متن سخنرانی دکتر میرو علیار در پارلمان ایتالیا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ تير ۱٣٨۹ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۰


کوردستان مدیا: دکتر میرو علیار، مسئول روابط بین‏المللی حزب دمکرات کردستان ایران، در جریان کنفرانس دو روزه‏ی "جنبش دمکراسی‏خواهی ـ فراز و نشیبها و پتانسیلها"، که در شهر رم، پایتخت ایتالیا برگزار شد به ایراد سخنانی در رابطه با جنبش دمکراسی‏خواهی و جنبش ملیتهای تحت ستم در ایران پرداخت.

زمینه‌، موانع و ضرورت اتحاد و همکاری میان نیروهای سیاسی موسوم به‌ سراسری و نیروهای سیاسی ملیتهای تحت ستم


خانم ها، آقایان!
دوستان گرامی!
نخست اجازه میخواهم از زحمات و ابتکار و دعوت برگزار کنندگان این گردهمائی ‌امروز صمیمانه‌ تشکر کنم. خۆشحالم که‌ امروز در جمع شما هموطنان گرامی هستم.

من در بحث خود سعی خواهم کرد بطور اختصار و در حد توان به زمینه‌، موانع و ضرورت همکاری بویژه‌ میان احزاب و سازمانهای سیاسی موسوم به‌ سراسری و نیروهای وابسته‌ به‌ ملیتهای تحت ستم، بپردازم.

ولی قبل از وارد شدن به‌ این مطلب، اشاره‌ به‌ دو نکته‌ را لازم میدانم: ١. میدانیم که‌ اپوزسیون سراسری از گروهها و جریانات فکری گوناگون تشکیل میشود و موضع و سیاست طیفهای مختلف اپوزسیون در رابطه‌ با حقوق و مطالبات ملیتهای تحت ستم از دوستانه‌ تا خصمانه‌ متفاوت است.
مواضع دوستانه‌ البته‌ جای قدردانی است. به‌ این امید جریانهائی که‌ هنوز سیاستی غیره‌ دوستانه‌ درمقابل ملیتها اعمال میکنند، آنها نیز در جهت وحدت و تفاهم در مواضع خود تجدید نظر کنند.
٢. به دلیل اینکه جلسه بصورت پانل برگزار میشود و وقت کم است، ناچارم بیاناتم را فهرست وار به عرض برسانم.

زمینه‌ و عوامل مساعد یا نقاط مشترک ما:
• ما همه‌ ایرانی هستیم و تحولات ایران مستقیم و غیرمسقیم بر شرایط یکا یک ما عمیقا تاثیر میگذارند، پس مسائل ایران به‌ همه‌ ما مربوط میشود،
• طبیعتا همه‌ ما وطنمان را دوست میداریم و خواهان وحدت و پیشرفت آن هستیم، علیرغم امکان ارزیابی و درک متفاوت از وطن دوستی، در مقابل ایران احساس مسئولیت میکنیم.
• همصدائیم که‌ ج.ا. نظامی است استبدادی، تمامیت خواه و سرکوبگر و با سیاستهائی که‌ در عرصه‌ داخلی و خارجی در پیش گرفته‌ است، کشورمان را بسوئی سوق میدهد که‌ هیچیک از ما خواهانش نیستیم.
• همه‌ ما در اپوزسیون و در تقابل با ج.ا. قرار داریم و خواهان برچیدن یا حداقل تغییرات اساسی در آن هستیم.
• همه‌ ما، با برداشتها و درک متفاوت، خواهان استقرار یک نظام دمکراتیک مبتنی بر رعایت حقوق بشر، عدالت و آزادی برای ایران آینده‌ هستیم.

اینها نقاط مشترک ما هستند. ولی مشکلاتی هم در روابط و مناسبات ما وجود دارند که‌ باید آنها را جدی گرفت و به‌ آنها اهمیت داد.

به‌ اعتقاد من چهار مشکل یا مانع عمده وجود دارند:

۱. عدم آشنائی کافی رهبران و مسئولین سازمانهای سراسری به‌ شرایط امروز در جوامع ملیتها.
این عدم یا کمبود اطلاعات و شناخت از مناطق و تحولات بوجود آمده‌ در جامعه‌ ملیتها در دو دهه‌ اخیر و بویژه‌ میزان‌ رشد سیاسی و فرهنگی و شکوفائی بی سابقه خودآگاهی ملی مردم آن دیار، اکثر اوقات ارزیابی و استنتاج نادرست از کل اوضاع را بدنبال داشته‌ است.

اطلاعات و تصورات بعضی از هموطنان فارس زبان در باره‌ ملیتها و مناطق آنها با واقعییات همخوانی چندانی ندارد بطوری که‌ گاهی اوقات آدم را بی اختیار به‌ یاد کتاب معروف " عبور از کردستان وحشی" از آثار " کارل مای" می اندازد.

" کارل مای" نویسنده‌ مشهور آلمانی بدون اینکه‌ حتی یکبار به‌ کردستان سفر کرده‌ باشد، سال ۱٨۹۲ این کتاب خواندنی خودرا به‌ رشته‌ تحریر درآورد.

بدون اینکه‌ قصد تعمیم این مسئله‌ را داشته‌ باشم، بنظر میرسد حتی شماری از سران احزاب و فعالین سراس نیز اکثرا از طریق اطلاعات و آمار و تبلیغاتهای منتشره‌ از جانب رژیم و روایات با موقعیت و شرایط زندگی ملیتها و مبارزه‌ و مطالبات آنها آشنائی پیدا کرده‌ باشند.
مسئله‌ آنگاه مشکل آفرین میشود که‌ این اطلاعات ناکافی و عمدتا جعلی از طرف حکومت، مبنای تحلیل و موضعگیری سیاسی قرار بگیرند.

۲. تفکرات ناسیونالیستی و بعضا افراطی حاکم بر برخی از جریانهای سیاسی سراسری باعث شده‌ است که‌ مسئله‌ ملیتها برایشان به‌ کابوسی تبدیل بشود و در هر خواست و فعالیتی از جانب ملیتها یک اقدام "تجزیه‌ طلبانه‌" ببینند.

این دیدگاه ضد دمکراتیک برای این دسته‌ از جریانها مانع ایجاد کرده‌ که‌ بتوانند مواضع و احساسات نشات گرفته‌ ملیتها از ستم ملی و فرهنگی را ببینند و درک بکنند.
آنها از این نیز فراتر میروند و با نقشی که‌ بعنوان قاضی و مالک و یگانه‌ دلسوز ایران برای خود قائلند، به‌ خود‌ حق میدهند‌:

- بجای ملیتها ببینند و بیندیشند،
- بجای ملیتها تصمیم بگیرند که‌ چه‌ چیز برایشان خوب است و از چه‌ چیز باید بپرهیزند، چه‌ حق و حقوقی داشته‌ و از چه‌ حق و حقوقی لازم است محروم باشند، تا چه‌ اندازه‌ حق آزادی دارند،
- برای ملیتها تیتر و عنوان تعیین بکنند،
- به‌ ملیتها اتهام بزنند و مطالبات مشروع آنها در چهارچوب ایران را بعنوان تهدیدی برای یکپارچگی ایران وانمود بکنند.

باید توجه‌ کرد، این جریانات عملا جامعه‌ ایران را به‌ دو دسته‌ شهروند درجه‌ یک و درجه‌ دو تقسیم کرده‌اند!

آنان در حقیقت تمامیت ارضی ایران را عامل سرکوب و محرومیت ملیتها معرفی میکنند و عملا میگویند که‌ رفع تبعض از ملیتها و احترام گذاشتن به‌ حقوق آنها، با یکپارچگی و وحدت ایران منافات دارد!

من تردید دارم که‌ این افراد درک بکنند که‌ با این استدلال شوینیستی واقعا ملیتها را در چه‌ موقعیتی و در مقابل چه‌ انتخابی قرار میدهند؟!.

البته‌ خوشبختانه‌ امروز دیگر بر همه‌ عیان است که‌ ملیتها خواهان آزادی و حق برابر برای خود در چهارچوب یک ایران دمکراتیک و فدرال هستند و جریانهائیکه‌ آنها را به‌ تجزیه‌طلبی و برافروختن نزاعهای قومی متهم میکنند، نه‌ از سر دلسوزی برای یکپارچگی و وحدت ایران بلکه‌ تنها و تنها بهدف جلوگیری از تامین حقوق مشروع ملیتها و حفظ حاکمیت مطلق خود بر آنها، به‌ این بلیغات عوام فریبانه‌ متوسل میشوند.
ملیتها به‌ برحق و مشروع بودن مبارزه‌ و مطالبات خود ایمان دارند و دیگر مرعوب این ترفند و فشار ها نخواهند شد.

٣. ارزیابیها و الویتهای متفاوت
ملیتهای غیرفارس بدلیل انکار هویتشان، بر عکس هموطنان فارس از حقوق ملی، سیاسی، فرهنگی و در نتیجه‌ از سهم و حضور در حاکمیت و قدرت سیاسی کشور محرومند.
بنا براین، قرارداشتن ملیتها در این موقعیت سیاسی- حقوقی اساسا متفاوت، ناگزیر و بطور طبیعی به‌ شکل گرفتن ازریابیها و تعیین الویتهای متفاوت از جانب آنها میانجامد.
به‌ عبارت دیگر، درک و برداشتهای ملیتهای تحت ستم ملی و فرهنگی از رویدادها و تحولات ایران ریشه‌ در موقعییت سیاسی- حقوقی آنها دارد و دارای تفاوت گاها عمیق با برداشتها و نتیجه‌ گیریهای نیروهای موسوم به‌ سراسری از رویدادهای کشور است.

ملیتهای تحت ستم به‌ تناسب شرایط سیاسی- حقوقی خود نسبت به‌ کلیه‌ مسائل و تحولات ایران (دمکراسی و آزادی، یکپارچگی و فروپاشی، وحدت و همکاری، نظام سیاسی و حتی حقوق بشر) دارای دید و درک و احساس متفاوت از هموطنان فارس زبان هستند و نهایتا بر مبنای این ارزیابها، الویتهای خودرا تعیین میکنند.

بسیاری از جریانهای مدعی سراسری بودن از بیم اینکه‌ مبادا واقعییت چند ملیتی بودن ایران و وجود ستم ملی علیه‌ ملیتهای بیرون از حاکمیت را بپذیرند، نمیخواهند به‌ این حقیقت آشکار توجه‌ کنند و آنرا در روابطشان با ملیتها در نظر بگیرند.
درحالیکه‌ تنها در صورت پذیرش این واقعیت ایجاد اتحاد و همکاری موثر انتظاری است واقعبینانه‌!

دوستان!
وجود نقاط مشترک در رسیدن به توافق و اتحاد اصل و شرط لازم است، ولی کافی نیست.
اتحادی که‌ تنها بر اشتراکات استوار باشد و تفاوتها و نقاط افتراق را نادیده‌ بگیرد، به‌ آنها کم بها بدهد و رسیدگی به‌ آن را به آینده‌ محول کند‌، اتحادی خواهد بود شکننده‌، غیردمکراتیک و شانس پیروزی نخواهد داشت.
چنین اتحادی حتی اگر امکان پذیر هم باشد، چیزی جز یک توافق بین غالب و مغلوب نخواهد بود.

شرط لازم برای یک اتحاد داوطلبانه‌، دمکراتیک و پایدار در ایران پذیرش و محترم شمردن تفاوتها و برسمیت شناختن اصل برابرحقوقی برای ملیتهای تحت ستم است.
باید پذیرفت که‌ یک هموطن فارس زبان نمیتواند خودرا در جای ملیتها بگذارد و مانند آنها رنجها، تحقیرها و دیگر عواقب زیانبار ناشی از ستم ملی و فرهنگی را با رگ و پوست خود احساس کند.
مثلا او شاید در کتابها مطالب زیادی درباره‌ اثرات مخرب و ویرانگر بر شخصیت یک کودک محروم شده‌ از تحصیل به‌ زبان مادری خوانده‌ باشد، ولی نمیتواند این تبعیض حکومتی را تصور کند که‌ در سن شش سالگی در روز اول رفتن به‌ مدرسه‌ یکباره‌ با پایان مشروعیت و مقبولیت زبان مادری خود روبرو گردد و زیر باران سیلی و ناسزا و تحقیر ناچار بشود به‌ یک زبان بیگانه‌ تکلم کند و تکالیف محوله‌ را نیز انجام بدهد!
آیا یک هموطن فارس میتواند تصور کند که‌ تمام عمر به‌ بهانه‌ تجزیه‌طلبی بر کرسی اتهام بنشیند و تحت ستم و تبعیض محکوم به‌ محرومیت ابدی از تمام حقوق خود باشد؟!
حالا، اولا بعنوان انسان، مسئله‌ دفاع از حق ربطی به‌ فارس بودن و کرد بودن و حاکم بودن و تحت ستم بودن ندارد.
اگر جز این میبود، بعنوان مرد چرا از حق طلاق برای زن و حق صیانت او از بچه‌ دفاع میکنیم؟
یا چرا بدون اینکه‌ مستقیما در معرض خطر اعدام قرار داشته‌ باشیم، از ممنوع کردن مجازات اعدام و شکنجه حمایت میکنیم، چرا از مبارزه‌ برای برچیدن تبعیض نژادی دفاع میکنیم والی آخر.

دوما، صرفنظر از احساسات شخصی وجوانب انسانی و اخلاقی این قضیه، مصالح ایران ایجاب میکند که‌ راه‌حلی دمکراتیک و عادلانه‌ برای رفع ستم و تبعیض از ملیتهای محروم یافت و حقوقشان را برسمیت شناخت.
۴. در پیش گرفتن سیاست بایکوت علیه‌ کنگره‌ ملیتهای ایران فدرال.

خودداری غیرقابل توجیه‌ اپوزسیون از دیالوگ و همکاری با کنگره‌ ملیتهای ایران فدرال که‌ به‌ اعتقاد من بسیار سوال برانگیز است، ضربه‌ شدیدی به‌ اعتماد ملیتها نسبت به‌ جریانهای موسوم به‌ سراسری وارد کرده‌ است.
بطور خلاصه‌، وجود این چهار‌ مانع و کوتاهی در برداشتن آنها، به‌ ایجاد و عمیق شدن بی سابقه‌ شکاف و بی اعتمادی میان ملیتهای تحت ستم از سوئی و نیروها و فعالین سیاسی سراسری از دیگر سو، انجامیده و رسیدن به‌ توافق و یک همکاری موثر را دشوار و تا به‌ امروز عملا ناممکن کرده‌ است.

ضرورتها
• باید به‌ سرکوب و خشونت و تروریسم دولتی ج.ا. در داخل و ماجراجوئیهای خطرناک رژیم در عرصه‌ خارجی پایان داد.
• هیچ نیروئی به‌ تنهائی قادر به‌ برچیدن یا حتی وادار کردن ج.ا. به‌ عقب نشینی و تن دادن به‌ اصلاحات عمیق بنفع آزادی و بهبود شرایط زندگی مردم نیست.
• از این مهمتر، درصورت سرنگونی رژیم، هیچ نیروئی به‌ تنهائی قادر به‌ استقرار دمکراسی در ایران نیست. برای تحقق یک جامعه‌ مدنی و مردم سالار نیاز به‌ مشارکت و همکاری تمام نیروهای جامعه‌ است.

تجربه‌ نشان داده‌ است که‌ سرنگون کردن یک ریژیم خودکامه‌ آسان تر از بازسازی و تامین آزادی و حقوق دمکراتیک مردم است.
• از شعار که‌ بگذریم، ایران برای آنکه‌ بتواند در شکل فعلیش به‌ حیات خود ادامه‌ دهد و راه ترقی و سعادت را در پیش بگیرد، محکوم به‌ دمکراتیزه‌ کردن خود میباشد. و این امر در گرو همکاری و مشارکت همه‌ ملیتها و پیروان مذاهب گوناگون و اقشار جامعه‌ ایران میباشد.

چه‌ باید کرد؟ مانند سایر کشورهای کثیرالملله، در ایران نیز‌ دو راه بیشتر نداریم:
۱. یا راه‌ دمکراسی و عدالت و احترام به‌ حقوق برابر برای همه‌ ملیتها را انتخاب میکنیم و باهم یک ایران آزاد و دمکراتیک و سعادتمند بنیاد مینهیم.
۲. یا به‌ راه دیکتاتوری، سرکوب، تمامیت خواهی و انکار وجود ملیتها ادامه‌ داده‌ و سرنوشت ایران به‌ قضا و قدر سپرده‌ میشود
تجربه‌ دیگر کشورهای نظیر ایران را جلو چشمان خود داریم: سویس، بلژیک، اسپانیا، ایتالیا در یک طرف و شوروی سابق، یوگسلاوی سابق... انتخاب با ماست!

تکرار اینکه‌ "ایران یوگسلاوی نیست، ایران با شوروی سابق فرق دارد، ملت ایران اجازه‌ نمیدهد ..." و متوسل شدن به‌ تهدید به‌ قتل عام و نابود کردن، نه‌ تا حالا چیزی را حل کرده‌ است و در آینده‌ نیز چاره‌ساز نخواهد بود و ایران را در برابر هیچ رویدادی بیمه‌ نخواهد کرد.
ما راه اول، راه دمکراسی و اتحاد و تامین آزادی و برابر حقوقی برای همه‌ ملیتها را در یک ایران دمکراتیک و پیشرفته‌ را برگزیده‌ایم، دست دوستی و همکاری بسوی همه‌ جریانها، فعالین و شخصیتهای سراسری دراز میکنیم و در راستای تحقق باورهای خود به‌ تلاش و مبارزه‌ ادامه‌ خواهیم داد.

در راستای نیل به‌ هدف ایجاد وحدت و همکاری، برداشتن گامهائی از سوی نیرهای سراسری را ضروری مینماید:
• اعتمادسازی: اولین و عاجل ترین اقدام بایستی در جهت اعتماد سازی صورت بگیرد.
"ما همه‌ ایرانی هستیم، همه‌ خواهان دمکراسی هستیم و جمهوری اسلامی دشمن مشترک همه‌ ماست"، برای ملیتها که‌ از ابتدائی ترین حقوق ملی و سیاسی و فرهنگی محرومند، به‌ تنهایی به‌ اعتماد سازی کمکی نمیکند و‌ ‌برای رسیدن به‌ یک اتحاد دمکراتیک و پایدار کافی نیست.
این نقاط مشترک برای ایجاد اتحاد میان نیروهای سراسری، حتی میان طیفهای جمهوری خواه، مشروطه طلب یا چپ اپوزسیون سراسری کافی نبوده است.
بنابراین براسی رسیدن به تفاهم و همکاری لازم است به هویت مستقل یکدیگر احترام بگذاریم و حق مساوی برای یکدیگر را مبنای همکاری قرار بدهیم.

• بسیار ضروری است که‌ نیروهای سراسری سیاست انکار و بایکوت کنگره‌ ملیتهای ایران فدرال را کنار بگذارند و بهدف هموار کردن راه اتحاد و همکاری، با این تشکیلات منسجم و دارای آینده‌ گفتگو و دیالوگ بشوند.
ادامه‌ بایکوت و خودداری از شناسائی کنگره‌ تنها از دست دادن و "سوزاندن" یک فرصت دیگر در راستای ایجاد فضای اعتماد و احترام متقابل است.
من جدا امیدوارم که‌ این گردهمائی سرآغازی برای پایان دادن به‌ سیاست ابا و انکار و گشودن فضای گفتگو و تلاش در راه تفاهم و همکاری میان سازمانهای سراسری و کنگره‌ی ملیتهای ایران فدرال باشد.

ایران در یک بحران عمیق بسر میبرد. ولی به‌ باور من برای بازیگران عرصه‌ سیاست، در هر بحرانی همزمان شانس و فرصتی برای عبور از آن نهفته‌ است.

بازیگران، توانائی و دوراندیشی خودرا در یافتن و استفاده‌ کردن از این شانس و فرصت به‌ نمایش میگذارند.

ما محکوم به‌ یافتن یک راه‌حل برای همکاری و رسیدن به‌ یک مخرج مشترک هستیم.

از توجهتان به‌ سخنانم سپاسگزارم