آیا جنبش سبز فراطبقاتی است؟ - گفتگوی دویچه وله با دکتر سهراب بهداد

نظرات دیگران
  
    از : بهروز ماهان

عنوان : ‎""جنبش سبز‎"" با جنبش تغییر فرق دارد
جنبشی به نام جنبش سبز مردم ایران و متحدی به نام جنبش تغییر مردم ایران :
۱- ‎""جنبش سبز‎"" با جنبش تغییر فرق دارد (کاش اسم این جنبش ، جنبش ‎"" تغییر‎"" بود ) در آن صورت گویا تر ، موثر تر ، شفاف تر ، استوار تر ، اتحاد گرا تر پیش به سوی هدف میرفت
۲- بیش از ۷۰ در صد جمیعت ایران جوان هستند اکثریتی از آنها بعد از انقلاب به دنیا آمده اند مردمی هستند که تغییر کرده اند و مردمی که تغییر میخواهند . قانون اساسی جدید میخواهند . قانون اساسی قدیمی سال ۱۳۵۷ را مربوط به نسل خود نمیدانند آنها میگویند که پدران ما ، برای نسل خود و دوره زندگی خود ، قانون اساسی و یا مدل زندگیشان را ؛ آنطوری که خواستند انتخاب کردند یا به آنها تحمیل شد ما میخواهیم که قانون اساسی و مدل زندگیمان را خودمان ، آنطوری که میخواهیم انتخاب کنیم . و این حق آنهاست هر ملتی در هر دوره ای ، باید خود؛ راه و روش زندگی خود را تصمیم بگیرد و قانون اساسی خود را به تصویب برساند لذا آنها میخواهند که نظام را تغییر دهند و نظام هم باید تغییر کند میخواهند که دولت و نظام و حکومت را تغییر دهند تا به توانند بر مبنای دلخواهشان زندگی کنند.
۳- در ریاضی ، مجموعه ها دارای قواعدی هستند اشتراک مجموعه ا، ب ، س ، د، در ریاضی ، قسمت مشترک آنهاست لذا جنبش سبز هم که یک مجموعه از افراد و قشر ها و مردم ایران هست فصل مشترکی دارد که فقط حول چند مساله تنظیم شده است خوش خیالی است که افتراقات آنرا نبینیم بحثی نکنیم و هر کس به خیال خود ، فکر کند که در جنبش سبز هست و یا عده ای فکرمی کنند که جنبش سبز مال آنهاست.
بدون اینکه منشوری از آن ترسیم شده باشد هر کس ، خواسته خود را در آن میبیند در حالیکه این تصوری اشتباه است باید فقط خواسته مشترکی که آن هم در منشوری به امضا همه میرسد خواسته جنبش سبز اعلام شود و باقی خواسته های هر گروه ، یا احزاب ، به خودشان ربط دارد .
۴- جنبش سبز حول سه حق شهروندی آزادی بیان، آزادی اجتماعات و انجمن سازی، و انتخابات آزاد بدون تقلب انتخاباتی ، و( شا ید هم تغییراتی اندک در قانون اساسی) ، همگان را در خود ، اکنون جا داده است تا کنون منشوری که متفق قول به امضا برسد حصول نیافته است در حالیکه آقایموسوی اجرای بلامناز ع قانون اساسی را ، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد مطرح میکند ولی جوانان این قانون اساسی را مربوط به دوره پدرانشان میدانند که باید تغییر کند .
۵- جناب سالاری به درستی گفته اند که : برای یک فرد دموکرات امروزی این ظرف هویت (ایرانی- اسلامی) باز هم سنتی، متعلق به گذشته و بازدارنده است. معیارهای هویت ساز امروزی همان موازین جهانشمول دموکراسی و حقوق بشرند که در سطح ملی، موید و مستلزم رسمیت یافتن حقوق برابر شهروندی اند.
