نگاهی به یکسال گذشتهی ایران از زاویهی دیگر!
مصطفی هجری
•
آیا توان و شهامت قبول کمبودها را در خود داریم و آمادهایم راه روش خود را اصلاح کنیم، نه رژیم جمهوری اسلامی را؟ آیا هنوز می خواهیم در راه استحکام جمهوری اسلامی و به روی ریل انداختن قطار رژیم که از ریل خارج شده است و یا در راه بازگرداندن اعتبار و اعتماد به رژیمی که اعتبار و اعتماد خود را در سطح داخلی و خارجی از دست داده است گام برداریم و جمهوری اسلامی از نوع دیگری بسازیم؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۰ خرداد ۱٣٨۹ -
۱۰ ژوئن ۲۰۱۰
از ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ تاکنون مردم ایران یکی از پررنجترین سالهای خود را از زمان به قدرترسیدن جمهوری اسلامی سپری کردند، زندان، شکنجه، اعترافگیری، تجاوز، اعدام و... کابووسی بود که در این مدت نفس مردم را گرفت و صد البته در نتیجهی فریاد مردم حقطلب در خیابانهای تهران و دانشگاه ها و به برکت ارتباطات سریع، انعکاس وحشیگریهای رژیم در سراسر جهان پیچید و چهرهی کریه و واقعی آنرا آنچنان در برابر چشم جهانیان بصورت عریان نشان داد که این بار بازرگانان خون، دوستان معاملهگر رژیم در سطح جهانی نیز زبان به شکایت و گاهی دفاعی شرمگینانه از مردم گشودند.
در این یکسال در رابطه با فجایع جمهوری اسلامی نسبت به مردم ایران بسیار نوشته و گفته شده است، در نتیجه بسیاری از گوشههای تاریک سیاست و ایدئولوژی رژیم که برای مردم دنیا از آن جمله حکومتها، سازمانهای مدافع حقوق بشر و حتی برای برخی از مردم ایران ناپیدا [بود] و یا حداقل تظاهر به ناپیدا بودن آنها می نمودند، آشکار شد و البته بخشی از علل کناررفتن پرده ابهام را در رفتار خود رژیم باید دید که بی محابا و بدون توجه به افکار عمومی، هر روز گستاخانهتر از روز پیش جنایت آفرید. و اما عمق فجایعی که جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و بهویژه آزادیخواهان و دگراندیشان آفریده است بسیار بیش از اینهاست و شاید تنها بعد از سرنگونی آن و تحقیق و تفحص سالیان دراز متخصصین، بتوان گفت که طی حکومت این حاکمان چه بر سر ایران و مردم ایران آمده است.
ماهیت این رژیم عبارت است از این عملکردها صرفنظر از شعارها و تئوری های دستاندرکاران آن در دهههایی که پشت سر گذاشتیم، اما این بخشی از واقعیتی است که امروزه ایرانیان با آن دست به گریبانند نه همه آن و، تصور باطل خواهد بود که با دیدن گوشه ای از یک واقعه و رویداد تلخ و لاپوشانی بخش یا بخش های دیگر آن که چه بسا مهمتر و موثرتر در آفرینش واقعه و ادامهی زیانبار آن باشند، بتوان دفع بلا نمود. هدف این نوشتار روشننمودن این بخش از حقایق است که تاکنون آگاهانه یا سودجویانه و متأسفانه به وسیله بخشی از قشر بظاهر آگاه جامعه لاپوشانی و یا توجیه شده است:
نخست باید بگویم که برخلاف سخنان سران جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی و...، جمهوری اسلامی با همه فجایع و عقبماندگی های فکریش، از خرداد ۱٣٨٨و بعد از اعلام شکست آقایان در مسابقه به اصطلاح انتخابات دور دهم ریاست جمهوری و یا از آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد در دور نهم شروع نمی شود، بلکه پیش از آن ده ها سال این رژیم که خود آقایان نیز جزئی از آن بودهاند، با همین ماهیت و عملکردها بر مردم ایران حکومت کرده است.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که به منظور رهایی از چنگال خونین این رژیم، به جای متمرکزشدن روی مطالعه تاریخ یکسال اخیر این رژیم، جنایت و عملکردهایش و مبارزاتی باارزش که در این فاصله زمانی روی داده و یا احیاناً برجسته نمودن اشتباهات و ندانمکاری های مهرههای حلقه بگوش سیستم مثل احمدی نژاد به منظور تبرئه رژیمی که خالق احمدی نژادهاست، یکبار هم که شده لبه تیز انتقادات را به جای رژیم متوجه خود کنیم و بیطرفانه و منصفانه در برابر دادگاه وجدان، خود را به محاکمه بکشیم که هر کدام تا چه حد در ایجاد، بازسازی و ادامهی این استبداد که اکنون از دست آن فریادمان بلند است سهیم بودهایم. به این امید که تکرار اشتباهات و بیراههها را نقطه پایانی بگذاریم و راه و روش دیگری را برگزینیم که مارا به مقصد که آزادی است رهنمون و مددکار باشد و گرنه با آه و ناله و تقبیح رژیم، خود را تبرئهکردن و دیگران را متهم کردن ره به جایی نخواهیم برد و در نتیجه محکوم به ادامه این زندگی خفتبار در طول سالیان متمادی دیگری خواهیم شد.
شاید اکنون نیز دیر نشده باشد از خود بپرسیم که در سال ۱٣۵۷ چگونه به (رژیم جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم) رأی دادیم؟ رژیمی که بجز مجموعهای شعار عوامفریبانه چیزی از آن نمی دانستیم، زیرا چنین رژیمی تا آن تاریخ در جهان متولد نشده بود. خوب به یاد دارم در آن روزها محدود سازمانهای سیاسی که در رفراندوم شرکت نکردند و آنرا تحریم کردند، چگونه از طرف قشر وسیعی از روشنفکران بهویژه اکثریت نیروهای موسوم به چپ به انزوا کشانده شده و باران اتهامات و برچسپهای ناروا بر آنان باریدن گرفت. سپس تصرف سفارتخانه آمریکا توسط دانشجویان مسلمان، تحریکات و زمینهسازی برای شروع جنگ زیانبار ایران و عراق و بسیاری دیگر که مجال سخن گفتن از همه آنها در این مقال نمیگنجد، دستاوردهای نه چندان پیشبینی نشدهی رژیمی بودند که مردم با آرای خود در یک رفراندوم بر سرکارش آوردند، خطایی بزرگ که نزدیک به ٣۱ سال است همگی تاوان آنرا می پردازیم و پایان این مصیبت هنوز معلوم نیست.
یکسال پررنج و مقاومت گذشته که طی آن انعکاس شقاوت و خیرهسری های عوامل سرکوب رژیم بگوش جهانیان رسید و خاطر همه انسانهای آزادیخواه را آزرد، نمونهای از ادامه ٣۰ سال مبارزه و رنج ملیت های تحت ستم ایران به ویژه مردم کرد بود که در طول این مدت فریاد آنها را کسی نمی شنید و ایران و دنیا در برابر آن سکوت کرده بودند.
آنگاه که خمینی رهبر و بنیانگذار رژیم حکم جهاد علیه مرد مسلمان کرد صادر کرد و ده ها هزار نفر برای اجرای حکم جهاد رهبرشان و در نتیجه کسب بهشت موعود در جهان دیگر به کردستان ریختند و از هیچ جنایتی فروگذار نکردند، روزهایی که به حکم خلخالی جلاد کردستان و فرمانداری کسی که بعدا اصطلاحطلب شد، ۵۹ جوان و نوجوان مهابادی در یک روز بر سر دار رفتند، آنگاه که در طلیعه انقلاب گروهی از جوانان کرد را در فرودگاه سنندج به تیر بستند که در میان آنها کسانی بودند بیمار و زخمی که با برانکارد آنها را به میدان تیر آورده بودند، روزگاری که نزدیک به چهل نفر از ساکنین روستاهای قارنا را که پیرمردان، پیرزنان و کودکان نیز در میان آنها بودند در روز روشن بعد از محاصره به رگبار مسلسل تانکها بستند، تنها به اتهام اینکه نیروهای مسلح سازمان های سیاسی کرد هنگام گذر از این روستا، در آنجا نان و آبی خوردهاند، ماه اسفند ۱٣۷۷ که نزدیک به ۲۰ نفر از جوانان کرد را در شهر سنندج و سایر شهرهای کردستان که در تظاهرات آرام شرکت نموده و خواستار حقوق پایمال شده خود بودند، کشتند و صدها نفر دیگر را به زندان انداختند، هموطنان ما سکوت معناداری نمودند و با این سکوتشان بر همه این فجایع مهر تأئید زدند و چه بسا گروهی از شادی قند در دلشان آب می شد که بگذار این وابستگان به امپریالیزم جهانخوار، سرسپردههای دشمنان ایران که در سر سودای تجزیه این آب و خاک دارند به دست سپاهیان اسلام قلع و قمع شوند!
آنچه در عرض چند ماه سال گذشته بر زندانیان زندان کهریزک رفت، نه فجایعی بی سابقه بود، بلکه سی سال است که مبارزین کرد در زندان های رژیم با آن روبرو هستند، ولی تنها آنگاه صدای اعتراض هموطنان عزیز ما از انجام این فجایع بلند شد که شتر دم در خانه آنها نیز خوابید.
در تمام انتخاباتی که به منظور انتخابات اعضای مجلس شورای اسلامی بهویژه ریاست جمهوری به عمل آمده است، علاوه بر اینکه استانداردهای حداقلی یک انتخابات آزاد در آن وجود نداشته است، هر بار نیز در نتیجه آرا دست بردهاند و زمینه را آنچنان آماده کردهاند که کسان موردنظر رژیم از صندوق ها سر بر آوردند. این تقلبات و زمینهسازیها هم بصورت آشکار و قلدرمأبانه آنجام گرفتهاند نه به صورت پنهانی، در نتیجه مردم در هیچ دورهای نمایندگان واقعی خود را نداشتهاند. بطور خلاصه کسانی که طی این مدت به نام نماینده مردم بر مسند نشستهاند ـ بجز موارد استثنایی ـ نه نماینده مردم، بلکه نماینده رژیم بودهاند و طی دوران نمایندگی از منافع رژیم دفاع نمودهاند، یعنی آرای مردم که به صندوقها واریز شده است، تأثیری در تغییر سرنوشت انتخابات نداشته است. از این وضع نابسامان هر بار شکایات و غرولندها و اعتراضاتی را از مردم شنیدهایم، ولی همان کسان در انتخابات بعدی به شکل سابق شرکت کرده چه بسا برای آن تبلیغ نیز نمودهاند.
وقتی برای مردم، حداقل بسیاری از آنان، اینهمه احجاف در انتخابات و تحقیر آرای آنان از سوی رژیم انگار نهادینه شده و در هر حالت و هر بار رژیم با فریب مردم می تواند آنها را بر سر صندوقها بکشاند و از آن به نفع مشروعیت خود تبلیغات راه اندازد و آخر کار هم نماینده موردنظر خود را از صندوق بیرون آورد، چگونه ممکن است به برگزاری انتخابات آزاد گردن نهد؟ این در حالیست که حداقل کاری که بدون کمترین هزینه می توانند انجام دهند، اینست که انتخابات را تحریم نموده و در روز موعود در خانه بمانند و بر سر صندوقها آماده نباشند، تا لااقل رژیم بفهمد که مردم از این شیوهی انتخابات ناراضی هستند و از طرف دیگر میدان تبلیغات رژیم را در رابطه با آمار چشمگیر شرکتکنندگان در انتخابات و ازدحام کنار صندوق ها و نتیجه گرفتن از آن در راستای مشروعیتبخشی به رژیم سهیم نباشند.
آخرین موضوعی که در این رابطه می خواهم از آن صحبت کنم، موضوع انحرافی اصلاحطلبی است، از اینرو این مسأله را انحرافی می نامم زیرا اصلاح و رفرم در ایدهها و برنامههایی امکانپذیر است که ساخته و پرداختهی ذهن انسان باشند و به تدریج و طی پیشرفت جامعه، نقص ها و کمبودهای آن مورد بحث و نقادی قرار داده می شوند و روز بهروز در معرض تغییر و تحول قرار می گیرند و به این ترتیب رو به تکامل نسبی نسبت به زمان خود می گذارند، چنین بوده و خواهد بود همه اختراعات و اکتشافات علمی، تئوریهای سیاسی، اجتماعی و ... که در آغاز معمولاً با کمبودها و نواقصی روبرو بودهاند و به تدریج در آنها رفرم و اصلاحات بهوجود آمده و بشریت را به زمان حال رساندهاند و این رشته اصلاحات مادام العمر ادامه خواهند داشت.
و اما اسلام حداقل در برداشتهای رهبران جمهوری اسلامی، طالبان و سایر گروههای افراطی نه ساخته و پرداخته ذهن انسان، بلکه آسمانی و الهی است، بنابراین کامل و بری از عیب و نقص و کمبود است و پرواضح است موضوع و پدیده هایی که خالی از نقص باشد در اصل صحبتکردن از اصلاح آن بیمورد و بیجا است.
اگر امام خمینی برای گورباچف نامه می نوشت و وی را ارشاد میکرد که اتحاد جماهیر شوروی برای رهایی از گرفتاریهایی که بدان دچار آمده بود، راه اسلام (البته اسلام خمینی) را پیش گیرد، و رهروان وی همانند خامنهای، احمدی نژاد و دیگران برای اصلاح امور جهان نسخه اسلامی می پیچند و وعده میدهند که در صورت اجرای این ارشادات و نسخهها همه جهان به بهشتی نظیر ایران تبدیل میشود، ریشه در این اندیشهها دارند.
طالبان افغانستان، پاکستان و جمهوری اسلامی ـ بخوان طالبان ایران ـ نه تنها نقصی در تئوری ها و برداشت های خود از اسلام نمی بینند، بلکه در صدد بازسازی جهان در قالب اندیشههای خود هستند و در این راه از کشتار و ویرانی ابایی ندارند، بلکه آن را وظیفه الهی و در جهت حفظ و صیانت اسلام و صدور آن به همه جهان می دانند.
در چنین حال و هوایی گروهی که از گردونه یا بقول آقای خامنهای از کشتی اسلام بیرون ماندهاند در صدد تئوریزهکردن این ایده انحرافی هستند که گویا قانون اساسی جمهوری اسلامی ظرفیت همه آزادیها و رفاه مردم را دارا است و اگر به درستی اجرا شود عیب و نقصی در کار نخواهد بود، و صد البته هدف از این سخنان و اصلاح رژیم بقدرت رسیدن دوباره آنان است و آنگاه که این آرزو حاصل آید، رژیم اصلاح شده است و عاری از کمبود است. روشنترین دلیل این قضاوت آن است که زمانی که خود آقایان در مصدر کار بودند صدای اعتراضی نسبت به رژیم از آنها شنیده نشد، بلکه اعتراض زمانی اوج گرفت و اصلاحات لازم آمد که جلو و ورد آنان به دایره قدرت بسته شد. اکنون بعد از گذشت بیش از ده سال از به اصطلاح جنبش اصلاحطلبی و کشتار و زندانیشدن جمع بسیاری در این یکسال گذشته که اوج مبارزات مردم ایران بود، این کوششها و خون هایی که در این راه ریخته شده است تا چند خواستهای اصلاحطلبان را تأمین نموده است تا همچنان مردم را تشویق به ادامه این راه و پرداخت هزینههایی بیشتر نمایند؟ آیا هزینههایی که در این راه عبث پرداخت شده هنوز کافی نیست و باید همچنان این راه را پیمود؟
و اینها و عوامل مشابه هستند مصیبتهای بزرگ و موانع سخت در راه رسیدن به آزادی و، وجود جمهوری اسلامی فرعی از این دردهای مضمن اجتماعی ما هستند. از جمهوری اسلامی جز از رفتارهایی که تاکنون داشته و سیاستهایی را که نسبت به مسایل داخلی و خارجی اعمال نموده است، داشتن انتظار دیگری بیهوده است، و اما از مردم ناراضی و آزادیخواه چه انتظاری میرود؟
حال بعد از گذشت بیش از سی سال و بهویژه بعد از سال ۱٣٨٨ سالی پررنج و عـذاب، آیا توان و شهامت قبول این کمبودها را در خود داریم و آمادهایم با آنها برخورد انتقادی کنیم و راه روش خود را اصلاح کنیم، نه رژیم جمهوری اسلامی را؟ آیا هنوز می خواهیم در راه استحکام جمهوری اسلامی و به روی ریل انداختن قطار رژیم که از ریل خارج شده است و یا در راه بازگرداندن اعتبار و اعتماد به رژیمی که اعتبار و اعتماد خود را در سطح داخلی و خارجی از دست داده است گام برداریم و جمهوری اسلامی از نوع دیگری بسازیم، یا همه نیروها را در راه سرنگونی رژیم و بنای حکومتی دمکرات بر اساس خواستهای مردم بپا کنیم؟
راه اول راهی است که نهایت آن جز به قدرت رساندن جمعی از تشنگان قدرت دستاوردی برای مردم در بر نخواهد داشت، و راه دوم اگرچه سخت و هزینهبردار است، ولی نتیجه آن می تواند آزادی و رهایی از چنگال خونین این رژیم خونریز باشد و انتخاب نهایی با مردم ایران است.
مصطفی هجری دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران
منبع: www.sikirter.org
|