دوچرخه


ناصر فریمنی


• پا در رکاب، یار دوچرخه سوار من
زنگی زد و به ناز گذشت از کنار من

آهم به انتها نرسیده که دیدمش
در پیچ کوچه جک زده در انتظار من ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۶ می ۲۰۱۰


 پا در رکاب، یار دوچرخه سوار من
زنگی زد و به ناز گذشت از کنار من

آهم به انتها نرسیده که دیدمش
در پیچ کوچه جک زده در انتظار من

گفتم خوشا سعادت تو دخت مغربی
کاین کار جرم زن بود اندر دیار من

آنجا زنان دوچرخه سواری نمیکنند
این نیز یک رقم ز غم بیشمار من

یا اینچنین که تو به برم ایستاده ای
آنجا مجاز نیست زنی در جوار من

یار دوچرخه چی لب خود بر لبم نهاد
تا در کنار کوچه شود غمگسار من

گفتم مکن چنین که شود صادر از هوا
هم حکم سنگسار تو هم سنگسار من

از اتفاق، مرد پلیسی ز ره رسید
بنگر به حال منزجر از پاسدار من

تا خواستم که عذر غلط کردم آورم
رد شد پلیس و کار نبودش به کار من

من خسته، دلشکسته، پریشان میهنم
بدتر شد از مقایسه حال نزار من

وان دخت مغربی که مرا ترک خود نشاند
آن شب چراغ شد به دل شام تار من

ناصر فریمنی


توضیح سراینده: بیت پنجم «غزلی در سفر» که پیشتر در این سایت آمده بود بعضی از دوستان را خوش نیامد که بازتاب هائی در بخش «نظرات» داشت. با سپاس از آنان که حمایت کرده بودند و به احترام معترضین، آن بیت را از آن غزل حذف شده میگیرم و در جای دیگر نخواهمش آورد.

www.akhbar-rooz.com