عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۷)


فرید راستگو


• ایرانیان مخصوصاً نسل جوان که مشکلات آینده کشور را بدوش می کشند اگر بنا دارند به حقوق انسانی خود و آزادی های ذاتی خویش برسند باید به فعالان و نخبگان سیاسی دوران خمینی برخورد کنند و از آنان سئوال کنند که چه کرده اند و دست اندرکار چه بوده اند که استبداد مذهبی توسط خمینی با همکاری آنان بر ایران حاکم شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ تير ۱٣٨۹ -  ٨ ژوئيه ۲۰۱۰


اصلاح طلبان که خود روزی یکی از ارکان ولایت استبدادی خمینی را تشکیل می داده اند، بدلیل نداشتن راه حلی برای برون رفت از وضعیت موجود و رساندن مردم به حقوق و آزادیهای ذاتی شان، با علم کردن دوران طلائی امام و اجرای بدون تنازل قانون اساسی که بر محور ولایت مطلقه فقیه استوار است کوشش می کنند گذشته ای دروغین ابداع نمایند تا به هر وسیله ای از فروپاشی کل نظام حاکم جلوگیری بعمل آورند.

آقایان موسوی و کروبی در آخرین بیانیه های خود سعی دارند با تکیه بر دوران باصطلاح طلائی امام راحلشان و ابداع گذشته ای غیر واقعی آینده ای پر ابهام و تناقض را برای مردم تدارک بینند. بیانیه های رهبران نمادین جنبش سبز مملو از تناقض است. آنان همچون دیگر اصلاح طلبان هم از حقوق و حاکمیت مردم و آزادی دم میزنند و هم از ولایت فقیه و استبداد خمینی دفاع می کنند. هیچ عقل سالم و آزادی نمی تواند چنین تضادی را پیوند دهد و آنرا بتواند حل کند، که کسی در آن واحد هم خواهان ولایت جمهور مردم و هم خواهان ولایت فقیه باشد. این تناقض اندر تناقض را باید جمهوری اسلامی خواهان رنگارنگ برای مردم حل کنند.

مهدی کروبی در آخرین بیانیه اش در ارتباط با اختیارات خامنه ای سئوال می کند و می گوید " چرا با توسل به ولایت فقیه تیشه به ریشه قانون اساسی و جمهوری اسلامی برخواسته از رأی مردم زده و اختیار و دامنه ولایت فقیه آنقدر توسعه داده شد که بعید می دانم در مواردی این مقدار اختیار از سوی خداوند به پیامبران و ائمه معصومین نیز داده شده باشد و حتی گمان نمی کنم که خدا چنین حقی برای چنین برخوردی با بندگان را برای خودش نیز درنظر گرفته باشد؟ "(1).
آقای کروبی در بیانیه خود بمانند بیانیه آقای موسوی (2) می خواهد وانمود کند که نظام حاکم برخلاف دوران امام، نظامی تمامیت خواه است. در واقع آنان با این سخن می خواهند بگویند فقط در دوره احمدی نژاد به رهبری خامنه ای، استبداد و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق شهروندان ایرانی و آزادی ذاتی مردم و کشت و کشتار شروع شده است و این تمامیت خواهی انحرافی است از دوران ولایت خمینی. بطوریکه مهدی کروبی در بیانیه خود ولایت خامنه ای را " خیانت به دین مردم و ولایت فقیه" می داند که با باورهای آقای خمینی در تضاد است.

اصلاح طلبان می خواهند به مردم و مخصوصاً نسل جوانی که شاهد جنایات دوران خمینی نبوده اند حقنه کنند که دوران خمینی طلائی بوده است ولی دوران خامنه ای جنائی است. آنان با تقسیم عامدانه ولایت فقیه به دو دوران می خواهند به ایرانیان تلقین کنند که گویا در دوران خمینی نه کسی به امر او سرکوب و شکنجه و نه کسی اعدام و اسیر و کشته شده است. و ولایت خامنه ای ازنوع مصباح یزدی است که هیچ ارتباطی با ولایت امام ندارد. این خلاف واقعیت است حال کنونی رژیم جمهوری اسلامی و وضعیت مردم ایران نشان از گذشته شان دارد، پس محصول تفکر و سیاستهای دوران خمینی ناچاراً و منطقاً آنچیزی است که امروز بر ایران حکم می راند . میراث راه و روش و مکتب خمینی را سید علی خامنه ای و مصباح یزدی به ارث برده اند و آنرا مو به مو اجرا می کنند.

