در این ولایت شیرین و فرهاد را می کشند!
ابراهیم فرشی
•
شیرین و فرهاد تداعی از عشق و فراتراز آنرا، در ذهن و روح و جان و فرهنگ و ادبیات ما داشت. اینک در این ولایت کسانی بنام خدا، بنام آیین، بنام حکومت، بنام ایران، بنام مردم و بنام جمهوری اسلامی ایران، شیرین و فرهاد را دار می زنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
۱۰ می ۲۰۱۰
شیرین و فرهاد تداعی از عشق و فراتراز آنرا، در ذهن و روح و جان و فرهنگ و ادبیات ما داشت. اینک در این ولایت کسانی بنام خدا، بنام آیین، بنام حکومت، بنام ایران، بنام مردم و بنام جمهوری اسلامی ایران، شیرین و فرهاد را دار می زنند.
ارج دانش و معرفت و آموختن در این ولایت، به گردن صمدها بود، اینک در این ولایت کسانی بنام خود و بنام جدشان در ستیز با دانش و معرفت، صمدها را دار می زنند. تا شاید دیگر شیرین و فرهادی به دنیا نیایند، تا شاید عشق نفرین شود، آزادی و معرفت مکروه گردد و آزاد زیستن، زشت تعبیر شود و بندگی به درگاه خدا و متولیان حکومتش در تهران زیبا و ابدی تلقی شود. لیک، نیک بدانند و بدانند، این جهان چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند.
اما ما هم از خود بپرسیم که چرا در این ولایت از عشق به نفرت رسیدهایم؟ چرا از دانش و معرفت به جهالت و تکفیر نیکی و نیک اندیشی رسیدهایم؟ آیا این اختاپوسی که اینک در هیکل جمهوری اسلامی، نمودی از دجال بودن و نیستی و زشتی و مرگ و نابودی را نشان می دهد، تولید وطنی است و یا از ناکجاآباد، آمده است؟
آیا این اختاپوس هزار دست و پا، که ٣۱ سال پیش پیکری کوچک به اندازه پیکر یک آیت اله را داشت، چطور به هیولای امروزین بدل شده است؟ آیا سر این اختاپوس تنها به کوچکی سر علی خامنهای است؟
دست و پا و کلههای کوچکتر، که اختاپوس بزرگ را تشکیل می دهند، کجا هستند؟ آیا می توان تصور کرد، «فرزاد کمانگر»، «علی حیدریان»، «فرهاد وکیلی»، «شیرین علم هولی» و «مهدی اسلامیان»، بدون حرکت این سر و دستها به دام اختاپوس بزرگ، افتاده باشند؟
آنکس و کسانی که از راه انداختن طناب دار، به گردن فرزادها ارتزاق می کنند و نان زن و بچههاشان را می دهند، از کجا آمدهاند؟
آن کس و کسانی که به نام نماینده مردم، بنام وزیران دولت، به نام قاضی و به هر نام دیگری، نان و نعمت زندگی اشان از قبل تائید این قتل ها می گذرد؟ از کجای این جهان آمدهاند؟
دور و بر خود را بنگریم، خود را نگاه کنیم، من و ما، سیاستمدار، نویسنده، هنرمند، روزنامه نگار، مدیر کل فلان و بهمان اداره، برادر و خواهر و زن و فرزند فلان قاضی و بهمان سخنگوی این جنبش و آن جنبش، در کدام سمت این اختاپوس ایستادهایم؟
علی خامنهای ٣۵ سال پیش روضه ۵ تومانی می خواند، امروز ولایت این ملک و ملت را در اختیار دارد. مسئول استطبل کونسولخانه انگلیس، رضا شاه این ملک و ملت شد و آنانکه می اندیشیدند، آزادی طلب بودند، زبانهایشان بریده شد، پیکرهاشان در زندانها به دار بیداد سپرده شدند. چرا؟
هیتلر بدون استفاده از صاحبان مغزها و دست و پاهای مردان و زنان کوچک، بدون دانش و علم و فلسفه و کردار و خلاقیتهای اندیشمندان آلمان و بدون همراهی ملیونها انسان کوچه و بازار این کشور، نمی توانست هیتلر بشود. آنانکه در این ولایت روضه خان را به اختاپوس ارتقا دادند، چه کسانی بودند و هم اکنون کجا هستند؟
به دور و بر خود نگاه کنیم، حرفهای زربفت این و آنرا باور نکنیم، به اعمال و کردارشان، به نوع زندگی اشان بنگریم، به باورهایشان در رابطه با مرگ فرزادها، شیرین و فرهادها بنگریم.
به آنان بنگریم که اشک تمساح می ریزند و مرگ انسانهای والا را، مایه خرید و فروش، در بازار مکاره سیاست می دانند.
به دور و بر خود بنگریم و به خود بنگریم در کدام سوی این اختاپوس ایستاده بودیم و اینک کجا ایستادهایم!. آزادی را آنان بدست خواهند آورد که شیرین، فرهاد، علی، مهدی و فرزادآسا، به اختاپوس نه گفتن.
در این ولایت قرنهاست شیرین و فرهادها به دار آویخته می شوند، لیکن اختاپوسها، دیکتاتورها، آزاد می شوند! چرا؟
|