یـادداشـتهای شـــــبانه ۴
ابراهیم هرندی
•
یک سال پیش در چنین روزهایی، بخش بزرگی از ملت ایران به جهانیان نشان داد که حکومت انسان ستیز و هستی سوزی که اکنون بنام ملت ایران در جهان آتش افروزی میکند، هیچ پیوندی با بیشترینه مردم آن سرزمین که مردمی آزادی خواه و شادی جوی و آبادی پسند هستند، ندارد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۹ خرداد ۱٣٨۹ -
۱۹ ژوئن ۲۰۱۰
16. به دریا دل زدیم و از بیابان سر در آوردیم
یک سال پیش در چنین روزهایی، بخش بزرگی از ملت ایران به جهانیان نشان داد که حکومت انسان ستیز و هستی سوزی که اکنون بنام ملت ایران در جهان آتش افروزی میکند، هیچ پیوندی با بیشترینه مردم آن سرزمین که مردمی آزادی خواه و شادی جوی و آبادی پسند هستند، ندارد. یک سال پیش در چنین روزهایی، مردم آزادی خواه جهان، در دل و جان، هوادار سیل خروشان ِ جوانان افروختهای بودند که در خیابانهای شهرهای بزرگ ایران خواستار در هم پیچیدن پرونده حگومت ننگین خرافه و خامی بودند. یک سال پیش در چنین روزهایی روی راستین این حکومت دوزخی برهمگان آشکار شد و رفتارها و کردارهای زشت و زننده آن، بسیاری از شیعیان ایران را شرمسار و سرافکنده کرد. یک سال پیش در چنین روهایی، آغاز پایان حکومت خرافه و خامی به شمارش افتاد تا پرونده یکی از پلیدترین حکومتهای ننگین جهان را در هم بپیچد.
***
17. دکان روانشناسی ِ خوشبختی
در خبرها آمده بود که رویدادهای اقتصادی چین در چند سال گذشته، بسیاری از مردم این کشور را به تکاپو برای "خوشبخت شدن"، که همان "پولدار شدن" است واداشته است. گویا خیال خوشبخت شدن درمیان چینیها، تبی آنچنان واگیر و فراگیر شده است که سالی هزاران چینی خوش خیال را راهی بیمارستان و تیمارستان و گورستان میکند. جریان از این قرار است که بسیارانی که میخواهند یک شبه ره صد ساله بپیمایند، همه پس انداز و دارایی و خانه و کاشانه خود را میفروشند و پول آن در بورس سهام سرمایه گذاری میکنند. ناآگاهی از چگونگی کارکرد بازار بورس و افت و خیزهای ناگهانی آن سبب میشود که بسیاری از این سرمایه گذاران، همه دارایی خود را در این قمار ببازند و در پی آن یا دست به خودکشی بزنند و یا راهی بیمارستان و یا تیمارستان شوند.
البته این روزها این بیماری جهانی شده است و در ایران نیز شیادان خوشبختی فروش هر روزه دکانهای تازهای برای خوشبخت کردن مردم در گوشه و کنار کشور باز میکنند. یکی از این دکانها، "دکان ِ روانشناسی خوشبختی" ست که در آن مشتری مادر مرده را با دعوت شدن به خریدن و خواندن کتابهای راهنمای خوشبختی، سی دی های سخنرانی های خوشبختی آور و ده ها ترفند جیب بری دیگر، در پی نخود سیاه فرستاده میشود. برخی این کتابهای " مفاتیح السعاده" امروزی این هاست:
در پی خوشبختی
چگونه خوشبخت شویم
آنچه دختران جوان باید بدانند
راز زناشویی موفق
در راه موفقیت
چشمها را باید شست
ناگفته نباید گذاشت که اگر این دکانها سودی داشته باشد، این سود برای شیادانیست که این گونه بساطها را برای خالی کردن جیب تنگدستان خوش خیال و ساده دل بپا میکنند.
***
18. فریب
دیوی که در آئین تو بود
تندیس رویاهای شیرین ما شد
شوری که در جان ما بود
هیمه دوزخ ایمان تو شد
آسمان از فرشته تهی باد.
***
19. پندارههای نادرست
یکی از شگفتیهای روزگار ما این است که پندارهها ی همگانی نادرستی در ذهن انسان مینشاند که به گمان من ریشه بسیاری از ناخوشیها و کژیها و مژیهای رفتاری و کرداری انسان مدرن است. چند تا ازاین پندارهها را برمیشمارم تا منظورم روشنتر شود.
1. این که هرکسی می تواند و باید خمیره خود را در کارگاههای آمورشی - یعنی دبستان و دبیرستان و دانشسرا و دانشگاه – بورزد و پرورش دهد. شمار فزاینده مردودین و واخوردگان این نهادها گواهی برنادرستی این پنداره است. سرخورد گان سیستمهای آموزشی ، نه تنها بهترین و سازنده ترین دوران زندگی خود را تباه میکنند، بلکه داغی از این شکست بر دل میگیرند که در بسیاری از آنان زمینه ساز عقدههای بزرگی در بزرگسالی میشود. همه کودکان درجاهایی که دسترسی به آموزش وجود دارد، با رویاهای رنگین به دبستان میروند و بسیارانی از این همه، با کابوسهای سنگین، به لشکر بی کاران و خیالبافان میپیوندند.
2. دیگر این که انسان باید همه برآیندها و نیازهای زندگی شهری را تاب بیاورد و خود را برای رویارویی با گرفتاریهای آنها آماده کند؛ خدمت سربازی، گواهینامه رانندگی، کنکور، بچه داری، عیالواری و......،
3. هم نیزاین که فرد باید همه- فن- حریف باشد، از توانایی سوارکردن و راه انداختن ِ کامپیوترگرفته تا باز کردن راه بسته آب در دستشویی. از پرکردن فرمهای اداری تا سخنرانی در جمع.
یکی از این پنداره های نادرست هم این است که هرکسی می تواند بنویسند. درستاست، اگر ابزار کار را داشته باشد میتواند. این کار، ابزار زیادی نمیخواهد؛ قلمی وکاغذی و نویسنده ای و سپس چیزی برای نوشتن. اما در بیشتر نوشته های فارسی، انگاراین دو نیاز آخری – نویسنده و ایده - وجود نداشته است. این که کسی خیال کند که آشنایی با زبانی برای نوشتن به آن زبان بس است، یکی از بزرگترین پنداره های نادرست این روزگار است. از آن شگفت تر این که کسی بدون داشتن سختی برای نوشتن، دست به این کار بزند
***
20. شب شعر
برگزاری شب ِ شعر سنتی غربی است که در جای خودش بسیار پسندیده است، اما در میان ایرانیان شکل دیگری به خود گرفته است. در کشورهای غربی، شعر، تنها یکی از هنرهاست که اگر دست کمی از هنرهای دیگر نداشته باشد، دست بالایی ندارد. شاید بتوان گفت که نمایش و موسیقی جایگاه برتری از شعر در این فرهنگ دارد. در اروپا، شب شعر، گردهمآیی کوچکی از خواهندگان و خوانندگان شعراست. این گردهمآییها ویژه شعر است و در اتاقی و یا سالن کوچک کتابخانه ای برگزار میشود و در آنها نه خبری از آجیل و میوه است و نه موسیقی و تئاتر و گفتگوهای سیاسی. یعنی تنها همان است که باید باشد؛ نشستی و شعری و اندک گفتگویی - شاید - درباره چند و چون ِ چند شعر.
غربیها از این که ایرانیان برونمرزی در مراسم نوزوزی خود شعر خوانی میکنند و یا شب شعری بمناسبت فرارسیدن نوروز برپا میکنند، شگفت زده میشوند. سال نو را چه به شعر! آنچه آنان نمیدانند این است که شعر برای ایرانیان در سراسر تاریخ سرآمد همه هنرها بوده است و همه فلسفه و حکمت و دین و دانش ِ آنان را درخود میداشته است. جهان بینی ایرانی در درازنای تاریخ، از چشم انداز شعر و پندارهها و انگارههای آن درباره هستی شکل میگرفته است. هم از اینرو، شاعری نیز، آبرو و ارجمند ی میآورده است و ایرانیان دیوانهای شاعران بزرگ را در زمره افتخارات تاریخی خود میدانسته اند. در چنان جامعه ای، شعر و شاعری به فضای بسته اتاقی - آنسان که رسم غربیان است - محدود نمی شدهاست. از اینرو ما شب شعر نداشتهایم. البته انجمنهای شعر و محافل انس و الفت ِ شاعران همیشه در سرزمین ما دایر بوده است و هم امروز نیز شاعران همچنان در دوره های هفتگی و یا ماهانه، گرد هم می آیند و شعرهایشان را برای همدیگر میخوانند، اما هرگز کسی نگفته است و یا در جایی نخوانده است که سعدی و یا حافظ بدعوت فلان سازمان در بهمان شهر به شعر خوانی پرداخت.
اکنون آمیزه این دو؛ یعنی سنت شب شعر و اهمیت شعر برای ایرانیان، فضایی پدید آورده است که گهگاه پایانداد آن، مردم را از شعر بیزار میکند. این چگونگی در امریکای شمالی و کشورهای اروپایی که شاعران خود انگیخته فارسی سرا بسیار داریم، روند تند تری دارد. در بسیاری از این نشستها کسانی که نه بینشی شاعرانه دارند و نه دانشی شگفت آور، آبشاری از واژگان درهم و برهم بر دل و جان شرکت کنندگان سرازیر میکنند و با این کار ِ خود،ای بسا بسیارانی را از شعر و ادبیات دلزده و بیزار میکنند.
شعر، حوزه درگیری با خیز و خوابهای عاطفی فردی است و با میتینگهای همگانی جوردر نمیآید و با شبچره و شعبده بازی همنشین نمیشود. شاعری را ابزار خود نمایی و میدانداری نباید کرد. شاعران ِ "همیشه - در- صحنه"، انگلهای ادبیات هستند. شاعری را با بند بازی و باند بازی کاری نیست.
***
21. ســــکولار
....از زمانی که بهوش آمده بود، یک سر به خدا و به پیر و پیغمبر بدوبیراه میگفت. البته پزشکاش گفته بود که ضربه مغزی هزار و یک پسآیند دارد، از افسردگی گرفته تا غش و ضعف و خواب و بیخوابی. گفته بود که تازه از اغما که بیرون بیاید، میزان ناکارگیاش آشکار میشود. همه اینها را گفته بود اما نگفته بود که بیمار پس از بهوش آمدن، به خدا و پیغمبر بند میکند و حسابی ضد انقلاب میشود!
بیبی سخت نگران جان پسرش بود و هنگامی که از درگاه خدا و پیغمبر ناامید شده بود، دست بدامن آقای مرآتی، آموزگار دبستان روستا شده بود. آقای مرآتی در کمک به مردم روستا شهره بود و با آن که به بی بی گفته بود که چیزی درباره علم پزشکی نمیداند، اما بیبی از او خواسته بود که هرجوری شده یکبارهمه کتابهای عالم را ورق بزند و ببیند که چه بلایی سر پسرش آمده است.
آقای مرآتی اول از این خواهش ِ بیبی خندهاش گرفته بود، اما بعد ناگهان دریافته بود که خب، با کمک گوگل فارسی میشود اطلاعاتی در این باره بدست آورد. آخه آقای مرآتی وبلاگ نویس هم بود و شبها تا نیمه، مثل سگ پاسوخته – البته از نوع مجازیاش – از این وبلاگ به آن وبلاگ میرفت و گهگاه به داد و ستد لینک هم میپرداخت.
حالا بیبی آمده بود که جواب را از آقای مرآتی بگیرد. آقای مرآتی هم خیلی جدی گفت که؛ بیبی، من چندین بار این رفتار پسرت را در گوگل فارسی سرچ کردم. چیزی که براساس نوشتههای فارسی در اینترنت دستگیرم شد، اینه که به کسی که به خدا و پیغمبر بدوبیراه میگه، "سکولار" می گویند. پسرت احتمالاً این مرض را گرفته. مرض خطرناکی هم نیست، اتفاقاً مد روزه. برو خدا را شکر کن.
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com
|