هوویتی با ظرف ( ایرانی- اسلامی) یا هوویتی با ظرف ( ایرانی - فقط فارسی یا ترکی یا کردی ) و یا ( ایرانی-نژادی آریایی ) یا هوویتی با ظرف ( ایرانی -شاهنشاهی) نمیتواند مبنای جنبش تغییر باشد همگی ساختگی است اگر هم در زمانی به هر علتی در دوره ای از تاریخ بر ایرانیان مسلط شده اند بوده اکنون نیازی به ادامه آن نیست و به موضوع ای تاریخی و موزه ای، تبدیل شده است و یا خواهدشد.

به عبارت دگر هویت ایرانی مانند هویت هر کشور دیگری در عصر امروزی دیگر از وابستگی به مولفه های : نژاد ، قوم، رنگ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی ، ملیت ، و ... را باید خلاصی یابد د و مولفه های هویت جدید انسانی - ایرانی در ظرف : ( ایرانی- حقوق بشری- حقوق انسانی و شهروندی- حقوق دموکراسی- حقوق فدرالی- حقوق آزادیخواهی- حقوق توزیع و پخش قدرت - حقوق اجتماعی - جمهوری خواهی ) را معیار هویت خود قرار دهد و تشکیل دهد و یا تشکیل خواهد شد که به حقوق همه ایرانیان بیاندیشد و به نژاد و رنگ و مذهب و دین ، و عقیده و قوم و جنس وغیره بستگی نخواهد داشت .ایران متعلق بهمه ایرانیان هست را بیاموزیم
۶- شعار ‎"" ایران برای همه ایرانیان است‎"" با شعار ‎""هویت ایرانی-اسلامی‎"" هماهنگی ندارد . ضمن اینکه اجازه نقد دین و مذهب هم باید وجود داشته باشد .
۷- جنبش ‎"" تغییر‎"" باید به موازات جنبش سبز تشکیل و متحد با آن ، تا حصول اهداف جنبش سبز پیش رود
تغییر در راه است به تغییر بیاندیشیم
۲۹۴۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣٨۹       

    از : چه کسی جنبش سبز را کشت؟

عنوان : وقتی جنبش سبز مرد چه خواهید داشت؟ مرگ جنبش سبز به نفع کیست؟
این دست مقاله ها و گفتگوها در راستای سیاستی است که در صدد تضعیف هر چه بیشتر جنبش سبزاست، تاکنون سود این سیاست فقط به رژیم رسیده و بس. این چه سیاستی است که ضربه اش به ۷۵ میلیون ایرانی خورده و می خورد؟

آیا این درست است وقتی میلیون ها ایرانی خطر کرده و قربانی داده و می دهند تا تغییری بنیادین در ایران برای همه بوجود آورند را نه تنها پشتیبانی نکنیم که آنرا تنبیه هم بکنیم، آنهم به صرف اینکه این جنبش به یک طبقه خاص تعلق دارد؟ آیا این درست است که پشتیبانی از جنبش سبز را مشروط به توافق هایی صنفی کرد که در شرائط کنونی ایران امکان ناپذیر است؟ آیا این درست است که در این برهه زمانی مرتب بهانه بتراشیم و جنبش سبز را تحت چنان فشاری بگذاریم تا نابود شود، آنوقت چه خواهیم داشت بجز جنازه ی جنبش سبز و یک هیچ بزرگ در مقابل خود؟ آیا شما فعالان سیاسی فکر نمی کنید که فردای مرگ جنبش سبز کالبد شکافی جنازه این جنبش، درباره چگونگی به قتل رسیدنش چه مقاله ها و کتابهایی نوشته خواهد شد و از مسئولان قتل آن بازخواست خواهد شد؟ چه جوابی خواهید داد، آیا جوابی خواهید داشت که بدهید یا در گوشه در این کره ی خاکی پنهان شده و در انزوای کامل جان به جان آفرین خواهید سپرد؟ مرگ این جنبش فقط به نفع رژیم خواهد بود؟ تکلیف خود را روشن کنیم، در رابطه با جنبش سبز مردم ایران، آیا با مردم هستیم و یا با رژیم. گفتار و کردار سیاسیون در رسانه ها به ما نشان داده و خواهد داد که با رژیم هستند و یا با جنبش سبز.

