روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٨ خرداد ۱٣٨۹ -
۱٨ ژوئن ۲۰۱۰
اولویت بازسازی سیاسی عنوان یادداشت صفحه اول روزنامه آفتاب یزد به قلم کاظم جلالی که در آن نوشته است: «برای تحقق جامعهای با نشاط از منظر سیاسی باید در گام نخست امید را در بین مردم تقویت کرد به هر میزانی که امید دربین مردم تقویت شود نشاط سیاسی مشهودتر خواهد شد بنابراین نشاط سیاسی در گرو نشاط اجتماعی است که آن هم به شرطی محقق خواهد شد که نشاط در تک تک افراد به وجود بیاید. در گام دوم باید رقابت سیاسی تعریف شده و نتایج آن توسط گروههای سیاسی به رسمیت شناخته شود اگر این موضوع نهادینه شود دیگر هر رقابت سیاسی به دعوا و جنجال تبدیل نمیشود و گروههای سیاسی میتوانند در کنار هم به فعالیت بپردازند و جامعه به خاطر فعالیت احزاب و گروههای سیاسی با نشاط میشود. در گام سوم باید اهداف محوریت داشته باشد تا کشور در مسیر توسعه و پیشرفت قرار بگیرد به این منظور باید اهداف جامعه که همانا بنا کردن جامعهای اخلاقی است محقق شود و دین و اخلاق که شالوده این جامعه است مورد توجه قرار گیرد در این صورت میتوان جامعهای سالم و در عین حال با نشاط داشت.
در گام چهارم باید افراد نسبت به هم نگاه خوبی داشته باشند و عینک بدبینی را از روی چشمان خود بردارند زیرا در این صورت است که نشاط در درون جامعه تزریق میشود در غیر این صورت امکان ندارد که فضای فعالیت در عرصه سیاست به وجود بیاید واین عرصه شاهد پویایی باشد. حاکمیت برای ایجاد فضایی با نشاط بایستی بازسازی سیاسی را در دستور کار قرار دهد برای نیل به این هدف گروههای سیاسی در درون نظام باید خود را احیا نموده و از اشتباهات گذشته خود درس بگیرند تا بتوانند زمینه فعالیت مجدد خود را فراهم کنند و بار دیگر به عرصه سیاسی برگردند. حاکمیت برای بستر سازی میتواند فضایی را فراهم کند که اگر جریانی دچار خطا شد و بعد اشتباه خود را اصلاح نمود بتواند به عرصه سیاسی برگردد بنابراین این ظرفیت باید در حاکمیت به وجود بیاید که در صورت تحقق این نکات نشاط سیاسی در جامعه حاصل خواهد شد.»
راستگرایی اروپایی و سیاست خارجی ما
یادداشت اول روزنامه تهران امروز مطلبی است با عنوان راستگرایی اروپایی و سیاست خارجی ما به قلم بهمن سعادت که متن آن بشرح زیر است: «انتخابات اخیر بریتانیا و به قدرت رسیدن محافظه کاران در این کشور را در ادامه روندی میتوان تحلیل کرد که چند سال است در اروپا آغاز شده و باعث غلبه نیروهای محافظه کار و راستگرا در این قاره شده است، سارکوزی در فرانسه و مرکل در آلمان به همراهی نیروهای راست گرا در هلند و اتریش و اخیرا بلژیک با یک جهتگیری خصمانه علیه کشورهای جهان سوم و در راس آن کشورهای مسلمان مشخص میشوند و در این میان جهتگیری خصمانه در مقابل ایران جزیی لاینفک هر نیروی سیاسی راستگرا در اروپاست. غلبه تدریجی راستگرایی در اروپا که با انتخابات انگلستان به اوج رسید با روند تشدید شونده سیاست خصمانه علیه کشورمان همراه بوده است،به گونهای که اروپای خواهان مذاکره در دوران بوش به تدریج در مسیری حرکت کرده است که در دوره اوباما به پیشتاز تهیه قطعنامه شورای امنیت و پس از آن تهیه بسته تحریمی مجزا بر علیه ایران بدل شده است و بی تردید در اقدامات خصمانه علیه برنامه صلحآمیز هستهای کشورمان گوی سبقت را از دیگران ربوده است ودر جایگاهی نشسته است که زمانی تیم محافظهکار بوش سخت به دنبال آن بود.سخنان اخیر مقامات انگلیسی بر علیه کشورمان را میتوان در ادامه این روند سیاست خارجی راستگرایانه اروپایی تحلیل کرد که میکوشد تا با فضاسازیهای خاص خود زمینههای جدیدی را بر علیه جمهوری اسلامی ایران به وجود آورد.
در مقابل این سیاست خارجی خصمانه که هر روز بر ابعاد آن افزوده میشود، سیاست خارجی ما چه رویکردی اتخاذ کرده است؟
در حالی که در مقطع قبل از تصویب قطعنامه، کاهش رابطه با اروپاییها و همچنین پایان سیاست گفتگو به عنوان واکنش ایران مطرح شده بود، در روزهای پس از اقدام ضدایرانی شورای امنیت که البته بدون اجماع قدرتهای بزرگ حاصل شد، زمزمههایی مطرح شد که گویی دستگاه سیاست خارجی کشور برای دور جدیدی از مذاکرات آماده میشود و در این میان نگاه ایران بعد از مدتها، اروپایی خواهد بود، یعنی همان نگاهی که در دوره حسن روحانی و تا حدی دوره لاریجانی دنبال میشد. اینکه نمیتوان ارزش گفتگو و مذاکره برای حل مسائل را نفی کرد و این امر که دیپلماسی در مهمترین بعد خود استفاده از پتانسیلهای مذاکره برای حل مسائل است سخن درستی است ولی مسئله آن است که اروپایی شدن نگاه ایران در مقطعی که اروپا بیش از هر دورانی راستگراتر و شبیهتر به محافظهکاران آمریکایی است و صریحاً از سیاست «چماق و هویچ» سخن میگوید؛ تا چه حد میتواند منافع کشور را تامین کند؟ نکته این است در ادبیات محافظهکاری و راستگرایی سخن گفتن از مذاکره در دورانی که اقدامات خصمانه علیه شما تشدید شده، عملاً تعبیر به ضعف خواهد شد و کارگزاران سیاست خارجی اروپا را به تشدید سیاستهایشان تشویق خواهد کرد. به نظر میرسد که تدوین سیاست خارجی کشور در دوران پس از قطعنامه باید به اتکای تحلیل درست از اندیشه و عمل راستگرایی اروپایی استوار باشد تا ضمن تأمین حداکثری منافع کشور و استفاده از ظرفیتهای دیپلماسی، جهتگیری ما تعبیر به ضعف در مقابل نشان دادن «چماق» نشود.»
کارایی و ابهت زندان
سرمقاله روزنامه شرق مطلبی است با عنوان کارایی و ابهت زندان به قلم محسن رهامی که متن آن در پی آمده است: «رئیس سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور در جمع مدیران عامل انجمنهای حمایت از زندانیان در مشهد گفته است در سالهای اخیر مجازات حبس «کارایی» خود را از دست داده است و ما تلاش داریم اجرای احکام را جدی بگیریم و «ابهت» را به زندان برگردانیم. (خبرگزاری ایسنا، ٨,٣/٨۹) وی همچنین ضمن بیان اینکه ظرفیت اسمی زندانهای کشور ۹۰ هزار نفر است، گفته است که در حال حاضر دو برابر این ظرفیت یعنی ۱٨۰ هزار نفر در زندانهای کشور به سر میبرند. (همان) سوالهای مهمی که در این مورد مطرح هستند این است که چرا زندان کارایی خود را از دست داده است و اینکه آیا میتوان به تعبیر ایشان «ابهت» زندان را دوباره به آن برگرداند؟ آیا این امر شدنی و امکانپذیر است؟ برای این منظور چه راهکارها و روشهایی باید به کار گرفته شود؟ در صورتی هم که امکانپذیر باشد آیا اصولاً این کار لازم و ضروری است؟ واقعیت این است که به رغم انتقادهایی که به «مجازات زندان» از طرف جرمشناسان و صاحبنظران وارد میشود، هنوز هم زندان به عنوان یکی از موثرترین ابزارها و سلاحهای «زرادخانه کیفری» در قریب به اتفاق کشورها با نظامهای کیفری مختلف مورد استفاده واقع میشود، گرچه با تلاش جرمشناسان و جامعهشناسان و فعالان مدنی روز به روز از یک مکان مخوف و پرابهت به مرکزی جهت آموزش و اصلاح و تربیت تبدیل میشود و خصوصاً امروزه حرکت صاحبنظران حقوق کیفری و جرمشناسی به سمت «جایگزینهای زندان» و به طور کلی سایر روشها و اقداماتی است که قبل از آنکه رعبآور و ترسناک باشند، محلهایی برای آموزش و یادگیری مهارتهای لازم و فراهمسازی امکان سازگاری محکومان با محیط اجتماعی آزاد هستند. نگارنده این سطور در بازدیدی که در سالهای گذشته از زندانهای معروف ایالت پنسیلوانیا در ایالات متحده داشت، مشاهده کرد که زندان تاریخی و پرابهت پنسیلوانیا در واقع به یک موزه جهت بازدیدکنندگان تبدیل شده و در کنار آن زندان بسیار بزرگی ساخته شده که بیشتر به یک کارگاه عظیم فراگیری مهارتهای فنی و شغلی و در عین حال یک ورزشگاه شبیه است تا زندان به معنای مصطلح آن و در ضمن صحبت با تعداد زیادی از زندانیان که به حبسهای بلندمدت محکوم شده بودند، معلوم شد که در مدت گذراندن دوران محکومیت توانستهاند تحصیلات خود را از دوره ابتدایی تا متوسطه و دانشگاه برسانند و حتی چندین نفر در دوره دکترا تحصیل میکردند. همچنین برای مسلمانهایی که در زندان به سر میبردند، محلی را آماده برگزاری نماز جمعه کرده بودند و امام جمعهای که از طرف مسلمانان آن شهر معرفی شده بود، برای زندانیان مسلمان نماز جمعه برپا میکرد و آداب شریعت اسلام را به آنان آموزش میداد. معهذا هنوز همانطور که قبلاً گفته شد زندان از قوانین جزایی حذف نشده و شاید تا مدتها هم نتوان به کلی آن را از فهرست ضمانت اجراهای کیفری حذف کرد، اما زندان به عنوان آخرین راهکار و چاره است، نه اولین درمان به اصطلاح معروف «آخرالدوا، الکی» و به تعبیر حافظ شیرازی «به صورت بلبل و قمری اگر ننوشی می / علاج کی کنمت، آخرالدوا، الکی»
اما نکتهای که رئیس سازمان زندانها در مورد عدم کارایی زندان و زوال ابهت آن گفته است، به عنوان نظر یک فرد کارشناس و صاحبنظر امر زندانها، قابل تأمل و دقت است.
به نظر میرسد علل مختلفی در بروز کم تأثیری زندان و تا حدودی، عادی شدن آن دخالت داشته باشد و این امر را تنها به یک یا دو عامل نمیتوان نسبت داد. البته بحث پیرامون علل و عوامل فرصت بیشتری میطلبد. به عنوان نمونه به یکی از عوامل موثر در این مورد میپردازیم که به نظر نگارنده افراط و تفریط نظام تقنینی و قضایی جمهوری اسلامی در استفاده از زندان است که در قانونگذاری سه دهه اخیر به وضوح میتوان این امر را مشاهده کرد. در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها از مسئولان ذیربط شنیدیم که در اسلام زندان معنایی ندارد یا اینکه اصولاً زندان به عنوان یک استثنا در فقه در مجموع مجازاتهای اسلامی پیشبینی شده است. در قانون تعزیرات مصوب ۱٣۶۲ که هیچگاه به تصویب شورای نگهبان نرسید، در مقایسه با بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی (مصوب (۱٣۷۵) بسیار کمتر از زندان استفاده شده است. مثلاً مجلس برای جرم سرقت، در صورتی که واجد شرایط حد شرعی یعنی قطع دست نباشد، تنها مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه پیشبینی کرده بود (ماده ۱۰٨ قانون تعزیرات مصوب ۱٣۶۲)، زیرا دیدگاه غالب فقهی در شورای نگهبان، خصوصاً با وجود آیتالله صافی گلپایگانی، عدم جواز حبس در تعزیرات بود (نگاه کنید به کتاب التعزیرات معظمله). ولی برای همین جرم، یعنی سرقت در قانون تعزیرات اخیر (۱٣۷۵) در صورتی که واجد شرایط حد قطع دست نباشد، چندین نوع زندان طولانیمدت از پنج تا ۲۰ سال یا سه تا ۱۵ سال و امثال آن علاوه بر مجازات شلاق در مواد ۶۵۱ تا ۶۶۶ این قانون پیشبینی شده است. مثال دیگر میتواند جرم کلاهبرداری باشد که به جای مجازات شش ماه تا دو سال حبس در قانون مجازات عمومی سابق، در قانون تشدید مجازات (مصوب ۱٣۶۷) چندین نوع زندان از
یک تا هفت سال، دو تا ۱۰ سال، ۱۵ سال تا حبس ابد و در شرایطی حتی اعدام پیشبینی شده است. نتیجه این افراطکاریها این است که جمعیت کیفری کشور در زندانها شدیداً افزایش یابد و در نتیجه به دلیل عدم امکان نگهداری این جمعیت عظیم در زندانها مرتباً با روشهای مختلف دیگر از قبیل عفو محکومان به مناسبتهای مختلف، آزادی مشروط، تعلیق مجازات و تبدیل و تخفیف مجازات و امثال آنها، در جهت کاهش جمعیت زندانها اقدام شود و نتیجه تمامی اینها از یک طرف غیرقاطع بودن مجازاتهای حبس از طرف دیگر آلوده شدن جمعیت کثیری از مردم به عواقب و تبعات زندان باشد و طبیعی است که این امر به شخص زندانی خلاصه نمیشود و به خانواده و اقوام او هم سرایت میکند.
علاوه بر آن چون امکانات لازم جهت اعمال روشهای مفید و علمی در جهت اصلاح درمان و آموزش و بازسازی زندانیان به نحو مطلوبی موجود نیست، عملاً اجرای این مقدار مجازات زندانها، نتایج و انتظارات مطلوب را برآورده نمیکند، ضمن اینکه زندان رفتن هم به یک امر عادی تبدیل میشود.به این ترتیب نه تنها آنچه بانیان جمهوری اسلامی در شعارهای اولیه خود مطرح میکردند مبنی بر اینکه «در نظام اسلامی، زندانها به دانشگاه تبدیل میشوند» عملی نمیشود، بلکه بعضاً زندان به محل فراگیری جرائم جدید و چگونگی فرار از تعقیب تبدیل میشود. خصوصاً اگر به این نکته توجه کنیم که آمار بازگشت به زندان در ایران حدود ٣۰ درصد است، یعنی ٣۰درصد از زندانیان پس از آزادی مجدداً مرتکب جرم جدید شده و به زندان برمیگردند، در این صورت مسأله بغرنجتر خواهد بود. امید است در فرصت مناسب به سایرعلل و عوامل مسأله و راهکارهای حل آنها بتوانیم بپردازیم.»
نامه جمعی از دانشجویان خطاب به اصولگرایان معتدل
روزنامه حزبالله در صفحه اول خود مطلبی دارد با عنوان نامه جمعی از دانشجویان خطاب به اصولگرایان معتدل که درآن نوشته شده است: «جمعی از دانشجویان دانشگاههای تهران با صدور نامه سرگشادهای خطاب به برخی از چهرههای اصولگرا خاطرنشان کردند: همانطور که با بودنتان باعث سربلندی این ملت میشدید، اینبار با نبودنتان این وظیفه را انجام دهید. بهگزارش فارس، جمعی از دانشجویان دانشگاههای صنعتیشریف، تهران، صنعتی امیرکبیر و علموصنعت، در نامه سرگشاده خود خطاب به علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، محمدباقر قالیباف شهردار تهران، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، حجتالاسلام والمسلمین ناطقنوری رئیس سابق مجلس شورای اسلامی، علی مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی، احمد توکلی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و محمدرضا باهنر نایب رئیس سابق مجلس شورای اسلامی، آوردهاند: کاروانهای مختلفی از کشورمان تکاپوی حرکت به سمت غزه را پیدا کردهاند، و عدهای از نمایندگان مجلس نیز در آنها ثبتنام کردهاند و در این بین نام شما عزیزان به عنوان نخبگان بنام عرصه سیاسی کشور که داعیهدار اصولگرایی نیز میباشید باید هرچه بیشتر مطرح شود. در بخش دیگری از این نامه سرگشاده تاکید شده است: چه این کمکهای انساندوستانه به دست مردم غزه برسد و شما به سلامت به آغوش ملت ایران بازگردید و چه به شهادت برسید، نزد ما پیروزید و مگر اعتقاد قلبی شما «شهادت، منتهای آرزوی ماست!» نیست؟ بدانید ما برای رسیدن شما به منتهای آرزویتان بسیار دعا میکنیم تا همانطور که با بودنتان باعث سربلندی این ملت میشدید، اینبار با نبودنتان این وظیفه را انجام دهید. و به فرموده امام، با کشته شدن شما، ملت زندهتر میشود! باشد که همه، هرچه سریعتر به منتهای آرزویشان برسند. عصر ایران در این رابطه با عنوان وقتی «شهادت» را هم به سخره و طنز میگیرند! نوشت: وقتی همه چیز رنگ و بوی سیاست و جناح بازیهای مشمئزکننده سیاسی میگیرد، مفاهیم مقدسی همانند شهادت نیز به عنوان بازیچه نگریسته میشوند و عدهای برای کوبیدن رقبای سیاسی روسای خود، این موضوع را نیز به طنز و تمسخر میکشند. نمونهاش نامهای است که اخیراً به اسم «جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، تهران، امیرکبیر و علم و صنعت» منتشر شده که طی آن از این افراد خواستهاند بروند به غزه و شهید شوند! و هیچکس نیست به اینان بگوید که اگر با افراد مشکل دارید، مفاهیم مقدس را ابزار تسویه حسابهای خود نکنید، هر چند که اگر گفته شود هم، بر کسانی که تصمیم دارند نشنوند، اثری نخواهد گذارد.»
از شعار روز قدس تا شعار ۱۴ خرداد
از شعار روز قدس تا شعار ۱۴ خرداد عنوان سرمقاله روزنامه مردمسالاری است به قلم محسن دقتدوست که در آن نوشته است: «بدون شک آنچه در خلال مراسم سالگرد حضرت امام(ره) و در حاشیه سخنرانی نوه گرانقدر ایشان حین عرض احترام و خوش آمدگویی به مهمانان داخلی و خارجی آن مراسم اتفاق افتاد، قلب تمامی علاقمندان به انقلاب اسلامی و ارادتمندان راستین آن بزرگمرد ایران و جهان را جریحه دار کرد. چنانچه طی روزهای گذشته شاهد هستیم که بسیاری از مراجع و آیات عظام و نیز شخصیتهای دلسوز کشور از حجتالاسلام سیدحسن خمینی و بیت مکرم امام دلجویی کرده و میکنند. به راستی باید به بصیرت و روشن بینی این عزیزان آفرین گفت و به همراهی آنان در گذر از مسیر ناهموار پیش رو امیدوار شد. این احساس به ویژه پس از رخدادهای ناخوشایند اخیر در شهر قم تقویت میشود. چرا که شاید تصور برخی این بود که در شرایط خاص کنونی بهتر است روی ناملایماتی از این دست سرپوش نهاد و به اصطلاح «اصول» را قربانی مصالح کرد تا منافع آسیب نبینند.
اما سوای آنانی که گزینه سکوت و نرمش را بر واکنش و تقبیح ترجیح دادند، غمبارتر از همه عکسالعملهایی بود که تمام قد به توجیه بدرفتاریها یا انکار حقایق پرداختند و البته بازوی رسانهای خویش را با تمام توان در این راستا به کار گرفتند.
یکی از حساسیتهای مقطعی، که به عنوان دلیل امکانی مماشات عدهای بدان اشاره شد، مساله فلسطین و رویدادهای اخیر مرتبط با آن است که امید را برای رفع محاصره ظالمانه رژیم صهیونیستی بار دیگر زنده ساخته. در مراسم روز قدس سال گذشته، یک شعار انحرافی که آنهم توسط معدودی سر داده شد، از سوی حامیان دولت به چماقی برای کوبیدن از «چپ و راست» بر سر منتقدان دولت و اصلاح طلبان بدل شد. برهان دوستان هم این بود که فلان «شعار» نشانه تخطی از آرمان حمایت از مردم فلسطین است و به خودی خود نشانگر خروج از خط اصیل امام خمینی (ره) محسوب میشود. حال باید دید که شعار «نواده روحالله سیدحسن نصرالله» کدام منفعت را نصیب آرمان حمایت از مردم فلسطین کرده است. عزیزانی که برای شعار سال گذشته هیچ توجیهی را قابل قبول نمیدانستند، در مورد شعار اخیر تغییر موضع دادند و صورت زیبای آن را پایه اظهار نظر خود کردند. حال آنکه توجه نشد باطن این شعار میتواند حکایتگر فقدان انسجام و وحدت ملی ایرانیان در منظر جامعه بینالملل باشد که مستقیم و غیرمستقیم شاهد برگزاری یک مراسم ملی هستند و این امر، زمینهساز هیچ خیر و برکتی برای فلسطینیان نخواهد شد.
اما دقت در عملکرد رسانه ملی که همچون همیشه فصل پرباری از اینگونه جریانات را به خود اختصاص میدهد نیز همچون اکثر مواقع جز غم و غصه حاصلی ندارد. اگر زمان بگذارید و روی برنامههای رسانههای بیگانه بررسی انجام دهید، خواهید دید که امروزه قریب نیمی از تحلیلهای مخرب و مغرضانه این قبیل رسانهها بر اساس بازتاب بی کم و کاست برنامههای صدا و سیما قرار دارد و این حجم روز به روز در حال افزایش است. در واقع صدا و سیما به موازات از کف دادن مشتریان داخلی (به اعتبار آمارهای خود سازمان) بر مخاطبان رسانهای خارج از کشور خود میافزاید که برنامههای آن را بزرگترین و غنیترین انبار مهمات برای آتشبارهای سمی و خطرناکشان یافته اند. اما چرا رسانهای که مدعی برداشتن «نقاب» است و توقع دمیدن «شعور» بر «شور» انقلابی جوانان از آن میرود، چنین عمل میکند؟»
حجاب و عفاف
روزنامه شرق یادداشتی دارد از سعید مدنی با عنوان حجاب و عفاف که متن آن بشرح زیر است: «اگرچه مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوای مقننه، مجریه و قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه اعمال میگردند و این قوا مستقل از یکدیگرند اما به گواه بسیاری از ناظران در حال حاضر نظامهای قانونگذاری، تصمیمگیری و اجرا در کشور ما بسیار پیچیدهتر از آن است که در اصل مورد اشاره آمده است.
مثلاً برخی نهادها مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نیز در مواردی مجاز به قانونگذاری شدهاند یا در مواردی برخی نهادها مثل کمیته امداد امام فارغ از مدیریت دولت میتوانند به عنوان یک نهاد مستقل درباره فعالیتهای خود تصمیم گرفته و اقدام کنند.
سخنان دوشنبه شب آقای احمدینژاد در شبکه سراسری سیما نمونه و شاهدی است از رویهای که طی سالهای اخیر در میان دولتمردان رسم شده است. انتقاد از اموری که مسئولیت آن برعهده خود آقایان است. مثلاً وزیر و مدیران ارشد بازرگانی از گرانی و واردات بیرویه گلایه میکنند، وزیر و معاونان وزارت رفاه از فقر و نابرابری شکایت میکنند. سخنان آقای احمدینژاد در انتقاد از سیاستها و اقدامات در برخورد با بدحجابی و پوشش خانمها نیز از این قسم است.وی در این زمینه گفت: «اینها ربطی به دولت ندارد و دولت واقعاً در این مسائل دخالتی ندارد، ما اینها را توهین میدانیم که زن و مردی در خیابان راه بروند و کسی باید بگوید نسبت شما چیست؟ هیچکس حق ندارد در این مورد سوال کند، این به معنای آن نیست که ما نابسامانیهای اجتماعی را نمیبینیم یا نباید اصلاح کنیم بلکه میگوییم این روش، روش درستی نیست. اینها مال دولت نیست و آنها را قبول نداریم و تا آنجا که بتوانیم برخورد و کنترل میکنیم.»
همه این سخنان در حالی توسط احمدینژاد مطرح شده که وی ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع تصویبکننده طرح را برعهده داشته و مسئولیت تمامی تصمیمات از جمله طرح حجاب و عفاف مستقیماً برعهده ایشان است. در این مورد اخیر اتفاقاً پیشنهاددهنده طرح نیز دولت بوده که پس از تصویب، اجرای آن به نیروی انتظامی سپرده شده است. بنابراین اظهار برائت رئیس دولت از مصوبهای که بارها توسط منصوبین وی در شورای امور زنان و خانواده و وزیرکشور منتخب وی تایید و بر اجرای آن پافشاری شده با هر انگیزهای که باشد، پذیرفتنی نیست.
خاطرنشان میسازد وزیر کشور در تاریخ ۲۲ اردیبهشت سال جاری بار دیگر از اجرایی شدن طرح حجاب و عفاف خبر داد و تصریح کرد امسال مردم شاهد برکات این طرح خواهند بود.
به علاوه رئیس قوه مجریه بر پایه قسمی که خورده، موظف است براساس رویههای پیشبینی شده در قانون اساسی و قوانین جاری آنچه را مغایر با حرمت اشخاص میبیند، متوقف کند یا در صورت وجود مستند قانونی نسبت به اصلاح آن اقدام کند.»
گناه سید حسن خمینی
روزنامه آرمان یادداشتی دارد با عنوان گناه سیدحسن خمینی به قلم محمد صالحی که متن آن به شرح زیر است: «حادثه ۱۴خرداد سال ٨۹ جزو حوادث بسیار نادر تاریخ معاصر و نقطه عطفی درجریانات سیاسی کشور عزیزمان است. حال پس از سی سال که خمینی محبوب اکثر دلهای مسلمانان جهان و بالاتر آزادیخواهان جهان و معشوق ملت بزرگ ایران گشت نتوانستند پیشبینی کنند که اهانت به امام و بیت رفیعش باز جزعزت و عظمت بیشتر برای او نخواهد بود اگرچه در آنروز به ظاهر در دفاع از خط امام این حرکت سخیف انجام شد ولی هیچکدام از اینها تامل نکردند که بالاخره این ملت بزرگ و بزرگان این ملت بیت معززش را نیز جزیی از وجودش و خطش میدانند. حسن خمینی که چون ستارهای در آن بیت رفیع درخشید و بعد از رحلت پدر بزرگوارش پس از آن سخنرانی تاریخی در هنگام دفن والد بزرگوارش مورد توجه همه واقع شد. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. آنروز همه مواجه شدند با یک خمینی جوان مملو از فضائل و کمالات. حسن خمینی مردی از تبار روحالله معمار کبیر انقلاب اسلامی. او در حسب و نسب پدری و مادری از نوادر دهر، ولی جدای از این انتساب شخصیت قابل احترامی است. او از بدو ورودش به حوزه با جدیت و تلاش مستمر و با سرعت و دقت نزد استادانی بزرگ تلمذ کرد و هم اکنون از اساتید سطوح عالیه است که در کنار فقه و اصول فلسفه و رجال و عرفان و تاریخ که در همه این علوم صاحب نظر است (تا حدی) جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصاد و زبان انگلیسی را نیز فراگرفت و دارای تالیفات کتب و مقالات علمی متعدد است. او دارای بینش سیاسی عمیق و تفکری ژرف و صاحبنظر در مسائل ایران و جهان و افکار او مورد توجه تحلیلگران و سیاستمداران است. او دارای ایمانی قوی و ارادهای محکم، شجاعتی بی نظیر یا کمنظیر، اخلاقی نیکو و صفات حسنه فراوانی دارد که بعضاً ارثی و خیلی از آنها هم اکتسابی است. این شخصیت با این اوصاف چه کرده بود که باید در روز ۱۴خرداد به او بیادبی شود. اول گناهش انتساب به امام بود. اصلاً گناه حسن خمینی اصل وجودش بود لذا طراحان بر آن شدند تا بلکه در آن روز او را از صفحه محو نمایند آنهم به هر قیمتی اما او مسأله را بخوبی درک کرد و توانست پیروز از آن بیرون آید. همه از آن صحنه بسیار تلخ متأثر گردیدند. اول کسی که به عمق فاجعه پی برد و تفقد و مهربانی نمود رهبری معظم بود و سپس حوزه علمیه که به حق مردانگی کم نظیری از خود نشان داد و ثابت کرد که حوزه وفادارترین به امام است. حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی اولین کسی که در انقلاب ۱٣۵۷ خطاب به جمعیت تظاهر کننده فرمودند توهین به خمینی از قدر او نمیکاهد،در این حادثه به دفاع از امام مظلوم و خمینی جوان فرمودند؛ من عمیقاً متأثرم و متأسفم المرء یحفظ فی ولده که شرح این سخن از زبان این حکیم فرزانه مبحث دیگری را میطلبد. پس از آن مراجع بزرگوار آیات عظام و فقهای حوزه علمیه قم و استانهای سراسر کشور انزجار خویش را از آن حرکت ابراز کرده و اعلام حمایت از امام و بیت عزیزش کردند ولی او میداند که این ابتدای راه است نه انتهای آن. خداوند متعال ناصر و یاور کسانی است که والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا. و اما صحبت آخر با آن بانوی فداکاری که پس از حضرت امام و پدر بزرگوارش و مرحوم حاج احمدآقا تمام دلخوشی او به حسن است، بداند که خداوند به خاطر دعای مادر دردمندش، حسن را در تمام عرصهها و زمینهها ناصر و کمک کار است.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|