آقای کروبی چنان از هتک حرمت مراجعی چون صانعی در بیانیه اش حرف می زند که گوئی آیات عظامی مثل سید کاظم شریعتمداری، سید حسن قمی، سید محمد شیرازی، سید محمد روحانی، سید صادق روحانی، شبیر خاقانی و حسینعلی منتظری و حتی بنوعی مرحوم پسندیده برادر ناتنی خمینی نه در دوران خمینی که در دوران پهلوی مورد بی حرمتی و اهانت و هتاکی قرار گرفته اند. خمینی حتی فرمان سر به نیز کردن یار خود آیت الله حسن لاهوتی را صادر کرد چون او شروع به اعتراض کرده بود و در زمانی که غرضی اقدام بدست گیری فرزندان آیت الله طالقانی نمود بی تفاوت از کنار آن گذاشت و با سکوت معنادار خود بر جنین عملی صحه گذاشت.
روحانیون سنی هم از دست خمینی در عذاب بودند، علامه مفتی زاده و شیخ عزالدین حسینی و .. مورد هتاکی قرار گرفتند. بطوریکه شیخ عزالدین حسینی از ترس جان به کردستان عراق گریخت و علامه مفتی زاده مدتها در زندان بسر برد.
رهبران اصلاح طلب بدنبال آنند از خمینی چهره ای مظلوم و پاک سازند تا جنایات او را تطهیر کنند. شاید آنان غافلند که در دوران خمینی وحشت و ترور حاکم شد و آزادی و امنیت از ایران رخت بر بست و جنایات مرتکب شده توسط خمینی در دهه 60 حکم جنایت علیه بشریت را دارد. آری نه گذشته قابل شستشو است و نه خمینی پاک شدنی است حتی اگر در آب اقیانوسهای جهان غسل داده شود. دامنه جنایات او چنان هولناک بود که در سال 67 آقای منتظری در نامه ای خطاب به خمینی گفت: شما با این کارها روی ساواک شاه را سفید کردید.

یک لحظه خلخالی را بیاد بیآوریم ایشان کسی است که به فرمان خمینی حاکم شرع شد. حکم خمینی به خلخالی چنین است: " جناب حجت الاسلام آقای صادق خلخالی - دامت افاضاته
به جنابعالی ماموریت داده می شود تا در دادگاهی که برای محاکمه متهمین و زندانیان تشکیل میشود، حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه، با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید. روح الله الموسوی خمینی " (3)
حاکم شرع امام خمینی با افتخار می نویسد: " حکم اعدام خیلی ها را صادر کردم و لیکن هیچ یک را خودم شخصاً اجرا نکردم" (4)
آیت الله بروجردی بتازگی از زندان نواری به بیرون فرستاده است که در یوتیوب موجود می باشد او از زبان روحانی دیگری که زمانی جزء خواص و آشنا با خلخالی بوده است و اکنون در زندان بسر می برد وضعیت خلخالی در روزهای آخر عمرش را چنین توصیف می کند: خلخالی در وضعیتی بسیارمتعفن، اسفبارو اسفناک بسر می برده است و ادامه می دهد او ( خلخالی) از نظر فکری، روحی و جسمی وضعیتی دلخراش داشته است. این روحانی به نقل از خلخالی گفته است که " در این چند سال بسیاری را کشته ام و آمارش را نمی دانم و بسیار اضطراب دارم و هرچه کردم به امر سید ( خمینی) بود و او دست مرا در کشتارهایم باز گذاشت و من هیچگونه مسئولیت دینوی و اخروی را نمی پذیرم. آقای خلخالی به فامیلش گفته است که مجوزهای دستنویس سید را در کفنم بگذارید تا خیال من از حساب و کتاب و بازجوئی های قیامت راحت شود" (5).
اصلاح طلبان چنان از دوران طلائی امام صحبت می کنند که گویا در آن شکنجه ممنوع بوده است و دگراندیشان را به جرم دگراندیشی تحت تعقیب قرار نمی گرفته اند و روانه زندان نمی کرده اند و در دوران طلائی آزادی بی داد می کرده است و حقوق انسانها در تمامی زمینه ها رعایت می شده است. و همه ایرانیان بدون جنگ و خونریزی در صلح و صفا زندگی می کرده اند و آنان از دولتی حقوق مدار و جامعه ای قانون مدار برخوردار بوده اند یا لااقل به این سمت روانه بوده اند.
در دوران طلائی امام مرد و زن ایرانی در زندانها ددمنشانه شکنجه می شدند و زنان و دختران مورد تجاوز جنسی قرار می گرفته اند و بسیارند زندانیانی که در زیر شکنجه یا جان دادند یا در اثرشکنجه های وحشیانه، کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به داد آنان نمی رسد. شخص خمینی از بکارگیری شکنجه در زندانها کاملاً مطلع بوده است. سعید حجاریان که همچون رمضان زاده، گنجی، عباس عبدی و... کمیته نازی آباد جنوب تهران را تشکیل می داده اند. یکی از بنیان گذاران اصلی ساواما و وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی می باشد. او در گفت و گو با عمادالدین باقی می گوید " من به حاج احمد آقا گفتم اولاً این مسئله ایراد قانون اساسی دارد. حالا آقایان شورای نگهبان خودشان راه پیش پای ما گذاشتند و گفتند ایراد قانون اساسی را می شود درست کرد، اما بنده خدمت شما عرض می کنم و به آقا هم بفرمائید که اگر فردا یک سیستم اطلاعاتی متمرکزی را زیر نظر رهبری درست کردیم هر اتفاقی که در آن افتاد به پای ایشان نوشته می شود. یعنی اگر یک نفر بیرون آمد گفت مثلاً من را آنجا شکنجه کردند، چه کردند و چه نکردند، بالاخره مسئول امام است. آیا امام می پذیرد؟ حاج احمد آقا رفت و برگشت و گفت نه، آقا گفتند ما نمی خواهیم این چیزها را به ما بچسبانید. البته من این جمله مرحوم حاج احمد آقا را تا به حالا به کسی نگفته ام. این باعث می شد که بچه هائی که در اطلاعات کار می کردند شبهه دار بشوند و بگویند وقتی امام نپذیرد که ما زیر نظرش باشیم لابد نفس کار یک عیبی دارد. این بود که من به بچه ها نگفتم و به پائین منتقل نکردم". (6)
با این حساب از حرف سعید حجاریان به حاج احمد آقا و پاسخ خمینی معلوم می شود که خمینی کاملاً درجریان اعمال شکنجه معترضین و مخالفین رژیم در زندانها بوده است و با بکارگیری شکنجه مخالفتی نداشته است.
آقای حجاریان در جای دیگری می گوید : "... متهم کنندگان لاجرم منظورشان این است که این اتفاقات در زمان امام افتاده است. چون یکی از اینها گفته بود این افرادی که از دمکراسی دفاع می کنند در زمان امام ما را به سیخ و صلابه می کشیدند. اینها متوجه لوازم حرفشان نیستند که کل سیستم را در زمان امام تخطئه می کنند" (7).
آقای حجاریان در گفت و گو با عمادالدین باقی به شکنجه کردن اعتراف می کند.
سعید حجاریان: می گویند شما که مدعی دمکراسی و توسعه سیاسی هستید چه سوابقی دارید، می خواهند بگوید شما الان از انقلاب بر گشته اید. قبلاً انقلابی بودید ولی حالا... .
عمادالدین باقی: یعنی آن وقت که شکنجه می کردید انقلابی بودید؟
سعید حجاریان: بله، ولی الان به آن شعارها پشت کرده ایم. (8)
اصلاح طلبان بخاطر دارند هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای سوگلی های امام راحل با پشتیبانی و فرمان آن امام، هر خیانت و جنایتی که میل شان بود برعلیه مردم ایران و حقوق آنان و مخالفین خود انجام می دادند. سرکوب و حذف رقبا ( فیزیکی یا سیاسی) جزء اقدامات روزانه آن دو بود.
یکی از افتخارات سوگلی های امام و همگنانشان، حذف اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران بود که از ابتدا مخالف انواع شکنجه ها، اعدام ها، ایجاد سانسور، بستن روزنامه ها، بگیرو بندها و سرکوب آزادیها بود. از آنجائیکه بنی صدر از آزادی مردم و حقوق انسانی آنان حمایت می کرد جزء نادر سیاسیون آن دوران بود که از همان اول مخالفت خود را با ولایت فقیه در شورای انقلاب و در سطح جامعه اعلام نمود و در اسفند 1359 در میدان آزادی خطاب به خمینی گفت: هیتلر هم با مخالفین خود چنین رفتاری را نمی کرده است که شما می کنید. در باب خذف بنی صدر و دیگران آقای حسن یوسفی اشکوری می نویسد:
"اما آنچه موجب تصدیع و نگارش این یادداشت شد، نامه سرگشاده حضرتعالی به رهبری و سپس دیدار سه ساعته شما با ایشان است. وقتی نامه شما را خواندم حافظه ام مرا به ۲۸ سال پیش از قضا در همین روزهای داغ خرداد سال ۶۰ برد و سخنی از شما را در ذهن و خاطره ام زنده کرد. به یاد آوردم که در روز استیضاح رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر، در مجلس هنگام تنفس مجلس دوست مشترک مان آقای محمد مهدی جعفری (نماینده برازجان) به شما گفت این شیوه هایی که شما و دوستان تان در پیش گرفته اید نادرست است و در آینده نظام را دچار مشکل و بحران می کند و شما در حال سرکشیدن فنجان چای با اعتماد به نفس کامل همیشگی و لبخند معنا دار گفتید: نگران نباشید، هرچه پیش بیاید، با یک فتوا (یا فرمان. تردید از من است) امام حل می کنیم! (9)
آقای اشکوری در جای دیگر نامه خود به رفسنجانی می نویسد:
"اکنون سخن من این است که جناب هاشمی!
اگر از همان آغاز سنگ بنا را کج نمی گذاشتید و هشدارهای خیرخواهان را می شنیدید، اکنون کار به اینجا نمی رسید. شما در زمان اقتدار و مسولیت تان از همین روش استفاده کردید و یا در برابر ستمها و خلافکاریها و افشاگری های احمدی نژادهای آن زمان دست به توجیه زدید و یا در بهترین حالت سکوت کردید. سکوتی که در آن شرایط سرنوشت ساز جز تأیید آن خلافها و نامردمی ها و بی اخلاقی ها معنا و حداقل نتیجه ای نداشت. به یاد می آورید افشاگری های دانشجویان پیرو خط امام را؟ حتما نطق های آتشین نمایندگان حزبی و حزب اللهی مجلس اول در باره رئیس جمهور وقت و به تعبیر دشنام گونه شما و دوستان تان «لیبرالها» را به خوبی به خاطر می آورید! زمانی که در مجلس اول نمایندگان در بیرون مجلس و در داخل پارلمان بوسیله احمدی نژاد های صدر انقلاب مورد توهین قرار می گرفتند و کتک می خوردند (مانند کتک خوردن احمد سلامتیان نماینده اصفهان در همدان و کتک خوردن محمد محمدی گرگانی نماینده گرگان در دانشکده کشاورزی در گرگان) و یا با شخصیتی چون مهندس بازرگان و دکتر سحابی چنان می کردند، شما به عنوان رئیس مجلس چه کردید؟ به یاد می آورید که من و دوستان مان چند بار به شما مراجعه کردیم و برای حل مشکل و چاره جویی از شما کمک خواستیم؟ زمانی که دوست و هم سنگر و حداقل بسته شما مرحوم لاهوتی به چنان سرنوشتی دچار شد، عکس العمل صاحب قدرتی چون شما چه بود؟ آیا چند جمله تسلیت و حداکثر چند قطره اشک کفایت می کرد؟ آری این قانون است و سنت دیرینه تاریخ و رسم روزگار که وقتی خلیفه کشی باب شد، دیگر حد ندارد و دیوار کج بالا رفته روزی فرو می ریزد و ممکن است معماران را هم در زیر آوار نابود کند. تا آنجا که امروز نوبت به شخصیت دوم جمهوری اسلامی در دهه شصت رسیده و فردا امکان دارد که، چنان که شما هم به درستی اشاره کرده اید، به شخصیت اول کنونی نظام نیز برسد". (10)
اعتقاد داشتن به خمینی نباید باعث پنهان کردن واقعیت ها شود. شاید اعتقاد آقایان موسوی و کروبی به دوران امام قابل هضم باشد چون آنان در سالهای اول انقلاب جزء سران و پایوران نظام ولایت فقیه بوده اند؛ در نتیجه هم منافع شان و هم اعتقادشان ایجاب می کند که در حفظ نظام کوشا باشند و دوران ده ساله وحشت خمینی را دوران طلائی معرفی کنند و به مردم وانمود کنند که دوران کنونی انحرافی از دوران امام است. در دهه وحشت، خمینی آنقدر احساس خود باوری و مستبدی می کرد که قطب زاده را با توطئه ای به قتل رساند و با آیت الله شریعتمداری چنان کرد که آن مرجع پیر برای گناه انجام نداده مجبور شد توبه کند و در زمان کودتا بر علیه بنی صدر، گفت اگر 35 میلیون بگویند آری من می گویم نه. هنوز سخنانش در یوتیوب موجودند که گفت ما اشتباه کردیم که بعد از شکستن رژیم فاسد شاه مخالفین را و سران احزاب را خفه نکردیم و اگر چوبه های دار بر مبدان های بزرگ به پا کرده و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم و آنان را به قتل می رساندیم و قلم ها را می شکستیم و.... این مسائل بوجود نمی آمد.(11)
دهه‍ی اول حکومت جمهوری اسلامی یعنی دهه "حزب فقط حزب الله / رهبر فقط روح الله" خونین ترین دهه‍ی این نظام بوده که با آخرین دوره‍ی حیات آقای خمینی نیز همزمان بوده است. فتوای خمینی جهت کشتار قریب 5000 نفر بی گناه در تابستان 67 در زندان های ایران در همین دوران طلائی صورت گرفته است و اتفاقاً وزارت اطلاعات همین آقای موسوی یکی از مجریان سه گانه‍ی آن اعدام ها بود.
خمینی پرستان چه در داخل و چه در خارج کشور تلاش دارند خمینی را غسل تعمید دهند و دوران حاکمیت او را دوران مردمسالاری و آزادیها قلمداد کنند تا از او یک استثناء بسازند.
آقای خاتمی در این باره می گوید: « ما مردم سالاری را با همه وجود قبول داریم و معتقدیم که اسلامی که امام نماینده آن بود با مردم سالاری سازگار بود، آزادی بیان آزادی اندیشه و آزادی اجتماعات، انتخابات آزاد شرایطی است که در مردم‌سالاری باید وجود داشته باشد و واقعا اگر این طور بود ما می‌توانیم در مسیر اهداف انقلاب حرکت کنیم و جلو برویم.» (12)
اصلاح طلبان می خواهند در گذشته زندگی کنند و نمی خواهند ترک عادت کنند و گذشته خود را به نقد بکشند. جای بسی تاسف است که بسیاری از نخبگان و نیروهای سیاسی ما چنین فکر می کنند که اعتراف به اشتباه و نقد گذشته مساوی با خود کشی سیاسی است. در صورتیکه اعتراف به اشتباه و نقد گذشته بیان تجربه و درس آموزی از تاریخ است که برای خدمت به کشور و مردم بکار گرفته میشود.
جدا از نظرات سیاسی آقای تاج زاده که در اینجا قصد برخورد با آنان نیست، کاری که او شروع کرده است ارزشمند می باشد او در نوشته خود « پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!» گذشته خود را زیر ذره بین برده است و بدرستی می گوید " باید مانع تکرار خطاهای عصر انقلاب درعصرکنونی شویم. شرط ضروری این کار پذیرش خطاها و آمادگی برای پاسخگویی به اتهام‌های نسل جدید است. اگر در پیشگاه نسل جدید به آن خطاها اعتراف نکنیم،...... در آن صورت نسل جدید همه را به یک چوب خواهد راند و ناخودآگاه و بدون درس گرفتن از گذشته به تکرار شیوه‌های اشتباه ما خواهد پرداخت یا مبدع روش‌های خطرناک‌تر خواهد شد. به علاوه نمی‌توان خود را پیرو گفتمان پاریس با آن همه تأکید بر دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان و مطبوعات و صدا و سیما و احزاب، حقوق زنان و اقلیت‌ها، آزادی انتخابات، جمهوریت و پیوند آن با اسلامیت دانست و از ریشه‌ها، علل، موانع و خطاهایی که مانع تحقق آن حقوق و آزادی‌ها در ادوار بعدی شد، سخن نگفت. (13)
تاج زاده اعتراف به اشتباه خود می کند و با همین اعتراف هم مقام خود را بالا می برد و هم تجربه را در دید مردم و بویژه نسل جوان این سازندگان ایران نوین قرار می دهد. او اذعان می کند که "به همین دلیل ما حتماً باید اعتراف کنیم، اما نه در دادگاه‌های نمایشی و آن طور که بازجوها می‌خواهند و به اتهامات موهوم مرتکب نشده، بلکه در پیشگاه ملت و بر اساس حقیقت. نسل انقلاب باید اعتراف کند، ولی نه به دلیل مجاهده امروزینش برای بسط دموکراسی و ترویج حقوق بشر، که به علت عدم استفاده درست و کامل از فرصت‌هایی که ظهور تک ‌صدایی را بر بستر عبور از آرمان‌های انقلاب اسلامی و اصول قانون اساسی غیرممکن می‌کرد. بنابراین اگرخطایی وجود داشته که داشته است، آن خطایی نیست که بازجوها می‌گویند و اگر باید اعتراف کرد و حلالیت طلبید که باید هم طلبید، باید از برخوردهای ناصوابی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نیز باید از همه سیاسیونی که خواهان فعالیت قانونی بودند و حقوقشان به بهانه‌های مختلف نقض شد، پوزش طلبید. همچنین باید از تحمیل یک سبک زندگی به شهروندان و دخالت در حریم خصوصی آنان معذرت خواست" (14).
در شرایطی که ایرانیان در مقابل نظام ولایت مطلقه فقیه برای رسیدن به آزادی و حقوق خود به پا خواسته اند چه تحولی بزرگی خواهد شد اگر همه مردان خمینی و فعالان سیاسی که بانی و باعث استقرار استبداد مذهبی شده اند همجون تاج زاده شروع به نقد خود نمایند، نقد از گذشته تنها با گفتن یک کلمه ببخشید و یا یک پوزش خواستن حل نخواهد شد.
فعالان سیاسی و همه مردان خمینی که در اوائل انقلاب خود عامل بازسازی استبداد بوده اند اگر امروز واقعاً و عملاً به دمکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارند و اگر حقیقت جو هستند صادقانه به مردم بگویند که چه می دانند زیرا مردم خواهان شنیدن حقیقت هستند. افرادی که با گفتن حقایق به مردم می توانند تحولی در تفکر و ذهن خود ایجاد کنند بسیارند که از آن جمله اند: «عبدالکریم سروش و صادق زیبا کلام درباره فاجعه انقلاب فرهنگی و نقششان در این فاجعه، ابراهبم نبوی، مصطفی معین و محسن کدیور و عطاءاهره مهاجرانی و علیرضاعلوی تباردر باره وقایع دانشگاه شیراز در سال 60 و نقششان در انقلاب فرهنگی و سرکوب و لو دادن دانشجویان، علیرضا علوی تبار درباره نقشش در وزارت مخوف اطلاعات آن دوران در شیراز و سعید حجاریان و گنجی و.....درباره تاسیس وزارت اطلاعات و شکنجه دستگیرشدگان در اوائل انقلاب بویژه در سال های 60 تا 62 و نقش حجاریان در کودتای نوژه، حمید رضا جلائی پور درباره کشتار مردم قارنا توسط سپاه به فرماندهی او و این پاسخ که " هرکس به جای من بود همین کار را می کرد"، عطاءاله مهاجرانی از خاطراتش در مجلس اول و فحاشی به بازرگان در مجلس و روزنامه والفجر و ارتباط تنگاتنگش با حکومتیان، محسن آرمین درباره بازجوئی هائی که او را به تعزیر حتی برادرش برای اعتراف وامیداشت، ابراهیم اضعرزاده درباره اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری و خواندن اسناد علیه این و آن در تلویزیون و دوران تصدی اش در وزارت ارشاد در سال 61، عباس عبدی و محسن میردامادی درباره حادثه گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، عباس عبدی در باره فعالیت اش در بخش اطلاعات گفته های بسیار دارد از جمله در بخش اطلاعات خارجی نهاد اطلاعات نخست وزیری و مسئولیت اش بعنوان معاونت سیاسی دادستانی موسوی خوئینی ها در قتل عام سال 67 ، اکبر گنجی بعنوان مسئول واحد عقیدتی سپاه و ارتباطش با عباس دوزدوزانی فرمانده سپاه پاسداران و دوران خدمتش در سپاه پاسداران و نوع دستگیری و شکنجه جوانان و نوجوانان کشورمان توسط سپاه در سال 60 و بخش فرهنگی سفارت ایران در ترکیه و ترور ایرانیان در آن کشور در زمان سفیری منوچهر متکی، صادق طباطبائی در باره تجارت اسلحه و ماجرای گروگانگیری و زد و بند تهیه اسلحه در زمان جنگ، اینان و دیگرانی چون بهزاد نبوی و محسن سازگارا قطعاً ناگفته های فراوانی دارند که چه خوبست توسط خودشان به اطلاع شهروندان ایرانی برسد» (15).

