«خ» مثل خیال - صمصام کشفی

نظرات دیگران
  
    از : . عباس میر علائی

عنوان : گمان میبرم ، اندکی زشت است
نمیدانم والله، آفریدمت از خمیر خیالم (!) ، گمان میبرم ، اندکی زشت است با ملاحظه سروده ی دلاویز نادر پور( پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال ــ یکشب ترا زمرمر شعر آفریده ام ) ، مشکلات دیگری هم این منظومه دارد که سخن سنجان ، می دانندش ! با ادب. عباس میر علائی
۲۶۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فرزانه غلامی

عنوان : کجای متن، ساخته و پرداخته ی جناب کشفی است؟
خوب، درین منظومه، کجای متن، ساخته و پرداخته ی جناب کشفی است؟ اصل ایده که مال حافظ است یعنی « فرستادن خیال »، « تو کجا هستی که گیرم در برت/ صورتت بوسم ،کنم شانه سرت ( مثنوی مولوی) ، بقیه حرف ها هم که همه جا یافت میشود ! احترام. فرزانه غلامی
۲۶۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : SABA

عنوان : بی خیالی
بی خیالی انگاری
و نمی‌دانی چه می‌کنی بامن،
دارد خمیر می شود خیالم !
باور نمی‌کنی اگر
بفرست خیالت را

جانا سخن از دل من می گویی.
دیگر خیالی ندارم که ببافم .بی خیال تر شدم چون گیاهی...
بسیار زیبابود
۲۶۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : مشک آنست که خود ببوید!
بهر حال و فعلا که معاییر و موازین شعر فارسی -البته در غربت- سخت رنجور و پریشان است،میشود پذیرفت که آنچه را آقای کشفی نوشته اند،شعر!، است. این امر و ارزیابی خوب و بدش از حدود سواد من بیرون است. اما سخن من این است که ،پیش و پس از گفتار آقای کشفی ،مراجعه ،ارجاع و یا اسناد به سخن کبریایی حافظ از سر کدام نیاز و یا تفنن است؟! چرا که اگر حرف ایشان فی نفسه و از حیث موجودیت خودش حامل پیامی است بگذارید خود مبین آن باشد.واگر نه این پیش و پس حلال مشکلی نیست که هیچ، اوضاع را از این هم که هست بی رمق تر کرده.
میماند ماجرای مشک و عطار و از این حرفها!
۲۶۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