یکی برای همه، همه برای یکی!


احمد مرادی


• امروز دیگر مثلا مسئله کرد و بلوچ تنها به کردها و یا بلوچ ها مربوط نیست و معضلی عمومی و همگانی است که همه باید در برخورد وحل آن خود را سهیم بدانند. در این رابطه، احزاب و سازمانهای سراسری و ملی بویژه و حتی شخصیتهای منفرد در پیشبرد و تأمین عملی و ایجاد روحیه همبستگی و اتحاد ملی در سطح جامعه نقش تعیین کننده ای دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۱۵ می ۲۰۱۰


اعدام ناجوانمردانه پنج زندانی سیاسی کرد همانگونه که مشاهده گردید، بازتابهای مختلفی را در میان احزاب و سازمانها و محافل داخلی و خارجی بهمراه داشته و اعتراض عمومی و خشمگینانه همگان را برانگیخت، بطوریکه اخبار مربوط به آن و اعلام نفرت و انزجار نسبت به چنین اقدام وحشیانه و غیر انسانی رژیم جمهوری اسلامی ، تقریبا از سوی همه احزاب و سازمانها و تشکلهای صنفی و حقوق بشری داخلی و خارجی و همینطور انجمنهای مختلف دانشجویی و شخصیتهای منفرد وحتی سایتهای مختلف مورد تقبیح قرار گرفته و آنرا محکوم نمودند.
در طی سی سال اخیر، تا آنجائیکه بیاد دارم این دومین موردی است که طیف ها و اقشار مختلف فکری جامعه ایران از چپ گرفته تا راست و ملی گرایان و حتی سلطنت طلبان و توده های عام مردم نسبت به اعدام و کشتار افرادی واکنش نشان میدهند که هم از جنبه تعلقیت ملی و هم به لحاظ دیدگاههای سیاسی قرابتی با هم نداشته و صرفا به اعتراض اعدام افرادی برخاستند که از شهروندان این جامعه بودند.
نخستین نمونه چنین همایش بزرگ و همبستگی ملی را ما در سال 58 و بدنبال جنگ تحمیلی دوم گنبد و کشتار رهبران خلق ترکمن، توماج، مختوم، واحدی و جرجانی شاهد بودیم. در همان سال بیاد دارم که بدنبال این جنایت وحشتناک، در اقصی نقاط کشورمان از تهران گرفته تا تبریز و شهرهای کردستان و جنوب کشور و غیره، تظاهرات عظیمی از سوی توده مردم در محکوم کردن این جنایت خوفناک و اعلام همبستگی با مردم ترکمن صورت گرفت. دامنه و عواقب این تظاهرات بحدی بود که رژیم بوحشت افتاده و حتی خلخالی جلاد بعنوان عامل اصلی این جنایت از وقوع چنین حادثه ای اظهار بی اطلاعی نمود. تظاهرات اعتراضی میلیونها تن از اقشار مختلف مردم در آن مقطع نه تنها در احیای مجدد روحیه مبارزاتی ترکمنها تأثیرات بسیار بسزایی بر جای گذاشت، بلکه آموزش و فراگیری از تجربه نیرومند همبستگی ملی را نیز بطور آشکاری به نمایش گذارد.   
متأسفانه این اقدام نیک با شتاب گیری چرخهای ماشین سرکوب رژیم جمهوری اسلامی و تثبیت تدریجی موقعیت خود امکان تداوم نیافت. پس از آن بود که هزاران تن از نیروهای فعال سیاسی روانه سلاخ خانه رژیم شده و بفرمان شخص خمینی کشتار وسیع زندانیان سیاسی آغاز گردید. در این مقطع هنوز توازن قوا به نفع حاکمیت جمهوری اسلامی بوده و بخش اعظم توده مردم با تبلیغات شبانه روزی دستگاههای تبلیغاتی رژیم به حقانیت آن و توجیهات رژیم در کشتار زندانیان و لازمه گسترش دامنه سرکوبی مخالفین باور داشته و مورد توجیه قرار میگرفتند. درست بخاطر غالبیت چنین فضایی بر جامعه بود که در سالهای پس از آن که حرکتهای پراکنده اعتراضی در میان برخی ملیتهای مختلف کشورمان صورت گرفت، آنان امکان برخورداری از پشتوانه حمایت دیگر اقشار مختلف مردم را نیافته و متأسفانه اخبار حوادث مربوط بدانان نیز تنها از جانب تعداد بسیار معدودی از احزاب و سازمانها منعکس گردید.( کشتار مردم تبریزدر سال 1385، دستگیری چند صد تن از جوانان ترکمن در اعتراض به کشتار صیادان ترکمن و همینطور وقایع مختلف در کردستان و بلوچستان و اهواز، تنها نمونه هایی از آن هستند ).
اما قدر مسلم آنکه، پروسه شکل گیری خودآگاهی مردم بویژه تحت نظامهای توتالیتر و فاقد دمکراسی نیازمند زمانی نسیتا طولانی است که دو عامل حوادث خود جوش و جاری کشور و روشنگری های عنصر عقل و معرفت از مولفه های تأثیر گذار بر آن هستند. از اینروست که آشکار شدن گستردگی میزان جنایات و اهداف رژیم از آن و در آزمون قرار گرفتن درجه اعتماد مردم نسبت به شعارهای عوام فریبانه آن و آغاز بزیر سئوال بردن حاکمیت در قابلیت اداره جامعه، زمان تقریبی سی ساله ای را طلب نمود که نقطه اوج این بی اعتمادی ها، در اعتراض به نتیجه انتخابات سال گذشته خود را عیان ساخت.