اگر می خواهیم استبداد بازسازی نشود و به دمکراسی برسیم باید اشتباهات و حقایق را به مردم گفت، نقد دیگران کافی نیست باید خود را هم مورد پرسش و نقد قرار دهیم. گذشته دست از سر کسی بر نمی دارد مگر اینکه آن فرد ترک عادت کند و خود را تغییر دهد. یک معتاد به مواد مخدر زمانی می تواند مدعی ترک اعتیاد باشد که با گذشته خود عملاً مرزبندی کند. یک معتاد به قدرت و استبداد زمانی می تواند ترک اعتیاد کند که گذشته خود را تغییر دهد این تغییر با بیان اشتباهات گذشته و نقد آن صورت پذیر است وگرنه ما می توانیم روز و شب گذشته این و آن را نقد کنیم و به دیگران ناسزا بگوئیم بدون آنکه نقش خود را در این گذشته توصیح دهیم.   

ایرانیان مخصوصاً نسل جوان که مشکلات آینده کشور را بدوش می کشند اگر بنا دارند به حقوق انسانی خود و آزادیهای ذاتی خویش برسند باید به فعالان و نخبگان سیاسی دوران خمینی برخورد کنند و از آنان سئوال کنند که چه کرده اند و دست اندرکار چه بوده اند که استبداد مذهبی توسط خمینی با همکاری آنان بر ایران حاکم شد و در نتیجه اعمال شان ایران به چنین سرنوشت فلاکت باری دچار شده است و مردمش چنین نگون بخت گشته اند.
برای گذار به دمکراسی باید روشن سازیم با چه کسانی و چه دید و چه چراغی قصد پیمودن این راه را داریم. از خود سئوال کنیم آیا به آنانی که دیروزعصای دست خمینی و پایه ریز استبداد بوده اند و امروز بعد از گذشت 31 سال از تاسیس جمهوری اسلامی از گفتن واقعیتها به مردم طفره می روند میشود اعتماد کرد و با آنان به دمکراسی رسید؟
یا جنبش کنندگان و نیروهای سیاسی از گذشته عبرت خواهند گرفت و با گذشته سیاه و خونبار خمینی و نظام حاکم در کلیت اش مرزبندی خواهند کرد تا به دمکراسی گذر کنند. یا جنبش کنندگان و نیروهای سیاسی از گذشته عبرت نخواهند گرفت و بدوران وحشت و ترور خمینی رجعت داده میشوند. مردم خود تصمیم بگیرید و راه خود را قاطعانه انتخاب کنید چون تلاش برای پیروز گرداندن جنبش آزادیخواهانه کنونی بعهده شما مردم ایران است.

سرافراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com


(1) asre-nou.net            
(2) asre-nou.net
(3) خاطرات خلخالی صفحه 19
(4) ایام انزوا، خاطرات آیت الله خلخالی ص 12
(5) www.youtube.com
(6) گفت و گو با سعید حجاریان برای تاریخ، نشر نی از عمادالدین باقی ص 35
(7) همانجا ص 50
(8) همانجا ص 50
(9) نامه سر گشاده به هاشمی رفسنجانی، از حسن یوسفی اشگوری به تاریخ 22 خرداد 1388
(10) همانجا
(11) www.youtube.com
(12) www.parlemannews.ir
(13) norooznews.info
(14) همانجا
(15) اقتباس از کتاب ایستاده بر آرمان، به قلم علی غریب ص 120-121