

عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.

تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.

بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.

این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.

هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.


آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.

بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.

«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.

منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.

ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۵۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : زمانی که پهلویها هنوزدیکتاتور نبودندوقدرتی نداشتند
اول بروید فرق evidence با reference
یاد بگیرید بعد فضلتان را مانند تاریختان بفروشید.مشکل شما ودکان داران هم صنفتاناین استکه در گذشته دایی جانی تان(چه ناپلئون وچه یوسف) فریز شده اید و همین را از دیگران نابجا انتظار دارید.بقول بیهقی"تاریخ، به راهِ راست رود که روا نیست در تاریخ، تبذیر و تحریف کردن".

در زمانی که پهلویها هنوزدیکتاتور نبودندوقدرتی نداشتندمملکت گل وبلبل بود؟ایا اپوزیسیون انها دموکرات بودند؟علت عملکرد تحصیکردگان مخالف که تا حد ترور کور وحتی هم اندیش کشی وکودک کشی رفتن چه بود انهمتقصر پهلوی بود؟کسانی که چشم بر وافعیت بسته وکورکورانه اوامر بیگانه را اجرا میکرند,دموکرات بودند؟ فرقه دموکرات اذربایجان زمان دیکتاتوری بود؟چرا از بورسیه کردن حتی مخالفان نمیگوئید که از رژیم پهلوی بورس میگفتند و خارج کشور به توطئه شغول میشدند., محمد مسعودرا پهلویها کشتند؟ خلیل طهماسبی که مجلس ازادش کرد بستور دربار بود؟پس از ازادی چه کسی با خلیل طهماسبی تروریست دیدار کرد واجازه عکس گرفتن به خبرنگاران نداد؟ شاه جوان در چه سالی وتوسط چه کسانی ترور شد؟ چه کسی رزم ارا را درمجلس تهدید به قتل کرد وهفته بعد وی ترور شد وتهدید کننده اظهار داشت از قتل او متاسف نیست؟چه کسانی بدست بوسی امام در پاریس رفتند؟چه کسی خود را مشروطه خواه جا میزد ولی مشاور محمدعلیشاه در سرکوب مشروطه خواهان بود؟چه کسی دستور استخدام شعبان جعفری را از بودجه محرمانه داد؟کدام وزیر ملی! سوءسابقه دراصفهان داشت بدون دیپلم و لیسانس عنوان دکترآ برای خود جعل کرد؟. عمده وقایع بالا بین ۱۳۲۰-۳۲ که محمد رضا پهلوی قدرتی نداشت توسط دولتمردان وروشنفکران روز صورت گرفت.ان هم تقصیر پهلوی بود. مدرنیته که پهلویها سعی در ان داشتند با مقاومت شدید روشنفکران رو برو شد. علت مخالفت جبهه ملی وتوده ای ها با انقلاب سفید چه بود؟ جز انکه چرا بدست پهلوی انجام میشود؟چرا جبهه ملی از قیول تشکیل دولت دراوایل دهه ۴۰ سرباز زدند؟چطور تمامی محکومین جبهه ملی ونیز بسیاری از چپ مدل ایرانی بریده به مقامات بالا رسیدند ؟ یا جبهه ملی با شاه همدست بوده!یا رژیم شاه انطور هم که می گویید همچین بد هم نبوده. مخالفینی که در خارج از کشور زندگی میکردند وتحت محدودیهای! پهلویها نبودند چرا دموکرات نبودند ونشدند؟ بخودنگاه کنید شما دموکراتید؟ گفتگو بلدید؟ بقول زده یاد ساعدی "خروارها دشنام" نثار کرده اید. حال که قدرتی ندارید به شخصیت کشی مشغولید وای بروزی برهبری "پیشوا" به قدرت کامل میرسید. ان سالها دستبوس پهلویها بودید سالهای بلوا دستبوس امام وبعدی عاقبتمان ختم به خیر شود!.کتابهای صمد مانند تلخون و ماهی سیاه کوچولو وال احمد در کتابفروشی ها موجود بود ومن خود ماهی سیاه کوچولو را در کتابفروشی خویشاوندم سال ۱۳۵۶ خواندم. ماکارمان راکه روشنگری وایجادشک سئوال بود انجام دادیم.تا فرصتی دیگر

دروغ وخشکسالی از ایران دور باد
۲۴۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخ،

عنوان : این بازیهای سیاسی نسل امروز ایران را فریب نمیدهد!
آقای خسته، در یک مورد با شما هم عقیده هستم. شما براستی آدم بیسوادی هستید. بنده در تایپ کلمه "نظراتتان" اشتباهاْ یک "ت" نگذاشتم و به اشتباه خود اعتراف میکنم. ولی آقای زرگری ناگهان کاسه داغتر از آش میشود و به عنوان نوچهء آقای داور از قول او حریف میطلبد و میخواهد درس گیومه شناسی به این و آن بدهد تا بیسوادی همفکرش را پنهان کند. شما هم اینقدر خودت را ناراحت نکن و ادای کارآگاهها را در نیاور که تعداد واقعی نظردهندگان مخالف شما چند نفر است. کمی استراحت کن تا شاید حالت خوب شود. خدا را چه دیده ای.......

آقای خشیار، آیا شما خودت هم میفهمی چه میگویی؟ این داد و فریاد کشیدنها و بی ریط صحبت کردنها یعنی چه؟ فکر میکنی با این کارها مرا مرعوب میکنی؟
آقای محترم انگار تو اصلاٌ نمیفهمی که من چه میگویم. آن مثل درخت انگورت هم بدرد خودت میخورد.
اولاْ اگر محمد رضا شاه پادشاه محبوب من بود هرگز او را دیکتاتور خظاب نمیکردم (یکبار دیگر چشمت را به مطلب من در شماره ۲۴۹۹۰ بیانداز تا شاید بهتر بفهمی). در ثانی چه کسی گفته که حماقت اپوزیسیون شاه نتیجه سیاستهای او بود؟ بخش بزرگی از این فعالان در خارج از ایران به سر میبردند. چرا آنجا و در معیت همان ژان پل سارتر و سیمون دوبوار نتوانستند چشمان خود را بروی واقعیت جهان بگشایند؟ آیا این هم تقصیر شاه بود که آنها در قلب دنیای آزاد قابلیت درک این واقعیت را نداشتند که مبانی عقیدتی ایشان با مفهوم دموکراسی و آزادی فکر در تضاد است؟ آیا تقصیر شاه بود که موجودی چون اصغر حاج سید جوادی، فارق التحصیل از پاریس، قدرت درک این مطلب را نداشت که روح الله خمینی نمیتواند آزادی و ترقی را به ایران آورد؟ آیا تقصیر شاه بود که جامعه روشنفکراللهی ایران حاضر نبود چشمان خود را بر روی دیدگاههای خمینی، که سالها قبل از انقلاب در کتاب ولایت فقیه او نوشته شده بود و در خارج از ایران هم در دسترس بود، بگشاید و ببیند که چه در مغز علیل آن پیرمرد میگذرد؟ آقای خشایار من در مورد عملکرد شاه در مقایسه با اپوزیسیون او صحبت میکنم. بعد از سقوط حکومت گذشته، دوستان مصدق پرست شما وظیفه حکمرانی را از سوی امام بزرگوار به عهده گرفتند. آیا تقصیر شاه بود که آقایان جبهه ملی و نهضت آزادی در مقام مسئولین این کشور شهروندان ما را به خاک و خون کشیدند، مطبوعات ما را با وحشیانه ترین شکل ممکنه که تا آن روز دیده نشده بود به مهمیز کشیدند و اقتصاد نو پای ما را کمر شکستند؟ اگر وجود دیکتاتوری جدید معلول دیکتاتوری گذشته است، پس چرا "شاهکاری" چون انقلاب اسلامی در دیکتاتوریهای دیگری، که به مراتب بدتر از دیکتاتوری شاه بود، اتفاق نیفتاد؟ چرا در شیلی شاهد نبودیم که اپوزیسیون پینوشه دست به وحشیگریهایی به مراتب بدتر از او بزند؟ چرا بعد از سقوط دیکتاتوری مارکسیست لنینسیتی در روسیه، که هزار هزار بار بدتر از رژیم شاه بود، چنین اتفاقی نیفتاد؟ چرا بعد از شکست پول پت و یا سقوط رژیم آپارتاید شاهد چنین دیوانه بازیهایی در آن کشورها نبودیم؟ من مطمئنم که در این دیگر جوامع دیکتاتور زده نیز "سارتر" و "سیمون دوبوار" تولید نمیشد. ولی رهبران اپوزیسیون مخالف هزار بار باشرفتر و انسانتر از اسلامیها و کمونیستها و مصدقیهای جامعه ایران بودند. نخیر آقای خشایار این شما هستید که گزینشی و فرصت طلبانه به مسائل مینگرید. مگر شاپور بختیار و یا استاد بزرگ دکتر صدیقی در همان جامعه زندگی نمیکردند؟ پس چه شده که آنها به زعم شما معلول دیکتاتوری گذشته واقع نشدند و واقع بینانه به مسائل نگریستند و باز به زعم شما "ژان پل سارتری" و "سیمون دو بواری" مسائل را تحلیل کردند؟ در حالیکه رفقای سابق آنها هر کار زشتی را بر ضد آنها کردند تا خود مورد شفقت امام بزرگ قرار بگیرند. عامل تمامیت خواهی و ضد بشری فکر کردن نیروهای سیاسی ایران در آن زمان هیچ ربطی به شاه نداشت و ندارد. امروز هم که از سقوط رژیم پادشاهی بیش از سه دهه میگذرد این موجودات همانی هستند که همیشه بوده اند. ریشه حماقت آنها را باید در طرز تفکر ارتجاعی آنها، در کیش شخصیت از یک فرد و همچنین تاثیر پذیری آنها از ایدئولوژیهای ضد مردمی مثل مارکسیسم و یا اسلامی سیاسی جستجو کرد.
آقای خشایار م، ریش این بازیهای سیاسی که شما و امثال شما میخواهید در آورید دیر سالی است که درآمده و نسل امروز ایران را فریب نمیدهد!
۲۴۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان وساواکی ها ناراحت میشوند

عنوان : چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»

سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۴۹۹۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : جناب حافظه « واقعی و یا راستین و یا جعلی» تاریخی، اول یک سوزن بخود و بعد جوالدوز را حواله دیکران کن.
آقا و یا خانمی که هرچندگاه با یک اسم مستعار ی جدیدخودشرینی میکند.لطفآ میتوانید بمن کم سواد توضیح بدهید که استفاده از کلمه «نظراتان» در این جمله چیست «آقای خشایار م درود بر شما. من با شما از لحاظ عقیدتی مخالفم و با این نظراتان که دست بوسی را شاه رواج داد هم عقیده نیستم ».من در لغت نامه دهخدا هیچ مورد متناظر نه با واژه «تخیلاتی» مورد اشاره خانم/آقای داور و نه واژه «نظراتان» که شما بکار بردید پیدا نکردم.داور محترم بایستی آنرا از بیانی و یا نوشته ای استنادکرده باشد(همانگونه که آقای زرگری بدرستی توضیح دادند)، ولی شما چطور؟ آیا واقعآ فکر میکنید واژه مورد بحث قادر خواهد جنایات بیشمار ۳۷ ساله پدر تاجدارتان را ناپدید و از حافظه مردم آزادمنش ایران پاک نماید و قادر خواهید بود اعمال جنایتکارانه شاه - آخوند را تطهیر نماید؟ شما علاوه بر سرقت از نام دیگران، ترسو و خود را پشت درستی و یا نادرستی واژه ها مخفی مینماید. شما هنوز از عمق فاجعه ای که بمردم و وطن ما رفته بی اطلاع هستید و از درک آن عاجزید. و بهمین جهت بحاشیه پردازی مشغول هستید.هزار بار بهتر است آدم کم سواد مثل من باشد که طفره را اشتباهی با «ت» تایپ میکند تا مواجب بگیری باشد که استبداد و جنایت دوران پهلوی تطهیر نماید.
۲۴۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : ناشناس و اسنادش
ناشناس سند رو کرده است. بحمدالله ما گوگل را داریم که می توانیم هر مقاله ای را پیدا کنیم. رفرنس اولش مقاله ای بود بنام اپوزیسون با عمامه می لاسد. این مقاله هیچ چیزی که سند باشد جز کلی گوئی ندارد تازه اسم نویسنده هم معلوم نیست. بقیه رفرنسها هم نیآمد. فقط یک کتاب بود از آقای کاظمی نامی که خود را سوسیالیسم معرفی می کند. وبلاگی بود ار آقای ثاقبی فر که در آنجا هم چیزی ندیدم. ناشناس سند وقتی تاریخی است که نویسنده و گوینده آن هم تاریخ و هم رفرنس مشخص را بدهد. انشاء نویسی و حرف زدن نمی شود سند. چون در غیر ایصورت هر که هرچی گفت و بگویند که سند نمی شود. آنگاه ما میشویم نوری زاده و بهنود که هر وقت میل اشان است چیزی می گویند و فردا آنرا با پروئی خلافش را می گویند. شما نقل قولی از نوری زاده آورده اید. یک رفرنسش کجاست و دو، نوری زاده خودش در ابتدای انقلاب هوادار خمینی بوده است و با اعدام امیران ارتش و حتی فرخ رو پارسا موفق بوده است و در تائید اعدام آنان مقاله نوشته است و چندی بعد در دفاع از فرخ رو پارسا مقاله نوشته است. ایشان زمانی که آمریکا از چلبی دفاع می کرد دفاع کرد و در ستایش چلبی مقاله نوشت و اورا عراقی باغیرت و ملی نام داد و بعد وقتی آمریکائی ها او را رها کردند بر علیه چلبی مقاله نوشت. روزی پادشاهی هوس خورشت بادمجان می کند و وزیرش شروع می کند به تعریف بادمجان و پادشاه بادمجان می خورد و شکم درد می گیرد. به وزیر می گوید شکمم درد گرفته حتماً علتش بادمجان است ، بعد وزیر شروع می کند به فحاشی به بادمجان، شاه می گوید قبل از خوردن تو تعریف بادمجان دادی حالا فحش می دهی. وزیر به او می گوید قربانت شوم من نوکر شما هستم نه بادمجان. ناشناس سند بیآور که آبرویت نریزد. نه حرف الکی که سند نمی شود. میشود شاه دوست بود ولی میشود هم آدم مستدلی بود. راستی بالاخره وطن فروشی شاه چه شد؟
۲۴۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : حافظه ی فرصت طلبانه
آقای واقعی ؟؟!!این حافظه ای ک هاز دیگرسرقت کرده اید گزینشی و فرصت طلبانه کار میکند. شما متاسفانه متوجه رابطه ی علت و معلولی که دوستان بارها به آن اشاره کرده اند نمی شوید.اجازه بدهید ساده تر بگویم.
شما اگر مثلا درخت انگوری را در حاشیه ی کویر بکارید می خشکد، اما اگر چند قطره آب و اندکی مواد غذایی بآن برسانید، ممکن است نخشکد و میوه هم بدهد، اما آن میوه با میوه ی تاکی که در موستان رسته زمین تا آسمان فا دارد. بعبارت دیگر ارگانیسم در محیط مناسب می تواند بصورت مطلوب و طبیعی رشد کند. اگر چه درکش برای شما دشوار است اما می گویم، بعضی از قوانین طبیعت با قوانین اجتماعی مشابهت دارد .همسان عمل می کنند..
حالا این را برگردانید به دوران پهلوی یا خاسلامی . استبداد هست، اعدام و تیر باران هست.داغ و درفش هست، زندان هست، ساواک هست، خواندن ماهی سیاه کوچولو مجازات دارد و..... در این محیط مسموم و متعفن که شاهنشاه محبوب شما درست کرده و جلوی انتشار هر اندیشه ی علمی و مترقی و پیشرو را گرفته شما می خواهید سارتر و سیمون دوبوار تولید شود.
شاه می دانست که: توانا بود هرکه دانا بود چقدر خطر ناک است، جلوی دانایی و آگاهی را می گرفت که توانایی را با پشتیبانی اربابان و زور اسلحه و ساواک برای خود حفظ کند و در انحصار خود نگهدارد..
در چنین محیط مسموم همه چیز ناهنجار است و این را همه ی چپ ها و ملیون بارها یاد آوری و به ضعفهای خود که معلول دیکتاتوری شاه خائن بود اعتراف کرده اند. حالا می خواهید بیایید و بگویید سارتر چنین بود و چنان بود، آقاجان همه چیز نسبی است، انسان کامل فقط شاه و رضا شاه بودند!!
به نظر من شخصیتهای نادری در تاریخ ما پیدا می شوند که مرتکب اشتباه نشده اند یا کمتر اشتاه کرده اند. ولی تا دلتان بخواهد آدم خاءئن و سر پرده داریم.و این منحصر به روزگار پهلوی نبود.
۲۴۹۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخ

عنوان : یک جو انصاف
آقای خشایار م درود بر شما. من با شما از لحاظ عقیدتی مخالفم و با این نظراتان که دست بوسی را شاه رواج داد هم عقیده نیستم. ولی لااقل یکنفر از طرف مقابل پیدا شد که حداقل اینقدر انصاف داشت که بگوید موجود ضعیف النفسی چون سنجابی نیز بی ارزش بود. بحث ما همین است. شاه دیکتاتور بود ولی اپوزیسیون شاه نیز بهیچ عنوان و در هیج زمینه ای بهتر از خود او نبودند. میتوانم حدس بزنم که شما با این گفته من موافق نیستید. ولی لااقل، ولو بطور خفیف هم که شده، حاضرید از روشنفکرنماها و ملی نماها نیز انتقاد کنید.
امیدوارم حمید زرگری و به اصطلاح حافظه تاریخی و آن آقای داور بیسواد هم به اندازه شما یک جو انصاف میداشتند.
۲۴۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : سنت دستوسی
آقای داور ،
شما درست می گویید، پدر و پسر شعورشان سیاسی شان هرگز از سطح مناسبات ارباب و رعیتی بالاتر نرفت. و آن مناسبات را در جامعه مستقر کرده بودند. دستبوسی را شاه سنت کرد. شرم بر او و آدم ضعیف النفسی مثل سنجابی که این سنت را مثل جان نثاران و نوکران خانه زاد ( بخوان اقبال و علم و بقیه نظامیان و غیر نظامیان درباری) اجرا کرد. درک این مسائل یعنی دیدن علت، مغز تحلیل گر می خواد. جاهلان به معلول می پردازند وبس.
۲۴۹٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : فارسی ۱۰۱
آقای شهروند،
من ممکن است بی سواد باشم اما کودن نیستمر، محمد برادرزاده ی من است و در استرالیا زندگی می کند. و من در ایلاات متحده. ضمنا بردار زاده ی دیگر هم دارم که نام مشابه همین نام ها دارد. اگر روز ی چیزی از ا خواندید آنها به حساب من و محمد نگذارید!

برای اطلاعتان عرض کنم که اعضا خانواده معمولا نام خانوادگی مشترکی دارند که پدر تبار است! این را کودن ترین افراد دنیا هم می دانند!
نابغه جان این نوشته شماست:

"گیومه برای نقل قول و یا تاکید بر یک نکته است"

حالا ببینید من چه نوشته بودم:

وقتی واژه ای در گیومه گداشته می شود، یا گفتاورد یعنی نقل قول است یا نویسنده بدلیل خاصی عمدا آنرا در گیومه گذاشته است. یعنی این واژه از او نیست و آن را وام گرفته است. یا دارد بطور طنز آمیز از آن استفاده می کند.
اگر باور ندارید از آقای نیاز بپرسید ایشان اطلاعاتی در زمینه ی ادبیات دارند.

من چون فکر می کردم شما معنی "گفتاورد " را نمی دانید با واو عطف "نقل قول " را هم آورده بودم که دوزاری مبارک بیفتد، آن "عمدا " هم در جمله معنی "تاکی" را می دهد که شما به آن اشاره کرده اید.
با وجود این چون تردید داشتم که مربی و امثالشان توانایی درک این مقولات ساده را داشته باشید شما را به آقابی نیاز که علیرغم تفاوت سلیقه ی سیاسی مورد احترام من است رجوع دادم،
یکی دوبار دیگر هم جمله خود و نوشته ی مرا بخوانید.
شما نه تنها سواد سیاسی ندارید فارسی را هم درست نمی فهمید. باز هم خواهش می کنم دست نیاز بسوی خانم یا آقای نیاز دراز کنید، احتمالا نیازتان در این زمینه بر آورده می شد.

ضمنا آقای پرسشگر شما هم دانش همسنگران خودرا بسنجید و ببینید که استادن شما کیستند و کجا ایستاه اند!.
۲۴۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شهروند

عنوان : شاید!
آقای منصوری، جداْ شما چقدر محبت میکنید که در مورد آتش سوزی سینما رکس میگویید «منهم شاید قبول داشته باشم که تعدادی آخوند آنرا به آتش کشیدن ولی این آخوندها همانها هستند که شاه به دستبوس آنان می رفت و برای آنان اوقاف را تاسیس نمود».
واقعاْ چه لطفی به همه ما میکنید که تازه بعد از آن همه دروغگویی و نسبت دادن آتش سوزی سینما رکس به شاه، شما «شاید!!» قبول کنید که اینکار کار آخوندها بود. واقعاّ از این همه «واقعی بینی!!» شما متشکریم.
هموطن متعصب، کسی نمیگوید آخوندها به دست بوس شاه نرفتند . کسی هم نمیگوید که شاه آدم مذهبی نبود. او هر چه بود الاقل اینقدر شعور داشت که مذهب را در حکومت دخالت ندهد. چرا از دست بوسی فرومایگان مصدق اللهی و کمونیست مثل سنجابی و بازرگان و تگهدار و کیانوری و غیره از خمینی صحبت نمیکنید؟ چرا تمام تلاشتان این است که کثافتکاریهای کمونیستها و مصدق پرستها را پنهان کنید؟ آنها شریک جرم خمینی اند و باید پاسخگوی جنایاتشان باشند. همانطور که قبلاْ نیز مطرح شد بنابر آمار موجود مصدق پرستان در طول دوران دولت موقت دست به جنایات بیشتری نسبت به دوران شاه زدند. کسی که ده نفر را کشته نمیتواند به کسی که دو نفر را کشته تهمت آدم کشی بزند. تازه نباید فراموش کرد که کشته شدگان دوران شاه غالباْ از فعالین جنگ مسلحانه بودند. ولی کشته شدگان در کردستان و دیگر نقاط در دوران دولت موقت از مردم عادی.

جناب مربی، این آقای حمید زرگری (که گویا اسمش را به محمد زرگری تغییر داده) و دوستانش آنقدر بی سوادند که نمیدانند گیومه برای نقل قول و یا تاکید بر یک نکته است و نمیتواند جوازی برای بی سوادی باشد. همه ما از نکته سنجی شما متشکریم.
۲۴۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : مشابهت رضا شاه وخمین
خمینی جناتیکار عبارتی دارد که شهره ی خاص و عام است وسطح نازل آگاهی ا ورا از مسائل امروز نشان می دهد: او می گوید آقتصاد مال خراست. حالا ببنینم آریا مهر در پاسخ به تاریخ درباره ی پدرش چه می گوید:

"".... او بحق می گفت: معنویت واقعی بمراتب مهم تر و بالاتر از اقتصاد و سیاست است؛ و به همین جهت نیز ایمان و اخلاصش تا بدان پایه بود که حتی خدا را به عنوان یک ناظر امور انتخاباتی یا سرمهندس چاه نفت قلمداد میکرد.."

امیدوارم آقایان و خانمهای سلطنت طلب مشابهت ها را ببینند. رضا شاه سیاست را هم به اقتصاد اضافه کرده است!

خلاصه:
سیاست و اقتصاد مال خراست.
رضا شاه کبیر

اینها بنیانگذاران ایران مدرن بودند.
باعث سرافکندگی ایرانیان آگاه است که اینها در میهن ما زمامدار بودند. دوستان سلطنت طلب جمع کنید.
۲۴۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محمد زرگری

عنوان : شاه و دین
فرمایشات همایونی:
رضاشاه برای همه پسرانش اسم رضا را بصورت ترکیبی با نامهای دیگر انتخاب کرد. و این هیچ دلیل دیگری نداشت جز آن که پدرم برای این فرزند امام علی (ع) احترام خاصی قائل بود و بارها برای زیارت بارگاه این امام جلیل القدر به مشهد رفت. موقعی که رضا شاه به سلطنت رسید، تشکیلات مربوط به بارگاه امام رضا وضعیتی متروکه داشت؛ مبالغ هنگفتی بدهکار بود؛ و ساختمانهایش بصورت مخروبه خودنمایی میکرد. اما رضا شاه همه چیز را بازسازی کرد و به صورتی آبرومندانه در آورد.
۲۴۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : در سیستم استبدادی، «رعیت» ویا «امت» برای دستبوسی شرفیاب میشوند.
دردوران پادشاهی محمدرضا پهلوی تمام مردم ایران «رعیت» پادشاه بحساب میآمدند. آنهاییکه مستقیمآ و مرتب اجازه شرفیابی داشتند و در حد دست بوسی بعنوان «رعیت» درجه یک بشمارمیآمدند. وبقیه مردم بعنوان «رعیت» از شمار درجه دوم به پابوسی واداشته میشدند. همین عمل و عادت زشت و غیرانسانی بارث برده را «امت» ولایت فقیهی امروزه بجا میاورد. تاج و چکمه تبدیل به عمامه و نعلین شد و دستان آغشته بجنایت امروزه فرم «پلاستیکی» بخودگرفت. جناب محمدزرگری محترم از دقت شما ممنون.
۲۴۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محمد زرگری

عنوان : شاه و دین
قتبل توجه آقای پرسشگر که جوانند و مطالعه چندانی ندارند!

فرمایشات همایونی

در اینجا باید اذعان کنم که به پیروی از پدرم، من از همان اوان زندگی توانستم به اهمیت نیایش و دعا خواندن واقف شوم. و این البته بر خلاف فراگیریهای دوران کودکی-که بیشتر حالت حفظ کردن سرسری مطالب را دارد-به صورتی عمیق و از ته قلب بود. چنانکه نویسندگان متعددی نیز درباره روحیات من در دوران کودکی مطالبی کم و بیش منطبق بر واقعیت نوشته اند.
۲۴۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محمد زرگری

عنوان : شاه و دین
این قصه سر دراز دارد
فرمایشان همایونی:

چندی بعد از آن، در اثناء تابستان موقعی که عازم یک محل زیارتی در کوهستان به نام «امامزاده داود» بودم، از فراز اسب به روی تخته سنگی افتادم و از حال رفتم. همراهانم تصور کردند که من مرده ام، اما من حتی خراشی برنداشته بودم. و این البته علتی نداشت جز آنکه موقع افتادن از اسب مشاهده کردم که یکی از قدیسین ما به نام «عباس» مرا گرفت و بر زمین نهاد.
۲۴۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محمد زرگری

عنوان : شاه و دین
یکشنبه هفتم خرداد ۱۳۵۷ برابر با ۲۹ می ۱۹۷۸

شاه: می‌ترسم به دین ما هم لطمه وارد شود
شاه و ملکه ایران در سالروز ولادت حضرت فاطمه، به زیارت امام هشتم شیعیان رفتند. آن‌ها از فرودگاه مشهد سوار بر یک خودروی روباز مستقیماً رهسپار آستان قدس رضوی شدند.

در طول راه، ده‌ها هزار تن از مردم این شهر و دیگر شهرهای خراسان که به استقبال شاه آمده بودند، به ابراز احساسات پرداختند. هنگام ورود به محوطه حرم نیز گروهی از علما و روحانیون از شاه استقبال کردند. ( دانش آموزادامه می دهند)

شاه ایران در جمع روحانیون گفت: «شما هم از اعتقادات شخصی من به دین مبین اسلام و هم از طرز مملکت‌داری من اطلاع دارید. ظواهر این اعتقادات را هم در گفته‌های من و هم در اعمال من می‌بینید.

این آستان قدس رضوی را معمرین قبل از سلطنت سلسله پهلوی، یادشان هست که چه آستانه مقروض مخروبه‌ای بود و در عوض حالا می‌بینیم که شاید یکی از عالی‌ترین مجتمع‌های دینی و مذهبی دنیاست.

دنیای اسلام، البته دنیای شیعه هم به وظایف دیگر من که حفظ حدود و ثغور و استقلال مملکت است، آگاهی دارد. اگر این مملکت را ما حفظ کنیم خود به خود هم از لحاظ استقلال و هم از لحاظ حدود و ثغور می‌توانیم دینمان را، معتقداتمان را، مقدساتمان را هم حفظ بکنیم. ولی اگر خدای ناخواسته آن متزلزل بشود می‌ترسم به دین ما هم صدمه وارد بیاید.»

به نوشته روزنامه کیهان شاه و شهبانو، پس از خواندن اذن دخول و زیارت‌نامه مخصوص به زیارت مرقد امام هشتم شیعیان پرداختند.
۲۴۹۷٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : منابع بسیارند ولی تعدادی تقدیم میشوند به امید ایجاد شک وسئوال در مسلمات!
چند روز بعد از آنکه سنجابی و فروهر را به دیدن شاه بردند و بختیار فهمید سنجابی دست شاه را بوسیده است گفت ملاحظه می‌‌کنید حضرتش عادت به دستبوسی دارد. در روزهائی که قرار بود زنده یاد دکتر غلامحسین خان صدیقی کابینه تشکیل دهد با همه دل و جان و توانش با او همراه بود. و شبی که دکتر سنجابی زنده یاد فروهر را با پروانه نازنین فرستاد تا دکتر صدیقی را از قبول نخست‌وزیری شاه منصرف کنند، برای نخستین بار در حد فریاد زدن عصبانی‌اش دیدم. اما وقتی به او خبر دادم که دکتر صدیقی نامه سنجابی را پرت کرده و گفته من وجاهت ملی را برای سنگ قبرم نمی‌خواهم.(علیرضا نوریزاده یکهفته با خبر،)
سنجابی: «سپهبد مقدم آمد دیدن ما گفت فلان کس جای شما اینجا خوب نیست. ما را - من و فروهر را - بردند در زعفرانیه در یک عمارت مخصوص خودشون جا دادند که یک عمارت مجللی بود. سالنهای بزرگ و اتاق خواب خیلی خوب و حمام خوب و آشپزخانه مرتب برای ما و نوکور و پیشخدمت. یک ماهی مثل مهمان عالیقدر از ما پذیرایی کردند و در اونجا مقدم دیدن من می‌آمد خیلی. من به مقدم گفتم، گفتم: آقای مقدم ممکن است ما آخرین تیر ترکش شاه باشیم. ولی آخرین تیر را باید درست هدف‌گیری کرد. و به موقع انداخت، والا اگر این تیر خطا رفت، دیگه همه چیز رفته؛ این عین عبارت است خدا شاهده، بعد از یک ماه ما را از اونجا مرخص کردند در موقعی که اعلام راهپیمایی شده بود بعد از این راهپیمایی بود که یک روزی مقدم به من تلفن کرد. فلان کس شما ساعت ۹ شب منتظر باشید که من شما را به یک جایی ببریم. البته من حدس می‌زدم باید پیش شاه ببره، ولی تا اون موقع گفت‌وگویی نبود. ساعت ۹ آمد منزل من، من را برد به نیاوران پهلوی شاه. ما رفتیم، وارد قصر شدیم، وارد یک عمارت و دریه تالاری، در یک اتاقی که مثل این بلند بود؛ من اون پایین گرفتم نشستم، مقدم هم از اونجا خارج شد. شاه از در مقابل آمد تو و نشست دیگه پیش من نیامد دست بده و بنابراین امکان اینکه منم دست ایشون را ببوسم نداشتم. بختیار گفته دست شاه را بوسید، حالا اگر هم می‌بوسیدم هیچ عیبی نداشت. دست شاه را نبوسیدم ولی در مواقع دیگر بوسیده‌ام.
http://bah۱۳۵۹.tebyan.net/Weblog/bah۱۳۵۹/post.aspx?PostID=۵۲۵۴۵
.................
آقای سنجابی ]از سران جبهه ملی[ و آقای بازرگان ]از سران نهضت آزادی[ به محض بازگشت به تهران چنان مبارزه ای را بر ضد دولت به راه انداختند که به خاطر اظهارات علنی بر ضد قانون اساسی دستگیر شدند. آقای سنجابی از زندان تقاضای دیدار من را کرد و شخص رئیس ساواک (سپهبد مقدم) را واسطه قرار داد. همان شخصی که در زمان دولت آموزگار از جانب آن رهبر مذهبی برای من پیام آورده بود و بعد از انقلاب هم اعدام شد. من که برای آشتی آماده هر اقدامی بودم بعد از چند روزی که آقای سنجابی در زندان بود، خواستار آزادی او شدم و از او دعوت کردم به دیدارم بیاید. او در این دیدار دستم را بوسید و با حرارت وفاداریش را نسبت به من اظهار و آمادگی اش را برای تشکیل دولت اعلام داشت، مشروط بر اینکه ایران را برای استراحت ترک بگویم."پاسخ به تاریخ"ونیز به
http://www.amirshahi.org/Tarjomeh/yekrangi/oposition.htm
..........................
http://www.etehadesocialistha.com/BOOK/meleigarayan.doc
....................
در سال ۴۲، شاه طرح شش ماده ای انقلاب سفید _ اصلاحات ارضی و ... _ را مطرح کرده بود در حالی که جبهه ملی جز اجرای قانون اساسی و آزادی انتخابات هیچ گونه برنامه اقتصادی _ اجتماعی نداشت. هنگامی که کنگره جبهه ملی تشکیل شد، نامه ای به کنگره نوشتم و توسط اکبری فرستادم و در آن نامه ی ۱۰ صفحه ای پس از برشمردن خطاها و سیاست های انفعالی جبهه ملی اظهار عقیده کرده بودم که برنامه های اقتصادی _ اجتماعی شاه از شما مترقی تر است و بهتر است همه پرسی ششم بهمن را تحریم نکنید و به جایش شعار « اصلاحات ارضی آری، دیکتاتوری نه » را مطرح کنید که در آن صورت هم آرای مثبت به حساب جبهه ملی گذاشته خواهد شد و هم شاه در بازی خود مات خواهد گردید. ولی به نامه ی من اعتنایی نشد و من نیز به عنوان اعتراض جبهه ملی را ترک کردم و به یاد دارم که در روز ششم بهمن آشکارا به نشانه اعتراض به جبهه ملی همراه ارسلان پوریا و گمان کنم با دوست دیگری که شاید علی رضا میرسپاسی بود به همه پرسی رای مثبت دادیم.مرتضی ثاقب فر.http://www.saghebfar.ilssw.com/printfa.php?id=۱&cat=biography
...............................
سپهبد سعید مهدیون، از فرماندهان برجستهء نیروی هوائی، روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ از ساعت ۵ بعد از ظهر در نخست وزیری بمدت ۳ ساعت طرح قلع و قمع ملایان را به دکتر بختیار پیشنهاد نمود ولی نخست وزیر در روشنائی لرزان شمع پاسخ مثبتی نداد. او حدود یکماه پس از انقلاب و اعدام فرماندهان ارتش و حدود ۸۰۰۰ پاسبان و افسران شهربانی، در نشستی داستان را گفت. پرسیدم آیا نیازی به این مشورت بود؟ گفت خیر نیازی نبود! و این سرباز جانباز و گمنام در کودتای بی بند و بار " نوژه " باتفاق ۹۰۰ نفر از جانبازان راه آزادی ملت ایران در دوران ریاست جمهوری آقای "بنی صدر" اعدام شد و جهانیان با سکوت به نظاره پرداختند!.فریدون امیر ابراهیمیاز جبههء ملی ایران در بریتانیا
http://www.newsecularism.com/۲۰۰۹/۰۶/۰۷.Sunday/۰۶۰۷۰۹-Fereidun-Amir-Ebrahimi-JMI.htm
نیز ن ک http://atashforuzan.persianblog.ir/post/۱۶/وhttp://www.political-articles.com/Com/Chiasma/C۰۰۹۶.htm
ونیزhttp://www.ketabhaymamnoe.blogsky.com/۱۳۸۷/۱۱/۱۳/post-۱۳۷/
۲۴۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : وطن فروشی شاه چه شد
یکروز منتظر ماندم تا دوستداران اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر در مورد سرسپردگی شاه پاسخ دهند ولی جز آقای ناشناس چندین سند آورده که ثابت کند بله سنجابی و بازرگان فرمان قتل داده اند. و پرسشگر هم رفته در مورد سینمای رکس حرف زده است. که توگوئی تمامی مخالفین شاه در آتش زدن سینمای رکس نقش داشته اند. حتماً جزنی و گلسرخی و صمد و تختی و صدها شهید دیگر که در زمان شاه بطور ناجوانمردانه شکنجه و اعدام شدند و یا میلیونها انسان که شاه و رژیمش را به گورستان تاریخ سپردند در آتش زدن سینما رکس نقش داسته اند. پرونده سنما رکس هنوز باز است. منهم شاید قبول داشته باشم که تعدادی آخوند آنرا به آتش کشیدن ولی این آخوندها همانها هستند که شاه به دستبوس آنان می رفت و برای آنان اوقاف را تاسیس نمود. شاه مکارم شیرازی مرتجع را اجازه سخن می داد ولی حمید مومنی را که استاد دانشگاه بود اعدام کردو شاه به خزعلی منبر می داد ولی گلسرخی این شاعر مردمی را اعدام کرد. شاه هم وطن فروش بود هم جانی و او باعث شد در نهایت مردم در پنجه مشتی آخوند قاتل گرفتار شوند. چون تنها افرادی که در دوره او اجازه سخن و منبر داشتند آخوندها بودند. شاه وطن فروش تمامی روزنه ها را بسته بود و نگذاشت چشم و گوش مردم باز شود. رسم دیکتاتورها این است. شاه دوستان بهتر است بجای تعصب قدری لااقل کتابهای خود شاه دوستان مثل داریوش همایون- علم- قره باغی و...را بخوانند تا شاید قدری از تعصب دست بردارند. بحث هم این نیست که همه مخالفین شاه موافق همه چیز هستند و بوده اند و صد در صد اشتباه هم صورت گرفته است. باید همه مان تلاش کنیم ایرانی سر سبز و زیبا بدون تعصبات دینی ، فرقه ای، گروهی، قومی، سیاسی ایجاد نماییم و به آرای سیاسی همدیگر احترام بگذاریم.
۲۴۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محمد زرگری

عنوان : شاه و صدای انقلاب
بنظر من زمانی که شاه از صدای انقلاب سخن گفت زمانی بود که حامیانش آمریکا و انگلیس او را از تداوم پشتیبانی خود کاملا مایوس کرده بودند و بیچاره مانند غریقی که در اقیانس متلاطم بهر حشیشی متوسل می شد به مردمیکه یک عمر سرکوبشان کرده بود پناه آورد. من جوانتر از آنم که تاریخ ملاقات شاه و هویزر و انتشار این سخنرانی را بدانم. ولی یقینا شاه پس از قطع امید کامل از اربابان در کمال در ماندگی بخت خودرا آزمود. و شاید این تنها باری بود که شاه صداقت داشت. حالا اگر مردم می پذیرفتند آن صداقت چقدر می پایید، کسی نمی داند.
۲۴۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : جناب مربی
وقتی واژه ای در گیومه گداشته می شود، یا گفتاورد یعنی نقل قول است یا نویسنده بدلیل خاصی عمدا آنرا در گیومه گذاشته است. یعنی این واژه از ا ونیست و آن را وام گرفته است. یا دارد بطور طنز آمیز از آن استفاده می کند.
اگر باور ندارید از آقای نیاز ایشان اطلاعاتی در زمینه ی ادبیات دارند.
پیشنهاد می کنم از این ببعد شما یای مربی را با الف عوض کنید.
۲۴۹۶٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محمد زرگری

عنوان : به حاقظه ی تاریخی
آقای حافظه ی تاریخی محترم،
چند علت دارد که مخالفان شما از نام مستعار ی بسیار نزذیک به نام شما استفاده می کنند:
۱- ابتکار و خلاقیت برای پیدا کردن نام مناسب ندارند.
۲- نام شما نامی مناسب، رسا و گویا ست، دارد عمومیت پیدا می کند. حتی مخالفان شما آنرا ستایش و تقلید می کنند. دست مریزاد.
۳- با انتجاب نامی شبیه بنام شما می کوشند میان خوانندگان تازه شبهه ایجاد کنند و صف سلطنت طلبان را که حرفی برای گفتن ندارند، با صف صاحبان خرد و استدلال مخدوش کنند.
۴- سرقت و شیادی شیوه های مختلفی دارد!
اما یقین داشته باشید خوانندگان آگاه تفاوت دوغ و دوشاب را خوب می دانند و سوء استفاده از نام شما مشکل آنها را حل نخواهد کرد.
فقط کسانی که استبداد را پس از سی سال اقامت در غرب مدرنیزم میدانند می توانند با این شیوه ها متوسل شوند.
پیروز باشید.
۲۴۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مربی

عنوان : آقای داور سعی کنید اول زبان فارسی را یاد بگیرید
آقای داور شما قبل از آنکه بر روی "روشنگریهایتان" کار کنید سعی نمایید زبان فارسی را یاد بگیرید! ما در زبان فارسی چیزی به نام تخیلاتی نداریم. فکر میکنم منظورتان خیالاتی است! طرف مقابل هر چقدر هم که احمق باشد لااقل سواد معمولیش بیشتر از شماست.
۲۴۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : پیشنهاد به طرفداران استبداد پهلوی، پرسشگر و نیاز و داریوش همایون
آقای ربع پهلوی شما با دزدیهای کلان و سرقت میلیاردی سرمایه مردم ایران لااقل یک تیم «قوی» حرفه ای و مواجب بگیر درست کنید که از پس یک مشت آرمانخواه «تخیلاتی» وطن پرست ایرانی که با غرور شبانه روزی درگیر زحمت کار برای امرار معاش هستند و در فراغت سعی در روشنگری مینمایند، بر آید. و هر احمقی را بجلو نفرستید،
۲۴۹۵۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه صدای انقلاب را شنید ولی سلطنت طلبان بعد از ۳۱ سال هنوز نمیخواهند بشنوند

عنوان : در ساعت ده صبح شانزدهم آبان ۱۳۵۷، محمد رضا پهلوی برای آخرین بار مردم ایران را مورد خطاب قرار دادو ظلم وستم وفساد در حکومت شاهنشاهی را پذیرفت
«ملت عزیز ایران در فضای باز سیاسی که از ۲ سال پیش به تدریج ایجاد می شد شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمی تواند مورد تأیید من بعنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد... بار دیگر در بر ابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و "متعهد" میشوم که خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشده بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد "متعهد" میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادی های اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خون بهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل بمرحله اجرا در آید. من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی داده اید تضمین می کنم. تضمین می کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی بدور ار استبداد و ظلم و فساد خواهد بود... من از شما "پدران و مادران" ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید میخواهم که با راهنمایی آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند و بخود و میهنشان لطمه وارد سازند. من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست می خواهم تا میهنمان را به خون و آتش نکشید و به امروز خود و فردای ایران ضرر نزنید... من از همه شما هموطنان عزیزم می خواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر می کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه به ایران فکر کنیم... امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد. انشاءالله تعالی.»

***********

این پیام خود ویرانگر شاه بجای خاموش کردن شعله های روز افزون انقلاب به چند دلیل تبدیل به نقطه عطف آن شد :
۱- این سخنرانی از هر جهت برای شاه و حکومتش فاجعه بار بود. او در همان ابتدای صحبتش نه تنها انقلاب ایران را بطور رسمی تأیید کرد که به درستی ادعای مخالفین در رابطه با وجود ظلم و فساد و فشار و اختناق در مملکت صحه گذارد و بدین ترتیب دست به یک خود کشی سیاسی زد. در دنیای سیاست پذیرفتن چنین شرایطی از سوی یک سیاستمدار در یک سخنرانی رسمی نقطه پایان کار اوست که اغلب در نهایت با اعلام کناره گیری او در همان سخنرانی همراه می شود. این که شاه چطور انتظار داشت انقلابیون پس از اعتراف آشکار او به این که مردم علیه ظلم و ستم به پا خواسته اند به تعهد او نسبت به جبران "خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد" اعتماد کنند، سوالی است که برای من همچنان بی جواب باقی مانده است.
۲- از نوع نوشتار این سخنرانی و لحن افسرده و بیحال شاه کاملا مشخص است که او خود نیز می دانست این سخنرانی نتیجه مورد نظر او را بدنبال نخواهد داشت، هر چند که سوال اصلی در اینجا همچنان این است که آیا در پشت این سخنرانی مرگبار واقعا هدفی دنبال می شد؟ آیا شاه واقعا به این اشتباهات واقف بود یا خیر؟ اگر بود پس چرا تا بحال صبر کرده بود و زودتر به فکر چاره نیافتاده بود؟ مگر اسفند سال ۵۶ دکتر بختیار و سنجابی و فروهر نامه ای به او ننوشته بودند و خواستار ادامه سلطنت او به عنوان شاه مشروطه و برقراری حاکمیت ملی و انتخابات آزاد نشده بودند؟ پس چرا او در همان زمان به فکر "یک دولت ملی برای برقراری آزادی های اساسی و اجرای انتخابات آزاد" نیافتاد تا قانون اساس مشروطه بطور کامل به اجرا در آید و کار بگفته خود او به اضمحلال مملکت و هرج و مرج و آشوب و کشتار نکشد ؟
۳-اشتباه دیگر شاه در این سخنرانی رنگ و بوی مذهبی دادن به آن و متوسل شدن به روحانیونی بود که او و پدرش سالها تلاش کرده بودند تا از نفوذ آنها در جامعه تا حد ممکن بکاهند. از این منظر درخواست از "آیات عظام و علمای اعلام" بعنوان رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلام و بخصوص مذهب شیعه برای دعوت مردم به آرامش و نظم و تعهد به حفاظ "شعائر اسلامی" تلاشی خالی از صداقت از سوی رهبری تعبیر شد که حاضر بود برای نجات خود به هر ریسمانی چنگ زند حال این که شاه در آن لحظات واقعا به فکر نجات مملکت و قانون اساسی مشروطه بود.
صحبتهای شاه در حقیقت به آیت الله خمینی و دیگر مخالفین او دل و جرآت بخشید، چرا که برای آنان مسجل شد که شاه عنان کار از دست داده و آماده پذیرش شکست است و دیگر نیازی به هیچگونه سازش احتمالی با او و دولتهای منتصب او نیست. شاه با این سخنرانی در حقیقت ختم حکمرانی خود را رسما در ۱۶آبان اعلام کرد و نه ۲۶ دی که از ایران خارج شد.
۲۴۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آرامانخواه

عنوان : چهره استبداد را در فرمهای متفاوت شناسایی کنیم
نقل از روزنامه اطلاعات مورخ ۱۷ دی ۱۳۵۷ «... هنگام معرفی اعضای کابینه (بختیار) شاهنشاه با این یادآوری که بر اثر خستگی و تحمل شدایدی که در مملکت گذشته است بخارج سفر خواهند کرد افزودند که یک شورای سلطنت تشکیل میشود.شاهنشاه خطاب به نخست وزیر(بختیار) و هیآت وزیران گفتند، در پانزدهم آبان خطاب بملت ایران اظهاراتی کردم که شاید خیلی ها شنیده باشند (راجع بشنیدن صدای انقلاب مردم ایران، البته جنابان پرسشگر و نیاز و دگر جان نثاران هنوز مایل بشنیدنش نیستند). در آنجا من تعهداتی کردم که بدان پای بندم و طبیعی است که سعی میکنم آن تعهدات انجام بگیرد. یکی از تعهدات این بود که ما برای مشکلات ایران یک راه حل سیاسی پیدا بکنیم... مطابق صحبتهای که در پانزدهم آبان کردم از این معرفی دولت جدید که براساس همان پیداکردن راه حل سیاسی تشکیل شده است. پس از استقرار دولت و اینکه خیالمان راحت شد وبعد از مدتها تحمل شدایدی که در مملکت هست مسلمآ خستگی بمن دست داده و احتیاج به استراحت دارم که اگر این استراحت در خارج از ایران باشد(بهتر است) و مطابق قانون اساسی و یا سنت ها در غیاب ما یک شورای سلطنتی خواهد بود....» جناب نیم پهلوی خیال تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در سرداشت که اینبار سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیستان باو همراهی نکردند.الان یک مشت جان نثاران حلقه بگوش داغ تر از آش شدند و بیشرمانه انقلاب شکوهمند ۱۳۵۷ را فتنه ارتجاعی مینامند. 
۲۴۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آنکه ناموخت از گذشت روزگار نیاموزد ز هیچ اموزگار

عنوان : سلطنت طلبان: شاه گه خورد که گفت ژنرال هویزر او را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد وگه خورد که گفت صدای انقلاب مردم را شنیده چون انقلاب نبوده بلکه فتنه بوده و امریکا هم اختیار شاه را نداشته
من بعید میدانم که کسانی که بعد از گذشت ۳۱ سال از انقلاب هنوز یاد نگرفتند که شاهنشاه انها انقلاب مردم ایران را پذیرفت بتوانندبر خلاف ادعاهایشان که پرسشگر عنوانش میکند چیز تازه ای یاد بگیرند. اخه شما که میگوییدانقلاب نبود و فتنه بود غیر مستقیم میگویید شاه گه خورده که گفت صدای انقلاب مردم را شنیدم و یعنی میگویید شاه گه خورد که گفت ژنرال هویزر اورا مثل موش مرده پرت کرد به خارج کشور و ما هم میگوییم بخوابید ارام بخوابید دنیا را اب ببرد و شما سلطنت طلبان را خواب برای شما شفای عاجل ارزو میکنم

سلطنت طلبائی مثل پرسشگر و نیاز و ۵۰ ساله وسالاری وناشناس و حالا هم شهروند معمولیو حافظه واقعی تاریخی و چندتا اسم دیگر که البته خیلی به هم و خودشان مدال میدهند و بعید نیست که همه شان یک نفر باشند اول نظرشان و برداشت شان را راجع به این سند که نوشته شاهنشاه قدرتمند ونوکرماب شان است بدهند تا من به خودم زحمت اوردن سندهای دیگر را بدهم گرچه سند همان خروش مردم و سرنگونی دیکتاتور جنایتکار است

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴۹۵۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شهروند معمولی

عنوان : خیالتان راحت باشد
نگران نباشید جناب "حافظه تاریخ". روش دیگران و به خصوص نظردهنده "حافظه واقعی تاریخ" خیلی با شما فرق میکند. آنها با دلیل و استدلال حرف میزنند و شما و همفکرانتان فقط شعار میدهید. بنابر این خیالتان راحت باشد. هیچکس شما را با آنها اشتباه نخواهد گرفت!
۲۴۹۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سوال از جناب "ناشناس"

عنوان : محبت کنید منابع سه بخش دیگر را هم بنویسید.
جناب unknown کامنت ۲۴۹۴۸ شما شامل چهار بخش است. بخش اول متعلق به خاطرات محمد رضا شاه است ولی سه بخش دیگر مشخص نیست از چه منبعی نقل قول شده اند. محبت کنید منابع سه بخش دیگر را هم بنویسید.
با سپاس بسیار از شما و دیگر دوستان منطقی.
۲۴۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : یاد تمامی قربانیان رژیمهای استبدادی پهلوی وجمهوری اسلامی را زنده نگهداریم
بحث و مجادله طرفداران استبداد و خشنونت با طیف آزادیخواهان و طرفداران ضد استبداد بهرفرمی بدور آخر رسید.و اضافه میکنم که بین من و فرد و یا «افرادی» که بنامهای «حافظه واقعی تاریخ» و یا «حافظه راستین تاریخ» و یا « حافظه واقعی تاریخی» اظهارنظر میکند (میکنند) هیچ رابطه بینشی و همفکری و همسو ئی وجودندارد.بحثها تا پایانی استبداد باقیمانده از دوران پهلوی در وجود جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت.
۲۴۹۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دکتر صدیقی به عنوان یک وطن پرست
شاه در خاطرات خود از دکتر صدیقی به عنوان یک وطن پرست واقعی یاد کرده و می نویسد : « او بدون هیچگونه پیش شرطی حاضر شد درباره‍ی پیشنهاد من مطالعه کند و برای اعلام قبولی خود یک هفته مهلت خواست. من با این تقاضا موافقت کردم، ولی دکتر صدیقی تحت فشار عناصر جبهه‍ی ملی شرایطی عنوان کرد که برای من قابل قبول نبود. »

شاه اضافه می کند « دکتر صدیقی تنها کسی بود که در آن شرایط از من مصرانه می خواست کشور را ترک نکنم ولی نظر او این بود که من اختیارات خود را به یک شورای سلطنتی تفویض نمایم. این پیشنهاد از این جهت غیرقابل قبول بود که تفویض اختیارات سلطنتی به شورای سلطنتی با حضور خود من در کشور به این معنی بود که من خود شایستگی و توانایی انجام وظایف سلطنت را ندارم. »
........................
چند روز بعد از آنکه سنجابی و فروهر را به دیدن شاه بردند و بختیار فهمید سنجابی دست شاه را بوسیده است گفت ملاحظه می‌‌کنید حضرتش عادت به دستبوسی دارد. در روزهائی که قرار بود زنده یاد دکتر غلامحسین خان صدیقی کابینه تشکیل دهد با همه دل و جان و توانش با او همراه بود. و شبی که دکتر سنجابی زنده یاد فروهر را با پروانه نازنین فرستاد تا دکتر صدیقی را از قبول نخست‌وزیری شاه منصرف کنند، برای نخستین بار در حد فریاد زدن عصبانی‌اش دیدم. اما وقتی به او خبر دادم که دکتر صدیقی نامه سنجابی را پرت کرده و گفته من وجاهت ملی را برای سنگ قبرم نمی‌خواهم.
...................................
در سال ۴۲، شاه طرح شش ماده ای انقلاب سفید _ اصلاحات ارضی و ... _ را مطرح کرده بود در حالی که جبهه ملی جز اجرای قانون اساسی و آزادی انتخابات هیچ گونه برنامه اقتصادی _ اجتماعی نداشت. هنگامی که کنگره جبهه ملی تشکیل شد، نامه ای به کنگره نوشتم و توسط اکبری فرستادم و در آن نامه ی ۱۰ صفحه ای پس از برشمردن خطاها و سیاست های انفعالی جبهه ملی اظهار عقیده کرده بودم که برنامه های اقتصادی _ اجتماعی شاه از شما مترقی تر است و بهتر است همه پرسی ششم بهمن را تحریم نکنید و به جایش شعار « اصلاحات ارضی آری، دیکتاتوری نه » را مطرح کنید که در آن صورت هم آرای مثبت به حساب جبهه ملی گذاشته خواهد شد و هم شاه در بازی خود مات خواهد گردید. ولی به نامه ی من اعتنایی نشد و من نیز به عنوان اعتراض جبهه ملی را ترک کردم و به یاد دارم که در روز ششم بهمن آشکارا به نشانه اعتراض به جبهه ملی همراه ارسلان پوریا و گمان کنم با دوست دیگری که شاید علی رضا میرسپاسی بود به همه پرسی رای مثبت دادیم............
................
سپهبد سعید مهدیون، از فرماندهان برجستهء نیروی هوائی، روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ از ساعت ۵ بعد از ظهر در نخست وزیری بمدت ۳ ساعت طرح قلع و قمع ملایان را به دکتر بختیار پیشنهاد نمود ولی نخست وزیر در روشنائی لرزان شمع پاسخ مثبتی نداد. او حدود یکماه پس از انقلاب و اعدام فرماندهان ارتش و حدود ۸۰۰۰ پاسبان و افسران شهربانی، در نشستی داستان را گفت. پرسیدم آیا نیازی به این مشورت بود؟ گفت خیر نیازی نبود! و این سرباز جانباز و گمنام در کودتای بی بند و بار " نوژه " باتفاق ۹۰۰ نفر از جانبازان راه آزادی ملت ایران در دوران ریاست جمهوری آقای "بنی صدر" اعدام شد و جهانیان با سکوت به نظاره پرداختند!
۲۴۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : بدون وجود «حافظه تاریخ»، برزگر، مسافرین خسته دیگر، امثال من چگونه قادر خواهیم بود قدر نیاز،ناشناس،حافظه واقعی تاریخ و همفکرانشان را بدانیم؟
این بخش از مقاله فرید راستگو باید به چالش جدی گرفته شود.

«متاسفانه باید گفت که مبلغین و مجریان خشونت، خود روزی مبتلا به خشونت می شوند، زیرا خشونت خشونت می آورد.
خشونت بکار گرفته شده بر علیه سران رژیم شاه، خود مدیون خشونتی است که آنان به مدت ۵۷ سال بر علیه مردم ایران بکار بردند».

***************************

به نقد کشیدن این مقاله ی فرید راستگو بوسیله نظر دهندگان کاری بجاست و اگر شما اینرا از این شاخ به آن شاخ پریدن تلقی می کنید این مشکل شماست و نه من. شما مسافری خسته از امثال من هستید که حاضر نیستند به طفره رفتن ها، مغلطه ها و تعبیرهای خواب آلود (هذیان گویی) شما از تاریخ توجه کنند. حق دارید از امثال من خسته شوید چون نسل دوم و سومی ها به یمن فاجعه ۵۷ آنقدر مار گنده خورده ایم که برای امثال شما افعی شده ایم. ما از پدران و مادران ساده دلمان که لشکر سیاه شماها شدند و بعد هم پشیمان شدند، عقده ای به دل نداریم که با کینه ورزی نسبت به اشتباه آنها از مسئولان اصلی آن فاجعه امروز غافل شویم و یا پس از پس زدن آنها عملی مغایر با منشور جهانی حقوق بشر به آنان روا داریم. ما تحصیلکردگان تبهکار نیستیم، ما رویای تیر زدن از پشت به آنها و سپس نشاندنشان بر صندلی نیستیم تا حکم اعدام شان را بشنوند. ما به یاسر عرفات و عبدالناصر و روس و انگلیس و آمریکا مثل انقلابیون وابسته و سر سپرده ۵۷ وصل نیستیم. تعلیمات نظامی در اردوگاه های فلسطینی با مخارج قذافی و ....ندیده ایم. اسلحه ما خرد ماست و دسترسی به منابع اطلاعات از جمله اینترنت. تعلیمات انقلابیون برای خون ریختن بود و تعلیمات ما برای جلوگیری از خونریزی. خیالتان تخت باشد که ما آمده ایم که بمانیم و با کمک میهندوستان کشورمان را از این دور خشونت و عقب افتادگی برهانیم. شماها کار همیشگی خودتان را بکنید و ما هم کار خودمان را می کنیم. این سایت یکی از اردوگاه های تعلیماتی ماست.

با بهانه جویی های شما برای گریز از پاسخگویی و «اسناد و مدارک» مجدها و عفو بین الملل تان که سکه یک پول شده اند هنوز نتوانسته اید کسی را متقاعد و یا منحرف از موضوع کنید. بعضی حرفها و اسنادتان هم که باید بگویم مرغ پخته را هم به خنده می اندازد، به چند نظر آخر حمید برزگر نگاهی بیاندازید که می گوید انقلابیون اسناد و مدارک و سران و کارگزاران رژیم سابق را نابود کردند که منافع انگلیس و آمریکا را حفظ کنند!!! حال با این حرفش شاه وابسته و سر سپرده بود یا آپوزیسیون او؟ او می گوید که انقلابیون اسناد و مدارکی که جلاد و خونخوار بودن شاه و حقانیت و معصومیت آپوزیسیون را ثابت می کرد نابود کردند، این فقط با عقل شماها جور در میاید و با عقل ما نه، مگر آنکه قصدتان گمراه کردن بی تجربه ها و یا توهین به شعور ما بوده باشد. انقدر ترفندهایتان نخ نما شده اند که دیگر نمیدانید چه می گویید. حمید برزگر انقدر کلافه شده که همه مخالفان شاه را از توده ای ها گرفته تا خمینی را دست نشانده انگلیس و آمریکا معرفی می کند!!! اگر کسی دوستی مثل حمید برزگر داشته باشد به دشمن چه نیازی دارد؟

این را بدنید که امثال من برای سرگرمی نظر نمی دهیم بلکه برای منتقل کردن اطلاعات معقول و غیر معقول است تا تفاوت میان تاریخدان و تاریخ فروش را بدانیم و خرد گرایی را اشاعه دهیم تا شایعه هایی مثل «حکومت فعلی ادامه حکومت پیشین است» را خنثی کنیم و شما را خلع سلاح از اینگونه ترفندها و جعل و تحریف تاریخ. وجود شما در اینجا برایمان اساسی است چون بدون شما کارمان مشکل می شود. شما خستگی در کن و برگرد به جمع ما. ما وقتمان را می گذاریم که اینبار توده مردم آگاهانه عمل کنند و بار دیگر با اتحاد آخوندها و «روشنفکران» به دام تبهکار نیافتند.

ناشناس ها و ایرانی ها و حافظه واقعی تاریخ ها به امثال من که کم می دانیم کمک می کنند و امثال من به تجارب و دانش آنها نیازمندیم. امثال منهم با پرسش های خود می آموزیم و مهارت های لازم را در تشخیص مغلطه، جعل و تحریف تاریخ و فن مباحثه در چارچوب درست آن بدست می آوریم. این شما و امثال شما را خسته و کلافه و عصبانی می کند ولی امثال مرا که هر لحظه از آنها یاد می گیریم به وجد می آورد. همانطور که گفتم از شما هم خیلی چیزها یاد می گیریم و ما باید تفاوت میان شما و آنها را بدانیم.

انقلاب، فتنه و یا فاجغه؟ شاه آزاد بود برآورد خود را از رویداد ۵۷ بکند همانطور که منهم آزادم برآور خودم را بکنم، برای او انقلاب بود برای من فاجعه در وحله اول و کودتا پشت کودتا که »کودتا»ی رضا شاه و «کودتا» ی ۲۸ مرداد در مقابلشان هیچ بود.

بدون وجود «حافظه تاریخ»، برزگر، مسافرین خسته دیگر، امثال من چگونه قادر خواهیم بود قدر نیاز،ناشناس،حافظه واقعی تاریخ و همفکرانشان را بدانیم؟
۲۴۹۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مهری آذری

عنوان : مقاله و کامنت ها
آقای راستگو
مقاله اتان را خواندم و کامنت ها هم جالب بود. اما گویا تاریخ سیاسی ما برای خیلی ها جالب است و انگار جا دارد در این مورد افرادی مثل شما به تلاش خود ادامه دهند. مخاطب ها استقبال خوبی کرده اند و نشان می دهد این موضوع جای بحث بیشتری دارد. ادامه دهید و خسته نباشید
۲۴۹۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : پرسش از پرسشگر
آقای پرسشگر،
می شود شما یکبار پاسخگو شوید و صادقانه بگویید که فرق شاهدوسنان که بهیچوجه هیچ آلتر تاتیوی را جز سلطنت قبول ندارند با حزب الهی ها که هیچکس جز رهبر را قبول ندارهد و با کمونیستهایی که هیچ حکومتی جز حکومت کارگری را قبول ندارند چیست؟
پاسخ شما و دیگران می تواند به شناخت بیشتر ما از همکدیگر کمک کند.
۲۴۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : پوزش از آقای راستکو
پوزش وتصحیح در کامنت قبلی (۲۴۹۳۹) منظور آقای راستگو نبود بلکه جناب پرسشگر مورد خطابم بود.
۲۴۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : زورخونه چی

عنوان : تفره یا طفره
مسافر جان،
عجب طرفه اشتباهی! توام با اون تفره نوشتنت، طفره رفتن اینچوره. یک غلط نوزده.
۲۴۹۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : دمت گرم بچه مرشد مارکش
جناب راستگو،آیا معرکه را برسم امانت به بچه مرشد سپردی ؟ آیا نظریات بچه مرشد «ایرانی» مولوتف انداز ؟! بیانگر نظریات مرشد پرسشگر است؟شما با آوردن فوج بچه مرشد ها هم قادرنیستید از جوابگوی مستقیم سئوالاتم تفره بروید. کمک فکری جهت فعال کردن مغز مرشد و بچه مرشد: پدر تاجدارتان وقایع ۱۳۵۷ را انقلاب میداند. 
۲۴۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : سیاست دروازه های باز
آقای ایرانی،
جریان آمدن هویزر بذون اطلاغ مقامات مسئول ایرانی و گفت وکوی ایشان با سران نهضت آزادی و جبهه ی ملی چی بود؟ شاهنشاه آریا مهذ که اینقدر کنترل داشتمند چگونه قدرت کنترل مرزهای مملکت را نداشنند و آنها را به روی بیگانگان و جهانخوران بتز می گذاشتند.شما را به وجدانتان آمدن هویزر برای کمک به خمینبی و به ثمر رسیدن انقلاب و بی ارادگی شاه در برابر متحدان و اربابان دیروز نبود؟
هرچه جلوتر می رویم وضع خراب تر می شد.
آره بازرگان، بنی صئذ وبخصص ابراهیم یزدی مقصر بودند ولی دم ان دوست گرم که گفت:
گرجه تیر از کمان همی گذرد
از کماندار بیند اهل خرد.
شما می خواستید آن "اپوزیسیون درب و داغون که از ترس ساواک یک جلسه ی علنی هم نمی توانست تشکیل بدهد به هویزر بگوید نه ما با تو بند و بست نمی کنیم که به قدرت برسیم. ما شاه را د.ست داریم!!
دوستان خب است فکر کنیم.
. تازه شاه هم که پیشنهاد دکتر صدیقی را رد کرده بود و می گفت من درصورتی میمانم که ارتش و خصوصا بودجه ارتش دست من باشد و حتی حاضر نشذ که به کیش برود و آنجا اقامت کند.
این سیاست دروازه های باز بالاخره دست شاه کار داد. اول دروازه ها را بروی ایرانیان باز کرد که گذرنامه هایشان را بگیرند وبروند گورشان را گم کنند. وبعد بروی بیگانگان باز گذاشت که بیایند به خودش بگویند که برو گورت را گم کن.مردم ماندند و او ترسید و در رفت و ورش را گم کرد و میراث شومی از خود باقی گذاشت.
۲۴۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : آقای خسته، شما هم حالا اینقدر حاشیه نروید
به نظر میآید که آقای "مسافر خسته" خودش هم نمیفهمد که از شدت خستگی چه میگوید. من از آقای پرسشگر استدعا دارم که جواب ایشان را با توجه به رعایت حال خستگی ایشان بدهد.
ولی به عنوان یک ایرانی که در آنزمان نوجوان ۱۴ ساله ای بود و در تظاهرات و ککتل ملوتوف سازیهای آن موقع شرکت فعالانه داشت، خدمت جناب خسته از فکر کردن میگویم که بلوای سال ۵۷ یک فتنه ارتجاعی بود که جز ضرر و بدبختی چیزی برای مردم فلاکت زده ایران به ارمغان نیاورد. ملت ایران در یک جو جنون زده و به تحریک آخوندها و نیروهای روشنفکرنمای کمونیست و ملی نما دست به این حرکت واپسگرایانه زدند و امروز نیز بشدت از کرده خود پشیمانند. کسی نمیگوید رژیم گذشته بی نقص بود و مورد تایید مردم. مسئله آن است که ما برای رفع مشکلاتمان با نظام گذشته نمیبایست فریب وطن فروشان کمونیست و مصدق پرست را میخوردیم و به دست به این فتنه خان و مان برانداز میزدیم. مردم ایران در دفاع از خمینی و فتنه او همان اشتباهی را کردند که مردم آلمان و ایتالیا در دفاع از هیتلر و موسیلینی و جنبش فاشیستی آنها نمودند.
آقای خسته از اندیشیدن، شما هم حالا اینقدر حاشیه نروید و جواب سوالات جناب پرسشگر را در رابطه با فاجعه سینما رکس بدهید.
۲۴۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : ننگ باد بر عاملین جنایت سینما رکس آبادان
جناب پرسشگر از این شاخ بآن شاخ پریدن فائده ندارد و در زیر نامهای متفاوت هم دم خروس پیداست. بنظر شما، اتفاقات ۵۷- ۵۶ انقلاب بود یا فتنه؟ و چرا مردم در سالهای ۵۷ -۵۶ بخیابانها ریختند ؟ حافظه تاریخ نتوانست جواب شمارا بدهد، حالا شما بزرگواری کنید جواب مرا بدهید و ثابت کنید که آدم منطقی هستید و سر بصحرای کربلا نمیزنید.
۲۴۹۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : برای من ماهیت حکومت شاه و ماهیت مخالفین شاه را در واقعه سینما رکس آبادان می توان بوضوح دید. حکومت دیکتاتوری چکمه و حکومت توتالیتر فاشیستی /کمونیستی دو نوع حکومت متفاوتند.
برای روشن شدن و درک ماهیت شاه و ماهیت مخالفین او نگاهی به کشتار دسته جمعی ۴۰۰ مرد، زن و کودک در سینما رکس آبادان بیاندازید. تصورش را بکنید، مخالفین شاه نشستند و نقشه کشیدند که برای رسیدن به اهداف خود،آزادی و استقلال و جمهوری، ضروری است که انبوهی انسان را زنده زنده بسوزاند تا زغال سیاه شوند. تصمیم گرفتند برای اینکار سینمایی را در استان نفت خیز آبادان در نظر بگیرند و اطمینان حاصل کنند که تعداد تماشگر انبوه و مرکب از زن، مرد و کوک باشد، سپس درهای سینما را از بیرون قفل کنند تا مانع دخول نجات دهندگان از یک سو و خروج قربانیان از سوی دیگر شوند. بعد سینما را با به آتش کشیده و آنرا به کوره آدم سوزی زنده ها تبدیل کنند. حتی هیتلر هم آدمها را زنده زنده نسوزاند، کاری که مخالفان شاه کردند و دیگر مخالفانش در برابر آن سکوت کردند.

آقای راستگو، راست بگو، آیا چنین خشونتی از سوی مخالفین شاه بقول شما مدیون ۵۷ سال خشونت پهلوی ها بود؟

آقای راستگو، وقتی آپوزیسیونی چنین ماهیتی که بدتر از هیتلر است را از خود اینطور وقیحانه و عریان به نمایش می گذارد یک ابله هم می فهمد که این آپوزیسیون اگر بقدرت برسد چه ها خواهد کرد. ابله تر هم «روشنفکرانی» هستند که فکر می کنند که چنین آپوزیسیون هیتلر مآبی به قول ها و توافق هایش پس از دستیابی به قدرت وفا می کند، قول و توافق هایی مثل آزادی و رفاه و استقلال و حاکمیت ملی و کرامت انسانی و حقوق بشر .... و مشارکت همه نیروهای آپوزیسیون در قدرت. خودداری از نقد از خود در درون آپوزیسیون شاه و نادیده گرفتن اعمال شنیعی که به اجرا می گذاشتند، مثل زنده زنده سوزاندن انسانهای بیگناه، و سکوت مرگ اختیار کردن در قبال آنها چه در آنزمان و چه هم اکنون نمی توانست حکومتی برخلاف ماهیت خود برای ملت ایران به ارمغان بیاورد. کوردلان کینه جو و تمامیت خواه با خود دمکراسی و حقوق بشر نمی آورند بلکه با خود آنچه می آورند که می بینیم.

شاه دیکتاتور بود ولی آپوزیسیون او مثل هیتلر و استالین تمامیت خواه بودند. در جهان سه نوع نظام وجود دارد که هر کدام خصوصیات خاص خود را دارند و بوضوح قابل تفکیک هستند، دیکتاتوری، دمکراسی و توتالیتر. حکومت شاه دیکتاتوری و حکومت فعلی توتالیتر است. همانطور که نمی شود گفت حکومت فاشیستی هیتلر ادامه حکومت دمکراتیک آلمان قبل از او بود، نمی توان گفت حکومت فاشیستی مذهبی خمینی ادامه حکومت دیکتاتوری شاه بود. شاه در طول ۳۷ سال حکومت خود کلا شاید ۶۰۰ تن را کشت ولی آپوزیسیون او قبل از به قدرت رسیدن در یک روز ۴۰۰ مرد، زن و کودک را زنده زنده سوزاندند. ایندو از دو سیاره متفاوت هستند مگر اینکه شما و همفکرانتان بتوانید عکس آنرا ثابت کنید.

زنده یاد شاپور بختیار، «مردم، حکومت نعلین خیلی بدتر از حکومت چکمه است».

پاسخ «حافظه» به پرسش من غلط است.
۲۴۹۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نظری

عنوان : ما بسیار از شما و دیگر دوستان همفکرتان استفاده میکنیم.
آقای unknown شما و همفکرانتان همواره حرفهایتان را با دلیل و مدرک بیان میکنید ولی طرف مقابل جز تحلیلهای شخصی و احساسی خود تا بحال نتوانسته حتی یک دلیل موجه ارائه دهد. وقتی هم که به اصطلاح دلیل میاورد کاشف به عمل میآید که هیچ سندی برای اثبات ادعای خود در نسبت دادن یک ادعای دروغ به یک مرجع جهانی را ندارد. بعد میگوید دلیل نیاوردن سند آن است که آنها هنوز در انترنت نیامده اند. آیا نباید از این آقایان سوال کرد که اگر منبعی برای اثبات حرفهایتان نیست پس شما از کجا به چنین ادعاهایی دست یافته اید و از کجا میدانید که درست است؟‌
جناب unknown همچنان به تحلیلهای خود ادمه دهید. ما بسیار از شما و دیگر دوستان همفکرتان استفاده میکنیم.
۲۴۹۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : روزشمار انقلاب
آقای مهدی بازرگان در روز شنبه ۱۱ فروردین ماه ۱۳۵۸ طی مصاحبه‌ای با تلویزیون فرانسه گفت : “ .... تاکنون تنها ۶۲ نفر اعدام شده‌اند و امیر عباس هویدا که ۱۳ سال نخست‌وزیر ایران و دست راست شاه بشمار میرفت مسئول و گناهکار است و بایستی مجازات شود ...”
.....
آقای بازرگان در سال ۱۳۴۲ بیست نفر را برای طی دوره های تروریستی با وساطت الجزایری ها به " جمال عبدالناصر " رئیس جمهور تندروی مصر معرفی کرده بود ، این وصلت نامیمون سیاسی در زمانی انجام شد که عبدالناصر مقدسات ملی کشور ما را هدف قرار داده بود و قصه پرملال پان عربیسم را بنیاد نهاده خلیج فارس را خلیج عربی می نامید و برای تجزیه خوزستان نقشه های شومی در سر داشت و از این استان با نام عربستان یاد می کرد .
در چنین شرایطی علی شریعتی ـ مصطفی چمران ـ ابراهیم یزدی ـ پرویز امین ـ صادق قطب زاده ـ بهرام راستین ـ شریفیان ـ محمد توسلی ـ صدر حاج سید جوادی ـ رضا رئیس طوسی در شهرهای قاهره ـ بغداد ـ بصره ـ لبنان ـ پاریس و لندن علیه رژیم وقت به مبارزه و تبلیغات بین المللی دست زده بودند و از حمایت و رهبری های سیاسی و مذهبی و مالی آقایان بازرگان ـ طالقانی و یدالله سحابی و برخی بازاریان نظیر آقای "دستمالچی " برخوردار می شدند .
.......................
کریم سنجابی دبیر کل جبهه ملی ایران و نیز سازمان مجاهدین خلق اعلام کردند : “ طبیعی‌ترین ثمره انقلاب ، جمهوری اسلامی است . ”
.......
امروز درگیری و تیراندازی در شهر گنبد قابوس ادامه داشت و جمع‌آوری جنازه‌ها از خیابانها مقدور نبود .............
................
مروز تیرباران‌ها در قم – دزفول و اصفهان ادامه داشت .
سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۵۸ : امروز۸ نفر از فرماندهان نظامی تا پاسبان محل به حکم دادگاه انقلاب تهران اعدام شدند .
سه شنبه ۲۱ فروردین ۵۸ : احکام اعدام در شهرهای تهران – اردبیل – بروجرد – کرمان اجرا شد .
چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ : امروز ۱۱ تن از مقامات برجسته کشور تیرباران شدند .
پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۵۸ : امروز در شهرهای زنجان – اهواز – قم – اردبیل عده‌ای نظامی تیرباران شدند .
در روزهای ۲۶ و ۲۷ فروردین اعدام‌ها در تهران – تبریز – سبزوار و شیراز ادامه داشت .
سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۸ : امروز اسامی ۹ نفر از مأموران سازمان اطلاعات و امنیت استان گیلان که قطعه قطعه شدند اعلام گردید .
چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ : امروز نیز ۶ افسر و درجه‌دار اعدام شدند .
پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۸ : در شهرهای اصفهان – ملایر – همدان – تهران – خرمشهر – اردبیل و ساوه عده‌ای دیگر از نظامیان و افراد شهربانی تیرباران شدند .
جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ : میتینگ هواداران حزب دمکرات کردستان ایران در استادیوم ورزشی نقده به خون کشیده شد تعداد کشته‌ها ده‌ها نفر اعلام گردید .
روزهای ۲۴ و ۲۵ فروردین : داس مرگ هم‌چنان نظامی‌ها را درو میکرد .
یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۵۸ : " نورالدین کیانوری" دبیر کل حزب توده‌ که پس از سالها دوری به ایران بازگشته بود در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت : « دادگاههای انقلاب اسلامی ، نام ایران را سربلند کرده است …. . »
....................
علی اصغر حاج سید جوادی، نویسنده و اندیشمند ایرانی در دفاع از ضرورت برخورد قاطع و لزوم نابودی ضد انقلاب و عوامل رژیم گذشته در مقاله‌ای که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، بر اعمال خشونت بیشتر تأکید کرد.
....................
گوشه ای از خاطرات اقای ابراهیم یزدی در قبال محاکمه و اعدام امیر عباس هویدا: هویدا آماده شده بود که از ۱۴ سال نخست وزیری خود سخن بگوید، یکی از آقایان روحانی که آن جا بوده و من مایل نیستم الان اسم او را ببرم در راهرو با هفت تیر کمری خودش هویدا را کشت و بعد هویدا را بردند روی صندلی اش نشاندند و عکس گرفتند و حکم اعدامش را برایش قرائت کردند .
.............................
۲۴۹۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : هادی بی نظر

عنوان : نزاکت
من با کمال خوشحالی به اطلاع اخبار روز و کاربران محترم می رسانم که این ۱۰۲ پیام فاقد فحش ها ناسزاهای مستهجن و چارواداری است که دوستان در اثر لنگیدن استدلال و کم آوردن نثار هم می کنند.. گویا یک عده رشد کرده اند. این خیلی مثبت است.
۲۴۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : مهدی بازرگان رئیس انجمن “حقوق بشر” در ایران
چهارشنبه سوم اسفند ۱۳۵۷ برابر بیست و دوم فوریه ۱۹۷۹ میلادی.مهدی بازرگان، نخست وزیر در مصاحبه با هفته‌نامه نیوزویک:
آیا شما از اعدام چهار ژنرال توسط دادگاه اسلامی که اوایل هفته جاری صورت گرفت آگاهی داشتید؟

مهدی بازرگان:در اصل من با این اعدام‌ها مخالفتی نداشتم و ما آن‌ها را تائید کردیم، مردم خوشحال شدند. اثر مثبتی روی آن‌ها داشته است. به عنوان یک شهروند معمولی از انجام این کار خوشحالم، ولی به عنوان رئیس دولت این اقدام از طرف افراد مافوق من انجام گرفت.

.........................................................
مهدی بازرگان استاد دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران، دکتر مهندس ترمودینامیک، رئیس جامعه‌ی اسلامی مهندسین، رئیس انجمن “حقوق بشر” در ایران، رئیس “نهضت آزادی” در ایران و البته نخست وزیر موقت دولت بخت سید روح‌الله خمینی، برای اعدام بدون محاکمه‌ی زندانیان سیاسی اوایل حکومت اسلامی چنین تئوری‌ای دارد:
«بهانه‌ی مطبوعات غربی اعدام دادگاه‌های انقلاب است و آنچه برای ما ایرانیان قابل درک نیست، این احساسات و طرفداری است که مطبوعات غربی به سود “خائنان و خیانتکاران” کشورمان نشان می‌دهند. خائنان و جانیانی که با جابرانه‌ترین و وحشیانه‌ترین صورت ۲۵ سال یا بیشتر بر این کشور حکومت کردند و در عین حال اگر شما اعدام‌های دادگاه‌های انقلاب را که به ۶۰ نفر هم نمی‌رسد، با تعداد بیش از صدهزار نفری که طی حکومت شاه کشته شدند و شکنجه شدند، مقایسه کنید، توجیه رفتار مطبوعات غربی مشکل‌تر میشود. ملتی که کشته داده، زخمی داده و غارت شده، حاضر نیست به محض رفتن شاه و سرنگون شدن رژیمش آرام گیرد. این روحیه‌ی ملی توقع دارد هر چه زودتر به پاکسازی محیط اجتماعی بپردازد، حالا می‌خواهد این کارسریع انجام گیرد.»

کیهان تهران، اردیبهشت ۱۳۵۸، در پاسخ به خبرنگاری که نظر بازرگان را در باره‌ی موضع غیر دوستانه‌ی مطبوعات غربی پرسیده بود!
۲۴۹۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخی

عنوان : قلب تاریخ توسط آقای منصوری
آقای منصور منصوری، شما براستی لطیفه تعریف میکنید. این شما هستید که آسمان و زمین را بهم میبافید تا دروغهایتان را به خورد مردم دهید. شما با ردیف کردن چند اسم سعی دارید خائنین به ملت را در ردیف مردان خادم قرار دهید. اینجا صحبت از فردوسی و ستارخان و امیرکبیر نیست، بیخود سفسطه نکنید! اینجا حتی صحبت ار شیرمردی چون حسن نزیه نیست. من جدا از هر نوع باور ایدئولوژیکی، براستی به این شیرمرد آذربایجان احترام میگذارم. او در همان روزهای نخست پیروزی فتنه خمینی رو در روی رژیم ایستاد و حتی پیشنهاد کرد که چرا باید بجای "جمهوری" رژیمی بنام "جمهوری اسلامی" داشته باشیم؟ اگر وطن فروشان جبهه ملی و نهضت آزادی یک هزارم شرف نزیه را داشتند ما امروز دچار چنین بلایی نمیشدیم. آقای منصوری، شما میفرمایید که جبهه ملی و نهضت آزادی دستشان به خون مردم آلوده نیست:)) واقعاْ نمیدانم از این همه دروغگویی چگونه باید گذشت. آقای منصوری، در تمام دوران حکومت شاه به اندازه یک دهم دوران حکومت موقت در این مملکت کشتار نشد. به لحاظ قانونی کلیه مسئولین طراز اول مملکت، و بویژه مقامات اجرایی، دارای مسئولیت مشترک هستند و باید پاسخگو باشند. مهدی بازرگان مسئول رسمی قوه اجرایی کشور بود. او و کابینه اش در کلیه جنایتهای رژیم مسئولند. به فرمان دولت موقت او بود که ارتش و ژاندارمری در کنار سپاه به کشتار مردم در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان دست زدند. وزارت کشور ایشان مسئول مستقیم کشتار در این نقاط بود. اینکه میگویند دولت موقت مخالف دادگاههای انقلاب بود یک دروغ بزرگ است. وزارت دادگستری دولت موقت به عنوان بخش مهمی از سیستم قضایی کشور هماهنگ کننده دادگاههای انقلاب بود. کجا مصدقیها با دادگاههای انقلاب مخالفت کردند. شما و هم پالکیهایتان فقط یک عدد بیانیه از طرف مهدی بازرگان و یا جبهه ملی و یا سازمانهای زیر دست ایشان در دولت موقت نشان دهید که ثابت کنند آنها با دادگاههای انقلاب مخالف بودند. حال استفاده از امکانات قانونی برای ممانعت از کشتارهای دادگاههای انقلاب پیشکششان. در مورد بستن مطبوعات توسط وزارت ارشاد ناصر میناچی چه میگویید؟ هرگز و هرگز در زمان شاه چنین سرکوبی از مطبوعات نشد.
همانطور که قبلاْ هم گفتم ناصر فربد و احمد مدنی دو عضو برجسته جبهه ملی مسئولیت مستقیم کشتار مردم را در مقام مسئولین ارشد ارتش به عهده داشتند. این در حالی بود که رهبر وطن فروششان کریم سنجابی با دنباله روی از خمینی و ضربه زدن به روانشاد دکتر بختیار بزرگترین ضربه را به جنبش لیبرالیستی ایران زد. و این در حالی بود که دون پایگانی چون علی اصغر حاج سید جوادی، که مسئولیت جمعیت دفاع از حقوق بشر در ایران را داشت، بی شرمانه در مصاحبه با اریک رولو در لوموند در مارچ ۷۹ از اعدامهای دادگاههای انقلاب پشتیبانی میکرد. حال بگذریم که بیعرضگی و بی کفایتیهای این آقایان و دیگر نوابغی چون بنی صدر (که در زمان ریاست جمهوریش همچنان به کشتار در کردستان ادامه داد) چه بر سر اقتصاد ایران آورد. بعد شما میپرسید که دست اینها کجا به خون مردم آلوده است؟ واقعاْ که دست میریزاد. جبهه ملی و نهضت آزادی هرگز به مخالفت با دیکتاتوری خمینی برنخواستند. وقتی که تاریخ مصرف آنها برای خمینی تمام شد، آنها را با یک لگد از قدرت بیرون کرد و بعد این آقایان "ناسیونالیست" (ضمن احترام به امام بزرگوارشان) شروع به انتقاداتی از نظام آخوندی ولایت فقیه کردند.
هیچ گروه سیاسی به اندازه جبهه ملی و نهضت آزادی در مورد ماهیت خودش به مردم دروغ نگفته، حتی همین آخوندها. در اولین فرصت باید این جنایتکاران ضد ملی، که همیشه خود را وطن پرست جا میزنند، پاسخگوی جنایاتشان در دوران دولت موقت باشد.
۲۴۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : تارهای عنکبوتی طرح «کمربند سبز»
نقل قوا از مقاله «..بنی صدر در شهریور ۵۷ که هنوز خمینی در عراق بود به وی پیشنهاد کرد که بجاست دستور تشکیل شورائی عمومی دهد که مرکب از نمایندگان مورد اعتماد و منتخب مردم از استانهای مختلف باشد تا مسائل جاری مملکت را در این شورا حل و فصل کنند...» . پیشنهاد تشکیل شورایی عمومی !! براساس کدام فاکتها داده شد.آقای بنی صدر از ماههای قبل از انقلاب دارای چه اطلاعاتی بود که حل مسایل جاری کشور بعد از فروپاشی حتمی را بعهده شورای عمومی محول میکرد.آیا اتفاقی آقای یزدی در مرز عراق و کویت پیداشد ومانع رفتن آیت اله خمینی بکویت شد؟ و آقای رمزی کلارک واسطه چه جریانهای جهانی بود؟ روشن شدن این مسایل میتواند کمک کوچکی بحل معما مقاله و نویسنده آن بنماید.
۲۴۹۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : غیر واقع بینی ایرانی
به راستی تعجب می کنم که این شاه دوستان بطور غیر واقع بینانه تلاش دارند تمامی مخالفین شاه را در یک ظرف قرار دهند. آخه بازرگان و یا سنجابی یا بنی صدر و یا نزیه و .... دستتشان در خون چه کسانی مثل شاه آلوده بوده و است. در دوران ابتدای انقلاب همین ها با اعدام و کشتار وابستگان به شاه مخالفت می ورزیدند. شما شاه دوستان می خواهید زمین را به آسمان به بافید که بله همه بد بوده اند. این غیر واقعی است. شما را اگر اجازه بدهند به مصدق، ستارخان و باقرخان، میرزا عباس، تا به فردوسی ناسزا خواهید گفت که ثابت کنید شاه اگر بد بوده است مخالفینش بدتر بوده اند. در مغز شما این استدلات می گنجد ولی این استدلالات نا درست و دور از حقیقت هستند. چون شاه دستش به خون آلوده است ولی عبدالکریم لاهیچی و دیگر عناصر ملی سنجابی، فروهر، یدالله سحابی، نزیه، بنی صدر، دکتر سامی، پاک نژاد، سعید سلطانپور، صمد بهرنگی ، بازرگان، تختی، علی اصغر صدر حاج سید جوادی و هزاران ایرانی وطن دوست هیچگاه دستشان بخون آلوده نبوده است. ممکن است در دورانی مواضع سیاسی اشتباهی داشته اند ولی جنایت کار نبوده اند مثل شاه و خمینی. از جمله خود من هم مخالف شاه دیکتاتور بوده ام و از ابتداد مخالف خمینی دیکتاتور. آقایان و خانم های شاه دوست شما اگر از طرف خدا هم سند بیآورید که نمی توانید بیآورید شاه شما وطن فروش بوده است و آدم کش. وطن فروش بود چون با کودتای آمریکا و انگلیس بر سر کار آمد. قبول ندارید بروید اسناد مربوط به رویدادها در روابط خارجی ایران با ایالات متحده و انگلستان در دوران نهضت ملی ایران از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ را بخوانید این اسناد توسط دکتر احمد علی رجائی و مهین شروری ترجمه شده اند و در دو جلد می باشند. این اسناد از آن جهت اهمیت تاریخی دارند که خود کودتاگران اعلام داشته اند چگونه بر علیه حکومت قانونی دکتر مصدق کودتا کرده اند. بر فرض محال شاه اگر آدم هم نکشته باشد ولی صد در صد وطن فروش است. و این ننگ را هم با هیچ پاک کنی نمی شود پاک کرد. اینها را من ننوشته ام زیرا من ده سال بعد از کودتا متولد شده ام. در حاتمه مگر ستم بنی عباس باعث میشود که ظلم بنی امیه فراموش شود.
به ایرانی واقع بین هم می گویم . اگر انسان در لجنزار استبداد بماند همواره زیبائی ها را نادیده می گیرد و لجن زار را واقعی می بیند و زیبائی ها را رویا. گویند چاه خالی کنی که همواهره بوی تعفن به مشامش می خورد یک روز رفت بازار عطر فروشان غش کرد.همت کنیم مملکتی سر سبز داسته باشیم بدون استبداد سیاسی، فکری و اجتماعی
۲۴۹۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اینهم سند:شاه صدای انقلاب را شنید ولی سلطنت طلبان بعد از ۳۱ سال هنوز نمیخواهند بشنوند

عنوان : در ساعت ده صبح شانزدهم آبان ۱۳۵۷، محمد رضا پهلوی برای آخرین بار مردم ایران را مورد خطاب قرار دادو ظلم وستم وفساد در حکومت شاهنشاهی را پذیرفت
«ملت عزیز ایران در فضای باز سیاسی که از ۲ سال پیش به تدریج ایجاد می شد شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمی تواند مورد تأیید من بعنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد... بار دیگر در بر ابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و "متعهد" میشوم که خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشده بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد "متعهد" میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادی های اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خون بهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل بمرحله اجرا در آید. من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی داده اید تضمین می کنم. تضمین می کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی بدور ار استبداد و ظلم و فساد خواهد بود... من از شما "پدران و مادران" ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید میخواهم که با راهنمایی آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند و بخود و میهنشان لطمه وارد سازند. من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست می خواهم تا میهنمان را به خون و آتش نکشید و به امروز خود و فردای ایران ضرر نزنید... من از همه شما هموطنان عزیزم می خواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر می کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه به ایران فکر کنیم... امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد. انشاءالله تعالی.»

***********

این پیام خود ویرانگر شاه بجای خاموش کردن شعله های روز افزون انقلاب به چند دلیل تبدیل به نقطه عطف آن شد :
۱- این سخنرانی از هر جهت برای شاه و حکومتش فاجعه بار بود. او در همان ابتدای صحبتش نه تنها انقلاب ایران را بطور رسمی تأیید کرد که به درستی ادعای مخالفین در رابطه با وجود ظلم و فساد و فشار و اختناق در مملکت صحه گذارد و بدین ترتیب دست به یک خود کشی سیاسی زد. در دنیای سیاست پذیرفتن چنین شرایطی از سوی یک سیاستمدار در یک سخنرانی رسمی نقطه پایان کار اوست که اغلب در نهایت با اعلام کناره گیری او در همان سخنرانی همراه می شود. این که شاه چطور انتظار داشت انقلابیون پس از اعتراف آشکار او به این که مردم علیه ظلم و ستم به پا خواسته اند به تعهد او نسبت به جبران "خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد" اعتماد کنند، سوالی است که برای من همچنان بی جواب باقی مانده است.
۲- از نوع نوشتار این سخنرانی و لحن افسرده و بیحال شاه کاملا مشخص است که او خود نیز می دانست این سخنرانی نتیجه مورد نظر او را بدنبال نخواهد داشت، هر چند که سوال اصلی در اینجا همچنان این است که آیا در پشت این سخنرانی مرگبار واقعا هدفی دنبال می شد؟ آیا شاه واقعا به این اشتباهات واقف بود یا خیر؟ اگر بود پس چرا تا بحال صبر کرده بود و زودتر به فکر چاره نیافتاده بود؟ مگر اسفند سال ۵۶ دکتر بختیار و سنجابی و فروهر نامه ای به او ننوشته بودند و خواستار ادامه سلطنت او به عنوان شاه مشروطه و برقراری حاکمیت ملی و انتخابات آزاد نشده بودند؟ پس چرا او در همان زمان به فکر "یک دولت ملی برای برقراری آزادی های اساسی و اجرای انتخابات آزاد" نیافتاد تا قانون اساس مشروطه بطور کامل به اجرا در آید و کار بگفته خود او به اضمحلال مملکت و هرج و مرج و آشوب و کشتار نکشد ؟
۳-اشتباه دیگر شاه در این سخنرانی رنگ و بوی مذهبی دادن به آن و متوسل شدن به روحانیونی بود که او و پدرش سالها تلاش کرده بودند تا از نفوذ آنها در جامعه تا حد ممکن بکاهند. از این منظر درخواست از "آیات عظام و علمای اعلام" بعنوان رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلام و بخصوص مذهب شیعه برای دعوت مردم به آرامش و نظم و تعهد به حفاظ "شعائر اسلامی" تلاشی خالی از صداقت از سوی رهبری تعبیر شد که حاضر بود برای نجات خود به هر ریسمانی چنگ زند حال این که شاه در آن لحظات واقعا به فکر نجات مملکت و قانون اساسی مشروطه بود.
صحبتهای شاه در حقیقت به آیت الله خمینی و دیگر مخالفین او دل و جرآت بخشید، چرا که برای آنان مسجل شد که شاه عنان کار از دست داده و آماده پذیرش شکست است و دیگر نیازی به هیچگونه سازش احتمالی با او و دولتهای منتصب او نیست. شاه با این سخنرانی در حقیقت ختم حکمرانی خود را رسما در ۱۶آبان اعلام کرد و نه ۲۶ دی که از ایران خارج شد.
۲۴۹۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به دوست گرامی مرتضی الف

عنوان : شاه بزبان خودش میگوید که اختیارم دست امریکا بود و ژنرال هویزر مثل موش اورا به خارج از کشور پرتاپ کرد
دوست عزیز من در جملات شما بزرگواریتان را میبینم و میدانم هم صادقانه میخواهید با سلطنت طلبان هم گفتگو کنید ولی فکر میکنید کسی که خود را بخواب زده است میشود بیدارش کرد?شاه خودش در تلویزیون با گریه گفت که ای مردم من صدای انقلاب شما را شنیدم حالا همان انقلابی که شاه ۳۱ سال قبل صدایش را شنیده بود از طرف سلطنت طلبان فتنه نامیده میشود.شاه خودش میگوید ژنرال هویزر و سولیوان با بازرگان جلسه گذاشتند و ارتشی که این اقای شاه فرمانده کل قوایش بود بدستور هویزر اعلام بیطرفی کرد. خوب واقعا این پرسشگر وجستجوگر و ۵۰ ساله وسالاری و ناشناس و حالا هم شهروند معمولی وقبلا حقوق بشر که هی تند وتند تعداداسامی خودشان را زیاد میکنند تا همه فکر کنند که اینجا یک لشکر از سلطنت طلبان حضور دارند نمیدانند یا خود را بخواب میزنند. البته من کینه و دشمنی انها را نسبت به نیروهای ملی و چپ درک میکنم و برایشان ارزوی شفای عاجل میکنم.حافظه تاریخ درست میگوید مگر وابسته و جنایتکار بودن شاهان پهلوی چیزی است که کسی انرا نداند?
۲۴۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : داستان مارنویس و مار کش
سوال کلیدی جناب پرسشگر این بود، «که چرا وقتی جمهوری اسلامی با اتحاد همه نیروهای مخالف شاه تاسیس شد، تحقیقات محکمه پسند در رابطه با کشتاری که ساواک از مخالفین شاه کرد انجام نشد تا پس از ۳۱ سال ما اطلاعات دقیق داشته باشیم؟ چه نیروهایی مانع شدند و چرا؟ » در جواب بیان داشتم که « در جامعه استبدادی (بجامانده از رژیم ترور و خفقان پهلوی) با حذف عنصر و مهره ایی نمیتوان پایه های استبداد را از هم پاشیده شده تلقی کرد. کماینکه بعد از برقرارشدن رژیم ضدملی و وحشت اسلامی بجای رژیم قبلی، تمامی سازمانها و اهرمهای نگهدارنده استبداد مرمت و بازسازی و توسعه داده شدند.گرداندگان ساواک و ساواما یکی هستندو حتی انتصابات مجدد آنهایی که در رژیم گذشته مباشر و عامل اجرایی سیاست جنایتکارانه رژیم پهلوی بودند، صورت گرفت». انتظار «تحقیقات محکمه پسند» از جنایتهای ساواک (ساواما) از عاملین و مهره های اصلی استبداد گذشته و صاحبان مصدر در این رژیم، غیر عقلانی است. آیا اینقدر «ساده لو» هستید که فکر میکنید روز بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تمام جنایتکاران رژیم پهلوی در هوا حل شده و از کره خاکی دیگری جنایتکاران جدیدی وارد کردند؟ سوال کلیدی شما را بمسخره نگرفتم و تاسف اور است که هنوز آدمهایی پیدا میشوند که این چنین چشمان خویش را می بندند و طرفداری از استبداد و جنایت را و یا بفرمی «تطهیر» آنها را پیشه نمودند. برخورد بی منطقی شما مرا بیاد داستان آن « مارکش» میاندازد که سعی دارد توجه ایرانیان آواره و سر خورده از انقلاب را که از چنگ حکومت اسلامی ایران گریخته اند با «تطهیر» نظام خودکامه پهلوی و استفاده از اوضاع آشفته میهن ما،بسوی استبداد تجربه شده پهلوی جلب نماید. تاریخ معاصر بیاد ندارد که بازماندگان پادشاهی ساقط شده دوباره زمام مملکتی را بدست گیرد خصوصآ که از دودمان پادشاه مستبد و دست نشانده اجانب باشد.شما هم از کلی گویی درهم وبرهم دست بردارید وبا استدلال نظریات غیر را مردود کنید. در غیر اینصورت با خود مشغول باشید.خود ... ، خود خندی، عجب مرد هنرمندی؟
۲۴۹۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : چرا سلطنت طلبان نظرشان را راجع به این سند بنمیدهند

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اینهم سند برای اینکه سلطنت طلبان از زبان شاه خودشان بشنوند که اختیا او دست امریکا بوده است

سلطنت طلبائی مثل پرسشگر و نیاز و ۵۰ ساله وسالاری وناشناس و حالا هم شهروند معمولی که البته خیلی به هم و خودشان مدال میدهند و بعید نیست که همه شان یک نفر باشند اول نظرشان و برداشت شان را راجع به این سند که نوشته شاهنشاه قدرتمند ونوکرماب شان است بدهند تا من به خودم زحمت اوردن سندهای دیگر را بدهم گرچه سند همان خروش مردم و سرنگونی دیکتاتور جنایتکار است

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : انقلاب یا فتنه؟
ترویج خرافه پرستی در ایران نه تنها از جانب آخوندهای درباری جهت حفظ نظام استبدادی باجدیت دنبال میشد بلکه پدر تاجدار جان نثاران داستانهای بسیاری از «کمکهای غیبی» ائمه اطهار در رابطه با حفظ جان وی در جریان سو قصدها بارها بیان داشته است. ما هنوز وامانده هستیم که چرا مردم ایران انقلاب ۱۳۵۷ را بوجود آوردند.اگر استبداد، خفقان، بگیر و زندان و شکنجه، ترور و اعدام و... نبود، و بقول بعضیها هم خرافات در جامعه وجود نداشت، بنابراین میماند که مردم «مریض» بودند که با دادن هزینه زیادانقلاب کردند.
۲۴۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : آبزرور
آقای شهروند معمولی محترم،
شما احتمالا اطلاع دارین که اینترنت پدیده نسبتا جدیدی در دنیای ارتباطاته و در حوالی سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۷۶ امکانات دسترسی به اینترنت فراهم نبود. بعدا که اینترنت وارد بازار شد سازمانها از این رسانه برای خبر رسانی استفاده کردن. در این روند بسیاری از اسناد بتدریج وارد اینترنت شد و بسیاری هم نشد. در نتیجه تعجبی نداره که دوستان شاهدوست این اسناد را پیدا نمی کنن. در بعضی از موارد خلاصه ای از اسناد سالهای گذشته رو می شه در اینترنت پیدا کردو در موارد دیگر اسناد گزینشی منتشر می شن.
من برای اینکه دوستان دچار سر در گمی نشن شماره و سال آبزروری را که در سال انتشار سند اونو چاپ کرده قبلا اعلام کردم. آقایان بلوم هم و چامسکی هم سالها بعد سند را از قول دکتر رضا براهنی اعلام کردند. در کتابهای دیگری هم به این سند اشاره شده. نظرات آقای دکتر براهنی که از شکنجه شدگان رژیم شاهنشاهیه شنیدنیه. ایشون هم می تونن در این زمینه اطلاعات ذیقیمتی به شما بدن.

من سعی کردم با زبون ساده ای که برای دوستان شاهدوست ابهام ایجاد نکنه بنویسم و اسنادی رو ارائه یا ترجمه کنم. برخوردم همواره دوستانه و آشتی جویانه بوده. چون زبان هرکس اندیشه و فرهنگ اون شخص را بازتاب میده.
پیشنهاد می کنم که هم دوستان شاهدوست و هم دوستان چپ به این مساله توجه کنن. البته بی احترامی به خائنینی که مدارک خیانتشون در دسته مقوله ی دیگریه.
من حضور دوستان شاهدوست رادر این رسانه بفال نیک می گیرم. چو اولا خودشون رسانه ی مشابهی ندارن، همونطور که من و همفکران من نداریم. ثانیا من یقین دارم که با همین بحثهای ساده که کم کم دنیای تازه ای پیش رویشان گشوده می شه که با دنیای داغ و درفش و دیکتاتوری، دنیای تاریک حق رای نداشتن، ادم حساب نشدن، از میهن اخراج شدن تفاوت داره. با دنیایی که مال روزگار پیشا مدرنه و قرون وسطا.
بعضی از بحثها که اینجا پیش اومد واقعا پیش پا افتاده است. دمثلا وستی باورداره که فقط یک پژوهشکر در دنیا و جود داره و فقط حرف ان سنده!
دوست عزیز هزاران کتاب به فارسی و عمده ترین زبانهای زنده ی دنیای در باره خاندان پهلوی و خیانتها و دزدیهای اونا موجوده، حالا دیگه مساله وابستگی شاه و سر سپردگی وی و سیاستهای آمریکا در نیمه قرن گذشته در کلاسهای تاریخ دانشگاههای بزرگ دنیا تدریش میشه.
شاید در طولانی مدت و با ارائه اسناد و نوشته ها ی دیگر از طرف دوستانی مثل حافظه ی تاریخ دوستان متوجه بشن که دردنیا تحولاتی اتفاق افتاده. من ناامید نیستم
به قول حافظ بزگ:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک بخون جگر شود
۲۴٨۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به شهروند معمولی
شهروند معمولی گرامی، متاسفانه اینها بزرگ بشو نیستند. «حافظه تاریخ تخیلی» از خرافه پرستی ملت ما سخن می گوید و خود نا آگاهانه به علم غیب متوسل شده و همه مخالفان خود را یک نفر می بیند چون بقیه ۷۵ میلیون ایرانی با او در توافق کامل درباره هر موضوعی هستند!!!

جواب سئوال من که برایم کلیدی است را مسخره می کند ولی جوابی برایش ندارد. برای تبرئه چپ ها و جبهه ملی در جنایات، او و همفکرانش همه تقصیرها را به گردن شاه و شیخ می اندازد. برای ارزیابی درست، بنظر من، باید نقش شاه، شیخ، ملت، چپ ها و جبهه ملی هر کدام جداگانه مورد بررسی قرار گیرد که درجه مسئولیت و کمبود های هر کدام معلوم شود. اینکه تمام گناهان را از آن شاه و شیخ بدانیم مطابق میل کسانیست که از زیر بار مسئولیت خود در جنایات می خواهند مزورانه بگریزند . یکی از راه های جلوگیری از افشای حقایق مرعوب کردن طرف با متهم کردن او به گناهان واهی است. «حافظه تاریخ تخیلات» از چه اینقدر وحشت دارد که من و تو را یکی می داند؟
۲۴٨۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شهروند معمولی

عنوان : خدا را شکر که بحث ما درباره کروی بودن زمین نیست.
خدا را شکر که بحث ما درباره کروی بودن زمین نیست. والا با دلایل و اسنادی که آقایان می آورند حتی گالیله نیز قبول میکرد که زمین مسطح است. اولا این مسئله که تمام افرادی که خلاف میل جناب "حافظه تاریخی" حرف میزنند یک نفرند حرفی مضحک و غیر قابل باور است. اگر چنین باشد ما هم میتوانیم همین حرف را در مورد ایشان و همفکرانشان بزنیم.
مشکل جناب "حافظه" و دوستانشان آن است که کاری به اسناد و مدارک ندارند و تفسیرهای احساسی خود را بر عقل و منطق ارجحیت مینهند. البته وقتی هم که میخواهند دلیل آوردند مثل شاهکار آقا مرتضی میشود که مطالبی را به عفو بین الملل نسبت میدهد ولی در ارائه اثبات آن در می ماند.
۲۴٨۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : سند نخوایید که ثابت بکند زمین گرد است.
هرملتی که از آزادی اندیشه و بیان و عدالت اجتماعی و در نهایت فقر اجتماعی، از بلوغ سیاسی لازم توسط عوامل استبداد محروم باشد، برای حل مشکلات اجتماعی خویش «بمقدرات» دخیل می بندد و درعین حالیکه چشم بسته تسلیم حوادث و «سرنوشت» میشود، میتواند مجذوب افراطی ترین جاذبه های فکری و بدیلهای اجتماعی بشود تا نارسایهای اجتماعی خودرا مرتفع کند. در زمان رژیم وابسته پهلوی بجهت وجود شرایط استبدادی و خفقان، یکی از راه حلهای افراطی و خطرناک باتوجه به ریشه و سنت قدیمی در جامعه خودنمایی نمایدو توانست با سواستفاده از اعتماد صادقانه مردم به مذهب و مراجع تقلید،پرچم مبارزاتی جامعه را بدست خود گیرد.در جامعه استبدادی (بجامانده از رژیم ترور و خفقان پهلوی) با حذف عنصر و مهره ایی نمیتوان پایه های استبداد را از هم پاشیده شده تلقی کرد. کماینکه بعد از برقرارشدن رژیم ضدملی و وحشت اسلامی بجای رژیم قبلی، تمامی سازمانها و اهرمهای نگهدارنده استبداد مرمت و بازسازی و توسعه داده شدند.گرداندگان ساواک و ساواما یکی هستند(این نکته در جواب آقا و یا خانمی که هربار با یک اسم جدید ولی با خودکاریکرنگ پرسش کلیدی داشتند).و حتی انتصابات مجدد آنهایی که در رژیم گذشته مباشر و عامل اجرایی سیاست جنایتکارانه رژیم پهلوی بودند، صورت گرفت. در جامعه اییکه ظل اله براساس توارث و بدون اینکه یک رابطه و ضابطه منطقی درمیان باشد، بدون شرکت موثر و فعال مردم در سفارش و تاییدوی و یا اینکه امکان صلاحدید در مورد سلامت جسم و روان او داشته باشند، بخودی خود برگزیده میشود و یا اینکه آیت اله( ولایت فقیه) براساس سفارش و صلاحدید فقط چند آخوند متحجر برکل جامعه تحمیل میشود، نمیتوان از حاکمیت مردم در سرنوشت خود سخن گفت. از آنجاییکه این «برگزیدگان» خارج از اراده و حاکمیت مردم انتخاب میشوند، بالاتر از حقوق و قوانین جامعه قراردارند.و هیچ بند قانونی قادر بمهارکردن افکار مالیخولیایی آنها نخواهدبود. در چنین جامعه ایی همه مردم یا بعنوان «رعیت» پادشاه و یا «امت» ولایت فقیه درجه بندی میشوند.این نوع رژیمها برای نگهداری چنین «سنتی» یعنی برتری برقانون و حقوق ابزار مشترک جهت تثبیت و دوام خود را دارند.شیوه انتخاب رهبران حزب رستاخیز و حزب الله و «عضوگیری» فوجی و هم یکسان است.
۲۴٨۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی واقعبین

عنوان : راه حل واقعبینانه
آقای منصور منصوری ما باید بین گزینه های موجود صحبت میکنیم. ما نباید در دنیای تخیلات زندگی کنیم. شکی نیست که نظام گذشته یک نظام اقتدار گرا بود. ولی از طرف دیگر اپوزیسیون آنها نیز تمامیت خواه بودند. در حقیقت اپوزیسون محمد رضا شاه به مراتب ضد دموکرات تر از نظام گذشته بودند. این نه برای دفاع از سلطنت بلکه برای شناخت واقعی از رویدادهای کشور است. کمونیستهایی که به یک ایدئولوژی ضد انسانی پایبندند و مصدقیهایی که خمینی را به قدرت رساندند و در طول دولت موقت کاری جز جنایت و تباهی نکردند نمیتوانند بهتر از رژیم گذشته باشند. اشکال مخالفین نظام گذشته این است که حاضر نیستند این واقعیت را قبول کنند که مخالفین شاه از او بدترند. آنها میخواهند تمام بدبختیهای ما را به شاه و شیخ محدود کنند. درحالیکه چپها و مصدقیها دست کمی از آن دو ندارند. ما باید به دنبال راه حلی ورای گروههای سیاسی قدیمی باشیم.
۲۴٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به زرگری، مرتضی و همفکرانش، بحث سیاسی و تاریخی، اسناد معتبر و بی اعتبار را لطفا قاطی پاتی نکنید. شما کجا و نیاز ونیازها کجا؟
به زرگری، شما می گویید که ملاها همراه با متحدین خود، توده ای ها، چریک های فدایی خلق، جبهه ملی و غیرو بدستور کارتر و همدستان غربی اش همه اسناد را نابود کردند!!!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بله؟ توضیح دهید. این با عقل چه کسی جور در می آید؟ خمینی، توده ایها و چریکها مدارکی را که حقانیت و مظلومیت شان را بدنیا ثابت می کرد نابود کردند؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟ آنهم بدستور آمریکای جهانخوار؟؟؟

... و در عین حال بدستور آمریکای جهانخوار، ملا ها، توده ای ها و چریکها بقیه را زنده گذاشتند تا فرار کنند، سر از آمریکا و اروپا در بیاورند و اسناد موثقشان (!!!) را در اختیار مرتضی ها برای متقاعد کردن ما قرار دهند. عجب!!!! با این وضعیتی که شما توصیف می کنید چطور می توانید انتظار داشته باشید کسی شما و اسنادتان را جدی بگیرد؟ کمی فکر کنید چه می گویید.

آیا شما و همفکران معتقدید که حزب توده و سازمان فدایی خلق و بنی صدر و .... سر سپردگی آمریکا بودند و هستند؟ آیا شما و همفکرانتان چه سندی برای اثبات این اتهام سنگین خود به چپ ایران دارید؟ لطفا رو کنید.

من نمی فهمم این اتهام شما با کدام عقل سالمی جور در می آید؟

آیا اینگونه سعی می کنید امثال مرا متقاعد کنید که اسناد شما معتبر و اسناد مخالفان تان کذب محض است؟ در اینصورت به چه حقی وقتی ما متقاعد نمی شویم، ما را مستبد و خرد گریز و ساواکی و عوامل ام آی ۶ و سیا می خوانید؟ ما خرد گریزیم یا شما؟ شما با آخرین نظرتان خودتان را حسابی بی اعتبار کردید. من یک سئوال کلیدی کردم و جواب شما ... چه می توان گفت ....

در آخرین نظرم گفتم که تا کی و به چه قیمتی .... قیمتی که شما برای اثبات حرف خود نادانسته پرداختید سخت گزاف برایتان تمام شد مرتضی خان الف. شما کجا و نیاز و نیازها کجا؟ چرا فکر می کنید ما دربدر بدنبال آنهایی هستیم که معقول نظر می دهند و قادرند صادقانه پلی بین ما و دوره مورد بحث ما برقرار کنند تا جلوی استبداد را در آینده در ایران بگیریم؟
-------------------------------------------------------------------------

بحث های سیاسی را با بحث های تاریخی عوضی نگیرید و این دو بحث را از روی نادانی و یا برای پیشبرد اهداف سیاسی تان قاطی نکنید. من و امثال من بدنبال حقایق هستیم به شایعه و افسانه های تاریخی شما هیچ علاقه ای نداریم. هر چقدر هم دلتان می خواهد کپی خاطرات عجیب و غریب این و آنرا در اینجا بیاورید، من نمی خوانم چون من بدنبال داستان های بلند و بی ربط نیستم. شما کجا و نیاز کجا؟

-------------------------------------------------------------------------

من و دوستانم به بحث های تاریخی علاقه داریم و از آنهایی که صادقانه می توانند به ما کمک کنند خواهش می کنیم ادامه دهند و کوتاهی نکنند. تا حالا از شما بسیار آموخته ایم، مرسی. ما علاقه ای به اتلاف وقت خود با کسانی را نداریم که سعی در پاشیدن خاک به چشمان ما دارند. دانستن رویدادهای تاریخی حق مسلم ماست و گسترش آن در جامعه وظیفه همه ماست.

به زرگری، مرتضی و همفکرانش، بحث سیاسی و تاریخی، اسناد معتبر و بی اعتبار را لطفا قاطی پاتی نکنید. شما کجا و نیاز ونیازها کجا؟
۲۴٨٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : منصور منصوری

عنوان : چرا بین بد و بدتر مقایسه میکنید
تمام بحث هواداران رژیم شاه بر این نظرند که بله رژیم شاه بد بوده است ولی رژیم جمهوری اسلامی بد تر است. اگر بر این نظر باشیم چرا باید ما ایرانی ها باید بین بد و بدتر گیر کنیم و خودمان را با کشورهای بد منطقه مقایسه کنیم. چرا ما نباید خوب را انتخاب کنیم و سعی نکنیم بهترین باشیم. چرا باید قرنها در ظلمت زندگی کنیم و راه را برای ایرانی همه سر سبز و درخشان باز نکنیم. برخی تلاش دارند چنان وا نمود کنند که تمام مخالفین شاه مثل خمینی بوده اند. این هم بی انصافی است پس این همه که در مقابل دیکتاتوری خمینی مبارزه کردند و کشته شدن برای آزادی و اگر همه مثل خمینی بودند که کشته نمی شدند. بسیاری از این کشته ها مخالفین شاه هم بوده اند. پس بی انصاف نباشیم. شاه و خمینی فرزندان ایران را به جوخه های اعدام سپاردند. مهم این نیست کدام کمی بهتر یا بدتر بوده اند هر دو رژیم جنایت کار بوده اند و هستند و ضد انسان و انسانیت که مخالفین خود را خفه می کرده اند.
آن کامنتر نویس هم که پرسیده چرا مخالفین شاه خود دیکتاتور شدند نشان می دهد که مقوله قدرت و جباریت هنوز برایشان ناروشن است. قدرت اساس اش بر قتل و عام است. قدرت طلبان هم کشتار می کنند تا بر اریکه قدرت تکیه کنند.
۲۴٨٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : به شاهپورغلامرضا گفتم از ایران نرو گفت: این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست!
تاج الملوک شاهد سقوط دو رژیم
سفرای وقت انگلستان و امریکا مستقیما به رضاشاه گفتند وقت رفتن و تبعید است. سفرای وقت همین دو کشور به محمدرضا هم در سال ۵۷ گفتند اگر نروی سرنوشت خانواده داوود خان درافغانستان در انتظار است.
این بخش از خاطرات تاج الملوک مربوط به روزهای سقوط رژیم رضاشاه است. سفرای امریکا وانگلیس در ملاقات خویش با شاه وقت، با اشاره به او می‌گویند که اوضاع عوض شده و او باید کنار برود. تاج الملوک ابتدا خاطرات رضا شاه از این روزهای را به مصاحبه کنندگان می‌دهد. دراین خاطرات، رضا شاه پس از ملاقات با سفرای انگلیس و امریکا و درحالیکه هنوز به پیروزی آلمان‌ها اطمینان داشته می‌نویسد:

« به وزیرخارجه دستوردادم تا مدتی به سفرای آمریکا وانگلیس وقت شرفیابی ندهد، مگرخودم احضارکنم!.

سفیرکبیراتحاد شوروی آمد. همراه خود یک نسخه ازمعاهده ۱۹۲۱ ایران وشوروی را هم آورده بود.
خلاصه صحبت اواین بود که مطابق معاهده ۱۹۲۱ هروقت مملکت دیگری وارد ایران شده وامنیت شوروی را به خطربیندازد شوروی مجازاست قشون وارد ایران کند.

سئوال کردم چه کشورثالثی وارد ایران شده که شوروی احساس عدم امنیت می‌کند؟
جواب داد: آلمان‌ها! خلاصه تندترازسفیرانگلیس وآمریکا حرف زد.»

سپس تاج الملوک خود ادامه می‌دهد:

فرماندهان ارتش که تا آن روزدربرابر رضا ضعیف و زبون و ذلیل بودند و چکمه‌های رضا را ماچ می‌کردند، ناگهان دارای دل وجرئت شده و شهامت مخالفت با رضا را پیدا کردند! همان روز حمله متفقین رضا دستورداد جلسه هیئت دولت و جلسه شورای عالی جنگ تشکیل شود، تا درباب مقاومت و محاربه با ارتش متفقین تصمیم گیری شود.
آنطورکه رضا با نا امیدی برایم تعریف کرد؛ دراین جلسه رجال سویل )وزرای دولت( می‌گویند که ما از امورنظامی و جنگ اطلاعات نداریم و نمی توانیم اظهارنظرکنیم و به این ترتیب خودشان را بکلی از بحث جنگ کنارمی کشند.
فرماندهان ارتش هم که تا آن روزبرای گرفتن پول و بودجه و امکانات و درجه و سایرامتیازات مرتبا شعار می‌دادند که ارتش ایران چنین وچنان است و می‌تواند جلوی همه نیروهای همسایه را سد کند، با کمال وقاحت و بیشرمی آب پاکی را روی دست رضا ریخته وبه او می‌گویند کاری ازدست ارتش برنمی آید و باید تسلیم شد!
رزم آرا وسرتیپ عبدالله هدایت هم با شدت و حرارت استدلال می‌کنند که ارتش ایران حتی نمی تواند یک ساعت مقاومت کند!
هنوزبحث ادامه داشته که ازسرحدات خبرمی آورند سربازان در پادگان‌های خراسان وسرخس و نواحی مرزی تفنگ‌های خود را گذاشته و فرار را برقرار ترجیح داده اند! درهمین جلسه آهی وزیردادگستری که گویا ازطرف انگلیسی‌ها ماموریت داشته است، به رضا می‌گوید بهترین کاراین است که دولت عوض شود وذکاء الملک فروغی کابینه تشکیل بدهد!
رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد ازطرف انگلیسی‌ها است. شاید حدود هفت هشت سال بود( با آغاز گرایش به سمت هیتلر) که رضا حتی حاضرنمی شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود وازملکه انگلستان مدال وعنوان داشت. رضا به نصرالله انتظام رئیس کل تشریفات شاهنشاهی دستورمی دهد فوری فروغی را مطلع کند.
موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستربیماری افتاده است و درهمان حال با تلفن دارد به انگلیسی صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم. کاراعلیحضرت تمام شد. باید برود!
انتظام می‌پرسد کجا برود؟ می‌گوید به تبعید.
تهران تبدیل به یک شهرسرسام زده شده و شایعه قحطی، بمباران شهر و تجاوزسربازان آمریکایی و انگلیسی به زنها و دخترها پس از رسیدن به تهران، چنان باعث « پانیک» شد که نمونه آن را نمی توان درتاریخ به یاد آورد.
تاج الملوک سپس از ساعات پس از حرکت به طرف تبعید می‌گوید و آنچه در طول راه اتفاق افتاد. می‌گوید:

به قم که رسیدیم اطرافیان توصیه کردند شب را در قم بخوابیم و فردا صبح حرکت کنیم. رضا که همیشه ازملایان ( قم بدش می‌آمد و آخوند‌ها را تحقیرمی کرد، ازماندن درقم ابراز انزجار کرد و حاضرنشد درقم حتی ازماشین‌ها پیاده شویم.
رضا درطول سلطنتش لباس ملاها را ازتن آنها درآورده و آنها را مجبورکرده بود کلاهی شوند. وقتی به قم رسیدیم با اشاره به همین مطلب اظهارداشت به محض آنکه ازایران خارج شوم باز عمامه‌ها را از صندوق خانه‌ها در می‌آورند و برسرمی گذارند!
شهری که رضا دوست داشت و در آن ماندیم «یزد» بود. رضا « یزد» را به این خاطردوست داشت که ریشه مردم آن زرتشتی بود. رضا حضرت زرتشت را یک پیام آورالهی می‌دانست و می‌گفت زرتشت قبل ازهمه ادیان دیگر مردم را به یکتا پرستی دعوت کرده و او افتخار ایرانیان است.
رضا می‌گفت فرق مهم زرتشت با سایرپیامبران این است که زرتشت خود را پیامبرخدا معرفی نمی کند، بلکه به مردم راه الهی وخدایی را نشان می‌دهد.
رضا زرتشتی نبود. اوایل تظاهربه دینداری می‌کرد، اما بعدها ازدین ومذهب اسلام رویگردان شد و می‌گفت اسلام دین اعراب بادیه نشین است، چه دخلی دارد به ایرانی‌ها!

شاهد سقوط دوم

تاج الملوک پس از شرح سقوط رضاشاه و همراهی او تا اولین منزلگاه دوران تبعید در جزیره موریس، به خاطرات دوران سقوط محمد رضا می‌رسد. تاج الملوک خیلی سریع، پس از جایگزین شدن رضاشاه در تبعید به ایران باز میگردد و کار انتقال سلطنت به محمدرضا را سازمان می‌دهد و درواقع در سالهای اول سلطنت محمدرضا، آنکه سلطنت می‌کرده تاج‌الملوک بوده که از تجربه کافی و ارتباط‌های دیپلماتیک نیز برخوردار بوده است.
تاج الملوک که سقوط رضا شاه را دیده، اکنون از سقوط دوم، یعنی سقوط محمدرضا و انقلاب ۵۷ می‌گوید:

من همان اوایل سال ۵۶ که محمدرضا اصرارکرد به خارجه بیایم فهمیدم اوضاع خطرناک شده است.
ما آمدیم به آمریکا ومحمدرضا به اتفاق فرح درایران ماند. بچه‌های رضا )شاه( هم به اتفاق همسران و بچه‌هایشان ترک وطن کرده بودند. یادم هست به غلامرضا گفتم تو با برادرت بمان و به او قوت قلب بده. غلامرضا گفت: این تو بمیری دیگرازآن تو بمیری‌ها نیست! واگرجمعیت زیادی که درخیابان‌ها هستند تصمیم بگیرند به کاخ بریزند ارتش و قوای مسلحه نخواهد توانست جلوی آنها را بگیرند.
شما می‌دانید که غلامرضا ومحمودرضا واحمدرضا وخانواده‌هایشان زودتر ازهمه، حتی زودترازما جان خودشان را برداشتند و به خارج آمدند.
اینطورکه اشرف برایم می‌گفت دوتن ازفامیل مورد علاقه فرح درایران جا مانده اند و یحتمل به دست مردم بیفتند واعدام بشوند.
اشرف می‌گفت فرح مثل سیروسرکه می‌جوشد و به هردری می‌زند تا رضا قطبی وفریدون جوادی را ازایران نجات بدهد.
محمدرضا جلوی هیچ کس را نگرفته بود. چشمشان کورمی خواستند جان خود را نجات بدهند و خودشان را به حکومت جدید نچسپانند! چسباندند و حکومت جدید آنها را جلوی دیوارگذاشته وتیرباران کرده است.
من فهمیدم درایران چه شده است و چه اتفاقاتی روی داده است. هنوزهیچی نشده یک عده می‌آیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را ازدم تیغ بگذراند و خیلی حرف‌های دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می‌کرد ومی گفت نباید مملکت را ترک می‌کرد واگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد از آنکه محمدرضا به مصر رفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت‌ها کردیم.
می گفت: مادرجان! من نمی خواستم سلطنت را رها کنم، اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من وبدون مقدمه و بدون احتیاج، همینطور بیخود و بیجهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! و من فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم وخودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود ومعلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را واداربه خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید. از قبل یک عده شروع به رفتن کردند. ساواک گزارشات زیادی می‌آورد و اطلاع می‌داد که پولدارهای بزرگ دارند می‌روند و محمدرضا با تعجب می‌پرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا و انگلیس و اسرائیل دوست و همکاربودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.


انفجار شادی مردم پس از سقوط رضا شاه

حالا از زبان تاج الملوک بخوانید:
باید عرض کنم مردم نه تنها ازاستعفای رضا ورفتن اوازمملکت ناراحت نشدند ودربرابر مداخله متفقین برای مجبورکردن رضا به استعفاء عکس العمل نشان ندادند، بلکه درکمال چشم سفیدی ابراز خوشوقتی وخوشحالی هم کردند وروزنامه ها هم که تا سوم شهریور۱۳۲۰ دعاگوی رضا بودند شروع به هتاکی وفحاشی نمودند! رضا ازاین تغییرحالت مردم خیلی ناراحت بود. آقای " محمود جم" که پیرمرد سرد وگرم چشیده ای بود به رضا گفت که نباید ناراحت باشد این خاصیت عوام است که درایام قدرت حکام مجیزگوی آنها هستند ودرایام ضعف پنجه به روی آنها می‌کشند!
دراین مسافرت کلارمونت اسکرین ازکارکنان کنسولگری انگلیس درکرمان که خیلی روان فارسی صحبت می‌کرد همراه ما بود وفوق العاده احترام و تکریم می‌کرد وتمام تلاش وسعی او این بود که رضا احساس راحتی کند. قرارما این بود که به جزیره موریس برویم.
آقای کلارمونت اسکرین بعدها کنسول انگلستان درتهران و وزیرمختار انگلستان درتهران شد وازپادشاه انگلستان عنوان پرطمطراق " سر" گرفت. رضا ازاحترام اسکرین خیلی راضی بود واسکرین شب ها درکابین رضا می‌نشست وبرای او ازتاریخ ایران صحبت می‌کرد. شب دوم رضا مرا هم صدا کرد تا کنارش بنشینم وداستانهای اسکرین ازتاریخ ایران را گوش کنم.
واقعا جالب است که یک انگلیسی مثل بچه های جنوب شهرتهران فارسی حرف بزند وبهترازهرایرانی تاریخ مملکت ما را بداند. رضا خیلی ازدامنه اطلاعات اسکرین تعجب کرده بود. یک شب به من گفت بیخود نیست که اینها بردنیا حکومت می‌کنند.
اسکرین علاوه برفارسی به زبانهای اردو که مخصوص هندی ها بود وزبان پشتو که مخصوص افاغنه بود وزبان ترکی هم خیلی عالی حرف می‌زد.) با خود من ترکی صحبت می‌کرد که نگو ونپرس(.
چون خیلی با ما خودمانی شده بود. یک شب رضا روی عرشه کشتی ازاو پرسید چرا انگلیسی ها مصرا ازاوخواستند تا خاک ایران را ترک کند.
اسکرین گفت: این کمترین تنبیهی است که لندن برای اعلیحضرت رضا شاه درنظر گرفته است. ما انگلیسی ها خیلی وفادارهستیم. با آنکه اعلیحضرت رضا شاه نسبت به انگلستان کم لطفی کرده ودرمیانه راه خود را به آلمان نزدیک کردند معهذا انگلستان حاضرنشد اعلیحضرت را مجازات جدی کند. امیدوارم درآینده اعلیحضرت محمدرضا ولیعهد جبران مافات کرده ودربرابر این گذشت وبزرگواری دولت فخیمه انگلستان خدمتگزارصادق پادشاه انگلستان باشند.
درطول سفرکلارمونت اسکرین خیلی معلومات به ما می‌داد؛ تا اینکه یک روز رضا به اوگفت به خدا قسم که اگرمثل تو یک نفردردربارخود داشتم سرو کارم به امروزنمی کشید.
یک مشت احمق چاپلوس وکودن دراطراف من بودند که بلااستثناء همه اعمال ورفتارمرا تایید می‌کردند.
رضا مطابق عادت مالوف صبح ها که ازخواب بلند می‌شد به اندازه یک پشت ناخن تریاک استعمال می‌کرد وایضا" شب ها هم!
ملوانان هندی که با تریاک آشنا بودند وقتی بوی تریاک ازکابین رضا بیرون می‌زد پشت درکابین ازدحام می‌کردند تا ازبوی تریاک کیفورشوند! کاپیتان انگلیسی ویکی دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستی ریخته بودند به کابین او می‌رفتند ویکی دوبست می‌زدند.
فایده این مسافرت یکی هم این بود که چند نفرازخدمه کشتی بندرا تا رسیدن ما به مقصد تریاکی شدند! وقتی به بمبئی رسیدیم به یک کشتی بزرگتر به نام " برمه" منتقل شدیم.
کشتی برمه یازده هزارتنی وازنظر ظاهربیشتراز دوبرابرکشتی قبلی ما به نظر می‌رسید. این کشتی عظیم متعلق به شرکت هندرسون انگلیس بود که رضا هم مقداری ازسهم آن را درگذشته خریده بود، و درواقع رضا از سهامداران اصلی خط کشتیرانی هندرسون بود. چند نفرازپارسیان هندوستان هم جزو سهامداران این خط کشتیرانی بودند.
۲۴٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت.

عنوان : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند
تاج الملوک
استالین ایرانی بوده و نام اصلی او یوسف یوسف زاده بوده است . این جملات را تاج الملوک مادر محمد رضا شاه و همسر رضا شاه از دیدار خود با استالین و از زبان خود استالین نقل می کند . تاج الملوک که بر خلاف رضا شاه که فارسی را هم کاملا بلد نبود ، به سه زبان زنده دنیا مسلط بود ؛ در کتاب خاطرات خود از دیدار با هیتلر ، استالین و دیگران می گوید . نکته بسیار جالبی که دراین خاطرات وجود دارد ، نقش تعیین کننده تاج الملوک درتصمیمات حکومتی در این دو دوره است. او در پشت بسیاری از تصمیمات مهم سیاسی دوران رضاشاه و حتی سالهای پرحادثه سلطنت محمدرضا پسرش بوده ولی در معیت رضا شاه مجالی برای خود نمایی نداشته . او حتی با تمام کارگزاران نظامی و غیرنظامی این دو دوره از نزدیک آشنا و در تعیین سرنوشت و پست و مقام آنها تاثیر گذار بوده است .
کتاب خاطرات ملکه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا که کمتر درباره آن صحبت شده حاوی مطالب مهمی درباره ملاقاتهای سیاسی محمدرضا با استالین و هیتلر و دیگران است . در بخشی از کتاب او درباره دیدار خود و محمد رضا با استالین به نکات جالبی اشاره می کند و می نویسد :
ازبازی تقدیربا استالین که دشمن هیتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی که رضا ازایران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسیده بود، درتهران یک کنفرانس سران متفقین برگزارشد ورئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.
هیتلردچاربیماری روانی بوده است. این مرد دیوانه با روشن کردن آتش جنگ جهانی دوم میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و فقط ۲۲ میلیون نفرازمردم روسیه قربانی امیال شیطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.
درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگلیسیها وآمریکائیها هم چون ایران را اشغال کرده بودند خود را حاکم ایران میدیدند وحاضرنشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادارکردند تا به دیدن رئیس جمهوری آمریکا ونخست وزیرانگلستان برود. اما «یوسف استالین» شخصا به کاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ایران ومن که مادرش بودم ودختران وسایرفرزندان رضا ملاقات کرد وعصرانه خورد.
خوب. شما میدانید که استالین رهبراتحاد شوروی، یعنی گترین کشور جهان، بود. استالین که درشوروی و درهمه دنیا به او « مرد آهنین» میگفتند نقش اول را درپیروزی متفقین وشکست حکومت آلمان داشت. درحقیقت اگر مدیریت « استالین» نبود جنگ به نفع هیتلر تمام میشد.استالین ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العادهای کردند و بیشتراز۲۷ میلیون نفرکشته دادند تا هیتلررا واداربه شکست کردند.
استالین درموقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او «یوسف یوسف زاده» وازاهالی گرجستان واصلا ایرانی است. محمد رضا ازاین حرف استالین به وجد آمد واظهارخوشحالی کرد که استالین اصالتا ایران میباشد.
به نظرمن استالین شبیه کشاورزهای قلچماق وقوی هیکل روستایی بود. به دستهایش نگاه کردم دیدم خیلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.
مداوم پیپ میکشید وهر دو سه جملهای که میگفت ویا میشنید با صدای بلند میخندید.
درخلال صحبتهایش اصلا اسمی از رضا نیآورد، فقط ازمحمد رضا پرسید که درکجاها درس خوانده است؟ محمدرضا برایش توضیح داد که درسوئیس بوده است. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!
اوهمچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم سن وسال او دارد که تحت اسارت آلمانیها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است.
استالین که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و یک رهبر نمی تواند وقتی فرزندان دیگرهموطنانش در جنگ کشته میشوند فرزند خود را درجای امن پنهان کند وبه جبهه نفرستد.
ما همگی تحت تاثیرشخصیت جالب واستثنائی استالین قرارگرفته بودیم و باید بگویم که من هنوزتحت تاثیرشخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نکرده ام.
البته همین آقای « استالین» که مرد خوبی بود یک کار بدی هم قبلا درمورد ما کرده بود وتیمورتاش را که وزیردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!درحقیقت تیمورتاش ازهمان اوایل ورود به دربار و نزدیک شدن به رضا مامور شوروی بود و ریز وقایع دربار و منویات و تصمیات رضا را به شورویها اطلاع میداد. تیمورتاش دستگیروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد ومدام پافشاری میکرد که این داستان را انگلیسیها برای او ساخته اند تا او را نابود کنند.
درسالهای بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثرآنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلرو استالین نیافتم.
درمورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیارمهربان وخنده رو وبذله گو بود. برعکس هیتلرکه مدام پلکهایش را بهم میزد و دور اطاق راه میرفت و روی پاهایش چرخ میزد وحرکات عجیب وغریب میکرد، استالین خیلی راحت و آرام وآسوده بود ویک نوع لبخند شیرین ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود. این نوع رفتارازرهبر بزرگترین کشورجهان که مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی که فرزند ارشدش دراسارت آلمانیها بود بسیار برای ما عجیب به نظرمی رسید. موقعی که استالین با ما دست داد جملهای به روسی گفت که جزمن دیگران معنای آنرا نفهمیدند. یک نفردیلماج سفارت روسیه که همراه او بود گفت: « رفیق استالین میگوید زبان فارسی نمی داند آیا دربین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟»
من گفتم: « دا» استالین رو به محمد رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.
من معنای آنرا فهمیدم ولی چیزی نگفتم. بهمین خاطردیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: « حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسیها را میداند…» محمدرضا به علامت تائید سرخود را تکان داد و گفت» بله. انگلیسیها، فرانسه و آلمانی را صحبت میکنم .
استالین خندید وجمله دیگری را به زبان آورد.دیلماج فورا ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: ممکن است شما زبان امپریالیستها را خوب یاد بگیرید اما هرگزنمی توانید ازنقشههای آنها مطلع بشوید!»استالین دراین ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر) بلکه یک پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین چند نصیحت تند و صریح به محمد رضا کرد و به او گفت فئودالیسم یک سیستم قرون وسطائی است و شاه جوان ایران اگرمی خواهد موفق شود باید کشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمینها را به آنها بدهد.اوهمچنین به محمد رضا گفت نباید به حمایت امپریالیستها مطمئن باشد زیرا آنها همانطورکه رضاشاه را ازمملکت بیرون انداختند اگرمنافعشان به خطربیفتد او را هم ازکشوربیرون خواهند انداخت.استالین با آنکه میدانست ما ناراحت میشویم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذارکند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است جمع آوری نماید!
استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت. محمدرضا و ما هیچ نمی گفتیم و فقط گوش میکردیم. درپایان محمد رضا به استالین گفت: «من از توجهات شما تشکر میکنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کرده اند وتا وقتی مردم اینطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد!» بعد استالین که متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما کرد و وقتی فهمید پدرمن ازمهاجرین قفقازی بوده و زبان روسی میدانسته خیلی اظهارخوشحالی کرد وگفت قفقاز به واسطه کوهستانهای صعب العبورو جغرافیای خشن مهد پرورش مردان سخت کوش است وخیلی ازمردان ناحیه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمانها هستند. درآن موقع قفقاز یک منطقه وسیع درجنوب شوروی به مرکزیت تفلیس بود وجمهوریهای مختلف مثل آذربایجان وارمنستان وغیره وذالک وجود نداشت. وقتی مجلس کمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا کمی این پا وآن پا کرد و گفت: « آیا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالین با سلطنت من مخالف هستند؟!»
استالین گفت: دولت شوروی به واسطه مسلک خود حامی ملتهای تحت استعماروسلطه امپریالیستها است وبطورکلی با حکومتهای فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی کند وامیدواراست خود مردم این کشورها حقوق ازدست رفته خود را استیفا نمایند!»
بعد چون متوجه شد که محمدرضا ازاین پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپریالیستها تا روزی که یک قطره نفت درایران وخاورمیانه موجود است این منطقه را رها نخواهند کرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپریالیستها وارد جنگ شود. بنابراین با حکومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد کرد. ما معنای این حرف را خوب نفهمیدیم وفکرکردیم که استالین ما را به عدم مداخله شوروی درامورایران مطمئن کرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالین خیلی صریح شاه جوان را عامل امپریالیستها معرفی کرده و درواقع به ما صراحتا توهین کرده است. منظور ازامپریالیستها درسخن استالین آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپا بودند.
البته استالین آلمان را هم امپریالیست میدانست ومی گفت این جنگ (جنگ جهانی دوم) یک جنگ میان امپریالیستها برسرتقسیم غنائم و مناطق نفوذ است که پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن کشیده اند.
استالین درموقع ترک کاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود درکاخ بازدید کرد وبخصوص تابلوهای کمال الملک بسیارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فایده دارد که این آثار با ارزش هنری را دراین کاخ محبوس کرده ومردم کشورت را ازدیدن آنها محروم ساختهای ؟!ارزش این آثاروقتی است که همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. این خود خواهی شما است که چنین آثاری را برای تزئین کاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پایمال کرده اید. این یک اخلاق منحط امپریالیستی است.ما از این حرفهای استالین خیلی رنجیده خاطرشدیم. اما درآن وضعیت نمی توانستیم اعتراض بکنیم.
البته روسای ممالک آمریکا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نیامدند وتوهین آنها بزرگترازحرفهای سرد استالین بود. ما خیلی تعجب کردیم که دیلماج سفارت روس، سفیرروسیه درتهران و چند نفری که همراه استالین بودند درحضوراوآب میخوردند، راحت میخندیدند وپایشان را روی پایشان میانداختند و یا سیگار میکشیدند.آنها درخطاب قراردادن استالین هم هیچ عبارت محترمانهای به کارنمی بردند و فقط به او میگفتند: « رفیق استالین!» و این برای ما عجیب بود که روسها اینهمه نسبت به رهبر خودشانبیادب باشند. یک میرزای ادارات ما بیشتر ازاستالین کبکبه و دبدبه دارد .
به شاهپورغلامرضا گفتم از ایران نرو گفت: این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست!
۲۴٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : جمهوری اسلامی و شاه
آقای پرسشگر،
یکی از وظایف جمهمری اسلامی ماستمالی کردن جنایات پهلوی بود. شما خیال می کنید چرا کنفرانس گادولوپ برگزار شد . یا چرا هویزر به ایران آمد.
آگر جمهری اسلامی سرسپردگان رزیم را بی محاکمه و به شیوه ی قرون وسطایی به قتل نمی رسانید، نه تنها اسرار جنایات پهلوی فاش می شد بلکه اربابها هم شناخته می شدند.
اگر آنها می ماند دو در دادگاههای علنی اسرار وابستگی را می گفتند، فکر کنید چه افتضاحی برای آمریکا و انگلیس پیش میامد.
آقای علم در نهایت سر سپردگی به شاه خاطرات خو درا نوشت، ببینید از دربار چه جاسوسخانه ای تصویر می کند. وای اگر آن متهمان در محکمه اعتراف می کردند.
همه ی دوستان مخالف شما شرافتمندانه برخورد کردند و به کتاب فردوست اشاره نکرده اند، چون ساخته و پرداخته ی ج.ا. است و در سندیت آن تردید می شد کرد. این دوستان دشمن دشمن خودرا دوست نمی دانند.
آن کتاب را بخوانید، بسیاری از نکاتش با کتابهای شاه خائن و علم و دیگران مطابقت دارد.
۲۴٨٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : چرا وقتی جمهوری اسلامی با اتحاد همه نیروهای مخالف شاه تاسیس شد، تحقیقات محکمه پسند در رابطه با کشتاری که ساواک از مخالفین شاه کرد انجام نشد تا پس از ۳۱ سال ما اطلاعات دقیق داشته باشیم؟ چه نیروهایی مانع شدند و چرا؟
فرضیه:- فرض کنید، پس از جنگ جهانی دوم رقم یهودیان قربانی از طرف آلمانها ۵ میلیون و از طرف یهودیان ۷ میلیون اعلام شده بود و هر گروه دیگری را متهم می کرد که طرف مقابل دروغ می گوید و اسناد خود را را برای اثبات حرفشان رو می کردند. دو طرف به یکدیگر اتهام وارد می کرد، یکی می گفت که تو می خواهی قساوت هیتلر را کم جلوه دهی و دیگری جواب می داد که تو غلو می کنی چون میخواهی هیتلر را بدتر از آنچه بود جلوه دهی. گروه سومی هم می گفت که شکی نیست که هیتلر میلیون ها انسان بیگناه را نابود کرده ولی رقم دقیق یا نزدیک به دقیق را فقط می توان از طریق تحقیقات بوسیله متخصصین بیطرف و با مشارکت دو طرف دعوا و جمع آوری اسناد و مدارک بدست آورد. گروه چهارمی هم هست که برای منافع خود را در آن می بیند که دو گروه اول را همچنان در نزاع باقی بگذارد و با تخریب گروه سوم از کشف حقایق و ایجاد وفاق جلوگیری می کند.

اول ما باید تکلیف خود را روشن کنیم که به کدامیک از این نیروها تعلق داریم و چرا و تا کی و به چه قیمتی بر سر موضع خود خواهیم ایستاد.

من تکلیف خود را روشن کرده ام و بر سر موضع خود خواهم ایستاد و برایش مبارزه خواهم کرد تا صدایم بگوش همفکرانم برسد و صدایشان را بشنوم. اخبار روز یکی از رسانه هایی است که من مورد استفاده قرار می دهم.

********************

حقیقت اینست که پس از جنگ جهانی دوم چنین دعوایی صورت نگرفت و به یمن بازگشت دمکراسی به آلمان، دو طرف قضیه در کمال آزادی، صداقت، مسالمت جویی و همکاری تن به تحقیق و تفحص بیطرفانه دادند تا حقیقت روشن شود و حقیقت هم روشن شد. دو طرف قضیه از نتایج بدست آمده راضی شدند و همین تجربه مثبت تعیین کتتده روابط میان دو طرف در آینده شد. از آنزمان تاکنون دو ملت آلمان و اسراییل به دو کشور متحد و دوست تبدیل شده اند.

آیا چنین نتیجه ای در یک فضای استبدادی امکان پذیر است؟
چرا در اتحاد جماهیر شوروی مثل آلمان عمل نشد وقتی استالین ۲۰ میلیون انسان بیگناه را کشت؟ چرا در جمهوری دمکراتیک چین، کشتاری که مائو از ملت خود کرد چنین عمل نشد؟ چرا در ایران پس از انقلاب اسلامی چنین عمل نشد؟ آیا این روند باید در نظام بعدی ادامه یابد؟ چگونه می توانیم از وقوع دوباره آن جلوگیری کنیم؟ آیا تجارب دیگر کشورها می توانند کمکی بما بکنند تا تصمیم درست اتخاذ کنیم؟

-------------------------------------------------------------------------
پرسش کلیدی من

اگر صادق، با وجدان، خرد گرا، آزاد اندیش و حقیقت جو هستید به این یک سئوال پاسخ دهید. اگر هم بدلائلی که خود می دانید حاضر نیستید پاسخ دهید، اقلا جوابی برای خودتان پیدا کنید.

پرسش مهم من و امثال من از شمایی که ما را طبق اسناد و مدارک تخیلی خود سلطنت طلب و طرفدار استبداد و دیکتاتوری ارزیابی کرده اید اینست که:- چرا وقتی جمهوری اسلامی با اتحاد همه نیروهای مخالف شاه تاسیس شد، تحقیقات محکمه پسند در رابطه با کشتاری که ساواک از مخالفین شاه کرد انجام نشد تا پس از ۳۱ سال ما اطلاعات دقیق داشته باشیم؟ چه نیروهایی مانع شدند و چرا؟

-------------------------------------------------------------------------

سپاسگزارم
۲۴٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شهروند معمولی

عنوان : آق مرتضی، از مطرح کردن مباحث جانبی که هیچ ربطی به سوال مطرح شده ندارد پرهیز کنید.
آق مرتضی،
خیلی بد است وقتی یکی بلوف آدم را میخواند و دروغهایش را برملا میکند. بحث ما در اینجا بر سر خوب و یا بد بودن شاه یا خمینی نیست. بحث بر سر دروغگوییهای آدمهایی چون شماست. بله همه ما میدانیم که در زمان شاه در ایران دموکراسی نبود و سازمانهای حقوق بشر به این کار اعتراض میکردند. این نوشته آخر شما هم از قول عفو بین الملل همین را میگوید. بحث ما بر سر این ادعایی است که شما مطرح کردید. شما میگویید عفو بین الملل در گزارش خود مدعی شده که در سال ۱۹۷۶ ایران بیشترین میزان اعدام را در دنیا داشته.
چنین گزارشی در هیچ کجا، نه از قول عفو بین الملل، نه از قول کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، نه از قول سازمان دیدبان حقوق بشر، و نه هیچ سازمان و ارگان معتبر دیگری وجود ندارد. شما میفرمایید که گزارش این سازمان در "آبزرور " ۲۶ ماه مه ۱۹۷۴ منتشر شده (حالا چگونه گزارش حقوق بشر سال ۷۶ میتواند در سال ۷۴ منتشر شود الله و اعلم). بنده به سایت آبزرور رفتم و چنین چیزی ندیدhttp://observer.guardian.co.uk.
به سایت دیگری بنام http://www.newspaperarchive.com رفتم و باز هم نه در آبزرور و نه در هیچ روزنامه دیگری چنین چیزی نیافتم (این سایت http://www.newspaperarchive.com ارشیو روزنامه های غربی را در ۲۵۱ سال اخیر دارد).
آق مرتضی، این گوی و این میدان! محبتی کن و این گزارش عفو بین الملل را برایمان بیاور.
از حالا بگویم من هیچ علاقه ای به بحثهای عقیدتی ندارم. اینکه رژیم شاه خوب بود یا بد موضوع بحث من نیست. اینکه عفو بین الملل و یا هر سازمان دیگری در مورد شاه چه میاندیشد و یا فلان استاد دانشگاه و یا نویسنده چه نظری در مورد شاه دارد یا ندارد و یا اینکه سنگسار بد است و یا خوب است بحث من نیست. برای دیگر موضوعات میتوان تحقیقی جداگانه کرد و نیازی به رهنمونهای شما نداریم.
بحث بنده این است: شما مدعی هستید که عفو بین الملل در سال ۱۹۷۶ گزارش داد که ایران بیشترین اعدام را در دنیا دارد.
برای اثبات این نظر خود (و فقط این نظر) آیا منابع معتبر دارید یا ندارید. منابع معتبر نیز فقط و فقط مرتبط به این سازمان هستند و نه اظهار نظرهای این و آن که هیچ ارتباط رسمی با سازمان عفو بین الملل ندارند. به هر صورت گزارش سازمان عفو بین الملل که دود نمیشود برود هوا. محبتی کنید و منابع معتبر را برایمان پیدا کنید.
اگر هم نمیتوانید این ادعا را ثابت نمایید بگویید مدرکی ندارم. در چنان صورتی بنده هم حرفی با شما ندارم. شما به راه خود و ما به راه خود.
۲۴٨۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : پهلویها جیز واخ و بی تربیت
بعضی دوستان متخصص ارتباط موضوعات نامرتبطند. هرچه سئوال میپرسیم بلافاصله نتیجه میگیرند پهلویها جیز واخ و بی تربیت و...بودند. چرامطلب رامتوجه نمیشوید؟ کسی منکر ایرادات و حتی جنایات دوران پهلوی نیست. موضوع این است که مخالفانشان بدتر از خود پهلویهابودندکه در کامنتهای قبلی مواردش را ذکر کردم که کماکان منتظر پاسخ اقایان هستم وظاهرا باید تا انقلاب مهدی منتظر بمانیم!. از کتاب پهلوی رفرانس میاورید کامل بیاورید نه گزینشی. چرا عدم نیازبه ویزا برای ۸۰ کشور دنیا را نمیگوئید؟ چرا از بورسیه کردن حتی خالفان نمیگوئید؟خودمحمد رضا پهلوی میگوید که کسی بغیر از تروریستها و قاتلین اعدام نشده اند.اگر میتوانید ردش کنید.هیچکس بد مطلق وخوب مطلق نیست. همه اشتباه داشته اند اما اینکه همه تقصیر ها به گردن پهلویها بیاندازیم وخود را تبرئه کنیم ,مغرضانه و کمال بی انصافی است. پدر من زندانی دو رژیم بود, هم رفتار ساواک را دیده ام و هم حزب الله را. ومن نیز قربانی دورژیم بوده ام ولی از هیچ کدام کینه ای بدل ندارم چون معتقدم همه فرزند زمانه خود بوده ایم وبا کینه ورزی فقط بر طول مدت سختی مردم عمر رژیم خواهیم افزود. میتوان بدون کینه و تهمت ودشنام به توافق رسید حتی توافق در موافق نبودن. لازم نیست همدیگر را قانع کنیم ولی میتوان بر سر یک حداقلی توافق کرده و مشروط متحد شد. حذف هر گروهی اشتباه مسلم است.چه بخواهید چه نخواهید مجاهدین و مشروطه خواهان بزرگترین ومنسجم ترین و سیستماتیک ترین گروههای مخالفین هستند که از توانایی هایشان میتوان استفاده کرد. همانطور که نمیتوان حزب اللهی و طرفداران ج ا را حذف کرد. انقدر حذفی فکر وعمل وهمراهی کرده اید که به مرحله حذف خودتان رسید.
بقل نیمولر:
اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند
۲۴٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : اسناد جدید تر
آقای جستجوگر گرامی،
شما باور دارید که جمهوری اسلامی از شاه بدتره؟ منهم با شما همعقیده ام. در این تردیدی نیست. تفاوت نظر من با شما اینه که ما همه ی اینا رو باید توی زباله دونی تاریخ بریزیم (که شاه را ریختیم) و ایرانی نو ایجاد کنیم . چرا شما با این مشکل دارین و دوباره می خواین بساط سابق رو راه بندازین. شما چی جوری آینده را ضمانت می کنین؟
من نه بعنوان یک مخالف بلکه بعنوان یک هموطن با شما صحبت می کنم. شما به حنایات شاه اعتراف می کنین و می گین اما از جمهوری اسلامی بهتر بود، خب آره بهتر بود، حالا ما چرا تمام موازین انسانی ر و نادیده بگیریم و برای آقای رضا پهلوی در اون جنایات دست نداشته و احتمالا فعلا حسن نیت هم داره ، زمینه فراهم کنیم؟
این فقط یک شک دکارتی نیست. این جریان سابقه ی تاریخی در مملکت ما داره.

اگر نمی تو نین اسناد سال ۱۹۷۴ و ۱۹۷۶ راپیدا کنی لطفا گزارش های جدید رو ببین. من از همه ی دوستانی که حسن نیت دارن تقاضا می کنم با همون شیوه ای که آقا یا خانم جستجوگر پیشنهاد کرد این عناوین رو به انگیسی توی search engine
وارد کنن و مستقیما به سایت عفو بین الملل برن و نتیجه رو ببین.

Iran executions send a chilling message
۳۰ March ۲۰۱۰


EXECUTIONS UNDER PREVIOUS GOVERNMENTS

This is not the first time that Iran"s leaders have been accused of using summary executions or the death penalty as a tool of political control. Executions were used extensively under the Shah, and in the early days of the Islamic Republic as a way of eliminating political enemies and suppressing opposition.

In the ۱۹۷۰s, an increasingly unpopular Shah used the mass arrest of political opponents to eliminate political enemies and suppress opposition. At the time, Amnesty International criticized the Iranian authorities for what it described as the "extremely high number of executions" conducted after unfair trials by military tribunals.
من از دوستی که اسناد را میاره تقاضا می کنم به کتاب فریدن هویدا هم سری بزنه.
با تشکر از همه ی هموطنانی که استدلال را با لجالت عوضی نمیگیرن.
۲۴٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : جستجوگر

عنوان : منبع محکم
اگر در بخش search engine سایت بروید و مطالب را در آن تایپ کنید به اسناد قبل از سال ۲۰۰۳ نیز دسترسی خواهید داشت. ابتدا چکیده ای از مقاله را برای شما میگذارد. میتوانید روی آن کلیک کنید تا کل مقاله را به شما نشان دهد.
در هر صورت نه در سایت عفو بین الملل و نه در دیگر سایتهای معتبر وابسته به نهادهای بین المللی اثری از اسناد مورد ادعای جناب مرتضی، که نشان دهد ایران در سال ۷۶ دارای بالاترین نرخ اعدام است، وجود ندارد. این مسئله فقط در چند سایت کوچک بی نام و نشان، و از قول کاربران، و همینطور در نقل قول از چامسکی و بلوم عنوان شده. آنها نیز این حرف را به نقل از براهنی زده اند، که به نوبه خود آنرا از قول مارتین انالز نقل کرده. من نام انالز و مطالب مربوط به او را نیز گوگل کردم و چنین گزارشی از او ندیدم.
در هر صورت برای اثبات چنین مطلب مهمی نیاز به ارائه مدارک و اسناد بسیار محکم است. باز تکرار میکنم هر کسی که در این زمینه میتواند منبع محکمی، که وابسته به عفو بین الملل و یا هر سازمان معتبر دیگری باشد، را ارائه دهد از او ممنون هستم. در این مورد نمیتوان به چند وبلاگ بی نام و نشان متکی بود
۲۴٨۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : آبزرور
آقای جستجوگر گرامی در "آبزرور " ۲۶ ماه مه ۱۹۷۴ شاهکارها از قول عفو بین الملل نقل شده .
تکرار نام صباحی از سی سلطنت طلبان شرمنده که خود شونو لیبرال معرفی می کنن هم مسخره و هم غم انگیزه. این بحث ارزان تر و بچگانه تر از آونه که من جدی درگیرش بشم. اما حالا که برای روشن کردن ابهامات آقای روشنگر مجبور شدم این پیام آخر رو هم بذارم اجازه بدین از کتاب استاد پیشینم خانم نیکی کدی که چهره ای جهانی در زمینه ی ایرانشناشی، مردمشناسی و اسلام هست نام ببرم. در برابر اعتبار خانم کدی جهانیه.
خواهش می کنم کتاب انقلاب ایران: ریشه ها و نتایج را بخونید. احتمالا بفارسی هم ترجمه شده
اینم بخشی از تالیفات این پژوهشگر در مورد ایران و فرهنگ منطقه:
مقایسه کنید
NIKKI KEDDIE
PROFESSOR EMERITUS

Office: ۵۳۸۵ Bunche Hall
Phone: (۳۱۰)۸۲۵-۴۶۰۱
Fax: ۳۱۰-۲۰۶-۹۶۳۰
E-mail: keddie@history.ucla.edu

Mailing Address:
UCLA Department of History
۶۲۶۵ Bunche Hall
Box ۹۵۱۴۷۳
Los Angeles, CA ۹۰۰۹۵-۱۴۷۳

Curriculum Vitae

Class Websites
Field

Near East
Selected Publications

I. Books and Special Issue of Journals
Iran and the Muslim World: Resistance and Revolution. London: MacMillan, ۱۹۹۵.

Ed. Debating Gender, Debating Sexuality. New York: N.Y.U. Press, ۱۹۹۵, authored introduction.

Qajar Iran and the Rise of Reza Khan: ۱۷۹۶-۱۹۲۵. Costa Mesa: Mazda, ۱۹۹۹.

Co-ed with Jasamin Rostam-Kolayi. “Women in Twentieth Century Religious Politics.” Special issue of Journal of Women’s History. Vol. ۱۰, No. ۴. (Winter ۱۹۹۹). Authored first article.

Co-ed with Rudi Matthee. Iran and the Surrounding World: Interactions in Culture and Cultural Politics.
Seattle: University of Washington Press, June ۲۰۰۲.

Modern Iran: Roots and Results of Revolution. New Haven: Yale University Press, ۲۰۰۶.

Women in the Middle East: Past and Present. Princeton: Princeton University Press, ۲۰۰۷.

II. Articles and Chapters (excluding short encyclopedia articles and journal book reviews)
"Secularism and the State: Towards Clarity and Global Comparison." New Left Review. Vol. ۲۲۶ (November/December ۱۹۹۷): ۲۱-۴۰.

"The New Religious Politics: Where, When, and Why Do "Fundamentalisms" Appear?" Comparative Studies in Society and History. Vol. ۴۰, No. ۴ (Oct. ۱۹۹۸): ۶۹۶-۷۲۳.

"Iran: Understanding the Enigma,” Middle East Review of International Affairs ۲:۳ (Sept. ۱۹۹۸), http://www.ciaonet.org/olj/meria/meria۹۸_keddie.html.

“The New Religious Politics and Women Worldwide: A Comparative Study.” Journal of Women’s History. Vol. ۱۰, No. ۴ (Winter, ۱۹۹۹): ۱۱-۳۴.

“Women and Religious Politics in the Contemporary World.” ISIM Newsletter. ۳/۹۹ (July ۱۹۹۹).

“Women in Iran since ۱۹۷۹.” Social Research. Vol. ۶۷, No. ۲ (Summer, ۲۰۰۰); special issue: “Iran: Since the Revolution.” ۴۰۵-۴۳۸.

“The Study of Muslim Women in the Middle East: Achievements and Problems.” Harvard Middle Eastern and Islamic Review. Vol. ۶ (۲۰۰۰-۲۰۰۱): ۲۶-۵۲.

Co-ed with Azita Karimkhany. “Women in Iran: An Online Discussion.” Middle East Policy. Vol. ۸, No. ۴ (December, ۲۰۰۱): ۱۲۸-۱۴۳.

“Shi’ism and Change: Secularism and Myth,” in Shi’ite Heritage: Essays on Classical and Modern Traditions, ed. L. Clarke (Binghamton, NY: Global Publications, ۲۰۰۱).

“Women in the Limelight: Some Recent Books on Middle Eastern Women’s History since ۱۸۰۰.” International Journal of Middle East Studies. Vol. XXXIV, No. ۳ (August, ۲۰۰۲).

"Secularism and its Discontents." Daedalus. (Summer ۲۰۰۳).

"L"Iran evolverà, ma da solo." Aspenia:. No. ۲۲. America Black and White. Aspen Institute: Italia, Rome. (October ۲۰۰۳):۱۸۵-۱۹۲.
English version, "Iran: change will come from within." Aspenia International. No. ۲۱/۲۲. Economy & Security. Aspen Institute: Italia, Rome. (December ۲۰۰۳): ۱۵۰-۱۵۷.

"A Woman"s Place: Democratization in the Middle East." Current History. Vol. ۱۰۳, No. ۶۶۹ (January ۲۰۰۴).

“Trajectories of Secularism in the West and the Middle East.” Global Dialogue. Vol. ۶, No.۱-۲ (Winter-Spring ۲۰۰۴).

“Women in the Middle East since the Rise of Islam.” Women’s History in Global Perspective, Vol. ۳, ed. Bonnie G. Smith. Urbana, IL: University of Illinois Press, ۲۰۰۵, ۶۸-۱۱۰.

“Revolutionary Iran: National Culture and Transnational Impact,” in Robert W. Hefner, ed., The New Cambridge History of Islam, Vol. ۶, Muslims and Modernity: Society and Culture since ۱۸۰۰.

Opinion Pieces and Newspaper Reviews
“Divine Inspiration.” New York Times. (December ۱۶, ۲۰۰۱): Op-ed.

“Why Reward Iran’s Zealots?” Los Angeles Times. (Feb.۱۷, ۲۰۰۲): Sunday Opinion, Section M.

“Don’t judge a woman by her cover: life is
not all bad in Iran,” The Times (London) (February ۹. ۲۰۰۴), http://www.timesonline.co.uk/article/۰,,۱۰۷۲-۹۹۴۷۶۳,۰۰.html.

“War without End Brings Endless Dangers.” History News Service syndication to several newspapers and online services. Published online by History News Network, (Feb. ۲۰۰۲), as “Endless Enemies,” and by the Gulf/۲۰۰۰ Project: http://gulf۲۰۰۰.columbia.edu/.

“Taking History on Faith,” Review of Reza Aslan, No God but God: The Origins, Evolution, and Future of Islam,” Washington Post, April ۷, ۲۰۰۵, C۲.

“On History in the Twentieth Century,” Daedalus, Summer ۲۰۰۶ (Letter to the Editor).

ARTICLES AND BOOK CHAPTERS BEFORE ۱۹۹۵

"Labor," in The Economy of India; "Labor," in The Economy of Pakistan; "Labor," in The Economy of Nepal; "Labor Force," in A Survey of Nepal Social Life; "Agrarian Reform," in The Economy of Pakistan; Human Relations Area Files, new Haven, ۱۹۵۶.
"Labor Problems of Pakistan." Journal of Asian Studies (May ۱۹۵۷): ۵۷۵-۵۸۹. "Western Rule Versus Western Values: Suggestions for a Comparative Study of
Asian Intellectual History." Diogenes ۲۶ (۱۹۵۹): ۷۱-۹۶. Also published in
French and Arabic versions of Diogenes.
Sayyed Hasan Taqizadeh, "The Background of the Constitutional Movement in Azerbaijan." Translated with notes by Nikki Keddie. Middle East Journal XIV, no. ۴ (۱۹۶۰): ۴۵۶-۴۶۵. Reprinted in Iran.
Historical Obstacles to Agrarian Change in Iran. Claremont, California, ۱۹۶۰. Parts reprinted in C. Issawi, Economic History of Iran. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۷۱.
"Religion and Irreligion in Early Iranian Nationalism." Comparative Studies in Society and History IV, no. ۳ (April ۱۹۶۲): ۲۶۵-۲۹۵
"Symbol and Sincerity in Islam." Studia Islamica XIX (۱۹۶۳): ۲۷-۶۳.
With A. H. Zarrinkoub. "Fida"iyyan-i Islam." In Encyclopedia of Islam, ۱۹۶۴. "Afghani in Afghanistan." Middle Eastern Studies I, no. ۴ (۱۹۶۵): ۳۲۲-۳۴۹.
"The Origins of the Religious-Radical Alliance in Iran." Past and Present ۳۴ (July
۱۹۶۶): ۷۰-۸۰.
"The Pan-Islamic Appeal: Afghani and Abdulhamid II." Middle Eastern Studies II (October I۹۶۶); ۴۶-۶۷.
"Sayyid Jamal ad-Din"s First ۲۷ years: The Darkest period." Middle East Journal XX, no. ۴ (autumn ۱۹۶۶): ۵۱۷-۵۳۳.
"British Policy and the Iranian Opposition, ۱۹۰۱-۱۹۰۷." Journal of Modern History XXXIX, no. ۳(۱۹۶۷): ۲۶۶-۲۸۲.
"Islamic Philosophy and Islamic Modernism." Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies VI (۱۹۶۸): ۵۳-۵۶.
"The Iranian Village before and after Land Reform." Journal of Contemporary History III, ۳ (۱۹۶۸): ۶۹-۹۱. Reprinted in Development and Underdevelopment, edited by H. Bernstein. Harmondsworth, England: Penguin, ۱۹۷۴.
"La rivoluzione constituzionale iraniana del ۱۹۰۵-۱۹۱۱." Rivista Storica Italiana LXX, I (۱۹۶۸): ۶۱-۷۰. English version in "The Iranian Constitutional

Revolution of ۱۹۰۵-۱۹۱۱: A Brief Assessment." Iran Society: Silver Jubilee Volume. Calcutta, ۱۹۷۰.
"Iranian Politics ۱۹۰۰-۱۹۰۵: Background to Revolution." Middle Eastern Studies, ۵, no. I: ۳-۳۱; no. ۲: ۱۵۱-۱۶۷; no. ۳: ۲۳۴-۲۵۰ (۱۹۶۹).
"Pan-Islam as Proto-Nationalism." Journal of Modern History ۴۱ (March ۱۹۶۹): ۱۷-۲۸.
"The Roots of the Ulama"s Power in Modern Iran." Studia Islamica, XXIX (۱۹۶۹): ۳۱-۵۳. Reprinted in Scholars, Saints, and Sufis.
"Sayyid Jamal ad-Din al-Afghani: A Case of Posthumous Charisma?" In Philosophers and Kings edited by D. Rustow, ۱۴۸-۱۷۹. New York: Braziller, ۱۹۷۰.
"Iran." in Der Islam Vol. II, edited by G. E. von Grunebaum, ۱۶۰-۲۱۷. Frankfurt:
Fisher Weltgeschichte, ۱۹۷۱. Also available in Italian and Spanish translations. "The Assassination of the Amin as-Sultan (Atabak-i A"zam)." In Iran and Islam
edited by C. E. Bosworth, ۳۱۵-۳۲۹. Edinburgh: Edinburgh University Press,
۱۹۷۱.
"The Iranian Power Structure and Social Change ۱۸۰۰-۱۹۶۹: An Overview." International Journal of Middle East Studies IV (۱۹۷۳): ۳-۲۰.
"The Persian Land Reform ۱۹۶۲-۱۹۶۶ by A. K. S. Lambton." Middle Eastern Studies VII, no. ۳ (۱۹۷۱): ۳۷۳-۳۷۸.
"Capitalism, Social Control, and Stratification in Iranian Villages before and after Land Reform." In Rural Politics and Social Change in the Middle East edited by R. Antoun and I. Harik, ۳۶۴-۴۳۱. Bloomington, Indiana: University of Indiana Press, ۱۹۷۲.
"The Economic History of Iran ۱۸۰۰-۱۹۱۴ and its Political Impact." Iranian Studies VI, nos ۲-۳ (۱۹۷۲): ۵۸-۷۸.
"Intellectuals in the Middle East: A Brief Historical Consideration." Daedalus (summer ۱۹۷۲): ۳۹-۵۷.
"An Assessment of American, British, and French Works since ۱۹۴۰ on Modern Iranian History." Iranian Studies VI, nos ۲-۳ (۱۹۷۲): ۲۵۵-۲۷۱.
"Is There a Middle East?" International Journal of Middle Eastern Studies IV (۱۹۷۳): ۲۵۵-۲۷۱.
Four articles, with my photographs: "New Life for Old Monuments." "Preserving Persepolis." "The Masjed-e Jom"eh of Isfahan." "Delving under Old Paint." Kayhan International Tehran, ۲۶-۲۷ February; ۴-۵ March ۱۹۷۴.
Four articles, with my photographs: "Carpets as Handicrafts." "Making Carpets at Home." "The Crafts Renaissance." "The Handicrafts Future." Kayhan International, Tehran, ۲۰ May; ۲۲ May; ۲۳ May; ۲۸ May ۱۹۷۴.
"History and Economic Development." In The Social Sciences and Economic Development edited by K. Farmanfarmanian, ۴۰-۵۷. Princeton: Princeton University Press, ۱۹۷۶.
With J. Dhamija. "Namads." A Survey of Persian Handicraft, edited by J. and S. Gluck, ۲۷۷-۲۸۸. Tehran: Bank Melli, ۱۹۷۷.
"Culture Traits, Fantasy, and Reality in the Life of Sayyid Jamal ad-Din al-Afghani." Iranian Studies IX, nos ۲-۳ (۱۹۷۶): ۸۹-۱۲۰.
"Development in the Middle East - A Comparison between Turkey, Iran and Egypt." Communications and Development Tehran, I, nos ۲-۳, ۱۹۷۷. "Islam et Politique en Iran." Le Monde Diplomatique. Paris, August ۱۹۷۷.

"TThe Midas Touch: Black Gold, Economics, and Politics in Iran Today." Iranian Studies X, no. ۴ (۱۹۷۷-de facto ۱۹۷۹): ۲۴۳-۲۶۶. German translation in Revolution in Iran and Afghanistan. Frankfurt: Syndikat, ۱۹۸۰.
"Iran, ۱۷۹۷-۱۹۴۱." In Commoners, Climbers, and Notables, edited by C. A. O. van Nieuwenhujze, ۱۲۲-۱۳۹. Leiden: Brill, ۱۹۷۷.
"Class Structure and Political Power in Iran since ۱۷۹۶." In State and Society in
Iran, edited by A. Banani, ۳۰۵-۳۳۰. Iranian Studies, Boston, ۱۹۷۹.
"Problems in the Study of Middle Eastern Women." International Journal off."
Middle Eastern Studies X, no. ۲ (۱۹۷۹): ۲۲۵-۲۴۰.
"Oil, Economic Policy, and Social Conflict in Iran." Race and Class XXI, ۱ (۱۹۷۹): ۱۳-۲۹.
"Iran: The Roots of Revolution." Gazelle Review ۶ (۱۹۷۹): ۲۶-۳۳.
"Iran: Is `Modernization" the Message?" Middle East Review XI, no. ۳ (۱۹۷۹): ۵۵-۵۶.
"Islam and Politics: New Factors in the Equation." Los Angeles Times, Opinion lead, Dec. ۲, ۱۹۷۹ (۲ pages, ۷ pages typescript). "Khomeini"s Fundamentalism is as Revolutionary as His politics," Los Angeles Times, Opinion first page, Jan. ۱۳, ۱۹۸۰ (۲ pages, ۷ pages typescript). (The newspaper articles" titles are not mine.)
"Socioeconomic Change in the Middle East since ۱۸۰۰: A Comparative Analysis." In The Islamic Middle East, ۷۰۰-۱۹۰۰, edited by A. L. Udovitch. Princeton: Darwin Press, ۱۹۸۱.
"The History of the Muslim Middle East." In The Past Before Us: Contemporary:. Historical Writing in the United States, edited for the American Historical Association by Michael Kammen. Ithaca: Cornell University Press, ۱۹۸۰.
"Pre-Capitalist Structures in the Middle East." Journal of Arab Affairs I, no. ۲ (April ۱۹۸۲): ۱۸۹-۲۰۸. French version, "Structures precapitalistes dans le Moyen-Orient." In Structures et cultures precapitalistes, edited by Rene Gallissot. Paris, ۱۹۸۱.
"Iran: Change in Islam; Islam and Change." International Journal of Middle Eastern Studies l ۱ (۱۹۸۰): ۵۲۷-۵۴۲. German translation in Religion and Politik im Iran, edited by K. Greussing. Frankfurt, ۱۹۸۱.
"Iran: Islam and Revolution." In Iran in der Krise. Bonn: under the auspices of the Friedrich-Ebert-Stiftung ۱۹۸۰. ,
"L"ayatollah est-il un integriste?" Le Monde ۲۲ August ۱۹۸۰.
"Understanding the Iranian Revolution." The Center Magazine (May-June ۱۹۸۰): ۳۸-۴۶.
"The Iranian Revolution and U.S. Policy." SAIS Review (winter ۱۹۸۱-۸۲): ۱۳-۲۶. With Lois Beck, The Qashqa"i People of /ran. Los Angeles: UCLA Museum of
Cultural History, ۱۹۸۱. Includes color and black and white photographs by
Nikki Keddie.
"Revolution of Terror." Los Angeles Times ۱۷ January ۱۹۸۲. Reprinted in the International Herald Tribune and the London Guardian.
"Money and Ethics in Middle East Studies." Middle East Studies Association Bulletin XVI, ۱ (July ۱۹۸۲): ۱-۸.
"Comments on Skocpol." Theory and Society ۱۱ (۱۹۸۲): ۲۸۵-۲۹۲. [Commenting on Theda Skocpol, "Rentier State and Shi"a Islam in the Iranian Revolution," pages ۲۶۵-۲۸۳ of same issue, at request of editors.]

Co-signed with others, Obituaries of G. E. von Grunebaum in the American
Historical Review ۱۹۶۲. And University of California In Memoriurn. "Khomeini"s Opponents See Success for Their Crusade." Los Angeles Times ۴
October ۱۹۸۱.
"Will Iran"s Bloody Factional Fighting Escalate Into Civil War?" Los Angeles Times ۵ July ۱۹۸۱.
"Iran: Religious Orthodoxy and Heresy in Political Culture." In Religion and Society: Asia and the Middle East, edited by C. Caldarola. The Hague, ۱۹۸۲.
"Islamic Revival as Third Worldism." In Le Cuisinier et le Philosophe: Honunage a Maxime Rodinson, edited by J.-P. Digard, ۲۷۵-۲۸I. Paris: Masonneuve et Larose, ۱۹۸۲.
"The Minorities Question in Iran." The Iran-Iraq War: Old Weapons, New Conflicts, edited by Shaheen Ayubi and Shirin Tahir-Kheli, ۸۵-۱۰۸. New York: Praeger, ۱۹۸۳.
"Iran"s Revolutionaries Flirt with Moderation." Los Angeles Times ۱۳ February ۱۹۸۳.
"Iranian Revolutions in Comparative Perspective." American Historical Review ۸۸, no. ۳ (June ۱۹۸۳): ۵۷۹-۵۹۸.
"Afgani, Jamal-al Din." In Encyclopedia Iranica, edited by E. Yarshater, ۴۸۱-۴۸۶. "Must the Cold War Keep Growing Colder?" Los Angeles Times, ۲۷ December ۱۹۸۳.
"Material Culture and Geography: Toward a Holistic History of the Middle East." Comparative Studies in Society and History ۲۶ (October ۱۹۸۴): ۷۰۹-۷۳۵. Reprinted and revised in Comparing Muslim Societies, edited by Juan R. I. Cole. Ann Arbor: University of Michigan Press, ۱۹۹۲.
"Islamic Revival in the Middle East: A Comparison of Iran and Egypt." In Arab
Society, edited by Samih K. Farsoun, ۶۵-۸۳. London: Croom Helm, ۱۹۸۵. "Islamic Revival in Comparative Perspective." In Iran Since Revolution, edited by
Barry Rosen. New York: Columbia University Press, ۱۹۸۵.
"Khomeini"s Rule." London Review of Books ۷, ۴, ۷, (March ۱۹۸۵): ۷-۸. "The Islamic Opposition." The Middle East (August ۱۹۸۵): ۴۲-۴۳.
"West Sumatra"s Minangkabau." The World and I no. ۷ (۱۹۸۶): ۱۴۸-۱۵۷. "Senegal: The Islam of Sufi Orders." The World and I no. ۸ (۱۹۸۶): ۱۸۲-۱۸۷. "The Qashga"i of Southern Iran." The World and I no. ۱ ۱ (۱۹۸۶): ۴۷۴-۴۹۷. "Ideologie et institutions dans les societes musulmanes post-coloniales." Politique
etrangere ۵۱, no. ۲ (summer ۱۹۸۶): ۴۴۷-۴۶۴.
"Religion, Ethnic Minorities, and the State in Iran." In The State, Religion, and Ethnic Politics: Afghanistan, Iran and Pakistan, edited by Ali Banuazizi and Myron Weiner, ۱۵۷-۱۶۶. Syracuse, New York: Syracuse University Press, ۱۹۸۶.
"Shi"ism and Revolution." In Religion, Rebellion, Revolution, edited by Bruce Lincoln, ۱۵۷-۱۸۲. London: Macmillan, ۱۹۸۵.
۴
"Islam and Society in Minangkabau and in the Middle East: Comparative Reflections." Sojourn ۲, no. ۱ (۱۹۸۷): ۱-۲۳.
"The Islamist Movement in Tunisia." The Maghreb Review II, no. I (January-February ۱۹۸۶): ۲۶-۳۹.
"Ideology, Society and the State in Post-Colonial Muslim Societies." In State and Ideology in the Middle East and Pakistan, edited by Fred Halliday and Hamza Alavi, ۹-۳۰. London: Macmillan, ۱۹۸۸.

"Iranian Imbroglios: Who"s Irrational?" World Policy Journal I (winter ۱۹۸۷-۸۸): ۲۹- ۵۴.
"The Rights of Women in Contemporary Islam." In Human Rights and the World"s Religions, edited by Leroy S. Rouner, ۷۶-۹۳. Notre Dame: University of Notre Dame Press, ۱۹۸۸.
"The Yemen Arab Republic (North Yemen): History and Society." In Sojourners and Settlers: The Yemeni Immigrant Experience, edited by Jonathan Friedlander. Salt Lake City, Utah: University of Utah Press, ۱۹۸۸. With several photographs by the author from the related exhibition at the Smithsonian Institution and seven other museums.
"The Iranian Revolution in Comparative Perspective." In Islam, Politics and Social Movements, edited by Ira Lapidus and Edmund Burke III. Berkeley: University of California Press, ۱۹۸۸.
"The Past and Present of Women in the Muslim World." Journal of World History I, no. ۱ (۱۹۹۰): ۷۷-۱۰۸.
Wi" " M. Amanat, "Iranian Politics ۱۸۵۲-۱۹۲۲." In Cambridge History of Iran, vol. VII, edited by Peter Avery and Gavin Hambly. New York: Cambridge University Press, ۱۹۹۱.
"The Revolt of Islam and its Roots." In Political Dynamics: Global Research Perceptives, edited by Dankwart Rustow and K. Erickson. New York: Harper, ۱۹۹۱.
"Reflections on the Influence of the Iranian Revolution." In Iran, the Middle East, and the Decade of the ۱۹۹۰s, ۳۳-۳۷. New Jersey: Montclair State College, Upper Montclair, ۱۹۹۱.
"Obstacles to Early Industrialization in the Middle East." In Between Development and Underdevelopment, edited by Jean Batou, ۱۴۳-۱۵۶. Geneva: Librairie Droz, ۱۹۹۱.
"Can Revolutions be Predicted: Can Their Causes be Understood?" CONTENTION I, no. ۲ (۱۹۹۲): ۱۵۹-۱۸۲. Two responses by author on this subject published in issues I, no. ۳ (۱۹۹۲) and II, no. ۲ (۱۹۹۳).
"Why Has Iran Been Revolutionary?" In Reconstruction and Regional Diplomacy in the Persian Gulf, edited by H. Amirahmadi and N. Entessar, ۱۹-۳۲. London and New York: Routledge, ۱۹۹۲.
"The End of the Cold War and the Middle East." Diplomatic History ۱۶, no. ۱ (winter ۱۹۹۲): ۹۵-۱۰۳. Reprinted in The End of the Cold War: Its Meaning and Implications, edited by Michael J. Hogan. New York: Cambridge University press, ۱۹۹۲.
With Farah Monian, "Militancy and Religion in Contemporary Iran." In Fundamentalisms and the State, edited by Martin E. Marty and R. Scott Appleby. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۹۳.
"The Fall of the Soviet Union and the Start of the New Middle East." Working Papers no. ۲۲. Los Angeles: Von Grunebaum Center for Near Eastern Studies, UCLA, ۱۹۹۲.
"The Shi"a of Pakistan: Reflections and Problems for Further Research." Working Papers no. ۲۳. Los Angeles: Von Grunebaum Center for Near Eastern Studies, UCLA, ۱۹۹۳.
"The French Revolution and the Middle East." In The Global Ramifications of the French Revolution, edited Joseph Klatis and Michael Haltzel. Washington, D.C.: Woodrow Wilson Center Press, ۱۹۹۴.

"The Revolt of Islam ۱۷۰۰-۱۹۹۳: Comparative Considerations and Relations to
Imperialism." Comparative Studies in Society and History ۳۶, no. ۳ (۱۹۹۴). Several encyclopedia articles, in Colliers Encyclopedia, Encyclopedia Iranica and
Encyclopedia of the Modern Islamic World.
Many book reviews in Times Literary Supplement, New York Times, London Review of Books, Los Angeles Times, the American Historical Review, Middle Eastern Studies, Iranian Studies, The Journal of Economic History, Political Science Quarterly, Current History, Journal of Asian Studies, Far Eastern Quarterly, Journal of the American Oriental Society (review article from a con¬ference paper, "The Contributions of Vladimir Gordlevsky to the History of the Seljuk Turks"), The Historian, MERIP Reports, etc.
Awards

۱۹۹۴ elected a fellow of the American Academy of Arts and Sciences

۲۰۰۱ mentoring award of Middle East Studies Association, which also made me an
honorary fellow in ۲۰۰۳.

۲۰۰۱ award for scholarly distinction from the American Historical Association

۲۰۰۲ Persian History award from the Encyclopedia Iranica Foundation

In ۲۰۰۴ I won the generous prize of the International Balzan Foundation, half of which is devoted to others" research and has enabled me to bring six post-doctoral fellows in women’s studies to UCLA in the course of four years.

The fellows for ۲۰۰۵-۰۶ were Holly Shissler, who taught two courses in History, and Nayereh Tohidi, who taught in Women’s Studies. ۲۰۰۶-۰۷ fellows were Masserat Amir-Ebrahimi in Geography and Sociology and Jasamin Rostam-Kolayi in History. The ۲۰۰۷-۲۰۰۸ fellow was Houri Berberian in History and the ۲۰۰۸-۲۰۰۹ fellow is Janet Afary in History.

I have had these major fellowships, in addition to several summer and
UCLA grants: AAUW (۱۹۵۴-۵۵): Guggenheim (۱۹۶۳-۶۴), SSRC (۱۹۵۹-۶۰, ۱۹۶۶),
Rockefeller (۱۹۸۰, ۱۹۸۲; Bellagio, ۱۹۹۲); I was visiting scholar for
four months at the Woodrow Wilson Center, Washington, D.C., in ۱۹۸۲,
and was associate professor, Harvard summer school, ۱۹۶۷ and visiting
professor, University of Rochester (۱۹۷۰), and University of Paris,
III (۱۹۷۶-۷۸). I have spent a total of three years in Iran and have
done extensive research travel in Europe, the Middle East, East and
Southeast Asia, and Africa.
۲۴٨۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : تهمینه سنجر

عنوان : حذف
دوستان،
اسناد مربوط به پیش از سال ۲۰۰۳ از سایت عفو بین الممل حذف شده و در دیگر آن سایت موجود نمی باشد. اما نویسندگانی که مخالف شاهند آنرا جاهای مختلف نقل کرده اند.
۲۴٨۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اول سلطنت طلبان نظرشان را راجع به این سند بدهندتا سند های بعدی را بیاورم

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اینهم سند برای اینکه سلطنت طلبان از زبان شاه خودشان بشنوند که اختیا او دست امریکا بوده است

سلطنت طلبای مثل پرسشگر و نیاز و ۵۰ ساله وسالاری وناشناس اول نظرشان و برداشت شان را راجع به این سند که نوشته شاهنشاه قدرتمند ونوکرماب شان است بدهند تا من به خودم زحمت اوردن سندهای دیگر را بدهم گرچه سند همان خروش مردم و سرنگونی دیکتاتور جنایتکار است

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دوست عزیز مرتضی الف

عنوان : سند زیاد است ولی واقعا سلطنت طلبان نمیدانند که شاه نوکر امریکا بود?
سلطنت طلبان بروند همین کتاب پساسخ به تاریخ را دوباره بخوانند من متاسفانه نمیتوانم هی بروم از صفحات کتاب این مردک جنایتکار بنویسم و اینجا بیاورم چون اعتقاد ندارم که این پرششگر و ناشناس و نیاز و ۵۰ ساله وسالاری که همه شان بعید نیست که یک نفر باشند این چیزها را نمیدانند اینها هم میدانند شاه جنایت کرده و نوکر بیگانگان بوده است. اینها میدانند که شاه جزنی و همرزمانش را کشت و به همان قوانین خودش هم وفادار نبود و اینها میدانند که نخست وزیر مملکت اقای اعلم خود را نوکر خانه زاد شاه میدانست.

چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»

سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۴٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : خداحافی مرتضی الف ها تا مقاله دیگروفرصت دیگر برای تکرار همین حرف هایشان.
کدامیک از پرسشها را پاسخ دادید که حالا تصمیم به ترک گرفته اید.

باز هم می گویم، شما و همفکرانتان تز/رساله ای از یک دانشگاه معتبر که تز دکتر هوشنگ صباحی را رد کند ارائه دهید و من ارادتمند همه شما خواهم شد. ۳۱ سال فرصت داشتید که شکایات خود را به دادگاه های بین المللی علیه شاه ارائه کنید و با پشتوانه سازمان عفو بین الملل که شما برای اثبات حرف خود از «اسناد» ش استفاده می کنید، عوامل فراری ساواک و غیرو را افشا و محکوم کنید. چرا تا حالا چنین نکرده اید؟ دیر هم نشده هم تز و هم دادگاهی که حرف هایتان را ثابت کنید و ما را برای همیشه ساکت کنید. این گوی و این میدان.

خداحافی مرتضی الف ها تا مقاله دیگروفرصت دیگر برای تکرار حرف هایشان.
۲۴٨۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : جستجوگر

عنوان : مطالب منصوب به عفو بین الملل
با درود فراوان خدمت همه دوستان عزیز،
جناب آقای مرتضی الف، با تشکر فراوان از زحمات شما باید بگویم که من نصیحت شما را گوش کردم و برای تحقیق بیشتر مطالب نوشته شما را گوگل کردم تا میزان درستی آنرا دریابم.
شما در مطلب شماره ۲۴۸۴۱ (تحت عنوان سند، سند، سند!) از قول سازمان عفو بین الملل نوشتید:
"....سازمان عفو بین الملل در سال ۱۹۷۶ (سه سال پیش از انقلاب) مراتب را چنین جمع بندی کرد که ایران بالاترین نرخ مجازات مرگ را در جهان دارد، (حالا دومه!) نظام مدنی دادگاهی وجود ندارد و تاریخ شکنجه فراسوی باور است و در زمینه (نقض) حقوق بشرهیچ کشوری درجهان پرونده بدتر از ایران ندارد..... "
من به سایت عفو بین الملل رفتم و هرگز چنین مقاله و یا چنین گزارشی را ندیدم. سایت عفو بین الملل هست:
http://www.amnesty.org
و یا بخش مربوط به ایران هست:
http://www.amnesty.org/en/region/iran
من قسمت مربوط به ایران را گشتم. چیزی در حدود صد صفحه فقط عنوان مطالب مربوط به ایران است. ولی هیچ گزارشی در مورد اینکه ایران "بالاترین نرخ مجازات مرگ را در جهان در سال ۱۹۷۶ داشت" در آن ندیدم. توجه داشته باشید که عفو بین الملل دارای مقالات زیادی در نفی عملکرد رژیم گذشته دارد. مثالاْ عفو بین الملل به اعدام قاچاقچیان مواد مخدر در زمان شاه شدیداْ اعتراض کرده و آنرا محکوم میکند. ولی در هیچ گزارشی ادعا نکرده که ایران زمان شاه بیشترین میزان اعدام در جهان را داشته. من حتی به این نیز بسنده نکردم و متن انگلیسی را در Search engine سایت عفو بین الملل نوشتم که در جواب گفته شد چنین مقاله ای وجود ندارد.
بالاخره طاقت نیاوردم و متن انگلیسی را که شما گذاشتید گوگل کردم. چیزی حدود سه صفحه مطلب برایم گزارش آورد. از این سه صفحه حدود سیزده سایت عین مطلب را داشتند که من به یک یک آنها رفتم. اکثر آنها وبلاگهای بی نام و نشانی است که فقط محل گذاشتن مطلب توسط کاربران است. کاربرانی که بسیاری از آنها مدعی شده اند که در ایران زمان شاه صد هزار زندانی سیاسی بود.
بعضی از آنها هم این مطلب را از کتاب نوام چامسکی و یا همین کتاب آقای William Blum بنام Killing Hope نقل قول کرده بودند. تنها چیزی که تمام این سایتها با هم در اشتراک داشتند این بود که کوچکترین ارتباطی با سازمان عفو بین الملل ندارند.
این موضوع بسیار ذهن مرا بخود مشغول کرد که:
۱- منبع این خبر که "در رژیم شاه میزان اعدام در ایران از همه کشورها بیشتر بود" کجاست؟
۲- این موضوع چگونه به عفو بین الملل ارتباط پیدا میکند؟
خوشبختانه سرانجام جواب این سوال را یافتم. مشخص شد که نوشته های آقای چامسکی و آقای بلوم و دیگران، نقل قولی است که آقای رضا براهنی در سال ۷۶ از قول آقای مارتین انالز دبیر کل وقت عفو بیت الملل کرده! آقای براهنی در آن سال در مقاله ای که در یکی از نشریات آمریکا نوشته مدعی شده که دبیرکل عفو بین الملل این مطلب را که "ایران در سال ۷۶ بیشترین اعدامها را داشته" با او در میان گذاشته.
من سپس موضوع این نوشته آقای براهنی را گوگل کردم تا شاید بتوانم سرنخی از آن در سایت عفو بین الملل و یا هر جای دیگری بیایبم. در عوض فقط شش سایت را دیدم که بسیار بی نام و نشان بودند و ربطی به عفو بین الملل نداشتند (البته به اضافه سایتهایی که مطالب چامسکی و یا بلوم را نوشته اند).
خلاصه کلام آنکه من هیچ جا ندیدم که سازمان عفو بین الملل و یا مقامات این سازمان چنین اظهار نظری کرده باشند. از همه دوستان استدعا دارم چنانکه منبع رسمی از عفو بین الملل یافتند که بتوان درستی این ادعا را ثابت کرد آنرا در اختیار همه قرار دهند. همانطور که عرض کردم سایت عفو بین الملل هست:
http://www.amnesty.org
طبیعی است چیزی که مربوط به این سازمان باشد باید در سایتش پیدا شود. وگرنه به نطر من قابل قبول نیست!

در مورد کتاب آقای بلوم نیز گفته شد که ایشان برای اثبات حرفهایش هیچ سندی را در کتاب رو نمیکند. نتیجه گیریهای او بیشتر بر اساس استدلالهای خودش است تا ارائه مدارک محکم. البته ناگفته نماند که کتاب او بر ضد دولت آمریکاست تا تحلیل مسائل ایران.
با تشکر از همه.
۲۴٨۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : عفو بین الملل
آقای پرسشگر عزیز، خودتون یک سری به سایت عفو بین الملل بزنین، هرچی بخواین پیدا می کنین.من یکی از آخریها رو اون پایین نمونه آوردم.

شما چرا فکر می کنین من ماموریت دارم که برای شما دلیل و مدرک جمع کنم. مگه من بیکارم. تازه شما ودوستانتون که همه ی مدارک رو انکار می کنین. بهترین دلیل من خودم هستم که پدرم رو شاه شما شکنجه کرده و سالها تو زندان نگهداشته و آخرش هم معلول و مفلوک توی غربت مرد. هزاران خانواده ی سوکوار مثل من کینه شاه شما رو بدل دارن.
تازه انصاف داشته باشیداگر قرار بود شما حسن نیت داشته باشین با اینهمه سند و مدرک لااقل به ماهیت رژیم پهلوی شک می کردین. شما نه مدرک فارسی رو قبول دارین و نه مدرک انگلیسی رو. من واقعا صمیمانه سعی کردم محترمانه و مستند با شما و دوستانتون برخورد کنم. همه اش دارین بهانه می گیرین.
عزیز ، ما این جا بحث آکادمیک نمی کنیم و رساله ی دکتر هم نمی نویسیم. نظرات و تجربیات مون رو رد و بدل می کنیم.گاهی هم سند میاریم.
یک نجنبش تازه در میهن ما در حال شکل گرفتنه که نه بکمونیسم گرایش داره و نه بغرب. از اسلام هم بریده و شاهنشاهی رو هم تموم شده میدونه. می خواد اولین دولت نوع ملی جهان رو در مملکت ما در این قرن بوجود بیاره. بجای اینکه کوروش کبیر رو از آرامگاهش بیرون بکشه و بخواد افکار انو بکار ببنده، خودش کوروشی میشه با افکار ایرانی امروزینه. این بنظر شما چه عیبی داره؟
می خواد بنیانگذار باشه نه سنتی. نمی خواد جسد پادشاهان رو دربیاره و بزک کنه وبه تخت بنشونه. میخواد آدمیزاد آزاد باشه، حق رای داشته باشه. نشیندین که می گفت: " رای من کو؟". نشنیدین که می گفت جمهوری ایرانی؟ این نسل با شما تفاوت اندیشگی داره. دنبال شاهنشا هی ایرانی نیست. از من نرنجین. اون جمهوری ایرانی می خواد. حق رای خودش رو واگذار نمی کنه. میدونه که قدرت فساد میاره. بهتر می دون که قدرت را محدود و مشروط کنه. حالا این یکی ممکنه آدمی خوبی باشه، جانشینانش چی؟
منصف باشین آقای پرسشگر، این شاهزاده ی محترم اولا که خودش میدونه که اوردنش فقط با کمک بیگانگان امکان داره،مثل پدرش و پدر برزگش و حالا خارجی ها شاهنشاهی را دیگه مناسب نمی دونن، نتیجتا ادعایی نداره. ثانیا هنوز نیومده کار مارو بدعوا مرافعه کشونده! ما بعد از جمهوری اسلامی هزار تا مشکل داخلی و خارجی داریم مگه دیوانه ایم که این یکی رو هم بهشون اضافه کنیم!!؟؟

در این گیر و دار شما می گین نه، دنیا یک طرف، کتاب آقای دکتر صباحی یکطرف. صدها استاد دانشگاه در دنیا هستند که نظرشون با دکتر صاحبی و امثال او متفاوته. بهتره ما خودمون برای خودمون فکر کنید و از مجموعه مدارک تحلیل خودمونو داشته باشیم و اونا را با تجربیات زنده تر کیب کنیم.. جمع بندی من روی صدها مدرک داخلی و خارجیه و آنچه که خودم شاهد بوده ام. اساس نظرات دکتر صباحی روی بخش برگزیده ای از اسناد مکار ترین و شیاد ترین امپراتوری قرن گذشته و قرن نوزدهم بنا شده. هیچ ایرانی وطن پرستی اونا را دربست قبول نمی کنه. برای من انگلیس و روس برابر با چنگیز و مغولن. تفاوت اینه که اون تهاجمات توی عصر بربریت اتفاق افتاده و این یکی در دنیای مدرن. من از شما و دوستان خدا حافظی می کنم

Amnesty International Report

۳۰ April ۲۰۱۰
End execution by stoning in Iran

The Iranian authorities continue to sentence people to death by stoning. Currently there are at least ۱۱ individuals at risk of execution by stoning. According to Iran’s Penal Code, execution by stoning is prescribed for “adultery while being married”.

The Penal Code specifies the manner of execution and types of stones that should be used. Article ۱۰۲ states that men will be buried up to their waists and women up to their breasts for the purpose of execution by stoning.

Article ۱۰۴ states, with reference to the penalty for adultery, that the stones used should “not be large enough to kill the person by one or two strikes; nor should they be so small that they could not be defined as stones”. This makes it clear that the purpose of stoning is to inflict pain in a process leading to slow death.

In mid-۲۰۰۶, a group of Iranian human rights defenders, mostly women, including activists, journalist and lawyers, began a campaign to abolish stoning. The ‘Stop Stoning Forever’ Campaign aims to save the life of anyone under sentence of stoning in Iran and to abolish stoning in law and in practice. Since the campaign began, at least ۱۵ individuals have been saved from stoning and others have been granted stays of execution. However, in at least three cases, individuals sentenced to stoning have been executed by hanging.
۲۴٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : مرتضی الف و همفکران
مرتضی الف، شما با محیط دانشگاهی خیلی آشنایی دارید و با آکادمیک ها صبح تا شب سر و کار دارید. این از طرز برخورد شما و نحوه پاسخگویی شما بر همه روشن شده است. اخلاق و رفتار شما مرا بیاد برخی دانشجویان سهمیه ای و استادان در برخی دانشگاه ها در کشوری ویژه می اندازد. من جسارت نمی کنم حدس خود را با شما درمیان بگذارم ولی خودتان نگاهی به نظراتتان بیاندازید و ببینید که آیا هم تراز دانشجویان/استادان هاروارد و استانفورد و کمبریج است و یا .......... (لطفا خودتان برای خودتان پر کنید).

اسناد شما درباره عفو بین الملل خیلی جالبند و باید بررسی شوند و پرونده هر مورد و هر قربانی باید در انظار عمومی قرار گیرد. آیا به یکایک این پرونده ها رسیدگی شده و همه پرونده ها بسته شده اند؟ اگر این اسناد درست هستند، آیا اقدامی برای دستگیری دست اندرکان فراری ساواک از سوی ج.ا و مخالفین فراری رژیم سابق بعمل آمده است و اگر نیامده چرا نیامده و این یعنی چه؟

در ضمن اگر وقت داشتید چند گزارش از عفو بین الملل که به شدیدالحنی گزارش هایی که در اینجا از همین سازمان گذاشتید بگذارید که بر علیه ج.ا صادر شده باشد.
۲۴٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به مرتضی الف
به مرتضی الف، آیا شما تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی را به زیر سئوال می برید یا دانشگاهی که او از آن فارغ التحصیل شده است؟ آیا صباحی و دانشگاه و من باید پاسخگوی اعمال فرد هالیدی باشیم؟ هر دانشگاهی صدها استاد دارد که برخی مانند هالیدی شغل های دیگری هم دارند؟ آیا شما انتظار دارید که این دانشگاه ها مسئولیت آنچه این استادان در خارج از محیط دانشگاهی خود می کنند بعهده بگیرند؟ اینجا انگلیس است و نه ج.ا. آیا شما تز صباحی را باز هم زیر سئوال می بردید اگرحرف های شما و همفکرانتان را ثابت می کرد؟ تز/رساله کدامین دانشگاه های دنیا را قبول دارید؟ بنظر شما اعتبار دانشگاه ها با چه معیارهایی باید سنجیده شوند؟

آیا شما تفاوتی بین شغل، کتاب و تز/رساله قائلید و یا هر سه را یکی می دانید؟ چرا؟

فارغ التحصیلان رشته تاریخ مثل فارغ التحصیلان هر رشته دیگری برای امرار معاش خود باید بکاری مشغول شوند، فرد هالیدی ها هم از این قانون مستثنی نیستند. آیا شما تفاوتی بین کتاب و حرفه و تز/رساله قائل هستید یا نه و یا فکر می کنید هر دو یکی هستند؟

در اینکه تز/رساله او در سوژه اش مطابق با استانداردهای بین المللی زمان خود بود شکی نیست ولی تز او حرفه اش نبود. دانشگاه های معتبر، بنگاه های خرید و فروش تز/رساله نیستند و این بازارها هستند که تاریخدان ها، حرفه و کتاب های غیر آکادمیک خود را به بالاترین قیمت بفروش می گذارند. اکثرشان مثل اکثر پزشکان انسان های با وجدانی هستند و حاضر نمی شوند بخاطر جاه و مقام و ثروت از تخصص خود سوء استفاده کنند و یا برای حفظ منافع ملی کشورهایشان دست به هر کاری بزنند. بنابراین تز/رساله فرد هالیدی بعنوان یک دانشجو در یک دانشگاه معتبر نمی تواند زیر سئوال برود ولی استفاده/سوء استفاده شغلی او از تخصصش پس از فارغ التحصیلی می تواند زیر سئوال برود.

دایی جان ناپلئون ها هر از چند گاه صدای پایشان شنیده می شود. سرنوشت هر کشوری بدستش خودش است، کشورهایی که بازیهای سیاسی ملی و بین المللی را بهتر از بقیه بازی می کنند با کمی شانس برنده می شوند. ما به تئوری توطئه عقیده نداریم چون مثل خرافه پرستی ما را منفعل و آسیب پذیر می کند. کسانی که نقشه می کشند عاشق دایی جان ناپلئون ها هستند و دایی جان ناپلئون ها هم برای اینکه نه خودشان کاری بکنند و نه بگذارند ما بکارمان برسیم تخم نا امیدی می پراکنند. سرنوشت ما دست خودمان است و با درایت خودمان می توانیم به اهداف خودمان برسیم.

اسناد و مدارک موجود و خصوصی را بجای ایمیل کردن و نگاهداری در گاو صندوق هایتان در اختیار همفکران متخصص تان قرار دهید تا در آینده نزدیک شاهد ایرانی فرهیخته دیگری باشیم که تز صباحی را رد کند.

دکترای افتخاری هم یا برای تقدیر از شایستگان داده می شود و یا بدلائل سیاسی و یا خریداری می شوند چون دانشگاه ها نیاز به درآمد دارند که صرف تحقیقات جدی خود کنند. یکی عقل دارد و یکی پول.
۲۴٨۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : سند، سند، سند!
سند آقای ناشناس ، سند، اینم سند:

Amnesty International summed up the situation in ۱۹۷۶ by noting that Iran had the "highest rate of death penalties in the world, no valid system of civilian courts and a history of torture which is beyond belief. No country in the world has a worse record in human rights than Iran.

شاید انگلیسی نمی دونی، بذار این قسمتو ترجمه کنم:

سازمان عفو بین الملل در سال ۱۹۷۶ (سه سال پیش از انقلاب) مراتب را چنین جمع بندی کرد که ایران " بالاترین نرخ مجازات مرگ را در جهان دارد، (حالا دومه!) نظام مدنی دادگاهی وجود ندارد و تاریخ شکنجه فراسوی باور است و در زمینه (نقض) حقوق بشرهیچ کشوری درجهان پرونده بدتر از ایران ندارد....."

حالا در روزگار جمهمری اسلامی هم همونجوره. فرق اینه شما گزارش این زمان رو قبول دارین ولی گزارش اون زمان رو دروغ می دونین. گوگلش کن ببین منبع چقدر معتبره. بازم بخوای هست.
۲۴٨۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : تهمت و تکرار مکررات زوار دررفته
جناب مرتضی
نمونه تیپیک فرافکنی هستید. دگراندیشان از نظر شماهمه سلطنت طلبند. خوشا بحال سلطنت. ملی نما وچپ مدل ایرانی همیشه برای فرار از پاسخ به تهمت و تکرار مکررات زوار دررفته وغیر مستند رو میاورند.از افراد نام برده کدامشان مورخ است بغیر میلانی؟ کدامشان بیطرف است؟ کدامشان اکادمیکر است؟
. سئوالات پرسیده شده پاسخشان چه شد؟تکرار میکنمشان و انتظار پاسخ منطقی دارم نه رطب ویابس بافتن وخود ر به در ودیوار کوباندن که پهلویها اخ بودند و.... که ربطی به سئولات دارند. پاسخ اوپن بوک است بروید از مراجع نامبرده تان استفاده کنید.
پهلویها دیکتاتور ودرست, ایا اپوزیسیون انها دموکرات بودند؟علت عملکرد تحصیکردگان مخالف که تا حد ترور کور وحتی هم اندیش کشی وکودک کشی رفتن چه بود؟کسانی که چشم بر وافعیت بسته وکورکورانه اوامر بیگانه را اجرا میکرند,دموکرات بودند؟ در زمانی که پهلویها هنوزدیکتاتور نبودندوقدرتی نداشتندمملکت گل وبلبل بود؟ فرقه دموکرات اذربایجان زمان دیکتاتوری بود؟ , محمد مسعودرا پهلویها کشتند؟ خلیل طهماسبی که مجلس ازادش کرد بستور دربار بود؟پس از ازادی چه کسی با خلیل طهماسبی تروریست دیدار کرد واجازه عکس گرفتن به خبرنگاران نداد؟ شاه جوان در چه سالی وتوسط چه کسانی ترور شد؟ چه کسی زم ارا تهدید به قتل کرد وهفته بعد وی ترور شد؟چه کسانی بدست بوسی امام در پاریس رفتند؟چه کسی خود را مشروطه خواه جا میزد ولی مشاور محمدعلیشاه در سرکوب مشروطه خواهان بود؟چه کسی دستور استخدام شعبان جعفری را از بودجه محرمانه داد؟کدام وزیر ملی! سوءسابقه دراصفهان داشت بدون دیپلم و لیسانس عنوان دکترآ برای خود جعل کرد؟. عمده وقایع بالا بین ۱۳۲۰-۳۲ که محمد رضا پهلوی قدرتی نداشت توسط دولتمردان وروشنفکران روز صورت گرفت.ان هم تقصیر پهلوی بود. مدرنیته که پهلویها سعی در ان داشتند با مقاومت شدید روشنفکران رو برو شد. علت مخالفت جبهه ملی وتوده ای ها با انقلاب سفید چه بود؟ جز انکه چرا بدست پهلوی انجام میشود؟چرا جبهه ملی از قیول تشکیل دولت دراوایل دهه ۴۰ سرباز زدند؟چطور تمامی محکومین جبهه ملی ونیز بسیاری از چپ مدل ایرانی بریده به مقامات بالا رسیدند ؟ یا جبهه ملی با شاه همدست بوده!یا رژیم شاه انطور هم که می گویید همچین بد هم نبوده.
این گوی واین میدان بی سفسطه ومغلطه و عشق لاتی !
۲۴٨٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : آقای پرسشگر
Dear Mr. Porseshgar,
Please google the title and read the whole story. The narrator an An American high ranking official is. The article is a knock out. I just selected the last part.

Iran ۱۹۵۳
Making it safe for the King of Kings
excerpted from the book
Killing Hope
by William Blum

The notorious Iranian secret police, SAVAK, created under the guidance of the CIA and Israel, spread its tentacles all over the world to punish Iranian dissidents. According to a former CIA analyst on Iran, SAVAK was instructed in torture techniques by the Agency. Amnesty International summed up the situation in ۱۹۷۶ by noting that Iran had the "highest rate of death penalties in the world, no valid system of civilian courts and a history of torture which is beyond belief. No country in the world has a worse record in human rights than Iran."
When to this is added a level of corruption that "startled even the most hardened observers of Middle Eastern thievery", it is understandable that the Shah needed his huge military and police force, maintained by unusually large US aid and training programs, to keep the lid down for as long as he did. Said Senator Hubert Humphrey, apparently with some surprise:
"Do you know what the head of the Iranian Army told one of our people? He said the Army was in good shape, thanks to U.S. aid-it was now capable of coping with the civilian population. That Army isn"t going to fight the Russians. It"s planning to fight the Iranian people."
۲۴٨٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : یک سند قدیمی
سند قدیمی
دوستان اسم نویسنده و عنوان مقاله رو گوگل بکنین، مقاله رو پیدا می کنین. بازم سند تقدیم می کنم



Torture’s Teachers
________________________________________
By A.J. Langguth
________________________________________
LOS ANGELES – A few months ago, I received some clippings of interviews with a former Federal Intelligence agency official. That operative, Jesse Leaf, had been involved with the agency’s activities in Iran, and well into the stories Mr. Leaf made some damning accusations.
He said that the C.I.A. sent an operative to teach interrogation methods to SAVAK, the Shah’s secret police, that the training included instructions in torture, and the techniques were copied from the Nazis.
Reading through the clippings, I could think of several reasons why the accusations had not been featured prominently. Mr. Leaf could not, or did not, supply the name of the instructor, his victims would be hard to locate; and the testimony from opponents of the Shah would be suspect.
But there is still another reason that I take to be the truest one: We – and I mean we as Americans – don’t believe it. We can read the accusations, even examine the evidence and find it irrefutable. But, in our hearts, we cannot believe that Americans have gone abroad to spread the use of torture.
We can believe that public officials with reputations for brilliance can be arrogant, blind or stupid. Anything but evil. And when the cumulative proof becomes overwhelming that our representatives in the C.I.A. or the Agency for International Development police program did in fact teach torture, we excuse ourselves by vilifying the individual men..
۲۴٨٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به حافظه واقعی تاریخ و حافظه تاریخ
نظرات هر دو شما برای جوانترها جالب اند لطفا ادامه دهید، منکه خیلی دارم استفاده می کنم، مرسی. با خواندن نوشته های شما تصمیم خواهیم گرفت که کدامیک از شما واقع گراتر، صادق تر، منطقی، دقیق تر و بدور از حب و بغض، و دستبرد به تاریخ از موضع خود دفاع می کنید. مرسی. اینکارها باید در محیط دانشگاهی انجام شوند ولی خب فعلا باید به همین راضی باشیم تا روزی که در ایران در برابر دانشگاهیان دعوای/اختلاف نظر های خود را حل و فصل کنیم.

****************

بحث تاریخی را با بحث سیاسی، ناموسی، ایدئولوژیک و تاریخ فروشی/سازی میانه ای ندارد. بنابراین اینها را با هم قاطی نکنید چون آش شله قلمکاری (هجی صحیح این چیست؟) شوری می شود که به درد هیچکسی نمی خورد. جوانترها خود باید این مهارت را بیاموزند و بحث تاریخی را از دیگر بحث مجزا کنند. در ضمن این حق مسلم ماست که به حقایق با بهره گیری از خرد خود که صادق ترین و بهترین داور است پی ببریم و با انگ زدن های عصبانی ها مرعوب نشویم.
۲۴٨٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : آقای رضا سالاری، چرا بخودتان گرفتید
ای مردم ایران بهوش بیایید که بی جهت دم شاه جوانبخت پهلوی را دوبار با انبر گرفتید و به بیرون از ایران انداختید. روشنفکرانتان دیکتاتورتر از محمدرضا هستند که هیج، دامن ملیونتان هم آلوده تر از چکمه خونین قدرقدرت است.جان نثاران مواجب بگیرابعاد گسترده جنایات و کشتار مردم ایران کیلویی و خرمنی محاسبه میکنند. اگر رژیم ناسیونال سوسیالیسم هیتلری بجای کشتار چند ملیون یهودی، کمونیست و ضدفاشیست و ... فقط چند ده هزار از آنان را قتل عام میکرد، شاید امروز باهمین استدلال جان نثاران تبریه میشد.
۲۴٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آدم فراموشکار

عنوان : به حافظه ی واقعی
گرچه تیر از کمان همی گذرد
از کماندار بیند اهل خرد!

غده چون ریشه افکند در جان
عضو معیوب آید از سرطان

این حکایت نه آنچنان سخت است
غده شاهنشه جوانبخت است!
۲۴٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه واقعی تاریخ

عنوان : گزینشی به تاریخ نگاه نکنیم
آقای "حافظه تاریخی"، شما که اینقدر به داشتن حافظه تاریخی علاقه دارید پس بهتر است که این حافظه را بصورت گزینشی بکار نبرید. شما میگویید"ملیون ایران این حق را برای خود محفوظ میدارندکه صف مبارزه خود را از بازماندگان رژیم وابسته پهلوی که از بانیان اصلی حاکمیت رژیم آخوندها و گروهکهاییکه ریشه در خاک بیگانه و سر در آخور استعمارگران دارند، پاک و شفاف نگهدارند".
آقای محترم کدام ملیون؟ ممکن است محبتی کنید و نمونه هایی از آنها را برای ما مثال زنید؟ آیا منظورتان از ملیون جبهه ملی و نهضت آزادی است؟ آیا اینها بودند که از بانیان رژیم آخوندی هستند یا پادشاهان پهلوی؟ آیا همین ها نبودند که به مدت ده ماه مجری امور رژیم آخوندی شدند تا روح الله خمینی با خیال راحت پایه های دیکتانوری فاشیستی خود را بریزد و وقتی که زمان را مناسب دید با یک نهیب این جماعت را، به همراه کمونیستهای ارادتمند، از صحنه خارج کند؟ بنابر آمار ارائه شده از جانب آقای عمادالدین باقی که در بنیاد شهید بود (و قطعاْ از مخالفان رژیم سابق است)، در تمام طول پادشاهی محمد رضا شاه چیزی حدود سی صد و اندی توسط رژیم کشته شدند، که بیشتر آنان هم در درگیریهای مسلحانه به قتل رسیدند. در حالیکه در دوران دولت موقت "ملیون" مصدقی هزاران نفر توسط نهادهای زیر نظر دولت، مثل ژاندارمری و ارتش، در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان به قتل رسیدند. تعطیلی و سرکوب مطبوعات در دوران حکومت این "ملیون"، بعد از سرکوب مطبوعات در دوران خاتمی که توسط مرتضوی صورت گرفت، بدترین و بیشرمانه ترین سرکوب تاریخ مطبوعات در ایران است. عین همین مسئله در مورد سرکوب دانشجویان صادق است. آیا آقای سرلشگر ناصر فربد، که امروز به عضویت کادر رهبری جبهه ملی در آمده، میتواند ادعای آزادیخواهی بکند در حالیکه در زمان ریاست ایشان بر ستاد ارتش هزاران کرد بیگناه بر اثر بمبارانهای ارتش کشته شدند. در تمام دوران حکومت شاه چنین کشتاری از ایرانیان نشد. آیا این شاه بود که در پاریس و در معیت "امام راحل" خواستار برقراری حکومت اسلامی بود یا کریم سنجابی ملی؟ آیا فراموش کرده اید که آقای اسدالله مبشری عضو برجسته جبهه ملی و آقای احمد صدر حاج سید جوادی عضو برجسته نهضت آزادی، در مقام وزرای دادگستری و علی رغم بعضی اختلاف نظرها با آخوندهایی چون خلخالی، نهایت همکاری را با بی دادگاههای اسلامی انقلابی انجام میدادند، و از آن سو رفقای ضد امپریالیست برای خلخالی و دیگر جنایتکاران هورا میکشیدند؟ آیا همکاری و تایید رسمی ولایت فقیه توسط این آقایان "ملی" را در بعد از تصویب نسخه اول قانون اساسی فراموش کرده اید؟ البته ناگفته نماند که بعد از آشکار شدن خرابیها و بی کلاه ماندن سر این آقایان "ملی"، هر کدام ادعا کردند که آنها در دیدارهای خصوصی با مقامات، مخالفت خود را با ولایت فقیه اظهار داشته بودند، که البته این با نظرات رسمی آنها در تایید قانون اساسی اول که ولایت فقیه نیز در آن گنجانده شده بود در تضاد است. بله آقای "حافظه تاریخ"، گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرند! دامان این "ملیون" شما هزار بار از دامان شاه آلوده تر است.
۲۴٨٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : خاطرات همایونی
ناشناس جان،
این نوشته ات آخرت رو به این معنی می گیرم که تو هم نوکری شاهت رو قبول داری. منتظر بودم بنویسی مریض بود، نمی فهمید چی می نویسه.
خوب اگه سند می خواین اینم سند از خود شخص اول. شاهتون بوضوح داره میگه آمریکایی ها می اومدن، می رفتن، هویزر اومد، انگار از نیویورک می رفت کالیفرنیا. مملت ما پایگاه خودشون بود و خدش نوکرشون. حتی فدرالی باهاش برخورد نمی کردن که بیچاره به اندازه یک گاورنر اختیار داشته باشه.
دیگه چی می خواین؟ اینم سند. بهش می گفتن انقلاب سفید راه بنداز،مینداخت. بهش می گفتن بحرینو بده، میداد. بهش می گفتن اسلحه بخر، می خرید. هرچی می گفتن می گفت روی چشم.
همون سند رو دوباره بخونین، شاه داره به زبون بی زبونی میگه من چند دفعه به سولیوان التماس کردم که ترتیب ملاقات منو با هویزر بده، طفره می فت.که بالاخره انجام شد. یک ژنرال آمریکایی شاه رو چیزی حساب نمی کرد. برین سند جرج بال رو بخونین. اونم عینا همینو میگه. البته اون صحبت موش و اینا نمی کنه. میگه تاریخ مصرف شاه تموم شد. درست مثل مرحوم ابوی اش. شباهت ها رو نمی بینین و به نوشته های دولت فخیمه استناد می کنید.
ما اسناد رو مخفی نکردیم. همه هستند. غنی، نجاتی، مومنی، علم، اسناد آمریکا، خاطرات همایونی، محمود گودرزی، حالا کتاب شاه نوشته میلانی هم داره در میاد. مشکل اینه که شما نمی گیرین و نمی تونین باور کنین.
در مورد خاطرات چپ ها خودشون می تونن جواب بدن. ولی یادتون باشه اکثرشون تو زندون شاه بودن، با وجد این نوشتن، شما نمی خونین.
آقای ناشناس و سلطنت طلبا، شما واقعا کم میارین.
این نوشته ی حافظه ی تاریخ رو مثل یک ایرانی نه مثل یک بت پرست بخوینن، کلی چیز دستگیرتن میشه.
شما بحث سیاسی رو با رو کم کنی عوضی می گیرین!
کاش شما باندازه چپ ها تغییر پذیر بودین.
۲۴٨٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : ممنون
جناب مرتضی

ممنون. باور کنید ای کیو زیادی نمیخواهد تا بفهمید که مستند شما دردفاع از پهلوی بیشتر کاربرددارد . ایشان برای ثبت در تاریخ نقد رااز خود شروع کرده است. کدام رده بالا ورهبری گروه چپ ویا جبهه ملی و... چنین کتابی در نقد عملکرد خود نوشته است؟ معدود افرادی هم که نوشتند یا رده خیلی بالا نداشتند و/یا تکفیر وترور جسمی ومعنوی شدند.
کدامتان ترور درونگروهی را موشکافی ونقد کرده اید؟
۲۴٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : حاکمیت مردم برروی خرابه های بجامانده از استبداد شه و شیخ
مبارزه با استبداد و فجایع رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر جامعه حق هرایرانی آزادیخواه و انساندوست است و در انحصار هیچ فرد و گروهی نمیتواند قرارداشته باشد و بری از هرنوع شیوه مبارزه از پیش معین شده است. ملیون ایران این حق را برای خود محفوظ میدارندکه صف مبارزه خود را از بازماندگان رژیم وابسته پهلوی که از بانیان اصلی حاکمیت رژیم آخوندها و گروهکهاییکه ریشه در خاک بیگانه و سر در آخور استعمارگران دارند، پاک و شفاف نگهدارند. مبارزه با اشکال مختلف استبداد و عریان نمودن عوامل بازسازی آن، دیگر مسله ناموسی نمیتواند باشد.بفراموش سپردن جنایات رژیمهای شه و شیخ عواقب خطرناکی را در پی خواهد داشت. و هر قدر میزان این فراموشی (حافظه تاریخی) جامعه افزایش و یا توسط عوامل بازسازی استبداد تحریف تاریخی انجام پذیرد، اجبارآ جامعه اشتباهات گذشته خودرا تکرار خواهد کرد. نام صدها دلیران ایرانی و آزادمنش دردوران مبارزات مشروطه خواهی همواره جاویدان خواهد ماند و در جوار آن داستان شیخ فضل اله نوری هم بثبت تاریخ رسید. بجهت «فراموشی تاریخی» ازدوران مشروطیت و رل شیخ مرتجع، آیت اله کاشانی توانست برزگترین ضربه را بجنبش ملی و استقلال طلبانه مردم ایران در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور برهبری دکتر مصدق وارد نماید. بازهم بحهت «فراموشی تاریخی» از تجربیات شیخ فضل اله نوری و آیت اله کاشانی ، وقتی کسی مثل آیت اله خمینی پیدا میشود، نه فقط مردم «عادی» بلکه قریب باتفاق روشنفکران بدون بازرسی کوتاه تاریخی بدو سجده آوردند.امروزه عده ای مزورانه مدعی شده اند که محمدرضا انطورها بد نبود و حتی کمتر از روشنفکران دیکتاتور بود و حسرت میخورند که چرا دژخیم پهلوی با «قاطعیت» جلوی مبارزات آزادیخواهی میلیونی سالهای ۵۷ -۵۶ را نگرفت. 
رویدادهای تاریخی را عمدآ ویا سهوآ بزیر غبار «فراموشی» سپردن فاجعه انسانی بیشتری را بارمغان خواهد داشت. برچیدن بساط رژیم وحشت و ضدانسانی جمهوری اسلامی بدون بازرسی تاریخی مداوم به فجایع دوران رژیم وابسته پهلوی امکان پذیر نیست. نظام ضد ملی شاهنشاهی -اسلامی دو سر زهر آگین داشت که یک سرش دربار وابسته پهلوی برهبری ظل اله و دیگری با فروپاشی رژیم ددمنش و فرار آنها بخارج چهره خودرا وحشتناکتر و خونخوارتر از جانیان پهلوی در «روحانیت مبارز» و رژیم اسلامی آخوندها عریان ساخت.فرعون زمان با انصارش از همان سیاست و ابزار استبداد پیروی میکند که طاغوت زمان میکرد.فرعون و طاغوت دوروی یک سکه استبداد و خشنونت هستند. استبداد مطلق ولایت فقیهی نمایانگر تمامی صورت فاسد و منحط رژیم پهلوی است.
شعار اصلی همه آزادیخواهان و ملیون ایرانی از هر قرارگاه اجتماعی در ساختن ایرانی آباد، آزاد، مستقل بر روی خرابه های قدرقدرتی استبداد شاهنشاهی -اسلامی خواهد بود. فردوسی در بیش از هزار سال پیش خصوصیات و وابستگی شه و شیخ را بدرستی بیان کرد.
چنان دین و دولت به یکدیگرند ، توگویی که در زیر یک چادرند
نه بی تخت شاهی بود دین بجای ، نه بی دین بود شهریاری بپای
۲۴٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : نفسهای اخر را حداقل شرافتمندانه بکشید
چپ مدل ایرانی کماکان در حال مبارزه با رژیم پیشین است. با این تفاوت که قبل بلوای ۵۷ مبارزه اشان تراژیک بود و بعد ان کمدی. جدا باعث انبساط خاطر شد.
در مورد اسناد ومدارک چرا ای میلی ؟مدارک شخصی است؟انتشار دهید تا حظ بصر بریم وارشاد شویم!. فقط مراقب باشید ام ای ۶ کشفتان نکند. باز هم تاریخ سازی؟ اگر به خودتان واسناد اطمینان دارید چرا در مجلات معتبر علمی چاپش نمیکنید(تاکید میکنم مجلات معتبر علمی نه کتاب).راستی شما که بحرالعلومید چرا به سئوالات مطرح شده پاسخ نمیدهید تا جوانان را ارشاد کنید؟ براستی که یکی از مهمترین دلایل اقبال مشرطه خواهان و رویکرد روزافزون نسل جوان به رضا پهلوی, حمله کور وبی منطق گروههای ضد پهلوی به رژیم سابق است.نسل قبل اگاه شده و نسل جدید بمدد فن اوری هشیار است.عمکرد شمارا قبل وبعد انقلاب ودر شرایط فعلی ارزیابی میکند. بروید بساط تان جمع کنید وبجای چاک دهان از دوسو گشادن و خودنمایی ,سعی کنید نفسهای اخر را حداقل شرافتمندانه بکشید. بقول اخوات مسلمان تان انا لله وانا الیه راجعون
۲۴٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : به ناشر اسناد
دوست مستند،
دمت گرم برادر، این سندا دیگه جعلی نیست. خود شاه داره میگه که مملکت در بست در اختیار آمریکایی هابود:

""(نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند)"""

آقای نیاز، پرسشگر، آقای ایرانی، آقای ناشناس؛ این همون پادشاه مستقله ملی ماست که نفس کشیدن رو برامون ممنوع کرده بود. و بما گذرنامه میداد که سرزمین مادری مون رو ترک کنیم. تازه این بعد از لغو کاپیتو لاسیون بود. آمریکایی ها یک بخش از فرودگاه را مستقلا در اختیار داشتن، یا یک فرودگاه مستقل داشتن، شایدم چند تا. خدا میدونه. اینم از استقلالتون.

آره آقایون این شاه جوانبخت شماس، که می خواد بگه نه ،مث موش دمم رو نگرفتن بندازن بیرون .خودم برای دومین بار فرار رو بر قرار ترجیح دادم. دفعه اول رفتم رم. آمریکا برم گردوند، این دفعه ارباب تصمیم گرفته بود برنگردم.

جنابی که از من سند خواستی ، اینم سند.
خانم ماندانا این سند صد سال اخیر. چرا سند شاهتون رو نمی خونین. نگو اینجا متولد شدم و فارسی بلد نیستم، انگلیسیشم هست.
تاج الملوک جعلی بود این چی، ابتهاج چی، علم چی؟
دوست مستند، دوباره دمت گرم.
۲۴٨۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اینهم سند برای اینکه سلتنت طلبان از زبان شاه خودشان بشنوند که اختیا او دست امریکا بوده است

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴٨۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : پیام مودبانه ی خانم ماندانا به مرتضی
آقا مرتضای عزیز
ببخشید از اینکه شما را اینقدر عصبانی کردم که مجبور شدید تربیت و شعور خانوادگی خود را به نمایش بگذارید. خوانندگان عزیز میتوانند هم مطالب من را بخوانند و هم مطالب شما را. آنها میتوانند قضاوت کنند که چه کسی بی ادب است و با فحش و فحشکاری میخواهد جو را مسموم کند.
با آرزوی سلامت روحی برای شما و دیگر دوستان مثل شما.
*******
آقای ماندانا،
منهم با کمال بی تربیتی هم برای شما آرزوی انصاف می کنم!
۲۴٨۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سیما سرابی

عنوان : شرط
آقا یا خانمی که به کاربری بنام مرتضی نامه نوشته اید و اسناد کودتای رضا خانی را خواسته اید:
اولا آیا شما فکر می کنید دولت انگلیس آنقدر بی سیاست است که به نقش خود در فجایع اعتراف می کند؟
ثانیا دوستان اسنادی را در همین ستون نظرات اخبار روز نام برده اند که شما و دوستانتان آنها را بی اعتبار می داند. شما فقط بهانه می گیرید.
ثالثا، شما حتی از نوشتن نام خود پرهیز یا ترس دارید، آیا سلطنت طلبی اینقدر باعث خفت است؟
بیایید با نام واقعی و نشانی ایمیل درخواست خود را مطرح کنید من اسنادی را که می شناسم با نشانی ایمیل خود در اختیارتان می گذارم. قبلایکی دوبار ایمیل من پای نظراتم آمده است و با نام من بسیاری از دوستان شما آشنا هستند و از ابراز مرحمت درباره من دریغ نکرده اند!
۲۴٨۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : ابوالحسن ابتهاج از سرمایه‌داران با نفود عصر پهلوی دوم و از مرتبطین دربار در کتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج ۲، ص ۵۶۰ و ۵۶۱) راجع به ریشه‌‌های فروپاشی حکومت شاه چنین می‌نویسد:
«شاه با زورگویی، فساد، ناچیز شمردن مردم، کنار گذاشتن شخصیت‌های ارزنده از صحنه سیاست، انتصاب افراد ضعیف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمینه را برای انقلاب آماده کرد. درآمد سرشار نفت هم به او این امکان را داد که در مقابل ملت ایران و خارجی‌ها قدرت نمایی کند.
جشنهای ۲۵۰۰ ساله را در سال ۱۳۵۰ با صرف میلیون‌ها دلار در بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف مرودشت با نمایشاتی که بیشتر به فیلمهای مبتذل هالیوودی شباهت داشت صرفاً به این خاطر برگزار کرد که به سران کشورها ثابت کند شاهنشاهی او سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد. تقویم کشور را، که ریشه‌های تاریخی و مذهبی داشت، به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد. چون دیگر حتی تحمل احزاب فرمایشی را هم نداشت با تشکیل حزب رستاخیز و یک‌حزبی کردن مملکت اعلام کرد که هرکس مایل نیست به عضویت حزب رستاخیز درآید می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و مملکت را ترک کند.

او برای این که بتواند حمایت کارگران را به دست بیاورد ظاهراً آنان را در سهام کارخانجات و بعد در سود شرکتها سهیم کرد ولی هیچ یک از این طرحها عملی نشد.

جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب اجرای نمایشات مهمل و بی‌بندوبار در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی بخصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی سرو ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود.
دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با پول آستان قدس رضوی و همچنین از محل صندوق بازنشستگی کارمندان شرکت نفت که با بهره نازلی نزد بانک عمران سپرده می‌شد، از خبط‌های دیگر بود. اینها همه پلهایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ» که شاه نوید آن را به مردم ایران می‌داد.
۲۴٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ماندانا پایور

عنوان : با آرزوی سلامت روحی برای آقا مرتضی
آقا مرتضای عزیز
ببخشید از اینکه شما را اینقدر عصبانی کردم که مجبور شدید تربیت و شعور خانوادگی خود را به نمایش بگذارید. خوانندگان عزیز میتوانند هم مطالب من را بخوانند و هم مطالب شما را. آنها میتوانند قضاوت کنند که چه کسی بی ادب است و با فحش و فحشکاری میخواهد جو را مسموم کند.
با آرزوی سلامت روحی برای شما و دیگر دوستان مثل شما.
۲۴٨۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : فحش سلطنت طلبا مجازه
خانم یا آقای ماندانا،
فکر نمی کنی که با نوشتن اسمت، رژیم تو رو شناسایی کنه. حالا می گی مستعاره، نه!؟ اینم یک سپاسنامه دیگه!
جل السطان، ببخشید جل الخالق! تو که فقط بیست و سه سالته و در ایران زندگی می کنی از همه چیز خبر داری و هیچکس از مخالفان شما نداره. بنازم به این هوش و نبوغ، نکنه تو هم ابوالفضل اومدت بخوابت و با دست مبارکشو بسرت کشید!؟

این همفکران تو در ایران که تاریخ صد ساله رو فوت آبن و پشت سر خاندان جلیل صف کشیدن، چرا تو تظاهرات یک شعار برا پهلوی نمیدن و جمهوری ایرانی می خوان؟

و مهمتر اینکه آقاجان تو که فحش دادن رو زشت می دونی چرا خودت فحش میدی و مخالفانت رو به احمدی نژاد تشبیه می کنی؟ حتما این فحشهای سلطنتیه، ونقل و نبات حساب می شه. تازه تو رو به جقه ی همایونی برو کامنت ها رو بخون، ببین شما بیشتر فحش میدین یا مخالفانتون. ولی همونجور که یک کاربر نوشت خیلی بهترین شدین.

ضمنا اینقدر تند و تیز جواب نده، یا اول با همفکرات مشورت کن که بندو آب ندی. کلا شیوه شیوه ی عقب افتاده ای بود!
۲۴٨۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به آقای مرتضی

عنوان : به آقای مرتضی
آقا مرتضی لطف کنید و این اسنادی که ثابت میکنه کودتای رضا شاه انگلیسی بوده را به ما نشان دهید. توجه داشته باشید که چه میگویم صحبت از اسناد رسمی میکنم و نه از فلسفه بافی این و آن.
بر طبق اسناد رسمی منتشر شده از سوی وزارت خارجه انگلیس دولت بریتانیا هیچ دخالتی در کودتای ۱۲۹۹ نداشت و از انجام آن نیز بسیار نا خرسند بود. در این اسناد ذکر شده که لرد کرزن وزیر خارجه و مجری سیاست خارجی انگلیس به صراحت به عدم اطلاع دولت از این کودتا اشاره میکند و نیز عدم رضایت خود را از کودتای ۱۲۹۹ اعلام میدارد. خود ژنرال آیرونساید که طراح اصلی کودتا بود در خاطراتش به صراحت از عدم اطلاع لندن از کودتا صحبت میکند و میگوید که او روز ۲۷ بهمن ۱۲۹۹ به تهران آمد تا نورمن وزیر مختار انگلستان را در جریان کودتای قریب‌الوقوع خود قرار دهد. نورمن از شنیدن این خبر وحشت کرد. او اعتقاد داشت رضاخان با روحیه‌ای که دارد، قبل از هر چیز ، به فکر پائین کشیدن احمد شاه از تخت سلطنت خواهد افتاد ولی آیرون ساید به وی اطمینان داد که چنین واقعه‌ای رخ نخواهد داد.
آیرونساید در کتاب خاطراتش مینویسد: « ....در حضور اسمایت صحبت مفصلی با رضا داشتم و هنگامیکه موافقت کردم او را به حال خود رها سازم دو نکته را برایش روشن ساختم. ۱ـ هنگامی‌ که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگر چنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. ۲ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید بر کنار شود ...»
بعنی حتی عامل اصلی کودتای ۱۲۹۹ به صراحت اعلام میدارد که قصد او از این کودتا بهیچ عنوان برانداختن سلطان قاجار نبود (که البته رضا شاه در کمال زیرکی خلاف وعده خود به آیرونساید را عمل کرد) و دولت بریتانیا و سفارت انگلیس در ایران که نماینده دولت است بهیچ عنوان در جریان این کودتا نبودند. اینها معتبرترین اسنادی هستند که در رابطه با کودتای ۱۲۹۹ منتشر شده. شما اگر سند معتبر و رسمی که خلاف این حرفها را ثابت کند دارید لطف کنید و آنها را نشان دهید. باز تکرار میکنم اینجا صحبت از اسناد و مدارک معتبر است نه نظرات و تحلیلهای شخصی.
۲۴٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ماندانا پایور

عنوان : به تحلیلهای درست خود ادامه دهید
با درود فراوان خدمت دوستان گرامی جناب پرسشگر، سالاری و ناشناس عزیز. باید بگویم که من و دیگر دوستانم بی نهایت از نوشته های شما استفاده میکنیم. شما شاید خودتان هم ندانید که به چه میزان استدلالها و نظرات شما مورد توجه دیگران و به ویژه نسل جوان است. در عوض همانطور که میبینید طرف مقابل جز فحش دادن و داد و هوار کشیدن هیچ کار دیگری نمیکند. آنها حدس و گمانهای خود را واقعیت تصور میکنند و بدون هیچ دلیل و مدرک قابل عرضه ای بر اساس آن حکم میرانند. آنها همه جا هستند و از همه چیز و همه کس خبر دارند، از تصمیمها و جناح بندیهای محرمانه در دولت بریتانیا گرفته تا آنچه در روح و مغز دیگر کاربران میگذرد. آنها نمیدانند به چه میزان مایه خنده دیگران هستند و چقدر حرفهایشان ما را بیاد احمدی نژاد می اندازد.
من به عنوان یک دختر جوان ۲۳ ساله ایرانی به شما میگویم که تا آنجا که من میبینم تمامی دوستان و آشنایان هم سن و سال من نظری متفاوت با این خشک شدگان در توهمات گذشته دارند. نگاه ما به تاریخ، و به ویژه به تاریخ صد ساله اخیر، یک نگاه منطقی و به دور از حب و بغض است. در حالیکه نگاه آنها، که عمدتاْ متعلق به نسل گذشته هستند، یک نگاه کینه آلود و عصبی و یا بقول شما ناموسی است. من مطمئنم این افراد هیچگاه از خود سوال نمیکنند که اگر عملکرد رژیم گذشته اینقدر بد بود پس چرا بر میزان کسانی که بر عملکرد مثبت آن پایفشاری میکنند روز به روز افزوده میشود؟ چرا گروه قابل توجهی از فعالین سیاسی گذشته، ضمن انتقاد از نارسایی های آن زمان، از دیدگاههای غرض آلود خود نیز انتقاد میکنند و میپذیرند که بسیاری از کارهای آن رژیم سازنده و درست بود؟
در هر صورت برای شما آرزوی موفقیت میکنم و از شما خواهشمندم که به تحلیلهای درست خود ادامه دهید چرا که بسیاری از ما جوانان از رهنمودهای شما استفاده میکنیم. پیروز باشید.
۲۴٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مرتضی الف

عنوان : دانشگاهها
پرسشگر جون،
بهتره تو هم که جوونی اینقدر مطلق گرایانه به همه چیز نگاه نکنی. همین مدرسه ای که آقای صباحی تو در اون درس خونده یکی از عناصری که بیست سال باهاش کار کرده فرد هالیدی بود که چند ی پیش در گذشت. عکسشو که در پاریس پشت سر خمینی نماز می خونده نشریه های دنیا و تلویزینها پخش کردن. همون مدر عامل هزار تا توطئه در منطقه غزه هس.
یک چیز دیگه ای هم که ما باید حتما در نظر داشته باشیم جغرافیای خاور میانه هست که ساخته ی انگلیسی هاس. خاور میانه حیاط خلوت انگلیسی ها بود.
حالا نقشه بالکانیزه شدن منطقه و ایران بوسیله ی برنار لوئیس مطرح شده که مال همین مدرسه اقتصادی لندنه و آقای صباحی اونو خوب می شناسه.
این دانشگاهها بزرگترین تئوربسنها رو برای خدمت به جهانخواران تربیت می کنه. وهی دکترای افتخاری میدن به پادشاهان و امیران و شیوخ. زیاد هم نمی شه مطلقشون کرد.

تو راست میگی تاریخ رو همه نسل ها مطالعه می کنن: در پرتو دانش جدید و اطلاعات جدید و اسناد جدید. ما قبلا از جریان ۲۸ مرداد و کودتای انگلیسی رضا شاه خیلی خبر نداشتیم ولی حالا جزییات زیادی روشن شده. از جزییات روی کار اومدن ج.ا. هم الان خیلی خبر نداریم ولی سر کوه یخ از آب اومده بیرون.
اطلاعات و اسناد جدید خیلی چیزها رو روشن کرده اما بعضی از ما اینقدر به همون اعتقادات باستانی چسبیدیم که اونا رو باور نمی کنیم.
زنده باشی برادر
۲۴٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : آیا «روشنفکران» ایرانی از جنس روشنفکران چک اسلواکی بوده و هستند؟ آیا چنین قیاسی مجازو سازنده است یا مشکل ساز و مخرب؟ آیا باید تفاوتی میان رفتار روشنفکران و تبهکاران باشد؟ اگر تفاوتی نباید باشد چه فرقی می کند دنبال کدامیک از اینها راه بیافتیم؟
«خشونت بکار گرفته شده بر علیه سران رژیم شاه، خود مدیون خشونتی است که آنان به مدت ۵۷ سال بر علیه مردم ایران بکار بردند. اگر آنان جامعه ایران را با اصول جوامع پیشرفته رشد می دادند و یک جامعه مدنی را در ایران بنا می ساختند هرگز گرفتار ددمنشان خونخواری چون خمینی و یارانش نمی شدند».

در رابطه با این بخش از مقاله آقای راستگو مشکل دارم. چطور می شود که «روشنفکران» ایرانی که انقدر داد و فغان از خشونت پهلوی ها براه می انداخته خودشان وقتی بقدرت رسیدند به خشونتی دست زدند که در تاریخ معاصر ایران سابقه نداشت؟ این توجیح آنها اصلا قابل قبول نیست که این واکنشی طبیعی در قبال خشونت ۵۷ ساله پهلوی ها بود. مگر قرار است که روشنفکر همانند یک آدمکش انتقامجو رفتار کند؟ آنوقت فرق او با یک تبهکار چیست؟ مگر در طول آن ۵۷ سال (باید آقای راستگو دوره بین سقوط رضا شاه و پایان دوره دکتر مصدق را از این ۵۷ سال کم می کردند که نکردند و دچار اشتباه شدند) «روشنفکران» نمی گفتند که خشونت بد است و نباید اعمال شود؟ پس چرا نظر خود را پس از انقلاب ۱۸۰ درجه تغییر دادند؟ مگر می شود خشونت به دلبخواه خوب و یا بد باشد؟ این برای من همچنان یک مسئله باقی خواهد ماند تا پاسخ قانع کننده ای دریافت کنم. اینکه بگوییم که چون آنها کردند اینها هم از آنها کپی کردند و به استبداد گذشته تداوم بخشیدند به هیچ عنوان محکمه پسند نیست. آیا می گویید که تفاوتی میان شکنجه گران ساواک و روشنفکران ایرانی نباید قائل شد و هر دو با هم در تفکر مثل هم بودند و هستند؟ آیا می گویید که انتقامجویی و کینه ورزی در یک روشنفکر ایرانی باید همانند تبهکاران یک جامعه باشد؟

آیا «روشنفکران» ایرانی از جنس روشنفکران چک اسلواکی بوده و هستند؟ آیا چنین قیاسی مجازو سازنده است یا مشکل ساز و مخرب؟ آیا باید تفاوتی میان رفتار روشنفکران و تبهکاران باشد؟ اگر تفاوتی نباید باشد چه فرقی می کند دنبال کدامیک از اینها راه بیافتیم؟

اگر اینطور است چرا روشنفکران چک اسلواکی سابق مثل نویسنده و فعال سیاسی، هاول، پس ۴۵ سال خشونت حکومت کمونیستی در کشورشان همان خشونت را به رهبران رژیم سابق روا نداشتند؟ چه تفاوت هایی میان روشنفکران چک اسلواکی و ایرانی بود که ما از آنها دو عکس العمل کاملا متفاوت دیدیم؟ آیا این مقایسه هم غلط است؟

نتیجه:- «روشنفکران» ایرانی بدنبال آزادی نبودند بلکه بدنبال قدرت و ثروت برای خود بودند، درست مثل آخوندها. هر دو اینها بسیار دیکتاتورتر از شاه بودند و طبیعتا با به قدرت رسیدنشان وضع ملت بدتر از گذشته می شد که دیدیم شد. زنده یاد شاپور بختیار هم غیبگو نبود و می دانست چه می گوید چون حساب دو دوتا چهارتاست. روشنفکران چک اسلواکی ثابت کردند که حقیقتا بدنبال آزادی حقوق بشری برای آحاد ملت خود بودند و مثل «روشنفکران ما مردم فریب نبودند که از ملت استفاده ابزاری بکنند و وقتی خرشان از پل گذشت بر پشتش بپرند و سواری بگیرند و آنرا به مقصد نا معلومی بنام مدینه فاضله ای که در توهمات خود بنا کرده بودند هدایت کنند که جهنمی بیش از آب در نیامد.

«روشنفکران» ما از یک آخوندهای شیپیشو رودست خوردند و بجای اینکه به این واقعیت اعتراف کنند و براه راست خود را هدایت کنند، از مردم فریبی خود ادامه می دهند تا یکبار دیگر شانس خود را برای بقدرت رسیدن امتحان کنند. بجای اعتراف و مسئولیت پذیری می گویند آخوندها انقلاب ما را دزدیدند. منهم می گویم خب، حالا آقایان و خانمها بروید آجان بیاورید و دست از سر ما، توده مردم، بردارید. پس از ۳۱ سال شما هنوز همانی هستید که بودید ولی مردم دیگر آن مردم نیستند و برای همین است که گله وار دیگر وارد میدان نمی شوند. این مردم با جنبش سبز خود هم به شما، هم به رژیم و هم به سودجویان بین المللی نشان داده اند که در جهت خود منافع خود گام بر می دارند و نه در جهت شما.

آیا «روشنفکران» ایرانی از جنس روشنفکران چک اسلواکی بوده و هستند؟ آیا چنین قیاسی مجازو سازنده است یا مشکل ساز و مخرب؟ آیا باید تفاوتی میان رفتار روشنفکران و تبهکاران باشد؟ اگر تفاوتی نباید باشد چه فرقی می کند دنبال کدامیک از اینها راه بیافتیم؟
۲۴٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : جامعه جوان ایران جذب منابع و روشنفکران معتبرشده است و این روند رو به افزایش است. در اشاعه آن و خرد گرایی کوشا و مصمم باشیم.
در دانشگاه های معتبر جهان، تاریخ همواره بازنگری می شود تا به حقیقت نزدیکتر شود، هیچ پرونده تاریخی ای مختومه اعلام نمی شود چون کاری ابلهانه تلقی می شود. بنابراین، چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید پرونده پهلوی ها، شیخ ها، احزاب، گروه ها و شخصیت های سیاسی و روشنفکرنماهای ایران هیچوقت مختومه اعلام نخواهد شد. این دانشگاه ها به تحقیقات خود را در این خصوص تا ابد ادامه خواهند داد و هیچکس هم قادر نیست مانع اینها شود. این دانشگاه ها وقت خود را تلف کسانی نمی کنند که ادعا دارند که حقیقت مطلق در انحصار آنهاست و بازنگری در تاریخ کاری عبث است و یا اینکه باز نگری در تاریخ تا زمانی باید مجاز باشد که نتیجه گیری هایش متفاوت از حکم/نتیجه ای ابدی ای که آنها از قبل داده اند نباشد. کدام دانشگاه معتبری را در جهان می شناسید که استادانش طرز تفکر عصر حجری ای داشته باشند؟ اگر داشتند، امکان نداشت مثل آکسفورد و کمبریج اعتبار جهانی پیدا کنند و تزهایشان مورد توجه جهان مترقی و پیشرفته قرار گیرد. نگاه ما به اینگونه دانشگاه هاست و نه کسانی که جرئت نمی کنند نظریه های خود را در تاریخ در اینگونه دانشگاه ها به ثبت برسانند. اینها بدنبال حقیقت و اعتبار برای تفکر و نظریه های خود بوسیله مراجع معتبر نیستند، اینها مغرضند، تاریخ فروشند، متعصبند/تاریخ ناموسشان است و نه ایران. اینها از انتشارات دانشگاه های معتبر وحشت دارند و اگر بر وفق مرادشان نباشد آنرا می کوبند همانطور که تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی را می کوبند. از نظر اینها دانشگاه معتبر آنست که با محملات اینها موافق باشد وگرنه بی اعتبار است. این طرز تفکر روشنفکرنماهای ایرانی و هوادارانشان است. این یکی از تفاوت های اساسی بین روشنفکران جهان اولی و سومی است.

بستر گرم و نرم «روشنفکران» جهان سومی، توده های عقب افتاده و نا آگاه این جوامع است که با تحریف، جعل و وارونه جلوه دادن وقایع تاریخی قابل تحریک هستند. با سوء استفاده از تاریخ می شود بسادگی آنها را در جهتی قرار داد که فرصت طلبان و سود جویان بین المللی بدنبال آن هستند. تفاوت میان کشورهای عقب افتاده و پیشرفته در همین است که اولی مفلوک دومی می شود و تا زمانیکه این وضع ادامه یابد این معادله تغییر پیدا نخواهد کرد. جامعه ایرانی این را دریافته است و دیگر حاضر نیست تحریک شود و با استفاده از احساسات خود تصمیمات سرنوشت ساز درباره آینده کشور اتخاذ کند. همانطور که رژیم روزهای پیری خود را دارد از سر می گذراند، سوء استفاده چیان ایرانی تاریخ هم دارند روزهای آخر خود را سر می کنند. ما هم آمده ایم که به هر دو اینها کمک کنیم تا زودتر تسلیم شوند و دست از سر ملت ما بردارند. دست و پا می زنند ولی فایده ای ندارد، باید به آنها همواره یادآوری کرد که وقتی فردی عاقل می شود، دیگر نمی شود او را جاهل کرد. باید به آنها همواره یادآوری کرد که عصر اینترنت است و ما اسیر تنها یک منبع جهت دار اطلاعات نیستیم. باید به آنها یادآوری کرد که خیزش مردم موسوم به جنبش سبز باعث شد که ما بیکباره دریابیم که چه اندازه همفکر و همراه داریم، ما همدیگر را یافتیم و فعال شدیم. زمان را نمی توان به عقب باز گرداند و این سایت و سایت های دیگر را بصورتی که پارسال بود بازگرداند. نیاز را برانید، مرا برانید، با بقیه چه می کنید، بقیه ای که ده ها میلیون هستند و از شما فاصله گرفته اند بدون اینکه اکثر آنها حتی از وجود شما آگاه باشند. هر چه بیشتر به این نوع نگاه به تاریخ ایران ادامه دهید خودتان به فاصله تان با ملت اضافه می کنید. مطمئن باشید آنها براه خود با شما و بی شما ادامه خواهند. از قافله دور مانده اید.

***********************

من معتقدم که پس از فروپاشی این رژیم، ملت ایران لایق یک قانون اساسی نوین بر پایه های استوار منشور جهانی حقوق بشر است که هر نوع تبعیضی را در ایران برای همیشه براندازد. تنها در این شرایط است که ما می توانیم هر دو را همزمان داشتیم، هم آزادی را و هم نان را.

به سرگرمی خود ادامه دهید و با علم غیبی که دارید نظر دهندگان را به هر چه می خواهید تقسیم کنید. مادربزرگ خدا بیامرز منهم که متاسفانه خرافه پرستی را با خدا باوری عوضی گرفته بود به استخاره و فال قهوه و چای اعتقاد راسخی داشت و مرتب غیب می گفت. البته او حتی دیپلم هم نداشت، بجز قم، قزوین، مشهدو تهران به هیچ جای دیگر ایران سفر نکرده بود، و سفرهای برون مرزی او هم به شهرها ی مهم کشورهای پیشرفته و مترقی ای مثل کربلا، دمشق، مکه و مدینه بود که او را به وجد می آورد و فکر می کرد دنیا را دیده است و همه چیز را می داند.

جامعه جوان ایران جذب منابع و روشنفکران معتبرشده است و این روند رو به افزایش است. در اشاعه آن و خرد گرایی کوشا و مصمم باشیم.
۲۴٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : کیفرخواست ناقص و خلخالی وار
به « به اقای زرگر » و « مسافر خسته » در جواب دو کامنت زیر

‫شما خود همان کاری را مرتکب شدید که از آن انتقاد میکنید! همان کاری را کردید که میگوئید ساواک شاه و ساواما و سپاه و بسیج خمینی و خامنه ای تا بحال کرده اند. یعنی اول برچسب سلطنت طلبی زدید، بعد به جرم انجام شکنجه و کشتار و زندانی کیفر خواست دادید و متهم و محکوم کردید و بعد هم اشد مجازات ها را خواستار شدید. شما همان برچسبی را زدید که:

‫ساواک و رژیم شاه بر پیکر زندانیان و مخالفین چپ و چریک زد: برچسب خرابکار، کمونیست، مارکسیست اسلامی، عوامل اجنبی، ......،

‫جمهوری اسلامی بر مخالفان و دربندانش زد: ساواکی، ضد انقلاب، مفسد فی الارض، کمونیست، صهیونیست، کافر، منافق، گروهک، لیبرال، بهائی، لائیک، محارب، مرتد، ......

اگر فقط یکی از این برچسب ها را به شما بزنند، چه احساسی خواهید داشت؟

پیشداوری، ‫برچسب زدن و تحقیر و محکوم کردن و تخریب انسانهای بی گناه چه آسان، ولی ساختن، واقع بینی، صداقت، عدالت، تحلیل و قضاوت درست چه مشکل. ای کاش حداقل در کیفر خواست تان به ریز ریز جرمهای بر گرفته از کامنت ها هم اشاره ای میکردید. منصف باشید و سفر خوش.
۲۴٨۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : آفتابی شدن شاه پرستگان
بازماندگان رژیم وابسته و ضدملی پهلوی باسو استفاده از محیط آزاد غرب و بیاری دلارهای بسرقت رفته از ایران به عوامفریبی و دغلکاری مشغولند.بر آزادیخواهان و نیروهای ملی لازم و ضروری است که با یادآوری مداوم از تاریخ معاصر اجازه ندهند که یک مشت اجیرشدگان سلطنت طلبان از اوضاع آشفته میهن ما، تاریخ را تحریف و نظام ظل الهی پهلوی را تطهیر نمایند. رژیم استبدادی ولایت فقیهی در ادامه سیاست رژیم ضد ملی و وابسته پهلوی تا بامروز حاصلی جز، فقر، بدبختی، سنگسار کردن، اقتصاد ورشکسته، تورم و بیکاری، تبعید اجباری میلیونی، نابودکردن هویت و فرهنگ و هنر اصیل مردمی، ترور و خفقان، اعدامهای دستجمعی، ایجاد زندان وحشت سراسری ایران،و... واز همه بدتر سست کردن و از بین بردن اعتقادات ملی مذهبی اکثریت مردم نسبت بحرکتهای اجتماعی سیاسی آینده جامعه چیز دیگری برای جامعه محروم و مردم ما بارمغان نداشت. جنایتکاران و متجاوزین بمردم ایران در رژیم فعلی، تعلیم دیده های رژیم منحوس پهلوی هستند.
۲۴٨۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به اقای زرگر

عنوان : کسانی که قبلا شکنجه و زندان میکردند و هروقت دوست داشتند جوانان ایران را میکشتند حالا میخواهند بحث کنند واین جای خوشحالی است.
سلطنت طلبان در زمان قدرت با گلوله با مخالفین حرف میزدند و با کسی بحث و شوخی نداشتند حتا انهائی که به نظام سلطنتی وفادار بودند و حالا بعد از ۳۱ سال از سرنگونی دیکتاتوری میخواهند بحث کنند خوب به نظر من این جای پیشرفت است که انها از سلطنتی بودن خودشان شرمگین هستند و با نامهای مختلف و در نقشهای مختلف در حالی که به سلطنت طلب بودن افتخار نمیکنند سعی در دفاع از سلطنت پهلوی دارند. بعد هی بخودشان مدال میدهند یکی سالاری را محبوب در بین نسل ۳ و ۴ میداند یکی به ناشناس دائم مدال میدهد ناشناس هم درعین دفاع ناموسی از رژیم مخالفان سلطنت را مخالفت ناموسی متهم میکند. ولی اقای زرگر عزیز من فکر میکنم اگر کسانی که روزی جنایت میکردند حالا اعلام میکنند که به منشور سازمان ملل اعتقاد دارند و گرچه با دفاع از رژیم جنایتکار شاه خود در تناقضند ولی همین هم گامی به جلوست. به نظر من جامعه ما احتیاج به همبستگی بر اساس حاکمیت مردم دارد و نه حاکمیت شیخ و شاه پس هرکسی بگوید ما مخالف جنایت هستیم و دیگر به شکنجه و اعدام مخالفین معتقد نیستیم و واقعا انرا محکوم کنند حتا اگر طرفداران سلطنت و ساواکی ها باشند و یا طرفداران حکومت اسلامی باید استقبال کرد. من از نیاز و سالاری و ناشناس و پرسشگر که بشکل شرمگینی از سلطنت پهلوی دفاع میکنند متشکرمیشوم که باهرنوع جنایت و خشونت چه شاهنشاهی و چه اخوندی مخالفت کنند و چپها هم علنا مخالفت شان را با دیکتاتوری پرولتاریا و هرنوع تک حزبی و مبارزه خشونت امیز اعلام کنند. البته میدانم که سالهاست که در برنامه بسیاری از احزاب چپ دمکراسی و حقوق بشر و پلورالیسم گنجانده شده است
۲۴۷۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : بنازم به روشنفکرامون!!!

عنوان : ناشناس عزیز، چقدر خوب گفتید «تاریخ برای برخی ناموسی شده»
تاریخ برای همان برخی نه تنها سیاسی و فروشی شده بلکه ناموسی هم شده. دوستانی که مخالف تحریف و جعل تاریخ هستید، این سه چیز را در مورد هر مطلبی که می خوانید و می شنوید بیاد داشته باشید که تاریخ برای برخی ها سیاسی، فروشی و ناموسی شده. در هر جا لازم بود اینرا متذکر بشوید شاید که آن برخی ها یاد بگیرند که این نوع نگاه به تاریخ چقدر بی ارزش و مسخره است و ما زیر بار آنها نمی رویم. مقاله نویسان باید بدانند که ما مردم ۳۱ سال پیش نیستیم که هر چی «روشنفکر» گفت بگوییم حتما درست می گوید چون دانشگاه دیده است و خیلی سرش می شود. ما هیچوقت روشنفکر نداشتیم. روشنفکر واقعی فرا ایدئولوژی اندیشه می کند، خودش را عقل کل نمی داند، هیچوقت تسلیم افکار دیکتاتوری و توتالیتر نمی کند، حدود خود را می شناسد و اگر شاعر و نویسنده است ادای اقتصاد دان و سیاست ورز را در نمی آورد، سری که درد می کند را از تن جدا نمی کند، به جنایت دست نمی زند، در قبال قتل و آدم سوزی (کشتار جمعی سینما رکس) سکوت نمی کند و وقتی اشتباه می کند ابایی ندارد که بگوید که اشتباه کرده است، کسی را تحقیر نمی کند، سر کسی که با او موافق نیست داد نمی زند، مخاطب خود را بی شعور فرض نمی کند، دیکتاتور مآب نیست....حال با این اوصاف چه کسی می تواند ادعا کند ما در دهه ۴۰ و ۵۰ روشنفکر داشتیم. نه آقا، ما یا یک عده دیکتاتورتر از شاه داشتیم که خودشان را روشنفکر بما قالب کرده بودند و دست بردار هم نیستند. تقصیر همه بود جز این فرشته ها.

ناشناس عزیز، چقدر خوب گفتید «تاریخ برای برخی ناموسی شده»
۲۴۷۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : تصحیح می شود
تمام وقایع بالا بین ۱۳۲۰-۳۲ که محمد رضا پهلوی قدرتی نداشت توسط دولتمران وروشنفکران روز صورت گرفت
۲۴۷٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : برای بعضی مخالفت با رژیم گذشته ناموسی شده است.
جناب زرگری
باید همه را شناخت نه فقط پهلویها را. نمونه های عملکرد گروههای مختلف در کامنتهای قبلی گفته شد. پهلویها دیکتاتور ودرست, ایا اپوزیسیون انها دموکرات بودند؟علت عملکرد تحصیکردگان مخالف که تا حد ترور کور وحتی هم اندیش کشی وکودک کشی رفتن چه بود؟کسانی که چشم بر وافعیت بسته وکورکورانه اوامر بیگانه را اجرا میکرند,دموکرات بودند؟ در زمانی که پهلویها هنوزدیکتاتور نبودندوقدرتی نداشتندمملکت گل وبلبل بود؟ فرقه دموکرات اذربایجان زمان دیکتاتوری بود؟ , محمد مسعودرا پهلویها کشتند؟ خلیل طهماسبی که مجلس ازادش کرد بستور دربار بود؟پس از ازادی چه کسی بدیدن خلیل طهماسبی تروریست رفت؟ شاه جوان در چه سالی وتوسط چه کسانی ترور شد؟ لیست دراز است. تمام وقایع بالا بی ۱۳۲۰-۳۲ که محمد رضا پهلوی قدرتی داشت توسط دولتمران وروشنفکران روز صورت گرفت.ان هم تقصیر پهلوی بود. مدرنیته که پهلویها سعی در ان داشتند با مقاومت شدید رشنفکران رو برو شد. علت مخالفت جبهه ملی وتوده ای ها با انقلاب سفید چه بود؟ جز انکه چرا بدست پهلوی انجام میشود؟چرا جبهه ملی از قیول تشکیل دولت دراوایل دهه ۴۰ سرباز زدند؟چطور تمامی محکومین جبهه ملی ونیز بسیاری از چپ مدل ایرانی بریده به مقامات بالا رسیدند ؟ یا جبهه ملی با شاه همدست بوده!یا رژیم شاه انطور هم که می گویید همچین بد هم نبوده.
همین حالا در هیچ جای دنیا برای تروریست پارتی نمی گیرند. در کل دنیا حقوق بشر به بهانه مبارزه با تروریست در حال نقض است حتی در انگلستان با ایرلند چه میکنند.چه برسد به ۳۰-۴۰ سال پیش که درخود اروپا کشورهای یونان وپرتقال واسپانیا دیکتاتور نظامی بودند. با گروه های تروریستی بادرماینهوف وبریگاد سرخ دول المان وایتالیا مذاکره کردند؟ کشتندشان و حبس طولانی کردنشان.
اگر ج ا نمیتواند از پس ملت پس از سی سال مغزشویی شبانه روزی براید به مدد همان مدرنیته نیم بند زمان پهلوی هاست. شما امثال شما نمونه تیپیک روشنفکر مدل ایران هستید. حال چند مشخصه روشنفکر مدل ایران:
خود حق مطلق بین,تابع قانون همه یا هیچ وسیاه وسقید بین,فریز شدگی در خاطرات, همیشه طلبکار,هتاک, نسخه پیچ

یک سئوال از مدعیان دموکرسی: اگر الان مجاهدین یا مشروطه خواهان اعلام گردهمایی, تشکیل اتحادیه برای نجات ایران بدهند,کدامتان حاضرید دست اتحاد بدهید؟اصلا کدامتان حاضرید بدون دشنام وتهمت وغیره
در یک گنکره ثالث با انها سر یک میز بنشینید؟پاسخهایتان خواندنی خوهد بود.
برای بعضی مخالفت با رژیم گذشته ناموسی شده است.
۲۴۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار م

عنوان : دوستان لطفا از ارسال نامه سپاسگزاری بخود خوداری کنید
دوستان لطفا از ارسال نامه سپاسگزاری بخود خوداری کنید. این شگردها قدیمی است. آقای نیاز عزیز حرفهای شما پراز تناقض است و از اون بالا بالا ها و پیامبرگونه وحی صادر می کنید. یکی به نعل می زنید یکی به میخ. خوب می دانید همنجور که روشنفکر مذهبی نداریم، روشنفکر سلطنتی هم نداریم، سعی می کنید بگویید سلطنت طلب نیستید.
این نوشته آخر شما پراز خشونت است. شما می توانید نظر هرکس را قبول نداشته باشید ولی نسبت جاعل، اتهام است. آیا می توانید شرافتمندانه این اتهام را ثابت کنید؟
۲۴۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خواننده نظرات

عنوان : آقای راستگوی محترم
آقای راستگوی محترم،

شما که درباره مضرات خشونت قلمفرسایی می فرمایید، چگونه بخود اجازه می دهید که نسبت به نظر دهندگان خشونت روا دارید؟ آقای راستگوی محترم، خشونت تنها خشونت فیزیکی نیست، خشونت لفظی هم داریم که شما بی محابا آنرا بصورت مکتوب منتشر کرده و در معرض تماشای دوست و دشمن قرار داده اید. من واقعا متاسفم.

نیاز فردی فرهیخته و صادق است و نظراتش بسیار پر بار و قابل تامل حتی اگر با او مخالف باشیم. من به شخصه هیچوقت تناقضی که در مقالات کثیری از نویسندگان مان می بینم را در او ندیده ام. آقای سالاری بدرستی دریافته اند که نیاز مورد علاقه جوانترهاست و ۵۰ ساله هم ما را در برابر این سئوال در خور توجه قرار می دهد که چرا حرف های نیاز به دل او و امثال او می نشیند ولی حرفهای برخی دیگر نه.

آقای راستگوی محترم، ما باید تحمل کسانی که مثل ما نمی اندیشند و به آسانی متقاعد نمی شوند را داشته باشیم. من بسیار خوشحالم که جوانترهای ما مثل زمان ما هر حرفی را قبول نمی کنند و طوطی وار آنرا تکرار نمی کنند. من خوشحالم از اینهمه شک و تردید که در آنها می بینم. من به چالش طلبیدن آنها را بسیار دوست می دارم. اینها همه آن چیزهایی هستند که ما نبودیم. ما حق نداریم آنها را از خود گریزان کنیم چون مثل ما و یا شبیه بما نمی اندیشند. اگر ما حقیقتا به تکثر گرایی اعتقاد داریم باید نشان دهیم که این حرفی تو خالی ای نیست...

آقای راستگوی محترم، رفتار ما نباید باعث شود که خوانندگان ما فکر کنند که این سایت و مقالاتش مختص به گروهی خاص است که عوام را برنمی تابد. پرسشگرها نباید فکر کنند که جای آنها اینجا نیست و بقول یکی از نظر دهندگان دانستن حق ماست، درست می گوید و این بدون پرسش و تبادل نظر امکان پذیر نیست. بزرگ آنست که خطای خود را بپذیرد و متحول شود. من از شما می خواهم فصلی نو را همه با هم آغاز کنیم و آنرا را با پوزش از نیاز و دعوت او به بازگشت شروع کنیم. در این راه موفق باشید.
۲۴۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : اگر پهلوی ها را بیشتر بشناسیم نظراتمان یکدست تر می شود.
آقای سالاری عزیز،
بنظر می رسد که آقا یا خانم نیاز هم که متاسفانه بسیار زود رنجند نیاز به اندرزهای مشفقانه دارند. ایشان آقای راستگو نویسنده ی مقاله را جاعل می خوانند. من ویرایش شمارا از نوشته ی آقای راستگو بسیار خلاق و مفید می بینم. این ویرایش می تواند بسیار راهگشا باشد. اما سلیقه ها متفاوت است و شیه های نگارش دیگرکون.
مشکل اینست که برای بعضی از دوستان که مته به خشخاش می گذارند باید بدیهیات را دوباره و دوباره و دوباره توضیح داد. شاه بهتر است یا فرانکو؟ کاسترو بهتر است یا ایدی امین؟ این لیست می تواند بسیار طولانی باشد. دیکتاتوری مذموم است. بد و بدتر البته دارد ولی پشت سر هر دیکتاتور انبوهی از آرزوهای بربادداده شده ی انسان و خون آدمهای بیگناه ریخته شده است.
آری ما از تصدق سر پهلوی ها ایرانی داشتیم با مدرنیسمی بیمار؛ پر از تناقض و واپسگرایی، اما همین هم به چه قیمتی؟ این کدام مدرنیسم است که انسانهای مدرنش حق رای آزادانه ندارند و روشنفکران و تحصیل کردگانش بزرگترین اشتباهات و حتی خیا نتها را مرتکب می شوند. دوستانی که به رادیو و تلویزینها زنگ می زنند اغلب عقیده دارند که ایرانیان مردمی ناسپاس و نمک نشناسند.
کسی نمی پرسد که این مدرنیسم پهلوی در ۵۷ سال چه می کرد؟
یادمان باشد که دومین منشور جهانی حقوق بشر را کوروش پادشاه ایرانی تنظیم کرد. آیا پهلوی ها با انهمه فجایع ادامه دهندگان راه کوروش بودند یا راه چنگیز خان؟ سلطنت طلبان باید تکلیف خودرا با این قضیه روشن کنند. سینه ی یک چریک فدایی، عباس مفتاحی را ساواک اتو کرده بود و او آثار سوختگی را در جلسه ی محاکمه به خبرنگاران نشان داد. به زندانی دست بند قپانی می زدند و او را به سقف می آویختند. تیرباران در تپه های اوین را هم فراموش نکنیم. اینکارها چنگیزی است و از آن هم زشت تر . چرا که چنگیز بیگانه بود.
این بزرگترین خدمت جمهموری اسلامی به پهلوی ها بود که ایادی رژیم پهلوی را محامه نکرد و اعدام کرد وگرنه بخش عمده ای از جنایات افشا می شد..
وقتی که نوشته ی آقای معمار درباره ی زنده یاد بیژن جزنی را خواندم و حدود ۲۰۰ کامنت را دیدم دریافتم که ما به بحثی از این دست بسیار نیاز داریم.
حکمت
۲۴۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری ‫رضا سالاری

عنوان : جوابی در خور کاربران از موضع و مقام متساوی وبرابر
آقای راستگو جواب شما در خور کاربر صادقی چون آقای نیاز، ‫که نظراتش مقبول بسیاری از کاربران، بخصوص نسل چهارم جنبش آزادی ایران میباشد، نبود. شما وقتی دست به قلم میبرید، باید نه تنها تحمل انتقادات را داشته باشید، بلکه هر چه انتقادات گزنده تر باشد شما بایستی حوصله و وقت بیشتری بگذارید و توضیح بیشتری بدهید، نه بالعکس.

شما لازم نیست به طرفدراران خود بپردازید، چرا که آنان بدون تشکر شما هم طرفدار شما خواهند ماند. عمده اینست که بتوانید با یک مخالف به تفاهم برسید. این درد امروز ماست، که همان درد قدیم است، که با هیچ کس نمیکوشیم و یا نمیخواهیم ویا نمیتوانیم به تفاهم برسیم. درست همان انتقاد بجایی را که شما خود از مردمان گذشته خودمان میکنید.

نگاهی دیگر به نظر کاربران بیندازید. آیا متوجه شده اید که درهر کدام درصدی از حقیقت و واقعیت نهفته است. همچون مقاله خود شما، هیچ کدام صد درصد درست و هیچکدام هم صد در صد نادرست نیستند. چرا؟ چون اصل مسئله پیچده است با تعداد بسیاری زیادی پارامتر و متغیر، منتها، هرکسی یک سری پارامترها را مهم و موثر میبیند، و کس دیگری یک سری دیگر را مهم می بیند. هر کدام از این سوالات چندین PhD کار و تحقیق لازم دارد........

شاید شما بجای جواب خلاصه و از سر بازکن:
‫‫
« آقایان و خانم های محترم هم بس که شما شاه را با فرانکو مقایسه می کنید و می خواهید و تلاش دارید ثابت کنید که شاه از فرانکو بدتر نبوده است خود نشاندهنده این است که شاه دیکتاتور بوده است ولی دیکتاتور کوتوله ای. در ضمن شما که نمی توانید با منطق صوری و مقایسه ای و تحریف تاریخ به ملت ایران به قبولانید رژیم شاه خوب بوده است و این رژیم خمینی است که بد است. اگر می خواهید بیشتر بدانید لااقل کتاب" دیروز امروز و فردا" آقای داریوش همایون را بخوانید تا به عمق فاجعه پی ببرید. متاسفانه خمینی و یارانش( اصلاح طلبان و اصولگرایان) چنان جنایتی به ایران و ایرانیان کردند که حالا هواداران دیکتاتور کوتوله باورشان شده است. اگر نظام ولایت فقیه مرتکب جنایت و خیانت شده است این بدان معنا نیست که نظام شاهنشاهی مظلوم بوده است. اینکه رضا شاه چه کرده مسئله ای است و اینکه رضا شاه و محمد رضاشاه نوکر اجانب و دیکتاتور بوده اند مسئله دیگری است. نه هموطنانم شما نمی توانید عین اصلاح طلبان با تحریف تاریخ و رنگ آمیزی آن وجدان تاریخی ایرانیان را به تمسخر بکشید و ما هم بدهکار بشویم. »


‫قدری بیشتر حوصله و علاقه به بحث و تبادل نظر نشان میدادید، و حتی در همین فرم کلام فشرده و ناقص، حداقل چیزی شبیه این را مطرح میکردید:

‫ ‫« آقایان و خانم های محترم و مخالف. برایم مقایسه شاه با فرانکو خیلی جالب آمد و در مقایسه این دو هیچوقت فکر نکرده بودم. ولی برایم در حال حاظر هنوز مشکل است قبول کنم که چون شاه از فرانکو بمراتب ملایم تر بود اورا از صف دیکتاتورها خارج کنم، ولی دوست دارم از شما در این مورد بیشتر بیاموزم. شما حتماً دلایل جالب و موثقی برای نظر خود دارید که مایلم بدانم. در این راستا کتاب " دیروز امروز و فردا" آقای داریوش همایون را خواندم و برایم در نوشتن این مقاله بسیار الهام بخش و کمک بود. بنظر من شدت وحشتناک جنایات خمینی و یارانش موجب بازگشت واکنشی و توجه و التفات ‫دوباره به رژیم ملایم تر پهلوی شده است که باید کاملاً مورد تحقیق و بحث و کاووش قرارگیرد. اگر نظام ولایت فقیه مرتکب جنایت و خیانت شده است این بدان معنا نیست که نظام شاهنشاهی مظلوم بوده است. باید با دید علمی محققانه بررسی کرد که رضا شاه و محمد رضا که بودند، از کجا آمدند و چه کردند و تا چه میزان خدمتکار و وطن دوست بودند و آیا عرق و دغدغه ایران را داشتند و یا اینکه اصلاً خائن و نوکر اجانب و مدهوش دیکتاتوری خود بودند. خوانندگان و هموطنانم، ما همه مسلماً مسئولیت داریم و نباید عین برخی اصلاح طلبان رژیم فعلی واقعیت تاریخ را تحریف و رنگ آمیزی کنیم. »

تا ما هم امیدوار میشدیم که شما نه تنها صداقت و پشتکار دارید، بلکه همواره بهترین خودتان را عرضه میکنید. چالش امروز همه ما دستیابی به نوعی تفاهم عقلی و جمعی است در جهت نیل به دموکراسی عقلی. چیزی که هیچوقت دراین دیار بوجود نیامد و رشد نکرد.

‫به امید ایرانی آزاد و پاینده و ‫پیروزی و صبر و حوصله برای شما و ما
۲۴۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم که ساواکی ها و سلطنت طلبان عصبانی میشوند

عنوان : مگر در خاطرات تاج الملوک و برادر هویدا چی نوشته که ساواکی ها و سلطنت طلبها دائم میگویند جعلی است
در خاطرات تاج الملوک چیز تازه ای نوشته نشده که ساواکی ها و سلطنت طلبان دارند خودرا پاره میکنند که برایمان ثابت کنند که اینها همه جعلی هستند. مگر اوردن رضا شاه توسط انگلیس و بردن او از طرف انگلیس و امریکا و شوروی چیز تازه ای است ? که هیچ کس انرا نمیداند? مگر شاه نوکر بیگانگان و بویژه امریکا نبود? مگر معامله مواد مخدر از طرف اشرف پهلوی و برادرانش کشف تازه ای است?مگر رضا خان مخالفین خودرا نکشته است? مگر شاه زندانیان سیاسی را شکنجه نکرده و نکشته? واقعان شما ناراحت این هستید که در سیاهکل یک ژاندارم کشته شده و چرا ناراحت کشته شدن تیمسار فرسیو ریس دادستانی ارتش بدست فدائیان نیستید که ۱۳نفر را بدون وکیل مدافع و غیرقانونی به اعدام محکوم کرده بود. نه اینها فقط چون فردی از خاندان کثیف پهلوی انرا از درون باز گو میکند خیلی میسوزند. از بیژن جزنی متنفرند چون سازمانی که او بنیان نهاد به همراه مردم ایران در ۲۱ و ۲۲ بهمن پادگانها را تصرف کردند و گارد شاهنشاهی را نابود کردند و رژیم شاهنشاهی را به زباله دانی تاریخ فرستادند و حالا از دست فدائیان بیش از همه عصبانی هستند و کینه میورزند.
۲۴۷۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : مبارزه ی نسلها
آقای پرسشگر عزیز،
با احترام ، نگاه غالب براین نوشته می کوشد که تاریخی باشد نه سیاسی.
من با آنچه که در اصطلاح سیاسی اعتماد به نفس ملی نامیده می شود و شما به آن پای بندید و از آن صحبت کرده اید سخت باور دارم. در واقع شما در یاد داشت تان به یکی از کلیدی ترین مسائل جنبش صدو بیست ساله اخیر ایران اشاره کرده اید.
شاید باز کردن این بحث از چارچوب بحث اصلی جناب راستگو خارج باشد. از طرف دیگر من فرصت باز کردن کامل این بحث را ندارم. اما یقین دارم که با همین اشاره های کوتاه شما و دیگرانی که ذهنی نیرومند دارند به جنبه هایی از واقعیت دست خواهند یافت.

انقلاب مشروطه یک انقلاب ملی بود که برای تثبیت هویت ملی، ترمیم اعتماد بنفس ملی، تقویت روحیه ی ملی و ساختن میهن یکپارچه ای از اقوام مختلفی که در این سرزمین ساکن بودند بوجود آمده بود. تاریخ و ادبیات عصر مشروطه این گوشه های این تلاش را نشان می دهد.
این تلاش در تضاد مستقیم با منافع انگلیس قرار می گرفت که در آن روزگاربا بیداری آسیا روبرو شده بود. از طرفی جدا شدن افغانستان و بخشهایی از سرزمینهای شمالی از ایران، شکستن جغرافیای تاریخی مالوف و تاسیس کشورهای کوچک در خاورنزدیک زنگ خطر را در گوش مشروطه طلبان به صدا در آورده بود و آنان آگاهانه بر طبل ملیت و ملی گرایی می کوبیدند تا همه ی اقوام ایرانی را زیر یک پرچم نگاهدارند و تمامیت ارضی ایران را حفظ کنند..
آیرن ساید که سالها در منطقه خدمت می کرد و با سیاست های روز آشنا بود با محاسبه ی دقیق این مسائل، رضا شاه را مناسب ترین شخصیت برای انجام مقاصد انگلیس تشخیص داد و علیرغم مخالفتهای جناح دیگر دولت متبوع خود در روند کودتایی بدون خونریزی او را به قدرت رسانید تا اهداف انقلاب مشروطه راعقیم کند.
این کودتا، بی خشونت انجام شد. زیرا مهمترین گردانندگان حکومت قاجار از نوکران و ایادی انگلیس بودند و می بایستی می ماندند تا سیاستهای آن دولت را پیش ببرند.
اما مدیریت و راس هرم که کفایت لازم برای انجام مقاصد انگلیس را نداشت می بایستس تغییر کند.
شما اگر با فضای اجتماعی قرار داد ۱۹۱۹ وثوق الدوله و شکست این قرار داد آشنا شوید بسیاری از علل کودتا برایتان روشن خواهدشد.
در واقع روی کار آوردن رضا شاه منافعی بسیار بیشتر ی از آنچه که در قرارداد ۱۹۱۹ ملحوظ شده بود برای انگلیس تامین کرد.
رضا شاه چند ماموریت خطیر به عهده داشت که من بایجاز عمده ترین آنها را ذکر می کنم.
۱- خفه کردن جو انقلابی جامعه برای جلوگیری از پیشرفت خواستهای انقلاب مشروطیت که پیروزی کامل آن منافع انگلیس را نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه بخطر می انداخت.
۲- یکپارچه کردن ایران و ایجاد دولتی مقتدر و متمرکز برای احداث سدی در برابر نفوذ شوروی در ایران و عدم دسترسی آن کشور به خلیج فارس.
۳- ادامه قراردادهای کذایی نفتی گذشته و عقد قراردادهای تازه برای چپاول ثروتهای ملی بوسیله ی حکومتی مقتدر و دست نشانده.
برای انجام مقاصد و اهداف دولت انگلیس رضا شاه بسیاری از خواستهای انقلاب مشروطه را بصورت روبنایی و مصنوعی متحقق کرد تا جو انقلابی فروکش کند و نسل انقلابی فریفته شود.
مثلا ایران داری دانشگاه و سیستم آموزشی نوین شد اما اکثریت ایرانیان بی سواد ماندند.
نظام اداری برای کنترل مملکت سازماندهی شد، اما کشور همچنان روستایی باقی ماند.
دادگستری تاسیس شد اما شاه و نزدیکانش ورای قانون حرکت می کردند.
یکی از بزرگترین اهداف انگلیس خنثی کردن تبلیغات دولت سوسیالیستی نو پا در زمینه بهشت کذایی بود که انگلیس با ""نوسازی"" ایران و بزک کردن این کشور عقب افتاه آنرا متحقق کرد و دهان مدعیان را بست که بسیاری هنوز هم آنرا از افتخارات ملی قلمداد می کنند.
نتیجه ی این بخش اینکه مبارزات اولین نسل بپا خاسته ی ایران که با انقلاب مشروطه، آزادی و استقلال ایران را کمربسته بودبا شکست روبرو شد.
نسل دوم نیز خاموش ننشست. شما از جنبش ملی نفت یقینا بسیار می دانید و نیز از کودتای ۲۸ مرداد ، و می دانید که تلاش این نسل را نیز خنثی شد و به شکست انجامید. این بار میراث خوار استعمار ،امپریالیسم تازه نفس آمریکا بود و ادامه ی ماموریت رضا شاه ، به فرزندش واگذار شده بود.
نسل دوم بخش چپی نیز داشت که حزب توده پرچمدار آن بود و اگرچه عناصر صادقی از این حزب جان خود را در راه جنبش فدا کردند، اما تاریخ این حزب جز وابستگی به بیگانگان، بی تصمیمی در مقاطع حساس، ضربه زدن به جنبش ملی و نهایتا خیانت چیزی را نشان نمی دهد.
در آن ایام بخش مذهبی نیز حضوری کمرنگ در صحنه داشت و بطور جدی سودای تشکیل حکومت مذهبی را در سر نمی پرورانید.
بعد از بیست و هشت مرداد خفقان گسترده تر شد. اما دنیا دنیای متفاوتی بود. ارتباطات وسیع تر شده بود. امپریا لیستها برای چپاول بهتر و تامین منافع ، ایجاد بازار برای کالاهای خود، ماشین، تکنولوژی و اطلاعات را به جوامع عقب افتاده معرفی می کردند و جوامع عقب افتاد با رشدی سرطانی و نا موزون آبستن رویدادهای گوناگون می شدند. اصلاحات مصنوعی رضا شاه و فرزندش و پیشرفتهای کاذب و بی ریشه ایران را بستر مناسبی برای ظهور یا پذیرش هر اندیشه ی نو در آورده بود. با آنهمه خفقان کسب آگاهی بسیار دشوار بود و عنصر آگاهی به طور منسجم در دسترس نبود. ملیت در شاهنشاهی خلاصه شده بود و تفکیک این دو محال بنظر می رسید.گرایش و گروش به اندیشه های دنیای مدرن جوانان میهن پرست را که از نظام شاهنشاهی به تنگ آمده بودند به سوی اندیشه های بیگانه و فریبنده می کشید.
نسل سوم پوینده ترین و پرتکاپو ترین نسل بود. این نسل نیز نه تنها از مبارزه دست نکشید بلکه انواع و اقسام آنرا با کیفتهای گوناگون آزمود. به چین، شوروی، آلبانی و همه ی ایسمهای سیاسی موجود آویخت و نیز به دین پناه برد. جنبش ملی نیز زیر سرکوب نیمه جان به حیات خود ادامه می داد. ایرانیان برون مرز در سطج جهانی مبارزات کنفدراسیون را سازمان دادند که از مبارزات امروزین ایرانیان برون مرز متشکل تر و سازمان یافته تر بود.
نسل سوم هم خشونت را تجربه کرد و هم مسالمت را و نیز رفرم و اصلاح طلبی را. تا انقلاب ۵۷ به وقع پیوست. اما این بار نیز دمیهن ما آزاد نشد. نشست گوادولوپ برگزار شد. شاه دستور فرار را بعد از شنیدن صدای انقلاب پذیرفت و جنرال فریزر به ایران آمد تا اوضاع را کنترل و عناصر ارتشی متوهم را توجیه کند. مومیای آیت اله خمینی را از خواب هزار و چهار صد ساله بیدار کردند و به میدان آوردند و بکار گماردند. حالا دستورالعملهایی که به خمینی داده اند و مکاتبات او با آمریکا کم کم دارد افشا می شود.
در نتیجه نسل منهم شکست خورد. و اکنو ن دوستان روی کار آمدن جمهوری اسلامی را گناه همنسلان من می دانند.
به گمان من نسل من همانقدر مقصر است که نسل انقلاب مشروطه، و نسل کودتای ۲۸ مرداد.
آقای پرسشگر نازنین. یک نمایش در تاریخ معاصر تکرار و تکرار می شود. وقتی که به پایان آن می رسیم صحنه نخست دوباره آغاز می شود و چهره های تازه ،اجرای همان نقشهای قدیمی را دوباره به عهده می گیرند ما در فقر استبداد و عقب افتادگی باقی می مانیم. اسنادش موجود است.
ما در ظرف صد سال گذشته از نظر فرهنگی رشد چندانی نکرده ایم اگر می کردیم نه انقلاب اسلامی مثل آوار روی سرما خراب می شد و نه میهن دوستان در این صفحه اینقدر با هم اختلاف داشتیم. عدم رشد فرهنگی از حضور حکومتهای ضد ملی ناشی می شود.
اکنون ماموریت بزرگ جمهمری اسلامی انسداد همه منافذ رشد فرهنگی است تا نسل اینده خامنه ای را از بن لادن مترقی تر بداند، همچنانکه دوستان شاه را از فرانکو مترقی تر می دانند!
آقای پرسشگر من مساله را تاریخی بررسی می کنم و با نگاهی ایرانی و قصد مجاب کردن کسی را ندارم. من شاهد تاریخم و تاریخ شاهد من است. یقنا آیندگان، تحولات اجتماعی ما را در یک روند و مثل حلقه هایی پیوسته ی زنجیره ی حوادث مطالعه می کند نه از دید کمونیستها، ملیون، سلطنت طلبان و غیره...ما می
رویم و آرمانها و ایدئو لوژیهای ما به خاک سپرده می شود، اما تاریخ و رویداهای تاریخی - اجتماعی در معرض قضاوت ایندگانی که آرمان مارا ندارند، باقی میماند.من از تکرار مجدد فاجعه هم بیزارم وهم هراسان. اعتماد بنفس ملی شما و نسل شما باعث افتخار من است. اما یادتان باشد که نسل مرا نیز همین اعتماد بنفس ملی بسوی اسلحه و خونین ترین مبارزات نابرابر در تاریخ معاصر کشانید. اکنون میراث مبارزات این سه نسل مثل کوله باری روی دوش شماست. با پیروزی شما نه تنها نسل شما بلکه هرچهار نسل پیروز می شود. هوشیار باشد که باز غافلگیر نشویم.
۲۴۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : زیر ۵۰ ساله

عنوان : چرا نظرات برخی انقدر به دل می نشینند و نظرات برخی نه؟
جای بس تاسف است که جناب نیاز این بحث را ترک کردند، استفاده ای که من از نوشته های ایشان کردم خیلی بیشتر از پاسخ های آقای راستگو بوده است. جناب نیاز باید بدانند که آنچه برای گفتن دارند فقط برای مخالفانشان و نویسنده مقاله نیست بلکه بیشتر برای
امثال منست که در آستانه انقلاب به سن بلوغ نرسیده بودیم. امیدوارم جناب نیاز ما را تحریم نکنند.

آقای راستگو، مقاله شما را دوباره خواندم تا منظور پرسشگر و نظرات و پاسخ های داده شده در رابطه با آنرا درک کنم. پاسخ های شما مرا هم متقاعد نکردند. پاسخ شما به نیاز خیلی تند خویانه و تحقیر آمیز بود و در حقیقت پاسخ نبود.

سئوال از نویسنده، دانشجو و پرسشگر به نکات بسیار جالبی اشاره کرده اند که در خور توجه هستند. ناشناس عزیز، اگر برایتان میسر است بیشتر به این مقاله بپردازید و کاغذ سیاه کن های شکست خورده را رها کنید. اگر هم رها نمی کنید لطفا این مقاله را فراموش نکنید. می خواهم قبل از نظر دادن کمی بیشتر از همه شما اطلاعات کسب کنم.

بنظر من، نظرات سئوال از نویسنده، دانشجو، پرسشگر، نیاز و تا حدودی ناشناس را متقاعد کننده تر از دیگران هستند. لطفا بیشتر بنویسید.

چرا نظرات برخی انقدر به دل می نشینند و نظرات برخی نه؟
۲۴۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دانستن حق ماست
تمامی کاسه وکوزه ها را سر حکومت پهلوی شکستن نهایت بی مسئولیتی است. همه کمابیش مقصرید. از محمد رضا پهلوی که سانسور اطلاع رسانی برقرار کرده بود(مانند ممنوعیت کتب زنده یاد کسروی ونیز خمینی.به اعتقاد من بزرگترین اشتباه وی و بدلیل مذهبی بودنش)تا جبهه ملی گسترش دهنده ترور وخشونت با حمایت ازازادسازی تروریست فدایی اسلام ودر سال ۵۷ بشارت نامه نویسی برای خمینی تاخالی کردن پشت زنده یادان بختیار و صدیقی , نهضت ازادی جاده صاف کن, گروههای تروریستی تشکیل دهنده اولین جوخه های اعدام مسولین رژیم سابق وتا شریعتمداری که چشم بر جنایت سینمارکس بست...یا سوء استفاده از ازادی بی حصر در سالهای ۲۰- ۳۲ مانند وزیر امور خارجه ای که درروزنامه اش به لباس زیر و پائین تنه خاندان سلطنت بند کرده بود. شعبان جعفری تا برای ما کارمیکردوحقوق میگرفت اقاوپهلوان شعبان جعفری بود وتا از ما جدا شد شعبان بی مخ شد؟ براستی چه کسی بغیر از جوانان ایرانی صلاحیت اظهار نظر بی غرض را دارد؟ زندگی سیاسیون ایرانی پراز اشتباهات مهلکی بوده است که بعضا دامن گیر خودشان نیز شده است.چگونه میتوان به اینگونه مهلکه سازان اعتماد کرد. ابتدا برادری تان را ثابت کنید وبعد ادعای ارث. قیل از برشمردن اشتباهات دیگران اول از خود شروع کنید. براستی چرا همیشه دیگران مقصرند. ما کمیسیون کشف حقیقتیم نه دادستان وقاضی و...دانستن حق ماست
۲۴۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : زمان و مکان وقایع تاریخی را در نظر بگیریم. خشونت همیشه خشونت نمی آفریند. چه کسی باید تعیین کند کدام قیاس درست و غلط است. کار همیشه کار انگلیسیا نیست. خشونت هم در تاریخ از ایران شروع نشده. ایران در خلا وجود ندارد.
نه آقای عبدی، ایران در خلا نبوده و نیست که همه چیز را از ایران شروع و به ایران ختم کنیم و هر وقت کم آوردیم یقه انگلیسا را بگیریم. ما مردم این وسط چکاره بودیم و هستیم؟ نسل های امروزی ایرانی نمی توانند مثل دایی جان ناپلئون هر بلایی که سر کشورشان ش آمده و می آید را به گردن انگلیسا بیاندازد. این از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن است، این ذلیل دانستن ایرانی است، این فریاد عجز و گمراهیست، این گنده کردن انگلیساست که از این موضوع بدشان نمی اید که هر موقع لازم دانستند از آن بر علیه ما سوء استفاده کنند. من از اینگونه ابراز عجز و مظلوم نمایی متنفرم که مرتب مریدان این مکتب کهنه و پوسیده هر از چند گاه فریاد برآمی آورند که آهای جوانها من می دانم تقصیر، تقصیر کیست، تقصیر، تقصیر انگلیسیاس. این مثل یک جنگ روانی بر علیه جوانان ایران است که مثل گذشته مردم را منفعل و سرخورده کند که همیشه زانوی غم بغل کنند و به سوگ بنشینند و از عجز ناله و نفرین کنند. عزت نفس ما نباید اجازه چنین کاری را در گذشته می داد و الان باید بشدت جلوی آنرا بگیرد. آقای عبدی، ما می توانیم بشرطیکه بخواهیم. من می خواهم و با کمک یارانم خواهد توانست طرحی نو در اندازم. ما راه خودمان را تا پیروزی خواهیم رفت چه انگلیس بخواهد و چه نخواهد. ما هیچ چیزی از جوانهای انگلیسی کم نداریم که ما را لایق یک زندگی درست و حسابی نکند. اگر شما می بینید که ما در اینجا به تاریخ می پردازیم فکر نکنید مبارزه با رژیم را فراموش کرده ایم. ما به آینده بیشتر توجه می کنیم.

آقای عبدی، خشونت هم فقط در ایران نبوده که از انوشیروان شروع شده باشد و در زمان پهلوی به اوج خود رسیده باشد. خشونت از هابیل و قابیل شروع شد و تا انتهای تاریخ بشریت هم ادامه خواهد داشت. کاری که ما می توانیم بکنیم پیدا کردن راه های مبارزه موثر با آنست. در ضمن برخی از رفتارها که در زمان انوشیروان خشونت تلقی نمی شد الان خشونت تلقی می شوند. آنچه زمان شاه خشونت تلقی نمی شد الان خشونت تلقی می شود. هر چیزی را باید با معیار زمان و مکان خودش سنجید، آقای نیاز درست می گوید و حرف حق را از هر جا بلند شود باید ستود مگر آنکه عکسش ثابت شود و معلوم شود که حق نبوده است. اگر به گفته آقای راستگو، خشونت، خشونت می آورد پس منشور حقوق بشر کوروش چیست؟ مگر احمد کسروی خشونت به کسی روا داشت که او را کشتند؟ مگر زنان و مردانی که به همراه فرزندانشان به سینما رکس آبادان برای تماشای یک فیلم رفته بودند خشونتی علیه کسی روا داشتند که مثل هیزم آنها را سوراندند و آنهایی که می دانستند خفقان گرفتند و هیچ نگفتند چون هدف وسیله را توجیح می کرد؟ مثال های دیگر را هم در نظرات قبلی آوردم که مورد قبول واقع نشدند. اینکه نمی شود ما اول چارچوبی را تدارک ببینیم و برای اثبات حرفمان فقط آن مواردی را که حرفمان را ثابت می کند در آن چارچوب بگذاریم و وقتی مثل نیاز چارچوب ما را با حرف حساب فرو می ریزد به او بتازیم تا از میدان بدرش کنیم. من می خواهم هم حرف نیاز را بشنوم، هم حرف آقای راستگو و سالاری و ۵۰ ساله را. این حق را ما که آنروزها نبودیم باید بشنویم و داوری خودمان را بکنیم.

آقای عبدی، شما که بهتر از من می دانید که ایران از زمان فتحعلی شاه ابر قدرت نبوده که مثل روس و انگلیس و بعد مثل آمریکا قدرت بده بستان بیشتری داشته باشد. آقا محمد خان قاجار آدم کش بزرگی بود ولی اگر بخاطر او نبود ایرانی هم شاید امروز نمی بود. نادر شاه هم آدم کش بزرگی بود ولی اگر او نبود ایران بین روس و عثمانی تقسیم می شد. همه کودتا کردند و همدیگر را برانداختند ولی ما باید واقعیت ها را در زمان و مکان خود ببینیم. حال چطور می شود کلاهمان را نسبت به این دو پادشاه قاضی کنیم؟ هیچکدام ما آنزمان نبودیم ولی امروز پس از چند قرن چه باید بگوییم؟ بگوییم کودتا کردند، آدم کش بودند، ایران را نجات دادند/ندادند، قهرمان بودند/نبودند، انگلیسا آوردند/نیاوردند،... راجع به رضا شاه هم همینطور. مگر ایران دمکراتیک بود که با دمکراسی ها آنرا مقایسه کنیم، مگر ما مثل مردم انگلیس بودیم، مگر روشنفکران کذایی ما روشنفکران انگلیسی بودند، مگر آپوزیسیون ما مثل آپوزیسیون انگلیس بود، مگر موقعیت ژئوپولیتیک ما مثل انگلیس بود، مگر تکنولوژی ما مثل انگلیس بود، مگر قدرت معامله ما مثل انگلیس بود که از فتحعلی شاه قاجار به بعد مثل انگلیسیا باشد، مگر قدرت مانور او تا پایان دوره پهلوی مثل انگلیس و روس بود......آخر من نمی فهمم که چرا مقایسه هایی که برخی ها می کنند باید بی برو برگرد مورد قبول واقع شوند ولی مقایسه ها و تحلیل های کسانی مثل نیاز و ناشناس باید مورد حمله قرار بگیرند؟ چه کسی باید تصمیم بگیرد کدام قیاس ها درست و نادرستند؟ شما اگر می خواهید در گروه خودی بحث کنید ما را مطلع کنید تا تکلیف خود را بدانیم. اگر می خواهید با جامعه ایران بحث کنید که از حالا خیالتان راحت کنم اینطوری نمی توانید.

تند نوشتم چون باید بروم سر کار، غلطهای املایی و دستوری را به بزرگی خودتان ببخشید. ببخشید که دراز هم نوشتم.
۲۴۷٣۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : راستگو یا جعل کننده؟
متاسفم جناب خود-خواسته-راستگو (اگر این راستگویی است پس ...) که اصلا بحث را باشما شروع کردم، چون متاسفانه شما خواهان روشن شدن هیچ حقیقتی نیستید، بلکه یک مشت کلیشه های تکراری را مثل طوطی تکرار میکنید و حتی زحمت خواندن دقیق آنچه نوشته میشود را بخود نمیدهید و با اینکه عمر این کامنت ها مثل تاریخ جعلی شما راجع به چهل پنجاه سال پیش نیست بلکه همین چند ساعت پیش است و هنوز مثل روز روشن در این سایت وجود دارد، ذهنیت خود را به جای انچه نوشته شده میگذارید. من فکر کردم شما خواهان استدلال هستید ولی گویا شما خود را از پیش ختم روزگار میدانید. بهتر است با همان قهرمانهای خود مانند حاج سید جوادی و بنی صدر خوش باشید.... من یکی که کارهای بسیار مهمتری دارم. بدرود.
۲۴۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دانستن حق ماست
تمامی کاسه وکوزه ها را سر حکومت پهلوی شکستن نهایت بی مسئولیتی است. همه کمابیش مقصرید. از محمد رضا پهلوی که سانسور اطلاع رسانی برقرار کرده بود(مانند ممنوعیت کتب زنده یاد کسروی ونیز خمینی.به اعتقاد من بزرگترین اشتباه وی و بدلیل مذهبی بودنش)تا جبهه ملی گسترش دهنده ترور وخشونت با حمایت ازازادسازی تروریست فدایی اسلام ودر سال ۵۷ بشارت نامه نویسی برای خمینی تاخالی کردن پشت زنده یادان بختیار و صدیقی , نهضت ازادی جاده صاف کن, گروههای تروریستی تشکیل دهنده اولین جوخه های اعدام مسولین رژیم سابق وتا شریعتمداری که چشم بر جنایت سینمارکس بست...یا سوء استفاده از ازادی بی حصر در سالهای ۲۰- ۳۲ مانند وزیر امور خارجه ای که درروزنامه اش به لباس زیر و پائین تنه خاندان سلطنت بند کرده بود. شعبان جعفری تا برای ما کارمیکردوحقوق میگرفت اقاوپهلوان شعبان جعفری بود وتا از ما جدا شد شعبان بی مخ شد؟ براستی چه کسی بغیر از جوانان ایرانی صلاحیت اظهار نظر بی غرض را دارد؟ زندگی سیاسیون ایرانی پراز اشتباهات مهلکی بوده است که بعضا دامن گیر خودشان نیز شده است.چگونه میتوان به اینگونه مهلکه سازان اعتماد کرد. ابتدا برادری تان را ثابت کنید وبعد ادعای ارث. قیل از برشمردن اشتباهات دیگران اول از خود شروع کنید. براستی چرا همیشه دیگران مقصرند. ما کمیسیون کشف حقیقتیم نه دادستان وقاضی و...دانستن حق ماست
۲۴۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دانستن حق ماست
تمامی کاسه وکوزه ها را سر حکومت پهلوی شکستن نهایت بی مسئولیتی است. همه کمابیش مقصرید. از محمد رضا پهلوی که سانسور اطلاع رسانی برقرار کرده بود(مانند ممنوعیت کتب زنده یاد کسروی ونیز خمینی.به اعتقاد من بزرگترین اشتباه وی و بدلیل مذهبی بودنش)تا جبهه ملی گسترش دهنده ترور وخشونت با حمایت ازازادسازی تروریست فدایی اسلام ودر سال ۵۷ بشارت نامه نویسی برای خمینی تاخالی کردن پشت زنده یادان بختیار و صدیقی , نهضت ازادی جاده صاف کن, گروههای تروریستی تشکیل دهنده اولین جوخه های اعدام مسولین رژیم سابق وتا شریعتمداری که چشم بر جنایت سینمارکس بست...یا سوء استفاده از ازادی بی حصر در سالهای ۲۰- ۳۲ مانند وزیر امور خارجه ای که درروزنامه اش به لباس زیر و پائین تنه خاندان سلطنت بند کرده بود. شعبان جعفری تا برای ما کارمیکردوحقوق میگرفت اقاوپهلوان شعبان جعفری بود وتا از ما جدا شد شعبان بی مخ شد؟ براستی چه کسی بغیر از جوانان ایرانی صلاحیت اظهار نظر بی غرض را دارد؟ زندگی سیاسیون ایرانی پراز اشتباهات مهلکی بوده است که بعضا دامن گیر خودشان نیز شده است.چگونه میتوان به اینگونه مهلکه سازان اعتماد کرد. ابتدا برادری تان را ثابت کنید وبعد ادعای ارث. قیل از برشمردن اشتباهات دیگران اول از خود شروع کنید. براستی چرا همیشه دیگران مقصرند. ما کمیسیون کشف حقیقتیم نه دادستان وقاضی و...دانستن حق ماست
۲۴۷٣۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : خشونت و شکنجه
دوستان عزیزی که چریکها را مسئول ایجاد شکنجه می دانید:
با احترام
خشونت از زمان شاه و با ساواک یا چریکها آغاز نشد.
خشونت پدیده ای ریشه دار در تاریخ و مذهب ماست. بسیاری از شما با داستان انوشیروان و مزدک آشنایی دارید. تاریخ ما مشحون از این گونه رویدادهاست و دین ومذهب سرزمین ما نیز به آن دامن میزدند و هنوز هم در معیار جهانی می زنند.
از زمان روی کار آورده شدن رضا شاه خشونتهای سنتی کم وبیش در ایرا ن منسوخ شد و این پدیده با صلاحدید انگلیسی ها بوسیله ی انگلیسی ها در دستگاه حکومت پهلوی بطور سیستماتیک بکار گرفته شد. و اساسا کسی برای حفط منافع انگلیسی ها برگزیده شد که از آدمکشی و اعمال خشونت و قلع و قمع مخالفان پروایی نداشته باشد. این پدیده نه تنها مخالفان بلکه بسیاری از سرسپردکان لاحق رژیم را در بر میگرفت. مثالهارابراحتی می توانید پیدا کنید. داستان آمپول هوا بسیار معروف است.

پدیده ی سیستماتیک خشونت که بوسیله امپریالیستها و حکومت های دست نشانده ی شان در سراسر جهان اعمال می شد، در ایران نیز رواج داشت . فیلمهای مستند بسیاری درباره ی خشونت بویژه شکنجه در نقاط مختلف جهان در دست است که مشابهت نحوه ی اعمال آنها حیرت انگیزاست و منبع مشترک آنهارا نشان می دهد. خشونت متاسفانه یک پدیده ی جهانی برای حفظ قدرت است و به دنیای امپریالیسم محدود نمی شود. سوسیالیستها نیز بویژه در زمان استالین در این زمینه شاهکار کرده اند.
۲۴۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : این کتاب خاطرات فریدون هویدا نیز همانند خاطرات تاج الملوک جعلی است
این کتاب خاطرات فریدون هویدا نیز همانند خاطرات تاج الملوک جعلی است. انتشار آن توسط همان موسسه کذایی تاریخ شفاهی ایران چاپ شده که هیچ ارتباطی با موسسه ای تحت همین نام که زیر نظر آقای حبیب لاجوردی و دانشگاه هاروارد است ندارد. اگر غیر از این است کاربر عزیز لطف کنند و با ذکر منابع اعلام دارند که این موسسه ناشناس کجاست. در ضمن بد نیست بدانید که این کتاب توسط موسسه ای بنام مرکز اسناد انقلاب اسلامی www.irdc.ir نیز به چاپ رسیده. حال چنین موسسه دست ساخته رژیم چقدر میتواند معتبر باشد عاقلان دانند.
۲۴۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : کمک به پخش اکاذیب
دوستان اخبار روز، نوشته هایی که بنام مصاحبه های تاج الملوک در اخبار روز چاپ می شود جعلی بنظر می رسد. تعدادی از پژوهندگان و از جمله اینجانب علیرعم جست و جو ،نام و نشانی از مصاحبه کنندگان و سازمان مصاحبه کننده در مطبوعات و آن لاین پیدا نکرده ایم. بهتر است قرستنده ی مصاحبه ها آگاهی هایی از شرح حال مصاحبه کنندگان در اختیار خوانندگان بگذارد.
من فردی مستقلم و به هیچ سازمان و حزبی وابستگی ندارم. این مصاحبه هم آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی می ریزد و هم سعی دارد اعتبار اسناد واقعی مانند خاطرات علم را که مناسبات ارتجاعی دربار را فاش می کند، کم کند. شما اگر حسن نیت دارید به پخش اکاذیب کمک نکنید و یا صحت این خاطرات را اعلام بفرمایید و گرنه باز پخش این مصاحبه ها همدستی وهمکاری شما با سازمان اصلی پخش کننده ی آن محسوب می شود.
با احترام
۲۴۷۲۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.
مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.
این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!
راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.
به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.
با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
۲۴۷۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : جناب نیاز و دیگران
آقایان و خانم های محترم هم بس که شما شاه را با فرانکو مقایسه می کنید و می خواهید و تلاش دارید ثابت کنید که شاه از فرانکو بدتر نبوده است خود نشاندهنده این است که شاه دیکتاتور بوده است ولی دیکتاتور کوتوله ای. در ضمن شما که نمی توانید با منطق صوری و مقایسه ای و تحریف تاریخ به ملت ایران به قبولانید رژیم شاه خوب بوده است و این رژیم خمینی است که بد است. اگر می خواهید بیشتر بدانید لااقل کتاب" دیروز امروز و فردا" آقای داریوش همایون را بخوانید تا به عمق فاجعه پی ببرید. متاسفانه خمینی و یارانش( اصلاح طلبان و اصولگرایان) چنان جنایتی به ایران و ایرانیان کردند که حالا هواداران دیکتاتور کوتوله باورشان شده است. اگر نظام ولایت فقیه مرتکب جنایت و خیانت شده است این بدان معنا نیست که نظام شاهنشاهی مظلوم بوده است. اینکه رضا شاه چه کرده مسئله ای است و اینکه رضا شاه و محمد رضاشاه نوکر اجانب و دیکتاتور بوده اند مسئله دیگری است. نه هموطنانم شما نمی توانید عین اصلاح طلبان با تحریف تاریخ و رنگ آمیزی آن وجدان تاریخی ایرانیان را به تمسخر بکشید و ما هم بدهکار بشویم.
به امید ایرانی آزاد و پاینده
راستگو
۲۴۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : مقایسه بی جا و من درآوردی
جناب راستگو جای تاسف است که شما شرایط امروز اروپا و امریکا را با شرایط آنزمان ایران مقایسه میکنید و میفرمایید "اگر آنان جامعه ایران را با اصول جوامع پیشرفته رشد می دادند ". نه جانم شما ظاهرا چیزی در مورد جوامع "پیشرفته تان" در زمان شاه نمیدانید یا نمیخواهید بدانید و خود را میزنید به آن راه. تنها برای مثال در آن زمان فرانکو در ناف اروپا به تخمین ۶۵۰ هزار مخالف خود را در دهه هفتاد نابود کرد، آری زمانی که شاه ایران اخرین دهه حکومت خود را سپری میکرد. در آلمان، فرانسه از اواخر ده شصت و اوایل دهه هفتاد جنبش وسیعی بر علیه حاکمان وقت شکل گرفت. اگر این جوامع خوب و بی نقص بودن که مردم به خیابان نمی امدند که. در امریکا که خشونت علیه سیاهان و رنگی ها بیداد میکرد. بسیاری از روشنفکران ما فکر میکنند اروپا و امریکا از ازل و ابد همین بوده که الان هست و دموکراسی امروزی از ازل از آسمان برایشان افتاده بوده. شما شرایط امروز را نمیتوانید به جای آن روز بگذارید، این بی انصافی و خود فریبی است. در تمام مدت حکومت شاه بر اساس تحقیق عمادالدین باقی حدود سه هزار و ششصد نفر که نیمی از آنها در درگیری خیابانی با رژیم کشته شده اند قربانی شدند. انقدر در مورد مقایسه بی جای امروز با دیروز در این سایت بحث شده که من به جزییات بیشتر نمیپردازم.زمان شاه در جامعه اروپای چند درصد بیسوادی بود، در ایران چطور؟ آیا میشود به ملتی که عقب مانده است و هیچ درکی از دموکراسی ندارد و خود کاملا خشونت زده است حکومت ایده آل شما حکومت میکرد؟ شما بهتر است جامعه زمان پهلوی را با جامعه افغانستان امروز و سایر همسایگان امروزش مقایسه کنید نه با اروپای امروز.
زمانی که رضا شاه سرکار آمد ما هشتاد درصد بیسوادی داشتیم شاید هم بیشتر. در زمان محمد رضا شاه این مقدار اگرچه نصف شده بود اما باز هم خیلی زیاد بود. ما داشتیم تازه کم کم درست میشدیم و از هر نظر پا میگرفتیم که با این انقلاب تیشه به ریشه خود زدیم. لطفا اول در فرض هایتان بازبینی کنید.
در ضمن این افرادی که مثال زده اید مانند حاج سید جوادی یا بنی صدر و غیره خیلی بی انصافی است که در مقطعی کار و حر ف آنها را بررسی کنیم و به آنها پوئن بدهیم که گند خود را زده اند. این افراد اگر سواد داشتند و خیلی دموکرات و روشنفکر بودند و کوچکترین درکی از منافع ملی ما داشتند و بخصوص اگر خشونت طلب نبودند، خیلی پیشتر از اینها یعنی زمانی که بختیار سرکار آمد او را حمایت میکردند و دنبال خمینی نمی افتادند و او را اینقدر بزرگ نمیکردند که بعد که دیر شد بخواهند تازه منتقد او بشوند.
۲۴۷۰۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ۵۰ ساله

عنوان : «به یک خواننده» گرامی، باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را افشا کردند.
«به یک خواننده» گرامی،

باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را در مقاله آقای ک. معمار با عنوان «گزارش به بیژن» افشا کردند. تاکنون ۲۱۰ نظر به آن مقاله ارسال شده است و بنظر می رسد که پایان پذیر هم نباشد. حال می بینیم که همین تاریخ فروشان نه تنها در آنجا به فعالیت خود ادامه می دهند بلکه یک پا هم در این مقاله گذاشته اند بدون اینکه حرف تازه ای داشته باشند و یا گوشی شنوا به منطق. توجه نمی کنند که با تکرار مکررات نظرات مردود شده خود که بر پایه منابع مشکوک است و توزیع کننده اش ج.ا است، طرف مقابل قانع نمی شود. من وقت خود را با خواندن این منابع مشکوک تلف نمی کنم و از آنها می گذرم ولی یک پیشنهاد برای آنها دارم. اگر شما شکی در اصیل بودن اسناد و مدارک خود ندارید لطفا آنها را در اختیار آقای مجد قرار دهید تا ایشان رساله/تزی در این رابطه به ثبت دانشگاه های معتبر جهان برسانند و به ما ارائه کنند. آنزمان ما همان اعتباری را برای ایشان قائل خواهیم شد که برای آقای دکتر هوشنگ صباحی قائل هستیم. اگر حاضر نیستید چنین کاری انجام دهید معلوم می شود ریگی به کفش دارید و خود، خود را افشا کرده اید.

«به یک خواننده» گرامی، باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را افشا کردند.

بد دهنی به نیاز را تقبیح می کنم. نظرات نیاز همیشه پر ارزش بوده و هستند چون ایشان صادقانه و خالصانه نظرات خود را با ما در میان می گذارند حتی اگر هضم آنها برای برخی غیر قابل تحمل باشد.
۲۴۶۹۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : چه فرقی میکرد اگر جواب صددرصد صحیح این سوال را میدانستیم؟
این حرف آقای نیاز که
« پس این ادعا که رژیم پهلوی به همه و همه این سالها خشونت میکرد درست نیست…… این درست نیست و حقوق خصوصی و اجتماعی افراد تا حدود زیادی در زمان شاه حمایت میشد. »

‫یک ‫ارزیابی نسبی است در مقایسه با میزان دخالت دو رژیم در زندگی خصوصی شهروندان عادی و غیر سیاسی.

در توافق با ایشان، واقعیت این است که در رژیم پهلوی ها تجاوز به حقوق شهروندان غیر سیاسی بهیچوجه در سطح فراگیر جمهوری اسلامی نبود. بخصوص بعد از جا انداختن حق و حقوق ولی فقیه و متعاقباً تصویب و اجرای قوانین ارتجاعی و شرعی رژیم نظیر امر به معروف و نهی از منکر، ایننوع دخالت ها تا درون خانه ها، ادارات، دفاتر کار، مغازه ها، ماشین ها، اتاق خواب ها، و در تن و لباس شهروندان رخنه و نفوذ کرد!

اشکال بزرگ محمد رضا شاه این بود که عرصه سانسور و خفقان سیاسی را بعد از یک دوره سیاسی بالنسبه باز و آزاد، یعنی در فاصله شهریور ۱۳۲۰، که پدرش رضا شاه را بدلیل طرفداری از آلمان نازی و درگیری با انگلیسی ها، بر سر به تعویق انداختن پرداخت پول خریدهای نفت از ایران و عذر و بهانه آنها به شرایط ویژه جنگی، از مملکت در میان شادی مردم، به جهت خلاصی از یک دیکتاتور ضد آزادی مردم، بیرون انداختند، تا برگشت دوباره او به تخت و تاج در مرداد ۱۳۳۲، زمانی که مصدق، نخست وزیر پر تجربه، مردم گرا و ملی گرای خویش را توسط افسر گارد خود نصیری عزل و نهایتاً سرنگون کرد، دوباره به فکربازسازی استبداد پدر در قبل از شهریور ۲۰ و افزایش استبداد نفسگیر سیاسی او برآمد.

این تصمیم برای روشنفکران و مردم سیاسی و روزنامه ها که در طی ۱۲سال گذشته و در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ ، که آزادی های نسبی بیشتری را قبلاً تجربه کرده بودند بسیار گران آمد و برای آنها و نسل جوان ترشان در حکم مرگ بود. منع دائم از خوردن کودکی که قبلاً طعم شکلات را تجربه کرده هزاربار سخت تر از کودکی است که این تجربه را ندارد. در تاریخ عصرمدرن ‫و تجربه های سیاسی اخیر، همه گویای این واقعیت بوده اند که افزایش، تشدید و بازسازی دیکتاتوری در نهایت دیکتاتور را بازنده اصلی بازی سیاسی میکند.

بتدریج با افزایش خفقان سیاسی ایده های تند چریکی واندیشه مبارزه تروریستی، که البته از مدتها قبل و حتی از زمان مشروطیت در ترور ها و اعدامهای متعدد ومختلف، نظیر اعدام شیخ فضل الله نوری توسط انقلابیون زمان جنبش مشروطیت، ریشه و زمینه در اخلاق خشونت طلب دولت و مردم داشته، رو به رشد افزایشی گذاشت. یعنی بازسازی استبداد دولتی با گسترش دستگاه ساواک شاه، به رشد تدریجی استبداد و خشونت بی رویه چریکی مخالفین سیاسی شاه و دولت کمک کرد و بالعکس، رشد استبداد و خشونت چریکی به رشد بی رویه استبداد، سرکوب و مقابله به مثل ساواک شاه کمک کرد.

اینجا باز همان داستان قدیمی مرغ و تخم مرغ پیش میآید، که ً کدامیک از این دو علت و معلول دیگری است. یکی از تفاوت های مهم نسل قدیم و جدید ایران هم در همین نگاه و دیدگاه و قضاوت است. من ابتد سعی میکنم یکسری مفروضات را کنار هم قرار دهم تا شاید به حل این مسئله بغرنج کمک کند. لیست فهرست وار مفروضات مسئله تقریباً از این قرار است:

۱. از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ رژیم رضا شاه نوعاً نظامی دیکتاتوری مطلق بود که نه از مشروطه خبری بود و ‫نه از مشروعه − رضا شاه مشروعه را بزیر کنترل خود در آورده بود. او بر تمام خانها غلبه پیدا کرد و اقتصاد ایران را رونق داد. انتخابات ولی آزاد نبود. ‫بیسوادی رقم بالایی بود. دانش و رشد سیاسی مردم محدود و عمدتاً از طریق نیروهای ملی و چپ تأمین و برآورده میشد. دانش دموکراسی عمومی بسیار پائین بود. آخوندها و مشروعیت، که نفوذ بسیار در بین مردم، بخصوص مردم روستا و شهرهای مذهبی، داشتند در نهان بسیار ضد رضا شاه و اصلاحات او نظیر کشف حجاب بودند، ولی از ترس جان خود دم بر نمیآوردند.

۲. هنگامی که رضا شاه از مملکت خارج میشد، نه تنها هیچ مردمی از زحمات و آبادانی های او استقبال نکردند، بله شادمانی میکردند، که البته آخوندها هم دراین کار دستی داشتند و هم بهره برداری سیاسی میکردند. آنها به مردم عوام تفهیم کرده بودند که او توسط انگلیس آمد و توسط انگلیس هم برداشته شد. دربار و شاه همه نوکران اجانب و انگلیس هستند. آخوندها در این زمان به آمریکا کاری نداشتند. با شوروی ولی به دلیل داشتن رژیم کمونیستی، که از دید آنها الحادی، دین ستیز و کفرامیزکه قصد بسط و توسعه به کشورهای مجاور را دارد، مشکل داشتند. به این دو دشمن، پس از جنگ جهانی دوم و حمایت و شرکت آمریکا از جنگها و کودتاهای توسعه طلبانه و بخصوص حمایت بدون قید و شرط از اسرائیل، امریکا هم اضافه شذ. این بدبینی و تنفر دشمنی آنها با جهان غرب به سرکردگی امریکا، با جهان شرق بسرکردگی شوروی، با دشمن دیرین انگلیس، سرانجام در مساجد و حوزه ها و خطبه ها و منبرها و درسها به عوام هم مرتب القا میشد.

‫۳. با رفتن رضا شاه در چنین شرایط نابهنگام و غیر منتظره ای، محمد رضای جوان بی تجربه ولی بلند پرواز، که به یاری و وساطت فروغی و قبول و حمایت انگلیس که ناچاراً وارث تخت و تاج یک شاهنشاهی دیکتاتوری ازهم پاشیده شده بود، وارد صحنه سیاسی ایران شد. شروع حکومت او با آزادی مطبوعات و فعالیت احزاب و جمعیت های موتلفه از جمله حزب توده و جبهه ملی همراه بود. این آزادی ها تا مرداد ۱۳۳۲ کم و بیش ادامه داشت. محمد رضا هنوز کنترل کامل حکومتش را آنطور که میخواست بدست نیاورده بود. در این دوران مهمترین حزب چپ ایران، یعنی توده که بعدها وابستگی و طرفداریش ازحزب کمونیست شوروی آشکار و ثابت گشت، رشدی افزایشی پیدا کرد. این حزب در پناه و حمایت پنهانی رژیم مسکو، پایگاه مردمی قابل توجهی پیدا کرده بود، که خود موجب بالا گرفتن نگرانی های جهان غرب از جمله آمریکا و انگلیس شده بود. آمریکا و غرب رشد و توسعه کمونیزم را، که فطرتاً اندیشه ای متعصب، پرولتاریائی، ایدئولوژیک و غیر دموکراتیک بود و از نظرحکومتی و نظامی هم بسیار خشن، مستبد و انقلابی بود و الهام بخش بسیاری ماجراجوئی های عملیات چریکی سیاسی در اقصی نقاط دنیا شده بود، بیش از آنچه پس از جنگ دوم توسط شوروی و رهبرش استالین بر آنان تحمیل شده بود دیگر بر نمی تابیدند. مهمترین مأموریت سازمان سیا ی آمریکا بزانو درآوردن و شکست کمونیزم بهر قیمتی بود. از دید آنان وشاه طرفدارشان، ایران در خطر سقوط و غلتیدن و فرو افتادن به دهان بلوک تحت کنترل شوروی و شرق قرار داشت.

‫۴. کاشانی، نماینده مشروعیت وقت وآخوندها، و امریکا هردو ابتدا از مصدق و اصلاحات او پشتیبانی کردند ولی نهایتاً هردو بعداًًً جانب شاه را گرفتند چون مطمئن شده بودند که رژیم شاه بهتر از مصدق ازپس حزب الحادی و کمونیستی ضد خدای توده بر میآید. اپوزیسیون در دو بخشش، یعنی یک بخش وابسته به شوروی و بخشی دیگرمستقل و ملی ،هردو سخت شکست خورده و سرکوب میشوند. هم توده و هم جبهه ملی هردو تارومار میشوند. استبداد دوباره برای کسانی که عطر و فضای آزادی نسبی را که قبلاً تجربه کرده بودند باز میگردد.

‫۵. در دیدگاه غالب روشنفکران، مذهبیون، توده ایها، چپهای باقیمانده و مخالف رژیم، یعنی غالب انقلابیون ویا اپوزیسیون انقلابی، اعتقادشان این شد که دیگر این شاه و رژیمش نیست که دشمنشان بود، دشمن آنان دیگر خیلی بزگتر شده بود. دشمن آنان، هماهنگ با ادبیات مد و رایج آنزمان، امپریالیسم جهانی بسرکردگی امریکا شده بود که همچون اژدها و هیولا خون ملتهای جهان سوم را می مکید. اعتقاد غالب این شد که ممکن است بتوان شاه را با گفتگو همچون که جبهه ملی سعی می کردند تا آزادی بیشتر بدهد و اصلاحات کند و حقوق شهروندی را توسعه دهد، وادار به تغییر کرد، ولی چطور و چگونه میتوان و میسر است با امپریالیسم هیولا شده جهانی خارج از مرزها که تا دندان شاهان و وابستگان را مسلح میکند، گفتگو کرد؟ اعتقاد یافتند برامپریالیسمی که مرتب توطئه و جنگ جهانی راه میاندازد، کودتا میکند، رژیم ها را بنفع خود تعویض و حمایت میکند، اقتصاد ها را ویران میکند تا تنها خریدار اسلحه و مواد غذایی آنها شوند. همراه با تبلیغات شوروی و جهان کمونیزم، اعتقاد تفکر چپ غالب براین بود که دشمن اصلی سوسیالیزم و استعمارگری و سرکوبگری همه خلق های جهان و عامل هر فساد دنیا، هیولای امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکاست.

‫۶. تودهای ها و چپهای ایران، بخصوص بعد ازشکستشان در مرداد ۱۳۳۲ ، تحولات دنیارا بیشتر بشکل سیاه و سفید و در چهارچوب و فیلتر اندیشه و عینک مارکس و لنین و استالین و کاسترو، مائو و انورخوجه و ... میدیدند و کلیه ادبیات و
اخبار و اطلاعات جهانی را ابتدا تعصب وار وارد این دستگاه خود سانسوری میکردند و بعد به طرفداران خود عرضه میکردند. در بسیاری موارد به آنچه در دنیای واقعی میگذشت که چندان ارتباطی به اندیشه های کمونیستی آنها نداشت عمداً بی توجه و بی علاقه بودند و اینچنین داده ها را ناخودآگاه حذف میکردند. نتیجه این میشد که جز دنیایی خیالی از یک جهان کمونیسم خیالی خود چیز دیگری در مخیله خود نمی پروراندند. در زندانها گروهای زندانی هم با یک دیگر وهم با سایر گروهها در تضاد و رقابت و ستیز شدید قرار داشتند و مناسبات آنها با هم و با دیگران عموماً غیر دموکراتیک بود.

‫۷. جمله شرایط بالا و بسیاری دلایل دیگر منجر به رشد و ایجاد روش نادرست نبرد مسلحانه با تفکر و تئوری هم استراتژی و هم تاکتیک در اندیشه و مشی تندروترین و انقلابی ترین اپوزیسیون زمان شاه در فاصله ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷شد. براساس همان اعتقاد، مستشرقین امریکایی و یا بقول آنها عوامل امپریالیسم در ایران را مورد حمله و ترور خود قرار دادند.

‫ نتیجه:
مسلماً برای شاهی که در مقام قدرت مطلق بود تغییرات و تصمیمات دموکراتیک راحت تر میبود تا برای گروههای بدام افتاده و زندانی.

مسلماً شاه سلطنت محدود و مشروط شده ای را که قدرت اورا محدود میکرد دوست نداشت و احتمالاً حاضر به معامله و مذاکره هم نبود، اگر بود با مصدق و امینی بطریقی کنار میامد، و از طرف دیگر چریکها هم حاضر نبودند، نه از نظر عقیدتی، نه ازنظر تئوری، سواد، جهان بینی و استراتژیشان، و نه در مشی و تاکتیکشان، قبل از دست بردن به اسلحه، از هر روش مسالمت آمیز و یا مقاومت آمیز و اعتراض آمیزدیگری که صلح آمیز و غیر خشن باشد، رژیم شاه را مجبور به اصلاح کنند. هردو نکردند آنچه باید به قضاوت امروز میکردند. کدام بیشتر مقصر و کدام کمتر مقصراست؟ مردم مقصر بودند یا شاه یا هردو؟ کدام برای آنچه امروز برای ما بجا گذاشتند؟

ولی واقعاً امروز چه فرقی میکرد اگر جواب صددرصد صحیح این سوال را میدانستیم؟ واقعیت تاریخی اینست که همه باهم در ستیز بودیم، چه با خود و چه با دیگر گروهها و چه با شاه؟ ما همه جداجدا یا تماشاگر و یا عامل کشتن دگر اندیشان خود بودیم. آنقدر تماشا کردیم تا نوبت خودمان شد. آیا امروز یاد گرفته ایم که باید با هم کار کنیم تا پیروز شویم. پیروز باشید.

۲۴۶۹۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان وساواکی ها ناراحت میشوند

عنوان : چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»

سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۴۶۹٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : به چشم
جناب پرسشگر عزیز از من خواستید در همین صفحه به شما پاسخ دهم که به چشم. در مورد خشونت باید بگویم خشونت خشونت می آورد بویژه وقتی هدف قدرت باشد ونه آزادی. قدرت یعنی زور و زور خود خشونت است. هدف خمینی و یارانش (اصلاح طلبان و اصولگرایان) کسب قدرت بود. لذا باید برای کسب آن خشونت بکار می بردند و به بدترین وجهی مخالفین مختلف خود را درو می کردند. و متاسفانه تحصیل کرده های ما هم که عمدتاً طرفدار خشونت انقلابی بودند در این دام افتادند و خود مبلغ خشونت شدند. اینکه بسیاری از همین تحصیلکرده مدعی می شوند ما نمی دانستیم و یا در جریان نبوده ایم و یا گذشت گذشته است اینها بیشتر داستان است و چیزی جز به تمسخر گرفتن شعور و حافظه تاریخی مردم ایران نیست. مثلاً ابراهیم نبوی می گوید من در جریان نبوده ام حال ایشان اینرا براینکه خود را مسخره کند بگوید، ولی با عکسش در کنار لاجوردی چه می خواهد کند. بهرحال این افراد که خود را به نادانی می زنند بسیارند. و دقیقاً موضوع اصلی مقالات ام همین است که چیزی که دراین افراد عوض نشده ذهنیت آنها است. رژیم کودتائی شاه هم برای حفظ قدرت خود می باید خشونت بکار می برد تا بقا یابد. از آنجائیکه خشونت خود تولیدگر خشونت است. حال خشونت بکارگرفته شده در دوران شاه به قدرت طلبان جدید به ارث برده میشود چون نوظهوران هم در فکر تحکیم قدرت خود هستند بنا براین اول باید بقایای رژیم گذشته را باهمیاری بخشی از تحصیل کرده ها و مردم ناآگاه از بین می بردند و بعد تحصیل کرده ها که خود ادعائی داشتند که انقلاب را بسرانجام رسانده اند را تارومار می کردند که کردند. پس تا زمانیکه هدف قدرت باشد و نه آزادی همواره در کشورهائئ که مستبدین حکومت می کنند نیروهای سیاسی برای کسب قدرت به خشونت روی می آورند. در مورد هند باید بگویم که یک مبارزه هند ضد استعماری بود و دو گاندی هدف اش استقرار آزادی بود و نه کسب قدرت سیاسی به هر قیمیتی همانطوریکه مصدق این روش را بکار برد و ماندلا هم تحت تاثیر این دو همین کار را کرد. اعتقاد به حقوق بشر و حقوق شهروندی جزء مبانی اولیه دمکراسی است ولی کافی نیست. مگر جرج بوش می گفت ضد حقوق بشر است که تفکری نئوکانی و غیر دمکراتیک داشت.ما باید با قدرت و ستون پایه های آن تعیین تکلیف کنیم و جستجو کنیم چرا در کشوری مردمش یک قرن مبارزه می کنند و هر بار استبداد بر سر کار می آید. گفتن اینکه دمکراسی خوبست و استبداد بد است چاره درد نیست چاره درد شناخت ستون پایه های قدرت است و جلو گیری از بازسازی آنان است و این امر میسر نمی شود مگر اینکه نیروهای محرکه جامعه استقرار آزادی و دمکراسی را در دستور کار خود قرار دهند و از همه مهم تر بیان آنان باید بیان آزادی شود ونه بیان قدرت.
اگر اتفاقاً قاطعیت نیست و شرط است. از نظر جامعه شناسی اگر یعنی امکان ندارد و اگر میشد دیگر اگر جای بحث نداشت که ما اگر را بکار بریم. بنابراین چون ممکن نبوده است آن شرایط دلخواه ما، ما بحالت تاسف اگر را بکار می بریم نه بیشتر.
به امید ایرانی آزاد و پاینده
راستگو
۲۴۶۹۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها ناراحت میشوند

عنوان : "بیت" رهبری اینگونه پا جای پای "دربار" گذاشت!
تیموربختیار سازمان امنیت(ساواک) را پایه گذاری کرد. او آنقدر بی رحم بود که عمو و عموزاده های خودش را هم کشت. شاه، بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ پاکروان جانشین بختیار در ساواک را احضار کرد و به او گفت: من در انتخاب تو اشتباه کردم. تو حداکثر می توانی یک کودکستان دخترانه را اداره کنی. بعد، ساواک را داد دست ارتشبد نصیری. نصیری یک چارودار و یک نظامی به تمام معنا بود. یعنی هیچگونه احساسی نداشت. اصلا روح نداشت، مطیع کامل محمدرضا و خیلی خشن بود. نصیری از بهائی های سمنان بود و پرویزثابتی را آورد به ساواک.(سعید امامی کپی پرویزثابتی در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بود. و وزرای این وزارتخانه – جز علی یونسی در دولت خاتمی- همه از تیموربختیار و نصیری تقلید کردند. خامنه ای نسبت به علی یونسی همان نظری را داشت و بارها گفته بود که شاه درباره سرلشکر پاکروان گفت! پرویز ثابتی و نصیری بهائی، بزرگترین مشوق و کمک کننده به انجمن حجتیه – انجمن ضد بهائیت- شدند.) نصیری نقطه مقابل ارتشبد فردوست بود. فردوست باسواد اما بی عرضه بود، نصیری بی سواد اما اهل عمل. فردوست از جوانی با سازمان اطلاعاتی انگلستان وصل شده بود و ما می دانستیم. بالاخره هم وظیفه اش را در جمهوری اسلامی انجام داد. بختیار با انگلیس ها ساخته و در تدارک کودتا بود که محمد رضا فهمید و بدستور او افسران گارد شاهنشاهی نیمه شب ریختنه به خانه بختیار و او را دررختخواب دستگیر کردند و فرستادند تبعید.


تاج الملوک:

توجه بفرمائید که پدربنده میرپنج بود(درجه بالای افسران قزاق در ارتش تزاری روسیه) و شوهربنده هم میرپنج رضا خان. من ملکه پهلوی بودم. زن یک شاه ومادریک شاه دیگر. من به سهم خودم برکناری و تبعید ملک فاروق و قتل ملک فیصل و فرار پادشاه افغان و خیلی های دیگررا دیده ام.
بازهم خدا را شکرکه بچه های من جانشان را به سلامت ازکشورخارج کردند. البته دلم برای امثال خلعتبری که آدم با ادب وبا سوادی بود می سوزد. اما غصه ندارد چون من هم چند صباح دیگرزنده نیستم ویحتمل فردا را هم نبینم. پس برای چه غصه بخورم؟!
شما طوری با من حرف می زنید انگاربا یک آدم که حواسش کارنمی کند و چیزی نمی فهمد طرف هستید! من ازجوانی با رضا )شاه( بودم و درکوران حوادث سیاسی، ازخلع احمد شاه بگیرتا اشغال ایران و ماجراهای ۲۱ آذر۱۳۲۱ و۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سال ۱۳۴۲ قرارداشته ام. قوام السلطنه با آن همه کبکبه ودبدبه اش می آمد ازمن مشورت می خواست!
من می فهمم درایران چه شده است وچه اتفاقاتی روی داده است. هنوز هیچی نشده یک عده می آیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را از دم تیغ بگذراند و خیلی حرف های دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می کرد و می گفت نباید مملکت را ترک می کرد و اگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد ازآنکه محمدرضا به مصررفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت ها کردیم.
گفت مادرجان من نمی خواستم سلطنت را رها کنم اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من و بدون مورد و بدون مقدمه و بدون احتیاج همینطور بی خود و بی جهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! ومن فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم و خودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود. معلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را وادار به خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید و نمی دانید که ازسال های قبل یک عده شروع به رفتن کردند.
ساواک گزارشات زیادی می آورد واطلاع می داد که پولدارهای بزرگ دارند می روند و محمدرضا با تعجب می پرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود ازسال ۱۳۴۵ بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا وانگلیس واسرائیل دوست و همکار بودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.

ساواک
تاج الملوک: جلوی در ورودی کاخ سعد آباد یک پاسدارخانه بود که هر وقت ما وارد یا خارج می شدیم سربازها گارد به خط می شدند و با تفنگ سلام نظامی می دادند و احترام می کردند.
نعمت اله نصیری یک مدت دراین پاسدارخانه خدمت می کرد و پایین ترین درجه دربین افسرها را داشت. درسعد آباد یک اصطبل بود که اسب های من و شمس و اشرف وسایراعضای خانواده درآن نگهداری می شدند. یادش بخیر اسب های خوبی داشتیم. این محل از زمان رضا ) شاه ( ساخته شده بود وخود رضا هم چند راس اسب داشت.
درزمان رضا یک مهترکرمانشاهی ویک مهترترکمن ازاسب ها نگهداری و تیمارمی کردند.
بعد از رضا آدم های مختلفی آمدند و رفتند تا اینکه ما فهمیدیم این افسرجوان که اهل سمنان بود قبل ازآمدن به تهران و ورود به دانشکده افسری چاروادار بوده. من خودم دستوردادم نعمت اله نصیری را ازپاسدارخانه به قسمت اصطبل که درآنجا اسب های گرانقیمتی داشتیم منتقل وجزو مسئولین اصطبل قراردهند وهمینطور هم شد. آن موقع به مخیله هیچکس خطور نمی کرد که این چارواداریک روزترقی کند و در حوادث سیاسی مملکت نقش عمده ای بازی نماید.
نعمت اله نصیری به سبک کاوالیه های فرانسوی لباس می پوشید و چون زن و زندگی درتهران نداشت، همان جا دراصطبل می خوابید. فکرمی کنم آن موقع حداکثر۲۵- ۲۶ سال سن داشت. یک برادری هم داشت که به خواهش او توسط کارپردازی درباراستخدام وجزو فعله های سعد آباد شد. نصیری بهایی بود وعده ای بهایی را هم آورد تهران و دوروبرخودش جمع کرد.
این بهایی ها یک حسن داشتند و آنهم وفاداریشان به سلطنت و شاه بود. بعدها نصیری خیلی فک و فامیل هایش را ازسمنان به تهران آورد که دوتن از معروفترین آنها که یادم هست یکی سرلشکرعلی معتضد و یکی هم آقای پرویز ثابتی بود که به من خانم جان می گفت ودست مرا می بوسید!
بعدها نصیری ترقی کرد واین ترقی هم به واسطه صداقت وپشتکارو وفادار یش به اساس سلطنت بود.( مقایسه کنید با همین معیار- یعنی وفاداری به ولایت و رهبری- درجمهوری اسلامی)
موقعی که محمد رضا به اتفاق ثریا ) اسفندیاری( در رامسربود حکم برکناری مصدق را آنجا امضاء کرد وداد دست نصیری بیآورد تهران به مصدق ابلاغ کند.
نصیری حکم محمدرضا را می آورد تهران تا مطابق وظیفه به دست مصدق برساند، اما سرتیپ ریاحی رئیس ستاد وقت ارتش که بامخالفان سلطنت ساخت و پاخت کرده بود او را توقیف و زندانی می کند ونمی گذارد حکم محمد رضا به دست مصدق برسد.

این زندان رفتن نصیری پلکان ترقی او شد. البته چاخان پاخان زیاد می کرد، که درآن سه روزکه زندانی سرتیپ ریاحی بودم کتک زیاد خوردم و زجر کشیدم و چه وچه و چه، اما ما می دانستیم که دارد پیازداغ آش را زیاد می کند و ازاین خبرها نبوده است! درمورد نصیری باید عرض کنم که به معنای واقعی یک نفرنظامی بود.

شوهرمرحومم می گفت نظامی باید فاقد روح واحساس وعاطفه باشد! این نصیری نمونه کامل ازیک انسان فاقد روح بود وهیچ احساس انسانی نداشت. تعجبی هم نداشت اینطورباشد، چون دراول طفولیت پدرو مادرخود را ازدست داده و یتیم بزرگ شده بود.
من شخصا تجربه کرده ام آدم اگرمزه محبت را نچشیده باشد نمی تواند به دیگران محبت کند وآدم هایی که درزندگی سختی ومرارت کشیده باشند خیلی جوهرداربارمی آیند!
همین روحیه و طبع خشن وعاری ازعطوفت باعث شد بعد ازپاکروان رئیس ساواک شود. شما می دانید که اول رئیس ساواک تیموربختیاربود بعد پاکروان آمد و بعد هم نصیری.
تیمورروحیه ایلاتی داشت و آنقدر بیرحم بود که حتی عمو وعموزاده های خودش را هم مقتول ساخت!
بعد ازتیموربختیارآقای حسن پاکروان رئیس ساواک شد که آدم نرم خوبی بود و بدرد این پست نمی خورد. سومین رئیس همین نعمت اله نصیری بود که دوستان ورفقایش به اونعمت خرگردن می گفتند ویک عده هم به او نعمت خره می گفتند!
من یادم هست موقعی که محمدرضا می خواست نصیری را رئیس ساواک کند دو نفرجدا با این کارمخالف بودند. یکی همین پاکروان بود و یکی هم حسین فردوست.
حسین فردوست ازطفولیت با محمدرضا بزرگ شده بود وموقع اعزام محمد رضا به سوئیس او را هم به سوئیس فرستادند تا محمدرضا تنها نباشد. پدر این فردوست یک نفردرجه دارارتش بود و رضا که دنبال یک نفردوست برای محمدرضا می گشت پسراین درجه داررا برای همراهی با محمدرضا پسندید.
بعدها حسین فردوست فوق العاده ترقی کرد و معاون ساواک و رئیس بازرسی شاهنشاهی شد. فردوست چشم وگوش محمدرضا بود والبته ما می دانستیم که فردوست اززمان تحصیل درسوئیس توسط سازمان اطلاعاتی انگلستان جذب شده و به اصطلاح آدم آنها است.
فردوست نقطه مقابل نعمت اله نصیری بود. نصیری یک آدم بی سواد ولی عمل گرا بود وفردوست یک آدم باسواد اما بی عرضه! نصیری درتمام مدت که رئیس ساواک بود همه گزارشات خودش را مستقیما به محمدرضا می داد و مستقیما ازمحمد رضا دستورمی گرفت. اگرچه اسما معاون نخست وزیر بود اما برنخست وزیریک نوع ارجحیت محسوس داشت و به واسطه آنکه مورد حمایت وامین محمدرضا بود برای نخست وزیرتره هم خورد نمی کرد.( دقیقا همان مناسباتی که بعدها در جمهوری اسلامی خامنه ای با وزارت اطلاعات برقرار کرد و حتی درتدارک وصل مستقیم و قانونی وزارت اطلاعات- با تغییر نام آن به سازمان امنیت- به بیت رهبری یا همان دربار است.)
آمریکائی ها آمدند و یک اداره درست کردند مثل اداره امنیتی خودشان. خیلی زحمت کشیدند و سازمان امنیت درست شد. اول رئیس آن هم که گفتیم تیمور بختیاربود. متاسفانه تیموربا آن که ما خیلی هم بهش محبت کردیم خائن درآمد وخودش به فکرسرنگونی سلطنت پهلوی افتاد. با انگلیسی ها ساخت و پاخت کرده بود. درلبنان وعراق هم دوستانی داشت و تماس هایی با افسران ارتش گرفته و درصدد انجام کودتا بود که ازسازمان امنیتی که خودش رئیس آن بود گزارش آوردند تیموربختیارخیال های دورودرازی دارد!
بیچاره نمی دانست که محمدرضا خود او را هم به ماموران ساواک سپرده است!
حسن پاکروان آن موقع معاون تیموربختیاربود. بختیار پاکروان را تحویل نمی گرفت وکوچک می شمرد. درحالی که همین پاکروانی که ازنظر بختیار قابل آدم نبود روزو شب زاغ سیاه تیمور را چوب می زد و همه حرکات و وجنات اورا یادداشت می کرد.
محمدرضا که مطمئن به خیالات موهوم تیمورشده بود یک روزصبح زود ده پانزده نفرازافسران گارد شاهنشاهی را فرستاد تیموررا ازرختخواب بیرون کشیدند و تحت الحفظ به فرودگاه مهرآباد بردند و ازمملکت اخراج کردند!
بعد ازبختیار حسن پاکروان که یک نفرافسرتحصیل کرده ارتش بود و تربیت فرانسوی داشت رئیس ساواک شد. پاکروان وقت خودش را به خواندن تاریخ می گذرانید وشیفته تاریخ زندگانی ناپلئون و جنگ های او بود. چندین جلد کتاب درمورد جنگ های ناپلئون و نقشه های حنگی او نوشته بود.
درموقع ریاست پاکروان برساواک ضعف وفترت برسازمان امنیت ما حاکم شد و نتیجتا غائله سال ۱۳۴۲ پیش آمد وشرکت های نفتی انگلستان که می خواستند گوشمالی به محمدرضا بدهند و او را بترسانند وامتیازات بگیرند چند ساعتی تهران را شلوغ پلوغ کردند ویک عده خرابکارکه بعدا معلوم شد از تیموربختیار پول گرفته بودند شیشه های ادارات را شکستند واتوبوس ها را آتش زدند.
بعد ازاین ماجرا محمدرضا پاکروان را کنارگذاشت ونعمت اله نصیری را رئیس ساواک کرد.
یادم هست که بعد ازغائله ای که برپا شد پسرم پاکروان را خواست وبه او گفت اشتباه ازجانب من بود که تو را رئیس ساواک گذاشتم. حق تواین است که نهایتا رئیس یک کودکستان دخترانه بشوی!!
ماجرای این اغتشاش هم به این صورت بود که تیموربختیارازداخل عراق یک چمدان دلاربه تهران فرستاده بود وبا پخش کردن این دلارها یک عده ماجرا جو را خریده بود تا درمملکت اغتشاش کنند.
خوشبختانه بختیار بعدها به تیرغیب گرفتارشد و دریک حادثه شکارکشته شد!( نفوذ ساواک در اطرافیان بختیار و ترور او در عراق)
بختیاردرموقعی که رئیس ساواک بود یک سری کارهایی می کرد که باعث آبروی دولت وحکومت می شد.
فی المثل اگرازیک دختریا یک زن درخیابان خوشش می آمد به مامورانی که همراهش بودند دستورمی داد آن زن یا دختررا با توسل به زوربه خانه او ببرند! این را هم یادم رفت بگویم که قوم وخیش ثریا ) اسفندیاری( بود.
دست بزن هم داشت وهمینطوربی خود وبی جهت مردم را درخیابان کتک می زد. یک نفرراننده تاکسی را به جرم آنکه بلا اراده جلوی اتومبیل او پیچیده بود چنان سیلی زده بود که بکلی کرشده و قوه سامعه خودش را ازدست داده بود.
به بالاترازخودش هم احترام نمی کرد و نخست وزیرو وزرا و وکلا همه و همه از او شاکی بودند.
وقاحت تیمورکم کم به جائی رسید که آمد جلوی درجنوبی کاخ سعدآباد برای خودش یک اقامتگاه مجلل با سنگ سیاه ساخت تا ضدیت خودش را با کاخ سفید سعد آباد نشان بدهد!
شب ها دراین اقامتگاه مجلس عیش وطرب برگزارمی کرد و تا نیمه های شب صدای ساز و ضرب و عیاشی از آن بلند بود.
موقعی که رئیس ساواک شد ازمال دنیا چیززیادی نداشت اما درعرض یکی دو سال ازبزرگترین ثروتمندان ومتمولین تهران گردید.
روش کارش هم به این صورت بود که متمولین و بازاری های ثروتمند را بی خود وبی جهت می گرفت و به محبس می انداخت و ادعا می کرد که این افراد کمونیست هستند!
این بیچاره ها هم برای استخلاص اززندان به او باج می دادند رعایت اخلاق و عرف جامعه را هم اصلا و ابدا نمی کرد. مثلا با یک زن شوهردار به نام قدرت رفیق شده بود. شوهراین زن هم یک نفرمدیرروزنامه بود که برای استفاده ازقدرت بختیار کلاه بی غیرتی برسرگذاشته وصدایش درنمی آمد!
نصیری این ضعف ها را نداشت و اگرهم داشت طوری بود که باعث بی آبرویی نمی شد!
نصیری به کارهای ساختمانی علاقه داشت وشهرک می ساخت که این کار به نفع مملکت هم بود و یک عده زیادی صاحب خانه می شدند! اهل عیاشی هم نبود. گاهی شب ها به میهمانی های دربارمی آمد. گاهی هم من درمجالس خودم دعوتش می کردم که به اتفاق خرم ) رحیمعلی( می آمد. یک زن جدید هم گرفته بود که اسمش را سرعقد عوض کرده و فتانه گذاشته بود. این زن جدید ۱۶ – ۱۷ سال داشت وخیلی ظریف وقلمی بود!
زن جدید نصیری خیلی شیطان وخوش رقص بود و من دوست داشتم نصیری او را به مجالس من بیاورد چون باعث گرم شدن محفل ما می شد!
نصیری اگررئیس ساواک نمی شد و یا اصلا داخل ارتش نمی شد حتما و حتما یک ساختمان سازخوب می شد. یعنی به قول فرنگی ها یک نفرارشیتکتور! همین فکراحیای جزیره کیش ازنصیری بود.
جزیره کیش یک جزیره مرده ومتروک و بلا استفاده بود. نصیری طرح آورد که بیائیم اینجا را محل تفریحات زمستانی کنیم. محمدرضا وفرح این فکررا پسندیدند، وشما می دانید که اکثربناهای آن را ساواک ساخت.
۲۴۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : یک خواننده

عنوان : شاهد سقوط دو رژیم عامل رژیم اسلامی
کسی که تحت نامهای مختلف از کتاب خاطرات مادر شاه و فرح در سایتهای مختلف مثال میآورد بدون شک از ماموران رژیم خامنه است. این کتابها در ایران و بعد از مرگ (!!!!) این افراد توسط سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی و باکمک افراد خود فروخته ای مانند مسعود انصاری که بدلیل کلاهبرداری تحت تعقیب اینترپول است، از فامیلهای فرح دیبا و نوشته شده است. در همان ایران هم بدون کوچکترین مشکلی برای علاقمندان باهوش و خوش فهم (!!!!) چاپ و فروخته میشوند. و جعلی بودن آنها مثل روز روشن است و بارها از جانب افراد مختلف ابراز شده. محتوی و نثر ارزان و خاله زنکی آن ارزانی طرفداران و هواداران ارزان این گونه کتابها. بخوانید و حال کنید. بهترین کتابهای کارشناسان اختصاصی شما و سردمداران سیاست شما برای امثال خود شما....
۲۴۶٨۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاهد سقوط دو رژیم

عنوان : به شاهپورغلامرضا گفتم از ایران نرو گفت: این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست!
تاج الملوک
شاهد سقوط دو رژیم
و فرار حاکمان از کشور
به شاهپورغلامرضا گفتم از ایران نرو
گفت: این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست!
سفرای وقت انگلستان و امریکا مستقیما به رضاشاه گفتند وقت رفتن و تبعید است. سفرای وقت همین دو کشور به محمدرضا هم در سال ۵۷ گفتند اگر نروی سرنوشت خانواده داوود خان درافغانستان در انتظار است.
این بخش از خاطرات تاج الملوک مربوط به روزهای سقوط رژیم رضاشاه است. سفرای امریکا وانگلیس در ملاقات خویش با شاه وقت، با اشاره به او می‌گویند که اوضاع عوض شده و او باید کنار برود. تاج الملوک ابتدا خاطرات رضا شاه از این روزهای را به مصاحبه کنندگان می‌دهد. دراین خاطرات، رضا شاه پس از ملاقات با سفرای انگلیس و امریکا و درحالیکه هنوز به پیروزی آلمان‌ها اطمینان داشته می‌نویسد:

« به وزیرخارجه دستوردادم تا مدتی به سفرای آمریکا وانگلیس وقت شرفیابی ندهد، مگرخودم احضارکنم!.

سفیرکبیراتحاد شوروی آمد. همراه خود یک نسخه ازمعاهده ۱۹۲۱ ایران وشوروی را هم آورده بود.
خلاصه صحبت اواین بود که مطابق معاهده ۱۹۲۱ هروقت مملکت دیگری وارد ایران شده وامنیت شوروی را به خطربیندازد شوروی مجازاست قشون وارد ایران کند.

سئوال کردم چه کشورثالثی وارد ایران شده که شوروی احساس عدم امنیت می‌کند؟
جواب داد: آلمان‌ها! خلاصه تندترازسفیرانگلیس وآمریکا حرف زد.»

سپس تاج الملوک خود ادامه می‌دهد:

فرماندهان ارتش که تا آن روزدربرابر رضا ضعیف و زبون و ذلیل بودند و چکمه‌های رضا را ماچ می‌کردند، ناگهان دارای دل وجرئت شده و شهامت مخالفت با رضا را پیدا کردند! همان روز حمله متفقین رضا دستورداد جلسه هیئت دولت و جلسه شورای عالی جنگ تشکیل شود، تا درباب مقاومت و محاربه با ارتش متفقین تصمیم گیری شود.
آنطورکه رضا با نا امیدی برایم تعریف کرد؛ دراین جلسه رجال سویل )وزرای دولت( می‌گویند که ما از امورنظامی و جنگ اطلاعات نداریم و نمی توانیم اظهارنظرکنیم و به این ترتیب خودشان را بکلی از بحث جنگ کنارمی کشند.
فرماندهان ارتش هم که تا آن روزبرای گرفتن پول و بودجه و امکانات و درجه و سایرامتیازات مرتبا شعار می‌دادند که ارتش ایران چنین وچنان است و می‌تواند جلوی همه نیروهای همسایه را سد کند، با کمال وقاحت و بیشرمی آب پاکی را روی دست رضا ریخته وبه او می‌گویند کاری ازدست ارتش برنمی آید و باید تسلیم شد!
رزم آرا وسرتیپ عبدالله هدایت هم با شدت و حرارت استدلال می‌کنند که ارتش ایران حتی نمی تواند یک ساعت مقاومت کند!
هنوزبحث ادامه داشته که ازسرحدات خبرمی آورند سربازان در پادگان‌های خراسان وسرخس و نواحی مرزی تفنگ‌های خود را گذاشته و فرار را برقرار ترجیح داده اند! درهمین جلسه آهی وزیردادگستری که گویا ازطرف انگلیسی‌ها ماموریت داشته است، به رضا می‌گوید بهترین کاراین است که دولت عوض شود وذکاء الملک فروغی کابینه تشکیل بدهد!
رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد ازطرف انگلیسی‌ها است. شاید حدود هفت هشت سال بود( با آغاز گرایش به سمت هیتلر) که رضا حتی حاضرنمی شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود وازملکه انگلستان مدال وعنوان داشت. رضا به نصرالله انتظام رئیس کل تشریفات شاهنشاهی دستورمی دهد فوری فروغی را مطلع کند.
موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستربیماری افتاده است و درهمان حال با تلفن دارد به انگلیسی صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم. کاراعلیحضرت تمام شد. باید برود!
انتظام می‌پرسد کجا برود؟ می‌گوید به تبعید.
تهران تبدیل به یک شهرسرسام زده شده و شایعه قحطی، بمباران شهر و تجاوزسربازان آمریکایی و انگلیسی به زنها و دخترها پس از رسیدن به تهران، چنان باعث « پانیک» شد که نمونه آن را نمی توان درتاریخ به یاد آورد.
تاج الملوک سپس از ساعات پس از حرکت به طرف تبعید می‌گوید و آنچه در طول راه اتفاق افتاد. می‌گوید:

به قم که رسیدیم اطرافیان توصیه کردند شب را در قم بخوابیم و فردا صبح حرکت کنیم. رضا که همیشه ازملایان ( قم بدش می‌آمد و آخوند‌ها را تحقیرمی کرد، ازماندن درقم ابراز انزجار کرد و حاضرنشد درقم حتی ازماشین‌ها پیاده شویم.
رضا درطول سلطنتش لباس ملاها را ازتن آنها درآورده و آنها را مجبورکرده بود کلاهی شوند. وقتی به قم رسیدیم با اشاره به همین مطلب اظهارداشت به محض آنکه ازایران خارج شوم باز عمامه‌ها را از صندوق خانه‌ها در می‌آورند و برسرمی گذارند!
شهری که رضا دوست داشت و در آن ماندیم «یزد» بود. رضا « یزد» را به این خاطردوست داشت که ریشه مردم آن زرتشتی بود. رضا حضرت زرتشت را یک پیام آورالهی می‌دانست و می‌گفت زرتشت قبل ازهمه ادیان دیگر مردم را به یکتا پرستی دعوت کرده و او افتخار ایرانیان است.
رضا می‌گفت فرق مهم زرتشت با سایرپیامبران این است که زرتشت خود را پیامبرخدا معرفی نمی کند، بلکه به مردم راه الهی وخدایی را نشان می‌دهد.
رضا زرتشتی نبود. اوایل تظاهربه دینداری می‌کرد، اما بعدها ازدین ومذهب اسلام رویگردان شد و می‌گفت اسلام دین اعراب بادیه نشین است، چه دخلی دارد به ایرانی‌ها!

شاهد سقوط دوم

تاج الملوک پس از شرح سقوط رضاشاه و همراهی او تا اولین منزلگاه دوران تبعید در جزیره موریس، به خاطرات دوران سقوط محمد رضا می‌رسد. تاج الملوک خیلی سریع، پس از جایگزین شدن رضاشاه در تبعید به ایران باز میگردد و کار انتقال سلطنت به محمدرضا را سازمان می‌دهد و درواقع در سالهای اول سلطنت محمدرضا، آنکه سلطنت می‌کرده تاج‌الملوک بوده که از تجربه کافی و ارتباط‌های دیپلماتیک نیز برخوردار بوده است.
تاج الملوک که سقوط رضا شاه را دیده، اکنون از سقوط دوم، یعنی سقوط محمدرضا و انقلاب ۵۷ می‌گوید:

من همان اوایل سال ۵۶ که محمدرضا اصرارکرد به خارجه بیایم فهمیدم اوضاع خطرناک شده است.
ما آمدیم به آمریکا ومحمدرضا به اتفاق فرح درایران ماند. بچه‌های رضا )شاه( هم به اتفاق همسران و بچه‌هایشان ترک وطن کرده بودند. یادم هست به غلامرضا گفتم تو با برادرت بمان و به او قوت قلب بده. غلامرضا گفت: این تو بمیری دیگرازآن تو بمیری‌ها نیست! واگرجمعیت زیادی که درخیابان‌ها هستند تصمیم بگیرند به کاخ بریزند ارتش و قوای مسلحه نخواهد توانست جلوی آنها را بگیرند.
شما می‌دانید که غلامرضا ومحمودرضا واحمدرضا وخانواده‌هایشان زودتر ازهمه، حتی زودترازما جان خودشان را برداشتند و به خارج آمدند.
اینطورکه اشرف برایم می‌گفت دوتن ازفامیل مورد علاقه فرح درایران جا مانده اند و یحتمل به دست مردم بیفتند واعدام بشوند.
اشرف می‌گفت فرح مثل سیروسرکه می‌جوشد و به هردری می‌زند تا رضا قطبی وفریدون جوادی را ازایران نجات بدهد.
محمدرضا جلوی هیچ کس را نگرفته بود. چشمشان کورمی خواستند جان خود را نجات بدهند و خودشان را به حکومت جدید نچسپانند! چسباندند و حکومت جدید آنها را جلوی دیوارگذاشته وتیرباران کرده است.
من فهمیدم درایران چه شده است و چه اتفاقاتی روی داده است. هنوزهیچی نشده یک عده می‌آیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را ازدم تیغ بگذراند و خیلی حرف‌های دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می‌کرد ومی گفت نباید مملکت را ترک می‌کرد واگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد از آنکه محمدرضا به مصر رفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت‌ها کردیم.
می گفت: مادرجان! من نمی خواستم سلطنت را رها کنم، اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من وبدون مقدمه و بدون احتیاج، همینطور بیخود و بیجهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! و من فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم وخودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود ومعلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را واداربه خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید. از قبل یک عده شروع به رفتن کردند. ساواک گزارشات زیادی می‌آورد و اطلاع می‌داد که پولدارهای بزرگ دارند می‌روند و محمدرضا با تعجب می‌پرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا و انگلیس و اسرائیل دوست و همکاربودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.
۲۴۶۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : آقای راستگوی گرامی، از پاسخ شما سپاسگزارم.
آقای راستگوی گرامی،

نظر شما را خواندم و خوبست که تبادل نظرها در همین ستون انجام گیرد تا همه علاقمندان شما بهره مند گردند. از توضیحات شما سپاسگزارم.

در رابطه با مقاله خواندنی شما، من فقط با بخش زیر مشکل دارم که امیدوارم بتدریج با کمک شما و نظر دهندگان علاقمند به درک درستی از آن برسم.

«خشونت بکار گرفته شده بر علیه سران رژیم شاه، خود مدیون خشونتی است که آنان به مدت ۵۷ سال بر علیه مردم ایران بکار بردند. اگر آنان جامعه ایران را با اصول جوامع پیشرفته رشد می دادند و یک جامعه مدنی را در ایران بنا می ساختند هرگز گرفتار ددمنشان خونخواری چون خمینی و یارانش نمی شدند».

سه مطلب در این بخش توجه مرا بخود جلب کرد، یکی درباره خشونت دو طرف بود، دیگری توقع ایجاد یک جامعه مدنی بوسیله حکومت گران بود، و سوم، واژه «اگر» چون با قاطعیت نمی توان چنین صحبتی کرد و بقول معروف تاریخ را با اگر و مگر نمی توان بررسی کرد.

***************
در توضیحات خود به نظرم می گویید،«سئوال اینست که چه باید کرد تا دوباره استبداد مستقر نشود. و این مهم میسر نیست مگر ستون پایه های قدرت را بشناسیم و عوامل باز تولید کننده قدرت استبدادی را».

شاید جواب به این سئوال شما در منشور جهانی حقوق بشر می تواند خلاصه شود. یکی از ستون پایه های مهم قدرت، روشنفکران هستند. اگر اینها متعهد و معتقد به منشور جهانی حقوق بشر باشند و در ترویج آن سخت کوشا و موثر باشند، هم در جلوگیری از باز تولید استبداد نقش مهمی بازی خواهند کرد و هم در جلوگیری از خشونت علیه ..... و علیه یکدیگر حین فروپاشی و فردای فروپاشی رژیم. توده مردم ایران آمادگی درک حقوق شهروندی را دارند و در طول سال گذشته آنرا در جنبش سبز به نمایش گذاشتند. شما چه فکر می کنید؟

************************

تا آنجایی که من دریافته ام، آنچه برای «روشنفکران» ایرانی قبل از انقلاب فاقد هر گونه ارزشی بود منشور جهانی حقوق بشر بود، مقوله ای که براحتی از آن قبل از انقلاب استفاده ابزاری می کردند ولی هیچ اعتقادی به آن نداشتند.

فکر می کنم شما با من موافق باشید که قبل ازانقلاب «روشنفکران» ما معتقد بودند که درد دیکتاتوری شاه را با تمامیت خواهی می توان درمان کرد. اگر واقعا روشنفکر بودند، درمان سر درد را در قطع کامل سر نمی دیدند. ثانیا، در آنروزها «روشنفکران» ما در جامعه روشنفکر محسوب می شدند و جایگاه والایی در میان مردم داشتند. حمایت آنها از تمامیت خواهان و نقش آنها در فاجعه ۵۷ بشدت به اعتبار آنها در جامعه آسیب وارد کرد که هنوز مرمت نشده است. تجربه ۳۱ ساله ما از تمامیت خواهی این رژیم، مردم را بسوی ارزشهای والای حقوق شهروندی سوق داده است، حقوقی که در منشور جهانی حقوق بشر است. شما چه فکر می کنید؟

**********************

نیاز گرامی، از نظر شما بسیار استفاده کردم و امیدوارم نظرات بیشتری از شما درباره این مقاله ببینم.
۲۴۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سام هشیاری

عنوان : قیاس مع الفارق میفرمائید آقای نیاز !
اگر انسانی به آن درجه از درک و شعور رسیده باشد که احساس خفقان کند و از جا برنخیزد و کاری برای رفع خفقانش نکند که پَه پَه است و برده ای ظلم پذیر !
اگر کسی اسبابی فراهم آورد که بیگانه گان به حریم خصوصی شما وارد شوند . پاهای خواهر و مادر آدم را هوا کنند شما چه میکنید !؟
وقتی در ساواک شاه مامورینی وجود داشتند که زن آدم را میخواستند شما آقای " نیاز " چکار می کردید !؟ زنتان را به او میدادید و یا از او به رئیس ساواک شکایت میکردید و یا راه سومی بر می گزیدید !؟ پاسخ شما به این سئوال ساده میزان درک شما از آزادی و رعایت حقوق شهروندی از جانب عمله و اکره دولت را بنمایش میگذارد . دچار ذهنیگری و آسمان ریسمان بهم بافتن نرویم . حال که شما مادر خودتان را بعنوان نمونه آوردید اجازه بدهید منهم از همسایه ی نوجوانی خودم برایتان بنویسم . در همسایگی منزل پدری ما مرد طلا فروشی زندگی میکرد که زنی بسیار زیبا داشت . هر روز این مرد از روز پیش خموده تر و افسرده تر به منزلشان می آمد و ما که در آن ایام نوجوانی بودیم بوضوح شاهد این افسردگی و خمودگی بودیم .
روزی از روزها همراه مرد همسایه مرد خوش پوشی را دیدیم که بااو جروبحث میکرد. صداها چنان بلند بود که ما بروشنی می شنیدیم که صحبت بر سر زن طلا فروش است . یکماهی نشد که دیدیم که مامورینی از شهربانی بخانه آنها ریختند و پس از ساعتی مرد همسایه را دستبند به دست با خود بردند . کنجکاو شده بودیم و میخواستیم علت را بدانیم از ماموری سئوال کردیم که سرکار چی شده گفت موضوع مواد مخدر است . برای ما خیلی عجیب و غیر قابل باور بود . بهرروی گفتیم حتما همین است . اما با گذشت چند روز که سر و کله ی آن مرد خوش پوش در محله پیدا شد و به دَم در منزل همسایه میرفت و شروع میکرد به در زدن و ایجاد مزاحمت برای همسر تنهای همسایه ی ما که حالا در زندان بود . برای روشن شدن موضوع از مادر خواستیم که در ساعاتی که مقدور است با آن زن صحبت کند. پس از گفتگوی مادر با آن خانم تازه فهمیدیم که دستگیری مرد طلا فروش داستان دیگری دارد و اساسا ربطی به مواد مخدر ندارد و آن مرد خوش پوش مامور ساواک است . از این طرف ما هم با نشانی هائی که از او داشتیم برای کمک به مرد زندانی و همسر تنهایش به تکاپو و جستجوی هویت آن مرد ساواکی برآمدیم . نام فامیلش " جودکی " بود که خود همسر و دو فرزند داشت و طالب زن طلافروش بود و این پاپوش مواد مخدر برای از میدان بدر بردن " حریف " از جانب مامور ساواک برای تصاحب همسر وی دوخته شده بود . مامور و مامورینی که وظیفه داشتند حافظ امنیت و نوامیس ملت باشند خود دزد ناموس ملت بودند راستی شما در آنشرایط چکار میکردید !؟ بعنوان یک ناظر بیطرف تماشاگر این ظلم و بعدالتی میشدید و یا میرفتید به ساواک و قضیه را با جناب سرهنگ " شباب " رئیس سازمان اطلاعات و امنیت در میان میگذاشتید !؟ آیا جناب سرهنگ حرف شما را باور میکرد و یا شما بعنوان مفتری و هزار دسیسه و بامبول دیگر روانه ی هلفدونی اعلیحضرتی میشدید و چه وقت رنگ آزادی را ببینید حسابش با کرام الکاتبین بود . در حالیکه میدید هر روز آن مامور می آید و سلب زندگی و آسایش و آرامش از آن زن نگونبخت میکند . یا راه سومی برای دفع این بیعدالتی و ظلم انتخاب میکردید ، لطفا بفرمائید چه میکردید . متشکر از پاسخ شما . اسامی نوشته شده واقعی هستند و اسامی دیگرانشانهم در ذهن بنده میماند برای حفظ اسرار و امنیت بازماندگان هم فرزندان طلا فروش و هم فرزندان مرد ساواکی .
۲۴۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : کلی گویی نکنیم
جناب راستگو هرچند کامنت شما با مقاله تان کمی فرق میکند چون شما رژیم پهلوی را به اعمال دایم خشونت متهم کردید. در صورتی که این درست نیست و حقوق خصوصی و اجتماعی افراد تا حدود زیادی در زمان شاه حمایت میشد. وقتی شما هر دینی را که میخواستید اعم از بهایی و یهودی و یاهرچیز دیگر را داشتید و اگر کسی به زندگی خصوصی شما تعدی میکرد میتوانستید از او شکایت کنید. خشونت دولتی در تمام دنیا اعمال میشود و برای احقاق حقوق شهروندی لازم است. من بیاد میاورم که وقتی مادر مینی ژوپ پوش من زمان شاه در خیابان مورد تعرض جوانی قرار گرفت، یعنی آن جوان خشونت و دست اندازی به مادرم کرد، مادرم فورا فریاد زد و ماشین گشت پلیس آن پسر را جلب کردو به کلانتری برد. البته این هم اعمال خشونت بود اما برای حفظ حقوق شهروندی یک زن در جامعه بود و درست هم بود. بسیاری از منتقدین شاه تجربه ها و مشاهدات شخصی خود را به جای دیدگاه تمام هموطنان خود مینشانند. مثلا اگر مورد حنایت و خشونت ساواک قرار گرفته اند دغدغه خود را که همانا آزادی سیاسی باشد به جای خواست تمام ملت ایران مینشانند، در صورتی که آزادی سیاسی همین امروز هم مسئله اصلی تنها بخشی از جنبش آزادیخواهی جوانان امروزی است. بقول دختر کلهر جوانان تحت ستم چیزی جز اینکه معمولی زندگی کنند و در خیابان با خیال آسوده راه بروند نمیخواهند. اما رژیم توتالیتر کنونی در تمام شئون زندگی خصوصی آنان اعم از نوع پوشیدن، دین، روابط شخصی، تفریحات، علایق و و و دخالت میکند و اینکار را رژیم سابق نمیکرد. پس این ادعا که رژیم پهلوی به همه و همه این سالها خشونت میکرد درست نیست.

شاه و خمینی خود چیزی معلول جامعه ایرانی نیستند تا علت آن. بقول هادی خرسندی
ایرانیم و شاه و خمینی ثمراتم من عامل تکثیر ژن این حضراتم
در هنگام بررسی وقایع تاریخی معمولن روشنفکران ایرانی علت و انگیزه را با هم مخلوط میکنند. "کیسه اشکدان چشم برای گریه کردن خلق شده. اما دلیلی ندارد که ما گریه کنیم چون دارای کیسه های اشک هستیم". این سخن روانشناس و متفکر بزرگ قرن بیستم و بازمانده هولوکاست ویکتور فرانکل است.

از ان گذشته چیزی که من بخصوص در اپوزیسیون کهنه شده شاه هنوز بعد از سی سال میبینم این است که اینها هنوز درک ابژکتیو از گذشته خود نداشته و بسیار احساسی و سوبیکتیو و توجیه گرانه برخورد میکنند و تجربه ها و مشاهدات شخصی خود را به جای دیدگاه تمام هموطنان خود مینشانند. مثلا وقتی از فداییان سابق میپرسی چرا دست به اسلحه بردید میگویند تقصیر خشونت و دیکتاتوری شاه بود. ایا با این استدلال نمیتوان متقابلا شکنجه گری ساواک را توجیح کرد و آنگونه که مخالفان چریکها به شیوه خود آنان میگویند شروع خشونت افسارگسیخته ساواک از زمان آغاز رادیکالیسم و خشونت توسط چریکها بود و اگر چریکها به این حد رادیکال نشده و دست به اسلحه نمبردند هرگز شکنجه سیستماتیک به ساواک تحمیل نمیشد. ( این را در ضمن تلویحا صفر قهرمانی زندانی قدیمی زمان شاه که دوره قبل و بعد از پدید آمدن چریکها در زندانهای شاه را تجربه کرده هم در کتاب خاطراتش میگوید.) یعنی چریکها ساواک رژیم و ساواک رژیم چریکها را "عامل و دلیل" اعمال خشونت خود میدانند، در صورتی که این هردو انگیزه را با عامل اشتباه میگیرند. مانند گریستن در مثال ویکتور فرانکل در بالا: با وجود داشتن کیسه اشک این انتخاب "آزادانه" هم ساواک و هم چریکها بوده است که متقابلا دست به خشونت بزنند یا نزنند، بگریند یا نگریند.
امروز هم کیسه اشک برای هم پوزیسیون و هم برای اپوزیسیون وجود دارد و این امکان که این به گریستن از جانب هریک از طرفین منجر شود هرگز منتفی نیست. با
۲۴۶۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : تز جهانشمولی نداده ام
هموطن محترم جناب پرسشگر، اولاً تز جهانشمولی نداده ام که بگویم چون در ایران اینطوری بوده حتماً در جاهای دیگر اینطوری خواهد بود یا بوده است و یا برعکس. شخصاً تا آنجائیکه میسرم است مقایسه نمی کنم مگر چیزی همه گیر باشد. چون بر این باورم هر کشوری شرایط خود را دارد. تمام تلاشم در این سلسله مقالات اینست تا نشان دهم عمده تحصیل کرده های ایرانی مسئولیت پذیر نیستندو معمولاً استبداد توسط همین افراد با همکاری بخش ناآگاه مردم همواره باز سازی میشود. حال یعد از ۳۰ سال از تاسیس جمهوری اسلامی مردم به پا خاسته اند. سئوال اینست که چه باید کرد تا دوباره استبداد مستقر نشود. و این مهم میسر نیست مگر ستون پایه های قدرت را بشناسیم و عوامل باز تولید کننده قدرت استبدادی را. قدرت جدید احتیاج به ستون پایه های جدید دارد که این ستون پایه ها را معمولاً تحصیل کرده ها می سازند. حال برای نمونه شروع کرده ام برای درس آموزی از تاریخ، تجربه اسقرار استبداد خمینی را برای نسل جوان ایران بازگو می کنم تا تجربه تکرار نشود. از آنجائیکه در حال نوشتن بخش ۴ مقاله در مورد سپاه هستم. اگر علاقه دارید با ایمیل ام تماس بگیرید تا بار دیگر با خیال راحت به سئوالات شما پاسخگو باشم.
با پوزش که در این لحظه قادر به پاسخ نیستم.
به امید ایرانی آزاد و آباد
راستگو
۲۴۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : آقای راستگوی عزیز، چند پرسش دارم.
آقای راستگوی گرامی،

شما می فرمایید، «خشونت بکار گرفته شده بر علیه سران رژیم شاه، خود مدیون خشونتی است که آنان به مدت ۵۷ سال بر علیه مردم ایران بکار بردند».

این قاعده بنظر من نادرست می آید چون اگر درست باشد باید نتایج در همه جا یکی باشد. چند مثال می آورم که به ذهنم رسیده است.

خشونت قاجارها بر علیه مردم بسیار بیشتر از خشونت پهلوی ها بر علیه مردم بود، چرا این باعث نشد که در نتیجه انقلاب مشروطه سران رژیم قاجار قتل عام شوند و خشونتی به مراتب بیشتر از قاجارها بوقوع بپیوندد؟ مقایسه عکس العمل ها در برابر خشونت های دو رژیم علیه مردم در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی برای من جالب است ولی اطلاعات من کم است. امیدوارم مقاله ای در این باب بنویسید تا چارچوب بدستم بیاید.

بپذیریم که تزارهای روسی علیه ملت خود خشونت فراوان بکار بردند و در نتیجه انقلاب بلشویکی خشن تر از آنها رفتار کرد و نه تنها همه سران رژیم پیشین را قتل عام کرد بلکه استالین از اینهم فراتر رفت و بی رحمانه حداقل ۲۰ میلیون از هموطنان خود را نابود کرد. با قاعده شما، انقلاب بعدی می بایستی از درجه خشونت بالاتری برخوردار می بود درصورتیکه اینگونه نشد. تا آنجایی که من می دانم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نه تنها در روسیه بلکه در همه جمهوری های وابسته به آن مسالمت جویانه صورت گرفت. اگر اشتباه می کنم لطفا مرا تصحیح بفرمایید چون من زیاد بجز آنچه در تلویزیون های اروپای غربی دیده ام چیزی نمی دانم.

در هند خشونت علیه مردم بوسیله مزدوران انگلیسی کم نبود ولی انقلابیون هیچ خشونتی علیه آنان انجام ندادند و قاعده شما در اینجا هم نادرست بنظر می رسد.

تا آنجا که من در برنامه های تلویزیون اروپایی دیده ام، چائوشسکو در رومانی در قبال ملت خود خود کم خشونت روا نداشت ولی تغییر رژیم مخملین انجام گرفت و همراه با قتل عام همه سران رژیم نبود، فقط چائوشسکو و همسرش اعدام شدند، در صورتیکه با قاعده شما خشونت شدیدتری باید بوسیله انقلابیون اعمال می شد.

پرسشهای دیگری هم دارم که بعدا با شما در میان خواهم گذاشت. از توجه شما متشکرم.
۲۴۶۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : عزیز عزیزی

عنوان : عوامل بازسازی استبداد، از قبل کاملاً مهیا بود
به بهانه مبارزه با کمونیسم، روشنفکران را پریشان و آشفته و زندانی و اعدام و فراری، تنها میدان عرصه ایده ئولوژی را برای آخوند و منبر آماده کرده اند. حال چرا ایران پرچمدار مبارزه با افکار انقلابی میشد. جوابش را انگلیس و امریکا دانند و عوامل آنها. به هر حال این فن امریکائی و انگلیسی بدل نداشت و روشنفکران و خود آخوند پروران مجبور به ضربه فنی شدن بودند.
۲۴۶٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دانشجو-زگهواره تا گور دانش بجوی

عنوان : هیچکس حق ندارد افکارش را به دیگری تحمیل کند. هر کسی حق دارد نتیجه گیری های خودش را بکند .
من نظرم را نوشتم و این دیدگاه خود را به کسی تحمیل نمی کنم. اگر هم کسی نظرش با من تفاوت داشته باشد من بخودم حق نمی دهم که با زشتگویی او را بترسانم. مگر ما قرار است همه مثل هم فکر کنیم و مثل هم عمل کنیم؟

هیچکس حق ندارد افکارش را به دیگری تحمیل کند. هر کسی حق دارد طبق آنچه می خواند، می بیند و می شنود نتیجه گیری های خودش را بکند بدون اینکه نگران عکس العمل این و آن باشد. همه انسان ها برابرند و هیچکس برتر از دیگری نیست که به دیگران زور بگوید. منهم نه زور می گویم و نه زور می شنوم. خونسردانه و آزادانه از حق آزادی بیان خود استفاده می کنم. اگر شما با این حق طبیعی انسانها مشکل دارید من کاری نمی توانم برایتان بکنم. این مسئله شماست که اگر بخواهید می توانید حلش کنید، شما مثل من حق انتخاب دارید. موفق و پیروز باشید.

هیچکس حق ندارد افکارش را به دیگری تحمیل کند. هر کسی حق دارد نتیجه گیری های خودش را بکند.
۲۴۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رضا پالانی میر پنج پالانی

عنوان : عجب روزگاری شده !
آقای مثلا دانشجو فقط یک سئوال ، نوشته اید- وقتی رضا شاه قدرت را در دست گرفت - لطفا بفرمائید که چگونه و با چه قیمتی قدرت را در دست گرفت !؟
آیا با حمایت اجانب و بخصوص بریتانیای کبیر !!! و کودتای اسفند و بر علیه انقلاب مشروطه یا مردم رفتند و ایشان را که طویله دار انگلیسی ها بود سر دست بلند کردند و هورا کشان به قدرت رساندند . بقیه فرمایشات سر کار هم مثل همین استدال شماست . در شهر کوران نیستید . عجب روزگاری شده در دیزی باز و حیای گربه کجاست !؟
۲۴۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دانشجو

عنوان : تعامل میان کشورها با سرسپردگی تفاوت دارد.
کشورها همواره در تعامل با یکدیگرند و ایران دوره پهلوی هم بدون تعامل کاری نمی توانست پیش ببرد. فراموش نکنیم که ایران در چه وضعیت اسفناکی قرار داشت قبل از اینکه رضا شاه بقدرت برسد. پهلوی ها ۵۰ سال حکومت کردند و رفاه و امنیتی که در کشور بوجود آوردند فرصت هایی را برای ملت ایجاد کرد که در تاریخ ایران بی سابقه بود. فراموش هم نکنیم که همه جهان دمکرات و حقوق بشری نبود که ما با معیارهای امروزی آنرا بسنجیم. پروسه گذار از دیکتاتوری مطلقه به لیبرال دمکراسی در غرب ۳۰۰ سال طول کشید و هیچکدام این کشورها در درون خود از این پروسه بدون دخالت خارجی عبور کردند. ایران از جانب شوروی تهدید می شد که چندین بار سعی کردند استان کردستان و استان آذربایجان را از ایران جدا کنند. از سوی دیگر انگلستان هم ول کن ما نبود و سعی کرد استان خوزستان را از ایران جدا کند. همه اینها بدلیل فقدان تکنولوژی در ایران، عقب ماندگی و ساده لوحی ملت کشورمان بود وگرنه اگر ما هم مثل آلمان و ژاپن تکنولوژی داشتیم و مردم ما هم مثل مردم آنها منافع ملی کشورشان را درک می کردند به آن روز و حال نمی افتادیم که سران کشور بندبازی کنند. آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم خسارت های زیادی دیدند ولی با تکنولوژی و ملت میهن دوستی که داشتند توانستند کشورهایشان را دوباره بسازند. فراموش هم نکنیم که هر دوی این کشورها تا دهه ها بعد از جنگ تحت اشغال آمریکایی ها بودند که مبادا دوباره هوس جنگ کنند. با وجود همه اینها کشورهایشان را ساختند و انقدر نگفتند که ما سرسپرده این و آن هستیم. ایران نه تکنولوژی داشت که مثل ژاپن و آلمان از این نظر مستقل باشد و نه مردمی که منافع ملی خودشان را بشناسند و با همکاری کشورشان را بسازند.

بعضی ها طوری حرف می زنند که انگار ایران مثل آلمان و ژاپن بود و یا مثل انگلیس لیبرال دمکرات بود . رضا شاه وقتی بقدرت رسید ایران کشوری بود که روس و انگلیس هر غلطی دلشان می خواست می کردند و کشور نه امنیت داخلی داشت، نه امنیت خارجی و یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. در عرض ۵۰ سال دوره پهلوی راه درازی طی شد و کارهای زیاد و مهمی هم انجام گرفت. ایران دمکراتیک مثل انگلیس نبود، تکنولوژی ژاپن و مردم آلمان را نداشت که کاملا مستقل و آزاد باشد. حتی آمریکا هم مستقل نیست چون هیچ کشوری در دنیا در خلا زندگی نمی کند که بده بستان با کسی نداشته باشد. هر کشوری تکنولوژی پیشرفته تری داشته باشد و مردمش همه چیز را سیاه و سفید نبینند و منافع ملی خود را درک کنند دست قویتری هم در بده بستانهای دنیا خواهند داشت.

زمان شاه هم بجز اروپای غربی و دو یا سه کشور در قاره آمریکا و ژاپن و استرالیا و نیوزیلند و هند بقیه جهان یا دیکتاتوری بود و یا توتالیتر. ایران آنزمان در آن شرایط سخت را باید در جهان آن زمان قرار داد تا تصویر دقیق تری بدست آید. تعامل میان کشورها با سرسپردگی تفاوت دارد.
۲۴۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ص . مهتدی

عنوان : مملکتی که اجانب در آن جولان میدادند که مایه شرمساری هر انسان وطن پرستی است ، مگر اینکه نوکران اجانب از برچیدن بساط مشتی وطن فروش حالا به هر دلیلی خود را جرو واجر کنند .
وافعا در مملکتی که شاهش هم از فرمانبران اجانب باشد غیر از این نمی شود . وقتی حکومتش ور می افتد کسانی بقدرت میرسند از شاهش سرسپرده تر و مرتجع ترند . اگر شاه سر در خدمت غرب داشت این جانوران جدید سر در خدمت عرب و فرهنگ و دین منحط با تاریخی ۱۴۰۰ ساله دارند . بیچاره ملت ایران و بیچاره ما .
۲۴۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : دانشجو

عنوان : آقای راستگوی گرامی
جواب به سئوال اولین نظر دهنده برای منهم جالب خواهد بود.
۲۴۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : یکباره "جاوید شاه" شد "مرگ بر شاه"

عنوان : ملکه مادرتاج الملوک:
من درتهران که بودم بطورمرتب هر روزیک مقدارتریاک استعمال می‌کردم ویک گیلاس هم کنیاک با غذای روزانه می‌خوردم اما این برنامه چهل ساله من درخارج بهم ریخت!
خدمت شما عرض کنم که رضا شاه روزانه یکبارصبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال می‌کرد. دکترها به اوگفته بودند تریاک قند خون را می‌سوزاند. رضا عادت داشت بعد ازناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد.
من هم این عادت را از رضا گرفتم. دربین بچه‌های رضا غلامرضا وحمیدرضا تریاکی حرفه‌ای شدند.
س: اگرممکن است علت خارج شدن خودتان را ازایران شرح دهید.؟
تاج الملوک: راستش را بخواهید این اواخرهمه چیزرا ازمن پنهان می‌کردند. البته حالا اشرف وشمس می‌گویند علت پنهانکاریشان این بوده که نمی خواستند من ناراحت نشوم وفشارم بالا نرود. اگرچه من ازخیلی مطالب‌بی‌اطلاع بودم، اما می‌دانستم اوضاع مثل سالهای ۱۳۲۰ و۱۳۲۸ شده است. من همیشه عمرم ازاینکه سرنوشت سلطنت پهلوی هم مثل سرنوشت سلطنت قاجاریه شود دراضطراب بودم. یکبارموقعی که « رزم آرا» برای اخلال درسلطنت محمدرضا نقشه چینی می‌کرد خواب‌هائی می‌دید که به محمدرضا گفتم من می‌ترسم یک رضا خان پیدا شود وهمان کاری را که پدرت با احمد شاه کرد با تو بکند! یادم هست که محمدرضا خندید و گفت: « نه رزم آرا رضا شاه است ونه من احمدشاه!» اما این پیش بینی من درست ازآب درآمد وبالاخره کلک سلطنت پهلوی را کندند!
به جهنم که مردم سلطنت ما را نخواستند. قابل نبودند. یک روزی خودشان پشیمان می‌شوند وچراغ برمی دارند و دنبال ما می‌گردند!
سلطان خوب است، مثل سلطان ژاپن که مردم مثل بت او را می‌پرستند و حکم او را مثل حکم خدا می‌دانند نه اینکه درمملکت ایران بیایند واسائه ادب کنند و بگویند مرگ برشاه! بیچاره محمدرضا به اتفاق هویدا رفته بود بالای سر تظاهرکنندگان میدان شهیاد ) آزادی کنونی ( وآنجا آنقدرصدا زیاد بود که از داخل هلیکوپترشنیده بود مردم می‌گویند مرگ برشاه!
حالا کی می‌گفتند مرگ برشاه؟ ازاوایل سال ۱۳۵۷. درحالی که همین مردم چند ماه قبل ازآن دربهمن سال ۵۶ به مناسبت ششم بهمن ازصبح تا شب در خیابان رژه می‌رفتند ومی گفتند جاوید شاه!
آتاتورک توانست ترک‌ها را تا حدودی اروپایی کند، اما رضا نتوانست همان برنامه‌های آتاتورک را درایران پیاده نماید. ما خودمان پیشقدم کشف حجاب شدیم. من واشرف وشمس با سرهای بازو بدون چادر و چاقچوردرجشن کشف حجاب شرکت کردیم، اما مردم بجای آنکه ازما تبعیت کنند نسبت‌های ناجوربه ما دادند واشعارجلف درهجو ما سرودند وچه کارها که نکردند!
این خبرهای مربوط به اعدام روسای دولت‌های گذشته وماموران دولتی وارتشی ومستخدمین ساواک ودربار روی من اثرات بدی گذاشته است. همین آقای ارتشبد نصیری چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! همین آقای رحیمعلی خرم که ازنزدیکان بود چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! لابد اگرماهم درایران مانده بودیم ما را هم اعدام می‌کردند؟!
مگرما چه گناهی کرده ایم؟! نه، شما بفرمائید!
س - پس شما درجریان انقلاب وحوادث قبل وبعد آن قرارداشتید؟

تاج الملوک:
چطور خبرنداشتم؟ البته اطرافیان رعایت حال مرا می‌کردند وبرای اینکه کدر نشوم مرتب می‌گفتند چیزی نیست، وبزودی سروصداها می‌خوابد. اولش که ماجرای تبریزپیش آمد وبعد که ماجرای قم پیش آمد خوب من همه چیز را مطلع شدم. بعدا هم روزنامه‌ها را می‌خواندم وکسانی که به ملاقاتم می‌آمدند درعین اینکه سعی می‌کردند مسائل را کوچک نشان دهند دست آخرازمن می‌خواستند محمدرضا را نصیحت کنم وازاو بخواهم تا قوی تر برخورد کند وجلوی آشوب طلبان بایستد. خوب راستش من فکرنمی کردم کار به جایی برسد که سلطنت ازبین برود. به همین خاطرزیاد پاپی محمد رضا نمی شدم. محمدرضا حال نداربود واین سال آخری که ایران بودیم زیاد سردماغ به نظر نمی رسید. حتی زمستان‌ها که عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برود آن سال نرفت ودرایران ماند. من به حرف‌های فرح وخود محمدرضا اطمینان نداشتم وفکرمی کردم که آنها برای جلوگیری ازغصه خوردن من نوع مریضی محمدرضا را به من نمی گویند. به همین خاطرخودم هرهفته دکترایادی را احضارمی کردم وجویای مریضی محمدرضا می‌شدم.
محمدرضا ازبچگی ضعیف بود. علت ضعیفی اوهم این بود که با اشرف توامان به دنیا آمد. البته اول محمدرضا آمد و بعد اشرف. به فاصله چند دقیقه. آن موقع علم طب زیاد پیش نرفته بود. زایمان‌ها توسط قابله انجام می‌شد که پیش خود کاریاد گرفته بودند.
ایادی همیشه به من اطمینان می‌داد که جای نگرانی نیست وموضوع مریضی محمدرضا به خاطرشیطنت‌های زیاد او وضعف قوه باء است! خدا لعنت کند اسداله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست می‌کرد و باعث تحلیل رفتن قوه پسرم می‌شد. به هرحال پسرم شاه بود واگرشاه ازشاه بودنش لذت نبرد وشاهی نکند چه بکند؟!
ازآبان ۱۳۵۶ تا اول سال ۱۳۵۷ یکباره همان مردمی که جاوید شاه می‌گفتند، رنگ عوض کردند و شعار "مرگ برشاه" دادند. روزنامه‌های مجیز گو تبدیل شدند به روزنامه‌های ضدما. مثل ماجرای رفتن رضا از ایران.
تا قبل ازشهریور۱۳۲۰ همه روزنامه‌ها ازرضا به اسم اعلیحضرت پهلوی اسم می‌بردند. اما همینکه پایش را ازمملکت بیرون گذاشت همان روزنامه‌ها که ازدربارمقرری می‌گرفتند وبرای نشان دادن مراتب سرسپردگی خودشان ازهم سبقت می‌گرفتند شروع به هتاکی کردند. حتی عباس مسعودی که سرمایه اش را رضا ازپول شخصی خودش داده بود وهمه چیزش ازرضا بود درروزنامه اش رضا را متهم به غصب زمین واراضی واملاک مردم کرد.
خدمت شما عرض کنم مردم ایران وایرانی جماعت گوسفند امام رضا را تا صبح نمی‌چرخاندند! این حرف را من نمی زنم واین یک ضرب المثل قدیمی است وبه قول معروف تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! وقتی خودشان این ضرب المثل‌ها را درباره خودشان ساخته اند مسلم است که خودشان را بهترازمن وشما می‌شناسند! نه می‌شود روی مخالفت این مردم حساب کرد و نه روی حمایت آنها!!
موقعی که ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد ومردم درخیابانها ریختند وبه نفع محمدرضا شعاردادند محمدرضا ازفضل اله زاهدی پرسید این مردم همه شاه دوست هستند پس چه کسانی تا سه روزقبل خواستار سرنگونی من بودند؟
زاهدی گفت: همین‌ها!
اینها ازهرطرف باد بیاید بادش می‌دهند! خودشان هم نمی فهمند چه می‌خواهند!
خوب بیایند و به مردم بگویند که چرا انگلیسی‌ها سه باردرایران دست به تعویض شاه زدند. یکباراحمد شاه را بردند ویکباررضا ) شاه( را بردند ویکبارهم محمدرضا) شاه( را؟!!
خوب شما ببینید چطور اسداله علم با کمال شهامت به محمدرضا می‌گفت که مشیرومشاوردولت فخیمه انگلستان است. علم ازملکه انگلستان لقب اشرافی لرد وسرگرفته بود و خلاصه لقبی در انگلستان نبود که به او نداده باشند!
یک پدرسوخته دیگری بود به نام « شاپورجی» که با پررویی به محمدرضا می‌گفت من قبل ازاینکه تبعه ایران باشم نوکرملکه انگلستان هستم!
ما ازامثال این آدم‌ها که جاسوس و نوکرآشکار و یا پنهان انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بودند دورو برمان زیاد داشتیم.
گاهی به محمد رضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکراجنبی هستند آنها را اخراج نمی کنی؟
محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای براخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم ده‌ها نفردیگررا اطرافم قرارمی دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولت‌های خارجی ازحسن انجام اموردرایران راحت باشد!
آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه وبودجه. اصلا" خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه وبودجه درایران وجود نداشت وآمریکایی‌ها آن را درست کردند.
مثلا ارتش ایران احتیاج به توپ وتانک داشت. می‌گفتند می‌دهم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش.
حالا من خواهشم این است که بین آدم‌ها چهارتا مرد پیدا شود و قبل ازمرگ بیایند اسم نیکی برای خودشان درست کنند وخاطرات خود را صاف و راست و پوست کنده بنویسند و بگویند که چه دستوراتی گرفتند وچه می‌کردند! خوب، همین آقای ارتشبد قره باغی آمد بیمارستان دست مرا بوسید و در خواست بخشش کرد. خوب است این آقای قره باغی خاطراتش را بنویسد و بگوید چرا به ولینعمت خود خیانت کرد و ارتش را تسلیم متجاسرین کرد. ارتش را چه کسی تسلیم کرد. همین عباس قره باغی که ما به او عباس پشگل می‌گفتیم. مدتها مامور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم درمانژ فرح آباد که متعلق به گارد جاودان بود، آنجا اسب سواری می‌کردیم واین عباس قره باغی همیشه بوی پهن وپشگل وسرگین اسب واسترمی داد.
دربین افسران هم جزو‌بی‌سوادها بود.
محمد رضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.
آنوقت همین آدم اعلام‌بی‌طرفی کرد و ارتش را ازخیابان‌ها به پادگان‌ها برگرداند.
بعد هم درکمال امنیت آمد به خارج. آمد نیویورک دست مرا بوسید و گفت: من بی‌تقصیربودم. آمریکائی‌ها به من گفتند ارتش را برگردانم به پادگان‌ها!
اینطورکه می‌گفت یک ژنرال آمریکائی به تهران رفته ومهارارتش را در دست گرفته وخواستار برگرداندن ارتش به پادگانها شده بود. موقعی که ما در سال ۱۳۵۶ به آمریکا آمدیم اول رفتیم به کالیفرنیا درملک خصوصی شمس ساکن شدیم یک روز دانشجویان ایرانی که تحریک شده بودند به ملک شمس حمله کردند وماشین‌های ما را هم خرد کردند.
من شب ازاردشیرزاهدی پرسیدم چطوردولت آمریکا با اینهمه پلیس و نیروی امنیتی نمی تواند جلوی خانه ما را حفظ کند. اردشیر خان زاهدی گفت:‌بی‌پرده باید بگویم که دراینجا )امریکا آب ازآب تکان نمی خورد مگربا اطلاع وعلم اف. بی.‌ای وسایر ادارات امنیتی!یعنی اینکه خود آمریکایی‌ها این عده را دلالت کرده بودند. جلوی خانه ما تظاهرات کنند!
حالا خوب است بروید با خود اردشیرخان هم مصاحبه کنید. خدمت شما عرض کنم که سیزده سال تمام امیرعباس هویدا نخست وزیرمملکت بود.
اول ازهمه بگویم که محمدرضا نمی خواست هویدا را نخست وزیرکند. بعد هم که او را نخست وزیر کرد همان سال اول می‌خواست او را بردارد. اما افراد عادی وعوام نمی دانند که پشت پرده سیاست چه خبراست. خیلی ازمملکت‌های نفتی خاورمیانه صد درصد دردست آنها است. همین عربستان سعودی ویا کویت ویا شیخ نشین‌های منطقه. بعد ازجنگ جهانی دوم به شرکت‌های نفتی یک رقیب تازه نفس هم اضافه شد و آن فروشندگان اسلحه بودند.
شما خیال می‌کنید چند دفعه که به طرف محمدرضا تیرانداختند این تیر اندازی‌ها ازجانب چه کسانی بود؟ به محض آنکه یک نافرمانی می‌دیدند تیرمی انداختند. ماجرای تیراندازی به طرف محمدرضا همه ازطرف نفتی‌ها بود.
همه این امرای ارتش ورجال سیاسی مملکت با خارجی زد وبند داشتند و اصلا" بعضی ازآنها مثل جمشید آموزگارتبعه آمریکا بودند!
بله! خیلی‌ها نمی دانند که بسیاری ازاین آقایان تبعه آمریکا یا انگلستان وبه اصطلاح معروف دوملیتی بودند.
گاهی اوقات بعضی اشخاص که به ما وفاداربودند می‌آمدند واطلاع می‌دادند که هرشب درمنزل سفیرآمریکا یا سفیرانگلستان یا فلان کشورخارجی جلسه است وآقایان وزرا و امرا ارتش با سفیرکبیرآمریکا یا انگلیس مشاوره رایزنی می‌کنند وخط وربط می‌دهند وخط وربط می‌گیرند! ساواک هم هرروزصبح اول وقت گزارش این ملاقات‌ها را روی میزکار محمدرضا می‌گذاشت .
من البته درجریان ریزکارها نبودم. بخصوص ازسالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد درامرسیاسی مملکت تحقیق وبررسی نمی کردم و دنبال استطلاع ازامورات کشورنبودم. اما جسته وگریخته درجریان مسایل قرارمی گرفتم.
یک روزمحمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده شور این سلطنت را ببرد که من شاه وفرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیما‌های ما را برده اند ویتنام.
آن موقع جنگ ویتنام بود وآمریکائی‌ها که ازقدیم درایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند ازپایگاههای ایران وامکانات ایران با صلاحدید خود استفاده می‌کردند وحتی اگراحتیاج داشتند ازهواپیماها و یدکی‌های ما استفاده می‌کردند. برای پشتیبانی ازنیروهای خودشان درویتنام.
حالا بماند که چقدرسوخت مجانی می‌زدند واصلا" کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی‌هایشان را ازایران می‌بردند...
همین آقای ارتشبد نعمت اله نصیری که ما به او می‌گفتیم نعمت خرگردن او یک گردن کلفتی مثل خرداشت! می‌آمد خدمت محمدرضا، وگاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت آمریکایی‌ها فلان پرونده وفلان اطلاعات را خواسته اند!
محمدرضا می‌گفت بدهید!
۲۴۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سوال از نویسنده

عنوان : مترقی؟
میتونی مترقی بودن را تعریف کنی؟ آیا نیروهایی که با اسلحه خواستار برقراری دیکتاتوری از نوع پرولتاریایی آن بودند را مترقی حساب می کنی.
وانگهی حکومت پهلوی مدرنیسم غربی را وارد ایران کرد هر چند فرهنگ مردم چندان آماده آن نبودند از جمله بخاطر تبلیغات منفی ان نیروهای به اصطلاح مترقی شما بر علیه شاه و انقلاب سفید او
آن لیبرالیسم غربی که میلونها ایرانی امروز با راه اندازی جنبش سبز خواستار آن می شوند همان انقلاب سفید شاه است. کافی است چشمها را بشویی تا ببینی
۲۴۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