با فریاد آغاز می کنیم...


میترا یوسفی


• پرچم ها در اهتزاز و آسمانی که پر می شود از بادکنک های سیاه. قاصدک هامان را به آسمان می فرستیم. شاید برسد به اوین. برسد به خاوران. برسد به آرزوهای مدفون. تنها نیستیم. اینک تبعید است که با چهره ای دیگرگون سر بر آورده و به سخن آمده است. و خودش را می آلاید از نقص ها و ضعف هایش. باشد که آینده از آنِ ما ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۱۷ می ۲۰۱۰


با فریاد اغاز می کنیم ...
من این باد را می شناسم
رذل و شریر
همه ی نامه هایم را دریده است...

سر از پا نمی شناسم روزهایی که خیابانهای شهر در دست ماست... گیرم که پلیس هم سایه اش را بیندازد بر سرمان .. فریادهای ماست که پنجره های خانه ها را می گشاید.. دستها بیرون می آیند ... صورتها می خندند... دوربین ها ضبط می کنند ... پسرک از آن بالا "وی" نشان می دهد ... فریادمان رساتر می شود... در میان بهت و چهره های مغموم صدای جمعیت به آسمان می رود... شعار ها در هم و نا مفهوم شنیده می شود.. بلندگوی مرکزی دیگر شعار نمی دهد ... آنارشی یعنی ما... با فریاد آغاز می کنیم ... نه با کلمه...
رو به روی کلیسای مرکزی شهر ایستاده ایم ... نسل ما و نسل آنها .. سرودهامان از یک حنجره می تراود... شانه به شانه می رویم ...
پرچم ها در اهتزاز و آسمانی که پر می شود از بادکنک های سیاه ... قاصدک هامان را به آسمان می فرستیم .. شاید برسد به اوین .. برسد به خاوران .. برسد به آرزوهای مدفون...
تنها نیستیم ... اینک تبعید است که با چهره ای دیگرگون سر بر آورده و به سخن آمده است... و خودش را می آلاید از نقص ها و ضعف هایش ... باشد که آینده از آنِ ما...

پانوشت:
۱- برای اولین بار شهر کلن شاهد حضور پر شور و شعور آنانی بود که ضرورت های زمانی و مکانی شان را دریافته اند و دستهاشان در کار است .. این بار استبداد است که نشانه می رود .. بی کم و کاست... این بار ماهی سیاه کوچولو بر گردن مان است و کودکی هست که بپرسد آخرش چه شد؟ و این سوال همه ی کودکان جهان است که مانند ماهی قرمز خوابشان نمی برد.
۲- گفته بودی که تاریخ پیوستار کوشش انسانی ست ... از این همه روزهای شعر و شراب و قصه های بی دریغ تا روزی که جهانی بسازیم عاری از ترس... تو را من چشم در راهم ...ء