وقتی جنبش سبز مرد چه خواهید داشت؟ مرگ جنبش سبز به نفع کیست بجز رژیم و مشتی فرصت طلب؟
===============================

۳۱ سال افسوس خوردیم که ایکاش به حرفهای زنده یاد بختیار گوش کرده بودیم تا به این روز سیاه نمی افتادیم. جنبش سبز، شاپور بختیار دیگریست که اگر به ندایش گوش فرا ندهیم در آینده ای نه چندان دور پشیمان خواهیم شد. آنوقت افراد معمولی مثل من و شنا نظر دهنده گرامی باید نگاهی درونی بخود خواهیم کرد و از خود خواهیم پرسید که آیا وقتی کاری از دستم برمی آمد بکنم برای جنبش سبز کردم و وجدانا راحتم، و یا مسئولیتی که بر دوش من بود را به دیگران واگذار کردم چون خود را عددی نمی دانستم و یا وقت و حوصله نداشتم. آنچه در وحله ی اول لازم است زنده نگاه داشتن و قدرتمند کردن بدنه اصلی جنبش سبز است که سکولار و خواستار تغییر رژیم است. اجازه ندهیم که اعمال غیر مسئولانه ی گروههای سیاسی مثلا آپوزیسیون چنین تبلیغات گسترده ای را علیه این بدنه ی اصلی این جنبش بکنند و اینچنین القا کنند که جنبش در موسوی و کروبی و طبقه مرفه و مناطق بقول اینها فارس نشین خلاصه می شود. این یک دروغ بزرگ است چون بدنه اصلی جنبش سبز بدنبال تغییرات بنیادین سیاسی در ایران است که یکایک شهروندان ایرانی از آن بهره مند می شوند. آزادی بیان باید اول برقرار شود تا بتوان نیازهای صنفی را مطرح کرد. هر فعال سیاسی اینرا بخوبی می داند ولی تاکنون هیچکدامشان نه تنها این فرمول ساده را در هیچ جا بیان نکرده اند که در صدد بوده اند که ما ندانیم. فقط از خود سئوال کنید که آیا اگر آزادی سیاسی نباشد می توان طلب حقوق صنفی را اصلا مطرح کرد. نظام هر اعتراض صنفی را در این ۳۱ سال با اتهام واهی بخطر انداختن امنیت نظام سرکوب کرده است. حال اگر آزادی بیان باشد، همه ی اتهام زنی های از این دست برای سرکوب مردم از بین می رود و رژیم خلع سلاح می شود. آزادیهای سیاسی باید اول باشند که بدون ترس بتوان مطالبات صنفی خود را مطرح کرد.
۲٨۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : درک ایده آلیستی از موجودیت و عمل طبقه کارگر
آیا طبقه کارگر در ایران نقش خاصی متمایز با سایر طبقات در ایران بازی می کند؟ و این نقش خاص از چه چیز ناشی می شود؟ مقالاتی از این دست و نویسنده آن کماکان، بدون توجه به ساختار اجتماعی اقتصادی آن، و صرفا بر اساس کلیشه ها ذهنی این نقش را برای طبقه کارگر، اگر بتوان تعریفی از کارگران ایران به عنوان یک طبقه اجتماعی ارائه داد، قائل است. حتی بر فرض این که در دوران مدرن طبقه کارگر نقشی همچنان قدرتمند در صحنه سیاسی بازی می کند سه علت را می توان برای آن ذکر کرد: نخست گستردگی طبقه کارگر در جوامع کلاسیک سرمایه داری که در آن ها کارگران بیشترین تعداد را تشکیل می دهند، دوم نقش حیاتی و محوری آن ها در پروسه تولید کالاهای مادی و معنوی که به آن ها موقعیتی بی بدیل می دهد، و سوم ماهیت اجتماعی تولید در جامعه سرمایه داری که باعث برهمکنش بخش های متفاوت طبقه کارگر شده و عمل طبقه در سطح ملی را ممکن می کند. حال باید دوستانی که رسالتی پیامبرگونه برای طبقه کارگر ایران قائل هستند توضیح بدهند این سه فاکتور را چگونه می بینند. از نظر اینجانب اولا طبقه کارگر در ایران، کشوری با ساختار سرمایه داری وابسته و اقتصاد نفت محور هیچگاه اکثریت عددی را تشکیل نداده علی الخصوص که در سال های اخیر طبقه کارگر به نوعی آب رفته و هزاران واحد تولید تعطیل و پرولتاریا را به کاسبکارانی از قبیل راننده ، دستفروش و دکه دار و غیره تبدیل کرده است، دوم، طبقه کارگر ایران، به دلیل نفت محور بودن اقتصادش و میل آن به واردات و نه تولید، فاقد نقش حیاتیی است که کارگران در کشورهای کلاسیک سرمایه داری و حتی کشورهای سرمایه داری وابسته که اقتصاد تک محصولی ندارند می باشد. سوم آن که سرمایه داری در ایران چون تاریخا ظهوری درونگرایانه نداشته و شاخه های گوناگون آن بیشتر طبق نیازهای انحصارات عظیم سرمایه داری جهانی در دهه ۵۰ شکل گرفته فاقد ارتباط ارگانیک می باشند که برهمکنشی آنی و متقابل را بین آن ها ممکن سازد که به طریق اولی به کارگران ایران پیوستگی لازم برای عمل اجتماعی در عرصه ملی را بدهد. در ایران تنها بخشی از طبقه کارگر که نقشی متفاوت دارد کارگران صنعت نفت می باشد که آن هم معمولا توسط حکومت ها به نوعی راضی نگه داشته می شود تا از شرکت در جنبش های اعتراضی منصرف شود. بنابراین تصور یک رسالت ویژه برای طبقه کارگر هنوز در درک ایده آلیستی دوستان از تاریخ و اجتماع را دارد. آن ها هنوز به جای نگاه به واقعیت های صلب و سخت از یک سری مفروضات که به نظر خودشان قطعی است شروع می کنند و نتایج اتوپیک خود را یکی پس از دیگری بر آن ها بنا می گذارند.
۲٨۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : درک ایده آلیستی از موجودیت و عمل طبقه کارگر
آیا طبقه کارگر در ایران نقش خاصی متمایز با سایر طبقات در ایران بازی می کند؟ و این نقش خاص از چه چیز ناشی می شود؟ مقالاتی از این دست و نویسنده آن کماکان، بدون توجه به ساختار اجتماعی اقتصادی آن، و صرفا بر اساس کلیشه ها ذهنی این نقش را برای طبقه کارگر، اگر بتوان تعریفی از کارگران ایران به عنوان یک طبقه اجتماعی ارائه داد، قائل است. حتی بر فرض این که در دوران مدرن طبقه کارگر نقشی همچنان قدرتمند در صحنه سیاسی بازی می کند سه علت را می توان برای آن ذکر کرد: نخست گستردگی طبقه کارگر در جوامع کلاسیک سرمایه داری که در آن ها کارگران بیشترین تعداد را تشکیل می دهند، دوم نقش حیاتی و محوری آن ها در پروسه تولید کالاهای مادی و معنوی که به آن ها موقعیتی بی بدیل می دهد، و سوم ماهیت اجتماعی تولید در جامعه سرمایه داری که باعث برهمکنش بخش های متفاوت طبقه کارگر شده و عمل طبقه در سطح ملی را ممکن می کند. حال باید دوستانی که رسالتی پیامبرگونه برای طبقه کارگر ایران قائل هستند توضیح بدهند این سه فاکتور را چگونه می بینند. از نظر اینجانب اولا طبقه کارگر در ایران، کشوری با ساختار سرمایه داری وابسته و اقتصاد نفت محور هیچگاه اکثریت عددی را تشکیل نداده علی الخصوص که در سال های اخیر طبقه کارگر به نوعی آب رفته و هزاران واحد تولید تعطیل و پرولتاریا را به کاسبکارانی از قبیل راننده ، دستفروش و دکه دار و غیره تبدیل کرده است، دوم، طبقه کارگر ایران، به دلیل نفت محور بودن اقتصادش و میل آن به واردات و نه تولید، فاقد نقش حیاتیی است که کارگران در کشورهای کلاسیک سرمایه داری و حتی کشورهای سرمایه داری وابسته که اقتصاد تک محصولی ندارند می باشد. سوم آن که سرمایه داری در ایران چون تاریخا ظهوری درونگرایانه نداشته و شاخه های گوناگون آن بیشتر طبق نیازهای انحصارات عظیم سرمایه داری جهانی در دهه ۵۰ شکل گرفته فاقد ارتباط ارگانیک می باشند که برهمکنشی آنی و متقابل را بین آن ها ممکن سازد که به طریق اولی به کارگران ایران پیوستگی لازم