سروش روحانیون ناراضی را به ترک ایران فرا خواند - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : بهزاد دریانی

عنوان : ادبیات متحجر
آقای سروش، چقدر اندیشه ها ی متحجر آخوندی و ادبیات حلیه المتقینی در شما نفوذ دارد. حیف از اشعار فارسی که که با زبان فرسود و پوسیده یشما آتوده می شود.
۲۶۱۹٣ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : اشکبوس مشتاق

عنوان : سکوت علامت رضاست
آقای سروش و همفکرانشان میخواهن با این حرفها اگر روزی خامنه ای جنایتکار با دیگر مزدورانش بدست ملت سرنگون شد ، باز یک عده شیاد و روباه صفت را به بهانه مخالف بودنشان با این نظام فاشیستی حفظ کنند که دو باره کم کم مثل طاعون ریشه خود را محکم کنند ، تا چه زمانی ملت ایران باید خرج چند ده هزار مفتخور و انگل را به دوش بکشند ؟
۲۶۱٣۷ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حسن زارع

عنوان : یک اتفاق ساده
در پشت نوشتار اقای سروش ایمانی قوی به دین اسلام نهفته است .
اگر اقای سروش در خانواده ای بهائی و یا یهودی بدنیا میامد تگلیف نوشته ایشان چه بود?
من ارزو میکنم که روزی ایشان از دیگاه فلسفی به ایمان دیگری و یا گرایش به دین دیگری پیداکنند تا به دین اسلام نه نگاه فطری بلکه نگاهی انسانی داشته باشند و دین را برای مردم بخواهند ونه مردم را برای دین.
امیدوارم روز ی ایشان در تعریف جنایت محمد را برای گشتار اعراب و یهودان و دین اسلام را برای گشتار مردم ایران د رسرتاسر تاریخ بر روی صندلی محاکمه بنشاند.نامه ایشان در حقیقت ادعانامه ای علیه خود دین اسلام است و ایشان نمیخواهند بدانند که انچه تا کنون بدست این جنایتکاران مسلمان انجام گرفته فرمان قران و شیوه برخورد خود محمد با مخالفان بوده است.ایا از نظر شرعی میتوان
استدلال کرد که فرامین شرعی این نظام منسوخ است?
چند ایت الله را میتوان سراغ گرفت که به فتوای شرعی حکومت اسلامی را غیر شرعی و ضد اسلامی اعلام کرده اند? اشکال بر سر این نیست که اسلام باید از قدرت خارج شود بلکه برسر شیوه اعمال قدرت است.
۲۶۱۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بهروز ماهان

عنوان : سوال از آقای سروش
آقای سروش : با توجه به تاریخ ایران اززمان روی کار آمدن اسلام تا کنون ، و به ویژه نحوه تاسیس حکومت صفوی و طرز شکل گرفتن مذهب شیعه و ایجاد نهاد روحانیت در ایران ، سوال بنده از شما این است که : آیا این حکومت جمهوری اسلامی ، و ماهیت آن ، همان حکومت نشات گرفته از دوران صفوی شیعه مذهب نمیباشد ؟؟ و به عبارت دیگر ماهیت همان حکومتی سلطانی-استبدادی- نظامی -مذهبی - شیعه را دارا نمیباشد که تنها نامی از جمهوری اسلامی را با خود یدک میکشد ؟؟؟ و رهبر یا ولایت فقیه ، همان نام تغییر شکل یافته سلطان یا خلیفه نیست؟ و رییس جمهور ، همان نام تغییر شکل یافته ‎"" وزیر سلطان‎"" یا گماشته اجرایی سلطان و خلیفه نیست ؟
۲۶۱۱۰ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بهروز ماهان

عنوان : راه کار نجات آقای سروش وراه های نجات توسط ایرانیان و نیاکان ما برای استقلال سرزمین پدری ما
ایرانیان و نیاکان ما بعد از شکست حکومت ساسانی از اعراب در سالهای ۶۳۲ تا ۶۵۱ میلادی ، به مدت ۶۲۶ سال تا زمان حمله هولاکو خان مغول به سال ۱۲۵۸، و برچیدن بساط امپراطوری عباسیان به شکل های مختلف اقدام به مبارزه میکردند اما چون ، زیرسلطه حکومت های بیگانه عباسی و ترکان آسیای میانه که دست نشانده عباسی بودند همیشه تحت سرکوب و رعب و حکومت وحشت و قتل و نا امنی و اعدام بودند
لذا به منظور مبارزه برای رهایی کشوراز دست اعراب و بیگانگان ، با شیوه های متفاوتی و با اندیشه های مبارزاتی متفاوتی این مهم را انجام می دادند مردم ایران به گروه های زیر در طی نسل های بعدی، راه های زیر را بر گزیدند :

۱- ادامه مبارزه رزمی مسلحانه مستقیم با حکومت و حفظ وفاداری به ساسانیان به منظور بر گشت نظام پادشاهی قبلی تا مدتها :، مثله بازماندگان و رزمندگان ساسانی

۲-مبارزه رزمی غیر مستقیم یا مسلحانه و پارتیزانی با حکومت با حفظ اعتقادات
استقلال طلبانه : مثل بابک ها و ابن مقفع ها ، مزدکیان، عیاران و خرمدینان ...

