حقیقت عینی و حقیقت ذهنی!
مارال سعید
•
تعمّقی بر نوشتار "انحلال سیاست" سیاوشی و گنج بخش، مرا به این فکر فرو برد که؛ تئوریها و نطریه های بالقوه صحیح آیا بر هر شرایط اجتماعی قابل انطباقند؟ و تا چه میزان تقسیم بندی (جامعه سیاسی – جامعه مدنی) مطرح شده در نوشتار دوستان در شرایط کنونی جامعه ایران پایه عینی دارد؟ و بالاخره، در این مورد مشخص، آیا به واقع جنبش "سبز" تنها از نبود استراتژی مدوّن است که رنج می برد؟ یا آنکه مشکل در جای دیگریست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
۱۶ می ۲۰۱۰
تعمّقی بر نوشتار "انحلال سیاست" سیاوشی و گنج بخش، مرا به این فکر فرو برد که؛ تئوریها و نطریه های بالقوه صحیح آیا بر هر شرایط اجتماعی قابل انطباقند؟ و تا چه میزان تقسیم بندی (جامعه سیاسی – جامعه مدنی) مطرح شده در نوشتار دوستان در شرایط کنونی جامعه ایران پایه عینی دارد؟ و بالاخره، در این مورد مشخص، آیا به واقع جنبش "سبز" تنها از نبود استراتژی مدوّن است که رنج می برد؟ یا آنکه مشکل در جای دیگریست.
اگر بجث مذکور را در عرصه ی حقیقت عینی باز نماییم، و از نزدیک به جامعه ی ایران بنگریم، به فعالین داخل کشور حق خواهیم داد که فعالیتشان را در عرصه ی ایجاد نهادهای اجتماعی، تعمیق و گسترش دهند.
چرا که، آنها بدرستی دریافته اند در جامعه ای که در آن هیچگونه زیرساخت عینی برای برپایی نهاد دمکراسی مدرن موجود نیست، استواری یک روبنای ذهنی (فکری) فهیم و پایدار بر آن خواب و خیالی بیش نیست. همچنین به تجربه دریافته اند که در دوران تهاجم، این نهادهای جامعه ی مدنی خواهند بود که در برابر استبداد ایستادگی خواهند نمود نه نهادهای جامعه ی سیاسی.
بقول گرامشی: در ساختار عظیم دمکراسی های مدرن، تشکیلات جامعه ی مدنی نقش سنگرها و استحکامات دائمی یک جنگ موضعی را به عهده دارند.*
از آنجا که در یک جامعه ی به هنجار، این نهادهای جامعه ی مدنی هستند که بستر فعالیت جامعه ی سیاسی را فراهم می آرند. پس چرا باید وحشت کنیم از اینکه فعالین عرصه ی سیاست ؟! به این نتیجه رسیده اند که اشکال کار در نبود آن فوندامنتیست که قرار است بنای دمکراسی مدرن بر آن نهاده شود.
علیرغم آنچه نوشته دوستان می نمایاند، در ایران چیزی بعنوان چامعه ی مدنی موجود نبوده و با کمی تسامح میتوان گفت؛ موجود نیست تا سیاسیون؟! به آن وادی کوچ نماید. بلکه آن فعالینی که در گذشته با اولین انگیزشهای اجتماعی، به یکی از جریانهای سیاسی می پیوستند، و از این طریق یا توسط استبداد حاکم شکسته می شدند و یا آنکه خود، زمینه ساز یک استبداد نو می گشتند، اینک به تجربه دریافته اند؛ این نبود نهادهای جامعه ی مدنیست که مبارزات توده ها را توسط خود و یا استبداد حاکم به بیراهه میبرد. و این همان گره گاهیست که در یکصد سال گذشته در ایران با عدم عنایت بدان، حاصلی جز دور باطل زدن در مبارزات مردم نداشته است. در نتیجه، ثقل فعالیت خود را بر ایجاد نهادهای مدنی ی "مطالبه محور" قرار داده اند.
عرصه ی نهادهای مدنی ی "مطالبه محور" بر پایه این تجربه ی تاریخی استوار است که؛ مردم خواهان امنیت دمکراتیک ابتدا باید درک درستی از هویت شهروندی داشته و خود را با آن متعین کنند. ** تا برای رهایی از یک استبداد، در دام استبدادی دیگر نیفتند.
با این درک، مردم ابتدا باید بدانند چه می خواهند، سپس برای رسیدن به آن مبارزه کنند.
این مبارزه از دو حال خارج نخواهد بود. یا مردم توان آن را خواهند داشت که خواستهای خود را گام بگام از قوه به فعل درآورند، که بالطبع قدم به قدم حاکمان را به عقب رانده و با جاگیر شدن ذره ذره ی این آگاهی در آنها، شرایط برای برپایی یک دمکراسی پایدار مهیا می گردد. و یا نه، افتان و خیزان به سد حاکمان بر می خورند، که با تحمّل و تعمّق و تعقل بدانجا می رسند که این حاکمان را نمی خواهند.
پُر واضح است چون این نخواستن بر یک خواستن استوار گردیده دیگر به یک استبداد نو و یا هرج و مرج نخواهد انجامید. و در هر دو حالت، تنها در مراحل قوام یافتگی و شکوفائی جامعه مدنیست که جامعه سیاسی صاحب نقش مدیریتی میگردد.
لیک متأسفانه دوستان در نوشتار "انحلال سیاست" از آنجا که میوه را رسیده دیده اند کوشش دارند یک تئوری صحیح را بر یک آنالیز غلط از جامعه ی ایزان منطبق سازند، تا بتوانند نتیجه ی مطلوب را بگیرند. آنها با نگاهی معطوف به قدرت، بدون تعمّق بر اینکه آیا زیر ساختهای مورد نیاز برای پی ریزی ساختمان دمکراسی موجود هست یا نه، بحث را از ابتدا در عرصه ی حقیقت خودساخته (ذهنی) گشوده، و ابراز نگرانی می نمایند که فعالیت سیاسی رو به تعطیلیست!
من می پرسم: فعالیت سیاسی مَد نظر شما در سی سال گذشته در عرصه ی ساختمان دمکراسی در ایران، کدام محل از اعراب بوده که اکنون نگران تعطیلی ی آن هستید؟ و جامعه سیاسی مورد نظر شما که "مسئول ساختن شرایط برای تحقق مطالبات مردم است"، در حقیقت عینی و کنونی جامعه ی ایران تا چه اندازه دارای ثقل اجتماعیست؟
مشخص است که دوستان از مورد خطاب قرار دادن جامعه ی سیاسی ایران همانا طلب سیاستهای راهبردی است. اما سیاستهای راهبردی برای یک جنبش خودانگیخته که فاقد استواری بر نهادهای مدنی مطالبه محور است نمیتواند دوربرد باشد و بالطبع در هباهوهای احساسی موجود، به سرعت هدف سرنگونی ی رژیم را برخواهد گزید. چرا که بدون عنایت به نبود پایه های دمکراسی مدرن، صرفا ً نخواستن مردم را مدنظر سیاستهای خود قرار خواهد داد. یعنی همان سیاست راهبردی سال ١٣٥٧.
بله، با برنامه هایی که ساخته ی حقیقت ذهنی است صرفا ً میتوان بر دور باطل صد سال اخیر در جامعه ی ایران ادامه داد و استبدادی بر استبدادهای گذشته و حال افزود. در حالیکه حقیقت عینی جامعه کنونی ایران با صدای بلند به ما میگوید: هنوز در ابتدای راه "توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود" ایستاده ایم.
دوستان گرامی آگاهی به این نقصان نباید ما را شرمنده ی خویش نموده و برای عقب نماندن بیش از این از قافله ی دمکراسی مدرن، راه میان بُر را انتخاب نماییم. راهی که بدون شک به دمکراسی پایدار نخواهد انجامید.
*دولت و جامعه مدنی / آنتونیو گرامشی
**استبداد در ایران / حسن قاضی مرادی
|