برای عمل اجتماعی در عرصه ملی را بدهد. در ایران تنها بخشی از طبقه کارگر که نقشی متفاوت دارد کارگران صنعت نفت می باشد که آن هم معمولا توسط حکومت ها به نوعی راضی نگه داشته می شود تا از شرکت در جنبش های اعتراضی منصرف شود. بنابراین تصور یک رسالت ویژه برای طبقه کارگر هنوز در درک ایده آلیستی دوستان از تاریخ و اجتماع را دارد. آن ها هنوز به جای نگاه به واقعیت های صلب و سخت از یک سری مفروضات که به نظر خودشان قطعی است شروع می کنند و نتایج اتوپیک خود را یکی پس از دیگری بر آن ها بنا می گذارند.
۲٨۴۲۶ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨۹       

    از : bahram ـــــــ

عنوان : ----
سلام. وفاق عزیز منظور من از خارج نشینیان فقط نقد کسانی بود که از نظر من با واقعیت های موجود در ایران آشنا نیستند و البته بجز این نا آشنایی اصولا میل و گرایش آنها از نظر طبقاتی همسو با زحمتکشان نیست. الیبته سخنان شما را هم درست میدانم و من هم باید در استفاده از کلمات دقت زیادی بخرج دهم که هم اشتباه فهمیده نشوم و هم آب به آسیاب دشمنان مردم زحمتکش نریزم. تشکر میکنم از تذکرتان.
۲٨٣۶۲ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣٨۹       

    از : وفاق

عنوان : تذکری به بهرام نویسنده اولین کامنت
بهرام با سلام من می خواستم به شما تذکر بدهم که دشمنی اتان با چپ ها با عناوینی نظیر «مدعیان چپ خارجه نشین» و ...، کاملا روشن است. این حق شماست که با این یا آن گرایش مخالف باشید و بی اگر و مگر از رهبر خودتان تبعیت کنید و پیروی نمائید. با این وجود بایست بدانید برخی نسبت هایی را که می دهید دارای بار معنایی معینی هستند که از باور ها و فرهنگی شناخته شده بر می خیزند. چپ را می توانی نقد کنی البته نه با برداشت های فله ای بلکه مستند. اما نسبت خارجه نشین به آن دادن در این شرایطی که بیشترین نزدیکی ارتباطی و عاطفی بین خارج و داخل هست و ضروری نیز هست، منعکس کننده تحت تاثیر بودنت از مفاهیمی نظیر «غرب زدگی»، «تهاجم فرهنگی» و ... بعنوان ارزش برای شماست. در میان کسانی که در خارج هستند بسیارند آنانی که زندگی و مبارزه مردمشان را در داخل با علاقه دنبال می کنند و از زندگی و مبارزه مردم جوامع محل سکونتشان بهره می گیرند تا بتوانند برای میهن خود مفید باشند. این افراد را با وصله «خارجه نشین» بدنام کردن، نه منصافانه و نه ترقیخواهانه و نه آزادیخواهانه است. برخوردی ارتجاعی است. من تعبیری را یاد آوری کنم که چندی پیش آقای شریعتمداری (فررند آیت اله شریعتمداری که توسط خمینی و طرفدارانش ناجوانمردانه متهم و مجازات شد) در سخنرانی مطرح کرد . درست است که فعالینی که در داخل هستند در زمینه هایی اطلاعات و شناختی دارند که از آن ها مبارزانی که در خارجند برخوردار نیستند، ولی این ها نیز به اطلاعات و شناخت هایی از محیط جهانی که تحولات ایران را متاثر می کنند، دست می یابند که آنان ندارند. کسی که در حوض است سردی آب را حس می کند که آنی که خارج است نمی تواند. ولی او که در خارج از حوض است از احوالی که در اطراف حوض می گذرد شناخت دارد که آن اولی ندارد. بهر جهت من نمی دانم که این گفته ها برای بهرام چقدر می توانند مفید باشند. چون در هر صورت ظرفیت درک و فهم نیز نمی تواند ارادی تغییر کند. تنها می توانم آرزو کنم که افراد ملت ما را خودپرستی کور نکند. ما به یک برداشت مشترک ملی برای زندگی مشترک با هم نیاز داریم.
۲٨۲۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : بهرام ـــ

عنوان : طبقه متوسط
سلام.همانطور که شما گفتید "علت محوری اعتراض‌ها، حق رای، انتخابات، حقوق بشر و آزادی بوده است." این ها خواست طبقه کارگر ایران هم هست. حق نشکیل تشکلهای مستقل کارگری در چهارچوب آزادی احزاب و آزادی تشکل همه طبقات مخالف استبداد میگنجد. معنا ندارد که طبقه کارگر فقط از حق نشکیل سندیکا دم زده خواهان آزادی همه تشکلهای مردمی نباشد و خود را منزوی کند. در هیچ جنبش وسیعی فقط روی خواست یک طبقه نکیه نمیشود. جنبش سبز هم یک حرکت ملی و آزادیخواه ودر مقابل استبداد است و تمام طبقاتی را که از استبداد رنج میبرندرا در بر میگیرد. محدود کردن آن به یک طبقه تضعیف جنبش است . البته طبقه کارگر باید بکوشد خواستهای عدالت خواهانه را به خواستهای محوری جنبش فرا رویاند. واین تنها با شرکت هرچه وسیعتر وفعالتر در همین جنبش سبز میسر است نه با دوری از این جنبش وانزواگرایی به بهانه ایچاد صف مستقل.
بر خلاف نظر شما که" رهبران جنبش تاکنون علاقه چندانی به طرح مسائل آنها(کارگران) نداشته‌اند.... ودر رهبری آن(جنبش سبز)، مسئله عدالت اجتماعی کمتر مطرح بوده است."، علاقه رهبران این جنبش و نفع آنها در بسیج کارگران بیش از بسیاری از مدعیان چپ خارج نشین بوده است. تا همین چند وقت پیش گردانندگان همین سایت و سازمانهای آنها در طبل خصوصی سازی و رشد سرمایه داری با صدای اتفاقا بسیار بلندی میکوبیدند. این تنها موسوی بود که در مناظره های انتخاباتی با این نوع خصوصی سازی و تغییر اصل ۴۴ قانون اساسی از طرف آقای رهبر، بدون رجوع به نظر مردم ، مخالفت کرد. متاسفانه همین چپهای خارج کشوری، بعنوان دفاع از مدرنیسم و اینکه دمکراسی تنها در سیستم سرمایه داری امکان پذیر است و سرمایه و رقابت باید آزاد باشد، نه تنها از خواست طبقه کارگر (که در همه جای دنیا مخالف این طور خصوصی کردنها بوده واساسا معتقد به ایجاد محدودیت برضد سرمایه داری هستند) دفاع نمیکردند ، بلکه بر عکس کاملا در موضع مخالف قرار داشتتند و هنوز هم دارند. خوشبختانه اکنون پس از رو شدن گند سرمایه داری جهانی که هر کنترلی بر سرمایه توسط دولت(نماینده مردم. نه هر دولتی) را مخل آرادی تفسیر میکرد، اینان نیز فتیله را پائین کشیده اند. این تنها موسوی بود که به صراحت از واردات بی رویه که بنیان اقتصادی جامعه را به نابودی کشانده مخالفت کرد. من تا حال ندیدم که این دوستان مدعی چپ حتی یک خط مطلب در ضرورت کنترل بازرگانی خارچی و ایجاد محدودیت لازم برای تجار در جهت منافع طبقات زحمتکش چیزی نوشته یا گفته باشند. متاسفانه بسیاری از اصلاحطلبان بخصوص در دوره آقای خاتمی نیز با همین اندیشه ها همراه بودند. وانگار با همین بظاهر چپهای خارج کشوری برای ادغام هرچه بیشتر اقتصادایران در سرمایه داری بی لگام جهانی مسابقه میدادند.امیدوارم از این حرف من برداشت نکنید که خواهان انزوای اقتصادی و دیوار بدور خود کشیدن هستم. بحث من کنترل سرمایه وراهبری آن به نفع طبقات زحمتکش اکثریت جامعه است ونه نفی ان بطور کلی و فله ای.
ضمنا در قضیه اسلامشهر هم فقط یک روزنامه بود که علیه سیاست رشد سرمایه داری و تعدیل اقتصادی رفسنجانی که عملا اجرای رهنمود های بانک جهانی وباصطلاح آزادسازی اقتصادی بود ، موضع میگرفت. آنهم روزنامه سلام بود که بعد ها توقیفش کردند . اصلاروزنامه های اصلاحطلبانی در کار نبود . مگر اینکه روزنامه همشهری آقای کرباسچی و یکی دوروزنامه خوشگل پشگل مدعی مدرنیسم سطحی را اصلاحطلب قلمدادکنید. روزنامه سلام هم خط چپ مذهبی داشت. در انزمان همین خارجنشیان مدعی چپ فقط از لحاظ سیاسی با رفسنجانی مخالف بودند ولی از نظر اقتصادی همان سمتگیری را داشتند و دردفاع از سرمایه داری جهانی و رقابت آزاد کاسه داغتر از آش بودند.
در باره قضیه طبقه متوسط هم به چند نکته اشاره میکنم. اتفاقا مدعیان چپ خارج از کشور بیش از دیگران در بوق فراطبقاتی بودن این جنبش میدمند که دوری خود را از اندیشه های طبقاتی توجیح کنند. گویا طبقاتی دیدن جامعه امری سنتی و درتضاد با مدرنیسم است. اصرار خاصی دارند که این جنبش را تنها محدود به طبقه متوسط جابزنند تا بدین وسیله روگردانی خود از مارکسیسم را موجه جلوه دهند. تبیین آنان از طبقه متوسط هم بسیار ذهنی و متناقض است. قبل از این جنبش سبز،به عنوان مخالفت با حکومت، دائم مطرح میکردند که حکومت فقر را توسعه داده وطبقات متوسط را فقیرکرده و عملا طبقه متوسطی وجود ندارد. بعد از جنبش سبز معلوم نشد این طبقه معدوم شده جگونه به یکباره چنان رشدی کرد که همه اعتراضات موجود اجتماعی به این طبقه نسبت داده شده و مدالها بر گردنش آویزان کردند. تا آنجا که من فهمیده ام این دوستان طبقه اجتماعی را فقط باگرایشات ذهنی توضیح داده و کاری با عینیت ندارند. در تعیین معیار طبقات، کاری به جایکاه آنان در هیرارشی اجتماعی، میزان و شیوه کسب در امد و چگونگی بهره وری از کل درامد اجتماعی ندارند. برای آنها تنها معیار مخالفت افراد با جنبه مذهبی حکومت است که بر گردنش مدال مدرنیسم و متوسط بودن بیاویزند. رضا پهلوی را هم طبقه متوسط جا میزنند که نزدیکی سیاسی خود با وی را توجیح کنند.
کارمندی که چندرغاز در آمد دارد و بعضا برای گذران زندگی مجبور به ارتشاء، جرء طبقه متوسط نیست. مگر حقوق یک معلم چقدر است که بشود اورا جزء متوسطین جا داد.؟ پرستار با آن مختصر حقوقش جزء طبقه متوسط است؟حتی اگر استاد دانشگاه هم باشی، چندان مزدی نمیگیری که از فقر رهایی یابی. مگر این که از قبل، از پدر مادر، خانه ای ، ملکی، چیزی، داشته باشی که اجاره خانه نپردازی و یا به نوعی از آن بعنوان سرمایه دربازار، در خرید و فروش یا بساز بفروشی و دلالی استفاده کرده و کسری بودجه خود را جبران کنی. امروزه در ایران حتی یک پزشک یا مهندس اگر حقوق بگیر باشد، و متکی به ارث خانوادگی نباشد، جندان عایدی ندارد که گلیمش را از آب بیرون کشد. من این گونه افراد را جزء طبقات زحمتکش اجتماعی میدانم که تنهایا بطور عمده بافروش نیروی کار خود امرار معاش میکنند . اینان طبقه متوسط نیستند. مذهبی بودن یا نبودن هم معیار تعیین طبقات نیست. گرچه موضعگیری سیاسی اجتماعی افراد میتواند در همسو شدن با منافع این یا آن طبقه اجتماعی موثرباشدولی این به معنای نفی موجودیت عینی طبقات، فارغ از موضع گیری این یا آن فرد نیست. در جامعه ما چه بسیارهستند سرمایه دارن و تجار وزمین بازانی که دل خوشی هم از جنبه های مدهبی حکومت ندارند ولی عملا از این سیستم اقتصادی اجتماعی سودهای افسانه ای میبرند و در مقابل یک دولت ملی متکی به طبقات زحمتکش چه مذهبی و چه غیر مذهبی قرار داشته و در اینده هم بیشتر خواهند داشت. وبا تعمیق جنبش بسمت منافع زحمتکشان مخالفت خواهند کرد. از نظر من طبقه متوسط ایران امروز، از نظر میزان در امد، که بشود به آن لفظ متوسط را اطلاق کرد، کسانی هستند که از زمان شاه و قبل از انقلاب امکانات متوسط زندگی کم دردسر داشته اند که یا آنرا بر حسب مقتضیات روز حد اقل حفظ کرده و یا گسترش داده اند. (مثلا ملکی، مغازه ای، کارخانه ای، خانه ای، چیزی که برای کسب در امد بر حسب اقتصاد عمدتا و به ناچار بر پایه دلالی امکان استفاده از آن میسر بوده است. . )کسانی که در زمان جمهوری اسلامی موفق به بالارفتن از هیرارشی اجتماعی شده و امروز وضع متوسطی دارند، تفریبا غیر ممکن است از سیستم اقتصادی مریض و بغایت ارتجاعی دلالی و رانت خواری و استثماری جمهوری اسلامی، بشکل مستقیم یا غیر مستقیم ، بعنوان نردبان این ترقی استفاده نکرده باشند. اکثرشان هم بر خلاف تصور خارج نشینان افرادی هستند که چندان نزدیکی با دین و مذهب ندارندویا مذهبی عرفی هستند و نه ایدولوژیک. کافی است گشتی در جامعه بزنید تا به چشم خود ببینید. من باور نمیکنم این همه آدمی که در دوبی شرکت دارند و دائم در حال واردات به ایران همه از کله گنده های رژیمی و یاران مستقیم عسگر اولادی که سهم شیر را میبرند، هستند. سهم شغال، بر خلاف منافع ملی زحمتکشان نصیب مدرنیست کراواتی هایی میشود که دل خوشی هم از حکومت مذهبی ندارند.در آخر تکیه میکنم که منظورم از این بدگویی سرکوب کردن این افراد نیست. باید در قانع کردن آنان و همه بکوشیم که ایران آینده باید بر اساس کار و تولید ثروت ناشی از کار سازمان یابد. این به نفع همه و اسوده خاطر زندگی کردن این متوسطین عزیزهم هست.
۲٨۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨۹