سخنی با آقای محمد اعظمی


سیامک طاهری


• اگر یک لیبرال شناخته شده از یک تشکیلات دموکراتیک سخن بگوید منظور او برای خواننده براحتی قابل درک است، اما وقتی فردی چون شما و در رسانه ای چون اخبار روز از چنین نهادی سخن می گوید – و منظورش در کنار سلطنت طلبان قرار گرفتن است - آنگاه خواننده ای چون من به همان دردسری می افتد که من درگیر آن شدم. آیا بهتر نیست که صف های نظری خود را مشخص کنیم؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٣ تير ۱٣٨۹ -  ۴ ژوئيه ۲۰۱۰


آقای محمد اعظمی در نوشتاری بانام "ما می توانیم متحد شویم" از دیدگاه خود به شرح نیاز به اتحاد در میان ایرانیان خارج کشور پرداخته است. ضرورت طرح بحث به ظاهر از این قرار است:
گروهی از ایرانیان تظاهراتی براه می اندازند؛ گروهی دیگر با نشان و آرم خود قصد شرکت در این تظاهرات را دارند این خواست با مخالفت دعوت کنندگان به تظاهرات مواجه شده و سرانجام کار به مداخله پلیس می کشد.
از آنجایی که بحث ایشان به طور عمده مربوط به چگونگی تشکل ایرانیان در خارج کشور می شود ارتباطی با این نگارنده ندارد و این مساله ای است که دوستان ما در خارج از کشور خود باید ان را حل کنند. اما یکی دو نکته در نوشته های ایشان وجود داشت که به همه ایرانیان مربوط می شود؛ از این رو از ایشان اجازه می خواهم که از همین زاویه در بحث شرکت کنم:

۱- ایشان مشخص نمی کنند که اینان چه کسانی بوده اند که خواستار شرکت در این تظاهرات بوده اند و چه آرمی را با خود حمل می کردند؟ آیا این فراموشی به سهو رخ داده است و یا قصدی عمدی برای کتمان مساله ای در پشت آن وجود داشته؟ و یا اساسا ایشان این مساله را حائز اهمیت ندانسته اند؟ برای حل این معضل ناچار به کندوکاوی اینترنتی شدم تا بر من معلوم شد که این افراد کسانی جز سلطنت طلبان نبودند. با این کشف؛ معما تا حدی برایم باز شد. آقای اعظمی در جایی از نوشته خود می نویسند:
"جنبش کنونی مردم ایران دو نیروی اصلی دارد. یکی اصلاح طلبانی که با استبداد کنونی- دستگاه ولایت فقیه- از زاویه دفاع از برخی خواسته های مردم و جنبه هائی از آزادی های سیاسی مبارزه می کنند، در عین حال جمهوری اسلامی را هم قبول دارند و دوم جریانات سکولاری که برای دموکراسی در مبارزه علیه استبداد شرکت می کنند و جمهوری اسلامی را هم نمی خواهند. این دو نیرو، دو پایه اصلی و دو عنصر کلیدی سازنده ی جنبش کنونی اند. هر حرکت مشترکی علیه استبداد اگر به پرنسیپ های اصلی این دو توجه نکند از جنبش مردم در داخل کشور فاصله می گیرد و به تضعیف آن می انجامد. از اینرو الزامی است که شعارها و مطالباتی مبنای حرکت عمومی- جنبشی- قرار گیرند که با پرنسیپ های این دو نیرو مغایر نباشد."
و به این ترتیب با زیرکی تمام سلطنت طلبان را جزیی از نیروی مردم به حساب می آورند. و حتا آنان را بسیار نزدیکتر به جنبش مردم (بخوانید به آقای اعظمی) از بخش بزرگی از جنبش سبز می داند.
ایشان در جایی دیگر چنین ادامه می دهند:
"ستون دیگری که به عنوان یک پرنسیپ دموکراتیک باید مورد توجه قرار گیرد امکان نمایش تفاوت هاست، به شکلی که اولا این تفاوت ها اساس حرکت و شعارها و خواسته های مشترک را زیر سئوال نبرد... ثانیا نمایش این تفاوت ها نباید شعارهای حرکت مشترک را زیر سایه و تحت الشعاع قرار دهد. در واقع تفاوت ها اگر بیش از توان و وزن شان منعکس شوند، غیردموکراتیک و غیرقابل قبول خواهد شد."
در اینجا دیگر سلطنت طلبان نیرویی دموکراتیک به حساب آمده اند. و در جایی دیگر:
این حکم که دعوت کننده مثلا یک راهپیمائی حق دارد ضوابطی برای آن تعیین کند، زیر سئوال نیست. سئوال این است که کدام ضابطه مثبت و دموکراتیک و کدام منفی و سکتاریستی است. بحث این است که برای یک تظاهرات که دفاع از جنبش مردم در داخل کشور را هدف خود قرار می دهد به نیروهائی که هدف مشترک را می پذیرند، باید امکان نمایش تفاوت ها را داد یا نمایش تفاوت ها، ممنوع است."
من این مطلب را که آقای اعظمی ماهیت گروه مزبور را فاش نکرده اند را به فال نیک می گیرم و ان را حمل بر شرمی انسانی می کنم و دوست دارم این موضوع را نشانه آن بدانم که خصال انسانی ایشان موجب این شرم شده است. و نیز آنچه که باعث شده است تا ایشان گوشه چشمی به چنین نیروی ارتجاعی ای نشان بدهند عمل گرایی بیش از حد است. هم از این رواست اگر زحمت این نگارش را به خود هموار کردم وگرنه من به عنوان یک سوسیالیست هیچ کاری به کار کسانی که به یک نهاد غیردموکراتیک که بقای آن اعتقادبه رابطه ای خونی است – انتقال قدرت از پدر به پسر - نداشنه و ندارم. و به هیچ عنوان حاضر نیستم اعتباری را که طی بیش از صد سال مبارزه پیشتازانه هواداران سوسیالیسم با آن همه دستاورد شگفت را به پای یک ائتلاف بی حاصل با کسانی بریزم که آن ها را نه ملی می دانم و نه دموکرات.
برای اطلاع آقای اعظمی باید عرض کنم که سلطنت نه تنها به دلیل جنایت های بیشمارش همچون کشتار زندانیان سیاسی مانند جزنی و حکمت جو و و ارانی و فاطمی و... و نه تنها به علت کودتای تبه ورزانه ۲٨ مرداد به نهادی جنایی تبدیل شده است بلکه از لحاظ حقوقی – با هر مبنایی که شما و یا دیگر سلطنت طلبان آن را پذیرا باشند – غیرقانونی است. طبق قانون اساسی مشروطه ایران سلطنت امری موروثی است که باید در میان خانواده قاجار یه ماندگار باشد. متمم قانون اساسی که بعدها ظاهرا به تصویب رسیده است از آن جایی که به زور کودتای رضاخانی شکل گرفته است؛ غیرقانونی است. و در واقع مشروطه طلبان واقعی کسانی چون آیت اله مدرس بودند که ادامه حکومت قاجار را طلب می کردند وبا حکومت رضاخان مخالف بودند. همین قانون اساسی همراه با متمم غیردموکراتیک آن باز هم بوسیله رضاخان و سپس پسرش محمدرضا بارها و بارها نقض شد.
کودتای ۲٨ مرداد نیز بی گمان آخرین تبه ورزی آنان نبوده و نیست. بنابر این توسل به قانون اساسی برای تراشیدن یک شاه و یا یک شاهزاده امری خنده دار و مضحک است. از این گذشته هرگز نباید فراموش کرد که این گروه داری دنباله ای امپریالیستی هستند. در کشوری که بخشی از آن هنوز زندگی ایل نشینی دارد و بیش از یک سوم آن در روستاها و میلیون ها نفر در حاشیه شهرها زندگی می کنند ولشگری از لمپن ها در همه گوشه آن حضور دارند چنین نیرویی؛ هر چند اندک هم که باشند؛ به کمک دستگاه ی عریض و طویل بیگانه و نیز به کمک غوغاسالاری رسانه ای و نیز دلارهای آنچنانی در شرایط ضعف قدرت مرکزی به آسانی می تواند ارتشی مزدور به راه انداخته و بار دیگر با فراموش کردن تمام قول و قرارهای به ظاهر دموکراتیک خود بساط ۲٨ مرداد را بار دیگر بر پا کند. در آن زمان ساده لوحانی که اساس سیاست خودرا برپایه چند شعار ظاهری بر پا کرده اند جز افسوس خوردن کار دیگری نمی توانند انجام دهند.
از آقای اعظمی اجازه می خواهم تا از زاویه ای دیگر نیز نگاهی به مساله بپندازم:
از دید پراگماتیستی آیا این صحیح است که شما برای جذب متحدین جدیدی؛ از متحدان با وفای پیشین که آزمون های بسیاری را پشت سر گذاشته اند فاصله بگیرید. من نمی دانم که آیا شما امروز خود را چپ می دانید یا نه؛ اما بیگمان اطلاع دارید که هواداران سوسیالیسم هرگز در کنار کسانی که دستشان به خون بهترین فرزندان این ملت آغشته است قرار نمی گیرند و اعتباری را که پیشینیان آنان با زحمت و مرارت و با جانفشانی های بی پایان از جمله در مبارزه با سلطنت به دست آورده اند را در معرض تاراج قرار نمی دهند. اگر کسانی در خارج از کشور نسبت به آرمان های دیروز خود بی اعتقاد شده اند این مساله ای است مربوط به خود آنان. اما آیا این انتظار زیادی است اگر از آنان درخواست کنیم که دیدگاه خود را روشن سازند تا هم میزان و حدود همکاری با آنان برای ما مشخص شود و هم امکان یک بحث سازنده میسر شود؟
اگر یک لیبرال شناخته شده از یک تشکیلات دموکراتیک سخن بگوید منظور او برای خواننده براحتی قابل درک است، اما وقتی فردی چون شما و در رسانه ای چون اخبار روز از چنین نهادی سخن می گوید – و منظورش در کنار سلطنت طلبان قرار گرفتن است - آنگاه خواننده ای چون من به همان دردسری می افتد که من درگیر آن شدم. آیا بهتر نیست که صف های نظری خود را مشخص کنیم؟ و آیا بهتر نیست تا دوستانی که چون شما می اندیشند سازمان جدیدی تاسیس کنند تا همگان با برنامه و اهداف آنان آشنا شوند و در وقت و انرژی گروه کثیری صرفه جویی شود؟ نبود یک سازمان مشخص برای چنین اندیشه هایی باعث می شود که بحث به صورت فردی و کم حاصل صورت بگیرد.
می دانیم که زندگی در مهاجرت – هر چند که برای گروهی از مبارزان اجتناب ناپذیر است – منشا بسیاری از بیماری های سیاسی است. افزون بر آن آوار دو شکست داخلی و جهانی خطر انحرافات گوناگون را برای کسانی که در زیر امواج سهمگین تبلیغات امپریالیستی قرار دارند را افزون کرده است. مبارزه با این آفات بیش و پیش از هرچیز به عهده خود مبارزان خارج از کشور است. اگر انحرافاتی از این دست در دهه ۹۰ به دلایل پیش گفته قابل توجیه می نمود؛ اینک که جنبش هم در داخل و هم در عرصه جهانی روبه اعتلا می رود دیگر بقای چنین اندیشه هایی چندان قابل قبول نیست. دوستان ما در خارج کشور برای مبارزه با این اندیشه های کهنه و از دور خارج شده نیازمند عزمی جدی هستند. تعلل در این بخش از مبارزه ضربات سنگینی در آینده به مجموعه جنبش وارد می کند.

با تقدیم احترام
سیامک طاهری