با کفش کار نمی توان دوید


ک. معمار


• پسر جان با کفش کار نمیشه دوید. نفس شما را هم, من ندارم. نمی توانم تیز و بز بدوم. این حکومت طاقتم را طاق کرده. دیگه بچه نیستی از تو پنهان کنم روی احساساتت اثر منفی بذاره. بزرگ شدی و درک می کنی. بیام چی بگویم؟ پرچم من سفره ام است. خالی, خالی, رنگ و بوئی ندارد. ۶ ماه است حقوق نگرفته ام ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۱۱ می ۲۰۱۰


 بابا, کتونی ام پاره شده, کفش تورا بپوشم.... کفش من برای تو سنگینه, کفش کار است. تازه نمره اش هم ۴۹ است... امروز با مدیرت کارخانه صحبت کردیم. شاید یک مساعده ای به ما بدهند. وقتی گرفتم برای تو یک کتونی نو می خرم تا کوه قاف همراه موسوی بدوئی.
ـ پس بذار پوتین کوه تو را پام کنم... پسر چرا به پای من بند کردی؟ اون پوتین یادگار سال ۵۷ است. انقدر وصله پینه خورده به درد موزه می خورد تا راهپیمائی... باشه دوست داری پا توی کفش پدرت بذاری, بپوش. اما عاقبت خوشی ندارد. خیلی ها دیگر از ان مدل پا نمی کنند. شما جوون هاهمه چیزتان با جوونی ما فرق می کنه, برای همینه کاری به کارت ندارم. می خواهم از هر قید و بندی آزاد باشی. بپوش, اما یادت باشه خودت خواستی, فردا نتوانستی در بری دستگیر شدی گردن پوتین من نینداز.

ـ بابا, تو دیگه چرا راهپیمائی نمی آیئ؟ـ
ـ پسر جان با کفش کار نمیشه دوید. نفس شما را هم, من ندارم. نمی توانم تیز و بز بدوم. این حکومت طاقتم را طاق کرده. دیگه بچه نیستی از تو پنهان کنم روی احساساتت اثر منفی بذاره. بزرگ شدی و درک می کنی. بیام چی بگویم؟ پرچم من سفره ام است. خالی, خالی, رنگ و بوئی ندارد. ۶ ماه است حقوق نگرفته ام. بدهکار صاحب خانه و بقال سرکوچه و دوست و آشنا, ما مردم دست یکدیگررا گرفته ایم و الا این دولت و حکومت!!, قاچاقی زنده ایم...

ـ ولی بابا اقای کروبی و موسوی راجع به کارگران برنامه دارند.
ـ آقای موسوی یک روز مهندس است یک روز نقاش یک روز سید من کدامشان را باور کنـم؟

ـ بابا داری مغلطه میکنی همه شان که گفتی آقای موسوی است.
ـ نه, من شامه ام قوی شده است. او برای ما هیچ چیزی برای گفتن ندارد. بزرگتر از او ما را به خاک سیاه نشاند. بعد از انقلاب تا خواستیم نفسی تازه کنیم که دیکتاتور رفت, یک مشت بچه مسلمون که درس و مدرسه را ول کرده بودند, یک ژـ ٣ زنگ زده دستشون گرفتند, بر ما حاکم َشدند, هشت سال جنگ تو دامن ما گذاشتند, گفتند با ۱۴ کشور استکباری داریم جنگ می کنیم, حرف از هیچ چیزی نزنید. فقط کار کنید از راندمان نگوئید, از خواستن اضافه کاری هایتان حرف نزنید, از حقوقتان هم به جبهه کمک کنید, تازه خیلی از همکاران ما را هم از طرف انجمن اسلامی و شورای کارخانه بردند جنگ, بیچاره ها برنگشتند. توی اون هشت سال جنگ هر صدائی را به خاطر شرایط جنگی خفه کردند. از یک طرف ماشین دادگاه های انقلاب اسلامی شان, زیر چرخ دنده های خود جوونها را خرد میکرد, از یک طرف اژدهای جنگ جوونها را می بلعید. چه فرق می کند جنایت, چه به ناحق بکشی, چه با سلام و صلوات بفرستی قتلگاه, جنگ که تمام شد ژـ٣ بدست های دیروز شدند فرمانده و امیر و... روی جنازه رفقای خود نشستند و صورت وضعیت نوشتند و به دست اقای هاشمی دادند, اقای هاشمی هم انها را تو وزارت خانه های مختلف تقسیم کرد, این دفعه هم گفتند بازسازی مناطق جنگی است حرف زدن موقوف. بعد از چندی به ازاء هر صفر حساب بانکی شان درجه گرفتند و صاحبان طرح و پیمان و قرارداد و سرمایه شدند. و افتادند به جان مردم یکی رئیس کهریزک شد, یکی اوین را سر انگشتانش می چرخاند, یکی از ۹ کشور اروپائی ابزار الات شکنجه وارد می کند. برای همین مردمی که از انها حمایت کردند.
تازه رئیس قافله شان در بیرون اورانیوم غنی شده تقسیم می کند, در داخل کیسه سیب زمینی.   میدونی بدبختی ما چیه؟ همیشه به جای ما فکر کردند و تصمیم گرفتند. حالا دیگه بس است. یک بار اعتماد کردیم این روزگار ما شد. تازه کاری که موسوی شروع کرده طولانی است کار یک روز و دو روز و یک شب و دو شب نیست. می گوید بدون اینکه به فکر قدرت باشد می خواهد تغییر ایجاد کند. پس این همه رای چی شد؟ ریختن خیابان, دستگیر شدند، تجاوز شدند، کشته شدند، گمنام دفن شدند. قدرت دارد هر کاری از دستش بر می اید انجام می دهد، او می خواهد با رنگ, حکومت عوض کند؟ دست بردار پسر, بازی به این سادگی ها نیست.

ـ بابا این همه بدبین و بی اعتماد نباش, فضا دارد تغییر می کند. همه دارند خود را برای تغییر اماده می کنند.
ـ یادت باشد, دیگر توی این مملکت هیچ کس نمی تواند همه چیز را در انحصار خود در بیاورد. تاریخ مردم به مردم تعلق دارد. بد یا خوبش, تغییری که باید انجام بگیرد بارش روی شانه همه است. کار تازه شروع شده است در ادامه هر کس نقشش معلوم میشود. برای امثال من جنگ با قدرت چند جبهه دارد. انهائی که می ایند در خیابان شکمشان سیر است, اوقات فراغت دارند برای چیزی که ندارند قدم بر می دارند.

ـ مگر شما مخالف آزادی هستید؟ ما می خواهیم آزادی داشته باشیم. وقتی آزادی باشه همه می توانند حرفشان را بزنند.
ـ درست می گوئی, اما چطور؟ این مشکل فقط توی خیابان حل نمی شود. برو شعار بده, انها قبل از شما توی خیابان منتظر شما هستند. سرکوب و باز هم سرکوب, آخرش ایجاد رعب و وحشت و خروج هزاران جوان که بازوی این جنبش بودند الان سرگردان خاک غربت شدند. از فامیل ما کم بینشان نیستند. این نتیجه اون شعار و حرکت پشت سر ناجی که نمی داند چه می خواهد.

ـ آقای موسوی می داند چه می خواهد. مردم هم میدانند چه کار کنند. خیابان کار خود را انجام داد. شرایط طوری شده که هر وقت لازم باشد مردم تو خیابان می ریزند.
ـ درست می گوئی, حکومت هم یک مشت جیره خور پرورش یافته مکتب ولایت مامور می کنه تو خیابان و بگیر وببند و بزن و... ترتیب میدهد. ان وقت دولت که به نظر رهبر فکری شما مشروع هم نیست هم نفت می فروشه هم اورانیوم غنی می کند هم اجلاس سران تو پنج قاره شرکت می کند و کی بود؟ چی شد؟ دلتان به این خوش کردید. اسمش را گذاشتید مبارزه با دیکتاتور؟ شک ندارم, این اعتراض ها بسیار خوب و مثبت است. روحیه جمعی را گسترش میدهد. اما باید به خواسته های جمعی هم توجه کرد. تا یک شعار تو خیابان خلاف موج سبز داده می شود همه می ریزند وسط که آقای موسوی این طور نمی خواهد, ان طور می گوید. احترام به خواسته و نظر هر قشری و جریانی است از ما ادم های دمکرات می سازد. جامعه ما از این نظر بسیار فقیر است. هنوز تو کله خیلی ها خمینی وجود دارد. باید خود را از این نظر اصلاح کنیم. دوره خمینی تمام شد. از این انرژی رها شده تو جامعه که حاصل ندانم کاری دولت های گذشته است بالاترین بهره را باید برد.
چه کار باید کرد؟... ما ٣۰ سال قبل همه قدرت را به ایت الله خمینی و یارانش سپردیم. امروز پس از ٣۰ سال که بسیار هم تلخ طی شد می خواهیم آن قدرت را از بازماندگان او پس بگیریم. اول از خود شروع می کنم. ما کارگران و دیگر اردوی ما, هر کاری انجام دادیم فقط پایه های این حکومت را استحکام بخشیدیم. الان مثل بومرنگ بر گشت تو رویمان. ما الان توی نانش گیر کردیم. هیچ تشکیلاتی از ما و حقوق ما دفاع نمی کند. تا صدای اعتراض ما بلند می شود مواجه با اخراج و بیکاری می شویم. فشار بر ما به قدری است که حرکت را از ما سلب کرده است. همه را وادار به ترک دیار کردند. بعد از ٣۰ سال تازه رسیدیم اول خط, این راویان تغییر, چون از قدرت رانده شدند در پی کسب جایگاه خود در این حکومت هستند. و از ما و امثال ما به عنوان نیروی تغییر در این دوره بهره می برند.
ترسم از این است شبیه سال ۵۷ تکرار شود. شعار بدیم دیکتا تور, دیکتاتوراین مترسک را
کله پا کنند, همان یار غارهایش, شرایط را بدتر از این که هست بر قرار کنند. رهبران فکری این جنبش باید جبهه های وسیع تری باز کنند. ان وقت مردمی که با خواسته های متنوع و گوناگون امروز نظاره گر هستند به این جنبش بپیوندند. فقط از کانال شعارهای ازادی و دمکراسی ما نمی توانیم مجموعه ای را تشکیل بدهیم که در این تغییر موثر باشند. از عدالت اجتماعی و خواسته های مادی همه زحمتکشان باید طرح و برنامه ریزی صورت پذیرد. اقای کروبی و موسوی در این موارد چیزی نمی گویند یا اگر اشاراتی خاص دارند بخاطر این است که خیابان را از دست ندهند. بزرگترین دستاورد فعالیت یکسال گذشته این بود که تابوی ولایت فقیه شکسته شده و مردم مجددا پی به قدرت خود بردند. و این حرکت را همه مردم ایران مدیون آن جانهای پاک و شیفته آزادی هستند که بدین منظور خود را فدا کردند.
انها بخاطر این که شرایط را به قبل از ۲۲ خرداد ٨٨ بر گردانند تمام اعمالشان را در دو نقطه متمرکز کرده اند. برخورد امنیتی و سرکوب و اعدام. پاسخ انها به مردم این است. یا قبول اطاعت از ولایت فقیه یا زندان, شکنجه و اعدام. این نوع برخورد, خود نشان دهنده وحشت رژیم از پیشروی مردم به سمت کانون های قدرت است. رهبران فکری جنبش نباید با انفعال موانع ایجاد کنند. باید نسبت به هر اتفاقی و حرکتی موضع بگیرند. تحرک خود را افزایش بدهند در همه جا حضور داشته باشند. به احیا تشکل یاری رسانند. خود به فکر ایجاد کانون های حامی همت گمارند. سال ۵۷ مردم بی تشکل با پیوند با هم و فضائی که ایجاد شده بود اقدام به سرنگونی و تغییر شگرفی شدند ولی نتوانستند در ادامه دستاورد حرکت خود را پاسداری کنند.
با اعتماد به ناجی, غریق کشتیبان شدند. آیت الله خمینی هر چه گفت را دربست پذیرفتند و در خلائی که ایت الله خمینی ایجاد کرده بود, مردم تسلیم جو شدند. ما ان تجربه تلخ را داریم نباید دوباره تکرار شود. یک سال است فریاد بر دیکتاتور میگوئیم, آنها از ما بسیار جلوتر رفتند. دست روی قراردادهای نفتی و شبکه های ارتباطی و صنایع و تجارت در داخل و خارج با تشدید تسلط نظامی در تمام عرصه ها شدند. در یک سال گذشته تشکل های خود را منظم تر سامان دادند و با فشار روزافزون به شخصیت ها و نهادها روش های جدیدی را در دستور دارند.
ما الان مردمی بی تشکل اما نیرومند هستیم. در یک سال گذشته یک تیر از طرف ما شلیک نشد, اما مردم بی سلاح و بی دفاع را از خیابان تا درون زندان هایشان به داغ و درفش و تیر بستند. بی قانونی در تمام نهادشان بیداد می کند. پای بند هیچ چیزی نیستند جز حفظ وضع موجود.
قدرت در تمام شئون زندگی ما سایه اش را گسترده, از سفره ی خانه, تا گورستان, اعدام می کنند جنازه را برای تسلی خانوده تحویل نمی دهند. انتقام از کی و چی انها میگیرند. باید بپذیرند که این شیوه ها منسوخ شده و دوران شان بسر آمد. آیا ترک قدرت همیشه باید با خونریزی باشد. ایا مردمی که برای کسب حقوق ابتدائی خود چون ایجاد تشکل را از آنان سلب کرده اند باید کشته شوند تا بتوانند پیگیر خواسته های خود باشند.
و هزاران سئوال دیگر که فقط خیابان قادر نیست به آنها پاسخ دهد. ما راه درازی در پیش داریم و راه های بیشماری که برای پیروزی پیش رویمان است. قطعا ما راهمان را خواهیم یافت و پیروز می شویم.


ک.معمار