۳- مبارزه از طریق نفوز در حکومت و سیاست وکسب مقامات تا حد وزیری و دبیری و لشگری به منظور تغییر آرام حکومت ها :مثله خواجه نصر دین ها ،خواجه نظام ملک ها
۴-مبارزه از طریق تغییر حکومت ها ی دینی به حکومت دینی خوب دیگر و باور آنها به حکومت های جدید دینی و تا حد پست های سپاهی و رزمی ، مثله ابو مسلم ها ، .....
۴- مبارزه از طریق حفظ حکومت های دینی موجود و اعتماد به حکومت های وقت تا حد پست سپاهی و وزیری : مثله افشین ها ، بر مکیان ، و ....

۵-مبارزه از طریق فرهنگی و ادبی و نفوز در بین مردم از طریق شاعری و دبیری واحیاء حس وطن پرستی توده ی مردم از طریق دین نیاکان خود : مثله فردوسی ، رودکی ها ....
۶-مبارزه از طریق نفوذ در دین و فلسفه اعراب و سعی در جذب آنها از طریق همسازی دین مردم با اعراب ، مثله : غزالی ها ، عطار ها ....

۷-مبارزه از طریق مذهب سازی و تفاوت گذاری دین عوام ایرانی با اعراب و سعی در کسب علم دینی و تفرقه انداختن بین مذهب اعراب ، مثله شیعه های علویان ، اسماعیلیه ، .....

۸-مبارزه از طریق ایجاد یک مذهب نجات بخش و منجی علم بشریت و سعی به باوراندن اعتقادات اینکه کسی برای نجات ما خواهد آمد مثله : امام زمانی ها ، باطنی ها ، قرمطیان ، ......

۹-مبارزه از طریق حفظ دین نیاکان خود مثل زرتشتی ها و ارمنی ها، مانوی ها، مثله خلق هایی که اقلیت شده و جزیه میپرداختند ولی میل به حفظ دین خود داشتند

۱۰-مبارزه از طریق اشاعه دادن علم و فلسفه و طب و دوری از سیاست خشونت زا ولی در لباس دین .... : مثله ابو علی سینا ها ، رازی ها، فارابی ها

۱۱- دست از مبارزه کشیدن و تسلیم به شکست از طریق لاقیدی و صوفی گری و : مثله صوفیان ، کشکولیان، رواقیان

۱۲-دست از مبارزه کشیدن و نا امیدان به پیروزی و از یاد بردن تلخی شکست از طریق فرو رفتن در لذت و خوشیگذرانی ها و: مثله خیامیان و

۱۳-دست از مبارزه کشیدن و خوش خدمتیان به حکومت های اعراب و به خدمت در آمدن به لباس دین و ترویج مذهب آنها و کسب مقامات مشاوره و وزیر تا ولیعهدی : مثله امام رضایی ها ، .....

۱۴-مبارزه از طریق تشکیل حکومت های محلی مستقل و سعی در اتحاد مردم و مبارزه با حکومت های اعرابی : مثله صفاریان و.....سامانیان و....

۱۵- مهاجرت بسیاری از زرتشتیان و نیاکان به هند و سرزمین های دیگر ، این میخواستند دین و مرام خود را حفظ کنند ..

۱۶-راه مبارزه که شما پیش نهاد میکنید ؟

حالا ببینیم که بعد از دوره مغول چه بر سر نیاکان ما آمد ؟ مردم ایران ، در برابر معقول به دفاع و دفع حمله مغول بر نخواستند دلیل آن زیاد است و خارج از این بهس است
اما به مدت ۲۴۴ سال دیگر تحت سلطه مغول و تیموریان و آق قویونلو ها و بیگانگان تا سال ۱۵۰۲ قرار گرفتیم
تا اینکه حکومت جدید صفوی ، با ایجاد و انتخاب مذهب شیعه از بین ۱۲ نوع دین و مذهب موجود آنزمان در ایران ، و رواج آن در همه سرزمین ایران به زور شمشیر و تحمیل مذهب شیعه به همه خلق ها ، موفق گردید ، از سال ۱۵۰۲ تا سال ۱۷۲۲ حکومت را به دست گیرد سرانجام به دست توسط محمود افغان سنی مذهب از بین رفت و حکومت بین نظامیان و سرداران صفوی به حراج افتاد حکومت های افشار ، زند ، قاجار ، که همگی از نظامیان و لشگریان دوره صفوی بودند تا سال ۱۷۹۶ به ترتیب حکومت را در دست گرفتند تا اینکه قاجار رسما فاتح رسمی ایران شد.

صفوی ها پس از پاشیدن حکومتشان توانستند از طریق آشنا بودن به فرهنگ دینی و باور های خورانده شده به مردم در طی ۲۲۰ سال سلطنت خودشان، رنگ لباس دینی به خود بگیرند از و تجربه تاریخی در ایجاد مذهب شیعه ، در سراسر ایران سود بردند و توانستند مراکز شیعه و مساجد و مراکز تعالیم مذهب شیعه را به دست بگیرند و درسراسر ایران زمین پراکنده شدند وبه کمک قاجار ها که در سلطنت بودند شتافتند تا سال ۱۹۲۶ ، تمام مرکز دینی و زمین های کشور و مرکز اقتصادی و نظامی را تحت تصرف خودشان در آوردند .

در سال های ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۶ ، جهان در حال تغییر بود نظام سرمایه داری ، انقلاب صنعتی و رشد اختراعات ، پیدایش نفت و ثروت ، علم و رنسانس ، انقلابات در کشور ها ، بیداری توده ها و .... دنیا را تغییر داده بود ایران را هم بعد از جنگ جهانی اول به همان دلایلی که همگی میدانیم به دست پهلوی افتاد آخوند ها و روحانیون شیعه صفوی ، و زمین داران بزرگ قاجار گر چه به ظاهر از صحنه حکومت کنار گذاشته شدند اما در بدنه و قامت حکومت ، فعالیت های مذهبی و اقتصادی خود را آن چنان قوی در دست داشتند تا در سال ۱۹۷۹ ، ایران زمین مجدد به دست مذهبیون شیعه صفوی ، سقوط کرد در آن زمان ، هیچ کس فکر نکرد که حکومت نامی از جمهوری اسلامی یدک میکشد و ماهیت آن ، از همان حکومت نشات گرفته از دوران صفوی شیعه مذهب است که حکومتی سلطانی-استبدادی- نظامی -مذهبی - شیعه- است و تنها نامی از جمهوری اسلامی را با خود یدک میکشد
حال باید دید که اندیشمندان ایرانی و مردم از چه راه هایی برای نجات ایران زمین بهره خواهند گرفت :

دوستان عزیز ، امروزه هم کشور دچار همان درد برگزیدن راه مبارزه است که نیاکان ما ۶۲۶ سال تا دوره مغول انجام دادند و به مدت ۲۴۴ سال مغول و تیمور و سپس نیاکان دیگر ما ، به مدت ۵۰۸ سال از دوره صفوی تا کنون در گیجی انتخاب حکومت مردمی قرار گرفتند نسل جدید ایران و شما کدام راه را بر میگزیند تا کشور و مردم و خود را نجات دهید
۲۶۱۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : برگرفته از سایت سیامک مهر

عنوان : رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
Monday, November ۰۹, ۲۰۰۹



رستاخیز ایرانیان و دشمنانش

خیزش خرداد و قیام ایرانیان بر علیه حکومت تجاوز اسلام که سپس به جنبش سبز موسوم گشت، بیشتر از هر گروه و سازمان و جمعیت و جریان و مرامی و بیشتر ازهر نحلهء فکری، اما آیت الله ها و اسلامفروشان از یکسو و ائتلاف استعمارگران جهانی و روشنفکران دست پروده و رام شدهء آنان را دچار شوک و حیرت ساخت و اینان را بطور بی سابقه ای(حداقل در دوران معاصر) در برابر موجی فراگیر و کوبنده از خروش ایران پرستان قرار داد که همچنان سرگیجه و ناباوری ایشان را در بیانیه ها و مصاحبه ها و قلمفرسایی های تحصیل کردگان دانشگاه های استعماری و اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها و فتواهای صدمن یک غاز آیت الله های عنکبوتی می توان مشاهده کرد.
بیانیه های میرحسین موسوی و افاضات عطاء الله مهاجرانی و محسن کدیور و سروش و یوسفی اشکوری و حبیب الله پیمان و سایر اسلافروشان کهنه کار و نیز فتواهای آخوند حسینعلی منتظری که پیوسته و بی وقفه از کانال فاضلاب ایشان تخلیه می شود، جملگی به هدف منحرف ساختن و فرسودن و مصادرهء قیام ایرانیان بر علیه حکومت هزاروچهارصدسالهء اسلام پرداخته می گردد. جالب اینجاست که آخوند منتظری که همواره به جای ایران از جغرافیایی به اسم « بلاد اسلامی» نام می برد، در آخرین یاوه سرایی های خود به قومیت ها و مسئلهء زبان اقوام از دیدگاه شرع نیز پرداخته است و در نظر دارد با جعل حدیث و روایت، بابی در فقه و دکانی دیگر برای مافیای روحانیت بگشاید و در این زمینه که دخالت دینکاران تاکنون سابقه نداشته است، ابتکار عمل را بدست گرفته و تارهای عنکبوتی مراجع را بر عرصه و ساحتی دیگر از زندگی و هستی ایرانیان بتند و موضوع اقوام و تنش های احتمالی که مسئله ای ملی و عرفی و فیمابین خود ایرانیان می باشد را در چنگال های اسلام بگیرد و حلقهء اسارت ملت ایران را روز از روز پیش تنگتر کند. آخوند منتظری و صانعی و سایر مراجع از منظر و مقام یک شخص مفرد و منفرد سخن نمی گویند. کلام اینان اظهار نظر شخصی نیست. تلاش مراجع همواره در جهت بازسازی مناسبات میمونی میان مرجع و مقلد است. هر فتوای مراجع به قصد تعطیل کردن و از کارانداختن خرد انسان و نقض عاملیت و سلب اختیار و انتخاب مردمان و افسار بستن بر گردن ایشان است. امروز وقتی افرادی در اپوزیسیون که به رغم نامسلمانی و بی اعتقادی دینی، فتواهای مراجع و فقها را همسو با خواسته ها و مواضع سیاسی و تاکتیکی ِ خود می بینند و اظهار رضایت و شادمانی می کنند، در حقیقت زنجیرهای فردای خویش و فردای ملت خود را می بافند.

در تاریخ خوانده ایم که نهضت شعوبیه که از حدود قرن دوم هجری و اندکی پیش از آن پیدایش یافت، بر این پایهء فکری نضج گرفت و گسترش پیدا کرد که پذیرش اسلام (گیریم با ضرب شمشیر خونچکان تازیان) به معنای پذیرش سروری عرب نیست و می توان مسلمان بود و در عین حال با تازیان جنگید و یوغ آنان را از گردن فرو افکند. با چنین تفکر خام خیالانه ای تمامی خوی و خصلت های بیابانگردان و تازیان و خونریزان و وحوش مسلمان که در آیین پلید و اهریمنی اسلام مخمر و مستتر است، رفته رفته تا اعماق اذهان و روان مردمان و جامعه و فرهنگ و تمدن ایرانشهر نفوذ یافت و از آن پس هر فکر زیبا و هر فروزهء نیک و هر وجود ارزشمندی با دهان اهریمن بلعیده شد و در معدهء اسلام مسموم و معدوم گشت.
بر شعوبیان ماهیت ضدبشر و نابودگر، ضد آزادی و برابری، زن ستیز و زن آزار، اندیشه سوز و روانپریش و در یک کلام گوهر و ذات ضد فرهنگ و ضد تمدن اسلام آشکار نبود. نهضت شعوبیه و تفکری از گونه ای که در تشیع نیز بالیده است، یک شکست همه جانبه و ژرف تمدنی بود.
اینک همان مسیر و اندیشه را اصلاح طلبان با نماد سازی بنی امیه از جناح حاکم و خامنه ای و احمدی نژاد در مقابل شیعه گری و مظلومیت نمایی خود بازسازی و باز تولید می کنند. یزید شمردن خامنه ای در برابر میر حسین، انگاره ای از همین مفهوم است. این معنی را در مثالی که مهدوی کنی، آخوند کردن کلفت و فراماسون از داستان معاویه و صلح امام حسن می آورد و موسوی چی ها را به آن توجه می دهد به خوبی دریافتنی است.

پس از انتخابات خرداد، اصلاح طلبان و خاتمی چی ها و عوامل و آدم های هاشمی رفسنجانی و شریکان سه دهه دزدی و جنایت و شکنجه و ترور و تجاوز حکومت اسلام، فریاد کودتا- کودتا برآوردند و مانند دزدی که در حین فرار فریاد آی دزد- آی دزد سر می دهد، کوشش فراوان به خرج دادند تا عده ای را بفریبند و به حمایت از جناح خود برانگیزند. هیچکس هم نپرسید کدام کودتا؟ اگر کودتایی هم بود، کودتای یک جناح از نظام سنگسار اسلامی بر علیه جناحی دیگر از همین رژیم اشغالگر بود و هیچ ربطی به ملت ایران نداشت. قبل از اینکه تقلب دار و دستهء ولی فقیه و احمدی نژاد و پاسداران بر علیه جناح رقیب در مضحکهء انتخابات دهم را کودتا بدانیم، اصل انقلاب ۵۷ کودتایی بر ضد مردم ایران بود. کودتایی بود که مافیای روحانیت هزارساله در کنف حمایت ائتلاف استعمارگران بر مردمی جن زده و اسلامباره آوار کرد. اصلاً تمامی تاریخ اسلام، تاریخ کودتا بر علیه انسان بوده است. حتا آنچه به بعثت محمدتازی و ظهور اسلام شناخته شده، کودتای قطاع الطریق ها و محمد و علی و عمر و سایر دزد های مدینه برضد برابری و آزادی و حقوق طبیعی نوع بشر بوده است.

در جهت انحراف قیام ایرانیان، از سوی اسلامفروشان و اصلاح طلبان کوشش بسیار به خرج می رود که ماهیت و هویتی شیعی و مظلومیت فروش و واپسگرا برای جنبش سبز جعل شود و موضعی دفاعی و تقدیری و تقیه ای در برابر حاکمان اسلامی به خود بگیرد و به قضا و قدر ( راه سبز امید) ایمان بیشتری پیدا کند تا روش های رادیکال با شعارهای تند و انقلابی. سعی می شود تا جنبش سبز مظلوم نمایی فریبندهء تاریخی شیعیان در مواجهه با ستم پیشگی و سروری بنی امیه و بنی عباس را به نمایش بگذارد و به دنبال حقانیت و وجههء موجهی بگردد که شکست خوردگان شهادت باور و شهادت خواه و کلاً ورشکستگان به تقصیر تاریخ از هستی طلب دارند. یک جور طبع عارفانه و صوفی منش و دنیاگریز که به هیچ وجه در کارزار نیکی ها با پلیدی ها شانس و امید موفقیتی نخواهد داشت و آگاهانه به هدف و مقصود فرسایش خیزش خرداد و قیام ایرانیان تبلیغ می شود.
عطاءالله مهاجرانی در جلسه ای در شهر واشنگتن می گوید:« همه با هم مسیر این مبارزهء صلحجویانه و مسالمت‌آمیز را، با پرهیز جدی از هرگونه خشونت و درگیری با دولت و عوامل آن، هر چقدر که طول بکشد ادامه می‌دهیم تا بالاخره مظلومیت ما ثابت بشود و دولت فعلی عقب ‌نشینی بکند و کنار برود و دولتی صالح و عادل بر سر کار آید.»
اصلاح طلبان و اسلامخواهان بیشتر مایلند جنبش سبز بجای اینکه از دلاوری های رزمندگانش حماسه بسازد، بر مزار شهدایش سوگواری کند. اینان معتقد به خونریزی نیستند ولی از ریختن خون جوانان به عنوان مصالحی برای شهید بازی و چهلم ها و اربعین ها و عزاداری و شرح جزئیات شکنجه و ظلم هایی که بر آنان رفته استقبال می کنند. ( خون بر شمشیر پیروز است). برای محبوسین در کنار زندان اوین جلسهء دعای توسل برگزار می کنند، سفرهء افطاری می گسترند و روزهء سیاسی می گیرند. حتا برای اینکه مظلومیت خود را با صغارت خود تکمیل کنند در به در به دنبال یک علی اصغر می گردند. همانطور که میرحسین موسوی در بیانیه شمارهء ۱۴ خود برای پسربچهء سیزده ساله ای که می گویند در ۱۳ آبان ۵۷ کشته شده است ماتم می گیرد.
بسیار سعی می شود که جنبش سبز را نهضت اسلامی ِ دعا کمیلی ها و با ماهیتی حسینی و کربلایی قلمداد کنند. آنان در نهایت خواهند کوشید برای حفظ تعادل پیروان ساده لوح خویش شکست ها را پیروزی بشمارند، یعنی پیروزی جناح اصلاح طلب را پیروزی ملت ایران وانمود کنند. این حقیقت زمانی آشکار خواهد شد که اصلاح طلبان و دوم خردادی ها و خط امامی ها که اینبار فشار از پایین را به جنبشی گسترده از سیاهی لشکرها تبدیل کرده اند بر جناح حاکم پیروز شوند و دولت تشکیل دهند و مردم را به خانه ها برگردانند تا سماق بمکند. واقعاً اصلاح طلبان گمان گرده اند که زنان و مردان و جوانان ایرانی به خیابان ها می ریزند، باتوم می خورند، گلوله می خورند، خون می دهند، شکنجه می شوند و تجاوز می بینند که آخوندها و قاتلان و بازجوها و اطلاعاتی ها و پاسدارهایی نظیر خاتمی و کروبی و موسوی و ابطحی و حجاریان و مهاجرانی و گنجی و تاج زاده و محسن آرمین به قدرت برسند؟ عجب خواب شیرینی!

بدون شک از اسلام در ایران فقط همین جمهوری اسلامی اش باقی مانده است و این حقیقت را آیت الله ها بهتر و عمیق تر از هرکسی درک کرده اند. دینکاران و اسلامباره ها تمامی سعی و کوششی که به خرج می دهند در جهت نجات اسلام و دکان خویش از پس سقوط و سرنگونی نظام نکبت الهی است. تمامی تلاش اسلامگرایان و حامیان بین المللی ایشان به جهت نگه داشتن جامعهء ایران در اسارت و قفس اسلام بکار می رود. همانگونه که تازیان متجاوز و بنی امیه و بنی عباس برافتادند اما آیین تباهی اسلام در مذهب شیعه بازسازی و خودی شد و تا اعماق جان و جهان ایرانی خلید و رخنه کرد و از یک امپراتوری و تمدنی عظیم و جهانی، کشوری کوچک و جامعه ای عقب مانده و فقیر و غرق در باتلاق خرافه و جهل و جهالت ساخت، اینک اصلاح طلبان و آیت الله ها و آیات عظام و مراجع تقلید با پدافند آشکار غارتگران بین المللی در پی ایجاد فصل و فاصله ای در اذهان مردمان میان جمهوری اسلامی و سه دهه دزدی و جنایت و تبه کاری این رژیم از یک طرف و با اسلام و ایدئولوژی ِ همین نظام و تطهیر مافیای روحانیت از سوی دیگر، تلاش پردامنه ای را آغاز کرده اند.

یکی از مزخرف ترین حرف هایی که لقلقهء زبان اسلامفروشان است و به آن دامن می زنند، آمار نود و چند درصدی مسلمانان ایران است که شاید از انبان انگلیس و استعمارگران و کارگزاران آنان در رژیم اسلامی استخراج شده باشد، وگرنه در بلاد اسلامی و در قلمرو اهریمن که شمشیر الله از رگ گردن به هر انسانی نزدیکتر است، تاکنون هیچ اسیر و گروگان این آیت الله ها و حجج اسلام هرگز جرئت نداشته است که بی دینی و بی خدایی و یا بی اعتقادی خود را نسبت به آیین اهریمن و مکتب تجاوز و تباهی اسلام آشکارا ابراز کند.
اساساً آنکس که می گوید نود و هشت درصد از مردم ایران مسلمانند، بطور وقیحانه ای به ایرانیان توهین می کند. این سخن بی اساس و پوچ بدین معنی است که اکثریت مردم ایران عقب مانده و خرافاتی و عرب پرست و تروریست و جن زده و منگل و خل و چل و عبدالله و گوسفند هستند و راه علاج و درمانی هم برایشان متصور نیست. نود و هشت در صد مردم مسلمانند یعنی اینکه اکثریت ملت ایران سربرند، قاتلند، یکدیگر را سنگسار می کنند، دست و پای همدیگر را می برند و در جهل و جنون و جنایت غوطه ورند و از بام تا شام پیوسته به حقوق و آزادی های یکدیگر تجاوز می کنند. چنین سخن یاوه ای را پس از افاضات تکراری آخوند محسن کدیور و برخی دیگر از اسلامباره ها، آخرین بار از دهان اجاره ای احمد کریمی حکاک در مصاحبه با تلویزیون صدای آمریکا شنیدیم. بدون تردید چنین آماری حداقل سه قرن تجربهء بریتانیای کبیر و اروپای استعمارگر و حافظان اصلی بیضهء اسلام در خاورمیانه و آفریقا و کشورهای موسوم به اسلامی را پشت سر خود دارد.

زمانی که جوانان و دانشجویان ایرانی شعار می دهند: آزادی اندیشه --- با ریش و پشم نمیشه، در حقیقت و به درستی به ذات و گوهر ضدآزادی ِ اسلام اشاره می کنند. ریش نماد اسلام و آخوند است. همانطور که حجاب زنان پرچم اسلام است. و یا هنگامی که ایرانیان شعار می دهند: موسوی بهانه است --- کل نظام نشانه است، باید منتظر روزی در همین نزدیکی ها باشیم که ایران پرستان شعار سر دهند: کل نظام بهانه است --- اصل اسلام نشانه است.

اگر به کثرت گرایی و پلورالیسم باور داریم و وجود جان ها و جهان های رنگارنگ را ضامن حیاتِ زنده و پویا و شاد و پر شور و شر و آفریننده و انسانی می شناسیم؛ اگر به خرد انسانی و خودباوری و خودانگیختگی و خودیابی و خودپویایی انسان ها احترام می گذاریم؛ اگر جامعه ای رنگین کمانی و مدرن و پیشرفته و پیشاهنگ در تمدن بشر را آرزو می کنیم؛ اگر آزادی و برابری انسان ها محتوای روشن نگاه ما به جامعهء بشری است، پس به یقین بدانیم که در جامعهء اسلامی، در بلاد اسلامی و در قلمرواهریمن همهء این فروزه ها و آرزوها سرابی بیش نیست. در جامعهء اسلامی دل سپردن به این بنیادها و ارزش ها مانند بازی کودکان با قوطی های خالی است.
پلورالیسم از دیدگاه اسلام شرک مسلم است. پلورالیسم اعتقاد به چندخدایی است و نقطهء مقابل شعار لا اله الا الله است. باور به کثرت گرایی در درون خود لاجرم باور به پلورالیسم منهای اسلام است. اسلام وجود ایده ها و اندیشه ها و جهان بینی ها و هستی شناسی های گوناگون و دنیای رنگارنگی را نه تنها انکار می کند که خواستار قتل و نابودی دگراندیشان و حاملان اندیشه های متفاوت است.( کافران را هرکجا یافته، گرفته و به قتل برسانید.)
نباید کفتارگرایی را با کثرت گرایی اشتباه گرفت. اسلام دین مردارخوارهاست. اسلام از مرگ تغذیه می کند. مرگ اندیشه ها، مرگ باورهای رنگارنگ انسانی. اسلام از مرگ زندگی های خدایی، از مرگ خدایان و جان های خدایی و خداگونه تغذیه می کند.
اگر از آغاز کلمه بود و انسان و حیات و هستی در کلمه محقق می شود و اگر آزادی با کلمه و اندیشه و بیان پدیدار می گردد، پس تکلیف بر خردمندان روشن است. در اسلام مراد از کلمه، کلام الله است. اسلام کلمه را مصادره نموده و انسان را ظلوم و جهول و صم و بکم و کر ولال و فاقد بیان می شناسد. انسان از خود صاحب کلام نیست، بلکه وظیفه و تکلیفش تکرار کلام الله است. قرائت آیات قرآن است. وجود آزادی بیان یعنی مادر آزادی ها در جامعه، به معنی مرگ اسلام است. بنابر این اسلام در واژه واژه اش، در یک کلام کوتاهش، در الله اکبرش، در لا اله الا الله اش و در هر نماد و نشانه اش یعنی مرگ آزادی، مرگ برابری.

می باید اسلام را از همهء گفتمان های آزادی و دموکراسی و حقوق بشری حذف کنیم. پیراستن جامعهء انسانی و ایرانی از اسلام و آخوند خویشکاری هر فرد صاحب هویت و خردورز و روشنگر است. نگران ایمان مردم نباشیم. اسلام ایمان نیست، عبودیت است. بردگی و بندگی و خفت و خواری است. اسلام دین نیست، دیوانگی است. اسلام دین مردم نیست، اسلام دکان آخوند است. همانطور که دکان قتل و غارت محمد و علی و عمر و حسن و حسین بود.

امروز باید بر مردمانی گریست که از به زمین افتادن عمامهء خاتمی و کروبی در تجمعات و درگیری ها نگران می شوند. مردمانی که سی سال متمادی هر روز و هر لحظه از خود و از یکدیگر می پرسیدند که این آخوندها کی می روند؟ مردمی که آرزو داشتند هر آخوندی را با عمامه اش از تیر برقی و شاخهء درختی آویزان کنند. در صورتیکه آنچه می بایست این ملت را به سوگ بنشاند و خاک بر سر بریزند، سرنگون شدن تاج بود نه عمامه. تاج یزدگرد، تاج شاهنشاه آریامهر. امروز باید برای مردمی متأسف بود که منتظری و صانعی را در شعارهایشان روحانی واقعی می دانند و بر این خرفستران و موریانه های فرهنگ و تمدن بشر درود می فرستند و آنان را پدر معنوی می نامند. بی گمان این صداها از مقعد اهریمن شنیده می شود. در حقیقت صدای مسلمانان از دو طریق شنیده می شود: یکی از دهان اهریمن و دیگری از مقعد اهریمن. دهان اهریمن که سرقفلی و ملک طلق آخوند و آیت الله و ملا و مفتی و مجموعاً اسلامفروشان است و از رسول الله به ارث برده اند. هر اسلامزده ای نیز توسط اهریمن بلعیده شده و صدایش از مقعد اهریمن شنیده می شود. تارهای صوتی حنجرهء اسلامزدگانی مانند حمید دباشی و حسین بشیریه و ابراهیم یزدی و عبدالعلی بازرگان و بنی صدر و شیرین عبادی و امثالهم را باد معده ای که از مقعد اهریمن خارج می شود به ارتعاش در می آورد.

نگارنده دقیق ترین توصیف و تعبیری که از تلاش اصلاح طلبان در جهت منحرف ساختن قیام ایرانیان تاکنون شنیده، مثال آتشنشانانی بوده است که برای مهار آتش های بزرگ و فراگیر، آتش های کوچک و قابل کنترلی ایجاد می کنند. هدف از موج و مصنوعاتی که در کارگاه های مافیای رفسنجانی و اصلاح طلبان و آیت الله ها در مقابل قیام ایرانیان ساخته می شود نیز دقیقاً به منظور کنترل و مهار آتش بزرگی است که به یاری ایرانیان و میهن پرستان و فرزندان کوروش بزرگ سرانجام و با برخاستن ققنوس از خاکستر خویش شعله ور خواهد گردید و بزودی با شراره های خود هر وجود و نشان و نمودی از پلیدی ها و ناپاکی ها و آلودگی های الله و اسلام و آخوند و آیت الله را از خاک اهورایی ایرانزمین خواهد زدود.

فرخنده باد رنسانس و رستاخیز ملت ایران
siamakmehr@yahoo.com
۲۶۱۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : عفت ماهباز

عنوان : جهاد اصغر کنید
«جهاد اصغر کنید. "خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست." اگر دهانها را بسته اند پای ها را که نشکسته اند. الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین. "باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش" »

جناب دکتر سروش بار دیگر از شما ممنون و سپاسگذارم، از اینکه تلاش تان را برای آزادی سرزمین ما، برای بیداری انهایی که هنوز نشسته اند در پی تدبیر، ادامه می دهید.

اما کاش بتوان در همان سرزمین فریاد سر داد و با ظلم به مقابله برخاست.آنچا اگر صدا دهند، رسا شود برای ایندگان برای آزادی .برای برابری .برای سرزمینی که هر انسانی، آزادانه دین و آئین خود را برگزیند.و مرگ در ان سرزمین زندگی نباشد
.باسپاس فراوان عفت ماهباز
۲۶۰۶۷ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : ازاین پس ملت نیازی به ولایت فقیه وآخوند وامام ندارد ، خودش اینهمانی باخدا یافته است
دموکراسی وسکولاریسم برپایه این اندیشه بنا میشود که انسان، رابطه مستقیم با حقیقیت یا با خدا دارد. خودش میتواند مستقیما واقعیات را بشناسد وبه حقیقت برسد. ترجمه این سخن به اصطلاح دینی ، چیزی جزاین عبارت نیست که « ملت با خدا اینهمانی دارد» ، که درفرهنگ ایران درهمان داستان سیمرغ ( ارتافرورد) بیان شده است که « سی تا مرغ درجستجوی باهم ، سیمرغ میشوند ، یا به عبارت دیگر، هم خودشان شاه وهم خدا باهم میشوند» .
اینکه درانقلاب فرانسه گفته شد که صدای ملت، صدای خداست ، یک گفته شاعرانه و تمثیلی وتعارفی نبود ، بلکه بیان این آگاهبود تازه ازانسان واز اعتماد به خودش ونفی اعتماد به مراجع دینی وهمچنین نفی خدائی بود که ناتوان ازارتباط مستقیم با انسانست. ملت دربینش برای زندگی ، رابطه مستقیم با خدایاحقیقت دارد. این اعتماد ملت به خودش، آن چیزیست که استقلال وآزادی نامیده میشود . انقلاب حقیقی ، درست همین همآغوشی مستقیم خدا با ملت ، وطرد هرگونه واسطه است . اینهمانی یاقتن ملت با خدا در دموکراسی و سکولاریسم، که بی نیازی ملت از رسول و خلیفه و اولوالامزو امام و ولایت فقیه میباشد ، سبب میشود که پرداختن خمس وزکات به هرکسی جزخود ملت، حرام وموقوف میگردد .ازاین پس پرداختن خمس وزکات ومالیات به مراجع دینی ، بی حرمتی به ملت ونقص حق بنیادی ملت است . ازاین پس، هرگونه حکومتی به نام «واسطه خدا برملت » ، ستم محض وشرک است ، چون سلب حق ملتست ، که ازاین پس ، خودش اینهمانی با خدا یافته است
۲۶۰۵٣ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨۹