حمله ی اوباش به کروبی در دانشگاه صنعتی شریف - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : ئه ساس ژین بسکه، وه شی بُوَد ۱ --- به آیین ِ خرد خوشی بُوَد، اگر زخمدار است ز نا بخردان آدمی --- بیایید شویم ما کنون مرهمی
باید مرهمی باشیم برای دردمندان، برای دایه سلطنه های عزیز. باید در عین مبارزه مبلغ اندوه نباشیم، باید آیین شادی را بپراکنیم تا به قلب اردوی غم زده باشیم. و این هنر بزرگ مبارزان است.
باید گاه ترانه گردیم، باید عاشقانه تا بیکرانه کردیم؛ تا سیاست را هرچه بیشتر مردمی سازیم. دیدم با تمسخر نوشته بودید ... که شعر و عشق و عاشقی و ...! من کارم زندگی را ترانه آجین کردن است. این فریاد من است. من با دهان شعر فریاد می کنم. در ضمن سروده برای کردستان پاره پاره و رنجدیده نیز فراوان دارم. منظومه ی هاوار را نوشته ام، رنج نامه ی رویا طلوعی را سروده ام. برای فرزاد کم نظیر و بزرگ فراوان نوشته ام. به امید روزی که رنج مردم ایران پایان بیابد و کردستان رنجدیده و خون آلود نیز حالی دگر یابد برای زندگی کردن؛ برای زیبا، شاد، آرام و خوشبخت زندگی کردن.
۲٨۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : در شکوه و عمق آدم ها بسی دریا بُوَد --- گر به اعماق اش روی، دریا ترا همراه بُوَد
پروین کرد عزیز سلام
ممنونم از توضیحات صادقانه ی شما، و این را نیز بدانید که من با شما هیچ مخالفتی ندارم. من همه ی زندگی ام را برای حق طلبی داده ام. و رنجی را که من در این راه برده ام و می برم، نصیب کمتر کسی در جهان شده است. من آدمی متملق نیستم. آزادگی برای من یک شعار نیست، ستون زندگی من است. به فلان شیخ بی عمامه و با عمامه نیز دل خوش نمی کنم. اما تغییر را می ستایم و این به معنی پیروی من از فلان و به همان شخص نیست، این گویای شناخت من است از جامعه. جامعه ای که گاه به شکل عجیب و باور نکردنی ای طرح نوع در می اندازد. شما مطمئن باشید که اگر حتی کروبی و موسوی - در صورت پیروزی - بخواهند دیکتاتوری کنند، دیگر نمی توانند. من برای این سخن خود دلایل فراوان دارم. پس تضعیف امروز این دو، آب به آسیاب آدمشکان ریختن است. حرف من این است. من امید زیادی از اینکه کروبی و یا موسوی بتوانند ملت ایران را نجات دهند ندارم، اما از این دو شخصیت به عنوان کسانی که به مردم پیوسته اند دفاع می کنم. این وظیفه ی تاریخی من است. این وظیفه ی انقلابی من است. همین. پیوستن اینان به مردم از درون تکانی ایجاد کرد که من و شمای شیدا و عاشق مردم از بیرون هرگز نمی توانستیم ایجاد اش کنیم.
این گویای آن است که دریای سیاست گاه خیلی عمیق تر از آن است که ما رویش را می بینیم. تاکتیک های زندگی گاه عین استراتژی هستند. من یک انقلابی ام. وجودم پر از شور و عشق به مردم است. اصلاً راست گرا و حکومت گرا نیستم، هرگز نبوده ام. اما با ساده کردن راه مبارزه نیز مخالفم. و این بحث می تواند ساعت ها ادامه یابد، که در این اندک نمی گنجد. ولی این سخن به معنی بستن این بحث زیبا نیست. پس اگر سئوالی باشد باز با کمال میل جواب می گویم.
برایتان پیروزی و دل شاد آرزو دارم.
۲٨۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣٨۹       

    از : پروین کرد

عنوان : برای هموطن لیثی حبیبی
جناب لیثی حبیبی م تلنگر عزیز : اگر درشتی ای در نوشتهء من مشاهده فرمرده اید مطمئن باشید نه بر علیه خط وربط ظریف و زیبای شما /بلکه نشان از حقیقت درآلودیست که رژیمی وحشی وخشن نه تنها من زن را تا حد بردگی تحقیر کرده /که طبعهای لطیفی از نوع شمارا نیز بلطائف الحیل از طریق باصطلاح (مخالفان) خودی اش) باصلاح پذیری خود امیدوار نموده است ! لیثی گرامی :من در هیئت یکزن نه فقط هر خوشه /که هریک از تار و پود وجودم مالامال ازکینهء این دغلبازانست که وجود زنرا موجب فتنه میدانند و(لاکن)سرکوبش را برای پیشگیری فتنه انگیزی واجب شرعی ! اگر جنابتان و بسیارانی دیگر امید به تحول وتغییر و بهروزی ار طریق ( آژیر وضعیت زرد انتخاباتی) ! شیوخ وسادات بسته اید. من اما در یک صورت بامیدواریتان دل خوش خواهم کرد که این حضرات نقش فکاهی چیچو وفرانکوها و لورل وهاردیهای قرن بیست ویکمی را کنار بگذارند بجای (جمهوریت//اسلامیت اجراء باید گردد) کروبی و (راه امام احیاء یایدگردد) موسوی /اگر واقعآ صادقندو دلی برای ملت میسوزانند بیایند و اعلام کنند: آی عالمان دین آی حضرات فضلا و روحانی معظم! بیائید همگی بجایگاه اصلی خودمان( حوزه ها )بازگردیم واحترام دینرا لاقل برای موئمنان نگهداریم که درین ۳۲ سال اسلام عزیز سیاسیمان ارمغانی جز پیسی /فقر / اعتیاد/ دزدی/ قتل/فحشا / ننگ و بیآبروئی برای ملت فلکزدهء ایران نیاورده و سیاست بی پدر مادر وبیروح را به سیاست باز ان بیروح بسپاریم . اگر پرزیدنت عربده نژاد از ۵سال پیش چند بار و همین چندروزپیش در مورد حجاب جرآت وافاضه فرموده اند که (حجاب مسئلهء دولت نیست و زیر سر رهبر معظم) است و آخوندهای ریز ودرشت تاکرهء ابله مطهری توی دهنش زدند و سرکوب زنان را بیشتر وبیشتر کردند . اما مطمئن باشید اگرپارسال یکی زوجین موسوی کروبی ازصندوق درمیآمد امروز همه بادگنک اسلامیت درحال طی طریق دربزرگراه امام راحل میبودیم همان راهی که دربدو (قیر ریزیش) تیغ مقدس سبزرا بر لب ولوچهء زنان کشیدند و در کردستان بفتوای همان امام بدرجهء رفیع( غنیمت جنگی) نائل گردیدند! جناب لیثی همانطر که فرموده اید انسانهای زیادی( عمیقآ) تغییر تفکر داده اند اما متآسفانه درین این زمانهء کثیف تغییر تفکر ات شدیدآ بستگی بآب وهوای ونا نرا بنرخ روز و عرضه وتقاضای سیاسی وارباب ونوکری مربوط میشود ! حیفست طایری چوتو دربند (امید بصلاح نژاد بوزینگان ) !؟می خور که شیخ و حافظ ومفتی و محتسب// چون نیک بنگری همه تزویر میکنند! ضمنآ منهم جد اندر جد پدری و جد پدری مادرم کردم ونامم استعاره ایست نزدیک بواقعیتم . شاد باشید
۲٨۷٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣٨۹       

    از : داور -

عنوان : دعا
هم دعا میکنم برای سلامتی کروبی و موسوی و هم تشکر از سخنان ققنوس عزیز
۲٨۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : تا نزاید در تو بسیار کاستی --- در سیاست، پیشه کن هم راستی، گر که شد همراه تو یک آدمی --- شو ز اعماق دل او را همدمی
من این را قبلاً هم نوشته ام، بگذار این نیک را یک بار دیگر تکرار کنم.
کلاس سوم ابتدایی بودیم، "معلمین" درست مثل یک خوک وحشی به جان کودکان بی پناه می افتادند و بیرحمانه می زدندشان؛ چرا؟ نمی دانم! گاه یک نیمه سنگ بلوک، و یا سنگی را به دست کودک میدادند و می گفتند یک پایت را هم بلند کن. اگر پا به زمین می رسید ترکه چنان ساق پا را می گرفت که زوزه ی کودک به آسمان می رفت. کودکی رنگ پریده که شاید حتی صبحانه نخورده بود. و زد این میان جوانی از کردستان به ماسال آمد و شد سپاهی دانش ما. زدن بلد نبود. ما حضور اش را در کنار خود مانند خورشید امید و مهر می دیدیم، و کودکانه در خلوت زنگ تفریح بهش می خندیدیم که زدن بلد نیست!
بعد ها که با صمد آشنا شدم، بار ها او را در صمد دیدم. نام اش محمد جمیل وزیری بچه سنه دژ بود. یادش نیک اش جاودان باد!

در ضمن دوست عزیزی که نوشته اید ما از کروبی به عنوان یک ابزار استفاده می کنیم ... حتماً شما صادقانه این نظر را نوشته اید بی آنکه به جنبه ی ضد انسانی آن توجه کرده باشید. من صداقت وجود شما را می ستایم، اما نمی توانم با شما عزیز موافق باشم. کروبی یک ابزار نیست، انسانی دگر شده است، و به جای جمع آوری میلیارد های محصولی ها، به مردم پیوسته، کروبی امکان خیلی گنده تر شدن از محصولی ها را داشت. این مرد لُر تیپ شریف آمد و به مرم پیوست. در آن نظر شما ناخود آگاه دیدگاه فرصت طلبانه و ماکیاولیستی نهفته است. این دیدگاه بسیاری از سیاست مداران زشت پندار و زشت کردار جهان آلوده ی ما می باشد. در ضمن این رسم ِ با هم به راه افتادن هم نیست. اگر شما می نوشتید که از کروبی ها هم استفاده می کنیم باز می شد سکوت کرد، ولی دوست عزیز من، این توهین به انسان است، که انسان را ابزار ببینی.
کروبی و موسوی با همه امکاناتی که می توانستند داشته باشند، به صف تو آمده اند، پس وقتی دستشان را می فشاری، دوستانه بفشار و چون برادرت به آنها نگاه کن و نه ابزار. زیرا پذیرفتن این دیدگاه برای خودت نیز بسیار خطرناک است، زیرا دویی را در تو می پرورانَد آدم کُش.
پیروز باشی دوست عزیز من
۲٨۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : این واژه نیست و هست کف --- چون ما شوی آیی به صف
سلام آقا و یا خانم پروین کرد. نمی دانم شما راستگی کُرد یا کورد هستید یا اینکه اسم مستعار خود را به این واژه آمیخته اید. من نه فقط کورد ها را مثل همه ی مردم ایران و جهان دوست میدارم، بلکه ارادتی خاص به این مردم دارم. مردم سرزمینی پاره پاره و پیوسته خون آلود و فقر زده. رفته بودم به خانه بنشینم و به کار روی زبان و ... بپردازم، که ناگهان فرزاد سفر کرد؛ این بود که دوباره آمدم و اینجا ماندگار گشتم چندی، و حالا تلاش خواهم کرد که دیگر اینجا ها پیدایم نشود، خیلی زیاد اینجا نوشته ام، نوبتی هم که باشد، نوبت دیگران است.
متأسفانه نمی دانم که چه دیدگاهی دارید تا با شما به گفتگو بنشینم، تا دری به روی خرد بگشاییم و آفتناب ِ جهان ِ جان بنماییم.
فرض کن من نیز از شما دوست عزیز پیروی کردم و به موسوی و کروبی تاختم، به چه دل ببازم. بروم در خانه بنشینم و سی و یک سال دیگر وقتی کروبی و موسوی دیگری آمدند همراه شما بیایم دوباره بیرون نغ زنان!؟
پس لحظه ای هم بی احساسات بازی بیندیشید، شاید مرا دریافتید، گرچه بعید می دانم. پس راه دیگری نمی ماند برای ما که هر کس نظر خود را بدهد و تلاشی هم نکند که آن را بر دیگری تحمیل نماید. بگذار تاریخ فردا به قضاوت بنشیند. فکر کنم این بهترین راه است برای شما و من. زیرا شما حتی نمی دانید که رود ِ روان، در شعر ِ جان من، نظریه ی من است، نه قافیه بندی و احساسات سطحی. من اعتقادی به قافیه بندی ندارم، اما موسیقی شعر در جان من موج می زند، وقتی می نویسم زبان از خانه ی آدمیزاد خارج گشته می رقصد بی اجازه ی من، و هر لحظه شوریده وار به اوج می زند، به اوج می زند، به اوج می زند و این گفتنی نیست، باید آمد و دید.
چه اشکالی دارد، بگذار در کنار نظر شما، ما هم نظر خود را داشته باشیم.
همانطور که گفتم: من شعر را در حد قافیه بندی و حتی احساس خالی به دفتر نمی نشانم، من شعر را عمیقتر از اینها می دانم. شعر من با همه ضعف و قوت خود مُهر پروسه ی دلپذیر زندگی را در خود دارد، با همه ی رنج وگنج زندگی، با همه ی گژی و کاستی و نیکی و راستی زندگی.
همانطور که خدمت شما عرض کردم، شما را نمی شناسم، اما موضعگیری شما را سیاسی و سطحی می بینم. شعر من اما نظریه ی من است، عقیده است، برایش بسیار گذاشته ام تا به این رسیده ام. شما متأسفانه به شعر توجه نکرده اید، فقط بخاطر موضعگیری خود فوری عکس العمل نشان داده اید. من نه از کروبی و نه از موسوی دفاع نکرده ام، من از تغییر پذیری انسان دفاع کرده ام. این بحثی است کهن، علمی و جامعه شناسانه و حتی پسیکولوژیکی. شما دریافت بسیار ضعیفی از انسان و دگر شدن او دارید. ای کاش به جای یافتن نگاهی سطحی، به آثار کلاسیک ایرانی می پرداختید؛ تا نمونه های فراوان بیابید از نعره زنان دگر شده. شعر من برای سرگرمی نیست، دیالکتیک زندگی را در خود دارد. قانونمند است و منطبق بر طبیعت هسی. از این بابت است که شما در آن می بینید شوق و هاوار و سر مستی. من این را از زندگی - از بهار، از گل برگ، از برگ، از شکوه لحظات بی مرگ، از چشمه، از رود، و پاییز های پر سرود - آموخته ام؛ و آنگاه، چکیده ی آن را، چون گل دوزی بر صفحه ی جان دوخته ام. جانم بار ها، سوزن سوزن شده است، و آنگاه پیدا دو چند روزن شده است، و من آنجا خود را و جهان ما را دیده ام به روشنی روز. نمی خواهم دیدگاه شما را تحقیر کنم، ولی باور کنید که ما خیلی با هم فرق داریم. این بدان معنی نیست که من از شما برتر و یا بهترم، نه، هرگز!
اما بدین معنی است که سوخت و سوزی که رنج آدم سوز و آدم ساز هستی در من به آزمایش گذاشته را برای هیچ انسان شریفی آرزو نمی کنم. این نغمه ها که می خوانید قافیه بندی نیست، اینجا، بوی سوختن جان می آید، نشانه های آتش گرفته نهان می آید. باور کنید که اصلاً تلاشی نمی کنم که نظم بنویسم، اما وقتی در مسیر وَشتَن واژه ها قرار می گیرم، دیگر سخن به زبان آدمی زاده گفتن ناممکن می گردد؛ این است که در میانه ی راه پَرپَر زنان می شوم از این دست، ناخورده مست:


این نغمه ی ایران ماست
عشق اش درون جان ماست
جان و دلم شیدای اوست
هر لحظه در رویای اوست
آتش به جانم می شود
دریا نهانم می شود
آتش به آب آمیخست
آبی به آتش ریختست
که شعله صد چندان کند
زخم درون خندان کند
پس خنده ی خندان من
چون گریه ی باران من
از شعله می خیزد همی
این خنده نیست از بیغمی
هر خوشه ی"پروین" تو
آغشته است با کین تو
من کین و مین را کشته ام
پَست ِ زمین را گشته ام
در جان من پروانه است
شمعی درون خانه است
سوزیم و پرپر می زنم
بر شعله ها سر می زنیم
سر شعله می گیرد ز دل
در شعله هایم آب و گِل
رقصان شویم همراه جان
با تو چه گویم از نهان؟؟؟
این واژه نیست و هست کف
چون ما شوی آیی به صف
....................
۲٨۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : تداوم جنبش سبز

عنوان : تداوم جنبش سبز است که مهم است.
تا زمانیکه کروبی به صدمه زدن به این رژیم ادامه دهد من از او حمایت می کنم. هر چه بیشتر و متداوم تر ماهیت این رژیم افشا شود جنبش سبز را بیشتر تغذیه می کند و مردم را در مبارزه خود مصمم تر و آگاهتر می کند. مرگ هم در ایران سیاسی است و مراسم باید در جاهای حساس مثل دانشگاهها برگزار شود تا دانشجویان را منسجم تر کند و یار گیری آسانتر شود و مرتب به رژیم یادآوری شود که ما هنوز هستیم. تداوم جنبش سبز و مبارزه علیه این رژیم است که مهم است. در این راه ما از هر ابزاری مثل کروبی استفاده می کنیم.
۲٨۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : پروین کرد

عنوان : با پوزش
درکامنت قبلی در بیتی که از حافظ آورده شده درست اینست ( مفتی شهر بین که چون لقمهءشبهه میخورد //پاردمش درلز باد آن حی یوان خوش علف)
۲٨۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : پروین کرد

عنوان : ترانه سرائی و عشقو عاشقی
دوستان آنچه که سال گذشته برمردم درخیابانها وکهریزکها رفت :در حکومت آدمخواران اسلامی ساببقه ای ۳۱ساله داشت ودقیقآ مورد کوری وکری ولالی جناب شیخ مهدی و دیگر (فدائیان ) امروزین مردم قرار داشت !! . نه (شعر وترانه سرائی ) این حضرات را به پاکی نمیبرد . واقعآ خیال میفرمائید اگر همین جنابان شیخ وسید اگر در شعبده بازی خرداد ۸۸ بجای پرزیدنت (زیر بغل پاره)!از صنودقهای مارگیری درآمده بودند
امروز وهنوز گلوی مبارک خودرا برای امت در (جمهوریت /اسلامیت) خفه شده اینقدر گلوی مبارک را جر میدانند ؟. کروبی میگوید "من آنسالها با مسجدسازی دردانشگاهها مخالف بودم" لاکن امروز برای "هیاهو برپا کردن توسط همان بسیجهای مقدس " بهمان دانشگاه که با جراحی پلاستیک به مسجد تغییر جنسیت داده میروم !! اگر این تزویر نیست پس چیست ؟مگر ایرانیها درمنزل مراسم سوگواری مردگانشان نمیگرند ؟ پس چرا شیخ مهدی دانش دوست برای دوری جستن از هیاهو ولاتبازی بسیجیهای مقدس وعزیز بخانهء دکتر عارف نرفت که خالصانه و خودمانی تر میبود ! اما حافظ درین گونه موارد میگود " مفتی شهر بین که چون لقمهء شبهه میخورد //یال ودمش دراز باد این حی یوان خوش علف .. کل این نظام سر وته یک کرباسند و حیواناتی بسیار خوش علف و دیگر هیچ
۲٨۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : اگر در بند می خندند ققنوسان آزادی --- دو صد بند است اسیرشان ز آن شادی
توضیح: کامنت رود و زیر نویس هایش قدیمی است.

در ضمن من با ققنوس گرامی صد در صد موافقم که اگر کسی روان گشت، نیکیهایش را دیدن، وجود اش را به سوی دریا کشیدن است. و دریا آن می کند تو را که باید. یعنی اندک اندک شعر وجودت سروده می شود، یعنی در پروسه ای جان هستی ات، پاک ز هر دوده می شود، وقتی که هی دگر می شوی.
دگر شدن یک شعار نیست، روندی دارد بلند بالا. کسان دیگری نیز در حکومت بودند، همچون برادران لاریجانی، رفسنجانی ۱، و جانیان دیگر ............. پس باید ارج نهاد این همراهی درویشانه را، باید ارج نهاد، این طلوع، در تاریک این خانه را.

۱ - من هرگز شیخ دنیاپرست حیله بازی به نام رفسنجانی را باور نکردم. ای کاش من در اشتباه باشم.
۲٨۶۴۵ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : وقت طلوع گردی روان --- رود است وجودت ناگهان
... چه بسا انسان هایی که با کراوات و کت و شلوار و ریش سه تیغه هستند بی هیچ فایده ای برای بشریت؛ پس نوع لباس و در کجا قرار گرفتن خیلی دلیل نیست، تحول وجود دلیل است. اگر این را داشتی یعنی شکوه دلپذیر به باغ جان کاشتی. و این شیخ دلیر و آن سید منطق پذیر، دارند ثابت می کنند که تحول وجود آدمی در جان و نهان آدمی است و لباس مدرن یا عبا و عمامه را، دگر شدن پس می زند: پوست و چنار است این سخن، بشکفته نار است این سخن، سبز دل انگیز در دلش، در جان و دل آب و گِل اش، چون آشنایش می شوی، انسان خدایش می شوی، گریان شوی چون چشمه ها، آنگاه برایش می شوی، از صخره ها ریزی به زیر، دلشاد تو کودک و پیر، بس زمزمه آغشته ات، زیبا بُوَد گُل کشته ات، بال چکاوک نام تو، سیمرغ نشین است بام تو، دنیا به دست ات می رود، هستی ز هست ات می رود، نقش بهار در دست تو، گلزار ِ جان پیوست تو، آیینه می گردی چو آب، دور از تو است افیون خواب، خور جهان است چشم تو، هم نان جان است چشم تو، وقت طلوع گردی روان، رود ۱ است وجود ات ناگهان .........

زیر نویس ۱ - رود چیست؟ رود کیست؟

شنیده ام ز هندوان ۱
رود، آن است که روان است
در دل اش زمزمه های پر شور
و در پی زندگی همیشه جوان است.
پس تا تواند جوانانه
زمزمه می کند
تا بیافریند نغمه های غریب را،
راستی ترانه های زلال دلفریب را.
باری، رود
می زید زیبا و پر سرود
و در خود ماهیان پروده می سازد
هزاران پرده می سازد.۲
نوش نوش است در کنار اش
بس پرنده، آدمی
بر درخت و بر نسا ۳ و سایه سار اش.
در کنار اش عاشقان ِ دلخوشند
و گیاه و هم زمین از او خوشند
چرخ ریسک ها به ساحل بسته ۴ است
پیش رود آید کسی که خسته است.
رود، چنار است
پوست اندازی کند
با تن خود شستشو بازی کن
گر ببیند سنگ او گشته سیاه
سنگ شویی می کند او جابجا
سیل را سویش بخواند ناگهان
سیل سازد رود را آری جوان
هم بشوید تن، بشوید کهنه راه
تا ببینی شستگی را جای پا
سیل تو خاشاک بودت می برد
پس مپنداری وجودت می برد
بعد سیل گردد رود پاگیزه جان
تو از این اندک، بیا بسیار خوان ....................

۱ - هندوانه که بسیاری فکر می کنند دانه ای است که از هند آمده، نیست. هندوانه، در واقع هندونه است، و آن خندونه، و آن خون دونه، یعنی خون دانه است. نام این میوه هنوز در بعضی از مناطق ایران درست تلفظ می شود. خون دانه، یعنی دانه ای که درون اش سرخ و به رنگ خون است. که بعد ها غلط ثبت شده مثل آفتاب و بسیاری از واژه های دیگر. به این بحث در کامنت بعدی که برای آیینه می نویسم، بر می گردم. در ضمن تهرانی های ما هنوز بسیاری از لغات شکل عوض کرده را درست و اصیل تلفظ می کنند. مثل نون، جَوُن، هندونه، دندون، پاچیدن - رو سبزه ها آب بپاچ.

۲ - در بعضی از مناطق ایران به جای دستگاه موسیقی پرده را بکار می برند و این داستانی بلند دارد، تا به قول دوستان سخن دراز نشود، باید بگویم که در این اندک نگنجد.

۳ - نسا، در فرهنگ کهن تالشی سایه سار و جایی است که آفتاب گیر و خور پذیر نیست. در برابر آن خَرِم - خَ ر ِ م - است که کوه خور پذیر است. و این هر دو در سر زمین افسانه زار تالش، در کنار رستمی ویس پینج - معیار وزن است - رشی خور - آخور رخش - رشَ پشت - چراگاه یا ماندنگاه رخش و ... جایگاه ویژه ی خود را دارند.

۴ - بستگی بر دو نوع است: یک تن بستگی است. مثل حضور زندانیان در بند. اما دیگری دلبستگی است که تلنگر عشق، و رهایی با آن زده می شود. از پوشال، از روزمرگی می رهی، و به جان می پیوندی و عزیز می گردی و عزیز می گردانی. گرچه، گاه، پیرهن خونین بدست برادرانی، اما برای همیشه در رود جان جهانی.
۲٨۶٣۷ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨۹       

    از : ققنوس در قفس

عنوان : انچه که از تن کسی که گلوله خورده فوران می کند، واقعا خون است. گواهی ازمایشگاه از او نخواهید.
دکتر پیمان عزیزم، دوست دانشمند و ناشناخته ، قبول، ایشان ان روز ها رذالت این حکومت را ندید. اصلا چنین حکومتی در برنامه نبود. یا حتی دید و هنوز تجربه و پختگی امروز را نداشت که فریاد بلند کند. ( شما هم نداشتید، ‌نمی دانم حالا دارید یا خیر) . امروز ایشان می بیند و دارد تا پای خونش و اسایش و امنیت خانواده اش با ان می جنگد. این شیخ دلاور امروز در چنین فضای مرگبار و اکنده از خون و هتک حرمت خانواده و ناموس فعالان، و پر از جنون و وحشی گری ، به صراحت و در ملا ء این جانیان حرف هایی را می زند که من و شما حتی با اسم مستعار هم جرئت نداریم در ایران امروز (یا گذشته) بزنیم. چرا قدر نمی دانی. ول نمی کنی نق زدن و منفی بافی را و ایه یاس خواندن را. چرا کهنه های حیض را دور نمی اندازی. چرا ذهنت فقط نفرت از هر کسی است که جرئت دارد و ادعای قهرمانی هم نکرده ،‌چیز ی هم جز شکنجه برا ی خانواده اش و خودش در این یک سال گذشته و سال های اتی نمی تواند تصور کند، مقامی هم نخواهد داشت، ولی با همه این ها ایستاده است، در جایی که من و تو دولا و سینه خیز می رویم. ، شما فقط قیاس به نفس می کنی و فکر می کنی حتما باید کاسه ای زیر نیم کاسه اش باشد و گرنه چرا باید دلش برای این ملت نکبت که نزدیک شان باشی بو ی گند تن شان را نمی توانی تحمل کنی (در ذهن من و شما بخوانیم گاو و گوساله ها) بردارد. . .

دکتر جان، این که بچه نوزاد یک زائو را ببینی و تحسین کنی زیباست، اما حتما توی ایرانی باید لحاف زائو را کنار بزنی و خون و کثافت جفت جنین را هم معاینه کنی و به همه نشان دهی ؟؟

بدون توجه به هر انچه شما کروبی را متهم کنید که در گذشته کرده یا نکرده، این ادم هزار بار حرف های امروزش بر حرف های مشابه ای که من و تو در سی سال گذشته (ان هم در تنهایی ودر خفا و با ترس و لرز) زده ایم ارجح است. او روشن بینی خود را با رنج و تجربه و تفکر بدست اورده. من و تو تعبدی و مادر زاد از اخوند و اسلام نفرت داشتیم. تو با تزریقات کتاب سرمایه مارکس و مانیفست کمونیسم، و من هم به ارث برده از یک پدر بی اعتقاد و هری هری مزاج و عیاش و الواط ( انموقع) پولدار .. هیچ کدام چیزی از خودمان نداریم. ولی این شیخ دلاور دارد. همه اش حاصل سی سال تعمق و زجر و تفکر است و جرئتی را هم که من و تو نداریم او دارد.

رها کن این همه نفرت کور و خشم سرخورده و عقیم کننده را. ما تا کسی را واقعا مرده و تکه تکه شده نبینیم باور نمی کنیم که داشته برای ما می جنگیده و راست می گفته. دکتر مصدق را روزی که بود و برای ما می جنگید خودمان دفن اش کردیم چون وضع اقتصادی کشور کمی مشکل شده بود و به مزاج ما سختی نمی سازد، و حالا شصت سال است ننه من غریبم در می اوریم که امریکایی ها او را نابود کردند و فقط صد نفر ادم لات کودتا کردند و یک کشور را گرفتند. ان موقع من و تو در خانه قایم شده بودیم و منتظر "اصل چهار "‌ امریکا بودیم که بیاید "دلار " بیاورد و ضع مالی مان خوب شود . .

و شما از کسی که گلوله خورده و خون از تنش می چکد از او نتیجه و گواهی ازمایشگاه می خواهید که ثابت کند ان ماده سرخ که از تنش دارد فوران می زند واقعا خون است.
۲٨۶۲۹ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨۹       

    از : ابراهیم

عنوان : حکومت مطلقه وقیح
اقای کروبی حکومت مطلقه وقیح از روز اول بنیان گذاری همین بود ولی شما وخاتمی وموسوی که در راس ان بودید و باعث استمرار ان شدید نمی خواستید که عمق جنایت انرا ببنید چراکه بعد از حمله وحشیانه اعراب به ایران شما منتظر این حکومت بودید . شما واجداد شما اخوند مسلک ها ۱۴۰۰ سال از اعماق غارها بیرون امددید وچهره واقعی خود را نشان دادید . زیاد قابل تعجب نسیت که شامل اینکونه برخوردها می شوید چرا که خامنه ای و ا.ن حاضر نیستند سهمی از حکومت به شما بدهند اصل دعوا این است وگر نه شما تا کنون چه کار وخدماتی برای مردم انجام داده اید اگر نمونه ای دارید بفرمائید . یادتان هست چطور انقلابیون وازادی خواهان در دسته های هزار هزار بر طناب های دار بوسه زدند شما کجا بودید وچه کار کردید ؟ یا بمب گذاری ها د ر عربستان و... به نظر شما با این حکومت دست پورده خودتان چه جوری باید بر خورد کرد کمی از خواب غفلت بیدار شوید
۲٨۶۲۷ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨۹       

    از : پ پیمان

عنوان : آقای کروبی تصمیم دارد از حقوق مردم تا پایان دفاع کند
آقای کروبی گرامی
آقای کروبی تا امروز نشنیده بودم که در اعتقادات شما لباس هم مقدس است از جمله لباس بسیج و شاید روزی هم بیان کنید که لباس سپاه پاداران . قبلا" شنبده بودم که میگویند لباس مقدس روحانیت . ولی با استقرار حکومت اسلامی به پیشوائی امام راحل شما این تقدس جای خود را به نجاست داد و نسان داد که این گونه مقدسات چه بر سر مردم می آورد.
آقای کروبی بسیج و سپاه از روز اول برای حفاظت حکومت اسلامی ( انقلاب اسلامی ) و سرکوب مردم تشکیل شد و امروز هم همین کار را می کند. تا دیروز شما در حکومت نقش داشتید و قادر به دیدن این سرکوب ها نبودید . این شعبان بی مخ ها بخوان همان طیب ها و نواب صفوی ها از همان روز های اول ورود خمینی به تهران دورش جمع شدند و بساط زور و ترور را راه انداختند. آقای کروبی ساده اندیشی را به کنار بگذارید تا بتوانمید حقایق را ببینید. حکومت اسلامی بهتر از این نمی شود . دوران امام تان نیز همین روال بود . حال امروز نوبت شما رسیده است. همان زمانیکه شما در همین حکومت اسلامی دارای مقام های بالائی بودی این شعبان بی مخ ها ( برادران مومن و مسلمان ) وجود داشتند و امروز هم وجود دارند. دیروز شما از موضع حکومتی قادر نبودید این متعصبین آدمکش را ببینید.
آقای کروبی شما قادر نخواهید بود حق مردم را از حکومت اسلامی بگیرید . مردم با گذشت زمان در می یابند که بساط حکومت اسلامی را باید از سرزمین خود جارو کنند و به دیار صحارهای عربستان ۱۴۰۰ سال پیش بفرستند.
آقای کروبی چشمان خود را باز کنید و واقعیت ها را ببینید. واقعیت این است که حکومت اسلامی باعث این همه جنایت در ایران است و خامنه ای ها مجریان این احکام الهی و آسمانی اند.
آیت اله خمینی رهبر این اوباشان و شعبان بی مخ هائی است که در ایران حکومت می کردند و امروز نیز حاکمند.

دکتر پ. پیمان
۲٨۶۲٣ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨۹