شاعر کُشی - خسرو باقرپور

نظرات دیگران
  
    از : مرتضی ن. مبارکه

عنوان : سیاوش کسرایی
از امروز ظهر چند بار این شعر را خوندم و گریستم. من اصلا نمی خواهم در مورد احزاب و در این جا در مورد حزب توده و سیاست هاش حرف بزنم که با شاعرها و نویسنده ها و ادیب هاشان چه کردند. این ماجرا هم در سازمان فدایی ها نمونه دارد هم مجاهدین و هم بقیه احزاب و سازمان های ایرانی. اهل هنر و ادب باید آزاد باشند اگر آزاد نباشند و هنرشان را در خدمت راه حزب هایشان بگذارند، می سوزند و آتش می گیرند و این دردناک است. جای هنرمندان ما در حزب ها نیست . آن ها مال ملتند. این شعر را خیلی دوست داشتم و باز هم می دانم که می خوانمش.
۲۷۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام بر خسروی شاعر، و سلام بر بهمن پارسای شعر شناس ِ نکته دان
راستی، چقدر سوسن و سنبل باید جمع آید تا کوهی از آتش بر پا شود؟ ترسناک است، نه؟


گویی
از کوه آمده
تا دشت ها
هم شناسد کوه
هم گل گشت ها!

پس حق است که نوشته شود: برای بهمن پارسا که از کوه عظیم زندگی می آید.

من، عقرب مهر دوست و پیر خرد

وقتی نیش درمانگر
حجم را نشانه رفت
حضور بغض مرا
پیر خرد
وارد ندانست.

گفتم: نشانه می رود!
گفت: نشانه می رود،
تا پرداختن
تا ساختن

آمدم بگویم: ..............
گفت: خموش!
که نیش عقرب ِ دوست
چون بوسه ی یار نکوست!
۲۷۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : ارادت به جا!!!
خسرو جان عزیز، گفتم آنقدر ارادتمند توام ،که تو خطابت میکنم! وقتی مینویسی:
ابراهیم نیز
در کنج عافیت سامیان
از شعله های س.سن و سنبل گریخت...

من بیشتر ارادت پیدا میکنم،وخسرو یعنی این،آنجا هم گفتم ،خسرو بیش از این حرفها است. دمم گرم غلط نکرده بودم. دمت گرم خسرو جان. مهرت مسری باد.
۲۷۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