شیرین و لیلا دختران اردیبهشتی کردستان
عارف نادری
•
امروزه در کردستان کسی نیست که با شنیدن نام "خوشکه لیلا" (خواهرم لیلا)، نامآورترین و محبوبترین دختر تاریخ مبارزات کرد را در ذهن و مقابل دیدگانش تجسم نکند، به خود نبالد و برای تحقق آرمانش خود را مسئول نشمارد. امروز شیرین لیلای دیگریست، با همان اتهامات و به همان گناه، حکایت یکیست، همان حکایت قدیمی، تنها نامها متفاوت است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣ خرداد ۱٣٨۹ -
۲۴ می ۲۰۱۰
رژیمهای استبدادی به علت روریارویی با بحران مشروعیت و ضعف و زبونی در کنترل بحرانهای سیاسی از طریق اعدامهای فردی و دستهجمعی در پی تولید فضای رعب و وحشت و تعمیم هژمونی و کنترل ارادهی مستقل شهروندان و تحدید آزادیهای فردی و جمعی جامعه میباشند. بنابراین وقتی قدرت حاکم حکم مرگ، یعنی گرفتن بالاجبار حق حیات فردی را به جرم تفاوت و دگراندیشی صادر میکند، تنها مرگ یک فرد و حکمی معمولی نیست. زیرا در اینجا مسئلهی حاکم و محکوم و در حالتی عینیتر، مسئلهی قدرت و مردم مطرح بوده و اقتدار مسلط در قالب بردار کردن یک فرد، در پی نمایش قدرت ویرانگر و اعمال جبر خویش است. موجودیتی که مردم را محکوم و استمرار خود را در گرو انحصار حق حیات محکوم، یعنی مردم میداند.
تاریخ حکمرانی در ایران بغیر از چند مقطع کوتاه تاریخی، بویژه از مقطعی که به عنوان سرآغاز تأسیس دولت مدرن به شمار میرود همیشه گفتمان مرگمحوری و رعبانگیزی را تولید کرده است، ساختاری که خودش نیز اساساً دارای ماهیت و پیشزمینهی فکری اینچنینی و برآمده از آن بوده است. تفکری که موجودیت خود را در همسانسازی، تکصدایی و کشتن دیگریاش میجوید و فرهنگی را تولید میکند که به عنوان فرهنگ نخبهکشی و جامعه نخبهکش شناخته میشود.
قدرت برآیند ارادهی سیاسی حاکم است و براین اساس تصمیماتش سیاسی بوده و هدف از اجرای آن تأمین اهداف سیاسی از پیش مشخصی است که رابطه مستقیم با قدرت دارد. بدین علت زمانیکه حکومتی حکم مرگ برای استمرار بقا و ماندگاریش میدهد چنین احکامی فیالنفسه از قالب فردی خارج و با سرنوشت عمومی جامعه گره میخورد. زیرا هدف کشتن محکوم نیست بلکه به سکوت و به استثمار کشیدن مردمی است که همچون محکوم میاندیشند. بنابراین روی پیام چنین عملی به سوی مردم است و اجرای اعدام نیز تنها دار زدن جسم یک فرد نیست بلکه میخواهند، اراده، مطالبات و جسارت ملت را بر صلیب کشیده و قبض روحش کنند.
کردها، این مردمان محروم از حق تعیین سرنوشت و همیشه مجرم و محکوم و داغ گناه بر پیشانی خورده، تاریخشان لبریز از ذکر "مصیبت کرد بودن" است. چه بسیار دختران و پسرانی از سرزمین کردستان تنها به صرف "کوردایهتی" و عشق به ملیت و میهنشان، یا برای بازتولید ترس و زهرهچشم گرفتن از سایر مردم همجوار و هممیهنشان ناچار به بوسه زدن بر چوبههای دار شدهاند تا هیچ کردی آزادی و خودبودن را آرزو نکند. "لیلا" و "شیرین"، دختران اردیبهشتی کردستان، دو تن از خیل عظیم این کاروانیان بودند.
لیلا قاسم، از دختران کرد اهل خانقین بود که در سال 1972 در دانشکدهی ادبیات دانشگاه بغداد در بخش جامعهشناسی تحصیل مینمود، او فعال حقوق زنان و مبارز راه "کوردایهتی" بود. امری که به مذاق دیکتاتوری حاکم بر عراق خوش نیامد و در چهارم اردیبهشتماه 1353 از طرف استخبارات عراق دستگیر و در سلولهای انفرادی تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت به گونهای که بر اثر شکنجههای طاقتفرسا، چشم راستش را از دست داد. دولت وقت عراق اتهام او را بمبگذاری و تلاش برای منفجر کردن کازینوها و محلهای عمومی اعلام کرد. لیلا در جواب گفته بود: "من تروریست نیستم، من مبارز راه ملتم هستم و برای احقاق حق آنها تلاش میکنم". اما رژیم بعث بدون توجه به واقعیات و با استناد به اتهامات کذب در 23 اردیبهشت 1353 او را به همراه سه مبارز دیگر کرد بر چوبههای دار فرستاد. مبارزانی که به نقل از زندانیان همبندشان سرود خوانان (ای رقیب) مرگ سرافرازانه را لبیک گفتند. پس از اعدام نیز به شرطی پیکر شهید را به خانوادهاش تحویل دادند که هیچگونه مراسمی برپا نکرده و مزار او نیز باید دور از میهنش باشد. بدین ترتیب لیلا قاسم، دختر انقلابی کرد در قبرستان "طریق السلام" شهر نجف به خاک سپرده شد. اما او هیچوقت توسط ملتش به فراموشی سپرده نشد و بالعکس آن الهامبخش بسیاری از داستانها، سرودهها، ترانهها و اشعار حماسی کردها گشت و هزاران دختر به رسم زنده نگهداشتن یاد و خاطرهی وی نامشان "لیلا" نهاده شد.
"شیرین" نیز دختر کردی از تبار "لیلا" بود. عاشق وطن و اهورایی، دختری معصوم که با اتکا به صداقت و پاکی و شجاعتش زمامداران جور "جماران" و خداوندان "جمکران" را وقعی ننهاد و در راه عشق که همانا برای او آزادی بود، عاشقانه برای آزاد زیستن جاودانگی را در آغوش کشید. شیرین نیز همچون لیلا، متهم به ترور و اقدام به حمل و کارگذاشتن بمب و تلاش برای قتلعام بیگناهان بود. وی نیز مدتهای مدیدی شکنجه و چشمانش کمسو گشت. او نیز چون لیلا گناهش کرد بودن، در کردستان متولد و در کردستان زیستن و کنجکاوی و فهمیدن بود.
امروزه در کردستان کسی نیست که با شنیدن نام "خوشکه لیلا" (خواهرم لیلا)، نامآورترین و محبوبترین دختر تاریخ مبارزات کرد را در ذهن و مقابل دیدگانش تجسم نکند، به خود نبالد و برای تحقق آرمانش خود را مسئول نشمارد. امروز شیرین لیلای دیگریست، با همان اتهامات و به همان گناه، حکایت یکیست، همان حکایت قدیمی، تنها نامها متفاوت است، گویی تاریخ عیناً تکرار شده است. لیلا در زمرهی معدود زنان نامدار مبارز کرد در کردستان تحت سلطهی عراق است بدون تردید شیرین نیز امروز لیلای سالهای مقاومت کردها علیه استبداد اسلامی است. جمهوری اسلامی با اعدام شیرین، انسان را به دار کشید، زن را به دار کشید، کرد را به دار کشید و مقاومت را... اما بر چوبههای دار آنان شکوفههای امید و خودآگاهی و بیداری ملی در کردستان جوانه زد و خروش و خیزشی را در پی داشت که مطمئناً حتی دختران کوره دههای کردستان را که شیرین نیز از آنجا آمده بود به خود خواهد آورد و طلسم بردگی و بندگی را خواهد شکست. بدانان خواهد آموخت که جهانشان تنها در محدودهی روستایشان خلاصه نمیشود و آنان نیز پتانسیل بکر و منحصر به فردی جهت حرکت چرخهای "زایش ملت" خویش بوده و میتوانند فردایی متفاوت را برای هموطنانشان به ارمغان آورند. شاید دنیای شیرین به اندازهی روستایشان بوده باشد یا حتی کوهستانهای قندیل، اما او با انسانی اندیشیدن، خود بودن و اعتماد به نفسش، سمبلی شد که امروز بسیاری از همسن و سالان و دختران سرزمینش، دنیا را از روزنهی نگاه او جستجو میکنند و با شیرین خود را میشناسانند. او امروز شناسنامهی دختران سرزمینش است. شیرینی که در آخرین رنج نامهاش خطاب به زورمداران و حامیان جور نوشته بود: " به من میگویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام”.
Gerus46@yahoo.com
|