تحولات سال گذشته و کشتار بی رویه مردم بیگناه در بیدادگاههای رژیم و تداوم بی وقفه اینگونه اعمال، در توهم زدایی و سلب اعتماد میلیونها تن از شهروندان کشور نسبت به حاکمیت ولایت فقیه نقش بسزایی داشت و واقعیت اینست که هر چه بر دامنه سرکوبها و کشتارها افزوده گردد، بهمان میزان از وسعت پایگاه اجتماعی رژیم کاسته شده و بر جبهه نیروهای تحول طلب و مخالف نظام جمهوری اسلامی افزوده میگردد.   
اما تغییر توازن قوا در جامعه را نمی توان صرفا با به کمین نشستن حوادث خود انگیخته جامعه کسب نمود. وقوع بسیاری از این حوادث غالبا احساسی و گذرا و موقتی میباشند و آنجا که این اتفاقات ،عنصر روشنگر و بسیج گر را درکنار خود نداشته باشند، میتوانند براحتی از سوی حاکمین و مدافعین نظام به انحراف کشانده شده و یا سرکوب گردند. تغییر تناسب قوا در هر جامعه ای نیازمند پرداخت هزینه های گزافی است، هزینه هایی که مشارکت تک تک آحاد جامعه را می طلبد. این بدان معناست که در روند تعمیق و ارتقای خودآگاهی توده مردم با هدف ایجاد جبهه هر چه وسیعی از مخالفین رژیم جمهوری اسلامی، دیگر نمیتوان مقوله سرکوب و کشتار و اعدام را در نظام جمهوری به «خودی و غیر خودی» تقسیم کرد و باید این اصل را معیار قرار داد که سرکوبی و کشتار هر یک از شهروندان کشورمان و اعتراض نسبت بدان، جدا از تعلقیت ملی و مذهبی و سیاسی آنان موضوعی عمومی و همگانی بوده و حساسیت واحدی را نسبت بدانان می طلبد. به بیانی دیگر، در شرایط امروز که موضوع همبستگی ملی بعنوان آلترناتیو و پاشنه آشیل رژیم جمهوری اسلامی مطرح میگردد، نمیتوان در مقابل ستمگری ها و کشتار و قتل این و یا آن فرد و ملیت مشخص واکنش نشان داد ولی در قبال دیگران بی تفاوت بود و سکوت نمود.
اعتراض همگانی نسبت به اعدام پنج زندانی سیاسی، در واقع همایش بزرگ و شکوهمند و غرورآفرینی از تحقق شعار«یکی برای همه و همه برای یکی» بود. همبستگی میلیونی اقشار مختلف جامعه با خانواده این قربانیان و خلق کرد، بدون شک تأثیرات غیر قابل انکاری در ارتقای روحیه مقاومت و مبارزاتی خلق کرد و ترغیب آنان به شرکت در اعتصاب عمومی روز پنجشنبه بر جای گذاشته است. تداوم اینگونه اقدامات پسندیده، از سویی اعتماد خلق کرد را به جنبش همگانی تقویت نموده و از سوی دیگر در شکل گیری عملی همبستگی ملی نقش بسزایی ایفا خواهد نمود.
شعار «یکی برای همه و همه برای یکی» باید در ذهن و روحیه کل جامعه نهادینه گردد و پیشبرد و تبلیغ این امر قبل از همه بر عهده فرهیختگانی است که چه بصورت منفرد و چه در قالب تشکل های سیاسی به تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور اعتقاد دارند. به بیانی دیگر، تحقق شعار همبستگی و اتحاد ملی مستلزم داشتن دیدگاهی فراملی و منطقه ای است. امروز دیگر قابل پذیرش نیست که من ترکمن صرفا در قبال اجحافات رژیم نسبت به ترکمن ها علم عصیان و اعتراض برافشانم، ولی نسبت به ستم بر همسایه بی تفاوت باشم. متأسفانه در طی سی سال گذشته، این گرایش همبستگی با دیگران و «غیر خودی ها» در میان احزاب و سازمانهای سراسری و ملی بسیار ضعیف عمل کرده و مجموعه موضعگیریهای آنان نسبت به وقایع جامعه ، تناقض آشکاری از سیاستهای روزمره آنان را به نمایش گذارده است. تأسف بارتر و جالب آنکه، هر یک از ما در برخورد با رهبران نمادین جنبش سبز انتقاد میکنیم که چرا مثلا نسبت به مسئله ملی بی تفاوت بوده و یا موضعگیری روشنی نمیکنند، ولی آنرا نادیده میگیریم و یا از خود نمی پرسیم که من بعنوان مثلا یک تشکل سیاسی ترکمنی تا چه حد نسبت به اتفاقات و وقایعی که برای یک هموطنم در گوشه دیگری از این سرزمین روی میدهد حساس بوده و واکنش نشان داده ام.
از این نظر و با توجه به توضیحات مختصر بالا، امروز دیگر مثلا مسئله کرد و بلوچ تنها به کردها و یا بلوچ ها مربوط نیست و معضلی عمومی و همگانی است که همه باید در برخورد وحل آن خود را سهیم بدانند. در این رابطه، احزاب و سازمانهای سراسری و ملی بویژه و حتی شخصیتهای منفرد در پیشبرد و تأمین عملی و ایجاد روحیه همبستگی و اتحاد ملی در سطح جامعه نقش تعیین کننده ای دارند. تبلیغ و ترویج متداوم و پیگیر این ایده در سطح جامعه، ضامن معتبری در ایجاد و تحکیم همبستگی میان اقشار و طبقات مختلف جامعه و اهرم نیرومندی در خنثی سازی و از کار انداختن ماشین سرکوب رژیم جمهوری اسلامی است.

moradi5704@gmail.com