به یاد حیدر مهرگان و جوانشیر


خسرو صدری


• فرج الله میزانی (جوانشیر)، ۷ اردیبهشت ۶۲، در جریان یورش دوم به ح.ت.ا دستگیر می شود. ۷ سال دیرتر و پس از تحمل شکنجه های طاقت فرسا، به همراه صدها نفر دیگر از زندانیان سیاسی، اعدام می شود. حیدر مهرگان نیز، از قرار معلوم، ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲، دستگیر می شود. او را در زندان توحید، به روایت شاهدان عینی، چون عباس امیرانتظام، وحشیانه مورد شکنجه قرار می دهند. تا آنجا که به شهادت میرسد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ خرداد ۱٣٨۹ -  ۱۴ ژوئن ۲۰۱۰


یک خاطره:
در نیمه دوم سال ۱٣۵۹، با هرچه نزدیک تر شدن مواضع سازمان اکثریت و حزب توده ایران، رهبری حزب، بنا به درخواست رفقای اکثریت، اقدام به انتشار مجموعه ای از مهمترین اسناد و موضعگیری های ح.ت.ا ، از بدو تاسیسش، می نماید. حاصل کار کتابی شد قطور، به نام "اسناد و دیدگاه ها" که در تابستان سال ۶۰ منتشر گردید. آن چه مربوط به "دیدگاه ها " میشد، کار انتشار این مجموعه را دشوار کرده بود. قصد این بود که از تمام چهره های به نام تاریخ حزب، مطالبی گنجانده شود ولی انطباق اظهارنظرها با شرایط جامعه و سیاست های روز حزب و نیز چگونگی تاثیر گذاری آن ها بر نیروهای جوان، دغدغه خاطر مسئولین شده بود. از این رو مدام در آنچه می بایست به چاپ برسد، تجدید نظر می کردند. چندین مقاله از ایرج اسکندری نیز، که همزمان در خارج از کشور، مصاحبه ای در انتقاد به مواضع حزب کرده بود، حذف گردید. پس از پایان کار صفحه بندی، رفیقی از سازمان اکثریت، به دفترکار ما، که آن زمان در خیابان ایرانشهر قرار داشت، آمد و ورق های آماده چاپ را با خود برد و یک هفته دیرتر آن ها را پس آورد و کتاب به چاپ رسید.
از آن جایی که مسئولیت رتق و فتق امور آماده سازی این کتاب را، به عهده من گذاشته بودند، می بایست جهت تهیه و تنظیم مندرجات آن با حیدر مهرگان (رحمان هاتفی منفرد) و جوانشیر (فرج الله میزانی)، که بر چگونگی کار نظارت داشتند، در ارتباط قرار می گرفتم.

حیدر مهرگان، نویسنده و شاعر، بنیانگذار گروه و نشریه آذرخش و نوید و سردبیر روزنامه کیهان، پیش از انقلاب، و نظریه پرداز و عضو هیئت سیاسی حزب توده ایران، پس از انقلاب بود.
جوانشیر، مسئول تشکیلات، عضو هیئت سیاسی و به همراه حیدر مهرگان، نگارنده اکثر مقالات سیاسی- تئوریک ح.ت.ا محسوب می شد. او ازچهره های علنی حزب بود و تا تابستان ۵۹، در دفتر مرکزی ح.ت.ا ، واقع در خیابان ۱۶ آذر، به همراه دیگر اعضای کمیته مرکزی، فعالیت می کرد. این دفتر، پس از آن که بارها مورد حمله چماق داران قرار گرفته بود، در تاریخ مذکور، به اشغال نیروهای کمیته در آمد.
حیدر مهرگان ولی باوجود آن که نامش بر روی کتاب ها و نشریات دیده می شد، چهره و هویتش می بایست به خاطر موقعیت خاصی که داشت، غیرعلنی باشد. با این وجود، در همان جلسه اول که به همراه جوانشیر، به بررسی کتاب پرداختند، او را شناختم. بدین ترتیب که، مقدمه این کتاب، به قلم و نام حیدر مهرگان بود و او بعد از اصلاحاتی که در آن به عمل آورد، به من گفت که: "این نوشته ام را پس از تایپ، ممکن است دوباره تغییر دهم". فردای آن روز وقتی در دفتر انتشارات به محمد پورهرمزان گفتم که: رفیق مهرگان گفتند که این مقاله را...، یک مرتبه به من خیره شد وزیر لب شروع کرد به غرغر کردن. تازه از واکنش او متوجه شدم که ظاهرا قرار بر این بوده است که هویت مهرگان آشکار نشود. ولی همانطور که در خاطره قبلی، راجع به رفت و آمد مهدی پرتوی، مسئول سازمان مخفی حزب، به دفاتر علنی، اشاره کردم، بی احتیاطی هایی اینچنین، امری نادر نبودند. اهمیت قضیه در مورد مهرگان آنجا مشخص می شود، که، مطابق اسناد اعترافات در زندان، او، مدت کوتاهی، پس از دستگیری پرتوی در سال ۵۹، وظایف وی را در سازمان مخفی به عهده داشته است.

در این دیدارها، شاهد روابط بسیار صمیمانه جوانشیر و مهرگان بودم. جوانشیر، به نظر من، تنها چهره از مهاجرت برگشته حزب بود که گویی همیشه در ایران زندگی کرده است. دیگران وقتی حرف میزدند و نیز در رفتارشان، آثار غیبتی چندساله قابل تشخیص بود و این ضعف ها از دید جوانان حزب پنهان نمی ماند و گاه باعث تردید در مورد ارزیابی های آنان از حقایق جامعه میشد. این ضعف ها البته با حضور اعضای گروه منشعب در رهبری حزب، کمتر در عرصه تصمیم گیری ها، خودنمایی می کرد. رفقای از زندان آزاد شده هم به نوعی دیگر، چنین مشکلی در ارتباط گیری داشتند. جوانشیر را در این میان همیشه با اعتماد به نفس و تسلط به یاد می آورم.
فرج الله میزانی (جوانشیر)، ۷ اردیبهشت ۶۲، در جریان یورش دوم به ح.ت.ا دستگیر می شود. آخرین بار، اسفند سال ۶۰، او را در دفتر انتشارات دیدم. در اتاق پورهرمزان، چیزی می گفتند و با صدای بلند می خندیدند. ۷ سال دیرتر و پس از تحمل شکنجه های طاقت فرسا، این هردو، به همراه صدها نفر دیگر از زندانیان سیاسی، اعدام می شوند.
چند ماه پس از اعدام ها، من و دوستانم، در مینسک، با خبری که در روزنامه کار، ارگان سازمان فدائیان اکثریت، به همراه عکسی از اجسادی نیمه در خاک، منتشر شده بود، از فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی، باخبر می شویم و جهت اعتراض در مقابل سفارت ج.ا ، به مسکو می رویم. دوستان اکثریت نیز آمده بودند. ما مراسمی در بزرگداشت قربانیان، در دانشگاه "پاتریس لومومبا"ی مسکو برگزار کردیم که در آن، سوسن، دختر جوانشیر و زنده یاد، هوشنگ پورکریم، سخنانی ایراد کردند.

حیدر مهرگان، چهره ای مهربان، با نشاط و دوست داشتنی داشت. از این که می توانستم چند جلسه ای، به بهانه تنظیم مقالات کتاب، در کنارش باشم، خوشنود بودم. ولی ای کاش، کسی چون او، با آن همه تجربه و استعداد، سایه داس دژخیم را بالای سر می دید و این گونه اسیر خوش خیالی آن دیگران نمی شد. خاطره آخرین دیدار او نیز برایم یادآور همین خوش خیالی ها و بی مبالاتی های رهبری حزب است: زمستان سال ۶۰ بود. ساعت ٨ صبح از دفتر انتشارات، واقع در خیابان حافظ – جمهوری، با وانتی که در اختیار داشتیم، و مجاز به تردد در محدوده "طرح ترافیک" بود، برای آوردن پورهرمزان به منزلش، واقع در خیابان ظفر، رفتم. زنگ زدم. خودش یا همسرش، ملکه محمدی، در را باز کردند و من گفتم که در خیابان منتظر می مانم. ناگهان، از خانه مجاور، مهرگان را دیدم، که خارج شد و من با اشتیاق به او سلام کردم. به گرمی پاسخ گفت ولی در نگاهش خواندم که من علی الاصول نمیبایست او را می دیدم. نمی دانم آنجا زندگی می کرد و یا برای دیدن کسی رفته بود. درهر حال، دیدن او در مقابل منزل پورهرمزان، که هر روز احتمالا با اسکورت اطلاعاتی ها، از خانه برون می آمد و به خانه باز می گشت، از چه چیز دیگری، جز بی توجهی کودکانه مسئولین حزب، حکایت می کرد؟
حیدر مهرگان نیز، از قرار معلوم، ۷ اردیبهشت ۱٣۶۲، دستگیر می شود. او را در زندان توحید، به روایت شاهدان عینی، چون عباس امیرانتظام، وحشیانه مورد شکنجه قرار می دهند. تا آنجا که به شهادت میرسد و آرزوی شکستن پیش ازمرگش را، به دل دژخیمان، باقی می گذارد. هرکه را اسرار عشق آموختند/ مهر کردند و لبانش دوختند.

خسرو صدری
۷ ژوئن ۲۰۱۰
khosro-sadri.blogspot.com