روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۹ تير ۱٣٨۹ -
٣۰ ژوئن ۲۰۱۰
روزنامه همشهری در یادداشت خود با عنوان سرنوشت برنامه چهارم در انتظار برنامه پنجم به قلم علیرضا سلطانی نوشته است: «لایحه برنامه پنجم توسعه در حالی این روزها در کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی در حال بررسی است که نگرانیها از بابت اجرای آن با توجه به تحولات و اتفاقاتی که تاکنون بر آن رفته، رو به افزایش است. این نگرانیها زمانی تشدید میشود که تجربه برنامه چهارم و صدمات جبرانناپذیری که کشور بابت عدماجرای آن متحمل شد مبنا قرار گیرد.
لایحه برنامه چهارم توسعه در سال٨۲ از سوی دولت هشتم به مجلس ششم ارائه شد. مجلس ششم نیز در بهار٨٣ و در هفتههای آخر فعالیت خود این برنامه را با عجله مصوب ساخت. ایرادات شورای نگهبان به این لایحه و تأکید مجلس بر مواضع خود باعث ارجاع آن به مجمع تشخیص مصلحت شد اما این مجمع با توجه به شروع به کار مجلس هفتم، برنامه چهارم را به مجلس هفتم عودت داد تا مجدداً در این مجلس بررسی و تصویب شود. مجلس هفتم نیز که با تفکری متفاوت با مجلس ششم تشکیل شده بود با تغییراتی این برنامه را مصوب ساخت. اما این تازه شروعی بر برنامه چهارم بود؛ چراکه با رویکارآمدن دولت نهم عملاً برنامه چهارم بهعنوان بسترساز سند چشمانداز ۲۰ ساله به حاشیه رفت و نقش و جایگاه خود را بهعنوان نقشه راه توسعهکشور از دست داد. دولت نهم نیز بارها مخالفت خود را با این برنامه و مفاد آن اعلام کرد. هرچند هنوز گزارش دقیقی از عملکرد برنامه چهارم ارائه نشده اما شواهد و قراین و همچنین گزارشهایی که از نهادها و سازمانهای مختلف بهصورت رسمی منتشرشده، گویای این است که برنامه چهارم در زمره ناکامترین برنامههای توسعه کشور بوده که عملا روند توسعهای کشور با به حاشیه رفتن آن دچار کندی و ضعف شده است.
اما تحولاتی که تاکنون بر برنامه پنجم توسعه رفته، چشمانداز بهتری نسبت به عملکرد برنامه چهارم ترسیم نمیکند. لایحه برنامه پنجم در شرایطی سال گذشته با تأخیری یکساله از سوی دولت به مجلس ارائه شد که این امید وجود داشت که برنامه پنجم ضمن اینکه بار ویژه توسعهای خود را بر دوش میکشد،ناکامیهای برنامه چهارم را نیز جبران کند و در واقع یک انتظار دوبرابری از برنامه پنجم در چارچوب سند چشمانداز ۲۰ساله میرفت. تأخیر در ارائه لایحه و عدمبررسی و تصویب آن در مجلس در موعد مقرر، باعث شد که سال٨۹ کشور فاقد برنامه توسعه باشد. به عبارت دیگر برنامه پنجم قرار است با یکسال تأخیر اجرا شود. از سوی دیگر پس از ۶ ماه از رونمایی لایحه، انتقادات جدی بر این لایحه از سوی محافل کارشناسی و نهادهای رسمی از جمله مجلس وارد شد که نشان میدهد لایحه دولت اصول و قواعد لازم برنامهنویسی توسعهای را به لحاظ تعیین معیارها و شاخصهای کمی رعایت نکرده است و این لایحه قدرت و توان راهبری توسعهای در رساندن کشور به میانه سند چشمانداز ۲۰ ساله را ندارد.
اخبار رسیده از روند بررسی لایحه برنامه پنجم در مجلس بهویژه کمیسیونهای تخصصی حکایت از این دارد که بخشهای مختلف این لایحه در مجلس دچار تغییرات جدی و ماهوی شده است. کلیات این لایحه نیز دیروز با رایی شکننده در کمیسیون تلفیق به تصویب رسید. فارغ از اینکه کمیت و کیفیت تغییرات لایحه برنامه پنجم چه میزان است و این تغییرات وارد است یا نه (که بهنظر میرسد وارد است)، بروز آن برای برنامه مثبت تلقی نمیشود. دولت کنونی با فرض اینکه برنامه از سال آینده اجرا شود، باید نزدیک به ۲سال و نیم مجری برنامهای باشد که تغییرات اساسی پیدا کرده است. با این وصف آیا تعهد و احساس مسئولیتی نسبت به اجرای آن خواهد داشت؟ آیا این برنامه هم به سرنوشت برنامه چهارم توسعه دچار نمیشود؟ با این تفاسیر، با وجود اینکه بیش از ۶۰سال از برنامهریزی توسعهای در کشور میگذرد و در شرایط رقابتی شدید اقتصادی و توسعهای، هنوز اجماع نظری در کشور و در بین نهادهای تصمیمگیر و مجری برای برنامهریزی وجود ندارد و احساس مسئولیتی نیز در قبال این مهم مشاهده نمیشود، بهنظر میرسد همچنان نگاه سیاسی، سلیقهای و گروهی بر نگاه برنامهای در توسعه کشور حاکم است.»
از مرقد تا مجلس
از مرقد تا مجلس عنوان سرمقاله روزنامه آرمان است به قلم هوشمند سفیدی صاحب امتیاز و مدیر مسئول این روزنامه که متن آن در پی آمده است: «آنچه که در چهاردهم خردادماه سال جاری و در مرقد مطهر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رخ داد، سناریویی خطرناک بود که حتی بعضی از دلسوزان نظام نسبت به امکان تکرار آن هشدار دادند.اینکه عدهای با شعارهایی مانع از رویدادی شوند که نظام آن را به رسمیت شناخته است امری مذموم محسوب میشود. گرچه مسأله دانشگاه آزاد اسلامی در این رویداد فقط یک مصداق است لیکن نحوه تعارض و موضعگیریها همان است که در ۱۴خرداد ماه رقم خورد. اینکه آنان با شعار علیه افراد مورد اعتماد نظام بخواهند خواستهای را بر نظام یا بخشی از آن تحمیل کنند که باید از مجاری صحیح و قانونی خود پیگیری شود، هیچ خاصیتی جز ایجاد اختلاف و دامن زدن بر جریان غوغاسالاری نخواهد داشت.۱۴ خرداد، سیدحسن خمینی یادگار امام (ره) را نشانه میگیرند و تیرماه دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی را! و جالب آنکه در هر واقعه معترضان فرصت اظهارنظر یافتند و مانعی را بر سر راه خود ندیدند! جالبتر اینکه هر دو این واقعه با مخالفت دلسوزان نظام مواجه شد و تنها عده قلیلی که به نظر میرسد تابع منطق و گفتمان آزاد نیستند، از آن استقبال کردند.نتیجه اینکه دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و آنان که به حل اختلاف و توسعه وحدت در کلام و عمل گرایش دارند باید با هوشیاری و پرهیز از چنین رویدادهایی به مبارزه با غوغاسالاری بپردازند و اجازه ندهند چنین واکنشهایی به هنجار تبدیل شود.»
فتنه تفرقهافکنی
روزنامه مردمسالاری سرمقاله خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان فتنه تفرقهافکنی به قلم محسن دقتدوست که متن آن بشرح زیر است: «رهبر معظم انقلاب در تازهترین سخنان خود بر «اتحاد» تأکید نمودند و ضرورت پرهیز از «حرکات تفرقه افکن» را یادآور شدند. صحنه روشن است و مرجع ضمیر زنهارها از آن روشنتر. در برهه حساسی که کشورمان از یک سو مورد تخاصم قدرتهای شرق و غرب قرار گرفته و درگیر با شرایط پیچیده و گزنده بینالمللی است و از سوی دیگر در آستانه یک تحول اقتصادی بزرگ هستیم، نیاز به ارائه چهرهای متحد و همدل از مردم و مسئولین به جهان و همچنین در داخل، یک نیاز مضاعف و حیاتی است.
در ماجرای دانشگاه آزاد گرچه نکات فراوانی قابل اشاره هستند، و گرچه نکاتی برجسته مانند سرنوشت کیفی آموزش در این دانشگاه و گستره وسیع مرتبطین با آن نادیده گرفته میشوند، و در مقابل، عده انگشتشماری به قالب نیابت از میلیونها دانشجو و فارغالتحصیل و خانواده ایشان جای میگیرند و گفتمان ارعاب و توهین را به عنوان راهکار برمیگزینند، لیکن همان نیاز و ضرورتی که در ابتدا از آن گفته شد راه را بر صراحت لهجه در واگویه آنها میبندد. به عنوان شخصی که هفت سال از دانشگاه آزاد بهره علمی برده ام، اکنون بیش از آنکه دلواپس این باشم که غنائم این کشاکش وقف عامه خواهد شد یا امیال سیاسی، دغدغه تضییع زحمات سی ساله مدیریت دانشگاه و دستاوردهای درخشان آن را دارم. با وجود این، سکوت در برابر کسانی که تا دیروز «منع رطب» میکردند و امروز با ولع بر سفره نشستهاند تا اشتهای سیری ناپذیرشان را به رخ رقبا بکشند، و نیز با «دندان» مشغول باز کردن پیوندهای مستحکم در جامعه هستند را به همان اندازه خبط و خطا میدانم.
چگونه میتوان باور کرد که روزنامه دولت زمان و مکان رویدادی را پیشاپیش اعلام کند و دیگرانی برایش توشه و تدارک ببینند، و بعد مدعی خودجوشی آن شوند؟ چگونه باید درک کرد که در سیاهه جرایم سرشناسان، ردیفی به نام «توهین به رئیسجمهور» وارد شود و در عین حال گمنامانی با آسودگی
تمام، اهانتهای گفتاری و نوشتاری را به مجلس و نمایندگانش
روا دارند؟
چه مصونیتی در کار است که روزنامهای، رسانههای دیگر را به جرم ناهمسویی بنوازد و به فحاشی بپردازد؟ چگونه است که یک زمان توجه رسانههای بیگانه «دشمن شاد کردن» نام میگیرد و زمانی دیگر قواعد بازی تغییر میکند و همان شرایط، تلاش برای منحرف ساختن «محل بحث» نمایانده میشود؟ چگونه است که در اینجا مرز نداشتن با بیگانگان و فعالیت مطابق مطالبات آنان اهمیت خود را از دست میدهد؟ نمایندگان مجلس با عملکرد خود در قبال مصوبه مربوطه، چه جلوهای از مردمسالاری دینی را نشان دادند و چه پیامی برای خرد جمعی حال و آینده صادر کردند؟ آیا کسانی که سررشته این قبیل اقدامات را به دست دارند، لحظهای اندیشیدهاند که اگر کارها بر محور قانون نباشد ممکن است از دست آنان نیز خارج شود و خسارات مهلکی را بر جای بگذارد؟ و آیا نگاهی هم از بلندای ادعاهای خود به پایین میافکنند تا ببینند چگونه باید با اعتبار و آبروی کشور سازگار شوند؟ آیا این است نتیجه ادعای آکندگی از کمال بصیرت و تمام حقیقت؟
آری، از این پرسشها امروزه در ذهن بسیاری نقش بسته که یقینا پاسخشان جز شرمساری در مقابل تاریخ نصیب پدیدآورندگان این پرسشها نخواهد کرد، اما باید به این وعده الهی ایمان داشت که در نهایت این مردمند که قضاوت خواهند کرد و اراده آنان است که آینده را رقم میزند. تنها میتوان دعا کرد که قادر متعال هر چه سریعتر امدادهای خود را شامل پاکسازی خلیج بصیرت برخی از لکههای سیاه کج فهمی نماید و محل نشت و هدر رفتن سرمایههای انقلاب اسلامی را مسدود کند، آمین.»
ایران چگونه محاسبه میکند
یادداشت روز روزنامه کیهان مطلبی است با عنوان ایران چگونه محاسبه میکند به قلم مهدی محمدی که متن آن در پی آمده است: «روند مذاکرات هستهای درباره برنامه هستهای ایران در حال چرخشهای اساسی است و به زودی همه چیز با گذشته متفاوت خواهد شد.
بیشتر از یک سال است که طرفهای غربی سعی میکنند با تغییر دادن ذهنیت و سپس محاسبات طرف ایرانی، پیش شرطهای خود بر مذاکرات را تحمیل کنند. قطعنامه ۱۹۲۹ صادر نشد جز به این دلیل که پس از آن مذاکرات درباره برنامه هستهای ایران به شکلی که غرب میخواهد دچار دگردیسی شود. غربیها میدانستند - و میگفتند- که پس از صدور قطعنامه دوباره باید پای میز مذاکرات بازگردند؛ تنها چیزی که وجود داشت این بود که تصور میکردند قطعنامه، ایران را هم به اتاقی که آنها از پیش صندلیهایش را به دلخواه خود چیدهاند خواهد کشاند و مهمتر از آن ایران را وادار خواهد کرد آنگونه که غرب میخواهد محاسبه و در نتیجه
مذاکره کند. با این حال، اکنون ایران مصمم است به غرب نشان دهد نه تنها دستگاه محاسباتی خود را تغییر نخواهد داد بلکه خود را آماده کرده عناصر جدیدی به آن اضافه کند که آمریکاییها فکرش را هم نمیکردند. غافلگیری تازه آغاز شده است.
قبلا نوشتهایم بیشتر از یک سال است که طرفهای غربی بویژه آمریکاییها میگویند تنها راه متوقف کردن برنامه هستهای ایران این است که اولا ایران وادار به محاسبه مجدد در مورد برنامه هستهای اش شود و ثانیا وقتی دست به محاسبه مجدد زد این بار به نتایجی برسد متفاوت از آنچه قبلاً میرسد و احساس کند هزینه پافشاری بربرنامه هستهای بیشتر از آن شده که قبلا محاسبه کرده بود. اما از همین حالا پیداست کارکرد این تحریمها چیزی نیست که آمریکاییها انتظار دارند و به همین دلیل است که آمریکاییها مدتهاست دنبال یک «مکمل» میگردند. قطعنامه ۱۹۲۹ و بعد از آن ٣ نوع تحریمی که غربیها خارج از شورای امنیت اعمال کردند همه برای محقق کردن این هدف بود. ۱۹۲۹ قدرت الزام اندکی دارد و به علاوه در تمامی موارد تحریمها را مشروط به «اشاعه» میکند. این شرط دقیقا به این معناست که فقط برنامه هستهای و موشکی ایران و افراد و شرکتهای مرتبط با آن تحریم میشوند (حتی بازرسیها هم مشروط به همین شرط است) و قطعنامه بر خلاف همه سر و صداهایی که آمریکاییها کردند با «اقتصاد غیر نظامی» ایران درگیر نمیشود. تحریمهایی که اتحادیه اروپا اعمال کرد -البته تعبیردقیقتر این است که گفته شود درباره کلیت تحریمها توافق شده و اعمال آنها هنوز نهایی نیست- سرمایهگذاری در بخش نفت و گاز و مشخصا صنعت گاز طبیعی ایران را هدف میگیرد. در اینجا هم دو مشکل وجود دارد. اول اینکه جامعه اقتصادی اروپا میداند با موافقت با این تحریمها به رقبای خود در نقاط مختلف جهان که تصمیم دارند قطعنامه را اجرا نکنند خدمتی بزرگ میکند. حتی درون خود اتحادیه اروپا شرکتهای متوسط و کوچک خود را مهیا کردهاند جای برخی کمپانیهای بزرگ را که مجبورند خود را با الزامات سیاسی کشورهای غربی هماهنگ کنند، پر کنند. در واقع قطعنامه در بدترین حالت طرفهای معامله ایران را تغییر میدهد و اندکی هزینهها را بالا میبرد والا هیچ کس حتی رئیس سازمان سیا هم عقیده ندارد که این قطعنامهها معامله با ایران را متوقف خواهد کرد. و دوم، مسأله این است که حدود یک سال طول خواهد کشید تا کشورهای عضو اتحادیه اروپا -که درون آنها، کشورهایی مانند قبرس، یونان، مالت و سوییس به شدت با تحریم ایران مخالف بوده اند- قوانین داخلی خود را برای اجرای مصوبات اتحادیه تغییر دهند و در این مدت بدون شک فضای سیاسی و اقتصادی دچار تغییر شکلهای اساسی خواهد شد.
و نهایتا در مورد تحریمهای یک جانبه کنگره آمریکا که تلاش میکند بخش بنزین در ایران را هدف قرار دهد (باراک اوباما هنوز این قانون را امضا نکرده است)، نکته بسیار مهم این است که تنها ابزار اعمال فشار تعبیه شده درون آن این است که شرکتها در صورت عرضه بنزین به ایران بازار آمریکا را از دست خواهند داد. بسیار خوب، سوال این است: شرکتهایی که اساساً حضوری در بازار آمریکا ندارند، چرا باید از این قانون بترسند؟! آقای استوارت لوی، طراح تحریمهای یکجانبه علیه ایران در وزارت خزانه داری آمریکا خوب میداند که بخش کوچکی از شرکتهای جهان دارای مبادلاتی با آمریکا هستند که به هیچ وجه نمیخواهند از آنها چشمپوشی کنند و تحریمهای یکجانبه در بهترین حالت فقط روی همین شرکتها موثر خواهد بود، اما بقیه شرکتها نه فقط از اینکه پای چند کمپانی خاص از بازار ایران بریده شود ناراحت نمیشوند، بلکه از همین حالا خود را آماده کردهاند تا جای آنها را پر کنند.
تصور میکنم این استدلالها به خوبی روشن میکند که چرا تحریم به تنهایی برای غربیها یک گزینه نیست و امیدی به نتیجه بخش بودن آن ندارند. مهم این است که بینیم از یک نقطه دید استراتژیک تحریمها بناست چه تغییری در شرایط بوجود بیاورد و اگر اوضاع بدتر شد گزینههای غرب چیست؟
وقتی غرب میگوید میخواهد محاسبات ایران را تغییر بدهد، تلویحا به این معناست که غربیها خیال میکنند میدانند ایران چگونه محاسبه میکند. این در حالی است که مشکل دقیقاً همین جاست که غرب قادر به درک محاسبات ایران نیست. پس احتمالاً بیفایده نیست اگر کمی به استراتژیستهای حقوق بگیر، در مخازن فکری واشینگتن و تل آویو کمک فکری کنیم تا شاید بتوانند در این باره تحلیلهای دقیق تری ارائه کنند.
اولین محاسبه ایران این است که برنامه هستهای یک اصل لاینفک از قدرت ملی آن است و اگر به هر دلیل آن را کنار بگذارد ساختار قدرت ملی و منطقهای آن به سرعت فروخواهد پاشید. هیچ کس در غرب نمیتواند انکار کند که برنامه هستهای اکنون بخشی از غرور ملی ایران است و هیچ ملتی بر سر غرور خود معامله نمیکند. با این حال وقتی ایران تاکید میکند به الزامات خود پای بند است و دنبال راه حل میگردد (مثلاً وقتی اعلام کرد اگر سوخت راکتور تهران را دریافت کند غنی سازی ۲۰ درصد را شروع نمیکند) مشخصاً به این معناست که ایران بنا ندارد هر طور شده آبروی طرفهای مذاکراتی خود را ببرد و به شرطی که فرمولی مرضیالطرفین وجود داشته باشد، از مذاکره و توافق رویگردان نیست چنان که در مورد پیشنهاد مبادله در بیانیه تهران نشان داد. به این ترتیب قاعدتا نباید سخت باشد که غربیها در یابند ایران چنین اهرمی را به خاطر هزینههای مالی کنار نخواهد گذاشت و هر نوع مذاکرهای هم که آغاز شود چنانکه ری تیکه دیروز در سایت شورای روابط خارجی نوشت هدف نهایی خودرا حفظ این برگ برنده قرار خواهد داد.
محاسبه دوم ایران این است که هرگونه فشار خارجی از هر نوع اجماع داخلی را بیشتر خواهد کرد. تصور غربیها این بود که صدور ۱۹۲۹ و بعد اعمال تحریمهای یک جانبه در چارچوب استراتژی «ضربات پی در پی» انسجام داخلی ایران را به هم خواهد ریخت و مردم و نخبگان را در مقابل نظام قرار خواهد داد. حتی یک نگاه سطحی به محیط داخلی ایران هم ثابت میکند که چنین اتفاقی نیفتاده است. حتی جریان اصلاحطلب هم که تقویت آن اصلیترین هدف قطعنامه بود، نتوانست ننگ این موضوع را تاب بیاورد و اکنون دائماً به دنبال آن است که به نوعی خود را از این اتهام تبرئه کند. تحت این شرایطی خاص شاید عجیب به نظر برسد ولی با اطمینان میتوان گفت ۱۹۲۹ هدیهای از جانب غرب بود که برخی شکافهای ایجاد شده درون الیت سیاسی کشور پس از انتخابات را به سرعت پر کرد.
محاسبه بعدی ایران این است که هیچ نوع تحریم موثری وجود ندارد، اگر وجود داشته باشد درباره آن اجماعی صورت نخواهد گرفت و اگر تحریمی با اجماع یا بیاجماع تصویب شود اجرا نخواهد شد چرا که کشورها مدتهاست منافع تجاری خود را به تبلیغات سیاسی ترجیح میدهند. ۱۹۲۹ ششمین قطعنامهای است که درستی این محاسبه ایران را تأیید میکند. ایران سالهاست عقیده دارد اجماع مفهومی است که باید آن را در عمل مشاهده و ارزیابی کرد نه روی کاغذ، و در عمل خصوصاً پس از بیانیه تهران واضحترین چیزی که میتوان دید قدرتمند شدن روز به روز بلوکی است که نمیخواهدرفتار خود را بر خرده فرمایشات آمریکا استوار کند.
محاسبه دیگر ایران این است که غرب در هر حال پای میز مذاکره بازخواهد گشت و چارهای جز تداوم مذاکره با ایران ندارد. هر قدم خصمانهای که غرب علیه ایران بر میدارد تنها به این نتیجه منجر میشود که ایران «کف»های مذاکراتی خود را بالاتر ببرد. تا ۶ ماه قبل غربیها باید در مورد غنی سازی ۵,٣ درصد و تأسیسات نطنز صحبت میکردند، امروز اما باید در مورد غنی سازی ۲۰ درصد و فردو حرف بزنند. اگر بنا باشد وضعیت به همین شکل ادامه پیدا کند زمانی خواهد رسید که غنی سازی درایران در انتهای فهرست دغدغههای غرب قرار بگیرد! غرب باید تصمیم بگیرد که بالاخره به دنبال راهحلی درون اتاق مذاکره هست یا نه، اگر نیست نباید از ایران انتظار داشته باشد که وارد این بازی بی مزه شود و اگر هست فشار بیشتر فقط شرایط گفت وگو را دشوارتر میکند.
محاسبه دیگر ایران این است که هرگونه حمله نظامی منتفی است واسراییلیها در حال فروختن یک برگ سوخته به روسیه، چین، اروپا و غرب آن هم به قیمتی گزاف هستند. ارزیابی ایران به عنوان یک تهدید موجودیتی برای غرب تنها زمانی صحیح است که موجودیت ایران مورد تهدید قرار گرفته باشد و واضح است که چنین تهدیدی اکنون وجود ندارد. ارزیابی ایران به عنوان یک تهدید استراتژیک هم طبعاً نمیتواند منجر به یک درگیری نظامی شود چرا که هرگونه حمله باعث تشدید منفجرکننده این تهدید خواهد شد نه تخفیف یا توقف آن. این قاعدهای است که دستگاههای اطلاعاتی غرب از آن بی خبر نیستند و به همین دلیل هم هست که ایران عقیده دارد تهدید به حمله تنها ابزاری برای متقاعد کردن اروپا و روسیه و چین به موافقت با تحریمهای بیشتر است نه گزینهای واقعا موجود که بناست در زمانی معین اعمال شود.
و نهایتاً محاسبه آخر ایران این است که غرب پس از امتحان کردن همه گزینهها، گزینه دیگری جز پذیرش ایران هستهای و تلاش برای کنار آمدن با آن ندارد. شرایط داخلی ایران پس از انتخابات غرب را به این نتیجه رساند که تحریم یک بار دیگر ارزش امتحان کردن دارد ولی غربیها در سطح رسمی عمدا مایل به ورود به این بحث نیستند که اگر این گزینه هم جواب نداد -که نخواهد داد- گزینه بعدی آنها چیست؟ در سطح غیر رسمی اما روشن است که آمریکاییها به دنبال راهی برای بازدارندگی میگردند نه مهار و این در ادبیات استراتژیک یعنی تلاش برای کنترل تبعات هستهای شدن ایران نه جلوگیری از ظهور اصل آن.
غربیها اکنون میتوانند حساب و کتاب کنند که کدام محاسبه ایران تغییر کرده یا اساسا قابل تغییر است.»
رابطه معکوس تورم و گرانی در ایران
روزنامه جهان صنعت در یادداشت صفحه اول خود مطلبی دارد با عنوان رابطه معکوس تورم و گرانی در ایران به قلم محمدحسین مهرزاد که در آن نوشته است: «رئیس کل بانک مرکزی دیروز با فعالان اتاق بازرگانی تهران صبحانه خورد. در این نشست محمود بهمنی یکسوم تورم را قیمت مسکن عنوان کرد و از ٣۵۹ قلم کالایی گفت که در محاسبه نرخ تورم قیمتشان تاثیرگذار است.
حق با آقای رئیس است. با این وضع محاسبه اگر روزی نرخ تورم منفی هم شد کسی نباید تعجب کند. همین چند سال پیش بود که برای کسب اعتماد ملت سخن از سفرههایمان میگفتند که رنگین خواهد شد و حالا که به عرضه گوشت قرمز کیلویی ۱۴ هزار تومان دولتی افتخار میکنند و صدای شکستن استخوان مستضعفین را نمیشنوند، فریاد میزنند که خلایق بدانید و آگاه باشید که نرخ تورم را مرغ، گوشت و رنگ سفرههایتان تعیین نمـیکند، مهم قیمت مسکـن است که به یمن سیاستهای جالب ما چند سالی است در رکود به سر میبرد.
صدای مردم که مدتهاست از گرانیها گوش فلک را هم کر کرده است و وا اسفا از حال امروزمان که مراجع بلندمرتبهای نظیر آیتالله وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی و بسیاری دیگر از حضرات آیات به سخن آمدهاند اما آب از آب تکان نمیخورد.»
آیا ایرانیان مقیم خارج از کشور میتوانند سرمایههایشان را به ایران بیاورند؟
آیـا ایـرانیان مقیم خـارج از کشور مـیتوانند سرمایههـایشان را بـه ایران بیاورند؟ عنوان یادداشتی است در روزنامه جمهوری اسلامی به قلم رضا رضوی که متن آن بشرح زیر است: «۱ـ آمارهای رسمی میگویند ٣۴۰ هزار میلیارد دلار سرمایه ایرانیان خارج از کشور است.
شعارهای زیادی بابت بازگشت سرمایههای ایرانیان خارج از کشور داده میشود. چندین و چند سمینار و همایش و... در سالن اجلاس تهران و جزیره کیش برگزار شده تا سرمایههای خارجی زودتر و سریعتر به ایران بازگردد.
اما واقعیت این است که این هم شعار است و چیزی فراتر از شعار نیست.
۲ - فرض کنید یک یا چند سرمایهگذار ایرانی مقیم خارج از کشور که اتفاقاً گیلانی هم هستند بخواهند بخشی از این سرمایه ٣۴۰ هزار میلیارد دلاری را به ایران وارد کنند و در لاهیجان یا فومن یا رودسر کارخانه چای بزنند.
دست اولترین کارخانه چای را با همه تجهیزات و فناوری جدید وارد کنند، چند هکتار باغ چای هم بخرند و ضمیمه کارخانه کنند و چای درجه یک تولید کنند. به نظر شما واردکنندگان چای خارجی به این هموطن مقیم خارج از کشور اجازه میدهند در ایران به تولید چای بپردازد؟ آیا چند سال بعد از تولید کاسه چکنم چکنم در دست نمیگیرد؟ آیا به همین کارخانهدار چای جدید وعده و وعید حل مشکل چای و جلوگیری از واردات چای داده نمیشود؟ مثل همان وعدهها و وعیدهایی که به کارخانهدار و باغدار چای گیلانی میدهند به کارخانهدار چای جدیدالورود به ایران نمیدهند؟
٣ - فرض کنید یک ایرانی مقیم خارج از کشور بخواهد سرمایهاش را بیاورد داخل ایران و در تولید و تجارت برنج سرمایهگذاری کند. چه تضمینی وجود دارد که برنج تولیدی این کارخانه جدید، با واردات بیرویه برنجهای کیلویی هزار تومنی هندی و پاکستانی و تایلندی و ویتنامی و... نابود نشود؟ ورشکسته نشود؟ روی دستش باد نکند؟
۴ - از این سرمایهگذاران مقیم خارج از کشور دعوت میکنیم تا بیایند در ایران سرمایهگذاری کنند. بپیوندند به اتاق بازرگانی ایران و از طریق اتاق بازرگانی ایران فعالیتهای تجاری و وارداتی و صادراتی بکنند. اتاق ایران تمام درهایش به روی اتاق چین و صادرات شیرمرغ تا جان آدمیزاد از چین باز است، این سرمایهگذار ایرانی مقیم آمریکا یا کانادا مگر دیوانه است که از آمریکا یا کانادا بلند شود بیاید ایران، عضو اتاق بازرگانی ایران بشود و بعد از طریق تهران از چین واردات بکند، مثل بقیه واردکنندگان از چین.
از همان آمریکا یا کانادا با چین وارد معامله میشود و با یک تلفن اجناسش را روانه بازار ایران میکند. برای چه بیاید ایران؟
۵ - به سرمایهگذار ایرانی مقیم خارج از کشور پیشنهاد میکنیم بیاید در صنعت نساجی ایران سرمایهگذاری کند. به او توضیح میدهیم که ماشینآلات صنایع نساجی ایران فرسوده و قدیمی هستند. باید نوسازی شوند. او توضیح میدهد که آمادگی دارد آخرین صنایع پیشرفته نساجی را از انگلیس و کانادا و آمریکا و فرانسه و... وارد ایران کند. از ژاپن هم فرمول سری رنگ مشکی مخصوص پارچه را بخرد و وارد ایران بکند. به نظر شما آیا به این سرمایهگذار ایرانی مقیم خارج که میلیونها دلار سرمایهاش را به ایران آورده و بزرگترین و جدیدترین کارخانه نساجی را احداث کرده اجازه میدهند چادر مشکی در ایران تولید کند؟ آیا اجازه میدهند او به رقابت با چادر مشکی وارداتی از ژاپن و کره بپردازد؟
به نظر شما برخورد وزارت بازرگانی و وزارت صنایع با این کارخانهدار از لسآنجلس به ایران آمده چگونه خواهد بود. میرود وزارت صنایع فریاد میزند که بدبخت شدم. آنها میگویند برو وزارت بازرگانی. میرود وزارت بازرگانی فریاد میزند بیچاره شدم. میگویند برو اتاق بازرگانی. میرود اتاق بازرگانی فریاد میزند فلکزده شدم میگویند برو بازار تهران.
۶ - عدهای از سرمایهداران ایرانی مقیم خارج از کشور که اتفاقا بچه آبادان و اهواز و خرمشهر بودهاند و حالا دچار نوستالژی وطن شدهاند تصمیم میگیرند دست به دست هم بدهند و در وطن عزیزشان، در خرمشهر، در اهواز، در آبادان کارخانه نیشکر بزنند و ایران را از واردات شکر خلاص کنند. سرنوشت این بچههای آبادان و اهواز و خرمشهر چه خواهد شد؟
۷ - جمعی از این سرمایهداران ایرانی مقیم خارج از کشور تصمیم میگیرند سرمایههایشان را بیاورند داخل ایران و یک دانشگاه غیرانتفاعی تأسیس کنند و دست دانشگاههای اروپایی و آمریکایی و کانادایی و کلمبیایی و... را از پشت ببندند. به نظر شما بعد از گذشت چند دهه از تأسیس چه سرنوشتی در انتظار موسسین این دانشگاه خواهد بود؟»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|