روز کارگر را بر گزار کـردیم


ک. معمار


• پیش خود گفتم, ای وای, این همه هیاهو, در هفت اقلیم عالم, که منصور, منصور کردند, عکس و تی شرت و کارت چاپ کردند, فیلم گرفتند, مصاحبه کردند, خبرنامه نوشتند, میز و دکه و... خانواده منصور توی این معرکه, تو ایران, زنگ درب منزلشان را کسی به صدا در نیاورد. چطور توی این جنبش که می گوئیم رنگین کمانی است؟ یک رنگ به تو تعلق نگرفت؟ یا توی هفت اقلیم بازی های طرفداری از طبقه کارگر کسی به فکر این نیفتاد یک صندوقی... کمکی... به سندیکالیست ها بکند که پروانه لااقل یک شیفت کار کند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۵ می ۲۰۱۰


منصور, تو داروهات, استامینوفن داری؟ آماده کن, میدانم مریض احوال هستِی, باکی نیست. امروز روز تو است و میخواهم با تو گپ بزنم.
روز کارگر را تبریک می گویم. یک سال و اندی فعلا تو هلفدونی گیر کردی, امسال روز کارگر همه زدند بیرون, هر کس که فکرش را بکنی, روز کارگر را جشن گرفتند. توی آن دیر بلا, ایران ما هم اغلب شهر های بزرگ که فضایش با صنعت و کارگر و کارخانه پیوند دارد, بی محابا بیرون شدند و روی حقوق صنفی و سندیکائی و... شعار دادند. مرگ بر دیکتاتور هم گفتند.
مدت نزدیک یکسالی می شود که رنگ و بوئی دیگر در میهن تولد یافته, همدلی وسیع تر گشته. امسال با کارگران, معلمان و دانشجویان و زنان و از هر قشری تو می شناسی روز کارگر و معلم را فریاد زدند. تازه معلم ها اعتصاب غذا هم کردند.
در خارج کشور, منصور میدانی تو "مـــد" شده ای؟ عکس های تو از ابراهیم بیشتر مطرح هست. آرم سندیکا و نام شما بچه های شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و... چندین گروه از کارگران که در تدارک سندیکا هستند اعلام پشتیبانی از روز کارگر کردند. و اعلامیه مشترک دادند.
اینجا خارج کشور هم همینطور, ســوئدی ها, بیست و سه کانون و تشکیلات با هم اعلام همبستگی کردند. در آلمان و فرانسه هم همینطور, خلاصه از اتاوا, ونکوور, نیویورک, سیدنی, و تمام اروپا یک صدا به شما کارگران دربند, تبریک گفتند و خواهان آزادی شما و دیگر زندانیان سیاسی در بند کودتاچیان, آزادی تشکل های کارگری, احقاق حقوق کارگران و زحمتکشان, پیگیری وضعیت کارگران افغان, شدند. بخواهم همه را بنویسم وقت تو گرفته می شود, این روز به قدری مهم شده که بعضی ها به تنهائی هم اعلامیه داده اند.
البته آقای مهدی کروبی و مهندس موسوی هم بیانیه دادند. بهر حال هر کدام چند میلیون رآی به نام دارند و یازده ماه هم جنگی را با دیکتاتور در "جبهه عمومی" مطرح کرده اند. و مردمی که در حمایت از رآی داده شده به آنها هنوز در میدان هستند.
منصور, یک چیز این وسط گــم شد. چراباید همسرت پروانه, دو شیفت کار کند, تا بتواند هزینه زندگی کانون خانواده را تامین کند؟
یک طرف قضیه تو هستی که الان در بند دیکتاتور گرفتاری و او دست تنهاست.
نمی فهمم, دست تنهاست یعنی چــه؟ مگر شما صندوق کمک به اعتصاب یا حمایت از زندانیان کارگر ندارید؟
گلایه مادر و خانم تو که روز کارگر هیچ کس به رهبر زندانی سندیکای کارگران شرکت واحد, به خانواده نه سر زده و نه تبریک گفته من را خیلی دمغ کرد.
پیش خود گفتم, ای وای, این همه هیاهو, در هفت اقلیم عالم, که منصور, منصور کردند, عکس و تی شرت و
کارت چاپ کردند, فیلم گرفتند, مصاحبه کردند, خبرنامه نوشتند, میز و دکه و... خانواده منصور توی این معرکه, تو ایران, زنگ درب منزلشان را کسی به صدا در نیاورد.
چطور توی این جنبش که می گوئیم رنگین کمانی است؟ یک رنگ به تو تعلق نگرفت؟ یا توی هفت اقلیم
بازی های طرفداری از طبقه کارگر کسی به فکر این نیفتاد یک صندوقی... کمکی... به سندیکالیست ها بکند که پروانه لااقل یک شیفت کار کند؟
اول یک سیلی به خود می زنم. دنیا روشنفکر بازی خود را دارد. آدم دلش می خواهد همه جا باشد. از همه چیز سر در بیاورد. عاقبت می فهمد از چیزی سر در نیاورده تازه چقدر هم از غافله عقب مانده است.
ناراحت نشو منصور! همیشه همینطور بوده است. حبس تو کی تمام میشه؟... چقدر باید بمونی؟... کلا پنج سال؟...
خودمون تو را می آوریم اروپا, همه جا برای تو سیمینار, جلسه و دعوت می گیریم. می رویم منزل مارکس را به تو نشان می دهیم. سر مزار گرامشی می رویم, اصلا می رویم شیکاگو, یاد چهار کارگری که به خاطر تولد اول ماه مه در سال ۱٨٨۶ اعدام شدند, مراسم می گیریم. بعد هم "بنیاد فریدمن" به ازاء هر سال زندان تو یکصد هزار دلار آمریکا در نظر بگیره بد نیست. مثل اکبر گنجی, پانصد هزار دلار آمریکا بخاطر پنچ سال ایستادگی و مبارزه برای حقوق بشر دریافت کرد.
عجب دنیائی ما داریم. بیچاره اکبر گنجی, استخوان ترکاند جایزه بهش تعلق گرفت, حالا برایش نقشه می کشند, به تقی مختار استعلام نشان میدهند که بیا به اکبر گنجی بگو با این پول, این کار را بکند , آن کار را بکند. منصور اگر نصیب تو این جایزه شد, هیچ کس لازم نیست به تو راه و چاه نشان بدهد. تو خودت صنفی کار و سندیکالیست هستی, میدونی چه کار کنی.
یادم هست که نویسنده پرتقالی رمان "کوری" برنده جایزه نوبل ادبیات شد. خبرنگار از او سوال کرد که جناب سارامانگو... شما با این پول چه کار می کنید. سنگ تراش پیر در پاسخ گفت: فقط سرمایه دارها بلدند با پول کار کنند؟
بهر حال منصور شب سمور و لب تنور هم تمام می شود. چه تلخ , چه دشوار, این روزها می گذرد. این وضعیت ما است. دیرو زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. زندگی طبقه کارگر همیشه فراز و نشیب است. دشمنان طبقه کارگر از مدافعین آن بهتر راه مقابله را بلدند.
بعد از انقلاب که زنده یاد داریوش فروهر, وزیر کار شده بود. در کمیته کارگری کار می کردم. سندیکالیست ها به ما می گفتند که تشکیل سندیکا و تشکل های کارگری را وزیر با بخشنامه پیگری می کند و گفته که باید وزارت کار را کارگران اداره کنند. در دوران وزارتش هم حقوق دریافت نکرد. ما جوان بودیم. بچه های حزب توده دور بر ما می پلکیدند و می خواستند نقب بزنند تو کارخانه و کارگرانی که در ارتباط با ما بودند. به ما می گفتند, داریوش را ول کنید. "سـومکائی" بود. در زمان اقای مصدق, تظاهرات حزب توده را بهم می زد. و از این داستان ها.
ما روی همان بستر تشکل ها کار می کردیم. خلاصه مدتی نگذشت, دولت آقای بازرگان با تسخیر سفارت آمریکا کله پا شد. بعد برادران آمدند و فرهنگ "بنده خدا" و انجمن اسلامی و شورا را تو کارخانجات راه اندازی کردند. وزیر کار جدید, اقای احمد توکلی, با قانون کار کذائی اش آمد. از بردن نام کارگر وحشت داشت. و کلمه "کارپذیر" را بکار می برد. در باره طرح بازنشستگی بقدری ارتجاعی فکر می کرد که پدر ایشان در همان دوران زمان بازنشستگی شان بود نزد همکاران خود خجالت می کشید. انتخابات در کارخانجات را ابطال اعلام کرد و سندیکالیست ها و کارگران مبارز را از کارخانجات اخراج و بسیاری شان بعدا در دادگاههای انقلاب اسلامی شان محکوم به اعدام شدند. بعضی از کارگران که پیگیر مطالباتشان بودند توانستند از کار افتاده گی بگیرند تا خودشان را بتوانند سرپا نگه دارند. میدان از احزاب و گروه های طرفدار طبق کارگر و زحمتکش را پاک سازی کردند و برای چندین سال کارگران, خود با راه ها و روش هائی که میدانستند پیگیر مطالباتشان شدند.
همانطور که تو بعد از ۲۶ سال توانستی سندیکای شرکت واحد را از نو جانی تازه بدمی.
بهر حال یک جوری باید شروع کرد.
منصور, داداشم, رسیدیم ته خط, مسافرها همه پیاده شدند. فردا هم روز دیگری است ماشین را خاموش کن یک کم بخواب. بیداری زیاد برای هر دو ما خوب نیست. بگذار بقیه شب را ستاره ها چشمک هاشان را به زمینی ها بزنند. چه بیدار چه خواب, قلب هامان با هم پوم تاک می کنند.
شب به خیر منصور